شب جمعه شب زیارتی قبر آقا ابا عبد الله الحسین علیه السلام است. عالمی در دهه محرم به کربلا رفت. یک شب خواب دید داخل حرم امام حسین هست. دید امام حسین روی صندوق ضریح خوابیده اما بدنش پر از زخم و جراحت است. این عالم خیلی ناراحت و متأثر شد، گفت: یا ابا عبد الله، چه قدر بدن شما زخم و جراحت دارد. آقا فرمود: این زخم ها و جراحاتی است که بنی امیه به من وارد کردند. عالم متأثر شد و از خواب بیدار شد، گریان بود. بعد از عاشورا باز هم همان خواب تکرار شد. دید وارد ضریح شده اما بدن ابا عبدالله سالم است. گفت: الحمد لله، بدن شما سالم شده. آقا فرمودند: بله، شیعیان در دهه محرم گریه کردند، عزاداری کردند و این عزاداری ها و اشک ها بر زخم های بدن من مرحم گذاشت. بعد نگاهم افتاد دیدم روی سینه آقا اباعبدالله علیه السلام دو تا زخم است که خوب نشده اند، گفتم: یا ابا عبد الله ، چرا این دو زخم روی سینه تان خوب نشده اند؟ فرمود: این دو تا زخم خوب نمی شود. گفتم: چرا؟ فرمود: زخم اول از داغ برادرم ابوالفضل العباس علیه السلام است. زخم دوم هم که قابل علاج نیست، داغ فرزند جوانم علی اکبر است. «اللّهم اشهد انه قد برز الیهم غلام اشبه الناس خُلقاً، وخَلُقا، ومنطقاً، برسولکوکنا اذا اشتقنا إلی نبیک نظرنا الیه[1]»
می گویند: سرهای شهدا را وقتی در مجلس یزید لعنت الله علیه آوردند، نگاهش به سرها افتاد، دید یکی از سرها خیلی زیباست. گفت این سر کیست؟ گفتند: سر پسر بزرگ اباعبدالله علیاکبر علیهما السلام است. می گویند: یزید هم منقلب شد وگفت: لازم نبود حسین علیه السلام را بکشید. داغ این جوان برای از بین بردن پدرش کافی بود.
چه گذشت بر دل اباعبدالله علیه السلام وقتی که ناله جوانش بلند شد؟ آمد سراسیمه کنار بدن قطعه قطعه علی اکبر روی زمین نشست، چه کند؟ فرزندش در حال جان دادن است. ناله مولا بلند شد. می گویند: آقا اباعبدالله علیه السلام دو جا بلند گریه کرد؛ یکبار کنار بدن علی اکبر علیه السلام بود.آقا ابا عبد الله شروع به گریه کردن کردند. چه کند که قلبش آرام بگیرد. با دست مبارک خاک و خون ها را از چهره و لب و دهان علی زدود. ولی دید دیگر مرغ روح علی پرواز کرده است. یک وقت دیدند آقا خم شد و صورت به صورت علی گذاشت و فرمود: بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگی دنیا باد. علی جان رفتی و راحت شدی اما پدرت حسین غریب و تنها ماند...
حجةالاسلام فرحزاد