خطبه 113 نهج البلاغه بخش 1 : پرهيز دادن از دنيا پرستى

خطبه 113 نهج البلاغه بخش 1 : پرهيز دادن از دنيا پرستى

موضوع خطبه 113 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 113 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 113 نهج البلاغه بخش 1

پرهيز دادن از دنيا پرستى

متن خطبه 113 نهج البلاغه بخش 1

وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ

ترجمه مرحوم فیض

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در مذمّت دنيا و ترغيب بآخرت):

شما را از دنيا بر حذر مى دارم، زيرا دنيا جاى پايدارى نيست، و فرودگاهى كه در آن آب و گياه طلبيد (و به آسودگى در آنجا بمانيد) نمى باشد، به چيزهاى فريبنده خود را آراسته و به آرايش خويش (مردم را) فريب داده است، سرائى است نزد پروردگارش خوار و پست، (از اين جهت) حلال آنرا بحرام و نيكوئيش را به بدى و زندگانيش را به مرگ و شيرينيش را به تلخى آميخت، خداى تعالى براى دوستانش آنرا صاف و گوارا نگردانيده (بلكه تنگى و سختيها را نصيب آنان قرار داده) و به دشمنانش از دادن آن بخل نورزيده (بلكه گشايش و نعمتهاى بسيار بآنها بخشيده، و اين خود دليل خوارى و پستى دنيا است، زيرا شايسته نيست نعمت از دوستان گرفتن و به دشمنان بخشيدن) خير و نيكوئيش اندك است (پس صاحبان همّت بآن رغبت ندارند) و شرّ و بديش آماده است (پس بينايان از آن ايمنى ندارند) و گرد آمده هايش فانى و نابود و دولتش از دست رفته و آباديش خراب مى گردد (پس خردمندان بآن دل نبندند) چه خير و نيكوئى است در سرائى كه مانند ساختمان شكسته و پى در رفته خراب ميشود و چه در عمرى كه در آن سرا چون تمام گشتن و خورده شدن توشه بسر مى رسد و چه در مدّتى كه مثل طىّ شدن راه پايان مى يابد

ترجمه مرحوم شهیدی

و از خطبه هاى آن حضرت است

شما را از اين دنيا مى پرهيزانم، كه منزلگاهى است ناپايدار، نه خانه ماندن و نه جايگاه قرار. خود را آراسته، و به آرايش خويش شيفته است، و ديگران را به زينت خويشتن فريفته. خانه اى نزد خداوند آن خوار- و متاعى بى مقدار- . حلال آن را به حرامش معجون داشته است، و خوبى آن را به بدى اش مقرون و زندگانى اش را به مرگ آميخته است، و در كاسه شهدش شرنگ ريخته است. خداوند تعالى آن را براى دوستانش نگزيد، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيد. خير آن اندك است، و شرّ آن آماده، فراهم آن پريشان، و ملك آن ربوده، و آبادان آن رو به ويرانى نهاده. آنچه ويران گردد، خانه خوبى نيست و به كار نيايد، و عمرى كه چون توشه پايان پذيرد، زندگانى به شمار نيايد. و روزگارى كه چون پيمودن راه به سر آيد، دير نپايد.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطبهاى آن حضرت است در مذمّت دنيا و تنفير مردمان از آن غدار بى وفا چنانچه فرموده: و مى ترسانم شما را از دنيا، پس بدرستى كه آن منزلى است كه قابل أخذ وطن نيست و نيست سرائى كه طلب آب و گياه كرده شود در آن، بتحقيق كه آراسته شده بباطل خود، و فريب داده به آرايش خود، خانه ايست كه ذليل و خوار شده بر پروردگار خود، پس آميخته حلال آنرا بحرام آن، و خير آنرا بشرّ آن، و زندگانى آن را بمرگ آن، و شيرينى آن را بتلخ آن، صافى نفرموده است آنرا از براى دوستان خود، و بخيلى ننموده آن را بر دشمنان خود، خير آن كم است، و شرّ آن حاضر است، و جمع شده آن تمام مى شود، و پادشاهى آن ربوده مى شود، و آباد آن خراب مى شود.

