يکي از عوامل موفقيت معصومان(ع) در تبليغ، اخلاق خوش آن ها بوده است. معصومان(ع) در تعامل با مردم نرم خو، باگذشت، خوش سخن و اهل ايثار و نثار بودند. در اين جا به عنوان نمونه به اختصار مطالبي در باره اخلاق پيامبر(ص) ذکر مي کنيم.
خداوند متعال اخلاق پيامبر خاتم(ص) را مي ستايد و آن را عظيم مي داند: «وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ»[2] هم چنين از مدارا و مهرباني او نسبت به مردم ياد مي کند و مي فرمايد؛ اگر چنين نبودي مردم از اطراف تو پراکنده مي شدند:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ.»[3]
اساساً يکي از عوامل گسترش سريع اسلام در حجاز اخلاق خوبِ پيامبر خاتم(ص) بوده است.[4]
علي(ع) در باره اخلاق اجتماعي پيامبر اعظم(ص) فرمود:
«کسي که براي نخستين بار او را مي ديد هيبتش او را مي گرفت؛ هرکس با او معاشرت مي کرد دوستيش را به دل مي گرفت[5] آن گاه که به اصحابش مي نگريست لحظات نگاه را به تساوي ميان شان تقسيم مي کرد.[6] وقتي به کسي دست مي داد پيش از او دست خويش را باز نمي کشيد، هم چنان که صورتش را از او بر نمي گرداند، مگر آن که او برگرداند.[7] او چهره اي گشاده داشت. تندخو و ملامت گر و فحّاش و مزّاح نبود.[8] سيره او ميانه روي، سنت او هدايت و رشد، سخنش معيار حق و حُکمش عَدل بود.»[9]
يکي ديگر از اصحاب رسول خدا(ص) مي گويد: هيچ کس را نديده ام که بيش از رسول خدا(ص) بر لبانش تبسم باشد.[10]
ابوسفيان که پس از مسلمان شدن رفتار اصحاب را با رسول خدا(ص) ديد گفت:
«ما رأيتُ قَوماً قطّ أشَدّ حبًا اَصحابِهِم مِن اَصحابِ مُحَمّد له.»[11]
امام حسين(ع) نيز به نقل از پدرش رفتار رسول خدا(ص) را با مردمي که با او کاري داشتند به خوبي و زيبايي توصيف کرده است که چگونه به مردم نيازمند مي رسيد و از آنان مي خواست تا نياز کسي را نيز که نمي تواند نزد او آيد، به او برسانند.
رسول خدا(ص) جز وقتي را که براي خدا و خانواده گذاشته بود، هيچ چيزي را ذخيره نکرده و هميشه در اختيار مردم بود. آن حضرت دائماً در پي تأليف قلوب مردم تلاش مي کرد. بزرگ هر قومي را اکرام مي کرد و او را بر آنان سروري مي داد. از احوال اصحاب خويش تفقد مي کرد و از آن چه ميان مردم مي گذشت مي پرسيد. نيکوکاري را تحسين مي کرد و کار زشت را سبک مي شمرد. آن حضرت ميانه روي را حفظ مي کرد، از حق[گويي] کوتاهي نمي کرد و کوتاهي در حق گويي را روا نمي شمرد. همراهانش از بهترين مردم بودند و بهترين آنان نزد او، ناصح ترين شان بود و برترين آنان نزد او، نيکوکارترين آن ها. او جز بر ذکر خدا قيام و قعود نداشت. در مجلسي که مي نشست حق همه هم نشينان را ادا مي کرد.[12]
با هرکسي که به او نيازي داشت آنقدر مي نشست تا او برخيزد. کسي که چيزي از او مي خواست جز با برآوردن نياز او يا سخني نيکو، او را باز نمي گرداند. او در حق، براي مردم پدري مي کرد و همه در برابرش در حق بودند؛ مجلس او مجلس حکمت، حيا، صبر و امانت بود؛ صدايي از آن برنمي خاست. برخورد او با مردم نرم و نيکو بود؛ از آن چه بدان علاقه اي نداشت خود را به تغافل مي زد؛ از هيچ کس عيب جويي نکرده و کسي را ملامت نمي کرد.[13]
رسول خدا(ص) نيکوترين مردم و بخشنده ترين آنان بود.[14] پيامبر(ص) در اوج قدرت، کساني را که عزيزان او را کشته بودند و بدترين رفتار را با او داشتند در فتح مکّه مورد عفو قرار داد.
