سخنرانی آیة الله سبحانی با موضوع «واقعه غدیر یا اکمال دین»

سخنرانی آیة الله سبحانی با موضوع «واقعه غدیر یا اکمال دین»

پیامبر گرامى (ص ) در سال دهم هجرت براى انجام فریضه و تعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را (حجة الوداع ) نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى و یا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بیست هزار تخمین زده شده اند.
مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم (ص ) راه مدینه را، در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه مى کردند و جزکسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت . چون کاروان به پهنه بى آبى به نام (غدیرخم ) رسید که در سه میلى (جحفه ) قرار دارد، پیک وحى فرود آمد و به پیامبر فرمان توقف داد.پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند.

کاروانیان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب ، آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود، درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر مأموریت داده است که در این موقع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند.

فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:
(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ) (مائده : 67)
(اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را بجانیاورده اى ; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى کند).

دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت مى کند:

اولاً: فرمانى که پیامبر (ص ) براى ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال )در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى کرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این مأموریت رسالت وى تکمیل مى شد.
به عبارتى دیگر، هرگز مقصود از (ما انزل الیک ) مجموع آیات قرآن و دستورهاى اسلامى نیست . زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر (ص ) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امربدیهى نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن ، ابلاغ امر خاصى است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده مى شود و تاابلاغ نشود وظیفه خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمى گیرد. ینابراین ، باید مورد مأموریت یکى از اصول مهم اسلامى باشد که با دیگر اصول و فروع اسلامى پیوستگى داشته پس از یگانگى خدا و رسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.

ثانیاً: از نظر محاسبات اجتماعى ، پیامبر (ص ) احتمال مى داد که در طریق انجام این مأموریت ممکن است از جانب مردم آسیبى به او برسد و خداوند براى تقویت اراده او مى فرماید:

(و الله یعصمک من الناس ).

اکنون باید دید از میان احتمالاتى که مفسران اسلامى در تعیین موضوع مأموریت داده اند کدام به مضمون آن نزدیکتر است .
محدثان شیعه و همچنین سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است و طى آن خدا به پیامبر (ص ) مأموریت داده که حضرت على (ع ) را به عنوان (مولاى مؤمنان ) معرفى کند.
ولایت و جانشینى امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتى بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت باشد و خوددارى از بیان آن ، مایه نقص در امر رسالت شمرده شود.

همچنین جا داشت که پیامبر گرامى ، از نظر محاسبات اجتماعى و سیاسى ، به خود خوف و رعبى راه دهد، زیرا وصایت و جانشینى شخصى مانند حضرت على (ع ) که بیش از سى و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى که ازنظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. گذشته از این ، خود بسیار از بستگان همین افراد که دور پیامبر (ص ) را گرفته بودند در صحنه هاى نبرد به دست حضرت على (ع ) ریخته شده بود و حکومت چنین فردى برمردمى کینه توز بسیار سخت خواهد بود.
به علاوه ، حضرت على (ع ) پسر عمو و داماد پیامبر (ص ) بود و تعیین چنین فردى براى خلافت در نظر افراد کوته بین به یک نوع تعصب فامیلى حمل مى شده است .

ولى به رغم این زمینه هاى نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایدارى نهضت را با نصب حضرت على (ع ) تضمین کند و رسالت جهانى پیامبر خویش را با تعیین رهبر و راهنماى پس از او تکمیل سازد.

اکنون شرح واقعه غدیر را پى مى گیریم :

آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مى تابید و گروه انبوهى که تاریخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثه تاریخى آن روز به سر مى بردند، در حالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده ، نیمى بر سر و نیم دیگر را زیرپا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس ، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت و نداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند و پیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه ، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطرنداشت ، بجا آورد و سپس به میان جمعیت آمد و بر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت و باصداى بلند خطبه اى به شرح زیر ایراد کرد:

(ستایش از آن خداست . از او یارى مى خواهیم و به او ایمان داریم و بر او توکل مى کنیم و از شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مى بریم که جز او براى گمراهان هادى و راهنمایى نیست ; خدایى که هر کس راهدایت کرد براى او گمراه کننده اى نیست . گواهى مى دهیم که خدایى جز او نیست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست) .

هان اى مردم ، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم . و من مسئولم و شما نیز مسئول هستید. درباره من چه فکر مى کنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهى مى دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى و نسبت به ما خیر خواهى و نصیحت کردى و دراین راه بسیار کوشیدى خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم (ص )، وقتى مجدداً آرامش بر جمعیت حکمفرما شد، فرمود:
آیا شما گواهى نمى دهید که جز خدا، خدایى نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخیر بدون شک فرا خواهد رسید و خداوند کسانى را که در خاک پنهان شده اند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آرى ، آرى ، گواهى مى دهیم .

پیامبر (ص ) ادامه داد:
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مى گذارم ; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسى پرسید: مقصود ازاین دو چیز گرانبها چیست ؟
پیامبر (ص ) فرمود:
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست . به کتاب او چنگ بزنیدتا گمراه نشوید. و ثقل اصغر عترت و اهل بیت من است . خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیر از هم جدا نمى شوند.
هان اى مردم ، بر کتاب خدا و عترت من پیشى نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.

در این موقع پیامبر (ص ) دست حضرت على (ع ) را گرفت و بالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد و همه حضرت على (ع ) را در کنار پیامبر دیدند و او را به خوبى شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله اى است که مربوط به حضرت على (ع ) است و همگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر (ص ) گوش فرا دهند.
پیامبر فرمود:
هان اى مردم ، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست ؟
یاران پیامبر پاسخ دادند: خداوند و پیامبر او بهتر مى دانند.
پیامبر (ص ) ادامه داد:
خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها اوز خودشان اولى و سزاوارترم .
 هان اى مردم ، (هر کس که من مولا و رهبر او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست ).

رسول اکرم (ص ) این جمله آخر را سه بار تکرار کرد و سپس ادامه داد:
- بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پیامبر (ص ) این جمله را چهار بار تکرار کرد.
پروردگارا، دوست بدار کسى را که على را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که على را دشمن بدارد. خدایا، یاران على را یارى کن و دشمنان او را خوار و ذیل گردان . پروردگارا، على را محور حق قرار ده .
سپس افزود:
لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقى بود که فرشته وحى فرود آمد و به پیامبر گرامى (ص ) بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت .
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً) (سوره مائده ، آیه 3).

در این لحظه ، صداى تکبیر پیامبر (ص ) بلند شد و فرمود:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت على پس ازمن خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد و یاران او، دسته دسته ، به حضرت على (ع ) تبریک مى گفتند و او را مولاى خود ومولاى هر مرد و زن مؤمنى مى خواندند. در این موقع حساس بن ثابت ، شاعر رسول خدا، برخاست و این واقعه بزرگ تاریخى را در قالب شعرى با شکوه ریخت و به آن رنگ جاودانى بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت مى پردازیم :

پیامبر به حضرت على فرمود: برخیز که من تو را به پیشوایى مردم و راهنمایى آنان پس از خود برگزیدم . هر کس که من مولاى او هستم ، على نیز مولاى او است . مردم ! بر شما لازم است از پیروان راستین و دوستداران واقعى على باشد.

فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیا

آنچه نگارش یافت خلاصه این واقعه بزرگ تاریخى بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است . درکتابهاى شیعه این واقعه به طور گسترده تر بیان شده است . مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج خطبه مشروحى از پیامبر (ص ) نقل مى کند که علاقه مندان مى توانند به آن کتاب مراجعه کنند.

واقعه غدیر هرگز فراموش نمى شود

اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخى غدیر در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده دردلها و به صورت مکتوب در اسناد و کتب ، بماند و در هر عصر و زمانى نویسندگان اسلامى در کتابهاى تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ از آن سخن بگویند و گویندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را ازفضایل غیر قابل انکار حضرت على (ع ) بشمارند.

نه تنها خطبا و گویندگان ، بلکه شعرا و سرایندگان بسیارى از این واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبى خود را از تأمل در زمینه این حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولایت مشتعل ساخته اند و عالیترین قطعات را به صورت هاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود به یادگار نهاده اند.
از این جهت ، کمتر واقعه تاریخى همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان ، اعم از محدث و مفسر و متکلم وفیلسوف و خطیب و شاعر و مورخ و سیره نویس ، قرار گرفته است و تا این اندازه درباره عنایت مبذول شده است .

یکى از علل جاودانى بودن این حدیث ، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم درباره این واقعه است و تا روزى که قرآن باقى است این واقعه تاریخى نیز باقى خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد.
جامعه اسلامى در اعصار دیرینه آن را یکى از اعیاد مذهبى مى شمرده اند و شیعیان هم اکنون نیز این روز را عیدمى گیرند و مراسمى را که در دیگر اعیاد اسلامى بر پا مى دارند در این روز نیز انجام مى دهند.
از مراجعه به تاریخ به خوبى استفاده مى شود که روز هجدهم ذى الحجة الحرام در میان مسلمانان به نام روز عیدغدیر معروف بوده است ، تا آنجا که ابن خلکان درباره مستعلى بن المستنصر مى گوید: در سال 487هجرى در روز عیدغدیر که روز هجدهم ذى الحجة الحرام است مردم با او بیعت کردند . و العبیدى درباره المستنصر بالله مى نویسد: وى در سال 487هجرى ، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود که درگذشت .
این شب همان شب هجدهم ذى الحجه ، شب عید غدیر است .

نه تنها ابن خلکان این شب را شب عید غدیر مى نمامد، بلکه مسعودى و ثعالبى نیز این شب را از شبهاى معروف در میان امت اسلامى شمرده اند.

ریشه این عید اسلامى به خود روز غدیر باز مى گردد، زیرا در آن روز پیامبر (ص ) به مهاجرین و انصار، بلکه به همسران خود، دستور داد که بر على (ع ) وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلت بزرگى تبریک بگویند. زید بن ارقم مى گوید: نخستین کسانى از مهاجرین که با على دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان ، طلحه و زبیر بودند و مراسم تبریک وبیعت تا مغرب ادامه داشت .

در اهمیت این رویداد تاریخى همین اندازه کافى است که صدو ده نفر صحابى حدیث غدیر را نقل کرده اند. البته این مطلب به معنى آن نیست که از گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کرده اند، بلکه تنها در کتابهاى دانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم مى خورد. درست است که پیامبر (ص ) سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء کرد، ولى گروه زیادى از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند و از آنان حدیثى نقل نشده است . گروهى از آنان نیزکهاین واقعه را نقل کرده اند تاریخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است .

در قرن دوم هجرى ، که عصر (تابعان ) است ، هشتاد و نه تن از آنان ، به نقل این حدیث پرداخته اند.
راویان حدیث در قرنهاى بعد همگى از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و سیصد و شصت تن از آنان این حدیث را در کتابهاى خود آورده اند و گروه زیادى به صحت و استوارى آن اعتراف کرده اند.

در قرن سوم نود و دو دانشمند، در قرن چهارم چهل و سه ، در قرن پنجم بیست و چهار، در قرن ششم بیست ، درقرن هفتم بیست و یک ، در قرن هشتم هجده ، در قرن نهم شانزده ، در قرن دهم چهارده ، در قرن یازدهم دوازده ،در قرن دوازدهم سیزده ، در قرن سیزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل کرده اند.
گروهى نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکرده اند بلکه درباره اسناد و مفاد آن مستقلاً کتابهایى نوشته اند.
طبرى ، مورخ بزرگ اسلامى ، کتابى به نام (الولایة فى طریق حدیث الغدیر) نوشته ، این حدیث را از متجاوز از هفتادطریق از پیامبر (ص ) نقل کرده است .
ابن عقده کوفى در رساله (ولایت ) این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است .

ابوبکر محمد بن عمر بغدادى ، معروف به جعانى ، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل کرده است .
تعداد کسانى که مستقلاً پیرامون خصوصیات این واقعه تاریخى کتاب نوشته اند بیست و شش نفر است .
دانشمندان شیعه درباره این واقعه بزرگ کتابهاى ارزنده اى نوشته اند که جامعتر از همه کتاب تاریخى (الغدیر) است که به خامه تواناى نویسنده نامى اسلامى علامه مجاهد مرحوم آیة الله امینى نگارش یافته است و در تحریر این بخش از زندگانى امام (ع ) از این کتاب شریف استفاده فراوانى به عمل آمد.

پی نوشت ها

1- جحفه در چند میلى (رابغ ) بر سه راه مدینه واقع است و یکى از میقاتهاى حجاج است .
2- مرحوم علامه امینى نام و خصوصیات این سى تن را در اقر نفیس خود (الغدیر) (ج 1 ص 196- 209 )به طور مبسوط بیان کرده است . که در میان آنان نام افرادى مانند طبرى ، ابو نعیم اصفهانى ت ، ابن عساکر، ابواسحاق حموینى ، جلال الدین سیوطى به چشم مى خورد و از میان صحابه پیامبر از ابن عباس و ابو سعید خدرى و براء بن عازب نام برده شده است .
3- فقال له قم یا على فاننى رضیتک من بعدى اماماً و هادیاً
4- خصوصاً بر اعرابى که همواره مناصب مهم را شایسته پیران قبایل مى دانستند و براى جوانان ، به بهانه اینکه بى تجربه اند،وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى که رسول اکرم (ص ) عتاب بن اسید را به فرماندارى مکه و اسمامة بن زید را به فرماندهى سپاه عازم به تبوک منصوب کرد از طرف جمعى از اصحاب و پیروان خود مورد اعتراض قرار گرفت .
5- احتجاج طبرسى ، ج 1 صص 84ـ 71 چاپ نجف .
6- آیات 3و 67سوره مائده .
7و8- وفیات الاعیان ، ج 1 ص 60و ج 2 ص 223
9- التنبیه و الاشراف ، ص 822
10- ثمار القلوب ، ص 511

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نص بر امامت در نهج البلاغه

نص بر امامت در نهج البلاغه

کجایند کسانى که به دروغ و از روى حسد- گمان مى کنند که آنان «راسخان در علمند نه ما» خداوند ما را بالا برده و آنها را پایین، به ما عنایت کرده و آنها را محروم ساخته است، ما را وارد کرده، و آنها را خارج؟! تنها به وسیله ما هدایت حاصل مى شود، و کورى و نادانى برطرف مى گردد، امامان از قریش اند امّا نه همه قریش بلکه خصوص یک تیره، از بنى هاشم، جامه امامت جز بر تن آنان شایسته نیست و کسى غیر از آنان چنین شایستگى را ندارد
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
Powered by TayaCMS