مرحوم آیت الله العظمی میرزا جواد آقای تبریزی دررابطه با حضرت رقیه چنین فرمودند؛
حضرت رقیه (علیها السلام) قبرش در شام مشهور و فلسفه ی وجود آن قبر در شام،رسوا کردن دشمنان دین است که بعد ها قضایای شام را انکارنکنند. وقبر حضرت رقیه (علیها السلام) نشانه اسیر شدن زنها در این مکان مقدّس است وکسی دیگر نمی تواند قضایای شام را تکذیب کند. و دفن حضرت رقیه و قبرشان در این مکان خود سند گویایی آن است .
ولذا نباید به تشکیک بعضی توجه کرد که در خصوص قبر و مقام آن حضرت القاء شبهه می کنند. آنان اغوا شدگان شیطانند. زیارت این خانم (حضرت رقیه(علیها السلام) کسب معنویت است که می تواند انسان را از انحراف نجات دهد وهمه را تشویق به زیارت آن می کنیم وبرای همه دعا می کنیم.(1)
امام صادق علیه السّلام در باره جغد فرمودند: آیا احدی از شما جغد را در روز دیده است؟
محضر مبارکش عرض شد: خیر ابدا در روز ظاهر نشده و تنها در شب پیدا می گردد.
حضرت فرمودند: امّا اینکه این حیوان پیوسته در خرابه ها مسکن گرفته و در آبادی نمی آید جهتش آنست که:وقتی حضرت امام حسین علیه السّلام شهید شدند این حیوان بواسطه قسم بر خود حتم نمود که ابدا در آبادی سکنا نکرده و منزلش تنها در خرابه ها باشد پس پیوسته در روز صائم و حزین است تا شب فرا برسد و وقتی شب در آمد از ابتداء آن تا صبح بر مصیبت حضرت امام حسین علیه السّلام زمزمه و نوحه سرائی و مرثیه خوانی می کند. (2)
به جغدی بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری من اندر بوستان بر شاخه ی سرو آشیان دارم
بگردان روی از این ویران بیا با من سوی بستان ببین چندین هزاران سرو وکاج و ارغوان دارم
جوابش داد ای بلبل تو را ارزانی آن گلشن مرا این بس که در ویرانه مأوا و مکان دارم
ای بلبل من هم مثل تو چمن نشین بودم می دونی کی ویرانه نشین شدم ؟
می گه: بر حضرت رضا علیه السّلام وارد شدم، آن جناب به من فرمود:این جغد را می بینی؟ مردم چه می گویند؟
عرض کردم: فدایت شوم آمده ایم که از شما بپرسیم.حضرت فرمودند: این جغد در عصر جدّم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در منازل و قصرها و خانه ها سکنی داشت و هر وقت مردم مشغول خوردن طعام بودند این حیوان پر می زد و در مقابل ایشان خود را می رساند و مردم طعام و غذا جلویش می ریختند و این حیوان طعام خورده و از آب خود را سیراب می کرد و سپس به منزلش بر می گشت ولی هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السّلام شهید شدند از شهر و آبادی خارج گشت و در خرابه ها و کوهها و بیابان ها مکان گرفت و گفت:بد امّتی شما می باشید! پسر دختر پیامبر خود را کشتید و من به نسبت به نفس خود از شما در امان نیستم. (3)
جوابش داد ای بلبل تو را ارزانی آن گلشن مرا این بس که در ویرانه مأوا و مکان دارم
اگر ویرانه بَد بودی چرا پس دختر زهرا به ویران می نشستی کز غمش آتش به جان دارم (4)
در شهر شام یزید مارا درمکانی حزن آور قرار داد شبها از سرما وروزها از گرما در امان نبودیم . یزید دستور داده بود که فردای شب شهادت حضرت رقیه این مکان را روی اهلبیت خراب کنند وهر کدام که زنده ماندندرا بکشند.
اما.آن شب رقیه از دنیا رفت وصدای ضجه وناله بلند شد ومردم را متوجه وفات خود نمود لذا یزید منصرف شد. (5)
چه شبی بود شب شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها).
وای از اون لحظه ای که زن غساله رو آوردند بدن این ناز دانه را غسل بدهد.
بیا تو ای زن غساله از طریق وفا به این صغیره بده غسل از برای خدا
مکن خیال که او از اهل روم و تاتار است که غسل دادن او سخت بر تو دشوار است
سرور سینه ی سلطان عالمین است این صغیره فاطمه مظلومه ی حسین است این
مگو که از چه رخ او چو کهربا باشد زداغ تشنگی دشت کربلا باشد
مگو که زخم به پایش برون بود از حد به روی خار مغیلان دویده او بی حد
رخ چو ماه منیرش اگر بُوَد نیلی به راه شام بسی خورده از جفا سیلی(6)
هنگامی که زن غساله ، بدن رقیه (علیها سلام)را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید، و گفت : سرپرست این اسیران کیست ؟ حضرت زینب (علیها سلام) فرمود: چه می خواهی ؟
غساله گفت:این دخترک به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است ؟
حضرت زینب (علیها سلام)در پاسخ فرمود: ای زن ! او بیمار نبود؛ و این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است .(7)
ببین چه به روز این نازدانه آوردند. آخه یه مرد اگه از روی مرکب روزمین بیفته خدا می دونه چه به روزش میاد خدا نکنه دختر سه چهار ساله باشه اون هم نه اینکه خودش بیفته نه .آن سرباز دشمن عصبانی شد این ناز دانه را گرفت واز بالا به روی زمین انداخت،آن ناز دانه مشغول دویدن در تاریکی شد تا آنکه پاهایش مجروح وخسته شد. (8)
چون یاد کنم از دل سوزان رقیه سوزد دلم از رنج فراوان رقیه
از روز ازل تا به ابد دیده نبیند شامی چوشب شام غریبان رقیه
(1) مقتل رقیه ص35 (2)
(2) کامل الزیارات-ترجمه ذهنی تهرانی، ص: 319
(3) کامل الزیارات-ترجمه ذهنی تهرانی، ص: 319
(4) ادامه شعر:
گذشتم از گل احمر پس از مرگ علی اکبر
به دل، داغ غم ناکامی آن نوجوان دارم
تو بر سر شورش شمشاد و یاس و ارغوان داری
من اندر لانه ی دل ، داغ عباس جوان دارم
(5) منتهی الا مال
(6) از مدینه تا مدینه ص 965
(7) الوقایع و الحوادث ج 5، ص 81 و در روایت دیگر است که: آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست گفتند:چرا بر سر می زنی ؟ گفت: مادر این دخترکجاست تا به من بگوید چرا قسمتهایی از بدن این دخترک سیاه شده است ؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمنان است.
(8) (حضرت رقیه شیخ علی فلسفی ص، 15، ناسخ التواریخ ص531،معالی السبطین ص 81)