راههای محبوبیت عندالله (2)

راههای محبوبیت عندالله (2)

پاداش خدای متعال به مقرّبین

محرومیّت از لذّت مناجات

نماز شب

چگونه محبوب خدا شویم؟

یوسف علیه السلام و زلیخا

واژگان کلیدی: محبوب خدا شدن، پاداش مقرّبین، مناجات، نماز، نماز شب، یوسف علیه السلام، زلیخا.

مقدمه

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت مسیح علیه السلام نقل می کنند که به حواریونشان فرمودند:.« تحببوا الی الله و تقربوا عليه ».[1] بیایید خود را محبوب خدا کنید و بیایید خود را به مقام قرب حق برسانید. خود حضرت مسیح علیه السلام سببی را در گفتار خودشان بیان می کنند برای حواریون که این سبب و این وسیله عامل محبوب شدن انسان نزد خداست و عامل مقرّب شدن انسان نزد پروردگار است. با توجّه به آیات قرآن و روایات و دعاها بر ما ثابت می شود که آن چه را که حضرت مسیح علیه السلام به عنوان سبب و وسیلة محبوبیت بیان کرده اند انحصار در همان نیست. یک سلسله امور بسیار با ارزش است که هر انسانی این امور با ارزش را تحصیل کند هم محبوب خدا می شود و هم مقرّب خدا. این را هم باید عنایت کنید که محبوبیّت و مقرّبیت دو عنوان است که در متن آیات قرآن آمده است.

پاداش خدای متعال به مقرّبین

خدای مهربان از گروهی در آیات کتابش به عنوان مقرّبین یاد می کند. از گروهی به عنوان اهل محبوبیّت یاد می کند. آن انسانی که به نقطة قرب می رسد آن انسانی که به نقطة محبوبیّت می رسد، در کتاب شریف اصول کافی در جلد دوم است که پروردگار مهربان عالم، سه پاداش به او عنایت می کند که اگر یکی از این سه پاداش را بر اهل آسمان ها و زمین تقسیم کند همه را بس خواهد بود. البته اینجا به قول اهل دل عقل مدهوش می شود. پاداش یکی اش اگر پخش بین سماواتیان و زمینیان بشود همه را بس است. خزانة او هم که پایان ندارد. حد ندارد. اصل پاداش از خرانة او تعجّبی ندارد ولی این که یکی از سه پاداش کافی است برای اهل آسمان ها و زمین، این تعجّب دارد. این عظمت نقطة قرب است. این عظمت نقطة محبوبیّت است. باید هم عنایت داشته باشید که ضد قرب، بُعد است که کلمه بُعد هم در قرآن کریم آمده است. بُعد یعنی دوری. بعضی ها این طور که در قرآن مجید مطرح است، چنان خود را با دست خود از پروردگار عالم دور می کنند که این دوری سبب می شود از پذیرش فیوضات پروردگار محروم شوند. یک مقدار ساده تر بگویم، یک اهل دلی بود، من پنج شش ساله که بودم شبهای احیا می رفتم با پدرم در جلسة احیای او. احیایش کم نظیر بود، هم از نظر مطالب و هم از نظر توسّل و هم از نظر حال. بیش از چهل سال است او رحلت کرده، من هنوز نمونة احیای او را در هیچ جا ندیده ام. بلندگو هم نبود، جایش هم بزرگ بود، مردم داخل مسجد را که پر می کردند، حیاط را هم پر می کردند، دالان ورودی مسجد را هم پر می کردند، تا کنار خیابان می نشستند، خودش روی منبر می گفت: اگر سیمتان را وصل کنید صدای مرا می شنوید. صدایش هم ضعیف بود ولی آخرین نفر جمعیت با او که پای منبر بود یک جور صدا را می شنید. البته این هم کار مردم نبود، کار خودش بود. چون خودش اهل تصرّف بود. هر چه آدم به خدا نزدیکتر باشد نیروی خدایی بیشتری خواهد داشت. هرچه آدم از خدا دورتر باشد بازگیریهای شیطانی بیشتری خواهد داشت. آنهایی که به مقام قرب می رسند از خیلی از حدودهای عالم طبیعت بیرون می روند، زندگیشان داستانی دارد. ایشان اواخر احیایش که یک ساعت و نیم مانده بود به اذان صبح می گفت: فیوضات دارد می آید به تو هم می رسد، ولی اگر خواب باشی در تو قرار نمی گیرد، رد می شود. بُعد در برابر قرب است. بعید، یعنی آن انسانی که خود را با دست خود از قبول فیوضات پروردگار محروم کرده، مقرّب هم یعنی آن کسی که دریاوار فیوضات به طرفش سرازیر است و همه را هم می پذیرد. محبوب هم ضدش منفور است که یکی از مصادیق بسیار بسیار روشن قومی که منفور حقند، یهودیانند. «و بائوا بغضب من الله ».[2] اینان به خشمی از جانب خدا گرفتار شدند. کسی هم که مورد نفرت پروردگار است حساب کنید که در دنیا و آخرت، بخصوص در پرده معنویت چه بلاهای غیر قابل جبرانی سرش می آید. در یک متنی آمده، این متن را وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی نقل کرده که یک عبادت با محبّت، یک کسی که خدا را دوست دارد و خدا هم دوستش دارد، یک عبادت با محبّت از هفتاد سال عبادت بی محبت سنگین تر است. حالا کسی که با بی میلی عبادت می کند، هفتاد سال با زور عبادت کرده، خوشش نمی آمده اما حالا احتمال داده اگر عبادت نکند قیامت به عذاب دچار می شود. به خاطر این احتمال و ترسش هفتاد سال عبادت کرده، یک نفر هم دو رکعت نمازی که خوانده با عشق خوانده است. یعنی وقتی داشته حرف می زده مستانه حرف زده، پیشانی اش را که پرقیمت ترین جای بدنش استمی گذاشته روی خاک، کیف می کرده که در برابر محبوبش صورت روی خاک گذاشته است. در اوج فروتنی قرار گرفته است. این دو رکعت را ایشان نوشته اند از هفتاد سال عبادت بی میل و رغبت بهتر، بالاتر و پرارزش تر است. حالا این دو رکعت نماز با رغبت، با شوق، با محبت، طبق فرمودة امام صادق علیه السلام به نقل کتاب وسائل، اینقدر کار از دستش بر می آید که اگر روز قیامت آدم به خاطر بقیه اعمالش جهنمی است، بقیه عباداتش هم قبول شدنی نیست، از دو طرف ضرر دارد، از یک طرف بارش سنگین است، مستحق عذاب است، از یک طرف عباداتش عیب دارد و قبول نمی کنند، فقط همین دو رکعت نماز، امام صادق علیه السلام می فرماید: به خاطر این دو رکعت نماز، خدا تمام پرونده اش را دستور می دهد ببندید و رسیدگی نکنید و امضا کنید و نجاتش دهید. این روایت در کتاب مهمّی همچون وسائل آمده است. آن کسی که خودش را از خدا دور می کند، دچار بلاهای بسیار سنگین معنوی می شود که یک دانه از آن بلاها قابل جبران نیست.

