برویم خانه علی(علیه السلام). برویم آنجایی که همه چیزمان را از آنجا داریم. در روایات می نویسند علی(علیه السلام) امشب در بستر بود. اطراف بستر علی(علیه السلام) فرزندانش بودند. حضرت ابتدا رو کرد به پسر بزرگترشان امام حسن(علیه السلام) و با او شروع کرد صحبت کردن و وصیت هایی به فرزندش کرد؛ بعد خطاب کرد به همه فرزندانش؛ یعنی امام حسن، امام حسین، ابوالفضل(علیهم السلام)؛ همه نشسته اند؛ حتّی دخترها از جمله زینب (سلام الله علیها) هم نشسته اند. به آن ها فرمود: بعد از من فتنه ها از هر طرف به سمت شما می آید. اینجا شخص خاصی را جدا نکرد؛ همه بچه ها را گفت. یعنی یا حسن، یا حسین، یا ابالفضل، یا زینب این را بدانید که فتنه ها از هر طرف به سوی شما می آید و منافقین کینه دیرینه خود را از شما طلب می کنند و می خواهند انتقام بکشند؛ بر شما باد به صبر!
یک وقت دیدند علی(علیه السلام) صورتش را کرد سمت حسین(علیه السلام) و گفت: در خصوص شما، ای حسین، فتنه ها از هر سو و از هر جانب به سمت تو می آید؛ بر شما باد به صبر! تا اینجا باز هم کلّی فرمود؛ امّا در روایت دارد حضرت دو مرتبه رویش را کرد به حسین(علیه السلام) و گفت: یا اباعبدالله، این امّت تو را شهید می کنند؛ بر شما باد به تقوا و صبر! در اینجا می نویسند وقتی علی (علیه السلام) این جمله را گفت بی هوش شد. چه شد که علی (علیه السلام) بی هوش شد؟ من می گویم صحنه روز عاشورا نزد علی(علیه السلام) تمثّل پیدا کرده بود؛ امّا کدام صحنه از عاشورا؟ صحنه شهادت حسین(علیه السلام). آن صحنه چه موقعی بود؟«و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه»؛ آن موقعی که شمر روی سینه حسین(علیه السلام) نشسته بود... ولی آن موقع شهادت حاصل نشد؛ می دانید شهادت در چه موقعی حاصل شد؟ می نویسند آن خبیث یک جسارتی کرد؛ حسین(علیه السلام) را برگرداند... صورت حسین(علیه السلام) به زمین آمد....
در روایت دارد علی(علیه السلام) به هوش آمد؛ نگاهی به فرزندانش کرد و شروع کرد این جملات را گفتن: «اینک رسول خدا آمده است؛ عمویم حمزه آمده است؛ برادرم جعفر آمده است؛ به من می گویند علی بشتاب! ما منتظر تو هستیم». علی (علیه السلام) چهره اش را برگرداند به طرف تمام فرزندانش و گفت شما را به خدا می سپارم؛«السَّلَامُ عَلَیْکُم یَا مَلَائِکَۀَ اللهِ؛ لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُون». در روایت دارد عرق به چهره علی(علیه السلام) نشست؛ دیدگانش را روی هم گذاشت؛ پاها را به سوی قبله کشید؛ این جملات را می گفت:«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه وَحْدَهُ... »
آیت الله آقا مجتبی تهرانی