بررسي سير حمد هاي دعاي شريف ابوحمزه

بررسي سير حمد هاي دعاي شريف ابوحمزه

توجه به سير در ادعيه / دعاي ابوحمزه و بررسي حمدهاي آن

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. بحث مان درباره دعا و مناجات بود. بيان شد که از جمله بحث هايي که بايد به آن توجه داشت نوع سير خاصي است که با ادعيه معصومين بدست مي آيد. در واقع در سير دعا يک جريان خاصي براي رشد و سلوک انسان وجود دارد. بطور مثال در اين دعاي شريف ابوحمزه ثمالي بعد از رسيدن به يک شناخت و دلالت در مقام ربوبيت خداوند که خود خدا هم اسباب آن را فراهم کرده است، سير دعا به اينجا مي رسد که يکسري حمدهاي فوق العاده اي بايد انجام شود که هر کدام از اين حمد نياز دارد به اين که بسط و توضيح داده شود. مي فرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فِيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي»(۱) آن خدايي ستودني است و حمد از آن اوست که من او را صدا مي زنم و مي خوانم و او بلافاصله اجابت مي کند. ولو اينکه وقتي او مرا صدا مي زند من کندي مي کنم. بله او مرا به عبادت و بندگي و تقرب به خود دعوت مي کند و انبياء را فرستاده که ما را بخوانند و دعوت کنند. آنها «دعاة الي الله» هستند. آنها از طرف خدا آمده اند و ما را به سمت خدا دلالت مي کنند. خداوند در قرآن مي فرمايد: «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيرا»(احزاب/۴۶) وجود مقدس نبي اکرم ما را به سمت خدا فرا مي خواند. پس در اين فراز دعا مي گوييم: خدايا تو را مي خواني و ما کندي مي کنيم درحاليکه تو بي نياز هستي و ما فقيريم و البته وقتي ما تو را صدا مي زنيم بلافاصله اجابت مي کني.

اما ممکن است انسان در آغاز راه خيال کند که من خيلي وقتها او را صدا مي زنم و او اجابت نمي کند. يعني اين مدح در مناجات، ممکن به جان انسان ننشيند و فقط زباني باشد ولي اگر انسان مداومت داشت، سير دعا کم کم انسان را به اين حمدها مي رساند. اين درک در انسان پيدا مي شود و اين جمال را مي بيند و ديگر لقلقه لسان نيست. پس ممکن است اول انسان اشکال هم بکند که اين جمله امام سجاد چيست که هر وقت من تو را صدا مي زنم تو مرا اجابت مي کني؟! درحاليکه خودم خيلي وقتها خدا را صدا مي زنم و اجابتي درکار نيست. اين درک براي اين است که انسان سير با دعا برايش حاصل نشده است. ولي اگر عجله نکرد و اين دعا را ادامه داد کم کم خاصيتش اين است که به انسان نشان مي دهند که واقعا او در مقابل دعوت ما بلافاصله اجابت مي کند. يعني اين اجابت را مي بيند. آنوقت اين حمد حقيقتا به جان انسان مي نشيند.

 

بررسي برخورد ما و خدا در مقابل هم در حمدهاي دعا / بيان جايگاه استقراض خداوند از ما

و در ادامه هم بيان مي کنند: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِي وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلًا حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي» حمد آن خدايي را که من از او سوال مي کنم و بواسطه همين درخواست، به من عطا مي کند؛ ولو اينکه آن موقعي که دارايي و ثروت و آبرويي که به من داده را از من قرض مي خواهد من بخل مي ورزم. اين تعبير قرض خدا تعبير قرآن است که: «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَا»(بقره/۲۴۵) يعني کيست که به خدا قرض حسن بدهد تا براي او مضاعف و دو چندان کند. گويا نعوذ بالله خدا نيازي دارد و به ما مي گويد کسي هست که به ما قرض بدهد؟!

اينجا دو نکته وجود دارد. يکي اينکه اولا آن خدايي که از ما قرض مي کند همه خزائن سماوات و ارض مال اوست. اين چطور قرض کردني است؟! امير المومنين در نهج البلاغه از ايشان نقل شده است که فرمود: «اوَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيد»(۲) يعني آن کسي که از شما قرض مي کند همه خزائن سماوات و ارض ملک و در اختيار اوست. همه خزائن سماوات و ارض در مقابل حضرت حق چيزي نيست چه رسد به آنچه در دست ماست. او خزائن عالم را بدست دارد که هرچه در سماوات و ارض است نازله آن گنجينه است و چنين کسي از من قرض مي خواهد.

نکته دوم اينکه همين مالي هم که از ما قرض مي خواهد، مال خودش است و با اينکه در اختيار ماست، هيچ وقت به ما منتقل نمي شود. ما هيچ وقت مالک نبوديم و هيچ وقت هم مالک نمي شويم. حتي آن مالي را که خدا به ما مي دهد باز ما مالک نمي شويم. ما امانت دار نسبت به آن مال هستيم. احدي در دنيا غير از خداي متعال مالک نيست. قرآن مي فرمايد: «و لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»(آل عمران/۱۰۹) اگر انسان براي خودش احساس مالکيت کرد اين مي شود شريک خدا. بنابراين خداي متعال مالکي در ارض خودش قرار نداده و کسي هم مالک نمي شود. پس ملک خودش که امانت در دست ماست را از ما قرض مي کند. و بعد مي گويد چه کسي به من قرض مي دهد من برايش دو چندان کنم. در واقع اين استقراض براي اين است که ما از خدا بگيريم و پس بدهيم به خدا تا خدا براي ما اضافه کند. چون هرچه پيش ما بماند از بين مي رود. «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ»(نحل/۹۶) هر سرمايه اي که خدا به ما مي دهد اگر ما به خدا برگردانيم اين محفوظ مي ماند و اگر برنگردانيم اين سرمايه تلف مي شود.

 

باقي ماندن اعمال و دارايي ها بوسيله جاري شدن در راه خدا و وجه الله شدن

تعبيري در نهج البلاغه وجود دارد که با اين بحث ارتباط دارد. فرمود اينهايي که مستمنداني که شما به آنها کمک مي کنيد و به حسب ظاهر از شما کمک مي گيرند، اگر خوب دقت کنيد آنها کارشان اين است که اين بار سنگيني که شما بايد از گردنه ها عبور بدهيد، را مي گيرد و آن طرف به شما تحويل مي دهند و بار شما را سبک مي کنند. اين امکانات را نمي شود از اين گردنه ها عبور داد و با خود به قيامت برد. کسي مال و آبروي خودش را به قيامت نمي برد. اگر بخواهيم اينها به عالم بعد ما منتقل شود و به ما برگردد بايد با خدا معامله بشود. آنچه شما در راه خدا مي دهيد، در واقع آن کسي که مي گيرد امانت داري است که آن طرف به شما برمي گرداند. لذا در واقع اين فقرايي که شما به آنها کمک مي کنيد، ظاهرا شما به آنها کمک مي کنيد ولي در اصل آنها هستند که به شما کمک مي کنند. آن مال را از شما مي گيرند و برايتان نگه مي دارند و آن عالم به شما برمي گردانند. هرچه که انسان در راه خدا ندهد اينها برايش نمي ماند اين خيلي واضح است تنها چيزي مي ماند که انسان در راه خدا خرج مي کند. اين آيه قرآن هم همينطور معنا مي شود که «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/۸۸) همه چيز هالک هست مگر اينکه وجه الهي باشد. يکي از معاني که براي وجه شده اين است که هر علمي که براي خدا انجام مي گيرد اين وجه الله است. عمل اگر متوجه خدا شد و براي خدا شد و نيت الهي در آن بود، اين وجه الله مي شود و باقي مي ماند.

پس اين خدايي که از ما قرض مي کند، محتاج به اين پول نيست و او خزائن را در اختيار دارد و همين پولي که از ما قرض مي کند، ملک خودش است و اين استقراض براي اين است که ما با خدا معامله کنيم و تجارت با خدا را ياد بگيريم. اگر بجاي تجارت با بت ها و ديگران با خداي متعال تجارت کرديم او بر ما مضاعف مي کند.

پس در دعا مي گوييم وقتي خدا مي گويد به من قرض بدهيد ما حاضر نيستيم و بخل مي ورزيم. درحاليکه همين که من مي خواهم و درخواست مي کنم، او عطا مي کند. ولو اينکه معامله من با خدا به عکس است. او به من مي گويد قرض بده و من بخل مي ورزم. بله ممکن است اين حمدها اول به جان انسان ننشيند و انسان شيريني اين حمدها را ابتدائا نفهمد. اگر کسي اهل دعا شد و وسعت در او پيدا شد، شيريني اين حمدها به جان انسان مي نشيند و انسان واقعا اهل حمد مي شود.

 

سير در دعا با توجه به نقص ها و کمبودها و مشاهده عظمت و کرم خداوند و اشتياق سالک و توسعه دعاها

اما غرض بحث اين بود که اين سير دعا، انسان از اين گردنه ها و فضاها عبور مي دهد و اين حالات را در دل انسان بارور مي کند و در جان انسان مي نشاند و نسبت به خداي متعال اميد عجيبي در انسان ايجاد مي کند. و نيز مرتب بدي هاي انسان را متذکر مي شود و نقص ها و عيوب ما را متذکر مي شود. بايد توجه داشت که با تغافل از عيوب و نقص ها و گرفتاري ها اصلاحي رخ نمي دهد. اين نقص ها بايد رفع بشود و راه رفع شدنش هم اين است که ما اينها را به مغفرت و رحمت و فضل الهي ارجاع بدهيم. در اين دعا اين حالات موج مي زند. هم نقص ها و کاستي ها را نشان مي دهد. هم اين نقص ها را به عفو و رحمت و مغفرت او ارجاع مي دهد. اگر در انسان اين جوشش پيدا شد که انسان مرتب ضعفهاي خودش را ديد و از آن طرف هم جبرانها را ديد؛ اين حالات است که انسان را از نقص به طرف کمال سير مي دهد. و نيز درخواستهاي بزرگ را در پيش روي انسان مي آورد که اين مقامات را بايد بدست آورد. بعد هم به انسان گوش زد مي کند که راه رسيدن به اين مقامات فقط مغفرت و رحمت است.

بعد اين سير انسان را مي رساند به اين جايي که در ما يک اميدي ايجاد و وسعتي ايجاد مي کند که وقتي رحمت خدا را مي بينيک خواسته هايمان از اين خدا وسعت پيدا مي کند. وقتي آدم از کسي چيزي مي خواهد، اگر روي خوش و اجابت و محبت ديد، کم کم خواسته هايش وسعت پيدا مي کند. يعني وقتي ديد طرف مقابل هم دارد و هم با روي خوش برخورد مي کند، وقتي براي يک حاجت کوچک مي رود، کم کم زبانش باز مي شود و چيزهاي ديگري هم براي خود و ديگران طلب مي کند. اگر هم برعکس شد و نزد کسي رفت و ديد همان حاجت اول با بخل مواجه شده است، قاعدتا بقيه حرفها را نمي زند. در دعا ما را به جايي مي رسانند که آنقدر از وسعت رحمت الهي مي بينيم که کم کم براي همه عوالم شروع به خواستن مي کنيم. مثلا بيان مي دارد: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ الْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ وَ تَابِعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنَا وَ مَيِّتِنَا شَاهِدِنَا وَ غَائِبِنَا ذَكَرِنَا وَ أُنْثَانَا صَغِيرِنَا وَ كَبِيرِنَا حُرِّنَا وَ مَمْلُوكِنَا»(۳) خدايا من در اين سحر از تو طلب مغفرت مي کنم براي زنده ها و مرده ها. براي زن و مرد. براي کوچک و بزرگ. براي برده و آزاد. مي گوييد خدايا همه را ببخش. اين خيلي مهم است که انسان به جايي برسد که يک وسعتي از رحمت ببيند که احساس مي کند، مي شود اينجا براي همه شفاعت کند. مي شود دست همه را بگيري و بگويي خدايا من براي خودم نمي خواهم بلکه براي همه عالم مي خواهم. بهترين دعا هم همين است. ولي اين نوع دعا کردن يک طرفش اين است که انسان برسد به جايي که وسعت رحمت و اجابت را ببيند. ببيند که اينجا رحمت وسيع و فضل الهي سرشار است و حيف است فقط بگويي خدايا به من بده.

 

حرکت سالک در اوج اشتياق و ديدن گرفتاري ها و راهکار براي رفع موانع

پس ببينيد حضرت در اين دعا ما را سير مي دهد تا در ما خوف و اميد ايجاد کند و بعد وسعت رحمت خدا را به رخ ما مي کشد و حمدها را به ما تعليم مي دهد و ما را به نقطه اوج مي رساند. مثل آدمي که در اوج پرواز است ولي يک دفعه بال پرواز او از کار بيفتد و سقوط کند. ناگهان حال و لحن دعا عوض مي شود که: «اللَّهُمَّ إِنِّي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَيَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلَاةِ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ نَاجَيْتُكَ أَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَنِي مُنَاجَاتِكَ إِذَا أَنَا نَاجَيْتُ»(۴) خدايا من هر بار که روي به تو مي برم که ديگر مهيا شده ام و وسائل را آماده کرده ام و قيام کردم که بتوانم نماز بخوانم و قائم بر صلاة شدم و رو به نجواي با تو آوردم و احساس کردم موانع برداشته شد و مي توانم با تو نجوا کنم، خودت خستگي و چرت و خواب و کسالت را بر من القاء مي کني و وقتي با تو نجوا مي کنم، مناجاتت را از من سلب مي کني. خب اين براي چيست؟! باز در ادامه مي فرمايند: «مَا لِي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ» يعني چه گرفتاري در من است که هر وقت مي گويم که سريره و باطنم اصلاح شد و مجلس و مقام من به ماقم توابين نزديک شد و ديگر دارم وارد وادي توبه مي شوم، گرفتاري بر من عارض مي شود و قدم من را مي لغزاند. و بين من و خدمت تو حايل مي شود.

اين حالت ماست که وقتي در راه خدا به راه مي افتيم و يک نشاط هايي در ما پيدا مي شود و شورهايي در ماه برايمان حاصل مي شود و يک ماه رمضان را پشت سر مي گذاريم و سحرهاي ماه رمضان را درک مي کنيم در ضمن آن وسعت ها و اميد به رحمت ها، يک کسالت هاي سنگيني هم بر ما عارض مي شود. اين کسالت هاي سنگين ريشه اش در عيوبي است که در ماست. اساتيد و معلماني که همه راه و همه عيب هاي ما را نمي بينند همين که اين حالات خوش به ما دست داد خيال مي کنند که ما رسيديم. يا خود سالک همين که حالات خوش به او دست مي دهد خيال مي کند واصل شده است. يعني با بيداري شب و نماز شب و گريه و مناجاتي خيال مي کند، همه مقامات همين است.

اينجاست که حضرت شروع مي کنند ۱۲ تا اشکال را مي گويند که اينها هر کدام در من باشد مجازاتي بدنبال دارد. خدايا شايد تو ما را در غافلين ديده اي که با اينکه من روي به تو مي آورم ولي با غافلين نشست و برخاست مي کنم لذا من را با آنها تنها گذاشته اي؟! شايد ديده اي که با اهل علم و علما نشست و برخاست ندارم و آنهايي که اهل معرفت هستند من در مجلس آنها حضور پيدا نمي کنم؟! حضرت ۱۲ تا عيب را مي شمرند که هر کدام از آنها مي تواند در لحظه اي که انسان آماده است و تمام کارهايش را تمام کرده و مي خواهد به سمت خدا برود، کسالت و چرت در انسان ايجاد کند.

 

بررسي نوع سير سالک در کليت بحث

اين نوع خاص سير دادن است. يعني حضرت اگر از اول بخواهند بگويند که اين عيب ها در شما هست و بايد اين عيب ها را رفع کنيد تا به طرف خدا برويد، آدم هيچ وقت راه نمي افتد. و نيز اگر انسان را راه انداختند و شور و اشتياق و اميد و بيقراري و خواسته هاي بزرگ را در انسان ايجاد کردند و از عيب هايش نگفتند، باز انسان به مقصد نمي رسد زيرا اين عيب ها مانع انسان است. اما دعا انسان را سير مي دهد و تا اينجا مي آورد و او را مشتاق و بيقرار مي کند که او مي خواهد به طرف خدا برود، ولي در عين حال آن کسالت هم بر آدم عارض است و آنگاه آن موانع را انسان نشان مي دهند. که اين موانع است که نميگذارد تو به طرف خدا بروي و بعد به انسان راه عبور از اين موانع را نشان مي دهد. که اين موانع سنگيني که در انسان هست، براي مرتفع شدن آن راهش اين است.

سير با دعا يعني همين. يعني انسان اين موانع را طي کند و به حمدها و خواسته ها و اميدهاي بزرگ و خوف ها برسد و خشيت در دلش پيدا بشود و اشتياق به حضرت حق در دلش پيدا بشود و در عين حال موانعي که موجب کسالت انسان مي شوند که نتواند با خدا نجوا کند و نتواند به مجالس توابين راه پيدا کند و نتواند طريق به باطن خودش را اصلاح کند؛ آن موانع را هم به انسان متذکر مي شود. اين تذکر هم اين طور نيست که حالا به آدم بگويند برو يک عمر اينها را يکي يکي اصلاح کن بلکه بلافاصله در همان سحر ماه رمضان انسان را ارجاع مي دهند به عفو الهي. که اگر کسي واقعا سير با دعا کند، در همين دعا عفو مي شود و عيوب تمام مي شود. هر کدام از اين عيوب يک عمر گاهي انسان بايد زحمت بکشد تا اصلاحش کند ولي اگر اهل دعاي سحر ماه رمضان شد، در عين اينکه انسان را سير مي دهند و با عيوبش هم آشنا مي کنند او را به راه عبور از اين عيوب هم راهنمايي مي کنند.

بعد حضرت مي فرمايند: «فَإِنْ عَفَوْتَ يَا رَبِ فَطَالَ مَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِينَ قَبْلِي » يعني پروردگارا، اگر ببخشي اين بار اولي نيست که مي بخشي. من اول گناهکاري نيستم که تو ازش مي گذري. انسان را ارجاع مي دهد به عفو الهي. پس بايد اين تحولات در انسان پيدا شود و موانع را ببيند و بعد از اين موانع رجوع به عفو الهي کند. اگر رجوع به عفو الهي در انسان پيدا شد و حقيقتا همين سحر ماه رمضان، عيب خودش را ديد و عفو الهي را هم ديد و از عيوب خودش به عفو الهي رجوع کرد، همه اين عيوب يک جا برداشته مي شود. اين مي شود معني سير با دعا. حالا يک نمونه بود. از اين نمونه ها در دعاي ابوحمزه فراوان است. خواسته هاي عظيم آن و سيرهايي که در اين دعا پيدا مي شود. انشالله در فرصت ديگري به آن خواهيم پرداخت.

 

توجه به جايگاه توسل براي بهره مندي از دعا در ماه مبارک

اما براي بهره ما در اين سحرها توسل جايگاه خاصي دارد. اهل دلي بود در قم که ايشان مي گفت من سحرها که براي نافله شب برمي خيزم، اگر ديدم حالم خوش نيست اول توسل مي کنم و يک روضه مي خوانم – بخصوص روضه وجود مقدس حضرت علي اصغر را – وقتي خوب اشکم جاري شد آنوقت وارد نماز شب و مناجات با خداي متعال مي شوم. در احوالات مرحوم ملا آقاي دربندي را نقل مي کنند که آقايي گفت من ايشان را منزلمان دعوت کردم و جوري مجلس را طول دادم که نتوانند منزل بروند. تقاضا کردم همين جا استراحت کنند که ببينم سحر ايشان چطور است. ديدم دو سه ساعت به اذان برخاست. همين که نشست گفت «السلام عليک يا ابا عبد الله» و شروع کرد به اشک ريختن و دامن دامن اشک ريخت. بلند شد رفت وضو بگيرد اشک مي ريخت. نگاهش به آب افتاد اشک ريخت. نشست روي سجاده و تا سحر اشک ريخت و اذان گفتند و بلند شد و نماز خواند. نمي گويم هميشه اين گونه باشيد که نماز شب و نافله و ابو حمزه و اينها را هم بايد خواند، ولي کليد ورود به احوال الهي بکاء بر سيد الشهداست که قلوب را پاک کند و ما را آماده کند براي اينکه وارد فضاي سحر ماه رمضان شويم و از مناجات بهره مند بشويم. «السلام عليک يا ابا عبد الله»

 

    پي نوشت ها:
  • (۱) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۲ – دعاي شريف ابوحمزه
  • (۲) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۲۶۸
  • (۳) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۷ – دعاي شريف ابوحمزه
  • (۴) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۸ – دعاي شريف ابوحمزه
 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
Powered by TayaCMS