ای همسر با وفای احمد ای همنفس دعای احمد
ای جان به ره حبیب داده ای عاشق و مبطلای احمد
ای زینت خانه ی پیمبر ممنون زتو شد خدای احمد
از جان و مقام و مال رستی مردانه شدی فدای احمد
اسلام ز تو گرفت رونق از توست رسا صدای احمد
سیلی نه ولی تو سنگ خوردی ای سینه سپر برای احمد
السَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ اَلسَّلام ُعَلَیک یا رسول الله آجرک الله فی مصیبه ام المومنین ، اَلسَّلام ُعَلَیک یا فاطمه الزهرا آجرک الله فی مصیبه امک
صدا زد اسماء ، هر دختری، شبی که خونه ی شوهر میره محتاج مادره،من نیستم شب عروسی فاطمه ام رو ببینم،جای من براش مادری کن ..." پنج سال ازین وصیت به اسما گذشت، شب زفاف فاطمه و علی که رسید ،پیغمبر فرمود همه برن" همه رفتن،آمد به دیدن این زن و شوهر، دید اسما کنار زهرا ایستاده" اسما مگه نگفتم همه برن،عرضه داشت یا رسول الله ،وصیت خدیجه بود" اینجا بمونم کنار فاطمه" تا نام خدیجه اومد بازم پیغمبر گریه کرد، اسما رو دعا کرد . یه چیزی بگم و عرضم و تمام کنم ،دیگه تو این شبا مقدمه نمی خوای، شب آخر دهه ی اوله ،دیدید چقدر زود تمام شد دهه ی اول، اسما هم رفت با علی و فاطمه خلوت کرد پیغمبر ،گفت علی دستتو بده، زهرا جان تو هم دستتو بده بابا جان ،دست زهرا رو گذاشت تو دست علی ؛ نگفت این دختر منه، فرمود : "هذه ودیعه الله و ودیعه الرسوله" علی این امانت خداست ..." (فهمیدی چی میخوام بگم؟!!) خود پیغمبر فرمود هر امانتی دو شرط داره، اول اینکه امانت رو از هر کی گرفتی به همون برگردونی، اما شرط دوم امانت اینه" اگه امانتو سالم گرفتی ، سالمم پس بدی ..." (کجا رفت دلت؟!!) علی امانت و از پیغمبر گرفته بود، به خود پیغمبرم امانتو داد . دل شب امانتو گرفته بود ،دل شبم امانت و برگرداند، اما شرط دوم نمی دونم با دل علی چه کرد" این امانتی که تحویل گرفته بود دیگه پهلو شکسته نبود ... صورتش کبود نبود ... سینه اش سوراخ نشده بود ... اما امانتی که شب دفن به پیغمبر داد ،یه جای سالم تو بدنش نبود ...یا زهرا ...
سرمنشأ کوثری خدیجه لیلای پیمبری خدیجه
ای فاطمه را تو پروریده ای رنج و بلا به جان خریده
سادات زتو مقام دارند صدیقه زکیه و شهیده
مکه زتو افتخار دارد بر خویش قدوم تو بدیده
کعبه به طواف توست محتاج با خون دلت شدی شهیده
مرغ دل شیعه پر شکسته تا قبر غریب تو پریده
حتی کفنی دگر نداری جانم به فدای تو حمیده
با اشک نبی رخ تو راشست اول کف بهشتی از توست
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
"أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ أَرْبَعٌ خَدِیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیَهُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَهُ فِرْعَوْنَ؛برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون".(3)
از ازدواج تا عروج 26 سال داشت که به همسری رسول خدا درآمد.(4) زندگی مشترک او با رسول خدا 25 سال به طول انجامید که 15 سال آن قبل از بعثت بود.(5)
در سال دهم بعثت، "ابوطالب"، این بزرگ مرد اسلام از دنیا رفت و با رفتن او رسول خدا یاور و پشتیبان قدرتمندی را از دست داد. این غم همچنان بر دل حضرت سنگینی می کرد که داغی بزرگ، قلب مبارکش را سوزاند. با فاصله کمی از رحلت حامی دین، حضرت ابوطالب، یار وفادار رسول خدا و مادر مومنین، "خدیجه کبری" هم چشم از جهان فروبست. این مصیبت جانکاه که سه روز (6) (تا حدود یک ماه هم نوشته اند) پس از مصیبت اول به وقوع پیوست چنان بار غم اندوه را بر قلب رسول خدا افزون کرد که آن سال را سال حزن و اندوه نامیدند.(7)
لحظات پایانی عمر سراسر نور و سعادت این بانو هم جگرسوز است هم حاوی نکات مهم و درس آموز.
وصایای خدیجه کبری زمانی که بیماری او شدت یافت؛ به رسول خدا عرض کرد:
"یا رسول اللّه! اسمع وصایای؛ای رسول خدا! وصیتهای مرا بشنوید"؛
یعنی این آخرین سخنان من است که در این لحظات پایانی به شما عرض می کنم. بعد شروع کرد یک یک آنها را بیان کردن:
"أولا، فإنی قاصره فی حقک، فاعفنی یا رسول اللّه؛
رسول خدا در پاسخ فرمود:"حاشا و کلا، ما رأیت منک تقصیرا فقد بلغت جهدک و تعبت فی ولدی غایه التعب، و لقد بذلت أموالک و صرفت فی سبیل اللّه مالک؛
هرگز چنین نیست؛ نه تنها من از شما کوچکترین کوتاهی ندیدم؛ بلکه شما تمام تلاشت را کردی و در تربیت و رسیدگی به امور فرزندان نهایت سختی را به جان خریدی و آنچه از مال دنیا داشتی همه را در راه خدا صرف کردی".
