چنانچه از آيات قرآن كريم و روايات استفاده مى شود، كيفيت مرگ افراد يكسان نيست. به عبارت ديگر: همه يكسان نمى ميرند و با يك حال از دنيا به آخرت منتقل نمى شوند. براساس آيات قرآن مجيد، كيفيت انتقال و مردن، به اعمال، اخلاق و حالات انسان بستگى دارد.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:اهل ايمان، عمل صالح و اخلاق حسنه، با مرگ، از همه تنگناها، مضيقه ها، شدت ها و رنج ها راحت مى شوند و در راحتى ابدى قرار مى گيرند.
اما كسانى كه منحرف، دچار رذائل اخلاقى و اعمال خلاف بودند، با مردن، ديگران از دست آنها راحت مى شوند، ولى خود آنان به گرفتارى و مشكل ابدى دچار مى شوند. تعبير حضرت صادق (عليه السلام) از اين دو نوع مردن «راح» و «أراح» است. روايتى است كه بزرگان دين ما نقل كرده اند و اين گونه روايات مربوط به مرگ، جز تفسير و توضيح آيات كتاب خدا، چيز ديگرى نيست.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) زمانى كه در كوفه، حاكم مملكت بودند، خبر مرگ شيعه اى را شنيدند. با پاى پياده به دنبال جنازه اين شيعه تا بيرون شهر كوفه آمدند. وقتى كه او را دفن كردند، براى تشييع كنندگان جنازه سخنرانى كوتاهى كردند كه در «نهج البلاغة» نقل كرده است.حضرت در كنار قبر اين شيعه مقبول فرمودند: «يرحم الله خبّاب بن الأرت»[1] اسم اين ميّت خبّاب بن الأرت بود.یعنی خدا اين مرد را مورد رحمت قرار دهد،سپس فرمودند: «فلقد أسلم راغباً»[2] مسلمانى، ايمان و شيعه بودنش براساس رغبت، شوق و علاقه بود. نسبت به اسلامش سست و بى ميل نبود. «و هاجراً طائعاً»[3] او جزء مهاجرينى بود كه هجرتش فقط براى خاطر اطاعت از پروردگار بود. در اين زندگى قدم برداشت، اما قدمش الهى و پاك بود.
«و قنع بالكفاف»[4] نسبت به مال دنيا و زندگى، به حدّ كفايت قناعت كرد. «و رضى عن الله»[5] با اين كه در دوره عمر هفتاد ساله اش- كه در كتاب ها نوشته اند- مصائب و شكنجه هاى زيادى ديد،ولى اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند: او از خدا رضايت داشت وبا خدا خوش بود.«و عاش مجاهداً»[6] در تمام دوران زندگى خود،براى خدا كوشش كرد و زحمت كشيد.
اين روايت را مرحوم فيض كاشانى در جلد هشتم كتاب پرقيمت «المحجة البيضاء» نقل مى كنند: وجود مبارك حضرت جواد الائمه (عليه السلام) به عيادت بيمارى رفتند. بيمار حضرت جواد(عليه السلام) را ديد، شروع به گريه كرد. حضرت به بيمار فرمودند: چرا گريه مى كنيد؟ عرض كرد: يابن رسول الله من در دهان مرگ قرار گرفته ام و مى دانم كه از اين بيمارى نجات پيدا نمى كنم و امروز و فرداست كه ملك الموت به سراغم بيايد و مرا به عالم ديگر منتقل مى كند. بيمار، شيعه قابل قبولى بود. چنانچه در روايات بيان شده است، شيعه قابل قبول آثار، علايم و نشانه هايى دارد. چقدر اين علائم، آثار و نشانه ها زيبا و پرقيمت است.