اينها نمونه هايي از برخورد رسول خدا(ص) با اطرافيان بود. اکنون مي توان آن سخن خداوند را که فرمود: «اگر تندخوي بودي مردم از پيرامونت پراکنده مي شدند»[15] بهتر درک کرد و نقش اخلاق آن حضرت(ص) را در گسترش اسلام و جذب مردم به خوبي فهميد.
به خاطر ضيق مجال به همين ميزان در باره حسن خلق معصومان(ع) بسنده مي کنيم و تفصيل بيشتر آن را به معلّمان ارجمند درسِ اخلاقِ تبليغ وا مي گذاريم.
معصومان(ع) در برابر انسان هاي ديگر فخرفروشي و تکبر نداشتند. شواهد و قراين تاريخي نشان مي دهد آنان نسبت به همه انسان هاي غير معاند فروتن بودند و کرامت انسان هاي ديگر را پاس مي داشتند.[16] مخصوصاً نسبت به مؤمنان اهميت ويژه اي قائل بودند. خداوند متعال دوبار در قرآن کريم پيامبر اکرم(ص) را به فروتني در برابر مؤمنان امر فرموده است:
«وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ»[17]
«وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[18]
رفتار پيامبر در دوران قدرت و حاکميت نيز فروتنانه بود. بسياري در اين دوران مي ديدند با اين که او در اوج قدرت است، اما رفتاري بسيار نيک، مهربان، مردمي و فروتنانه دارد و بسان پايي نترين فرد جامعه زندگي مي کند!
مردم از حکومت گران هرچه ديده و يا شنيده بودند، خودمحوري، غرور، ناديده انگاري مردم، زورگويي، ستم، فاصله گيري از مردم، عيش و نوش، مال اندوزي و... بود و از حاکم انتظاري جز اين گونه رفتارها را نداشتند؛ اما به يک باره ديدند حاکمي با همه نفوذ، جايگاه و محبوبيتي که در دل ها دارد و ياران سخت فدايي و از جان گذشته و پشتيبانان استوار؛ اما اين همه فروتنانه با مردم نشست و برخاست مي کند و از هيمنه سازي ها و قدرت نمايي ها، خود به رخ کشيدن ها در وي خبري نيست؛ لذا جذب او مي شدند.
امام صادق(ع) در روايتي مي فرمايد: زني باديه نشين از کنار پيامبر مي گذشت و ايشان روي زمين نشسته بود و غذا مي خورد.
زن گفت: يا محمد! به خدا تو بسان بندگان غذا مي خوري و بسان آنان روي زمين مي نشيني.
پيامبر فرمود: واي برتو! کدام بنده، بنده تر از من است!.[19]
واقدي مي نويسد:
قدامه گويد: رسول خدا را ديدم که در روز عيد قربان رمي جمره مي کرد، در حالي که بر شتر صهبا سوار بود. نه زدني(هُل دادن ديگران) در کار بود و نه دورباش و دوربادي.[20]
رسول خدا(ص) همواره مردم را پرهيز مي داد از اين که با او رفتاري بسان رفتار رعايا با پادشاهان داشته باشند. رفتار و برخوردهاي خود را با مردم به گونه اي سامان مي داد که مردم در صحبت با ايشان راحت باشند و احساس نکنند در برابر پادشاه يا فرمانروايي قرار دارند.
ابن مسعود مي گويد: مردي به حضور رسول خدا(ص) رسيد و از هيبت وي به لرزه افتاد. پيامبر به او فرمود: آرام باش، من پادشاه نيستم، من پسر زني از قريش هستم که گوشت خشکيده مي خورد.[21]
ابوذر مي گويد: سلمان و بلال را ديدم به سوي پيامبر پيش رفتند که ناگاه، سلمان خود را روي پاهاي پيامبر انداخت تا آن ها را ببوسيد. پيامبر او را از اين کار بازداشت و به او فرمود: اي سلمان! با من رفتاري نداشته باش که عجم ها با پادشاهان خود انجام مي دهند. من بنده اي از بندگان خدا هستم. مي خورم از آن چه غلامان مي خورند و همان گونه مي نشينم که آنان مي نشينند.[22]
[1]. حسن خلق به معناي خوش خلقي، خوش خويي و نيک طبعي آمده است. انسان خوش خلق کسي است که در گفتار، کردار و معاشرت با ديگران، رفتاري خوب و نيکو دارد. (ر.ک: لغت نامه دهخدا، ج21، ص521)
[2]. قلم(68)، 4؛ و به حق که تو را خويي والاست.
[3]. آل عمران(3)، 159؛ پس به [برکت] رحمت الهي با آنان نرم خو [و پرمهر] شدي، و اگر تندخو و سخت دل بودي قطعاً از پيرامون تو پراکنده مي شدند.
[4]. ر.ک: سيره رسول خدا(ص)، رسول جعفريان، ج1، صص 258-261.
[5]. انساب الاشراف، بلاذري، ج1، ص392.
[6]. بحارالانوار، ج16، ص260.
[7]. طبقات الکبري، ابن سعد، ج1، ص378.
[8]. انساب الاشراف، بلاذري، ج1، ص293.
[9]. نهج البلاغه، خطبه 94.
[10]. طبقات الکبري، ابن سعد، ج1، ص372-373. «ما رأيت احداً اکثر تبسّماً من رسول الله(ص)».
[11]. همان، ج2، ص56. تا کنون نديده بودم که کساني صاحب خويش را آن اندازه که اصحاب محمد(ص) او را دوست مي دارند، دوست داشته باشند.
[12]. مکارم الاخلاق، ص14.
[13]. طبقات الکبري، ج1، ص422-425.
[14]. المعرفة و التاريخ، ج3، ص361.
[15]. آل عمران(3)، 159.
[16]. ر.ک: بحارالانوار، ج16، صص194-210.
[17]. حجر(15)، 88؛ و بال و پر خود را براي مؤمنان فروگستر.
[18]. شعراء(26)، 215؛ و براي کساني که به تو ايمان آورده و از تو پيروي کرده اند بال و پر خويش فروگستر.
[19]. المحاسن، ج2، ص457؛ بحارالانوار، ج16، ص226-227. «مرتّ امرأة بدوية برسول الله(ص) و هويأکل و هو جالس علي الحضيض، فقالت: يا محمد والله انک لتأکل اکل العبد وتجلس جلوسه. فقال لها رسول الله: ويحک اي عبد اعبد مني!؟»
[20]. مغازي، واقدي، ج2، ص1107. عن ايمن بن نائل، قال: سمعت قدامة بن عبدالله الکلابي يقول: رأيت رسول الله(ص) يرمي جمرة العقبة يوم النحر علي ناقة صهباء، لاضرب و لاطرد و لااليک اليک.
[21]. مکارم الاخلاق، ص16؛ بحارالانوار، ج16، ص229. أتي النبي(ص) رجل يکلمه فارعد. فقال: «هوّن عليک فلست بملک. انما انا ابن إمراة کانت تأکل القِد.»
[22]. تأويل الآيات الظاهرة، ص472-473؛ بحارالانوار، ج27، ص139. عن ابي ذر، رحمة الله عليه، قال: رأيت سلمان و بلالا، يقبلان الي النبي(ص) اذا انکبّ سلمان علي قدم رسول الله(ص) يقبّلها، فزجره النبي عن ذلک، ثم قال له: «يا سلمان لا تصنع بي ما تصنع الاعاجم بملوکها، انا عبد من عبيدالله، آکل مما يأکل العبيد و اقعد کما يقعد العبيد.»