بحث درباره مال حرام و نامشروع بود نه تنها در قرآن مجيد بلكه در همه كتاب هاى نازل شده بر انبياى الهى مطرح بوده است. از قول پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلی الله علیه وآله) و ائمه طاهرين(علیهم السلام) در اين باره بسيار روايت نقل شده كه بعضى از علماى بزرگ شيعه، مانند: فيض كاشانى، چهارصد سال قبل يكى از كتاب هاى خود را مستقلًا تحت عنوان كتاب «حلال و حرام» تأليف نموده اند.
اين طور كه از معارف الهيه استفاده مى شود مسأله مال حرام، از زمان حضرت آدم(علیه السلام) مطرح شده است و اوج طرح اين مسأله مربوط به فرهنگ اسلام مى باشد. در زمان نزول قرآن و بعثت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله) و امامت امامان (عليهم السلام) تمام جوانب اين برنامه براى مردم بيان شده بود تا جايى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در يكى از سخنرانى هاى مهم شان در «نهج البلاغه» مى فرمايند: خداوند متعال حرام را بدون اينكه چيزى از آن پوشيده بماند بيان كرده است و در اين زمينه نسخه هدايتش را براى مردم كامل نموده است.
در روايتى كه روز گذشته گفته شد، پيغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) خطاب به اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمودند: على جان هر مرد و زنى كه از مال حرام مصرف كند، پنج خطر متوجه او است، در حالى كه بداند و يقين داشته باشد كه آن مال حرام است و مخلوط با آن زندگى بكند، حال چه بخورد، چه بپوشد، خانه سازى كند و يا سرمايه كار قرار دهد، همه اين ها در كلمه «أكل» قرار دارند. اگر خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: «وَلَا تَأْكُلُواْ أَمْوَ لَكُم بَيْنَكُم بِالْبطِلِ»[1] مال يكديگر را به حرام و باطل نخوريد.
منظور از اين خوردن، پول را به لقمه تبديل كردن و خوردن نيست، بلكه أكل در لغت عرب به معنى به چنگ آوردن، به دست آوردن، نگهداشتن و مصرف كردن به شكل هاى مختلف است.
كسى كه به تعبير قرآن و روايات، آكل مال حرام باشد، مصرف كردن اين مال حرام، پنج خطر براى او در بردارد. اولين خطرى كه پيغمبر عظيم الشأن اسلام (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: اين است كه: «مات قلبه» دل خورنده مال حرام مى ميرد.
مى ميرد يعنى چه؟ منظور از اين مردن، مردن ظاهرى نيست كه ضربان قلب متوقف شود. ما دو مرگ داريم، يك مرگ بدن، كه اين مرگ بدنى براى خيلى ها ضرر ندارد، بلكه منفعت نيز دارد. مرگ به نظر مبارك اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى خوبان عالم، اهل ايمان و پاكان، انتقال از يك خانه به خانه ديگرى است و انتقال بسيارى از اين افراد چنان راحت است كه به هيچ وجه احساس نمى كنند.
وجود مبارك علّامه مجلسى كه در كنار مسجد جامع اصفهان دفن شده اند، بنا به نقل شاگردان ايشان، سيد نعمت الله جزايرى، كه با قلم خود نوشته است: من بيست سال از عمر خود را شبانه روز در جلسه درس مجلسى بودم. ايشان مى فرمايد: قبل از شب هفت استادم، واقعاً كنار قبر ايشان بى قرار بودم، توان بلند شدن از كنار قبر را نداشتم، دلم نمى خواست بروم، دلم مى خواست شبانه روز كنار اين قبر بمانم. اين قدر كنار قبر مجلسى، گريه كردم كه بى حال شدم. نمى دانم به خواب رفتم يا خيلى بى حال بودم، ديدم كه قبر مرحوم مجلسى شكافته شد، و ايشان از قبر بيرون آمد و نشست كنار قبر، به من گفت: سيد نعمت الله، من بعد از مردنم فهميدم مردم. اين خوابى كه مرحوم سيد نعمت الله جزايرى از استاد خود نقل مى كند، با روايات ما ميزان است. اين مرگ هم به نظر اميرالمؤمنين نوعى انتقال است. فرد مؤمن در يك خانه اى در يك شهرى زندگى مى كرده، حالا يك مرتبه چشم خود را باز مى كند و مى بيند در عالم برزخ است.