محرومیّت از لذّت مناجات

خدای متعال به موسی بن عمران علیه السلام فرمود: به فلانی بگو بلایی به سرت آورده ام که این بلا جبران ندارد. موسی بن عمران طرف را می شناخت، گفت: خدایا این که وضع خوبی دارد، بدن سالمی دارد، درآمد مالی خوبی دارد، یک سردرد مختصر هم ندارد، چه بلایی به سرش آورده ای؟ که قابل جبران نیست. خطاب رسید: موسی لذت مناجات با خودم را از او گرفته ام! این را باید برویم سراغ مناجاتیان، یک شب امیرالمؤمنین، یک شب پیامبر، یک شب فاطمة زهرا علیهم السلام، یک شب اولیاء خدا، پیش پروردگار چه قدر قیمت دارد؟ از طریق قرآن و روایات، بعد بفهمید آن کسی که لذّت مناجات را از او گرفته اند، اصلاً حال ندارد پیش خدا برود، چه ضرری کرده است؟ این را می خواهید از قرآن برایتان ارزیابی کنم.

نماز شب

ما یک عبادت مستحب داریم که از زمان آفرینش انسان تا روز قیامت این عبادت مستحب را خدا فقط بر یک نفر واجب کرده است، دو نفر هم نشدند و نمی شوند، به هیچ پیامبری این مستحب واجب نبوده، به هیچ امامی هم واجب نبوده، اما انبیا روی شرفشان، ائمه روی رغبتشان، اولیا روی عشقشان، این مستحب را انجام می دادند. ولی به یک نفر خدا واجب کرد که ما علتش را نمی دانیم. چه بوده؟ نماز شب که یازده رکعت است. همة انبیا اهل مناجات شب بودند، همة ائمّه علیهم السلام اهل مناجات شب بودند، ولی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واجب بود. مستحب را این طور خدا در قرآن ارزیابی کرده، «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعين ».[3]کسانی که این یازده رکعت رامی خوانند، من خدا به احدی در این عالم گنجی که برایشان پنهان کرده ام به پاداش این عبادت، خبر ندادم. پاداشی که برایشان مخفی کرده ام «اخفی لهم ».[4] به احدی خبر نداده ام. حالا عنایت کردید اگر لذت مناجات را از کسی بگیرند چه توی سرش زده اند؟ البته آنها که نمی گیرند، خود آدم زمینه ای فراهم می آورد که پروردگار ارزشهای داده شده را پس بگیرد.«ان يشأ يذهبکم و يأت بخلق جديد ».[5]