اين بيمارى كه حضرت جواد (عليه السلام) به عيادتش آمده بودند، شيعه قابل قبولى بود.حضرت فرمودند: چرا به خاطر مردن گريه مى كنى؟ عرض كرد: مردن، جان كندن، فراق و انتقال به عالم بعد خيلى سخت است. اما جواب امام (عليه السلام) چه بود؟
امام مانند قرآن كريم، حجّت پروردگار بر بندگان است. حجّت؛ يعنى عمل امام بايد الگوى ما باشد و حرف امام را صد در صد قبول كرد؛ چون حرف امام، حرف خداست.حضرت به او فرمودند: اگر انسانى از نوك سر تا نوك پا، پوست بدنش بيمارى تاول بگيرد. تمام تاول ها پر از چرك و خون شود. اين تاول ها باز و زخم شود، باز روى آن تاول بزند و از علاج آن نااميد شوند، شخص بيمار چه حالى دارد؟ معلوم است كه بدترين حال را دارد. شخص نااميد، بدترين حال را دارد.حضرت جواد (عليه السلام) فرمودند: اگر به اين بيمار خبر بدهند كه حمّامى مخصوص علاج اين بيماران افتتاح شده است كه اين بيمار اگر درون آب اين حمام برود و درآيد، همين كه آب روى سرش مى آيد و تا آخر بدن را فرامى گيرد، تمام اين تاول ها را خوب مى كند و پوست بدن را مانند زمان ولادت از مادر، سالم مى كند، اين بيمار با شنيدن اين خبر چه حالى پيدا مى كند؟معلوم است بعد از اين خبر، بهترين حال را دارد. بعد حضرت فرمودند: گريه نكن، مرگ براى انسان هاى خوب مانند آن حمّام است كه مانند شستن خود از رنج ها، غم ها، تنگناها، ناراحتى ها، سختى ها و شدايد است. اين كه خوشحالى دارد
اول طلوع آفتاب روز عاشورا، حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) گفتگويى با هفتاد و دو نفر یارانشون دارند. جمله زيبايى از اين گفتگو اين است كه فرمودند: وقتى ما وارد جنگ مى شويم، بدانيد كه مرگ براى ما- نه براى همه- مانند پل است كه اين طرف پل ، دنيا و آن طرف پل، خدا، بهشت و رضايت پروردگار است ما امروز مى خواهيم از روى اين پل رد شويم.
آن وقت اين ها از اين شكل مرگ، چه استقبالى كردند. حرف امام، حرف خداست. اين هفتاد و دو نفر، با تمام وجود خود به حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) ارادت مى ورزيدند و مى دانستند كه حرف حضرت، حرف خداست.
مرگ براى ما فقط مانند پل است. اين طرف پل، دنيايى است كه مى بينيد، آن طرف پل نيز لقا، رضوان و بهشت پروردگار است. اين پل خيلى طولانى نيست. با ضربت خنجرى، تيرى و يا شمشيرى ما را از اين پل عبور مى دهند.
حضرت زينب كبرى (عليها السلام) به ابن زياد فرمود: فكر مى كنيد در كربلا به ما ضربه زده ايد؟ خسارت، زيان و ضررى به ما رسانده ايد؟ اين فكر خيلى اشتباهى است؛ چون عزيزان ما با شمشير شما به لقاى حضرت حق رسيدند و گناه غيرقابل بخشش كشتن اين هفتاد و دو نفر به گردن تو و آنهايى كه به جنگ فرستاديد، مى ماند. ما در اين كارزار هيچ خسارتى نديديم، بلكه با شمشيرها و خنجرهاى شما، كمال منفعت را برديم. در كربلا، قفس خاكى اين هفتاد و دو نفر را شكستيد و از بند اين قفس درآمده و به طرف لقاى پروردگار پر كشيدند. آنها به لقا رسيدند و شما به گناهى كه هرگز بخشيده نمى شود. اين مرگ خوبان است. اما مرگ بدان را در روايات به «ميتة السوء»[7] تعبير كرده اند. مرگ بسيار سخت، دشوار و ناگوارى كه خود اين دشوارى و ناگوارى مرگ نسبت به بعد از مرگ، چيزى نيست.
بدان در عالم برزخ هميشه آرزو مى كنند كه قيامت برپا نشود. گوشه اى از برزخ ايشان را از قرآن براى شما ذكر كنم. كلمه برزخ در قرآن آمده و به معناى حائل است. دنيا، برزخ و قيامت. از وقت مرگ انسان تا برپا شدن قيامت، هر مقدار كه زمان آن طول بكشد، برزخ ناميده شده كه حائل بين دنيا و قيامت است. نه كاملًا آثار دنيا را دارد و نه كاملًا آثار آخرت را. دنيايى است بين دنيا و آخرت.
آيه اى در سوره مباركه مؤمن است. كه درباره متجاوزان، ستمگران، ظالمان، بى دينان، لاييك ها و كارگزاران اهل ظلم و كسانى كه در گناه حرفه اى بوده اند مى باشد؛ چون مؤمن گاهى دچار لغزش مى شود، قرآن اين مؤمن را گنهكار حرفه اى نمى داند، بلكه خطاكار مى داند.اما كسى كه با كمال غرور و گستاخى همه چيز عالم را به مسخره مى گيرد و هر كارى دلش مى خواهد، مى كند، وقتى او را وارد برزخ مى كنند، چون انسان در هر حدّى از غرور، تكبر، قدرت و ثروت باشد، بالاخره مى ميرد.