پس چه منفعت است در خانه اى كه شكسته مى شود چون شكسته شدن بناى بى اعتبار، و در عمرى كه فانى مى شود چون فانى شدن توشه، و در مدتى كه منقطع مى شود چون انقطاع رفتار

شرح ابن میثم

و من خطبة له عليه السّلام

وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ 

اللغة

أقول: يقال: هذا منزل قلعة بضمّ القاف: أى لا يصلح للاستيطان. و النجعة بضمّ النون: طلب الكلاء. و العتيد: المهيّأ المعدّ.

المعنی

و في هذا الفصل نكت:

فالاولى: التحذير من الدنيا و الاستدراج إلى تركها بذكر معايبها

و ذلك من أوّل الفصل إلى قوله: انقطاع السير. فأشار أوّلًا إلى أنّها لا تصلح للاستيطان و طلب الكلاء، و كنّى به عمّا ينبغي أن يطلب من الخيرات الباقية الّتى هى محلّ الأمن و السرور الدائم. و ثانيا إلى أنّ زينتها سبب لاستغفالها الخلق و الاغترار بها سبب لاستحسانها.

فإن قلت: فقد جعل الزينة سببا للغرور، و الغرور سببا للزينة و ذلك دور.

قلت: إنّما جعل الزينة سببا للاستغرار، و الغرور سببا لاستحسانها و عدم التنبّه لمعايبها. فلا دور. و ثالثا: أنّها هانت على ربّها: أى لم تكن العناية الآلهيّة إليها بالذات فلم تكن خيرا محضا بل كان كلّ ما فيها ممّا يعدّ خيرا مشوبا بشرّ يقابله، و ذلك بحسب الممكن فيها و زهادة خيرها بالنسبة إلى خير الآخرة.

ترجمه شرح ابن میثم

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است:

وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ

لغات

هذا منزل قلعة: به ضمّ قاف، اين منزلى شايسته اقامت نيست عتيد: آماده نجعة: با ضم نون، دنبال چراگاه گشتن

ترجمه

«شما را از دنيا بر حذر مى دارم، زيرا دنيا جاى رفتن و كوچ كردن است، و جاى ماندن نيست، با فريب و تزوير خود را آراسته، و با زيب و زيورش مردم را فريفته است، خانه اى است كه در نزد پروردگارش پست و بى ارج است، از اين رو خداوند حلال آن را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگيش را با مرگ، و شيرينى آن را با تلخى بهم آميخته است، آن را براى دوستان خود صاف و زلال نگردانيده، و از دادن آن به دشمنانش دريغ نفرموده است، خير آن اندك، و شرّ آن آماده است، اجتماع آن نابود مى شود، و قدرت و حكومتش از دست مى رود، و آبادانى آن ويران مى گردد، چه خيرى دارد سرايى كه همچون بناى فرسوده فرو مى ريزد و عمرى، كه مانند توشه مسافر بزودى پايان مى پذيرد، و اين مدّت زندگى، كه مانند پيمودن راه سفر به سرعت سپرى مى شود.

شرح

در اين خطبه نكاتى است كه در زير شرح داده مى شود:

1 از آغاز خطبه تا... انقطاع السّير

مشعر است بر پرهيز دادن مردم از دنيا، و ضمن بيان زشتيهاى آن مردم را به رها كردن تدريجى آن دعوت فرموده است كه: اولّا اشاره مى كند كه دنيا جايى شايسته اقامت، و محلّى مناسب رفاه و آسايش نيست، و اين خود كنايه است بر اين كه آنچه سزاوار است در طلب آن بر آمد خيرات پايدارى است كه موجب امنيّت خاطر و سرور دايم باشد.

ثانيا اين كه زيب و زيور دنيا سبب غفلت و غرور مردم است، و غفلت و فريفتگى به آن موجب پسنديدن و خوب دانستن آن است.

اگر گفته شود: در اين جا زينت باعث غرور، و غرور سبب زينت و آراستگى دنيا شمرده شده و اين دور است، پاسخ اين است كه زينت و زيور دنيا باعث غرور و فريفته شدن به آن، و غرور موجب خوب انگاشتن و فراموشى از زشتيهاى آن گفته شده است و اين دور نيست.