عرض کرد:
"یا رسول اللّه! الوصیه الثانیه؛ أوصیک بهذه- أشارت إلی فاطمه علیها السّلام- فإنها یتیمه غریبه من بعدی فلا ی ۆ ذینها أحد من نساء قریش و لا یلطمن خدّها و لا یصحن فی وجهها و لا یرینها مکروها؛
من این است - در همین حال اشاره کرد به فاطمه سلام الله علیها - این دختر بعد از من یتیم و تنها می شود، مراقب باشید کسی از زنان قریش او را اذیت نکند؛ سیلی به صورت او نزند؛ کسی به روی او فریاد نکشد؛ کاری نکنند که او ناراحت شود".
"و أما الوصیه الثالثه، فإنی أقولها لابنتی فاطمه علیها السّلام و هی تقول لک، فإنی مستحیه منک یا رسول اللّه؛
که من آن را به دخترم فاطمه علیها السلام می گویم؛ او به شما عرض کند ؛ زیرا حیا می کنم خودم مستقیما از شما بخواهم".
فقام النبی صلّی اللّه علیه و آله و خرج من الحجره، فدعت بفاطمه علیها السّلام و قالت :
در این هنگام رسول خدا برخاست و از اتاق خارج شد. خدیجه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسّلام را به نزدیک طلبید و به او چنین گفت:
"یا حبیبتی! و قره عینی، قولی لأبیک: إن أمی تقول: إنی خائفه من القبر، أرید منک رداءک الذی تلبسه حین نزول الوحی؛ تکفننی فیه؛
عزیز دلم! و ای شادی قلبم! به پدرت بگو مادرم می گوید: من از قبر می ترسم درخواست دارم مرا در آن عبایی که هنگام نزول وحی بر تن داشتید کفن کنید".
فاطمه علیهاالسّلام از اتاق خارج شد و پیام مادرش خدیجه را به پدرش رسول خدا رساند. حضرت بلافاصله برخاست و آن عبا را تقدیم فاطمه علیهاالسّلام کرد. وقتی زهرا علیهاالسّلام عبا را آورد حضرت خدیجه علیهاالسّلام بسیار خوشحال شد.
وقتی حضرت خدیجه علیهاالسّلام رحلت کرد؛ رسول خدا، خود، او را غسل داد و حنوط کرد. وقتی نوبت به کفن رسید، جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد:
یا رسول الله! خداوند به شما سلام رسانده و به صورت ویژه مورد تحیت و اکرام قرار می دهد و به شما می فرماید:
"إن کفن خدیجه من عندنا، فإنها بذلت مالها فی سبیلنا؛کفن خدیجه با ماست؛ چرا که ثروتش را در راه ما داد".
سپس جبرئیل، کفنی آورد و گفت:
"یا رسول اللّه! هذا کفن خدیجه و هو من أکفان الجنه، أهداه اللّه إلیها؛رسول خدا! این کفن خدیجه است که خداوند آن را از پارچه های بهشتی به او هدیه داده است".
رسول خدا همسر مکرمه اش را ابتدا با عبای خود و سپس با آن پارچه بهشتی کفن کرد که به این ترتیب حضرت خدیجه با دو کفن، کفن شد، یکی از خدا و دیگری از رسول خدا.
پیکر پاک و مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام پس از مراسم کفن و اقامه نماز به دامنه کوه "حجون" برده شد و در نزدیکی مرقد مطهر حضرت ابوطالب به خاک سپرده شد. پیامبر رحمت، خود وارد قبر شدند و جسد مقدس حضرت خدیجه علیهاالسّلام را با دست مبارکشان در دل خاک قراردادند.
در سوگ مادر تاریخ می نویسد:
رحلت حضرت خدیجه علیهاالسّلام رسول خدا صلی الله علیه وآله را بسیار محزون کرد و فاطمه علیهاالسّلام هم که در فراق مادر غمگین شده بود به پدر پناهنده می شد و می پرسید:
"أینَ أمّی؟؛ مادرم کجاست؟"
جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می فرماید به فاطمه سلام برسان و به او بگو: مادرت در بهشت در خانه ای است که دیوارهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت قرمز است و او اکنون در کنار آسیه و مریم است.
حضرت فاطمه علیهاالسّلام با شنیدن این خبر فرمود: "إن اللّه هو السلام و منه السلام و إلیه السلام".(8)
نکته ای تحیّرآور حضرت خدیجه علیهاالسّلام در قبال آن همه تحمل سختی و بذل مال فراوان به اسلام نه تنها ذره ای خود را طلبکار نمی داند، بلکه برای دریافت چند متر پارچه از مال شخصی رهبر جامعه اسلامی حیا کرده و کسی را واسطه می کند.
کسی که تمام ثروت افسانه ای خود را تقدیم اسلام کرده است نه تنها هیچ اشاره ای حتی به بخش کوچکی از آن نمی کند؛ بلکه خود را همچنان مقصر و بدهکار می داند و بابت آن جداً عذر خواهی می کند.
چقدر دور از این فرهنگند زنان و مردانی که قدمهایی برای اعتلای اسلام برداشته اند و امروز خود را طلبکار اسلام و نظام اسلامی می دانند. بدتر از این گروه کسانی اند که بی آنکه قدمی برای نظام اسلامی و مردم مسلمان بردارند ثروت این مملکت را ارث پدری خود می دانند.