گره مرگ باز شدنى نيست. هيچ كس، از هر رشته علميى كه بهره مند است، نمى تواند به انتظار بنشيند كه روزى گره مرگ باز شود؛ چون هرگز باز نمى شود.تمام جانداران مى ميرند: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»[8] تمام فرشتگان نيز بايد بميرند. زمانى مى آيد كه از ميان كلّ آفريده هاى خدا، فقط اسرافيل زنده است؛ يعنى خود ملك الموت نيز مى ميرد. بعد خداوند متعال جان اسرافيل را خودش مى گيرد. وقتى خاموشى كامل بر همه هستى حاكم شد، آن وقت سؤال مى كند: «لّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ»[9] امروز كار در دست كيست؟ هيچ كس نيست كه جواب خدا را بدهد. خودش جواب خودش را مى دهد: «لِلَّهِ الْوَحِدِ الْقَهَّارِ »[10] كار فقط دست يك نفر است، آن هم خداى يكتا و قدرتمند.
اين آيه از بدان حرفه اى صحبت مى كند كه در برزخ هستند و هنوز قيامت برپا نشده است و روزگار، روزگار دنيا و برزخ است.پروردگار در برزخ چه مى فرمايد؟ مى فرمايد: «وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ»[11] تمام وسايل و دستگيره ها از آنها بريده شده است.
انسان در دنيا اگر سر درد مى گيرد، قرص، آمپول، شربت، دكتر، بيمارستان است و پول هست، خدا در قرآن مى فرمايد: وقتى بدان حرفه اى به عالم بعد منتقل شدند، هيچ وسيله و تكيه گاهى براى آنها وجود نخواهد داشت. باز مردم مؤمن وسيله اى دارند، به پروردگار عرض مى كنند: از ده آيه قرآن، به هشت آيه اش عمل كرديم. بالاخره جايى بوده كه دل پيغمبر(صلى الله عليه و آله) را خوش كرديم و شيعه بودن خود را نشان داديم. خيلى جاها مال حرام را نخورديم و يا در جاى خلوت قرار گرفتيم، اما از گناه فرار كرديم و به فقير و يتيمى كمك كرديم. همه اين ها وسيله نجات هستند. ولى تمام وسايل از آنها قطع است. خودشان تنها هستند. چه وحشتناك است.
در سوره آل عمران مى فرمايد: خدا نيز از آنها بريده و قطع است: «وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ»[12] نگاه رحمت، نجات و دستگيرى به آنها نخواهم كرد. باز وقتى همه وسيله ها قطع مى شود، دل انسان به خدا خوش است، با «يا ربّ و يا الله»، توسل به پروردگار و ائمه (عليهم السلام) ، مى توان اميدى پيدا كرد، اما اينجا مى فرمايد: خدا روى خود را از اين ها برگردانده و از آنها قطع شده است.اشتباه نكنيم، عالم برزخ، اين قبرها و قبرستان ها نيست. برزخ دنيا و جهان ديگرى است. بدن در قبر پوسيده مى شود. انسان در برزخ زندگى برزخى دارد، نه زندگى دنيايى و آخرتى. زندگى برزخى كه در روايات بيان شده اين است كه بدن سبكى براى روح قرار مى دهند، برزخيان با بدنى مانند اين بدن هستند كه وزنى ندارد.
چگونه زندگى مى كنند؟ مى خواهم آيه اى را ذكر كنم كه اگر با عينك واقع بينى اين آيات را نگاه كنيم، زندگى به كام ما تلخ مى شود:
«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»
[13] آتشى كه نه مانند آتش دنياست و نه آتش آخرت. آتشى است بين آتش دنيا و آتش آخرتى. نهايت آتش دنيايى كه در كوره هاى فولاد است، از صد مترى درش را باز مى كنند، اصلًا كسى طاقت ندارد جلو برود. حال آتش برزخى كه نه دنيايى است و نه آخرتى، بلكه آتشى بين دنيا و آخرت.
