معصومین : پیامبر ، حضرت زهرا ،امام علی ، امام حسین ، امام صادق ، امام زمان علیهم السلام
سخنران استاد میرباقری
خدای متعال در قرآن بیان می کند که قبل از این که کارگاه وجودی ما وارد این دایره شود، از ما میثاق هایی گرفتند. آمدن ما به دار دنیا برای این است که به این عهد، عمل و به میثاق هایی که با خدای متعال بستیم، وفا کنیم. آن پیمان هم در یک کلمه، پیمان توحید است. این پیمان در تفسیر اهل بیت علیه السلام محقق می شود.
از ما خواستند پای ولایت بایستیم و از دایره ولایت خدا بیرون نرویم و از ولایت الهی تخلف نکنیم. این ولایت همان ولایت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت عصمت و طهارت است. اختصاص به ما هم ندارد. این میثاق از همه عوالم گرفته شده است، حتی از انبیای اولوالعزم. درجاتی که انبیا پیدا کردند، متناسب با میثاقی است که نسبت به ولایت دارند. خدای متعال به کسی اجازه تخلف از این ولایت را نداده اند. اگر انبیای اولوالعزم به مقام اولوالعزم رسیدند، به خاطر این است که تعلل نکردند. خداوند می فرماید: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً». (طه: 115)
عهد ما با خدا
خدای متعال می فرماید: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ». (بقره: 40) شما به عهدی که با من بستید، وفا کنید. من هم به پیمانی که با شما بستم، وفا می کنم. در کافی هست که عهدی که ما با خدا بستیم و خدا از ما می خواهد به آن وفا کنیم، عهد ولایت است. آن عهدی که خدا با ما بسته، عهد و درجات جنت است که درجات جنت ما هم تابع درجات ولایت است. خدای متعال می فرماید: «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ». (آل عمران: 163) کسی که دنبال رضوان خدا حرکت کرده و همه وجودش در مدار رضوان خداست و کسی که رو به غضب خدا آورده و مأوا و جایگاه او جهنم است و کسی که به طرف غضب خدا حرکت می کند، پناهگاهش جهنم است.
امام صادق علیه السلام به عمار فرمود: «الَّذِينَ اتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَی».[1] حضرت در ادامه توضیح دادند: «وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَی». براساس درجات معرفتشان، عمل آن ها مضاعف می شود و رشد می کند و شکوفا و بارور می گردد. خداوند می فرماید: «وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ». (يونس:105 ) در جایی دیگر خداوند می فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها». (الروم : 30)
دین حنیف فطری است. چیزی که ما شما را به آن دعوت می کنیم، این گونه نیست که در درون به آن میل نداشته باشید. از بیرون انبیا را می فرستیم تا دعوت دیگری داشته باشند. تناقض نیست. بین فطرت و دعوت، یک هماهنگی وجود دارد. ربوبیت الهی عهده دار این هماهنگی است. همه دین در این عبارت خلاصه می شود: «اشهد ان لا اله الا الله اشهد محمد رسول الله واشهد ان علی ولی الله الا التوحید».
خدا فطرت ما را طالب ولایت ولی خودش قرار داده است. خداوند می فرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». (شمس: 8) آن فجور و تقوایی که خدا به ما داده و الهام کرده، تناسبات ولایت ائمه حق و باطل است. تناسبات ولایت آن ها در فطرت ما فجور است و تناسبات ولایت ولی خدا همان الهام به تقواست. خدای متعال همه این زمینه ها را آماده کرده و یک تکلیف از ما می خواهد.
خدای متعال می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ». (تکاثر: 8) در بعضی روایات آمده که آن نعیم، ولایت ماست، و گرنه خدا سؤال نمی کند چه خوردی و چی پوشیدی؟ حضرت فرمود: ما از مهمان این سؤال ها را نمی کنیم. خدای متعال سؤال کند: چه خوردی و چه پوشیدی؟ اگر سؤالی درباره نعمت هاست، به خاطر این است که آیا این نعمت ها در مسیر ولایت ولی الله قرار دارد یا نه. همه نعیم ما همان ولایت است. بنابراین چیزی که خدای متعال خواسته که ما همه شئون حیات بر محور ولایت ولی الله باشد، یک دین حداکثری صددرصدی است، یعنی خدای متعال در هیچ ضلعی از زوایای زندگی ما اجازه نمی دهد که از دایره ولایت خودش خارج شویم. مجاز نیستیم یک شأنی از شؤون حیاتمان از دایره ولایت خدا بیرون باشد. منتهی عده ای بودند که از اول گرد ولایت ائمه جمع شدند و یک جامعه شیعی را تشکیل دادند. از اول عالم، انبیای اولوالعزم گرد اهل بیت جمع شدند و میثاق ولایت آن ها را پذیرفتند. همه را به ولایت آن ها دعوت کردند و خودشان اول کسانی بودند که پرچم ولایت را برداشتند، بعد هم مؤمنینی مثل سلمان و ابوذر، به تدریج به مرحله بلوغ رسیدند، مرحله ای که قابلیت و ظرفیت می یابند که باید همه مجاری حیات بر محور ولایت ولی الله تنظیم شود. این مرحله اصل ظهور است که بعد از مرحله رشد کفر و نظام استکبار در عالم است.
مرتبه نهایی کمال آدم، مرتبه تحقق ولایت ولی الله و ظهور این ولایت در همه عرصه های حیات است. این مرتبه بلوغ تاریخ و اراده های انسانی است.
ائمه علیه السلام قدم به قدم بشریت را به سمت خدا هدایت کرده اند. از این رو، التزام به فروع لازم نیست. فروع از شؤون ولایت است و در عرض ولایت نیست. نماز، زکات، حج، صوم و همه مناسبات اجتماعی جامعه، از فروع ولایت هستند.
ما باید دنبال رسیدن به جامعه ای باشیم که همه شؤون حیات آن بر محور ولی خدا شکل گیرد و جریان نور ولی الله در همه مناسباتش جریان داشته باشد. این غیر از این است که افرادی در گذشته می توانستند بر محور امیرالمومنین علیه السلام جمع شوند. مثل سلمان که دنباله روی امیرالمومنین علیه السلام بود.
همه زندگی انسان باید در مسیر ولی خدا باشد. جامعه ای بر محور ولی خدا شکل می گیرد که مناسباتش بر اساس ولایت نور باشد. این مورد در عصر ظهور محقق می شود. خداوند می فرماید: «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها». (الزمر: 69) زمین به نور ربش روشن می شود. همه این مناسبات، مناسبات ولایت ولی الله است.
خداوند می فرماید: «وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها». (الروم: 19) دوره ظهور حضرت دوره ای است که جریان حیات که ناشی از ولایت ولی الله است، نور، ارض را پر و خورشید طلوع می کند. خدای متعال به انسان اجازه داده که با شعاع نور ببیند تا چه قدر این چشم نفوذ و نورانیت داشته باشد.
خداوند می فرماید: «وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا». (تغابن: 8) نور در محضر خدای متعال است. آفاق برای عموم جامعه روشن می شود. همه جامعه اهل شهود و غیب و ملکوت و جامعه شیعه می شوند. شاید معنای آیه این باشد که وقتی حضرت ظهور می کنند، آفاق روشن می شود. منتهی گاهی این نور برای ما ظهور ندارد و ما در حجاب نوریم. مثل این که ابر تیره ای بین ما و خورشید باشد. پیداست خورشید هست و ما نمی توانیم آفاق را ببینیم. وقتی سریع پرده کنار رفت و این نور ظهور کرد تا افق و نور خورشید کار می کند و به میزانی که به انسان بصیرت بدهند، می تواند آفاق را ببیند. در عصر ظهور معادله ها عوض می شود و تناسبات قدرت تغییر می کند و مؤمنین به قدرت و بصیرت می رسند. حد امتحانات عمومی شیعه هم به مرتبه بالاتری می رسد.
در عصر ظهور امتحان هایی که امروز برای خواص است، از همه شیعیان می گیرند. در تولی به ولایت، بلوغ پدید می آید و معارف حقیقی ظهور می کند و تحمل معارف، فزونی می یابد و عالم نورانی و همه اهل مکاشفه می شوند و مکاشفه و شهود معنای دیگری می یابد. گاهی اوقات کسی تحت مراقبت عارفی قرار می گیرد و به مکاشفه می رسد. این مراقبت یک عارف است. وقتی درجه مراقبه ولی الله بالا رفت و پذیرش ولایت فزونی یافت، سطح مکاشفه و مشاهده و شهود با سطح مکاشفه یک عارف، قابل مقایسه نیست.
می گویند محقق اصفهانی سجده های چند ساعته بالا سر سیدالشهدا داشتند. ایشان در رده مرجعیت بودند. عجیب این است که حضرت به ایشان فرمودند: چون تحمل دیدن این گونه ریاضت ها را ندارید، نباید سجده کنید. این حرف مهمی است. بالا سر امام حسین علیه السلام اسراری است. ایشان را در خواب دیده و پرسیده بودند: آقا شما دیگر مهمان سیدالشهدا هستید. فرموده بود: این حرف ها چیست؟ هر از گاهی جلوه ای از حضرت به ما می رسد.
در روایات هست که وقتی جلوه ای از سیدالشهدا به بهشتی ها می رسد، بهشتی ها همه را فراموش می کنند و در انتظار جلوه بعدی حضرت هستند. هم چنین در روایت هست که بهشت از نور امام حسین آفریده شده است.
رتبه بهشت، نازله زیارت جامعه است. ملکوت عالم، نازله آن هاست. درجات بهشت هم چیزی جز درجات شهودی نیست که برای انسان در پرتو ولایت اتفاق می افتد. خدای متعال در بهشت دست شیطان را کوتاه، و ابلیس را زندانی کرده است. در زیارت می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ النَّاظِرَةَ وَ يَدَهُ الْبَاسِطَةَ وَ أُذُنَهُ الْوَاعِيَةَ وَ حِكْمَتَهُ الْبَالِغَةَ وَ نِعْمَتَهُ السَّابِغَةَ السَّلَامُ عَلَى قَسِيمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ السَّلَامُ عَلَى نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ».[2]
جهنم، قهر امیرالمومنین علیه السلام است که همان قهر خدای متعال است. وقتی حضرت، ابلیس را زندانی کردند و راهش را بر اولیای اش بستند، درِ بهشت باز می شود. بهشتی ها درجات تنعمشان متفاوت است. بعضی ها در درجات بالای اسرار و بعضی ها در درجات پایین اسرار هستند.
چیزی که در عصر ظهور اتفاق می افتد، نازله ای از بهشت در دنیاست که با دنیا متناسب است. ما سه یوم الله داریم که اولی عصر ظهور، دومی رجعت و سومی قیامت است. در یوم الله، ولایت الهی ظهور پیدا می کند و معادلات عالم به هم مي خورد. شاقول ما ولی الله اعظم است. اگر تشریف آوردند و فرمودند تفکرات شما اشتباه بوده است، می گوییم روشن است. ما برای شما که شاقول درست نمی کنیم.
حضرت دستگاه ابلیس را جمع مي کنند و بت ها را می شکنند. بزرگ ترین بت شکن عالم حضرت هستند. بعد از ماجرای سقیفه، وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرات معصوم، جامعه شیعه را شکل دادند و کوشیدند این جامعه به بلوغ برسد. بعد دوره ای فرا رسید که از دل درگیری دو دسته منافق، حضرت شیعه را به بلوغ می رساند.
در عصر درگیری با بنی عباس و شکست بنی عباس، تصوف پیدا می شود. حضرت از دل این تصوف، دولتی صوفیانه شیعی درست می کنند. آغاز دولت شیعی با دولتی صوفیانه است. بعد حضرت به تدریج جامعه را هدایت کردند و دستگاه دولت را به فقه شیعه نزدیک کردند و به مرتبه ای از بلوغ رساندند که جامعه شیعه نه تنها دولتی شیعی در دنیا دارد، بلکه در قبال دولت نفاق و کفر، شیعه به جایی رسید که دیگر راضی نبود، دولتی داشته باشد که شاه آن شیعه باشد و حداکثر امضای مراجع را محترم بداند. این ثمره بلوغ شیعه در فهم اجتماعی دین است که می فهمند زندگی اجتماعی هم باید تحت ولایت دین قرار بگیرد. از این رو، به سمت حکومت دین و پذیرش ولایت فقیه، در عصر دموکراسی رو می آورند.
امروز جامعه ما در اوج دینداری شیعه در طول تاریخ است. شما حجم فشار را ببینید. دنیا ما را تحت فشار قرار داده است. برای چه؟ می گویند چرا دَم از حکومت دینی می زنید؟ چرا دین حداکثری؟ با تمام وجود ایستادند. اگر مقاومت نمی کردند یک قطب به شمار نمی آمدند. الان یک قطب، جمهوری اسلامی ایران است. تا این جا خدا لطف کرده و به این مرحله رسیده ایم.
انقلاب به معنی رکورد نیست، به معنی اصلاح نظام آموزشی کشور نیست. فرهنگ رایج در دستگاه اداری کشور، فرهنگ تخصصی کشور، باید دگرگون شود. باید از مفاهیم پایه ای تا علوم کاربردی، همه بر محور اسلام باشد. اگر در دوره ای مي خواستیم بگوییم حرف ما را گوش کنید، همه می گفتند ما بیکار نیستیم که گوش بدهیم. امروز آن ها از طرف ما استقبال می کنند، اما هنوز هم این کار احتیاج به سرمایه گذاری دارد. هنوز برای شکوفایی تفکر شیعه محتاج سرمایه گذاری هستیم. روایات را می خوانیم و خیال می کنیم روایات کهنه شده است. واقعاً باید در خدمت ولی خدا باشیم.
جنگی که امیرالمؤمنین علیه السلام راه انداخته تمام نشده است. این که در روایات ما هست که منتظر مثل کسی است که در اردوگاه سیدالشهدا باشد، معنای اش این است که حضرت جبهه ای را پدید آورده و جنگی آغاز شده است. آخر تاریخ، پیروز و شکست خورده این جبهه را می شمارند. در ایام الله معلوم می شود چه کسی شکست خورد و چه کسی پیروز شد؟ برای انسان های بصیر پیداست که چه کسی پیروز می شود. ممکن است کسی اشتباه کند و بگوید سیدالشهدا شکست خورده و کار بیعت تمام شده است.
سیدالشهدا می دانست با رفتن او جبهه حق پیروز می شود. کار جبهه حق تمام نمی شود. حضرت پیروزی جبهه حق را در شهادت خودش می دید. حضرت در همه جبهه ها پیروز بود. اگر آن مقاومت نبود، توحید نمی ماند، نه این که صرفاً اتمام حجت بود.
روح بندگی اهل بیت علیه السلام ، محور همه عبودیت ها و پرستش ها در عالم است. به تعبیر دیگر همه عالم در شعاع بندگی آن هاست که تحقق پیدا می کند. دوام همه عالم به روح اخلاص آن هاست. کمترین خللی در اخلاص آن ها رخ نمی دهد.
در دعای کمیل می خوانیم: «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ [غَلَبَتْ ] أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ».[3] عالم در میدان جاذبه بندگی او حرکت می کند. ضیافت، ضیافت فوق العاده ای است. همه عوالم، مهمان ضیافت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. وقتی مصیبت ها را نگاه کنید، واقعاً کمرشکن و سنگین است. صبر علی تمام شد و بعد از این صحنه ها خواب به چشم امیرالمؤمنین نرفت. غصه های امیرالمؤمنین بعد از فاطمه زهرا تمام شدنی نیست. می فرمود: فاطمه جان، نگرانی من این است که می ترسم بعد از تو زیاد زنده بمانم.
امیرالمؤمنین بعد از شهادت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ، مدتی از خانه بیرون نیامد. اصحاب و نزدیکان امیرالمؤمنین علیه السلام ، عمار را که خیلی به حضرت نزدیک بود، واسطه قرار دادند که به امیرالمؤمنین علیه السلام سلام ما را برسان و عرض کن، شما ما را دعوت به صبر می کردی، پس چرا این قدر غصه داری؟ چرا از خانه بیرون نمی آیید؟ وقتی عمار خبر را برای امیرالمؤمنین برد، حضرت فرمود: تو چه می دانی من چه کسی را از دست دادم؟ عمار، من سختی مصیبت رسول الله را احساس نکردم، الا وقتی که فاطمه از من جدا شد. «اذا مشت مَا تَخْرِمُ مِشْيَتُهَا مِشْيَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ». [4] وقتی راه می رفت، راه رفتنش کم از راه رفتن پدرش نبود. گویا پیغمبر خدا دارد جلوی من راه می رود. وقتی حرف می زد، گوش مرا از صدای رسول الله پر می کرد. گویا رسول الله برای من دارد حرف می زند. وقتی بدن فاطمه را غسل دادم، دیدم پهلوی او شکسته. دیدم هنوز آثار تازیانه بر شانه فاطمه باقی است.
- نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌيَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ
- لَا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا أَبْكِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِ».[5]
- آمدم دل شب با تو بگویم ای دوستکه منم یک و این شب همه دشمن من
- شمرده نفسی را که زنی در پس منکند صد بار جدا جان مرا از تن من
- نفسم حبس شده گریه گلویم بستهتو دعا کن که شود خاک سیه بر سر من
[1] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص430، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولایه...، ص412.
[2]. بحارالأنوار، مجلسی، ج97، ص305، باب 4، زياراته صلوات الله عليه المطلقه...، ص26.
[3] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص 63، دعاى كميل بن زياد ...، ص 62.
[4] . بحارالأنوار، مجلسی، ج29، ص216، فصل نورد فيه خطبة خطبتها سيدة النساءفاطمه الزهراء...، ص215.
[5] . همان ، ج 22، ص547، باب 2، وفاته و غسله و الصلاة عليه و...، ص503.