ثالثا أنّها هانت على ربّها

اين كه دنيا از نظر پروردگار خوار و بى ارزش است به اين معناست كه دنيا با لذّات مورد عنايت پروردگار نيست، از اين رو خير محض نمى باشد، بلكه هر چه بر حسب امكان در اين دنيا خير شمرده مى شود، شرّى در برابرش قرار دارد كه آن را مشوب مى سازد، با در نظر گرفتن اين كه خير دنيا در برابر خوبيها و نعمتهاى آخرت اندك و ناچيز است.

شرح مرحوم مغنیه

و أحذّركم الدّنيا فإنّها منزل قلعة، و ليست بدار نجعة. قد تزيّنت بغرورها، و غرّت بزينتها. دار هانت على ربّها، فخلط حلالها بحرامها، و خيرها بشرّها، و حياتها بموتها، و حلوها بمرّها. لم يصفها اللّه تعالى لأوليائه، و لم يضنّ بها على أعدائه. خيرها زهيد، و شرّها عتيد. و جمعها ينفد، و ملكها يسلب، و عامرها يخرب. فما خير دار تنقض نقض البناء، و عمر يفنى فناء الزّاد، و مدّة تنقطع انقطاع السّير.

القلعة- بضم القاف- الرحلة، يقال: فلان على قلعة أي على رحلة، و هذا مجلس قلعة أي يقلع ساكنه غدا أو بعد غد. النجعة: طلب الكلأ، و الناجع طالبه.

الإعراب:

الدنيا منصوبة بنزع الخافض أي من الدنيا، و بدار الباء زائدة، و دار خبر ليست.

المعنى:

(أحذركم الدنيا فإنها منزل قلعة). اياكم و حرامها، فأنتم عنها مقلعون و راحلون (و ليست بدار نجعة) أي لا تطلبوا الدنيا لمجرد الأكل و الشرب، تماما كما يطلب الكلأ للأنعام، و اعملوا لها، و ليوم تذخر له الذخائر (قد تزينت بغرورها، و غرت بزينتها). حاكت شباك الصيد، و اصطادت كثيرين (دار هانت- الى- مرها). هانت الدنيا على اللّه سبحانه حتى أصبحت هذه الكلمة: «من هوان الدنيا على اللّه» مثلا يدور على كل لسان، ثم أشار الإمام (ع) الى بعض الأمثلة لهوان الدنيا عليه تعالى، منها انه لم يجعل كل ما تشتهيه الأنفس في الدنيا حلالا و حلوا و خيرا و كل حي فيها لا يذوق الموت كما هو الشأن في جنة الخلد، بل قرن الحياة بالموت، و اللذة بالألم، و الخير بالشر.. و بكلمة: ما من شي ء فيها يسر إلا و ألصق به ما يسوء على النقيض من الجنة التي وصفها سبحانه بقوله: وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.

(لم يصفها اللّه تعالى لأوليائه) بل هم أشد الناس محنة و بلاء (و لم يضن بها على أعدائه) بل صبها صبا على كثير منهم، و قال: وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ- 33 الزخرف». (خيرها- الى- السير). ضرها أكثر من نفعها، مالها الى نفاد، و عمرانها الى خراب، و العمر فيها الى فناء، و سلطانها ينتقل من يد الى يد، و أمدها ينتهي بكر الليالي و الأيام.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الثانية عشر من المختار في باب الخطب.

و أحذّركم الدّنيا فإنّها منزل قلعة و ليست بدار نجعة، قد تزيّنت بغرورها، و غرّت بزينتها، دار هانت على ربّها، فخلط حلالها بحرامها، و خيرها بشرّها، و حياتها بموتها، و حلوها بمرّها، لم يصفّها اللَّه تعالى لأوليائه، و لم يضنّ بها على (عن خ) أعدائه، خيرها زهيد، و شرّها عتيد، و جمعها ينفد، و ملكها يسلب، و عامرها يخرب، فما خير دار تنقض نقض البناء، و عمر يفنى فناء الزّاد، و مدّة تنقطع انقطاع السّير

اللغة

(القلعة) بالضمّ العزل و المال العارية أو مالا يروم و منزلنا منزل قلعة و قلعة و قلعة و زان همزة أى ليس بمستوطن أو لا تدرى متى تتحول عنه او لا تملكه و (النجعة) بالضمّ طلب الكلاء في موضعه و (يخرب) بالبناء على الفاعل مضارع باب فعل كفرح و في بعض النسخ بالبناء على المجهول مضارع اخرب و في بعضها يتخرّب مضارع باب التفعل مبنيا على الفاعل أيضا

الاعراب

جملة قد تزيّنت في محل النّصب على الحال من الدّنيا، و في بعض النسخ و قد تزيّنت بالواو، و الفاء في قوله فخلط حلالها بحرامها فصيحة أى إذا كانت مهانة على اللَّه فخلط و في بعض النسخ عن أعدائه بدل على أعدائه فلا بدّ من تضمين معنى القبض أى لم يضر بها قابضا لها عن أعدائه، و قوله فما خير دار تنقض اه ما استفهاميّة و اضافة خير إلى دار بمعنى في، أى منفعة في دار وصفها كذا

المعنى

اعلم أنّ هذه الخطبة مسوقة للتنفير عن الدّنيا و الترغيب في الآخرة، و نبّه على جهات النفرة بقوله (و احذّركم) من (الدّنيا) و الرّكون إليها و الاعتماد عليها و الاغترار بها و بزخارفها (فانها منزل قلعة) أى لا تصح للسّكنى و الاستيطان أو لا تدرى متى يكون لك منها التحوّل و الارتحال و المضىّ و الانتقال (و ليست بدار نجعة) يطلب فيها الكلاء و يروى من الظماء، و هو كناية عن انّها لا ينال فيها المراد و لا يوفّق فيها للسّداد (قد تزيّنت) للناس (بغرورها) و أباطيلها (و غرّت) المفتونين بها أى خدعتهم (بزينتها) و زخارفها.

و هى (دار هانت على ربّها) و اتصفت بالذّل و الهوان لعدم تعلّق العناية الالهية عليها بالذات و إنما خلقت لكونها وسيلة إلى غيرها.

قال أبو عبد اللَّه عليه السّلام: مرّ رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بجدى أسك ملقى على مزبلة، فقال لأصحابه: كم يساوى هذا فقالوا: لعله لو كان حيّا يساو درهما، فقال النّبي صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: و الذي نفسي بيده الدّنيا أهون على اللَّه من هذا الجدى على أهله.

و قوله (فخلط حلالها بحرامها و خيرها بشرّها و حياتها بموتها و حلوها بمرّها) يعني أنها من أجل حقارتها لم تكن خيرا محضا، بل كان كلّ ما يعدّ فيها خيرا مشوبا بشرّ يقابله، بخلاف الدّار الآخرة، فانها خير كلّها وصفو كلّها و لذلك (لم يصفّها اللَّه لأوليائه) بل جعلهم فيها مبتلى بأنواع الغمص و المحن، و أصناف المصائب و الحزن فمشربهم فيها رنق و مترعهم فيها روغ (و لم يضنّ بها على أعدائه) بل أعطاهم فيها غاية المأمول، و منتهى المسئول، فحازوا نفايس الأموال و فازوا نهاية الآمال، و ليس عدم التّصفية للأولياء و عدم الضنّة بها في حقّ الأعداء إلّا اكراما للأوّلين و إضلالا للآخرين.

قال أبو عبد اللَّه عليه السّلام: إنّ المؤمن ليكرم على اللَّه حتى لو سأله الجنّة بما فيها أعطاه ذلك من غير أن ينتقص من ملكه شيئا، و إنّ الكافر ليهون على اللَّه حتى لو سأله الدّنيا بما فيها أعطاه ذلك من غير أن ينتقص من ملكه شيئا، و إنّ اللَّه ليتعاهد عبده المؤمن بالبلاء كما يتعاهد الغايب أهله بالطرف، و إنّه ليحميه الدّنيا كما يحمى الطّبيب المريض.

و في رواية اخرى عنه عليه السّلام قال: ما كان من ولد آدم مؤمن إلّا فقيرا و لا كافر إلّا غنيّا، حتّى جاء إبراهيم فقال: رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا.

فصيّر اللَّه في هؤلاء أموالا و حاجة، و في هؤلاء أموالا و حاجة.

و بالجملة فعدم تصفيتها للأولياء و جعلهم فيها مبتلى بأوصاف البلاء ليس إلّا ليصبروا أيّاما قليلة و يصيروا إلى راحة طويلة، و عدم قبضها من الأعداء لهوانها عليه سبحانه كهوانهم عنده و لو تساوى«» عنده تعالى جناح بعوضة لما اعطى أعدائه منها حبّة و لا سقاهم منها شربة.

(خيرها زهيد) قليل (و شرّها عتيد) حاضر (و جمعها ينفد) و يفنى (و ملكها يسلب) و يؤخذ (و عامرها يخرب) و يهدم (فما خير دار) اى أىّ خير و منفعة في دار (تنقض نقض البناء و عمر يفنى فناء الزاد و مدّة تنقطع انقطاع السير) لا يخفى حسن التشبيه في القراين الثلاث و تمام المناسبة و الايتلاف بين طرفى التشبيه في كلّ منها هذا.

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين (علیه السلام) است و احذّركم الدّنيا فانّها منزل قلعة و ليست بدار نجعة قد تزيّنت بغرورها و عزّت بزينتها يعنى مى ترسانم شما را بدنيا پس بتحقيق كه دنيا منزل كوچ و عارية است و نيست سراى التذاذ و تعيّش بتحقيق زينت كرده است خود را بسبب فريفته كردن خود و فريب مى دهد مردم را بسبب زينت خود دار هانت على ربّها فخلط حلالها بحرامها و خيرها بشرّها و حلوها بمرّها لم يصفّها اللّه لاوليائه و لم يضنّ بها لاعدائه يعنى دنيا سرائيست كه خار است بر صاحبانش يعنى سبب خارى ايشانست در اخرت پس مخلوطست حلال او با حرام او و خير او با شرّ او شيرين او با تلخ او و صاف و خالص نگردانيده است او را خدا از براى دوستان خود و بخل نورزيده است او را از براى دشمنان خود خيرها زهيد و شرّها عتيد و جمعها ينفد و ملكها يسلب و عامرها يخرب يعنى خير دنيا نايابست و شرّ دنيا مهيّا و اماده است و جمعشدن اموال او نيست شونده است و پادشاهى او را گرفته شده است از يكى مى گيرند بديگرى مى دهند و اباد او خراب مى شود فما خير دار تنقض نقض البناء و عمر يفنى فناء الزّاد و مدّة تنقطع انقطاع السير يعنى چه چيز است خوبى سرائى كه شكسته و خراب گردد مثل خرابى بنيان و عمرى كه نيست گردد اندك اندك مثل نيست شدن توشه سفر و زمانى كه باخر رسد مثل اخر رسيدن سير مسافر

شرح ابن ابی الحدید

و من خطبة له ع

وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا وَ غَرَّتْ بِزِينَتِهَا دَارٌ هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَيْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَنْ أَعْدَائِهِ خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ  

قوله ع فإنها منزل قلعة بضم القاف و سكون اللام أي ليست بمستوطنة و يقال هذا مجلس قلعة إذا كان صاحبه يحتاج إلى أن يقوم مرة بعد مرة و يقال هم على قلعة أي على رحلة و من هذا الباب قولهم فلان قلعة إذا كان ينقلع عن سرجه و لا يثبت في البطش و الصراع و القلعة أيضا المال العارية و في الحديث بئس المال القلعة و النجعة طلب الكلأ في موضعه و فلان ينتجع الكلأ و منه انتجعت فلانا إذا أتيته تطلب معروفه ثم وصف هوان الدنيا على الله تعالى فقال من هوانها أنه خلط حلالها بحرامها... الكلام مراده تفضيل الدار الآتية على هذه الحاضرة فإن تلك صفو كلها و خير كلها و هذه مشوبة و الكدر و الشر فيها أغلب من الصفو و الخير و من كلام بعض الصالحين من هوان الدنيا على الله أنه لايعصى إلا فيها و لا ينال ما عنده إلا بتركها ويروى و لم يضن بها على أعدائه و الرواية المشهورة عن أعدائه و كلاهما مستعمل و الزهيد القليل و العتيد الحاضر و السير سير المسافر

شرح نهج البلاغه منظوم

و من خطبة لّه عليه السّلام

و أحذّركم الدّنيا فإنّها منزل قلعة، وّ ليست بدار نجعة، وّ قد تزيّنت بغرورها، و غرّت بزينتها، دار هانت على ربّها: فخلط حلالها بحرامها، و خيرها بشرّها، و حياتها بموتها، و حلوها بمرّها، لم يصفها اللّه تعالى لأوليائه، و لم يضنّ بها على أعدائه، خيرها زهيد، وّ شرّها عتيد، وّ جمعها ينفد، و ملكها يسلب، و عامرها يخرب، فما خير دار تنقض نقض البناء و عمر يّفنى فيها فناء الزّاد و مدّة تنقطع انقطاع السّير

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است در نكوهش گيتى من بيم دهنده شما از جهانم، زيرا كه جهان جاى زيستن نيست، و سرائى است كه از آن طلب خوشى نبايد كرد، دنيا خود را بزيورهاى فريبنده اش آراسته، و بآرايش خود مردم را مى فريبد، سرائى است در نزد پروردگارش خوار، و حلالش بحرام، خوبش با بد، شيرينيش بتلخيش آميخته است، خداوند كريم نه آنرا براى دوستانش صاف و گوارا كرد، و نه در دانش بدشمنانش بخل ورزيد، (چون دنيا را دشمن مى داشت آنرا از دوستانش گرفته بدشمنانش وا گذاشت) خير و خوشيش ناپديد بديش آماده، اموال جمع شده اش نابود شونده، پادشاهيش گرفته شده، آباديش ويران شونده است، پس چه چيز است خوبى سرائى كه مانند بناى ويران شده ويران، و عمرى كه همچون توشه تمام شدنى تمام، و زمانى كه مانند بسر رسيدن راه سفر بسر مى رسد، (از چنين دنيائى اميد خيرى جز اندوختن توشه تقوى نيست مردم)

نظم

  • ز دنياتان دهم من بيم و تحذيركه باشد منزلى بس پست و دلگير
  • دوامى نيست در اين خشت و اين گل ببايد كندن از اين آب و گل دل
  • باشيائى كه أسباب غرور استكه در باطن غم و ظاهر سرور است
  • بدان اسباب آرايش نموده ز دست عاشقانش دل ربوده
  • يكى خانه است در نزد خدا پستدر عزّت خدا بر روى آن بست
  • حلالش با حرام و شبهه مخلوطبشر هر خير و نيكش هست مضبوط
  • بموت و مرگ مقرون شد حياتشبزهر تلخ معجون شد نباتش
  • مصفّا بهر يارانش خداوندنكرده تا نيفتد اندرين بند
  • بر اعداء بخل اندر آن نورزيدبآنان داد وسعت مال بخشيد
  • اگر خواهى كه بشناسى جهانراببين يزدان به كى داده است آن را
  • بسى اندك بود خير و نكوئيش ولى بسيار شرّ و زشت خوئيش
  • منال و مال آن بى اعتبار استجلال و دولتش ناپايدار است
  • در آبادىّ و عمرانش خرابيست دل اندر اين بنا بستن روا نيست
  • سرائى را كه پايه سخت سست استپى و ديوار و طاقش نادرست است
  • چه خيرى اندر آن خانه توان يافت بتندى رخ از آن با پست بر تافت
  • چو زاد و توشه كز آن شود كمچنين فانى شود عمرش دمادم
  • رساند راهرو چون ره بپايان شود ز آن منقطع مدّت بدانسان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS