وَ إِنَّمَا حُكِّمَ الْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا الْقُرْآنُ وَ يُمِيتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ وَ إِحْيَاؤُهُ الِاجْتِمَاعُ عَلَيْهِ وَ إِمَاتَتُهُ الِافْتِرَاقُ عَنْهُ فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا فَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَ لَا خَتَلْتُكُمْ عَنْ أَمْرِكُمْ وَ لَا لَبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلَّا يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ وَ الصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا
لغات
بجر: شرّ و كار بزرگ صمد: آهنگ ختل: فريب
ترجمه
همانا دو نفر به داورى برگزيده شدند تا آنچه را قرآن زنده داشته زنده كنند، و آنچه را ميرانيده محكوم كرده بميرانند، زنده كردن قرآن اين است كه بر حكم آن متّفق شوند و به مضمون آن عمل كنند، و ميرانيدن آن دورى جستن و تن ندادن به حكم آن است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنها بكشاند از آنها پيروى مى كنيم، و اگر آنان را به سوى ما بياورد بايد از ما پيروى كنند.
بنا بر اين اى ناكسان، من شرّ و مصيبتى به راه نينداخته ام، و شما را در كار خود فريب نداده، و امر را بر شما مشتبه نساخته ام، بلكه رأى جمعيّت شما بر اين شد كه اين دو نفر انتخاب شوند، و ما هم از آنها تعهّد گرفتيم كه از حدود قرآن تجاوز نكنند، ليكن آنها بيراهه رفتند و حقّ را با اين كه به آن بينا بودند رها كردند، و چون هواخواه ظلم و ستم بودند همين را اختيار كردند، در حالى كه ما پيش از اين شرط كرده بوديم كه داورى آنها مطابق عدل و با رعايت حقّ باشد، ليكن رأى خلاف و داورى ظالمانه آنها ميان ما تفرقه انداخت.»
شرح
فرموده است: و إنّما حكّم الحكمان.
اين جمله در بيان اين مطلب است كه چرا حكميّت پذيرفته شده است، واژه هاى إحياء (زنده گردانيدن) و إماته (ميرانيدن) بر سبيل مجاز به داوران اين حكميّت نسبت داده شده، بدين مناسبت كه اگر اين داوران بر قرآن اتّفاق، و مطابق آن عمل كنند مانند اين است كه حياتبخشى كرده و منافع و فوايد احكام آن را زنده ساخته اند و اگر اين وظايف را ترك كنند، و از حكم قرآن روى گردانند، مانند كسى كه به زندگى چيزى پايان داده باشد، منافع و فوايد قرآن را از ميان برده اند.
فرموده است: فلم آت لا أبا لكم بجرا... تا آخر.
پس از آن كه امام (علیه السلام) دليل و عذر خود را در پذيرش حكميّت، براى آنان توضيح داده تذكّر مى دهد كه او در اين كار شرّى را نخواسته، و خدعه و فريبى را به كار نبرده، و امر را بر آنان مشتبه نساخته، و بدون جلب نظر و موافقت آنان به اين امر اقدام نكرده است، بلكه اتّخاذ اين تصميم در نتيجه اين بوده كه رأى قوم بر اين قرار گرفته بود كه دو نفر به داورى برگزيده شوند و تعهّداتى از آنها گرفته شد كه در پيمان نامه متاركه جنگ قيد شده است.
اين كه امام (علیه السلام) اختيار دو نفر داور را تنها به قوم نسبت داده، و اخذ تعهّد از آنان را در لزوم پيروى از كتاب خدا، به خود و جمعيّت هر دو، منسوب گردانيده هشدارى است بر اين كه اخذ اين تعهّد از داوران از جانب خود آن بزرگوار، يا با مشاركت او و جمعيّت صورت گرفته، ليكن مسأله انتخاب آنها به حكميّت بنا بر رأى و پافشارى قوم بوده است، زيرا نقل شده است كه آن حضرت با نصب ابو موسى به نمايندگى از جانب او، رضايت نداشت، ليكن به اين امر مجبور گرديد، و نظر و تمايل آن بزرگوار اين بود كه ابن عبّاس به نمايندگى برگزيده شود.
بارى خلاصه سخن اين است كه: ما به حكميّت رضايت داديم به شرط اين كه به كتاب خدا عمل كنند، بديهى است اگر شرط به عمل نيايد، مشروط در حكم معدوم است، و با توجّه به اين كه ما از آنها تعهد گرفته بوديم كه بدانديشى نكنند و رأى شخصى خود را در اين كار دخالت ندهند چون عمدا با شرايط مخالفت كرده اند، ردّ حكم و مخالفت با رأى آنها واجب است، عبارت سوء رأيهما بنا به اين كه مفعول به فعل سبق مى باشد منصوب است. توفيق و دور ماندن از لغزش با خداست.
|