ما چقدر آتش دنيا را طاقت داريم كه تحمل كنيم؟ طاقت داريم كه آتش كبريت را بر سر انگشت خود بگيريم؟ هيچ كدام طاقت نداريم. رستم و اسفنديار هم طاقت ندارند. گوشت و پوست با آتش چه مى كند. ما در تابستان، از ساعت هشت صبح، كولر و پنكه روشن مى كنيم، به خاطر اين كه حرارت آفتابى كه از صد و پنجاه ميليون كيلومتر به زمين مى تابد، آن هم در خانه و زير سايه، نه حرارت آفتاب بيرون، باز طاقت نداريم. آن وقت آتش افروخته از غضب پروردگار كه نه به دنيا مى ماند و نه به آخرت، آتشى است بين دنيا و آخرت است. «يُعْرَضُون عَلَيْهَا»[14] اين ها را به برزخ مى آورند و در برابر هجوم اين آتش قرار مى دهند. برزخى كه تمام وسايل نجات را از آنها قطع كرده اند و راه فرار ندارند.يكى از وسايل نجات، فرار است. مى گويند آتش دارد مى آيد، فرار مى كنيم. اما آنجا نه راه دويدنى است، نه راه گريزى، نه پناهگاهى، نه فريادرسى. تنگنا هست و آتش افروخته از غضب خدا. «يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»[15] هم در شب برزخ، هم در روز آن، آتش آنها را مى سوزاند، باز در آتش آرزو مى كنند كه قيامت برپا نشود؛ چون مى فهمند كه اين آتش برزخ نسبت به آتش قيامت براى آنها مانند گلستان و بهار است. مى فهمند كه اگر قيامت برپا شود و دچار عذاب جهنّم شوند، چقدر دردناك است. اين كيفيت مرگ و برزخ بدان است.
سلمان با اجازه پيامبر (صلى الله عليه و آله) با مرده اى صحبت كرد. گفت: از آن وقتى كه در رختخواب افتاده بودى و مى خواستى بميرى، تا به حال را تعريف كن. مرده گفت:اى سلمان! تلخى جدا كردن جان از بدنم تا قيامت از كامم علاج نخواهد شد. آن وقت جان انسان هاى قابل قبول خدا را چگونه از بدن شان جدا مى كنند؟
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:وقتى ملك الموت مى آيد، دو عدد گل در دست او است، گل اولى را كنار شامّه مؤمن قابل قبول مى گذارد، وقتى نفس اول را بو مى كشد، تمام دنيا از يادش مى رود، راحت مى شود. گل دوم را كه بو مى كشد، جانش از بدنش بيرون مى شود. مرگ ما به وضع ما بستگى دارد كه ما از نظر اخلاقى، عملى، حالى و روحى چگونه باشيم. آيا شخص بخيل راحت جان مى دهد؟ آدمى كه پول به جانش بسته است، ملك الموت مى خواهد جلوى چشمش بيايد، پولهايى كه در تمام عمرش دسته كرده از او بگيرد.خيال مى كنيد هنگام مرگ به ملك الموت خوش بين است؟ طبق آيات و روايات، چنين شخصى هنگام مردن در كمال نارضايتى از پروردگار است.خيلى ها در لحظه مردن به شدت از خدا بدشان مى آيد و مى ميرند؛ چون مى بيند كه خدا خانه، همسر، فرزندان، پول ها و حساب ها را از آنها مى گيرد، او هم به اسكناس حرص و بخل دارد، اما همه را دارند از او مى گيرند. آيا با رضايت از خدا مى ميرد؟
ولى كسى كه تمام اين ها و اموال خود را براى خدا مى دانسته است و درست هم بوده، خدا به او اجازه نداده كه در اين اموال اسراف كند، بلكه خانه، مركب و خوراك در حدّ شأن خود تهيه مى كرده، خمس، زكات و صدقه را نيز در عمرش پرداخت مى كرده است. حال مى خواهند جانش را بگيرند، اين ها را نيز از او بگيرند، او كه خودش را نيز مالك نمى دانسته تا ناراحت يا ناراضى باشد. بقيه امورش نيز همين طور است.
اگر ما به ياد داشته باشيم كه مى ميريم، با كنترل زندگى مى كنيم.
- دريغا كه بى ما بسى روزگاربرويد گل و بشكفد نوبهار
- بسى تير و دى ماه و ارديبهشتبيايد كه ما خاك باشيم و خشت
- تفرّج كنان در هواى و هوسگذشتيم بر خاك بسيار كس
- كسانى كه ديگر به غيب اندرندبيايند و بر خاك ما بگذرند
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان