خطبه 211 نهج البلاغه : شگفتى آفرينش پديده‏ ها

خطبه 211 نهج البلاغه : شگفتى آفرينش پديده‏ ها

عنوان خطبه 211 نهج البلاغه خطبه (دشتي)

متن صبحي صالح

ترجمه فيض الاسلام

ترجمه شرح ابن ميثم

ترجمه شهيدي

شرح ابن ابي الحديد

شرح ابن ميثم

شرح لاهيجي

شرح منظوم انصاري

عنوان خطبه 211 نهج البلاغه خطبه (دشتي)

شگفتى آفرينش پديده ها

متن صبحي صالح

وَ كَانَ مِنِ اقْتِدَارِ جَبَرُوتِهِ- وَ بَدِيعِ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ- أَنْ جَعَلَ مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ- الْمُتَرَاكِمِ الْمُتَقَاصِفِ يَبَساً جَامِداً- ثُمَّ فَطَرَ مِنْهُ أَطْبَاقاً- فَفَتَقَهَا سَبْعَ سَمَاوَاتٍ بَعْدَ ارْتِتَاقِهَا فَاسْتَمْسَكَتْ بِأَمْرِهِ- وَ قَامَتْ عَلَى حَدِّهِ وَ أَرْسَى أَرْضاً يَحْمِلُهَا الْأَخْضَرُ الْمُثْعَنْجِرُ- وَ الْقَمْقَامُ الْمُسَخَّرُ- قَدْ ذَلَّ لِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِهَيْبَتِهِ- وَ وَقَفَ الْجَارِي مِنْهُ لِخَشْيَتِهِ- وَ جَبَلَ جَلَامِيدَهَا وَ نُشُوزَ مُتُونِهَا وَ أَطْوَادِهَا- فَأَرْسَاهَا فِي مَرَاسِيهَا- وَ أَلْزَمَهَا قَرَارَاتِهَا- فَمَضَتْ رُءُوسُهَا فِي الْهَوَاءِ- وَ رَسَتْ أُصُولُهَا فِي الْمَاءِ- فَأَنْهَدَ جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا- وَ أَسَاخَ قَوَاعِدَهَا فِي مُتُونِ أَقْطَارِهَا وَ مَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا- فَأَشْهَقَ قِلَالَهَا وَ أَطَالَ أَنْشَازَهَا- وَ جَعَلَهَا لِلْأَرْضِ عِمَاداً وَ أَرَّزَهَا فِيهَا أَوْتَاداً- فَسَكَنَتْ عَلَى حَرَكَتِهَا مِنْ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا أَوْ تَسِيخَ بِحِمْلِهَا أَوْ تَزُولَ عَنْ مَوَاضِعِهَا- فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَكَهَا بَعْدَ مَوَجَانِ مِيَاهِهَا- وَ أَجْمَدَهَا بَعْدَ رُطُوبَةِ أَكْنَافِهَا- فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً- وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً- فَوْقَ بَحْرٍ لُجِّيٍّ رَاكِدٍ لَا يَجْرِي وَ قَائِمٍ لَا يَسْرِي- تُكَرْكِرُهُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ- وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ- إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى

ترجمه فيض الاسلام

از (آثار) توانائى و سلطنت خداوند متعال و شگفتى آفرينشهاى نيكوى او آنست كه از آب درياى گود بر هم ريخته بسيار موج زننده زمين خشك بى حركت را آفريد، 2 پس از (بخار) آن آب طبقات بر روى هم قرار گرفته آسمانها را ايجاد فرمود، و آنها را بعد از با هم بودن از يكديگر جدا و ممتاز ساخته هفت آسمان گردانيد، پس بامر و فرمان پروردگارخود را نگاه داشتند و به جائى كه بر ايشان تعيين فرموده بود قرار گرفتند (پراكنده نشدند) و 3 استوار گردانيد زمين را در حاليكه آب كبود بيحد و اندازه و درياى تسخير شده (به فرمان حقّ تعالى) آنرا بر پشت دارد، و آن دريا در برابر امر و فرمان خدا رام و در مقابل بزرگى او فروتن و از ترس او جريان و روانى او متوقّف است، 4 و تخته سنگهاى بزرگ سخت و تپّه هاى بلند و كوههاى آنرا آفريد و آنها را در جاى خود استوار نموده در قرارگاه شان نگاه داشت، پس سرهاى آنها در هوا بالا رفته و بيخهاشان در آب فرو رفت، (5) و آن كوهها را از زمينهاى هموار و پست بلند گردانيد، و بيخهايشان را در زمين اطرافشان و جاهايى كه بر قرار هستند فرو برد، پس سرهاى آن كوهها را بسيار بلند نمود و بلندى آنها را به اطراف كشاند، و آنها را براى زمين ستون قرار داد، و در آن فرو برد به قسمى كه ميخهاى زمين گرديدند، پس زمين متحرّك ساكن شد از اينكه اهل خود را بجنباند، يا با بارش (در آب) فرو رود، يا از جائى بجائى برود، 6 پس منزّه است خداوند توانائى كه زمين را بعد از موج زدن آبهاى آن نگاه داشت، و آنرا پس از رطوبت و ترى اطرافش خشك گردانيد، و براى آفريدگانش جاى آرامش قرار داد، و آنرا براى ايشان گسترانيد روى درياى ژرف ساكن بى جريان، و ايستاده بى حركت (همه آن يك باره از جاى خود حركت نمى كند تا زمين را بر پشت خويش بجنباند) 7 بادهاى سخت آن دريا را زير و رو و اين سو و آن سو ميكند، و ابرهاى پر باران (بر اثر باريدن) آنرا به جنبش مى آورد، و در اين آثار عبرت و پند است براى كسيكه از خداوند متعال مى ترسد (چون كسيكه نمى ترسد توجّهى بآنها ندارد).

ترجمه شرح ابن ميثم

لغات

تعاصف: برهم خوردن امواج و شكسته شدن آنهاست.

مثعنجر: درياى روان و پر آب.

قمقام: دريا، چون محلّ اجتماع و گرد آمدن آب است به اين اسم ناميده شده است.

جبل: آفريد، خلق كرد.

جلاميدها: سنگهاى بسيار سخت و بزرگ زمين.

انهد: بلند كرد.

اساخ: داخل كرد.

انصاب: جمع نصب، علامتهايى كه بر سر راهها نصب مى شود.

انشاز: جمع نشز، بلنديهاى آن.

ارّزها فيها: پا بر جا و استوار كرد، در نسخه خطى سيد رضى بدون تشديد: (ارزها) روايت شده است ولى با تشديد بهتر و روشن تر است.

اكنافها: كناره هاى آن.

تكركره: آن را بر مى گرداند و تغيير مى دهد.

ترجمه

«از عظمت قدرت و بديع بودن لطايف آفرينش خداوند، آن كه از آب انباشته درياى پر موج كه از آن صداى مهيبى از برخورد موجها بر مى خاست، موجود خشك و جامدى را به وجود آورد، و سپس، از آن آب طبقاتى بهم پيوسته آفريد و بعد آنها را به صورت آسمانهاى هفتگانه از يكديگر جدا فرمود، پس به فرمان خداوند اين آسمانها خود را نگه داشتند و در آن جا كه براى آنها تعيين شده بود ايستادند. زمين را در فضا استوار كرد، در حالى كه ماده اى كبود رنگ و پر آب و دريايى آرام و رام آن را بر پشت گرفت، دريايى كه به فرمان خداوند، رام و در برابر هيبت او فروتن، و از ترس وى از جريان افتاده است و سنگهاى سخت و تپّه ها و كوههاى زمين را آفريد، و آنها را در لنگرگاههايشان متوقف كرد و در قرارگاههايشان مستقر ساخت، پس سرهاى آنها در هوا بلند شد و ريشه هاى آن در آب نفوذ كرد، كوهها را از جاهاى پست و صاف زمين بر افراشت و پايه هاى آنها را در درون و اعماق زمين فرو برد و قلّه هاى آنها را بسيار بلند قرار داد و نوك آنها را طولانى ساخت و آنها را تكيه گاهها و ستونهاى زمين و همانند ميخهاى پا بر جا در زمين استوار كرد، از اين رو با داشتن حركت آرام گرفت تا ساكنان خود را از لرزش و سقوط و خرابى و فساد نگه دارد.