چگونه محبوب خدا شویم؟

من یک متنی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارة محبوب شدن پیش خدا برایتان بخوانم. چه باید کرد که محبوب خدا شویم؟ اینقدر محبوب شدن پیش خدا ارزش دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این محبوب شدن را با گریه، با اشک، با حال، با نماز شب، با تضرّع، با زاری، از پروردگار درخواست می کرد. من یکی از متون زیبایی که در دورة عمرم دیدم همین است.«اللهم انی اسئلک حبک و حب من يحبک و حب ما يقربنی عليک و اجعل حبک احب الی من الماء البارد ».[6]پیامبر در این گدایی اش چه کار کرده است؟ اوّلاً آدم به خودش بقبولاند گداست بعد هم بداند که تمام مایه هایی که می خواهد گدایی کند پیش خدا است. بعد هم بفهمد از کریمی که امتناع از پرکردن دست گدا را ندارد، چطور برود گدایی کند. چون پیغام داده به ما، پیغامش را مرحوم ملا فتح الله کاشانی در کتاب حج که ده جلد است و تفسیر قرآن است نقل می کند که بندگان من، کدام گدا، نشان بدهید. البته گدایی که عارف به گدا بودن خودش باشد، موارد گدایی را بلد باشد و شرایط گدایی را رعایت کند. بندگان من، در طول خلقت، شما انسان ها سراغ دارید گدایی پیش من آمده باشد و من او را ناامید کرده باشم؟ یک گدایی را خدا جواب نمی دهد آن هم این است که به خدا بگویند در این دنیا مرگ مرا نرسان، خب می گویند این نمی شود. اما هر چیز مثبت، با ارزش و با معنویتی را انسان از وجود مقدس او بخواهد، شرایطش که فراهم شود سخاوتمندانه، کریمانه، در اختیار انسان قرار می دهد..«اللهم انی اسئلک حبک ».[7]خدایا من از تو محبت تو را درخواست می کنم که عاشق من شوی. «و حب من يحبک».[8]خدایا دلم را از عشق به کسانی که عاشق تو هستند پر کن که از من بپرسند چه کسانی را دوست داری؟ بگویم پاک ترین پاکان، انبیا را دوست دارم، ائمه را دوست دارم، اولیاء خدا را دوست دارم، عالمان ربانی واجد الشرایط را دوست دارم. نماز شب خوانها را دوست دارم. خدمتگزاران به دین و مردم را دوست دارم. بیا ببین این خانه دل را از چه گوهرهایی پرکرده ام. مرحوم فیض نقل می کند، یک بیابان نشین، با همان حالت بیابانی اش، پابرهنه، سیاه، سوخته، وارد مدینه شد. آمد پیش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت: یا رسول الله، «متی الساعة».[9]این روز قیامتی که به ما گفتی، قرآن گفته، خودت گفتی، چه وقت است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ماذا اعددت لها».[10]چه کار داری کِی است؟ برای آن روز چه تهیه دیدی؟ گفت: یا رسول الله، «ما اعددت كثيرصلاة و لا صيام ».[11]در پروندة من نه نماز فراوانی هست و نه روزة فراوان. ما یک نماز صبح و ظهر و مغرب و عشا را خوانده ایم و یک روزة ماه رمضان، همین. ولی غیر از نماز و روزه من یک سرمایه دیگر هم برای خودم فراهم کرده ام. فرمودند چیست؟ عرض کرد:.«احب الله و رسوله».[12]عاشق خدا و توام. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «المرء مع من احب».[13]روز قیامت با خدا و با منی، ببینید محبت چه می کند. عرب بیابانی رفت. مرحوم فیض دنباله روایت نوشته یکی از یاران پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم می گوید: من قیافة مسلمان ها را نگاه کردم دیدم بعد از اسلام اینها به هیچ چیز مثل این مطلبی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت خوشحال نشدند. اینقدر کشش محبت قوی است. عرب فقط گفت خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دوست دارم. فکر کنید خدا اگر عاشق کسی شود قیامت این معشوق خدا چه خواهد بود. ما نمی توانیم درک کنیم. «و حب من يحبک».[14]خدایا عشق آنهایی که عاشق تواند را در دل من پر کن که این قلب من خانه محب محبین تو باشد. بر اساس این مطلبی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند می بینید که ما در روز قیامت تک و تنها وارد محشر می شویم؛ «و لقد جئتمونا فرادی».[15]قرآن می گوید تنها وارد بر من می شوید. ولی در همان لحظه می بینید: «انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهدا و الصالحين».[16]ما را گذاشته اند در یک خطه ای که همة انبیا و صالحین و صدیقین و شهدا هستند و بعد هم به ما می گویند چون عاشق اینها بودید. عشق این جاذبه را دارد که تو را مجذوب اینها کرد. اگر خدا عاشق آدم شود، یک چیزی اهل دل می گویند: سالک مجذوب، مجذوب سالک، این دیگر خیلی غوغا است. «و حب من يحبک و حب ما يقربنی عليک».[17]خدایا اعمال، اخلاق، رفتار، کردار، حالاتی که سبب می شود من مقرب تو شوم عشق آنها را در دل من پر کن. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلممی خواهد، عاشق نماز باشم، عاشق روزه باشم، عاشق تقوا باشم، عاشق عمل صالح باشم؛ «و حب ما يقربنی عليک».[18]عشق اموری که مرا به تو نزدیک می کند: «و اجعل حبک احب الی من الماء البارد».[19]در این جا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلممطلب عجیبی را می گوید که اگر حالا موشکافی کنیم این می شود: در کویر،ساعت دوی بعد از ظهر است، گرمای هوا پنجاه درجه، تشنه، دو شبانه روز است آب گیرش نیامده، یک مرتبه در دل کویر در آن پنجاه درجه گرما، بربخورد به یک قدح آب خنک که به قول خودش وقتی می خورد بگوید جگرم حال آمد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمبه خدای متعال می گوید: خدایا، این عشق خودت را در وجود من از آب خنک که برای تشنه حیاتی است محبوبتر قرار بده. یک سه خط شعر پرقیمت هم بخوانم، من مدرسه که می رفتم این سه خط شعر را حفظ کردم:

  • بی خاک عشق آبی نداردفلک جز عشق محرابی ندارد
  • غلام عشق شو که اندیشه این است همه صاحبدلان را پیشه این است
  • همه بازیست الا عشق بازی [20]جهان عشق است و دیگر زرد سازی

خیلی برایم مهم است که در روایاتمان آمده است: قیامت یک کسی محکوم به جهنّم می شود، خدا هم خوشش نمی آید برود جهنّم، خطاب می رسد بندة من هیچ کاری را در فکر خودت یادت نمی آید که آن را علم کنی، به خاطر آن نجاتت بدهم؟ خدای متعال چند سؤال از او می پرسد، آخرش به او می گوید علاقه به یکی از دوستان من در دنیا داشته ای که من به خاطر همان محبّت دستت را بگیرم؟

یوسف علیه السلام و زلیخا

زلیخا به یوسف گفت: من خوشگل نیستم؟ گفت: چرا خوب هم خوشگلی! گفت: مرا نپسندیدی؟ گفت: نه! گفت: خب پسندیدن خوشگل که از آثار وجود موجود زنده است، تو هم که زنده ای، قبول هم داری که من خوشگلم و جوان، چطور مرا نپسندیدی؟ گفت: دلم از عشق کسی پر است که تو در آن جا هیچ جایی نداری! جا نداری که وارد قلبم شوی! این که تو اسمش را گذاشته ای خوشگلی، کنار هم چیدن یک مشت استخوان است و یک پوستی روی این جمجمه کشیدن و یک کم مو روی این جمجمه آویختن است، این را شمامی گویید خوشگلی. اگر چشم دل مرا داشتی و جمال معشوق مرا می دیدی، صحبت از خوشگلی نمی کردی. گفت: حالا مرا یک مقدار نگاه کن. گفت: من تا آخر قیافه ات را دارم نگاه می کنم، همین الآن دارم می بینم که این قیافه روی خاک قبر مورد هجوم کرمهاست، چشمهایت را درآورده اند خورده اند، لاله گوشت را خورده اند، موها و پوست رویت را جویده اند، چنان بی ریختی که اگر در قبر را باز کنند، اهل شهر تو را ببینند از وحشت در می روند. خوب دارم می بینمت. خیال می کنی دل ما گل است که با این قیافه ات برداری در بروی؟ دل پاکان عرش الله است و محل فرمانروایی جمال ازل و ابد است.

«برحمتک يا أرحم الراحمين»

حجة الإسلام و المسلمین انصاريان

Powered by TayaCMS