البته بنده به خواب خيلى اعتقاد ندارم، مگر اين كه تمام جريانات خواب با آيات قرآن مجيد و روايات همخوانى داشته باشد. شايد بتوان گفت: نود درصد خواب هايى كه به عنوان خواب مذهبى روى منبرها گفته مى شوند، يا در كتاب ها نوشته می شوند، با آيات و روايات هماهنگى ندارند؛ يعنى بى پايه و بى اساس هستند، كه براى ما حجت و دليل شرعى؛ يعنى الزام آور و قطعى نيستند. در تمام قرآن مجيد، خدا پنج خواب را نقل كرده است:
خواب حضرت يوسف (عليه السلام)، خواب حضرت ابراهيم (عليه السلام)، خواب پادشاه مصر و ظاهراً دو خواب نيز از وجود مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است. خوابى كه حضرت يوسف (عليه السلام) به خاطر پاكى خود ديدند،جريانات آينده اش بود كه خدا آن را در خواب به ايشان نشان داد.
دو خوابى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) ديده اند، خواب اول اين بوده است كه بعد از سال ها كه حضرت براى مكه بسيار دلتنگ شده بودند، در عالم خواب ديدند كه به مكه رفته، وارد مسجد الحرام شده اند. بعد از اين خواب، اين آيه نازل شد: «إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَى مَعَادٍ»[2] خيلى غصّه نخور من قدرت كفر را در مكه ضعيف مى كنم و بالاخره تو را به مكه برمى گردانم. خواب ديگر آن بود كه بعد از خواب آيه نازل شد: آنچه را كه در خواب ديدی ما جنبه آزمايش براى مردم قرار داديم و آن گرفتار شدن مردم بعد از مرگ پيامبر به حكومت بنى اميه بود.
ابراهيم نيز خواب ديد، اسماعيل را در راه خدا قربان مى كند و در بيدارى به انجام اين كار امر شد، خداوند به او فرمود: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَآ»[3] آنچه را كه در خواب ديدى و در بيدارى مى خواستى انجام بدهى، از تو قبول كرديم. يعنى پاداش قربانی كردن اسماعيل را به تو داديم. با اينكه ابراهيم سر اسماعيل را نبريد، خداوند در قرآن مى فرمايد: «إِنَّا كَذَ لِكَ نَجْزِى الُمحْسِنِينَ»[4] به ابراهيم نيكوكار كه فرزندش را به عنوان قربانى براى من آورد پاداش دادم.
خواب اگر موافق با آيات و روايات باشد، عيبى ندارد، اين خواب درست است، چرا؟ چون با رواياتى كه در باب مرگ نقل شده است، كاملًا هماهنگى دارد كه يك روايتش اين است. از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد: مؤمن چگونه مى ميرد؟ امام صادق (عليه السلام) اهل بصيرت است، حالت مردن را حس مى كند، مى بيند، فرمودند: آيا بر سر سفره اى نشسته اى كه كاسه ماست جلويت باشد؟ عرض كرد: بله، يابن رسول الله، فرمودند: آيا اتفاق افتاده كه يك وقت در كاسه ماست چشمت به يك موى بسيار ريز بيفتد؟ عرض كرد: بله، فرمودند: با اين مو چه مى كنى؟ گفت: با دو انگشتم مو را مى گيرم و از ماست بيرون مى كشم. فرمودند: آيا ماست مى فهمد كه مو را از او بيرون كشيدند؟ جان گرفتن به وسيله ملك الموت نيز مانند بيرون كشيدن مو از ماست مى باشد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «تحفة المؤمن الموت»[5] مرگ هديه پروردگار به مؤمن است، خدا مى خواهد به آدم هديه بدهد، مؤمن از مردنش كه هديه پروردگار است لذت مى برد. اگر مرگ براى مؤمن لذت نداشت، چرا بعد از اين كه با شمشير زهرآلود ابن ملجم فرق اميرالمؤمنين (عليه السلام) را شكافت با صداى بلند در محراب فرياد زد: «فزت و ربّ العكبه»[6] اگر براى او تلخ بود، اين حرف را نمى زد.
اگر مرگ براى حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) سنگين بود، چرا در كتاب هاى ما نقل كردند كه وقتى تيزى خنجر شمر روى گلوى آن حضرت قرار گرفت و شمر لعين اولين بار خنجر را كشيد و گلو را باز كرد، ابى عبدالله لبخند زد.
به يكى از دوستانم گفتم: شما زحمت بكشيد و فلان كتاب را براى من بفرستيد؟ مى خواهم با كمك اين كتاب كار زيبايى براى علامه مجلسى انجام دهم. چند روز بعد از اين تصميم، يكى از تجار به بنده گفت: آيا شما قصد داريد براى علامه مجلسى كار علمى انجام دهيد؟ گفت: بله، ولى تو از كجا مى دانى؟ گفت: امروز صبح برادرم كه پدر شهيد است، از اصفهان به من زنگ زد و گفت: شب جمعه به زيارت قبر علامه مجلسى رفتم و فاتحه خواندم. شب در عالم خواب ديدم كه قبر علامه مجلسى شكافته شد و علامه مجلسى از قبر بيرون آمد، يكى از كتاب هاى خود را كه ورق سفيد داشت باز كرد، من عرض كردم: چرا قسمتى از ورق هاى كتاب سفيد است؟ فرمود: اين قسمت را ديگر ننوشتم، براى فلانى گذاشتم تا او اين كار را تكميل كند. ما با علامه مجلسى چهارصد سال فرق زمان داريم، اما از قبر بيرون آمده و كتاب را باز كرده و صفحات سفيدش را نشان داده و اسم مرا برده است و به پدر شهيد گفته است كه اين قسمت را ننوشتم و براى فلانى گذاشتم، ما تهران هستيم و چهارصد سال بعد، ايشان در اصفهان دفن است، نيت مرا مى خواند و به پدر شهيد مى گويد.
بعد اين تاجر به من گفت: اگر كار شما خرج دارد، من حاضرم خرج آن را بدهم.
گفتم: فعلًا كه خرجى ندارم، من اين كار را بايد انجام بدهم، تقريباً پنج هزار صفحه مى شود، شما بايد صبر بكنى اين كار تمام بشود، اگر نياز به خرج داشت، به تو خبر مى دهم كه بعد هم به او خبر ندادم.
خيال نكنيد خانه ما بعد از مردن قبر است، اين قبرها مال جسم است، حقيقت ما كه همان روح است، در عالم برزخ در خانه هايى به سبك خانه هاى بهشت قرار مى گيرد، بدكاران هم در چاله اى شبيه به چاله هاى جهنم قرار مى گيرند. آنهايى كه در برزخ در «حفرة من حفر النيران»[7] كه تعبير پيامبر است قرار مى گيرند، آرزو مى كنند كه قيامت نشود، چون همان چاله پرآتش برزخ برايشان بهشت است.
جهنم كجا و دوزخ برزخى كجا؟ اين مرگ جسم است. اما مرگ ديگر، مرگ باطن است. از نشانه هاى مرگ باطن اين است كه گوش انسان، شنواى مسائل الهى و سخنان ائمه نباشد. وقتى ضرورى بودن رعايت احكام الهى مانند: حجاب را گوشزد كنيد و منكر بشوند و بگويند: دنيا متمدن است، حال من زن و دخترم را در پارچه سياه بپيچم كه كسى رو و مويش را نبيند.
كسى كه علم به ضرورى بون حجاب داشته باشد و منكر حجاب باشد، كافر است. يعنى اگر زنى با علم به ضرورى بودن به حجاب بگويد: من ديگر حجاب را نمى خواهم، قبول ندارم. اين زن از شوهر خود بدون طلاق جدا است، از آن لحظه به بعد هر مقدار پيش شوهر بماند، زناكار مى باشند.
دخترى كه با علم به ضرورى بودن حجاب منكر حجاب باشد، به فتواى تمامى مراجع تقليد از هزار سال پيش تا به حال، مورد عقد واقع نمى شود و نمى تواند همسر فرد مسلمان شود. چون دختر كافر به عقد مسلمان در نمى آيد. با تكيه بر فرمايش پيامبر (صلى الله عليه و آله) اين افراد مرده اند.
اين آيه قرآن كه در سوره مباركه فاطر است. قرآن به چه كسى مرده مى گويد؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سيزده سال، صبح، بعد از ظهر، شب، در خيابان، كوچه، مسجد الحرام، دنبال سران مكه، عموها، پسرعموها و فاميل نزديك خود دويد و دغدغه داشت كه اينها سخنان خدا را گوش بدهند و مؤمن بشوند تا نجات پيدا بكنند. آنها او را با سنگ يا چوب مى زدند يا به او فحش مى دادند، به او نسبت هايى همچون جادوگر، دروغگو، مجنون و ديوانه مى دادند. تا اينكه خداى متعال اين آيه را نازل كرد: «وَ مَآ أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فی الْقُبُورِ»[8] حبيب من، بدن اينها قبر متحرك است و خودشان هم در اين قبر، مرده هستند، تو مى خواهى چگونه اين مردگان صدايت را بشوند، اصلًا صدايت را نمى شنوند. سلمان و حضرت خديجه، ياسر، سميه، آنها زنده بودند كه صداى تو را شنيدند و قبول كردند، عموى تو مرده است، تو در گوش مرده چه مى خواهى بخوانى؟ نشانه مرده بودن انسان اين است كه به حرف خدا، انبيا و ائمه گوش نمى دهد.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
[1]. بقره:188
[2]. قصص: 85
[3]. صافات: 105
[4]. همان
[5]. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) / النص / 72
[6]. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج 70 / 59
[7]. من لا يحضره الفقيه / ج 1 / 171
[8]. فاطر: آیه22