پس پاك و منزه است كسى كه زمين را با آن همه امواج ناآرام آب، ثابت

نگاه داشت، و با مرطوب بودن اطرافش آن را خشك كرد، و سپس آن را محل آرامش آفريده هاى خود قرار داد و بستر زمين را براى آنان بر روى اقيانوسى عظيم كه راكد و از جريان ايستاده است گسترده دريايى كه آن را تنها بادهاى تند وزنده برهم مى زند و ابرهاى بارنده آن را حركت مى دهد.

همانا در اين دلايل عظمت و قدرت الهى، جاى عبرت و پندگيرى براى كسى است كه از خداى خويش بيم داشته باشد.»

شرح

امام (ع) در اين فصل بيان فرموده است كه اصل حقيقت و ماده وجودى اجسام زمينى و آسمانى را آب تشكيل مى دهد و چگونگى آفرينش اين موجودات را از آب شرح داده است و نيز چگونگى آفرينش زمين و آسمانها و كوهها را بيان فرموده است، هر چند بيان كامل اين مباحث در خطبه اوّل از بيان امام عليه السلام بازگو شده است، ولى به چند فايده كه از سخنان حضرت در اين مورد استفاده مى شود، اشاره مى كنيم: فايده اول: به دليل اين كه اجرام آسمانى و زمينى از كمال نيرومندى و عظمت برخوردارند، و با اين وصف در آن، شگفتيها، و نوآوريهايى، از نظر آفرينش وجود دارد كه عقلها از شرح و بيانش حيران و ناتوان گشته است، ناگزير امام (ع) وجود اجسام را از يك طرف به قدرت و عظمت خداوند و از طرفى به لطافت صنع و نوآورى ذات اقدس الهى نسبت داده است، تا اوّلا اشاره به اين باشد كه ذات اقدس احديت از هر نظر در نهايت عظمت و بزرگى است، و ثانيا نهايت ظرافت در تدبير و كمال حكمت خداوند در مقام آفرينش را بيان دارد، و جمود و خشكى را كنايه از زمين آورده است.

فايده دوّم: مرجع ضمير در «منه»: بحر (دريا) است و در «حدّه»، يا اللَّه و يا امره است، منظور حضرت از جمله قامت على حدّه آن است كه آسمانهاى

هفتگانه بر طبق اندازه و شكل و هيأتى كه خداوند براى آنها معيّن كرده است قرار گرفته و از آن خارج نشده، تجاوز نكرده اند و منظور از ضمير در يحملها كه مفعول و در محلّ نصب است كلمه ارض يعنى زمين است كه به معناى «يبس»: جامد مى باشد، چنان كه قبلا بيان شد، و همچنين ضمير در جلاميدها و كلمات بعد از آن يعنى متونها و اطوادها به زمين برمى گردد، اما ضمير ارساها و ما بعد آن تا اصولها به جبال (كوهها) و مرجع ضميرهاى جبالها، سهولها و اقطارها، ارض است، و در قواعدها، قلالها و انشازها مرجع ضمير جبال است.

از جمله مطالبى كه امام در خطبه اوّل نهج البلاغه راجع به آفرينش جهان مادّى بيان فرمود اين بود كه: كف روى آب به وسيله وزش باد به حركت در آمد و به سوى فضايى پهناور بلند شد و از آن، آسمانها به وجود آمد.

فايده سوم: تسليم بودن درياى محيط جهان مادّه در برابر فرمان الهى و پذيرش بزرگى و عظمت او حكايت از آن دارد كه اين عالم سراسر، امكان است و محتاج و نيازمند به قدرت خداوند، مى باشد و تحولات و تغييراتى كه در آن پيدا مى شود همه به اراده حق تعالى است، و امام عليه السلام در اين عبارات استعاره به كار برده است«».

فايده چهارم: فرمايش امام (ع): على حركتها

يعنى در حال حركت زمين زيرا، كلمه على به معناى حال است.

از عبارت تسيخ بحملها چنين استفاده مى شود كه اگر كوهها ميخهاى زمين نبودند زمين با تكان خوردن ساكنانش را در خود فرو مى برد. امّا اين كه كوهها مانع از جنبش سركش زمين مى شود، دليلش را در خطبه اول نهج البلاغه دانستى، و امّا اين مطلب كه اگر كوهها نبود زمين ساكنان خود را فرو مى برد، به اين دليل است كه هر گاه زمين بلرزد، رويه و پهنه زمين كه انسانها بر روى آن هستند در آب فرو رود و مقصود امام (ع) از فرو بردن زمين همين است، بنا بر اين كوهها همان طور كه از لرزش زمين ممانعت مى كنند، از اين كه زمين ساكنانش را فرو برد يا از جاى خود كنده شود نيز ممانعت مى كنند.

فايده پنجم: سخن امام كه زمين پس از مرطوب بودن اطراف آن، خشك شد داراى دو احتمال است: 1- ممكن است اشاره به اين باشد كه اصل زمين از كف آب بوده است، چنان كه قبلا بيان شد.

2- احتمال ديگر اين كه حضرت با آن جمله به قسمتى از زمين نظر داشته كه در آب فرو رفته سپس آب از آن قسمت بالاى زمين به جاهاى پايين تر جارى شده و آن نقطه از آب خالى و بعد خشك شده، اين نقاط و مواضع بسيار است، كه قسمتى مسكونى و قسمتى غير مسكونى است.

فايده ششم: گفتار امام (ع) تمخضه الغمام الذّوارف

اشاره به آن است كه دريا در اثر آمدن باران با شدت تكان خورده، طوفانى و مضطرب مى شود، و اين اضطراب به واسطه حركتى است كه باران در دريا ايجاد مى كند چون با شدت به دريا مى ريزد و آن را به حركت در مى آورد و يا از آن جهت است كه باران همراه با باد است و در نتيجه آن در دريا موج و طوفان به وجود مى آورد، بيشترين بادهايى كه وسيله تحريك اقيانوس مى شود بادهاى جنوبى است كه تسلط كامل بر آن دارد، و اين امر را بارها خودم مشاهده كرده ام.

فايده هفتم: امام (ع) پس از آن كه آفريده هاى مادّى و تغييراتى را كه قدرت خداوندى در آنها ايجاد مى كند بر شمرده، فرموده است: محققا در آن تغييرات براى اهل خشيت، پند و عبرت است، تا آنان را از راههاى مختلف

عبرت، آگاه سازد، و منظور آن حضرت از اهل خشيت دانشمندان و علماى ربّانى مى باشند، زيرا خداوند در قرآن اين صفت را به آنها اختصاص داده و فرموده است: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ«»» توفيق از خداوند است.

ترجمه شهيدي

و از نشانه هاى توانايى و عظمت، و شگفتى دقيقه هاى صنعت او اين است كه از آب دريايى موج زننده، و هر موجى موجى را شكننده، خشكى پديد آورد، و آن را طبقه ها كرد. پس طبقه ها را از هم گشود، و آن را هفت آسمان فرمود، از آن پس كه به يكديگر بسته بود، و به فرمان او آسمانها چنگ در يكديگر نهادند و آنجا كه بر پايشان كرده بود ايستادند، و زمينى را ايستانيد استوار بر جاى و پايدار، كه بر مى دارد آن را آبى سبز رنگ روان، و دريايى به فرمان. براى فرمان پروردگار خوار و بزرگى او پذيرفتار، و آب روان بايستاد و از بيم او سر به فرمان نهاد، و خرسنگهاى زمين را آفريد و بلنديها و پشته هاى آن، و كوههاى بزرگ و گران. پس در جايهايى كه بايستشان بايستانيد، و در قرارگاههاشان ملزم گردانيد. پس سر آن كوهها به هوا بر شد، و بن آنها به آب در شد. پس كوهها را از دشتهاى هموار بيرون آورد و پايه هاى آن را در جاى جاى از زمين كه بايد فرو كرد، و ستيغهاى آن را بالا برد، و بلنديهاى آن را دراز گرداند، و براى زمينشان چون تكيه گاهى بپرداخت، وچون ميخشان در آن استوار ساخت. پس زمين با جنبشى كه او راست آرام گرديد تا نتواند ساكنانش را بلرزاند يا آنچه در پشت دارد بريزاند، يا جاى خود را بگرداند. پس پاك است خدايى كه آن را نگاهداشت، از آن پس كه كوهه هاى آبش بر سر بود، و خشك كرد آن را از پس آنكه كرانه هايش تر بود.

پس آن را براى آفريدگان خويش همچون گاهواره كرد، و چون بستر برايشان بگسترد. بر فراز دريايى بسيار آب كه بر جاى است و روان نيست ايستاده است و گردان نيست. بادهاى سخت آن را برد و بازگرداند، و ابر چون مشكش بجنباند، و از آن باران بباراند «و در اين پندى است براى آن كس كه بيم دارد.»

شرح ابن ابي الحديد

أراد أن يقول و كان من اقتداره- فقال و كان من اقتدار جبروته تعظيما و تفخيما- كما يقال للملك أمرت الحضرة الشريفة بكذا- و البحر الزاخر الذي قد امتد جدا و ارتفع- و المتراكم المجتمع بعضه على بعض- و المتقاصف الشديد الصوت- قصف الرعد و غيره قصيفا- . و اليبس بالتحريك- المكان يكون رطبا ثم ييبس- و منه قوله تعالى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً- و اليبس بالسكون اليابس خلقة حطب يبس- هكذا يقوله أهل اللغة و فيه كلام- لأن الحطب ليس يابسا خلقة بل كان رطبا من قبل- فالأصوب أن يقال- لا تكون هذه اللفظة محركة إلا في المكان خاصة- و فطر خلق و المضارع يفطر بالضم فطرا- .

و الأطباق جمع طبق- و هو أجزاء مجتمعة من جراد أو غيم أو ناس- أو غير ذلك من حيوان أو جماد- يقول خلق منه أجساما مجتمعة مرتتقة- ثم فتقها سبع سموات- و روي ثم فطر منه طباقا- أي أجساما منفصلة في الحقيقة- متصلة في الصورة بعضها فوق بعض- و هي من ألفاظ القرآن المجيد- و الضمير في منه يرجع إلى ماء البحر في أظهر النظر- و قد يمكن أن يرجع إلى اليبس- . و اعلم أنه قد تكرر في كلام أمير المؤمنين- ما يماثل هذا القول و يناسبه- و هو مذهب كثير من الحكماء الذين قالوا بحدوث السماء- منهم ثاليس الملطي قالوا أصل الأجسام الماء- و خلقت الأرض من زبده و السماء من بخاره- و قد جاء القرآن العزيز بنحو هذا قال سبحانه- الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ- وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ- . قال شيخنا أبو علي و أبو القاسم رحمهما الله في تفسيريهما- هذه الآية دالة على أن الماء و العرش- كانا قبل خلق السموات و الأرض- قالا و كان الماء على الهواء- قالا و هذا يدل أيضا علي أن الملائكة- كانوا موجودين قبل خلق السموات و الأرض- لأن الحكيم سبحانه لا يجوز أن يقدم خلق الجماد- على خلق المكلفين لأنه يكون عبثا- . و قال علي بن عيسى الرماني من مشايخنا- أنه غير ممتنع أن يخلق الجماد قبل الحيوان- إذا علم أن في إخبار المكلفين بذلك لطفا لهم- و لا يصح أن يخبرهم إلا و هو صادق فيما أخبر به- و إنما يكون صادقا إذا كان المخبر خبره على ما أخبر عنه- و في ذلك حسن تقديم خلق الجماد على خلق الحيوان- و كلام أمير المؤمنين ع يدل على أنه كان يذهب- إلى أن الأرض موضوع خطبه 211 نهج البلاغهة على ماء البحر- و أن البحر حامل لها بقدرة الله تعالى- و هو معنى قوله يحملها الأخضر المثعنجر و القمقام المسخر- و أن البحر الحامل لها قد كان جاريا فوقف تحتها- و أنه تعالى خلق الجبال في الأرض- فجعل أصولها راسخة في ماء البحر- الحامل للأرض و أعاليها شامخة في الهواء- و أنه سبحانه جعل هذه الجبال عمادا للأرض- و أوتادا تمنعها من الحركة و الاضطراب- و لولاها لماجت و اضطربت- و أن هذا البحر الحامل للأرض- تصعد فيه الرياح الشديدة فتحركه حركة عنيفة- و تموج السحب التي تغترف الماء منه لتمطر الأرض به- و هذا كله مطابق لما في الكتاب العزيز- و السنة النبوية و النظر الحكمي- أ لا ترى إلى قوله تعالى- أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ- كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما

- و هذا هو صريح قوله ع- ففتقها سبع سموات بعد ارتتاقها- و إلى قوله تعالى- وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ- و إلى ما ورد في الخبر- من أن الأرض مدحوة على الماء- و أن الرياح تسوق السحب إلى الماء نازلة- ثم تسوقها عنه صاعدة بعد امتلائها ثم تمطر- . و أما النظر الحكمي فمطابق لكلامه إذا تأمله المتأمل- و حمله على المحمل العقلي- و ذلك لأن الأرض هي آخر طبقات العناصر- و قبلها عنصر الماء و هو محيط بالأرض كلها- إلا ما برز منها و هو مقدار الربع من كرة الأرض- على ما ذكره علماء هذا الفن و برهنوا عليه- فهذا تفسير قوله ع يحملها الأخضر المثعنجر- . و أما قوله و وقف الجاري منه لخشيته- فلا يدل دلالة قاطعة على أنه كان جاريا و وقف- و لكن ذلك كلام خرج مخرج التعظيم و التبجيل- و معناه أن الماء طبعه الجريان و السيلان- فهو جار بالقوة و إن لم يكن جاريا بالفعل- و إنما وقف و لم يجر بالفعل بقدرة الله تعالى- المانعة له من السيلان- و ليس قوله و رست أصولها في الماء- مما ينافي النظر العقلي- لأنه لم يقل و رست أصولها في ماء البحر- و لكنه قال في الماء- و لا شبهة في أن أصول الجبال راسية في الماء- المتخلخل بين أجزاء الأرض- فإن الأرض كلها يتخلخل الماء بين أجزائها- على طريق استحالة البخار من الصورة الهوائية- إلى الصورة المائية- . و ليس ذكره للجبال- و كونها مانعة للأرض من الحركة- بمناف أيضا للنظر الحكمي- لأن الجبال في الحقيقة قد تمنع من الزلزلة- إذا وجدت أسبابها الفاعلة- فيكون ثقلها مانعا من الهدة و الرجفة- .

ليس قوله تكركره الرياح- منافيا للنظر الحكمي أيضا- لأن كرة الهواء محيطة بكرة- و قد تعصف الرياح في كرة الهواء- للأسباب المذكورة في موضعها من هذا العلم- فيتموج كثير من الكرة المائية لعصف الرياح- . و ليس قوله ع و تمخضه الغمام الذوارف- صريحا في أن السحب تنزل في البحر فتغترف منه- كما قد يعتقد في المشهور العامي نحو قول الشاعر-

  • كالبحر تمطره السحاب و ما لهافضل عليه لأنها من مائه

- . بل يجوز أن تكون الغمام الذراف تمخضه- و تحركه بما ترسل عليه من الأمطار السائلة منها- فقد ثبت أن كلام أمير المؤمنين ع موجه- إن شئت فسرته بما يقوله أهل الظاهر- و إن شئت فسرته بما يعتقده الحكماء- . فإن قلت فكيف قال الله تعالى- أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ- كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما- و هل كان الذين كفروا راءين لذلك- حتى يقول لهم أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا- . قلت هذا في قوله- اعلموا أن السموات و الأرض كانتا رتقا ففتقناهما- كما يقول الإنسان لصاحبه- أ لم تعلم أن الأمير صرف حاجبه الليلة عن بابه- أي اعلم ذلك إن كنت غير عالم- و الرؤية هنا بمعنى العلم- . و اعلم أنه قد ذهب قوم من قدماء الحكماء- و يقال أنه مذهب سقراط- إلى تفسير القيامة و جهنم- بما يبتني على وضع الأرض على الماء- فقالوا الأرض موضوع خطبه 211 نهج البلاغهة على الماء- و الماء على الهواء و الهواء على النار- و النار في حشو الأفلاك- و لما كان العنصران الخفيفان و هما الهواء و النار- يقتضيان صعود ما يحيطان به- و العنصران الثقيلان اللذان في وسطهما و هما الماء و الأرض- يقتضيان النزول و الهبوط- وقعت الممانعة و المدافعة- فلزم من ذلك وقوف الماء و الأرض في الوسط- . قالوا- ثم إن النار لا تزال يتزايد تأثيرها في إسخان الماء- و ينضاف إلى ذلك حر الشمس و الكواكب- إلى أن تبلغ البحار و العنصر المائي غايتهما- في الغليان و الفوران- فيتصاعد بخار عظيم إلى الأفلاك شديد السخونة- و ينضاف إلى ذلك حر فلك الأثير الملاصق للأفلاك- فتذوب الأفلاك كما يذوب الرصاص- و تتهافت و تتساقط و تصير كالمهل الشديد الحرارة- و نفوس البشر على قسمين- أحدهما ما تجوهر و صار مجردا بطريق العلوم و المعارف- و قطع العلائق الجسمانية حيث كان مدبرا للبدن- و الآخر ما بقي على جسمانيته- بطريق خلوه من العلوم و المعارف- و انغماسه في اللذات و الشهوات الجسمانية- فأما الأول فإنه يلتحق بالنفس الكلية المجردة- و يخلص من دائرة هذا العالم بالكلية- و أما الثاني فإنه تنصب عليه تلك الأجسام الفلكية الذائبة- فيحترق بالكلية و يتعذب و يلقي آلاما شديدة- .

قالوا هذا هو باطن ما وردت به الرواية- من العذاب عليها- و خراب العالم و الأفلاك و انهدامها- . ثم نعود إلى شرح الألفاظ- قوله ع فاستمسكت أي وقفت و ثبتت- . و الهاء في حده تعود إلى أمره- أي قامت على حد ما أمرت به- أي لم تتجاوزه و لا تعدته- . و الأخضر البحر- و يسمى أيضا خضارة معرفة غير مصروف- و العرب تسميه بذلك- إما لأنه يصف لون السماء فيرى أخضر- أو لأنه يرى أسود لصفائه فيطلقون عليه لفظ

الأخضر- كما سموا الأخضر أسود نحو قوله مُدْهامَّتانِ- و نحو تسميتهم قرى العراق سوادا- لخضرتها و كثرة شجرها- و نحو قولهم للديزج من الدواب أخضر- . المثعنجر السائل- ثعجرت الدم و غيره فاثعنجر أي صببته فانصب- و تصغير المثعنجر مثيعج و مثيعيج- . و القمقام بالفتح من أسماء البحر- و يقال لمن وقع في أمر عظيم- وقع في قمقام من الأمر تشبيها بالبحر- . قوله ع و جبل جلاميدها- أي و خلق صخورها جمع جلمود- . و النشوز جمع نشز- و هو المرتفع من الأرض و يجوز فتح الشين- . و متونها جوانبها و أطوادها جبالها- و يروى و أطوادها بالجر عطفا على متونها- . فأرساها في مراسيها أثبتها في مواضعها- رسا الشي ء يرسو ثبت- و رست أقدامهم في الحرب ثبتت- و رست السفينة ترسو رسوا و رسوا- أي وقفت في البحر- و قوله تعالى بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها- بالضم من أجريت و أرسيت- و من قرأ بالفتح فهو من رست هي و جرت هي- . و ألزمها قرارتها أمسكها حيث استقرت- . قوله فأنهد جبالها أي أعلاها- نهد ثدي الجارية ينهد بالضم- إذا أشرف و كعب فهي ناهد و ناهدة- .

و سهولها ما تطامن منها عن الجبال- . و أساخ قواعدها- أي غيب قواعد الجبال في جوانب أقطار الأرض- ساخت قوائم الفرس في الأرض تسوخ و تسيخ- أي دخلت فيها و غابت مثل ثاخت- و أسختها أنا مثل أثختها و الأنصاب الأجسام المنصوبة- الواحد نصب بضم النون و الصاد- و منه سميت الأصنام نصبا في قوله تعالى- وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ- لأنها نصبت فعبدت من دون الله- قال الأعشى-

  • و ذا المنصوب لا تنسكنهلعاقبة و الله ربك فاعبدا

- . أي و أساخ قواعد الجبال في متون أقطار الأرض- و في المواضع الصالحة لأن تكون فيها الأنصاب المماثلة- و هي الجبال أنفسها- - . قوله فأشهق قلالها- جمع قلة و هي ما علا من رأس الجبل- أشهقها جعلها شاهقة أي عالية- . و أرزها أثبتها فيها رزت الجرادة ترز رزا- و هو أن تدخل ذنبها في الأرض فتلقى بيضها- و أرزها الله أثبت ذلك منها في الأرض- و يجوز أرزت لازما غير متعد- مثل رزت و ارتز السهم في القرطاس ثبت فيه- و روي و آرزها بالمد من قولهم شجرة آرزة- أي ثابتة في الأرض- أرزت بالفتح تأرز بالكسر أي ثبتت- و آرزها بالمد غيرها أي أثبتها- . و تميد تتحرك و تسيخ تنزل و تهوي- . فإن قلت ما الفرق بين الثلاثة تميد بأهلها- أو تسيخ بحملها أو تزول عن مواضعها- . قلت لأنها لو تحركت لكانت- إما أن تتحرك على مركزها أو لا على مركزها- و الأول هو المراد بقوله تميد بأهلها- و الثاني تنقسم إلى أن تنزل إلى تحت أو لا تنزل إلى تحت- فالنزول إلى تحت هو المراد بقوله أو تسيخ بحملها- و القسم الثاني هو المراد بقوله أو تزول عن مواضعها- . فإن قلت ما المراد ب على في قوله- فسكنت على حركتها- . قلت هي لهيئة الحال- كما تقول عفوت عنه على سوء أدبه- و دخلت إليه على شربه أي سكنت- على أن من شأنها الحركة لأنها محمولة على سائل متموج- . قوله موجان مياهها بناء فعلان- لما فيه اضطراب و حركة كالغليان و النزوان و الخفقان و نحو ذلك- . و أجمدها أي أجعلها جامدة- و أكنافها جوانبها و المهاد الفراش- . فوق بحر لجي كثير الماء منسوب إلى اللجة- و هي معظم البحر- . قوله يكركره الرياح- الكركرة تصريف الريح السحاب إذا جمعته بعد تفريق- و أصله يكرر من التكرير فأعادوا الكاف- كركرت الفارس عني أي دفعته و رددته- . و الرياح العواصف الشديدة الهبوب- و تمخضه يجوز فتح الخاء و ضمها و كسرها- و الفتح أفصح لمكان حرف الحلق- من مخضت اللبن إذا حركته لتأخذ زبده- . و الغمام جمع و الواحدة غمامة- و لذلك قال الذوارف- لأن فواعل أكثر ما يكون لجمع المؤنث- ذرفت عينه أي دمعت أي السحب المواطر- و المضارع من ذرفت عينه تذرف بالكسر ذرفا و ذرفا- و المذارف المدامع

شرح ابن ميثم

اللغة

أقول: تعاصفه: تراد أمواجه و تلاطمها و كسر بعضها بعضا. و المثعنجر: السيال الكثير الماء. و القمقام: البحر. قيل: سمّى بذلك لاجتماعه. و جبل: خلق. و جلاميدها: صخورها. و أنهد: رفع. و أساخ: أدخل. و أنصابها: جمع نصب و هو ما انتصب فيها. و الأنشاز: جمع نشز و هو العوالى منها. و أرّزها فيها: أى وكّرها و غرزها، و روى أرزها مخفّفة: أى أثبتها، و عليه نسخة الرضىّ و الاولى أصحّ و أظهر. و أكنافها: أقطارها. و تكر كره: تردّده و تصرّفه.

المعنى

و قد أشار في هذا الفصل إلى أنّ أصل الأجرام الأرضيّة و السماويّة و مادّتها هو الماء، و وصف كيفيّة خلقتها عنه و كيفيّة خلقة الأرض و السماوات والجبال، و قد مرّ بيان كلّ ذلك مستقصى في الخطبة الأولى،

و في هذا الفصل فوايد:

الأولى

أنّه لمّا كانت هذه الأجرام في غاية القوّة و العظمة و مع ذلك ففيها من عجائب الصنع و بدايعه ما يبهر العقول و يعجزها عن كيفيّة شرحه لا جرم نسبها إلى اقتدار جبروته و عظمته و بديع لطائف صنعته تنبيها بالاعتبار الاولى على أنّه الأعظم المطلق، و بالثانى على لطفه و حكمته التامّة، و كنّى باليبس الجامد عن الأرض.

الثانية

الضمير في منه للبحر و في حدّه إمّا للّه أو لأمره و قيامها على حدّه كناية عن وقوفها على ما حدّه من المقدار و الشكل و الهيئة و النهايات و نحوها و عدم خروجها عن ذلك و تجاوزها له، و الضمير المنصوب في يحملها لمعنى اليبس الجامد و هو الأرض، و كذلك في جلاميدها و ما بعده في أرساها و ما بعده للجبال، و في جبالها و سهو لها و أقطارها للأرض، و في قواعدها و قلالها و أنشازها للجبال، و قد عرفت كيفيّة ذلك الخلق فيما حكاه عليه السّلام في الخطبة الاولى من ثوران الزبد بالريح و ارتفاعه إلى الجوّ الواسع و تكوين السماوات عنه.

الثالثة

ذلّة البحر لأمره و إذعانه لهيبته دخوله تحت الإمكان و الحاجة إلى قدرته و تصريفها له، و هو من باب الاستعارة.

الرابعة

قوله: على حركتها: أى حال حركتها لأنّ على تفيد الحال، و قوله: تسيخ بحملها يفهم منه أنّه لو لا الجبال كونها أوتادا للأرض لمادّت و ساخت بأهلها. فأمّا كونها مانعة لها من الميدان فقد عرفت وجهه في الخطبة الاولى، و أمّا كونها تسيخ لولاها فلأنّها إذا مادّت انقلبت بأهلها فغاص الوجه الّذي هم عليه و ذلك مراده بسيخها فالمانع بها من الميدان هو المانع بها أن تسيخ أو تزول عن موضعها.

الخامسة

أشار بإجمادها بعد رطوبة أكنافها إلى أنّ أصلها من زبد الماء كما اشير إليه من قبل، و يحتمل أن يشير بذلك إلى ما كان مغمورا بالماء منها.

ثمّ سال الماء عنه إلى مواضع أسفل منه فخلا و جفّ و هى مواضع كثيرة مسكونةو غير مسكونة.

السادسة

قوله: تمخضه الغمام الذوارف إشارة إلى أنّ البحر إذا وقع فيه المطر يريح و يتمخض و يضطرب كثيرا و ذلك لتحريك أوقع المطر له بكثرته و قوّته أو لكثرة اقتران المطر بالرياح فتموّجه، و أغلبها تحريكا له الرياح الجنوبيّة لانكشافه لها، و قد شاهدنا ذلك كثيرا.

السابعة

لمّا عدّد المخلوقات المذكورة و تصريف القدرة الربّانيّة لها قال: إنّ في ذلك لعبرة لمن يخشى تنبيها على وجوه الاعتبار بها لمن يخشى اللّه، و أراد العلماء لانحصار الخشية فيهم بقوله تعالى إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ«» و باللّه التوفيق.

شرح لاهيجي

و من خطبة له (- ع- ) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است و كان من اقتدار جبروته و بديع لطائف صنعته ان جعل من ماء البحر الزّاجر المتراكم المتقاصف يبسا جامدا ثمّ فطر منه اطباقا فتقها سبع سموات بعد ارتتاقها فاستمسكت بامره و قامت على حدّه يحملها الاخضر المثعنجر و القمقام المسخّر قد ذلّ لامره و اذعن لهيبته و وقف الجارى منه لخشيته يعنى و هست از توانائى سلطنت آفريدگار و نو پديد آوردنهاى آفرينش و كردار پنهان او اين كه خلق كرد و افريد از آب درياى بسيار موج زننده برهم نشسته پر صدا زمين خشك بى رطوبت را پس افريد از ان طبقات بر روى هم چيده را پس جدا و ممتاز ساخت انطبقات را بهفت آسمانها بعد از جمع بودن و يكجا بودن انها در ان اب پس بايستادند بحكم او و برپا ايستادند بر نهج اصول و هيئات قرارداد او در حالتى كه زمين يابس جامد بود اب كبود سيلان كننده و درياء تسخير شده در حالتى كه بود رام مر امر او و منقاد هيبت و سطوت او و ايستاد و ساكن گشت در ان از ان اب از ترس حكم او و كيفيّت ايجاد و خلقت اب اوّل و جرم زمين و طبقات آسمانها و اب حامل زمين بتفصيل گذشت در خطبه اوّل و حبل جلاميدها و نشور متونها و اطوادها فارسيها فى مراسيها و الزمها قرارتها فمضت رءوسها فى الهواء و رست اصولها فى الماء فانهد جبالها عن سهولها و اساخ قواعدها فى متون اقطارها و مواضع انصابها فاشهق قلالها و اطال انشاذها و جعلها للارض عمادا و ازرها فيها اوتادا فسكنت على حركتها من ان تميد باهلها او تسيخ بحملها او تزول عن مواضعها يعنى و خلق كرد و افريد سنگهاى زمين را و بلند پشتها و تلّهاى او را و كوههاى او را پس ثابت و برقرار گردانيد انها را در جاى ثبات انها و لازم گردانيد و نگاهداشت انها را در جاى قرار انها پس گذر كرد سرهاى انها در هوا و فرو رفت بيخهاى انها در اب پس بلند كرد كوههاى زمين را از هموار زمين و داخل كرد اساس انها را در پشتهاى اطراف و نهايات زمين و در جاهاى علامات و نشانهاى زمين پس بلند گردانيد سرهاى كوهها را و دراز گردانيد بلند شدن از زمين انها را و گردانيد ان كوهها را از براى زمين ستون و نگاهبان و فرو كوفت انها را در زمين از جهة بودن انها ميخهاى زمين پس ساكن و اسوده شد زمين از حركتش از اين كه حركت دهد و بلرزاند اهل خود را و يا داخل گرداند در اب برداشته خود را يا اين كه زايل گردد از مواضع خود و از جا بجائى رود فسبحان من امسكها بعد موجان مياهها و اجمدها بعد رطوبة اكتافها فجعلها لخلقته مهادا و بسطها لهم فراشا فوق بحر لجّى راكد لا يجرى و قائم لا يسرى مكركره الرّياح العواصف و تمخضه الغمام الذّوارف إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى يعنى پس تنزيه ميكنم تنزيه كردنى كسيرا كه نگاهداشت زمين را بعد از موج زدن ابهاى محيط بر او و خشك گردانيد او را بعد از تر بودن اطراف او بسبب داخل بودن در اب پس گردانيد او را از براى مخلوقات خود آرامگاه و پهن گردانيد او را از جهة كشتن از براى ايشان نشستنگاه بر بالاى درياى بزرگ اسوده كه جارى نمى شود و ايستاده كه سرايت از جائى بجائى نمى كند در حالتى كه

صدمه مى زند او را بادهاى جهنده و مى جنباند او را ابرهاى ريزنده بسبب باريدن بسيار و جارى ساختن سيلها و رودخانها بتحقيق كه در اين مخلوقات هر اينه محلّ عبرت گرفتن و بينائى حاصل كردنست از براى كسى كه صاحب خشيت و خوف از خدا باشد يعنى علماء دينيّه از جهة قول خداى (- تعالى- ) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ

شرح منظوم انصاري

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در شگفتى آفرينش آسمانها و زمين و كوهها بدست قدرت خداوند يكتا).

از (نشانه هاى) قدرت و شوكت آفريدگار توانا، و نازك كاريهاى شگرف و پاكيزه او آنست كه از آب درياى ژرف و برهم سوار پر موج، زمين خشك بى جنبش را پديد آورد، آن گاه از (بخار) آن آب طبقات آسمانهاى برهم قرار گرفته را آفريده، و آنها را پس از پيوستگى از هم مجزّا ساخته، و هفت آسمانش گرداند، سپس آن آسمانها بفرمان خداوند تعالى چنگ بهم در افكنده، و در جائى كه برايشان مهيّا شده بود ايستادند، و زمين را در روى آب كبود رنگ، و درياى هموارى كه آن زمين را بر پشت داشت استوار گردانيد، و آن دريا در برابر فرمان خدا نرم، و در مقابل عظمتش افتاده، و از بيم خشم او از جريان باز ايستاده است (و اگر متوقّف نمى شد، البتّه بار سنگين خاك را از دوش افكنده، و اساس زمين درهم فرو مى ريخت) آن گاه تخته سنگهاى بزرگ و ز محنت و سخت و قلّه هاى بلند و كوههاى آن زمين را آفريده، و در جاهاى خودشان استوار و محكم نگه داشت، بطورى كه سرهاى آن كوهها بهوا بالا رفته، و پيهاشان در آب پنجه بند كرده، و آنها را از زمين هاى سخت و هموار بلند ساخته، و ريشه هاشان را در جاهائى كه قرار گرفته اند فرو برده، قلّه هاى آنها را بسيار بلند و رفيع و بلنديشان را باطراف گشاينده، و آنها را چنان در (تخته) خاك فرو برد كه ستون و ميخ زمين گرديدند، آن گاه زمين جنبنده از اين كه اهلش را بجنباند، يا بارش را فرو برد، يا از اين سوى بدان سوى بگردد، خوددارى كرد، ده كه چه بزرگ و توانا خدائى است، آنكه پس از موج زدن آبها، و پس از رطوبت و ترى اطراف آن زمين را خشكانده (و بدين حالش نگه داشته) و آنرا گهواره خاك نشينان ساخته، و آنرا براى آنان بر سر درياى ژرف ايستاده كه جارى و روان نيست و (از جاى خويش) نمى جنبد همچون فرش بگسترانيد، و آن دريا را بادهاى سنگين و تند زير و زبر كرده، و از اين سوى بدانسوى همى كشاند، و ابرهاى پرباران (در اثر تند باد ديدن) آنرا مى جنباند، و در اين نشانه ها (ى شگفت انگيز آفرينش جاهائى از) عبرت و پند است مر كسى را كه از خداوند پاك بهراسد (و بنا فرمانيش بر نخيزد)

نظم

  • يك از آثار قدرتهاى يزدانكه ميباشد نكو بس خلقت آن
  • بدان پيدايش خاك و زمين استكه انسان اندر آن مسند نشين است
  • خدا آنرا از آب بحر پر موجكه گه بد در حضيض و گاه در أوج
  • بسى ژرف و نهاده بر سر همكفش بر لب بجزر و مدّ دمادم
  • ز پاشيدن چو ره بستش ز هر بابهويدا شد زمين خشك از اين آب
  • چو يال و پيكرش را سخت ماليدمكان آب زير خاك گرديد
  • بقلب آب پيدا شد شرارىشرر آمد دم و دود و بخارى
  • ز پائين زد چو بالا آن بخاراتستاد از آن بپا چرخ و سموات
  • نخستين چون بهم پيوسته بودندز دورىّ و جدائى رسته بودند
  • سپس از هم جدا شد شد يكى هفتمكان هر يك بجاى خويش بگرفت
  • ز جان بر حكم حق گردن نهادندبدون پايه بر پاى ايستادند
  • زمين هم بر سر درياى همواربساط افكند و جايش گشت ستوار
  • ز بيم ايزد آن آب از تلاطمفتاد و نرم شد از آن تهاجم
  • تواضع پيشه كرد از جوشش افتادبزير پاى خاك آسوده ايستاد
  • كه از نرمى نمى كردى توقّفنمودى از مكان خود تخلّف
  • نظامات زمين را رشته بگسيختبيك جنبش غبار از خاك مى بيخت
  • پس از آن صخره هاى سخت صمّاهر آن قلّه كه سر بر چرخ اعلا
  • ز محنت و صلب و سنگين تخته كوهكه در هر كشورى پيدا بانبوه
  • كه سرهاشان بدر ز ابر بلند استبقلب آبشان پى سخت بند است
  • فضا را قلّه شان سينه درانده استبناف بحرها ريشه دوانده است
  • كشيده طرفشان تا دامن دشتشده از خرّمى و ز سبزه گل گشت
  • چنين كهسار دست خالق پاكبسان ميخ زد بر تخته خاك
  • ميان آب از كوه تناورچنان كشتى زمين افكند لنگر
  • ز جنبش گشت آن جنبنده آرامچو اشتر زانويش شد بسته دام
  • بزرگست و منزّه آن خداوندكه دون نقشه اين طرح افكند
  • چنان آب ترى خشكانده نيكوزمين و خاك خلقت كرده از او
  • خروشان بحر زير آن كشانيدزمين چون فرش در آن گسترانيد
  • چو آن گهواره از جنبش بينداختمكين نوع بشر را اندر آن ساخت
  • ز برخى شهرها آن بحر پيداستبزير خاك نبود بل هويدا است
  • چو باد سهمگين تند خيزدبدان دريا چو آتش در ستيزد
  • بگردون أبرها در هم فشاردبطورى از هوا آن ابر بارد
  • چنان غربال سان آيد بريزشكه بحر موج زاى آيد بخيرش
  • روانش سازد از اين سو بدانسوكند ز اين شهر در شهرى ديگر رو
  • بدانسانكه بهنگام بهارانعيان اين نكته ميباشد ز باران
  • بر انگيزد ز جا درياى پر آببس آبادى خراب آيد ز سيلاب
  • در اين آثار قدرت كه عيان استبسى از پند و از عبرت نشان است
  • سزد آن كس كه از حق مى هراسدبه آنها بنگرد حق را شناسد
  • كند در خلقت گردون تفكّردر آب و خاك بنمايد تدبّر
  • بدستور خرد در آفرينشبه شمس و در قمر خيزد بكاوش
  • به چشم عقل چون بشناخت يزدانبرد پس سجده اش بر درگه از جان

اللغة:

الزاخر: الملآن. و التقاصف: تزاحم الأمواج يقصف بعضها بعضا. و اليبس: اليابس. و فطر: خلق. و الأطباق:

الزاخر: الملآن. و التقاصف: تزاحم الأمواج يقصف بعضها بعضا. و اليبس: اليابس. و فطر: خلق. و الأطباق: الطبقات. و الرتق: ضد الفتق. و المثعنجر: الماء الكثير. و القمقام: البحر. و جبل: خلق. و الجلاميد: الصخور.

و النشوز: الارتفاع. و أنهد: رفع. و أساخ: أدخل. و الأنصاب: جمع نصب، و هو المنتصب. و أشهق: جعلها شاهقة. و قلال: جمع قلة، و قلة الجبل أعلاه. و ارّزها: ثبتها. و تميد: تضطرب. و أكنافها: جوانبها أو أقطارها. و المهاد: الفرش. و تكركره: تحركه و تردده. و الذوارف: من ذرف الدمع اذا سال.

الإعراب: المصدر من أن جعل اسم مؤخر لكان، و من اقتدار خبر مقدم، و أوتادا حال من هاء أرّزها.

المعنى: أشار الإمام في هذه الخطبة الى خلق الكون، و تقدمت هذه الإشارة منه أكثر من مرة، و الغرض مجرد التنبيه الى قدرة اللّه و عظمته، كما هو دأب القرآن

الكريم.. و لست من علماء الفلك و الطبيعة كي أشرح و أجري المعادلات كما يفعل المتخصصون، و اذا ذكرت شيئا من ذلك فإنما التقطه من أقوالهم، و أنقله عنهم للقارئ. و فعلت ذلك في شرح الخطبة الأولى و غيرها. و لذا أختصر هنا ما أمكن.

و كان من اقتدار جبروته، و بديع لطائف صنعته

و وقف الجاري منه لخشيته الكون بكل ما فيه من بحار و ظواهر حية و جامدة يسير على مبدأ النظام الذي أودعه اللّه فيه، و قد مرت ألوف السنين أو ملايينها، و الكون على نظامه هذا، و تمر أيضا ملايين أخرى، و هو على ما كان من ضبط و دقة و ثبات، و من هنا استطاع العلماء أن يستخرجوا من ظواهر الطبيعة قوانين راسخة ثابتة إذ لا قانون بلا نظام ثابت و جبل جلاميدها إلخ

فجعلها لخلقه مهادا، و بسطها لهم فراشا فوق بحر لجي إلخ .. قال أحمد زكي في كتاب «مع اللّه في السماء» ما يتلخص بأن في الأرض صخرا، يغمر أكثره طبقة من ماء، و فوق الصخر و الماء طبقة من هواء، و نحن بني الانسان و الحيوان و النبات نعيش في أعماق هذه الأشياء الثلاثة، فمن الهواء نستمد أنفاسنا، و يبني النبات جسمه، و نحن نأكل النبات و الحيوان الذي يأكل النبات، و من كليهما نبني أجسامنا.. نحن مقيدون بالأرض، و لصالح الانسان كان هذا القيد، ان الانسان لو ذهب في الأرض سفلا لطمره الصخر، أو ذهب في البحر نزولا أغرقه الماء، أو صعد في الهواء علوا تعذر عليه التنفس. فعن حكمة إذن كان ربط الانسان بهذه الأرض ان في ذلك لعبرة لمن يخشى

و بعد، فلا شي ء لدي أقوله هنا إلا ان أكرر مع القرآن الكريم و نهج البلاغة: ان هذا النظام الدقيق الذي يجري عليه الكون من مجرّاته الى الذرة، و منذ وجوده الى نهايته، و الذي يعلّم الانسان ما ينبغي أن يتعلم، ان هذا النظام العليم الحكيم ينطق بصراحة، و يقول بوضوح لكل ذي قلب و سمع: سبّح- معي- اسم ربك الأعلى الذي خلق فسوّى، و الذي قدر فهدى.

اللغة

الجبروت الجبروت و زان ملكوت فعلوت من الجبر و هو القهر و الغلبة، و الجبّار من جملة الأسماء الحسنى قال الصدوق: معناه القاهر الّذى لا ينال، و له التّجبر و الجبروت أى التّعظم و العظمة و يقال للنّخلة الّتي لا تنال: جبارة و زخر البحر كمنع امتدّ أمواجه و ارتفع و قصف الرّعد اشتدّ صوته و تقاصف البحر تزاحم أمواجه

و اليبس و الأطباق جمع طبق كأسباب و سبب و هو غطاء كلّ شي ء، و الطبق من كلّ شي ء ما ساواه و المثعنجر بصيغة الفاعل كما في النسخ السائل من ماء أو دمع و بفتح الجيم وسط البحر و ليس في البحر ماء يشبهه، هكذا قال الفيروز آبادي، و قال الجزرى في حديث علىّ عليه السّلام يحملها الأخضر المثعنجر، هو أكثر موضع في البحر ماء و الميم و النّون زايدتان و منه حديث ابن عبّاس فاذا علمى بالقرآن فى علم علىّ عليه السّلام كالقرارة في المثعنجر، و القرارة الغدير الصغير

و القمقام و رست أى ثبتت و في بعض النسخ رسبت يقال رسب في الماء كنصر و كرم رسوبا ذهب سفلا و نهد ثدى الجارية كمنع و نصر أى كعب و ارتفع و السّهل من الأرض ضدّ الحزن و الأنصاب جمع النصب بالفتح و يحرّك و هو العلم المنصوب و بالضمّ و بضمّتين كلّ ما جعل علما و كلّ ما عبد من دون اللّه و القلال بالكسر جمع قلّة بالضمّ و هى أعلى الجبل و العماد بالكسر الخشبة الّتي يقوم عليها البيت و الأبنية الرّفيعة العالية و أرز يأرز بتقديم المهملة كنصر و ضرب و علم أى ثبت، و أرزّ بتشديد المعجمة أى أثبت، و في أكثر النسخ بالتّخفيف و فتح العين و في بعضها بالتشديد قال في النّهاية في كلام علىّ عليه السّلام أرزّها فيها أوتادا أى أثبتها إن كانت الزّاى مخفّفة، فهى من أرزت الشجرة تأرز إذا أثبت في الأرض، و إن كانت مشدّدة فهى من أرزّت الجرادة إذا أدخلت ذنبها في الأرض لتلقى فيها بيضها، و رززت الشي ء في الأرض رزّا أثبتّه فيها و حينئذ تكون الهمزة زايدة، انتهى.

قيل: و روى آرزها بالمدّ من قولهم شجرة آرزة أى ثابتة في الأرض و موجان مياهها

الاعراب أطوادها بالنصب عطف على جلاميدها و في بعض النسخ بالجرّ عطفا على متونها، و أوتادا حال من مفعول أرزّها، و على في قوله على حركتها، للاستعلاء المجازى و في بعض النسخ عن حركتها بدل على فهى بمعنى بعد كما في قوله تعالى عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ و الباء في قوله بأهلها بمعنى مع و كذلك في قوله بحملها، و قال الشارح المعتزلي هى للتّعدية و الأوّل أشبه

المعنى اعلم أنّ هذه الخطبة الشريفة مسوقة لاظهار عظمة اللّه تعالى و كمال قدرته و جلاله و جبروته في خلق السماوات و الأرض و الجبال، و قد مضى فصل و اف في هذا المعنى منه عليه السّلام في الفصل الثالث و الثامن من المختار الأوّل، و في الفصل الرّابع و السادس من المختار التّسعين، و قال عليه السّلام هنا: و كان من اقتدار جبروته أى من قدرة عظمته و تجبره و جبّاريّته أى قهاريّته و غلّابيّته، و نسبة الاقتدار إلى جبروته تعالى إمّا تعظيما و تفخيما كما يقال إذا صدر أمر من السلطان أمر الباب العالى أو الحضرة الشريفة بكذا، أو تنبيها على أنّه عزّ و جلّ الأعظم المطلق حيث خلق هذه الأجرام القويّة العظيمة السماوية و الأرضية و نسبته إلى بديع لطايف صنعته ملاحظة لما أودع فيها من عجايب الصنع و لطايف التّدبير الّتي يعجز عن إدراك أقلّ قليلها عقول البشر، ففيه تنبيه على كمال لطفه و تدبيره و حكمته و محصل مراده أنّه تعالى كان قدرته و لطفه منشئا أن جعل أى خلق من ماء البحر و في بعض النسخ اليمّ بدله و هو بمعناه الزاخر المرتفع الممتلى الممتدّ جدّا المتراكم المتقاصف أى الّذى اجتمع بعضه فوق بعض و تزاحمت أمواجه و اشتدّ صوته الهايل من كثرة الأمواج يبسا جامدا أراد به الأرض، فانه سبحانه خلقها من زبد الماء حسبما عرفته تفصيلا في التّذييل الثاني من شرح الفصل الثامن من الخطبة الاولى.

