بِمُوَالَاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ[1]
خداي متعال ما را از درون و بيرون و از هر جانب در احاطه نعمت هاي ظاهري و باطني خودش قرار داده است و راه رشد انسان هم از دل همين نعمت ها عبور مي كند که اين نعمت ها طريق قرب انسان و رسيدن او به خداي متعال است. بنابراین هر كسي در ظرف وجودي خودش در محاصره نعمت هاي خداست و خداي متعال هم به همه انسان ها احاطه دارد .
بنابراین درون و برون انسان غرق در اين نعمت ها است، نعمت هاي بي منتها و غير قابل شمارش كه: إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها [2]حقيقتاً اگر انسان همه عمرش را بگذارد تا نعمت هاي خدا را بشمارد این نعمت ها قابل شمارش نيستند و بلكه بالاتر به تعبير نوراني قرآن اگر همه درياها مركب شوند و درياها قلم، امكان نوشتن كلمات الله و ثبت اين همه نعمت نيست و اين طور نيست كه این نعمت ها بين همه تقسيم شده باشند و هر نعمتي به انساني خاص رسیده باشد نه بلکه هر آنچه از نعمت ها به هر کس رسیده همان نعمت ها قابل شمارش و احصا نيست.
البته اين نعمت ها راه رسيدن انسان به سوي خداي متعال هستند که خداي متعال به وسيله همين نعمت ها - از اصل هستي تا نعمت هاي ديگری كه به انسان داده - راه را به سوي خودش باز كرده و با همين نعمت هاست که بايد به سوي خداي متعال حركت كرد.
پس اول بايد اين نعمت هاي بي منتهايي را كه خداي متعال به انسان عنايت كرده بايد شناخت و الّا اگر انسان از نعمت ها غفلت داشت راه او به سوي خداي متعال از طريق اين نعمت بسته مي شود بنابراین يكي از موانع رسيدن انسان غفلت اوست و قدم اول هم تذكر به نعمت ها و شناختن نعمت ها است چون انسان بایستی هرچه بيشتر در اين نعمت ها تأمل كند و درباره شكر بيشتر قدم برداشته و بيشتر و بهتر نعمت ها را بشناسد .البته ممكن است انسان در ابتدا آن نعمت هايي كه خداي متعال در عالم حس قرار داده و انسان را فرا گرفته را ببيند .
بنابراين قدم اول توجه به نعمت هاي خداي متعال است. دست زبان گوش چشم اعضاء و جوارح و قواي باطني كه خداي متعال به انسان داده هر كدام بي نهايت ارزشمند هستند که در قدم اول بايد توجه به اين نعمت ها پيدا شود که اين نعمت هاي ظاهري، آشكارترين نعمت ها براي همه هستند و توجه به اين نعمت ها تدريجاً ما را متوجه نعمت هاي باطني كه خداي متعال به انسان عنايت كرده می کند كه آنها بسيار مهمتر و سنگين تر از نعمت هاي ظاهري هستند.
در دعاي ابوحمزه و در ساير دعاها آمده است كه انسان وقتي در قدم اول اين عبارات نوراني را مي بيند به نظرش مي آيد كه اين ها چه طور حمدهايي است؟ يعني در ابتدا براي انسان قابل تلقي نيست كه اين چه نعمتي است كه حضرت مي بينند و حمد مي كنند؟ چون از اذكاري كه در دعاها و زيارات بيش از همه تكرار شده ذكر حمد است که با عناوين و شكلهاي مختلف در مقابل نعمت هاي مختلف الهي آمده است.
يك سري از اين حمدها ابتدائا براي انسان قابل فهم نيست! در همان اوائل دعاي ابوحمزه است که و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي [3] حمد و ستايش خدايي را كه من او را مي خوانم و همين كه من او را صدا مي زنم او مرا اجابت مي كند! اگر چه آنگاه كه او من را دعوت مي كند به سوي او حركت می كنم من در اجابت دعوت او كندی مي كنم!
كه اگر انسان به اين مطلب توجه پيدا كند در می یابد كه واقعا خدا به انسان نزديك است و همو به انسان اجازه دعا كردن مي دهد و بعد هم که او را صدا مي زني تو را بي جواب نمي گذارد و بعد توجه به اين معنا پيدا كنيم كه او غني و بي نياز از من است ولی در عين حال وقتي من او را مي خوانم مرا اجابت مي كند ولي من محتاج و فقير به او هستم و خدا دعا و دعوت همه را جواب مي دهد و اجابت مي كند.ولي وقتي خدا من را مي خواند من كندي و سستي مي كنم .
اساسا انسان در مقابل هر دعوت انساني ای سريعاً اجابت مي كند ولي در مقابل دعوت خداي متعال سستي و كندي و سنگيني دارد! که اين انسان مستحق اجابت خداي متعال نيست ولي با این حال خداي متعال او را اجابت مي كند! با اينكه انسان فقير دعوت خدا را اجابت نمي كند و اصلا دعوت خداي متعال براي اينست كه دست انسان را بگيرد! جالب است که خداي متعال انسان را صدا زده ولی او جواب نداده ولی همین که انسان او را صدا مي زند خداي متعال جوابش را مي دهد!
درك اين نعمت درك قرب خداي متعال است با اينكه انسان مستحق اين اجابت نيست ولی خداي متعال جواب انسان را می دهد!
اين يك دركي است كه احتياج به تأمل و دقت بيشتري دارد به تعبير ديگر: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِي وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي [4] حمد و ستايش آن خدايي را است كه وقتي من از او چيزي بخواهم او به من حاجتم را مي دهد، گرچه او وقتي از من استقراض مي كند من بخل مي ورزم! در حالی که سرمايه ها و امكانات از خود اوست! مال آبرو جان و ساير امكاناتي كه خداي متعال به انسان داده اين امكانات از خود خداي متعال است! بااین وجود خداي متعال با اين تعبير از ما مي خواهد که : مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ [5] كيست كه امكاناتش را به خداي متعال قرض دهد تا او اين امكانات را برايش محافظت كند مضاعف كند و به او برگرداند؟
خوب وقتي كه خدا همه سرمايه ها را به انسان داده و هيچ نيازي به اين سرمايه ندارد براي اينكه سرمايه هايش از گزند نفس و شيطان و دشمنان محفوظ بماند آنرا از انسان استقراض فرموده، ولی ما اجابت نكرديم بلکه بخل ورزيديم! او از ما خواست ولی ما سرمايه هايي كه از خود اوست و براي حفظش از ما خواسته را به او نداديم! اما وقتي که ما اين خدا را صدا مي زنيم او ما را اجابت مي كند و هر چه بخواهيم بلافاصله مي دهد أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي [6] اگر انسان اجابت خدا را ديد لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ [7] و لمس كرد که در كنار هر سوال يك گوش شنوا و يك جواب آماده انسان است، اگر به جايي رسيده كه اين سمع و جواب الهي در مقابل بخل خودش و در مقابل اين كه انسان خودش را مستحق نمي بيند را ديد طبيعتاً به حمد خداي متعال رو مي آورد که . . . .
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي [8] بنابراین خداي متعال ما را محتاج خودش قرار داده نه محتاج ديگران! و با اين كار ما را مورد كرامت و عنايت خودش قرار داد و ما را به ديگران واگذار نكرد تا ما تحقير نشويم! خداي متعال ما را واگذار به خودش كرده و حقيقتاً انسان را به هيچ كس جز خودش محتاج قرار نداده و اين جزو الطاف الاهی است!
به عبارت دیگر خداي متعال همه آن كساني كه به حسب ظاهر ما محتاج آنها هستیم را به گونه اي قرار داده كه این نیاز حقيقتاً فقط نيازمندي به خودش است و انسان محتاج به ديگران نيست! مثلا اگر مي بينيد مادر با محبت و عاطفه كودك را سرپرستي مي كند حقيقت اين نياز، نياز به محبت خداي متعال است و خداي متعال است كه با محبتش اين كودك را تر و خشك مي كند! اگر خداي متعال اين محبت را در مادر قرار نمي داد آیا مادر مي توانست اين سختيها و رنجها را تحمل كند؟او هم اين محبت را در مادر قرار داده و هم اینکه خداي متعال مزدش را در كنار تلاشها قرار داده است. بله به حسب ظاهر كودك محتاج مادر است ولي واقعآً خداي متعال كودك را به مادر واگذار نكرده که اگر خداي متعال واگذار مي كرد و محبت لازم را به مادر نمي داد آن وقت معلوم مي شد كه كدام مادري فرزندش را بزرگ مي كند؟ كدام پدري دست كودك و فرزند خودش را مي گيرد و او را به سنّ رشد مي رساند؟
همه همينطور هستند همچنانکه اگر ما را به همديگر محتاج كرده در واقع من را به او و او را به من محتاج كرده که احتياج دو طرفي موجب شده كه وقتي ما به ديگران نيازمند مي شويم هيچ وقت تحقير نمي شويم وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي [9]
به عكس وقتي ما محتاج خداي متعال شديم و كارمان به عهده خداي متعال باشد خداي متعال با كمال كرامت و بزرگي با ما برخورد مي كند بلكه بالاتر، خداي متعال بر خلاف مخلوقات است چون مخلوقات به تعبير قرآن اگر همه خزائن خداي متعال را هم مي داشتند باز هم بخل مي ورزيدند چون فقير و محتاجند و نسبت به آنچه كه به دست مي آورند بي نياز نيستند فقط خداي متعال هست كه غني است و لذا خداي متعال تنها به كسي بيشتر مي دهد كه خود را فقير خداي متعال ببيند قل ما يعبؤا بكم ربى لو لا دعائكم [10] اگر شما نياز و درخواستي از خداي متعال نداشتيد خداي متعال چه اعتنايي به شما مي كرد؟
بنابراین ميزان لطف خداي متعال به انسان به ميزان درخواست و فقر انسان به اوست و به هر ميزاني كه انسان فقيرتر مي شود در نزد خداي متعال محترم تر مي شود چون خداي متعال غني، بي نياز و صاحب رحمت است. در روايت است که حضرت رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند اگر مي خواهيد در پيش خداي متعال عزيز شويد و به عزت در نزد خدا برسيد از آنچه که در نزد اوست از او بخواهید!
چراکه اگر كسي احساس فقر نكرد و فقر خود را نديد از درگاه خداي متعال طرد مي شود، بلكه خود عدم احساس فقر، استكبار را مي رساند ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ[11] انسان فقير رحمت بي منتهاي خداست و خزائن خدا هم بي منتهاست! ما هم حقيقتاً فقيريم و به ميزاني كه فقر خودمان را مي بينيم در مقابل خداي متعال تواضع مي كنيم و مقرب مي شويم که در این صورت آن خزائن و رحمتها به ميزان تواضع خشوع تذلل و احساس فقر و كوچكي مان نسبت به خداي متعال و به ميزان توجهمان به رحمت بي منتهاي خداي متعال بر ما جاري مي شود! بنابراین به هر ميزان كه خاشع تر شديم باران رحمت بر ما فراگيرتر ميشود، پس نياز به خداي متعال موجب كرامت انسان در مقابل اوست! و به ميزان فقري كه ما در خودمان احساس مي كنيم او به ما توجه مي كند بنابراين ما به ميزاني كه محتاج خدا هستيم به همان ميزان در نزد خداي متعال مورد احترام در نزد خداي متعال هستيم.
به عكس اگر خداي متعال ما را به ديگران واگذار كند بي ترديد ما تحقير مي شويم! همچنانکه در روايت باب توكل قريب به اين معاني هست كه اگر كسي اميدوار به غير خداي متعال باشد و اميدش به خداي متعال نباشد خداي متعال او را واگذار نمي كند آن گاه به هيچ وجه حاجت او برآورده نميشود! ما خيال مي كنيم كه اسباب حاجت ما را مي دهد در حالی که این طور نيست چون خداي متعال فقط از طريق آن اسباب كار ما را حل مي كند پس اگر خداي متعال ما را واگذار مي كند و ما به آن اسباب رو مي آوريم در آن حالت دیگر هيچ سببي براي ما كار نمي كند بلکه همه اسباب براي خودشان كار مي كنند نه براي بنده! اگر خداي متعال كودك را به مادر واگذار كند قطعا اين كودك از گرسنگي مي ميرد! اگر خداي متعال انسان را به دوست خودش واگذار كند او كمترين حاجت انسان را برآورده نمي كند!
پس هر كجا كه حاجتي بر آورده مي شود خداي متعال آنجاست كه از طريق اين اسباب دارد كار مي كند و الّا اگر خداي متعال ما را واگذار كرد بي ترديد هيچ مشكلي از مشكلات انسان حل نمي شود! در روايات داريم خداي متعال فرمود اگر بنده اي مرا اطاعت كرد من كارش را به خودم واگذار مي كنم و قطعا كسي كه وكولش به خداي متعال است به بهترين وجه مشكلش حل مي شود و اگر من را معصيت كرد او را واگذار مي كنم و آن وقت ديگر اهميت نمي دهم كه در كدام وادي به هلاكت مي رسد! يعني ترديدي نيست انساني كه به خودش واگذار شد يك جايي زمين مي خورد! حالا كجا زمين مي خورد بايد پيش رود تا معلوم شود.
خداي متعال فرمود من او را به خودش واگذار مي كنم! بنابراين اگر خداي متعال انسان را حتي به خودش هم واگذار كند بارش برداشته نمي شود تا چه رسد به اینکه او را به ديگران واگذار كند! وَكَلَنِي إِلَيْهِ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ يَكِلْنِي إِلَى النَّاسِ فَيُهِينُونِي [12]
حالا كجاست كه انسان اين را بفهمد كه اولاً خداي متعال ما را به خودش واگذار نكرده بلکه در كوچكترين نيازها هم خود اوست که دارد ما را اداره مي كند و اينها تنها اسباب است و بعد باید در دل اين وكول كرامت الهي را ببينيد و در یابید كه خداي متعال انسان را گرامي داشته و در هر لحظه اي با لطف و مرحمت و بزرگي و كرامت خودش اين نيازها را رفع مي كند! از آن طرف هم انسان باید اين را بفهمد که بر خلاف تخيل ما كه فکر میکنیم ما به اسباب واگذار شديم - و فقط اينها هستند كه نیاز ما را مرتفع مي كنند و در این بین ما فقط اسباب را مي بينيم – واقعیت این طور نیست چرا که خداي متعال ما را واگذار به اسباب واگذار نكرده است و اگر لطف خودش را در دل اين اسباب متجلي نمي كرد هيچ سببي سبب سازي نمي كرد!
خوب! اينها نعمت هاي باطني خداي متعال است که انسان باید به اين نعمت ها توجه پيدا كند. در دعاها و زيارات بخصوص در دعاها حمدهايي بیان شده كه نعمت هاي بي منتهاي خدا را شکر می گوید نعمت هايي كه ممکن است ابتدائاً در ذائقه ما شيرين نيايد ولی اگر انسان اين رشته حمد را ادامه داد كم كم باب نعمت هاي باطني به سوي او گشوده ميشود که انسان از طریق آن نعمت هاي باطني خدا را مي شناسد أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً [13] خداي متعال اين نعمت ها را براي شما فرو ريخته! شما غرق در نعمت هاي آشكار و یا نعمت هايي كه از چشم شما پنهان اند هستيد! بنابراین كم كم که حجابها كنار رفت باب توجه به نعمت هاي باطني هم باز ميشود و كم كم انسان در دل نعمت ها سختيها و در باطن رنجها شيريني نعمت خداي متعال را مي چشد! آن جايي كه انسان نقمت و سختي مي بيند در قدم اول مي فهمد كه همه اش نعمت است خداي متعال بيخود انسان را به رنج نمي اندازد بلکه او مي خواهد انسان را با اين رنجها به خودش نزديك كند! لذا اين رنجها رشته پيوند ما به خود خداي متعال و قرب ما با اوست! او مي خواهد حجاب ما را بردارد مي خواهد با اين بلا، ما را قدم به قدم با خودش آشنا و سالك به سوي خودش كند.
اگر انساني در دل اين نقمتها شهد شيرين محبت خدا را چشيد آن وقت حتی در نقمتها هم نعمت خدا را مي بيند يعني در قدم اول انسان گمان مي كند خداي متعال نعمت داده و بلا که در نعمت بايد شاكر و در بلا بايد صابر بود و با اين دو قدم بايد به سوي خدا حركت كرد در نعمت ها بايد نعمت را شناخت شكر كرد در سختيها بايد صبر كرد و اين دو تا، بال سلوك انسان هستند ولي اگر توجهش نسبت به نعمت هاي خداي متعال بيشتر شد كم كم مي فهمد كه در همه جا بايد با بال شكر حركت كرد چراکه بلا هم نعمت خداي متعال است و با شكر در بلا هم بايد به سمت خداي متعال رسيد! لذا صبر در بلا اقسامي دارد که مهمترين نوع صبر، صبر شاكرين است اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ [14] خدايا من تو را شكر مي كنم شكر آن كساني كه در مصيبتها شاكر تو هستند و بر مصيبتهاي خود، تو را شكر مي كنند! اينان كساني هستند كه خداي متعال حجاب را از آنها برداشته به گونه ای که در دل سختيها، نعمت هاي خداي متعال و راههايي كه خداي متعال به سوي خودش گشوده را مي بيند!
اين را هم اشاره كرديم كه نعمت هايي كه انسان غرق در اوست - و ظاهر و باطن انسان را فرا گرفته - هم در باطن همراه انسان هستند و هم در ظاهر، پس اولاً اين نعمت ها راه انسان به سوي خدا هستند و دوم اين كه نعمت حقيقي كه در باطن همه اين نعمت ها هست نعمت لقاء خداي متعال است و هر كدام از اينها راهي هستند براي قرب و لقاء خداي متعال، به عبارت دیگر راهي است كه خداي متعال به سوي خودش گشوده است.
خوب حال چطور مي توان با اين نعمت ها به خداي متعال رو آورد؟ درجواب باید گفت راه اينكه انسان از طريق اين نعمت ها به خداي متعال برسد شكر اين نعمت هاست پس ا در قدم اول ين نعمت ها بايد شناخته شوند و هر چه که انسان دقيقتر و عميقتر شود كم كم به نعمت هاي باطني تر مي رسد و در باطن همه نعمت هایی كه ما را محاصره كرده اند- چه سختي ها و بلاها و چه خوشي ها- ولايت ولي خدا وجود دارد و اوست كه بإذن الله تبارك و تعالي سرپرستي مي كند و از طريق اين نعمت ها راه را به سوي خدا باز مي كند.
بعد هم اگر كسي خواست از طريق اين نعمت ها به سمت خدا حركت كند قدم به قدم دست او را مي گيرد و بالا مي برد پس آن نعمت پنهاني است که راهی به سوي خداي متعال است و این راه تا باطن عالم تا قرب خدا تا لقاء خدا اين رشته ادامه دارد ولی بقيه نعمت ها دستشان خيلي كوتاه است كي مي توانند ما را تا لقاء ببرند؟ كي اين لقمه و اين بهجتها اين بيماريها اين مناجات ها و سحرخيزيها و شب زنده داريها مي تواند من را تا قرب خدا پیش ببرد؟ چراکه اين موارد دستشان از آستان رفيع خيلي كوتاه است چون خود اين ها در هزار حجاب هستند!
روايات حجب را ديديد خيلي عجيب است چون حجابهاي فراواني موجود است اينها كي مي توانند ما را به خدا برسانند؟ كي اين چشم اين دست مي تواند من را به خدا برساند مگر اين خودش به خدا رسيده؟ مگر اين خودش محجوب نيست؟
بنابراین اولا آن نعمتي كه در باطن همه نعمت هاست همان نعمت سرپرستي خداي متعال است که از طريق اين رنج و بلا و از طريق اين خوشي و نعمت دارد ما را سرپرستي مي كند پس اين ها ابزار سرپرستي خداي متعال است! اين قدم اول.
دوم اينكه اگر همه اين نعمت ها بخواهند ما را به خدا برسانند بايد قدم به قدم ما را سير دهند! اگر انسان در اين نعمت ها خواست به طرف خداي متعال حركت كند - كه اين مرتبه نازل است و هر انساني در قدم اول در نازلترين قدم نعمت هاي خداست چراکه هم وجود خودش وجود محجوبي است و هم نعمت ها نعمت هاي محدود و محجوبند و نعمت هاي رقيقتر و بالاتر در اختيار او نيستند حتي ولايت كه باطن همه نعمت ها است آن منزلتي است كه در قدم اول انسان را احاطه كرده و مرتبه نازله اوست - مهم اينست كه اولاً همه اين نعمت ها از طريق سرپرستي خداي متعال است که مؤمن را با اين نعمت ها سرپرستي مي كند و دوم اينكه اگر انسان خواست با اين نعمت ها به طرف خدا حركت كند باز هم آن چيزي كه انسان را به مقصد مي رساند نعمت نيست بلکه آن سرپرستي ولايت و ربوبيت خداي متعال است كه با اين نعمت ها قدم به قدم راه را باز مي كند! بنابراين آن نعمتي كه در متن همه اين نعمت هاست - که همه اين نعمت ها اولا ناشي از آن هستند و ثانياً با اوست كه اين نعمت ها همه به نتيجه مي رسند - همان نعمت باطني است كه خداي متعال در باطن همه نعمت ها پنهان كرده لذا فرمود أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً [15]
در ذهنم هست که اين نعمت باطني به ولايت تفسير شده و آن ولايت خداي متعال است كه از طريق ولايت اولياي معصوم جاري ميشود و همان حقيقت نعمت باطني است كه خداي متعال قرار داده كه اگر كسي به آن نعمت برسد آنرا بشناسد و همان نعمت را شكر بكند حتماً به آن مي رسد و اگر كسي نعمت را نشناخت و يا كفران كرد حتماً مورد عذاب الهي قرار مي گيرد، لذا در روايات متعدد وارد شده که آن نعيم حقيقي ولايت ما است.
امام رضا عليه السلام در محفلي كه اهل سنت و ديگران هم بودند بلند فرمودند خدا در دنيا نعمت حقيقي قرار نداده!
يكي از علماي اهل سنّت عرض كرد يابن رسول الله اين حرف چيست كه شما مي زنيد خدا مي فرمايد ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ [16] از نعيمي كه در دنيا به شما دادند از شما سوال مي كنند! اين آب گوارا نعمت نيست؟ واقعاً هم نعمت نيست اگر آدم در بيابان تشنه شود و آب گيرش نيايد آن وقت مي فهمد که آب چقدر ارزش دارد؟
حضرت با صداي بلند به همه فرمودند: ای اهل مجلس! نظر شما اين است كه اين نعمت ها - يعني آب لذيذ آب گوارا خواب لذيذ طعام شيرين طعام لذيذ - اينها را نعمت مي بينيد؟ ولي در محضر جدم امام صادق اين مطلب نقل شد حضرت ناراحت شدند و فرمودند اين چه حرفي است که شما مي زنيد؟ شما اگر كسي را مهمان كنيد بعد از او حساب و كتاب بكشيد كار بدي است! كي خدا ما را در مهمان خانه اي به وجود آورده و بعد از ما از اين نعمت هايش سوال مي كند؟
فرمود نعمت، ولايت ماست! نعيم حقيقي همین است بعد هم حضرت توضيح دادند و فرمودند با اين نعمت است كه راه شما به سوي بهشت و دار كرامت خدا باز مي شود و الّا غذا و طعام كه شما را به دار كرامت خدا نمي رساند!
اصلا خداي متعال كه شما را براي خوردن و خوابيدن نيافريده! مگر خداي متعال شما را براي بت پرستي آفريده؟ اگر نعمت ولايت را برداريد همه نعمت ها بت انسان ميشود! آنهايي كه در صدر اسلام مردم را از اميرالمؤمنين محروم مي كردند در واقع مردم را از خدا و از همه نعمت ها محروم كردند! چراکه ديگر آن راه باطني كه در دل هر نعمتي به سوي خدا گشوده شده بود بسته شد و با بسته شدن این راه همه نعمت ها بت ميشود، نه فقط نعمت ها بلکه حتی عبادتها هم بت پرستي ميشود حتی نمازشان حجاب ميشود!
پس اگر آن راه باطني در دل عبادت به سوي خدا گشوده نشود اين عبادت كارگشا نيست لذا حضرت فرمودند براي رسيدن به مقامات عالی - بهشت و درجات بالاتر از بهشت رضوان و اين نعمت ها - به عبادت خودتان تكيه نكنيد چون نماز و روزه شما، شما را به آن درجات نمي رساند نماز من اندازه من است كي من را به خدا مي رساند؟ كي راه من را به سوي خدا باز مي كند؟ اما آنكه مرا به سوي خدا مي رساند ولايت و سرپرستي خود خداست اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ [17] چه كسي مي تواند مرا به سرچشمه نور برساند؟ لذا آنهايي كه راه اين نعمت را بستند راه همه نعمت ها را بستند! که ديگر هيچ كس نمي تواند از هيچ نعمتي بهره مند شود و همه نعمت ها نقمت عذاب و رنج ميشود!
اين آيه قرآن را ملاحظه فرموديد که مي فرمايد آن هايي كه راضي به حيات دنيا شدند همين نعمت ها جهنم است إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُواْ بِالحْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطْمَأَنُّواْ بهِا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَاتِنَا غَافِلُونَ،أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمُ النَّارُ كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؟[18] اينهايي كه به دنيا راضي شدند پناهگاهشان آتششان هست یعنی همين دنيايي كه به آن رو مي آورند همان آتششان است!
چراکه انسان اگر به هر چيزي رو آورد كه باطن توجهش به خدا نباشد اين رو آوردن به جهنم هلاك و رنج است كُلُّ شَيْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ [19] پس هر نگاهي كه متوجه ولي خدا نيست آن هالك است!
آن ها راه انسان را به روي وجه خدا بستند آن وجهي كه همه از طريق آن وجه متوجه خدا مي شوند! بنابراين آن وجهي كه در باطن همه نعمت ها پنهان است وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ [20] آن وجهي كه از دل آن وجه می توانی متوجه خدا شوي – که در همه نعمت ها ما غرق در اين وجهيم- اين وجه در دوردستها نيست منتها اين وجه رشته متصلي است كه هر چه پیش بروي بیشتر به باطن او راه پيدا مي كني! باطن او هم باطني دارد اين حجب يكي دو تا نيستند اين كه فرمودند حجت حجاب است اين حجاب درجاتي دارد هر چه برويد مقرب تر ميشوید بنابراين آن نعمت باطني كه در دل همه نعمت ها پنهان است آن ولايت و سرپرستي خداست که اولاً همه نعمت هايي كه به انسان مي رسد از آن سرپرستي و ربوبيت است، بعد هم همه اين نعمت ها كه حاصل آن ربوبيت و ولايتند قدم به قدم با ولايت و سرپرستي خدا هستند كه انسان راه با باطنشان پيدا مي كنند والّا كدام نعمت مي تواند انسان را به خدا برساند؟ لذا بالاترين نعمت همين است!
تعبيرهاي خيلي لطيفي در اين روايات است که فرمود: اين نعمت است كه راه شما را به دار كرامت خدا باز مي كند و الّا نعمت هاي ديگر خودشان به دار كرامت راه ندارند؟ كي اين غذايي كه من مي خورم مي تواند من را به دار كرامت برساند؟ اگر من در دل اين نعمت ولايت ولي خدا را نداشته باشم كي با خوردن يك قدم به او نزديكتر ميشوم؟ اصلا خود اين خوردن حجاب ميشود! اساسا امثال بنده با خوردنهايمان با خوابيدنهايمان با لذت بردنهايمان است كه محجوب تر مي شويم و هر روز كه می گذرد با همين نعمت ها بيشتر در حجاب قرار می گیريم!
نكته اش همين است که آن نعمتی که باطني ترين نعمت ها در دل همه نعمت هاست را بايد شناخت كه آن قابل مقايسه با هيچ نعمتي نيست.
قَالَ لَهُ يُونُسُ لَوِلَائِي لَكُمْ وَ مَا عَرَّفَنِي اللَّهُ مِنْ حَقِّكُمْ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا قَالَ يُونُسُ فَتَبَيَّنْتُ الْغَضَبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ ع يَا يُونُسُ قِسْتَنَا بِغَيْرِ قِيَاسٍ مَا الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا هَلْ هِيَ إِلَّا سَدُّ فَوْرَةٍ أَوْ سَتْرُ عَوْرَةٍ وَ أَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الْحَيَاةُ الدَّائِمَة...
يونس بن يعقوب از اصحاب مورد اعتماد امام صادق عليه السلام است به حضرت اينطور عرض كرد يابن قَالَ لَهُ يُونُسُ لَوِلَائِي لَكُمْ وَ مَا ؟ اللَّهُ مِنْ حَقِّكُمْ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا ؟[21] اين مقام ولايتي است كه خدا به من عطا كرده که شما را دوست مي دارم چون ولايت شما و آن معرفتي كه خدا نسبت به شما داده را من فهميده ام و می دانم که شما نسبت به من اولي هستيد! حق شما را و ولايت شما را فهميده ام! که اين در نزد من از دنيا با تمام زوايا و زير و رويش دوست داشتني تر و محبوب تر است يعني اگر همه دنيا را به من بدهند ولايت و معرفت شما برایم خيلي دوست داشتني تر است!
امام صادق در برابر این حرف او فرمودند: - چون از خواص امام صادق بود حضرت اين طور با آن برخورد كردند البته حضرت با همه اينطور برخورد نمي كنند- نقل اينست که او مي گويد فَتَبَيَّنْتُ الْغَضَبَ فِيهِ [22] آشكارا غضب را در چهره امام صادق ديدم! حضرت ناراحت شدند و فرمودند يَا يُونُسُ قِسْتَنَا بِغَيْرِ قِيَاسٍ [23] بد مقايسه اي كردي! اين چه مقايسه ايست! مَا الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا هَلْ هِيَ إِلَّا سَدُّ فَوْرَةٍ أَوْ سَتْرُ عَوْرَةٍ [24] آیا دنيا جز اين است كه دهاني باز شود گرسنگي بیاید و شهوتي بردارد و شما اين دهان را پركني؟ دنيا غير از اين چیز ديگري هم است؟ جز پوششي بر عورتها و پوشيدنيهاي شما؟ غير از اين دو چيز ديگري هم است؟
تو دنيا را با ولايت ما مقايسه مي كني؟ وَ أَنْتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الْحَيَاةُ الدَّائِمَة [25] تو با ولايت ما به حيات جاودان رسيدي! همان كه در روايت مكرر عرض كرديم باطن حيات، ولايات آنهاست! آن نعمتي كه خدا در باطن همه عالم پنهان كرده كه فقط با اين نعمت است كه نعمت ها معني دار ميشود!
بنابراین نعمت ها براي حجاب شدن نبوده بلکه راهی به سوي خدا بوده آن راهي كه در دل نعمت به سوي خدا باز مي شود و تا باطن نعمت پيش ميرود! که اين راه، راه ولايت خود خداي متعال است! پس كسي كه از آن راه باطني محجوب و آن نعمت بر او بسته شد همه آن نعمت ها بت او ميشوند! نقمت عذاب و جهنم او هستند! آنهاييكه جهنمي شدند با همين چشم با همين گوش با همين زبان حتي گاهي با عبادتهايشان جهنمي شدند!
مگر اهل نفاق را چيزي غير از عبادتهايشان جهنمي كرده؟ چراکه عبادتهاي ایشان از معصيتهايشان شديدتر است! آنهايي كه قرآن خواندنشان بر عليه اميرالمؤمنين بوده از معصيتهاي در خلوتشان بدتر است و آن ها را بيشتر جهنمي مي كند! هيچ نعمتي نعمت نميشود – البته عرض كردم که نعمت باطنش قرب خدا لقاء خدا توحيد سير در درجات نورانيت و سير در درجات ايمان است اين حقيقت نعمت است - الّا با ولايت ما بِمُوَالَاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ [26] نعمت وقتي نعمت میشود و وقتي به عظمت میرسد و نعمت عظيم می شود كه ولايت شما در آن جاري باشد بنابراین هيچ نعمتي بدون آن نعمت، نعمت نميشود و هيچ نعمتي هم بدون آن نعمت راه ما را به سوي خداي متعال باز نمي كند لذا اولين قدم در شكر اين نعمت شناخت و توجه به آن نعمت است.
بنابراین انسان اگر نعمت هاي خدا را شناخت و اين نعمت ها را از خدا دانست نه تصادفي، یعنی در دل اين نعمت ها لطف و رحمت و حكمت خدا را ديد چنين کسی قدم اول را در وادي شكر برداشته است و قدم دوم اينست كه اين نعمت ها را به خدا برساند یعنی با اين نعمت ها آن وظيفه اي را كه خداي متعال مي خواسته انجام بدهد!
چراکه خداي متعال در قبال هر نعمت يك تكليف گذاشته که آن تكليف است كه اين نعمت را فعلي مي كند و منهاي آن تكليف نعمت فعلي نيست بلکه نعمت يك سرمايه ابتدائي است!
اين آيه را ملاحظه بفرمایيد که خداي متعال مي فرمايد فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ؟[27] خداي متعال صحنه ابتلاء را فراهم كرده و سرمايه هم مي دهد... ما پيش خدا خيلي عزيزيم که به ما اين همه امكانات داده اما در ادامه مي فرمايد اين طور نيست! چراکه اگر شما تكليفي را كه در متن اين نعمت وجود دارد را انجام داديد اين نعمت است و الّا اين نعمت نقمت ميشود!
همه نعمت هاي خداي متعال هم همين طور است! همين چشم گوش زبان دست اين نعمت هاي ظاهري تا باطني ترين نعمت هايي كه خداي متعال به ما داده - كه عرض كردم باطن همه آن نعمت ها نعمت ولايت است چون اگر نعمت ولايت اولياي معصوم شناخته و تكليفي در قبال آن انجام نشد همين نعمت تبديل به نقمت ميشود و لذا وارد شده که: السَّلَامُ عَلَى نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ[28] اميرالمؤمنين نقمت بر فجّار است كما اينكه نعمت بر ابرار است. پس حقيقت آن نعمتي كه باب همه نعمت ها به سوي خداي متعال است باب الله و وجه الله است که حقيقت آن نعمت اوست - اگر آن نعمت شكر شد راه انسان به سوي خدا باز مي شود و انسان وجهی به سوي خداي متعال پيدا مي كند که مي تواند متوجه خداي متعال شود و اگر اين باب به روي انسان بسته شد همه نعمت ها نقمت مي شود یعنی خود اين نعمت هم به عذاب تبديل ميشود! چراكه انسان به اين نعمت روي نياورده است !
ملاحظه فرموديد که روايات فراوانی داریم که اميرالمؤمنين عليه السلام در مواطني ظهور پيدا ميكنند يكي موقع انتقال از اين دنياست که فرمودند مؤمن به گونه اي او را مي بيند كه خوشحال ميشود و منافق و كافر به گونه اي حضرت را مي بيند كه همين ديدن موجب رنج او ميشود در حالی که حضرت يك حقيقت نوراني بيشتر نيست! حالا از شما سوال مي كنم مگر همين خدا نيست كه هم رحمت دارد و هم قهر؟ وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ [29] مگر آنهايي كه مي ترسند جز قهر خدا چيز ديگري مي بينند؟
آنهايي كه در عذابند مگر جز با قهر خدا با چيز ديگري هم رو به رو میشوند؟ بنابراين خداي متعال در باطن همه نعمت ها نعمتي قرار داده که ما محيط به اين نعمت هستيم و هر نعمتي كه ما مي بينيم در بطن آن نعمت دیگری وجود دارد فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ [30] به هر طرف كه رو كنيد - به باطن خودتان به ظاهر خودتان به آسمان به زمين به خورشيد به ماه به گياهان به هر كجا كه رو بكنيد- نمي توانيد به جايي رو كنيد که آنجا وجه الله نباشد که اگر انسان متوجه آن وجه شد و خود را غرق در اين نعمت ديد و شكرگزاري كرد - كه تمام تلاش انسان بايد اين باشد كه اين نعمت كفران نشود - آنگاه چه اتفاقی مي افتد؟ بلا ترديد اين طور است که : لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ [31]
عرض كردم که همه ما معطوف به نعمتيم! حد ما همان حد نعمتي است كه به ما داده اند وسعت وجود ما به وسعت نعمت هاست اگر نعمت ها وسيع شد - نعمت هاي ظاهري و باطني كه يك نعمت وجود خود ماست سرمايه هاي ماست چشم ماست گوش ماست قواي باطني ماست همه اينها نعمت اند ما در احاطه اين نعمت ها هستيم سر ما اخفاي ما ظاهر ما همه اينها نعمت خداي متعال هست ما همه مان وجودمان محدوده اي از وجود خداست - اگر شكر به جا آورده شد خداي متعال نعمت را زياد مي كند وجود انسان زياد ميشود - چون خود وجود انسان نعمت است علم حكمت قدرت معرفت همه نعمتند - خود اين نعمت ها را خداي متعال زياد مي كند حجابها را برمي دارد که بر اثر آن ما وارد باطن ميشويم نعمت گسسترده تري در اختيار ما قرار ميگيرد وجود خود ما با نعمت ها بسط بيشتري پيدا مي كند متناسب با درجه شكر انسان حجاب انسان برداشته ميشود جان انسان به بسط باطني به گشايش باطني راه پيدا ميكند به حجابهاي بالاتر راه پيدا مي كند تدريجا حجابها برداشته ميشود تا مي رسد به آن بالاترين مرتبه ممكن كه آنجا ديگر نعمت ها نعمت هايي هستند كه هيچ حجاب حسي و مادي ای ندارند!
اين همان جايي است كه انسان به مقام معرفت نوراني مي رسد يعني مراتب حجابهايي كه حجابهاي پايين برداشته ميشود حتي حجابهاي با واسطه هم برداشته ميشود وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ [32] که انسان از سرچشمه نعمت مي نوشد! درباره بعضي نقل شده كه ایشان می گویند ما غذايمان را از نسيم سحر مي گيريم گاهي هر دو سه ماه يك وعده غذا مي خوريم! البته اين موارد مصداقهايي است که گاهی اتفاق مي افتد!
چراکه گاهي ما بايد نعمت خدا را از هزار واسطه تلقي كنيم شما ببینید این وسط چقدر حجاب وجود دارد تا تبديل شده به غذايي كه ما آنرا تناول مي كنيم!
اما وقتي انسان در بهشت رفت آنجا ديگر اين نوع غذاها نيست بلکه نوع ديگري است که بي نياز از اين غذا هاست و لذا غذاي آنها – غذا و طعام بهشتي - اصلا جور ديگري است که هيچ يك از اين آثار را ندارد!
بنابراين آن عالم خيلي لطيفتر از این دنیاست! همين نعم ظاهري كه انسان در بهشت دريافت مي كند با نعم ظاهري اينجا فرق مي كند و هر چه ما به باطن عالم برويم باز هم ظاهري دارد و باطني، که ظاهرش همان نعمت هاست و باطنش چيز ديگري است که وقتی بهشت برويم در همه درجات بهشت ظاهر است و باطنش همان نعمت ولايت است!
اينكه فرمودند بهشت از نور سيد الشهدا آفريده شده و اينكه بهشتيها در بهشت مشتاق نور سيد الشهدا هستند يعني همين! تازه اين ظاهر است در درجات بهشت باز هم باطنی هست که همان ولايت است!
به تعبير ديگر مگر درجات بهشت سير در درجات قرب نيست؟ چون بنا نيست كه بهشت بت انسان شود؟ چون همه انسانهايي كه در بهشتند همگی موحدند و اساسا هيچ شركي در بهشت راه پيدا نمي كند! لذا همه مشغول به خدا هستند اصلا عبادت حقيقي آنجاست منتها اين عبادت با رنج همراه نيست وتكاليف كلفت نيست! ولي عبادت هست آنجا هم باطن اين هدايت با ولايت است كه همان طريق قرب و لقاء خداست! آنهايي هم كه وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ [33] به دستشان مي آيد و از بهشت و درجات بهشت عبور مي كند باز همين نعمت است بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَانِ وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وَلَايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمَنِ [34]
پس خيلي روشن است كه اين ولايت طريق همه رحمتها و باطن همه نعمت هاست. خداي متعال اين نعمت ها ظاهري را داده كه ما از اين نعمت ها عبور كنيم و به باطن و به خدا برسيم و الّا اگر در ظاهر بمانيم نتیجه آن بت پرستي مي شود و نعمت ها حجاب طبيعي ميشود!
بنابراین آنهايي كه اين نعمت را انكار مي كنند مستحق غضب خدا ميشوند و فقط آنهايي كه به اين نعمت باطني راه پيدا مي كنند سالك ميشوند بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَانِ [35] هر چقدر هم كه بالا بروند باز هم ظاهري وجود دارد و باطني .
عده اي به آنجا مي رسند كه از شيعيان اند و ديگر حجاب بين آنها و اين نور اعظم و آيه اعظم الهي برداشته ميشود که مقام نورانيت را درك مي كنند و به كمال ايمان مي رسند لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ [36] حتي آنهايي هم كه به این كمال از ايمان مي رسند شكر نعمت ها را مي كنند که قدم به قدم خداي متعال بسط در وجود برايشان مي آورد یعنی باطن نعمت ها و مرتبه اي بالاتر از نعمت ها را به آنها مي دهد! از درون و بيرون در آنها بسط ايجاد مي كند در نتیجه مرتبه بالاتري از وجود و رحمت را براي آنها نازل مي كند البته حجاب بالاتر و حجاب عظيمتري پیش مي آيد تا آنجايي كه ديگر مي رسند به آن مرحله اي كه حجاب بين آنها و ولي خدا برداشته ميشود که آنگاه آنان در بهشت بي حجاب هستند هم همه اينجور نيستند تنها عده محدودي از بهشتي ها اين طور هستند!
آن انسانهايي هم كه حجاب از آنها برداشته ميشود - البته همه مومنين اين طور هستند منتها درجات دارد که جنّة الوسيله را در روايات ملاحظه فرموديد كه مي فرمايد مؤمنين و شيعيان به شفاعت حضرت نبي اكرم صلي الله عليه وآله و سلم وارد آن ميشوند همان جنتي است كه به شفاعت نبي اكرم روز محشر مؤمنين را حضرت وارد آن جنت مي كنند که خداي متعال به پيامبر گرامي اسلام ندا مي دهد كه امت خودت را صدا بزن که جمعيتی بلند ميشوند، البته پيداست که حضرت فقط مؤمنينش را وارد جنة الوسيله مي كند!
شخصی عرض كرد جنة الوسيله چيست؟ فرمود جنتي است كه مومنين در هر جاي آن بهشت باشند بين آنها و پيامبر و آلش حجابی نيست! البته الآن هم مؤمنين كامل همين طور هستند که هر كجا هستند مي تواند امام را ببينند!
در عصر ظهور هم همین طور است که مؤمنين در هر كجاي عالم كه هستند مي توانند امام را ببيند. بعضي ها خيال مي كنند این از طريق رسانه ها ممکن میشود در حالی که اين مورد الآن هم موجود است پس اين نيست چون اين شوخي ای بیش نیست! اين كه می گوئیم مؤمنين در هر كجای جنت الوسيله که هستند امام را مي بينند معنايش اين نیست که آنجا رسانه اي گذاشتند و مردم در تلويزيون امام را تماشا مي كنند! اين چه طور معنا كردن روايا ت است! چرا اينقدر روايات را تنزل مي دهيد! روايت دارد که در عصر ظهور مردم در هر كجا که هستند امام را مي بينند.پس اين گونه تعبیرات شوخي كردن با معارف اهل بيت است! عذر مي خواهم به طنز فرهنگي نزديكتر است تا بيان معارف!
پس حضرت فرمود همه آدمهايي که وارد جنّة الوسيله مي شوند آنجا بدون حجاب پيامبر و آل پيامبر را مي بينند ولي در عين حالي كه بي حجاب ایشان را مي بينند رؤيتشان ظاهر و باطن هم دارد! همان جايي هم كه مي بينند ظاهري مي بينند و از باطني محجوبند! تا مي رسد به بالاترين افرادي كه ديگر بي واسطه است یعنی شيعيان كامل مثل همان شخص (سعيد بن عبدالله) که در روز عاشورا به حضرت گفت: فقال: أوفيت يا ابن رسول اللّه؟فقال عليه السلام: نعم، أنت أمامي في الجنّة [37] پيش روي من هيچ واسطه اي نيست! که در چنین مواردی حجب نور هم از آنها برداشته ميشود!
البته برای ایشان هم ظاهري دارد و باطني! آنها كي ميتوانند باطن را ببيند؟ اين هماني است كه فرمود إنّ حَدِيثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ [38] شيعه كامل هم آن مرتبه باطن را نمي بيند چون آن مرتبه باطن مال خود حضرت حق است مال خود سيدالشهدا است مال وجود مقدس رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم است! که این مرتبه باطني ولايت خدای متعال مخصوص آنهاست آنهایي كه بين ایشان و خدا حجابي نيست!
پس حضرت فرمودند بين حجت و خدا حجابي نيست و الا در باب معصوم است که وَ عَلَى أَوْصِيَائِهِ الْحُجُبِ [39] حجابند منتها حجاب نوري اند! كاملترين حجاب ذوب ميشود كسي كه بخواهد نور خدا را ببيند ولو ابراهيم خليل باشد نمي شود چون ديدني نيست!
اين روايت را مكرر خوانديم كه شخصی به حضرت عرض كرد در قيامت ميشود خدا را با چشم ديد؟ فرمود حتی اگر سلمان كه باشي مي شود نمی توانی خدا را ببینی! اساسا مگر ميشود آن مرتبه از حقيقت كه به اميرالمؤمنين عطا شده به سلمان هم عطا شود؟ اصلا چنين چيزي شدني نيست لذا روايت مي فرماید: هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ [40] چراکه این مقام، مقام ولايت الله است .
بنابراین اگر انسان در دنيا شاكر بود او را بالا مي برند که اين تازه اول راه است یعنی كشف حجب، سير در باطن نعمت، بسط وجودي انسان و اسقاء نعمت ها از عالم برزخ شروع ميشود چراکه نمی توان نعمت ها را در دنيا چشيد و الّا دليلی نداشت که خداي متعال آدم را از اين دنيا جاي دیگری ببرد! و این بردن براي چشيدن نعمت ها نيست! حتي براي موحدين كامل هم حجابها برداشته ميشود با این وجود باز هم آنهاحتی در بهشت هم دائما در سيرند و درجات بهشت از آنها برداشته ميشود چون اين راه بي منتها است که در آن توقفی نيست منتها هر چه بروند باز هم ظاهري است چون باطن ولايت و حقيقت آن سرّ مكتوم است سري است كه إنّني مع الله[41] آنجاست كه هيچ ملك مقربي به آن راه ندارد مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ [42] مقامي است كه لَا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طَامِعٌ
[43]
آنهايي كه اهل طمع در مقامات هستند نمی توانند در اين مقام طمع كنند چون نمي فهمند که آن مقام چيست كه در آن طمع كنند!
آن مقام بالا جزو مقامات اهل بيت است لذا حقيقت نعمت هایی كه خداي متعال به ما عنايت كرده همین است كه همه نعمت ها با آن به عظمت می رسند و آن نعمت اصلي است كه بايد هم آنرا شناخت و هم شكر كرد که شكر همه نعمت هاي ديگر هم وابسته به همين است كه اين نعمت به دست ولي خدا برسد يعني در مسيري كه خدا ميخواهد قرار گيرد.
عرض كردم نعمت يعني شناخت و شكر، يعني اینکه انسان خودش را غرق در نعمت هاي خدا ببيند!
مي دانيد چقدر دنیا شيرين ميشود وقنی آدم هر طرف را که نگاه مي كند مي بيند جلوه خداي حكيم تواناي مهربان قادر قوي عزيز نفوذ ناپذير است و اوست که دنیایش را دارد اداره ميكند! چقدر زندگي شيرين ميشود وقتی كه آدم احساس كند كه پاره سنگي است كه در عالم رها شده و معلوم نيست چه ميخواهد بر سرش بيايد! همه اضطرابهاي باطني انسان مال همين است! آنجايي كه آن نور ولايت مي آيد انسان به امنيت مي رسد وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي [44] اين رنجها اين اضطرابها اين فشارهايي كه در ما هست مال اين است كه ما شاكر نيستيم که اگر انسان نعمت را بشناسد و خودش را غرق در نعمت خدا ببيند كم كم به باطن نعمت ها می رسد، که می تواند آن نعمت باطني را لمس و احساس كند!
می تواند این را دریابد که عجب! همه آنها نعمت هايي كه ما خيال مي كرديم نعمت است چيزي نيست و لذا وقتي يك جلوه امام حسين برای بهشتي ها مي آيد بيهوش ميشوند و منتظر نعمت بعدي هستند چرا که بيقرار از خودشان هستند! آنها حقيقت نعمت را به خدا رساندند، به خدا رساندن يعني چه؟ يعني به دست ولي خدا رساندن بنابراين خدا شكر همه نعمت ها را هم در يك كلمه معنا كرده و آن يك كلمه اين است كه انسان اين نعمت را به ولايت گره بزند چشم را در راه اميرالمؤمنين خرج كند گوش را زبان را قلب را، همه سرمايه ها را به آن نعمت باطني وصل كند و آنرا در مسير آن نعمت باطني قرار دهد تا به جايي و سرمنزلي برسد.
لذاست که اين روايا ت معنا ميشود که فرمود روز قيامت از هيچ چيز از شما سوال نمي كنند مگر ولايت ما! و علت این مطلب خيلي روشن است چون همه تكليف همين يك كلمه بود! اين نعمت ها را داديم تا به خدا برسيد! راه رسيدن به خدا هم أَنْتُمُ الصِّرَاطُ ؟[45] صراط أقوم آنها هستند بنابراين اين نعمت ها را بايد در اين صراط قرار داد اگر كسي اين نعمت ها را در اين صراط قرار داد اين نعمت ها به باطن راه پيدا ميكند كم كم خود نعمت ها بسط پيدا مي كند از دل اين چشمه ها هزار چشمه ديگر مي جوشد كه اين چشمه در مقابل او چيزي نيست در باطن همين نعمت يك نعمت ديگري آشكار مي شود و لذا همه نعمت حقيقي خود اوست و همه نعمت ها با او به عظمت مي رسند تكليف اساسي هم همین است که اين نعمت در اين راه قرار گيرد یعنی به دست ولي خدا برسد! لذا همه سوال هم از اين يك نعمت است .
یکی از اصحاب امام صادق وارد بر امام شد الآن اسمش يادم نيست از نزديكان امام صادق بود غذايي بسيار لذيذ آوردند حضرت پذيرايي بسيار شيريني كردند بعد هم حضرت فرمود دستور دادند خرماهايي آوردند از آن لذيذتر!
حضرت از او سوال كردند غذا چطور بود؟ گفت آقا بسيار لذيذ بود ولي ناراحتم چون مي دانم خدا از آن سؤال مي كند لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ [46] نعمت خيلي خوبي بود ولي سوالش من را نگران كرده که چطور جواب خدا را بدهم؟
درست است اگر خدا بخواهد سوال كند از يك ارزنش نميشود جواب داد.
حضرت خنديدند ـ حالا تعبيري كه در ذهنم است شايد اين باشد كه طوري خنديدند كه دندان مبارك آشكار شد حالا به تعبير من ـ فرمودند فلاني تو ديگر چرا؟ خدا از اينها كه سوال نمي كند خدا از ولايت ما سوال مي كند تو آمدي در خانه امام صادق علیه السلام نشستي حضرت سفره برايت پهن كرده شيعه امام صادق علیه السلام غصه مي خورد خدا سوال مي كند كه چه خورده؟ مگر در بهشت كه سفره اميرالمؤمنين علیه السلام پهن ميشود و همه مهمان اميرالمؤمنين اند سوال ميشود؟ اين روايت را ملاحظه فرموديد که روايت دارد صداي كوبه در بهشت يا علي است ـ مرحوم علامه طباطبايي زاد الله في علو درجاته خيلي شيرين اين روايت را معنا كردند البته يادم نيست که در كدام اثر اینرا فرمودند ـ دليلش چيست؟ بخاطر اين كه شما در هر خانه اي مي روي صاحبخانه را صدا مي زني اينكه پس اینکه صداي كوبه در بهشت يا علي است همان صاحبخانه را صدا زدن است حال هر كه مي خواهد وارد شود بايد حضرت را صدا بزند.
بنابراین اگر آدم در مهمانخانه اميرالمؤمنين رفت كه خدا سوال نميكند! مي فرمايد لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ[47]،وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ[48]،لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيدٌ [49] هر چه مي خواهيد در اختيارتان است بالاترش را برايتان پنهان كرديم كه نمي دانيد چه خبر است وَ لَدَيْنا مَزيدٌ [50]
خب عذر مي خواهم خيلي اين روزها مصدّع بزرگوران و اساتيد و عزيزان خودم شدم اميدواريم خداي متعال اين محافل را به امضاي امام زمان عليه السلام برساند و قصورها و تقصيرهاي ما را در اين ايام و عرض ادب به ساحت سيدالشهدا بر ما ببخشد.
حقيقتاً امروز همه ما بايد از وجود مقدس فاطمه زهرا سلام الله عليها تشكر كنيم كه ما را به اين محافل راه دادند چه محافل عزيزي كه ملائكه رشك آنرا مي برند در روايات است وقتي ملائكه از زمين به آسمان مي روند بوي عطري دارند كه شامه ملائكه را به خود مشغول مي كند! مي گويند كجا بوديد؟ مي گويند مجلس عزاي سيدالشهدا! آنها فرود مي آيند ولی می بینند که مجلس تمام شده! خودشان را از جاي پاي عزاداران امام حسين متبرك مي كنند!
امام صادق به آن شاعر عرب فرمودند براي ما روضه بخوان! شروع كرد به خواندن! راوی مي گويد صداي ناله از مجلس از پشت پرده بلند شد! بعد حضرت به من فرمودند فلاني ملائكه اي كه اينجا حضور داشتند گريه مي كردند! که تعداد آنها بيش از آدم ها بودند! مي آيند استقبال مي كنند خيلي مجالس شيريني است! چرا که ما با این مجالس تطهير ميشويم چون آب طهارت را بر وجود ما مي ريزند و ما را شستشو مي دهند! که اين در قيامت معلوم ميشود پس بايد واقعاً تشكر كنيم که ما را در اين محافل راه دادند هم بايد عذر خواهي كنيم که نتوانستيم حق عزاداري امام زمان را ادا كنیم! كسي كه فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً [51]
نمي دانم گاهي ما اين تعبير را بد ترجمه مي كنيم عوض اشك برتو خون گريه مي كند يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلَاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ [52] اي بهشت قرب احمد فاطمه! سينه او را مي بوييد مي بوسيد مي فرمود از فاطمه بوي بهشت مي شنوم همه عالم مشتاق بوي پيغمبر خدا هستند!
- اي بهشت قرب احمد فاطمه ليلة القدر محمد فاطمه
- اي خدا مشتاق يا رب يا ربتاي سـلام انبياء بـر زينبت
وقتي در محراب عبادت مي ايستاد خدا به ملائكه اش مباحات مي کرد و مي فرمود يا ملائكتي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدِيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي [53] شمايي كه مي گفتيد وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ [54] .
- اي خدا مشتاق يا رب ياربتاي سـلام انبياء بـر زينبت
- عـالم خـاكي محيـط قـربتتآفرينش گشته گم در تـربتت
- كاروان دل روان دركوي توقبله جـان محمّد روي تـو
- مشـعل شبـهاي احـياي علينقش لبخندت مسيحاي علي
- خانه كوچك پنـاه عالمـتعمر خلقت يك دم از عمر كمت
- اوليـن نور آخـرينهـم عظم را هم عبـد را مـادري
من نمي دانم شما اين تعبير امّ ابيها را چطور ترجمه مي كني؟
- خـلـق عـالـم سـائـل و روزي خـورتلـيــف خـرمـا وصـلـه هـاي چـادرت
- اي سه شب بي قوت و از قوت تو سيرهم يتيم و هم فقير و هم اسيـر
- وحي بي ايثار تو كامل نشـدهل عـطا بي نام تو نازل شـد
آنـكه خاك مـقدمش جان هـمـه
بعضي از عزيران كف پاي رسول خدا صلّي الله عليه و اله و سلم را در يك مكاشفه ديده بودند مدهوش شده بودند مست شده بودند
- آن كه خاك مقدمش جان همـهگـفـت جـان مـن فـداي فـاطـمـه
- اي دوعالم قبضه اي دمشت تووي زمـام خـلـق درانگشـت تـو
آنچه هست و نيست فيض عام توست تو جان پيغمبري و خدا همه عالم را براي پيامبر آفريده! آنچه هست و نيست فيض عام توست خوشترين ذكر امامان نام توست از نبي تا حضرت مهدي همه ذكرشان يا فاطمه يا فاطمه
- خلق عالم بر درت ايستادندانبياء در محضرت ايستادنـد
- سـائـل بـيـت گلـينت عـالـميبسته نبود باب احسانت دمـي
- عقل كل از كلّ هستي شدجداتا چهل شب كردخلوت باخدا
- اين چهل شب در سرش شور تو بودبـهـر استقبـال از نور تـو بـود
حديث را فريقين نقل كردند که
- چون توذات كبريا گوهرنداشتاز مـحمد دوستي بهتـر نـداشـت
- بـهتريـن گوهر ز گوهر آفـريـنهديه شدبرشخص ختم المرسـلين
- ديـد پيغمبـر بـهـاي ايـن گـوهــرباشـد از دريـاي هستـي بـيـشتـر
- تا به شكر اين گوهر گويدسپاسگشـت تا گويد يكي گوهـرشنـاس
- جزعلي كفوي بر اين گوهر نديدمشتري زين مشتري بـهتر نـديـد
- تـو رسول الله شويت بـوالحـسـنهر سه يك جانيد با هم در سه تن
- اي پس تويي اي عرش حق را قائمههم محمد هم علي هم فاطمه
پيغمبر اين امانت را به دست اميرالمؤمنين داد فرمود يا علي اين امانت من است اميرالمؤمنين با همه وجودش از اين امانت رسول خدا حمايت كرد هر چه در توان داشت براي صيانت دختر رسول خدا گذاشت ولي تكليف چه بود؟ امتحان داشت باز هم وقتي مي خواست فاطمه اش را تحويل رسول خدا بدهد شرمنده بود! اي واي يك عضو سالم براي فاطمه اش باقي نمانده بود!
تعبير روايت اينست يك خيال و سايه اي از فاطمه باقي مانده بود! بعد از تشييع تابوت را آورد كنار قبر گذاشت نامحرمها كنار رفتند مي خواست بدن را در قبر بگذارد دو دست شبيه دستهاي رسول خدا از قبر بيرون آمد بهتر است اين طور تعبير كنم رسول خدا به اميرالمؤمنين فرمود علي فاطمه مرا تحويل بده! اميرالمؤمنين بدن فاطمه را تحويل رسول خدا داد گفت يا رسول الله گرچه فاطمه آزرده شده مصيبت ديده ولي خوشا به حالت که فاطمه به تو برگشت! گرچه هر وقت اميرالمؤمنين او را مي ديد دست به ديوار راه مي رفت دست به پهلو گرفته راه میرفت امام از خجالت از غصه آب مي شد.
در عين حال همين قدر كه مي آمد فاطمه اش را در خانه مي ديد همه غصه ها از دلش بيرون مي رفت وقتي در محراب عبادت مي ايستاد انوار خدا براي اميرالمؤمنين تجلي مي كرد يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ وَ أُخْلِسَتِ الزَّهْرَاءُ [55] امانت برگردانده شد يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ [56] ولي ديگر غصه علي تمام شدني نيست ديگر خواب به چشم من راه ندارد يا رسول الله در مقابل همه مصيبتها صبر كردم ولي فراغ فاطمه ديگر صبر مرا كم كرده قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي [57] مصيبتهاي فاطمه يك طرف فراغ و جدايي فاطمه يك طرف! يا رسول الله! اگر مي خواهي بداني كه من چقدر صبر كردم چقدر تحمل كردم آيا با عهدي كه از من گرفتي بر سر عهدم ايستادم از فاطمه ات سوال كن! تا از آنچه بر او گذشته تا با تو بگويد! يا رسول الله! به جز تو اين دل شب دردم را با كه مي توانم بگویم كه چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده! السلام عليك يا بقيه الله و رحمة الله و بركاته
يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقين [58]
ناسئلك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الأعظم الأعزّ الأجلّ الأكرم بمحمد و اهل بيته يا الله يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علي دينك
پروردگارار به محمد و آل محمد در ظهور امام زمان تعجيل بفرما
قلب امام زمان را از ما راضي بفرما
حوائج حضرت به بهترين وجه برآورده بفرما
ارواح طيب شيعيان حضرت بويژه شيعيان مظلوم عراق به پيروزي و سربلندي برسان
دشمنان امام زمان دشمنان مكتب تشيع خوار و ذليل بفرما
عموم دشمنان اسلام با قهر حضرت خوار و ذليل بفرما
دست ما را از دامان اولياء معصومت كوتاه مفرما
به محمد و آل محمد به محمد و آل محمد عموم شيعيان ارواح طيبه صلحا علما مراجع گذشته امام راحل گذشتگان از شيعيان اميرالمؤمنين و جمع حاظر اين بيت شريف بر سر سفره حضرت ميهمان بفرما
ثوابي از اين مجالس به روح آنها واصل بدار
مرضاي از دوستان اميرالمؤمنين شفاي عاجل عنايت بفرما
اين ماه محرم و صفر را آخرين محرم و صفر ما قرار نده
عزاداريهاي ما زحمتهايي كه كشيده شده به امضاي امام زمان عليه السلام برسان
به محمد و آل محمد به عموم دوستان حضرت به جمع حاضر عمر طولاني با بركت صحت عافيت عاقبت بخيري توفيق عبادت و ترك معصيت و معرفت روز افزون و شهادت خالصانه در راه خودت و ركاب وليت را كرامت بفرما
عرض سلام و تسليت ناقابل ما به پيشگاه رفيع امام زمان ارواحنا فداه عنايت بفرما.
- آن سفركرده كه صدقافله دل همره اوستهـر كجـا هسـت خـدايـا سـلامـت دارش
به بركت صلوات بر محمد و آل محمد
حجة الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/2/615/زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ...
[2] . إبراهيم : 34
[3] . بحارالأنوار/مجلسی/91/213/باب 38- أحراز النبي صلى الله عليه واله
[4] . بحارالأنوار/مجلسی/91/213/باب 38- أحراز النبي صلى الله عليه واله
[5] . الحديد : 11
[6] . بحارالأنوار/مجلسی/91/213/باب 38- أحراز النبي صلى الله عليه واله
[7] . بحارالأنوار/مجلسی/83/ 58/تفصيل و تبيين ..... ص : 48
[8] . بحارالأنوار/مجلسی/95/39/ فصل فيما نذكره مما يختص باليوم الرا...
[9] .همان
[10] . بحار الانوار/مجلسی/-ترجمه جلد 67 و 68/ج 2/54/ اخبار باب ..... ص : 27
[11] . غافر : 60
[12] . بحارالأنوار/مجلسی/95/39/ فصل فيما نذكره مما يختص باليوم الرا...
[13] . لقمان : 20
[14] . بحارالأنوار/مجلسی/98/292/باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه
[15] .القمان : 20
[16] . التكاثر : 8
[17] . البقرة : 257
[18] . الانعام:7،8
[19] . الكافي/شیخ کلینی/1/88/ باب الكون و المكان ..... ص : 88
[20] . الكافي/شیخ کلینی/1/184/باب معرفة الإمام و الرد إليه ...
[21] . بحارالأنوار/مجلسی/75/265/ باب 23- مواعظ الصادق جعفر بن محمد ع
[22] . همان
[23] .همان
[24] .همان
[25] .همان
[26] . من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/2/615/زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ...
[27] . الفجر : 15
[28] . بحارالأنوار/مجلسی/97/305/ باب 4- زياراته صلوات الله عليه
[29] . تهذيب الأحكام/شیخ طوسی /3/108/ دعاء أول يوم من شهر رمضان .....
[30] . البقرة : 115
[31] . إبراهيم : 7
[32] . بحارالأنوار/مجلسی/91/98/باب 32- أدعية المناجاة ..... ص : 9
[33] . مستدرك الوسائل/محدث نوری/11/84/32- باب جملة من آداب الجهاد و القتال
[34] . بمن لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/2/615/ زيارة جامعة لجميع الأئمة ع .....
[35] .همان
[36] . بحارالأنوار/مجلسی/ 26/1/باب 14- نادر في معرفتهم صلوات الله
[37] . مع الركب الحسينى (ج 4)/عزت الله مولایی/301 / مقتل سعيد بن عبدالله الحنفي(رض) أثناء صلاة الإمام عليه السلام ..... ص : 300
[38] . الكافي/شیخ کلینی/1/401/ باب فيما جاء أن حديثهم صعب مستصعب .
[39] . بحارالأنوار/مجلسی/99/195/باب 8- الزيارات الجامعة التي يزار ب
[40] . الكهف : 44
[41] .
[42] . من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/1/295/باب الأذان و الإقامة و ثواب المؤذني
[43] . من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/2/613/زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ....
[44] . بحارالأنوار/مجلسی/39/246/باب 87- حبه و بغضه صلوات الله عليه
[45] . من لايحضره الفقيه/شیخ صدوق/2/613/زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ....
[46] . التكاثر : 8
[47] . فصلت : 31
[48] . الزخرف : 71
[49] . ق : 35
[50] .همان
[51] . بحارالأنوار/مجلسی/98/237/باب 18- زياراته صلوات الله عليه
[52] . بحارالأنوار/مجلسی/99/247/باب 10- كتابة الرقاع للحوائج إلى الائمه...
[53] . بحارالأنوار/مجلسی/28/37/باب 2- إخبار الله تعالى نبيه و إخبار...
[54] . البقرة : 30
[55] . الكافي/شیخ کلینی/1/458/باب مولد الزهراء فاطمة ع
[56] .همان
[57] . الكافي/شیخ کلینی/1/458/باب مولد الزهراء فاطمة ع
[58] . يوسف : 88