ثمّ فطر منه و فيه تلميح إلى قوله تعالى أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ». قال مجاهد و السّدي في تفسير الاية كانت السماوات مرتتقة مطبقة ففتقناها سبع سماوات و كانت الأرض كذلك ففتقناها سبع أرضين و قيل في تفسيرها وجوه اخر تقدّمت في شرح الخطبة الأولى و كلامه عليه السّلام مؤيّد لهذا الوجه.

فاستمسكت بأمره أي احتبست و اعتصمت و قامت بأمر اللّه سبحانه و الغرض عدم تفرّقها كأن بعضها معتصم ببعض و قامت على حدّه

يحملها الأخضر المثعنجر و جبل جلاميدها أى خلق سبحانه صخور الأرض الصّلبة العظيمة و نشوز متونها و أطوادها أى مرتفعات صلبتها و جبالها فأرساها في مراسيها أى أثبت هذه الجلاميد و الأطواد في مواضعها المعيّنة الّتي اقتضت الحكمة الالهيّة إثباتها فيها و ألزمها قرارتها أى أمسكها حيث استقرّت فمضت رؤوسها في الهواء و رست أى رسبت و ثبتت اصولها في الماء الّذى بين أجزاء الأرض فانهد جبالها عن سهولها أى رفع جبال الأرض و أعلاها عن أراضيها المطمئنّة و أساخ قواعدها في متون أقطارها أى غيّب قواعد الجبال في جوانب أقطار الأرض و في مواضع انصابها و أعلامها فاشهق قلالها و أطال انشازها أى جعل قلالها مرتفعة عالية و اطالة الأنشاز مؤكّدة لها كما قال تعالى وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ.

و جعلها فسكنت على حركتها الّتى هى من شأنها لكونها محمولة على سائل متموّج أو على أثر حركتها يتموّج الماء من أن تميد و تضطرب بأهلها كما قال تعالى وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ و قال وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ أى لئلّا تميد أو كراهة أن تميد قيل: إنّ الأرض كانت تميد و ترجف رجوف السّقف بالوطي ء فثقّلها بالجبال الرّواسي ليمنع من رجوفها، و قد تقدّم في شرح الفصل الثّالث من الخطبة الاولى بيان الاختلاف في كيفيّة كون الجبال سببا لسكون الأرض فليراجع ثمّة.

و من جملة الوجوه الّتي قيل في ذلك: إنّ المراد بالأرض قطعاتها و بقاعها

لا مجموع كرة الأرض، و يكون الجبال أوتادا لها أنّها مانعة لها عن الميدان و الاضطراب بالزّلزلة و نحوها إمّا لحركة البخارات المختنقة في داخلها بإذن اللّه تعالى أو لغير ذلك من الأسباب الّتي يعلمها مبدعها و منشئها، قال المحدّث العلامة المجلسى قدّس سرّه: و هذا وجه قريب يؤيّده ما سيأتي في باب الزّلزلة من حديث ذى القرنين.

و قوله أو تسيخ بحملها أى تغوص في الماء مع ما عليها أو تزول عن مواضعها

و قال المحدّث العلامة المجلسي: و يحتمل أن يراد بقوله عليه السّلام: تميد بأهلها تحرّكها و اضطرابها بدون الغوص في الماء كما يكون عند الزلزلة، و بسوخها بحملها حركتها على وجه يغوص أهلها في الماء سواء كانت على المركز أم لا فتكون الباء للتّعدية، و بزوالها عن مواضعها خراب قطعاتها بالرّياح و السّيول أو بتفرّق القطعات و انفصال بعضها عن بعض، فانّ الجبال كالعروق السّارية فيها تضبطها عن التّفرّق، و يؤيّده ايراد المواضع بلفظ الجمع، هذا.

و لمّا نبّه عليه السّلام على كمال اقتداره تعالى و جلاله و عظمته في خلق الأرض و الجبال مضافا إلى خلق السّماء أردفه بتنزيهه على ذلك و قال: فسبحان من أمسكها

قبل خلق الجبال و قول الشّارح البحراني: بأنّه اشارة إلى أنّ أصلها من زبد الماء ليس بشي ء.

و قوله عليه السّلام فجعلها لخلقه مهادا كقوله تعالى في سورة النّبأ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً أى وطاء و قرارا و مهياء للتّصرّف فيه من غير أذية، و في سورة طه الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا و في سورة الزّخرف الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ أى كالمهد تتمهّدونها و قوله عليه السّلام و بسطها لهم فراشا

و قوله عليه السّلام فوق بحر لجّى از جمله خطب شريفه آن حضرتست در اشاره بعجايب قدرت مى فرمايد: و هست از قدرت و توانائى سلطنت آفريدگار و عجايب صنعتهاى لطيفه او اين كه خلق فرمود از آب درياى بسيار موج زننده بر هم نشسته پر صدا زمين خشك بى رطوبت را، پس از آن خلق فرمود از بخار آن آب طبقاتى بر روى هم چيده، پس جدا ساخت آن طبقات را هفت آسمان بعد از جمع بودن و يكجا بودن آنها، پس بايستادند بفرمان او وقايم شدند باندازه مقرّره او در حالتى كه بر مى دارد آن زمين را آب كبود سيلان كننده، و درياى مسخّر شده در تحت قدرت در حالتى كه ذليل بود از براى امر او، و منقاد بود به هيبت و جلال او، و ايستاد و ساكن گشت جارى از آن آب از ترس حكم او، و خلق فرمود سنگهاى زمين را و بلند پستهاى آنرا، و كوههاى آنرا پس برقرار گردانيد آنها را در قرارگاههاى آنها، و لازم گردانيد آنها را در جاى ثبات آنها پس گذر كرد سرهاى آنها در هوا، و فرو رفت بيخهاى آنها در آب دريا پس بلند گردانيد كوههاى زمين را از هموارى زمين، و فرو برد اساس آنها را در پشتهاى اطراف آن و در مواضع علامتهاى آن، پس بلند كرد سرهاى كوهها را، و دراز گردانيد بلند

شدن از زمين آنها را، و گردانيد آن كوهها را از براى زمين ستون، و فرو گرفت آنها را در زمين در حالتى كه ميخهاى زمين ب

شدن از زمين آنها را، و گردانيد آن كوهها را از براى زمين ستون، و فرو گرفت آنها را در زمين در حالتى كه ميخهاى زمين بودند، پس ساكن شد زمين از حركت خود از اين كه بلرزاند أهل خود را، يا اين كه فرو برد حمل خود را، يا اين كه زايل گردد از مواضع خود.

پس تنزيه ميكنم تنزيه كردنى كسى را كه نگاه داشت زمين را بعد از موج زدن آبهاى آن، و خشك گردانيد آنرا بعد از تر بودن اطراف آن، پس گردانيد آن را از براى مخلوقات خود آرام گاه و گسترانيد آنرا از براى ايشان فرش و بساط بالاى درياى بزرگ انبوه ساكن غير جارى و قائم غير سارى در حالتى كه بر گرداند و بهم مى زند آنها دريا را بادهاى تند وزنده و حركت مى دهد آنرا ابرهاى ريزنده، بتحقيق كه در اين دلائل قدرت و عظمت عبرتيست از براى كسى كه بترسد از خدا.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS