فلسفه و آثار حجاب:
اعتقاد ما اين است كه افعال تكليفي بشر از حسن و قبح ذاتي، برخوردار است. و عقل ميتواند، حسن و قبح آنها را بالبداهه يا به اكتساب، شناسائي كند.حجاب و بيحجابي هم مانند ساير كارهاي انسان، داراي حسن و قبح ذاتي است. و به همين جهت، حجاب يك ارزش و بيحجابي يك ضد ارزش است. وظيفه است كه از ارزشها پاسداري كنيم و ضد ارزشها را از بين ببريم.
قطعاً ارزشها و محسنات و زيبائيها، براي فرد و خانواده و جامعه، مفيد و ضد ارزشها و زشتيها، هم براي فرد مضر است و هم براي خانواده و جامعه. اين نكته را هم ناگفته نگذاريم كه دربارۀ آن دسته از ارزشهايي كه براي عقل بديهي است، مانند حسن عدل و قبح ظلم، دو نظر است:
يكي اينكه اينها از بديهيات اوليه است، و بنابراين انسان آنها را همچون عدم جواز اجتماع و ارتفاع نقيضين، بالبداهه درك ميكند. و نيازي به ملاحظۀ هيچ امري، جز تصور موضوع و محمول و نسبت ندارد. ديگري اينكه از فطريات است. و علاوه بر امور فوق نيازمند ملاحظۀ مصالح و مفاسد اجتماعي است.)در منطق، قضاياي فطري به قضايايي گويند كه قياس آنها با خود آنهاست. مانند: چهار زوج است كه حد وسط آن، انقسام به متساويين است. و چون اين حد وسط همواره براي عقل حضور دارد، به بداهت قضيه مزبور لطمهاي وارد نميشود. اگر قضيههاي «عدل حسن» و «ظلم قبيح» است از فطريات باشد، حد وسطهاي آنها مصلحت و مفسده اجتماعي است و چون اين مصلحت و مفسده همواره براي عقل حضور دارد، بداهت دو قضيه مزبور نيز محرز است)
نكته جالب و مهم اين است كه حتي اگر در قضاياي مزبور بينياز از ملاحظۀ مصالح و مفاسد اجتماعي باشيم، هيچ اشكالي ندارد كه آنها را مد نظر قرار دهيم. و نتايج گرانبهائي به دست آوريم. زيرا عدم نياز به ملاحظۀ مصالح و مفاسد اجتماعي دليل اين نيست كه مصلحت يا مفسدهاي وجود ندارد. با توجه به اين مطلب است كه ميخواهيم بگوييم: ارزش بودن حجاب با ملاحظۀ مصالح اجتماعي آن و ضد ارزش بودن بيحجابي، با ملاحظه مفاسد اجتماعي آن بهتر و روشن تر در خور تبيين و توضيح است.
مسئله بقاء نوع:
براي بررسي دقيقتر اين مسئله، ناگزيريم به سراغ مسئله ديگري برويم و آن مسئله بقاء نوع است. بدون ترديد، طراح بزرگ آفرينش خواهان تداوم زندگي بشر بر روي كرۀ زمين است. همچنان كه خواهان تداوم نسل انواع حيوانات و نباتات نيز هست.تنها راه تداوم نسلها آميزش نطفههاي نر و ماده با يكديگر است. و مسلماً انسان هم از اين لحاظ موجودي استثنائي نيست.
به همين دليل است كه ميان دو جنس مخالف جاذبههايي وجود دارد. اگر اين جاذبهها نباشد آميزشي ميان دو جنس مخالف نيست و اگر آميزشي نباشد، نسلها منقرض ميشوند بلكه از اول نسلي ظهور نميكند.در ميان حيوانات و حتي نباتات جذب و انجذاب دو جنس مخالف تنها در موقع بارورشدن است. و در مواقع ديگر جذب و انجذاب وجهي ندارد و به همين جهت گرفتار مفسدهاي هم نيستند.
اما در بين انسانها جذب و انجذاب دو جنس مخالف اختصاصي به زمان بارورشدن ندارد. بلكه از عنفوان جواني تا اوايل پيري و حتي تا پايان عمر، تنور اين جذب و انجذاب مشتعل است.
چرا تفاوت؟!
قطعاً همين تفاوت ميان انسان و حيوانات نيز داراي مصلحتي است. و اين مصلحت نيز به خود نسلها بازگشت ميكند. نسل حيوانات، نيازي به تعليم و تربيت ندارد. كودك حيوان، بعد از تولد يا اصلاً نياز به والدين ندارد. يا تنها در يك دوران بسيار كوتاهي كه معمولاً از چند ماه تجاوز نميكند. اين نياز هم در حيوانات پستاندار، فقط به مادر است، آن هم به لحاظ شيردادن. اما در پرندهها اين نياز احياناً با همكاري والدين، مرتفع ميشود و به همين جهت است كه در برخي از پرندگان شكلي از زندگي اشتراكي خانوادگي هم مشاهده ميشود.
اما كودك انسان تا اوايل جواني و حتي در دوران جواني، محتاج تعليم و تربيت است. بنابراين، نميشود او را به حال خود رها كرد و نميشود او را به تنها مادر يا پدر واگذار كرد. بلكه نياز به همكاري و تعاون والدين دارد. و به علاوه خود مادر هم در دوران بارداري و شيردادن، نياز به كمك دارد. و تنها ماندنش مستلزم دشواريها و مشقتهاي بسياري است.
وجود خانواده و اشتراك زندگي خانوادگي زن و مرد، سبب ميشود كه طفل در مهد خانواده، هم نياز جسميش برآورده شود و هم نياز روحي و فكري و عاطفيش.طفل، در دامن پر مهر مادر و در سايه عطوفت و هدايت پدر، جسماً و روحاً پرورش مييابد. و از بهترين زمينههاي موجود زندگي بهرهمند و برخوردار ميگردد.
والدين كه با اشتراك زندگي خانوادگي و تفاهم و تعاون، چنين زمينهاي را فراهم ميسازند، خود نيز به يكديگر نياز دارند. و اگر از يكديگر بينياز بودند و اگر در بين آنها جذب و انجذابي وجود نداشت، هرگز زيربار مسئوليت خانوادگي نميرفتند و با تشكيل خانواده چنين محيط پر خير و بركتي براي رشد جسمي و روحي اطفال فراهم نميساختند.
قويترين جاذبهاي كه زن و مرد را به يكديگر ميكشاند، و آنها را وادار ميكند كه عمري در كنار هم بگذرانند، جاذبه جنسي است. جاذبه جنسي هم علت «محدثه» خانواده و هم علت «مبقيه» آن است. اين جاذبه است كه زن و شوهر را به يكديگر وابسته ميسازد. و همواره به عنوان محوري براي زندگي فرزندان خود، تلاش ميكنند. به همين جهت است كه ازدواج، علاوه بر اينكه وسيلهاي است براي بقاء نوع و هم زمينهساز برخورداري كودكان از تعليم و تربيت صحيح، وسيله بسيار مؤثري است براي جلوگيري از هرزگيها و بيبند و باريها و روابط نامشروع و هم حفظ عفاف و سلامت اخلاقي جامعه.
چرا ازدواج؟!
با وجود اين جذب و انجذاب دائمي يا بايد اخلاق و فضيلت و عفاف را فدا كرد، و به انسانها اجازه داد كه آزادانه از يكديگر تمتع ببرند. و از تز فضيلت برانداز كمونيسم جنسي، تبعيت نمايند. يا بايد به منظور تحكيم پايههاي اخلاق و فضيلت، تمتعات جنسي انسانها را در چارچوب معين و مشخصي محدود كرد. اولي، مستلزم مفاسدي بسيار و دومي، مستلزم مصالح فراوان است.
در صورت آزادي تمتعات جنسي، حتي هم جنسگرائي هم نمي تواند، منعي داشته باشد. و در اين صورت بنياد خانواده متزلزل ميشود و تعليم و تربيت انسانها نيز در مهد خانواده و در سايه عطوفت و محبت و فداكاري والدين، منتفي ميگردد. كودكان بيسرپرست را يا بايد به حال خود رها كرد، يا بايد به شيرخوارگاهها و پرورشگاهها سپرد. چنين كودكاني هرگز انسانهايي متعادل و سالم نخواهند بود. در مهد خانواده، كودك از محبت و عطوفت و هدايت والدين برخوردار است. و در سايه پر مهر آنها به طور صحيح، رشد و پرورش مييابد. و انساني متعادل و سالم خواهد بود. فضائل اخلاقي، همچون امانت گرانبهايي است كه به دست اينگونه انسانها، قابل نگهداري است. اينهايند كه خود، وارث فضائل اخلاقي هستند. و ميتوانند پاسدار ارزشها و معنويت ها باشند.
اما كودكان سرگردان، بيسرپرست و شيرخوارگاهي و پرورشگاهي كه پدر و مادري براي خود نميشناسند، يا اگر ميشناسند از مهر و عطوفت و خدمت و فداكاري آنها برخوردار نيستند، هرگز وارث فضيلتها و ارزشها نيستند. بلكه گزاف نيست اگر بگوييم: وارث نگونبخت رذيلتها و ضد ارزشهايند. و بنابراين، اگر پاسدار رذيلتها نباشند، خيلي دشوار است كه پاسدار فضيلتها باشند.
نتيجه اينكه: اگر در بين زن و مرد، جذب و انجذاب دائمي نباشد، نيازي به ازدواج نيست و در نتيجه پذيرش مسئوليت پدري و مادري متزلزل ميشود. و نياز ممتدي كه كودكان به محبت و هدايت و تربيت والدين تا دوران جواني دارند، برآورده نميگردد. و انتقال فضيلتها و ارزشهاي خانوادگي به نسلهاي بعدي دشوار ميشود.
از سوي ديگر، اگر ارضاء غريزه جنسي در يك چارچوب مشخص و معيني محدود نگردد، جامعه تبديل به لجنزار فساد خواهد شد. و ضرري كه دامنگير نسلها ميشود، به مراتب از فرض قبلي، بيشتر و كوبندهتر خواهد بود. به همين جهت است كه قرآن كريم در وصف مؤمنان ميگويد:
«وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ»(مؤمنون،آیات 5 و 6)
آنان كه فروج خود را از آميزشهاي نامشروع، حفظ ميكنند. و تنها با همسران و كنيزان خود، ميآميزند كه در اين صورت بر آنها ملامتي نيست.
آيههاي فوق، آميزش جنسي را در چارچوب ازدواج و بردگي محدود و مشخص كرده و اين را از علائم ايمان مؤمن برشمرده و بنابراين آنهايي كه در خارج از چارچوب ازدواج و بردگي آميزش جنسي ميكنند، نشاني از كفر و كافري دارند. ولو اينكه دم از مسلماني بزنند. از آنجا كه تمتع جنسي، تنها به وسيله آميزش جنسي نيست. بلكه نگاهها و تماسهاي جسمي نيز، علاوه بر اينكه زمينهساز مفاسد اخلاقي و جنسي است، خود نوعي تمتع است، قرآن مجيد، نه تنها آميزشها را محدود ساخته بلكه نگاهها و تماسها را هم كنترل كرده و از زنها و مردهاي مؤمن خواسته است كه نگاههاي خود را مهار نمايند. در اين باره ميفرمايد:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» (سوره نور،آیه 30)
به مردهاي مؤمن بگو كه چشمهاي خود را فرو پوشند. و فروج خود را از زنا حفظ كنند. و نيز ميفرمايد:
«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» (سوره نور،آیه 31)
و به زنهاي مؤمن بگو كه چشمهاي خود را فرو پوشند. و فروج خود را از زنا و تمتعات جنسي ناروا، حفظ كنند. همانطوري كه بيننده وظيفه دارد كه چشم خود را فرو پوشد، طرف مقابل نيز وظيفه دارد كه خود را به گونهاي شهوتانگيز در معرض ديد ديگران قرار ندهد.
سر برهنه بودن زن براي مرد، شهوتانگيز است. علاوه بر اينكه مرد وظيفه دارد كه چشم خود را فرو پوشد، زن هم وظيفه دارد كه سر خود را بپوشد. به همين جهت است كه قرآن مجيد ميگويد:
«وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ» (سوره نور،آیه 31)
زنان با ايمان، بايد سرپوش خود را به گريبانها بزنند، تا گوش و گوشواره و گردن آنها، پوشيده شود.
همچنين زن مؤمن، زينت خود را جز نزد شوهر و محارم خود يا كودك يا زنان يا افرادي كه نياز جنسي ندارند، ظاهر نميكند.[همه اين مطالب، مربوط است به آيۀ 31 سورۀ نور، اما چون اين گفتار، هدف ديگري را تعقيب ميكند، ناچاريم از تفصيل خودداري كنيم.]
ارزش پايمال شده:
يكي از مشكلات بزرگ دنياي شرق و غرب، از بين رفتن همين محدوديتهايي است كه شرايع آسماني به منظور پاسداري ارزشها، توصيه كردهاند. از وقتي كه درهاي تمدن شرق و غرب، به روي مملكت و ملت ما گشوده شد، حكومتهاي دست نشانده و وابسته، تلاش كردند كه الگوي زن غربي را در جامعه ما پياده كنند. و حجاب چشمها و بدنها را بدرند. و با هرزه كردن چشمها و آلوده كردن بدنها، آينه دلها را به زنگار رذيلتها كدرسازند. يعني نشانههاي كفر و كافري را در جامعه ما كه جامعه توحيد و ايمان و تشيع است، پياده كنند. و خود و اربابانشان، بهرههاي سياسي و استعماري برگيرند. به همين جهت است كه انقلاب ما قبل از اينكه يك انقلاب سياسي و اقتصادي و اجتماعي باشد، انقلاب ارزشهاست. و هدفش اين است كه ارزشهاي پايمال شده را احياء كند.
بديهي است كه يكي از ارزشهاي پايمال شده، حجاب است. و اينك، ياران دلسوز انقلاب وظيفه دارند كه اين ارزش پايمال شده و ستم ديده را احياء كنند و با جان و دل از آن پاسداري نمايند.
آنها كه به اين ارزش بزرگ خيانت كردند خود را به عنوان مصلح و دلسوز جامعه معرفي كردند و چنين وانمودند كه قرنها بر زن از راه حجاب، ظلم شده و حقوقش پايمال گشته و از كاروان علم و هنر باز مانده و او را به صورت اسير و برده در چنگال شوهرها و پدرها و برادرها گرفتار كرده و نعمت بزرگ آزادي را از او گرفته است و اينك براي جبران همه محروميتها و رفع همه مظلوميتها و تبعيضها تنها يك راه وجود دارد و آن هم دريدن حجاب و برهنگي سر و كوتاه كردن دامنها و جلوهگري و خودنمائي آنهاست.
امروز بايد اين حقيقت روشن شود كه حجاب مانع علم و هنر و آزادي زن - البته به مفهوم صحيح آن - نيست. با حجاب هم ميشود حقوق از دست رفته خود را به دست آورد. حجاب، مانع درس خواندن و فعاليت اجتماعي نيست. شخصيت و مقام و منزلت زن، هرگز در برهنگي و بيبند و باري نيست. به عكس، علاوه براينكه در حجاب مقدس اسلامي، زن چيزي را از دست نميدهد، هم خودش و هم خانواده و هم جامعه از فوايد گرانبهايي برخوردار ميشوند.
زن، اگر حجابش را از دست بگذارد بايد فاتحه بسياري از فضائل اخلاقي و ارزشهاي مقدس ديني را بخواند و بايد بداند كه ميتواند از اين راه خانوادهها را متزلزل و جامعهها بلكه دنيايي را به فساد بكشاند. و اگر حجابش را پاسداري كند، كه ميتواند حافظ استحكام خانواده و سلامت جامعه و پاكي مردم دنيا باشد.
دنياي شرق و غرب در برابر گرفتن حجاب از زن چيزي كه بتواند سعادت و سلامت و خوشبختي او را تأمين كند به او نداده و در حقيقت همه چيزش را از او گرفته است. اسلام به او حجاب مي دهد و شخصيت او را بالا ميبرد، و احترام و عظمت و قداست او را در مسند مقدس مادري و همسري، حفظ ميكند. و در عين حال هيچ امتيازي را هم از او سلب نميكند.
زن غربي و شرقي افتخار ميكند كه حجاب را از دست داده ولي بر مسند علم و سياست و صنعت و هنر و قضاوت نشسته! غافل از اينكه به موقعيت مادري و همسري و خانوادگيش لطمه شديد خورده و احترام و عظمت خود را از كف داده و بازيچه و ابزار دست مردهاي هوسباز گشته و چشمهاي هرزه و آلوده را به سوي خود كشيده و در امور مزبور نيز ناموفق مانده است.
حال انصاف بايد داد: آيا اگر با حفظ ارزش مقدس حجاب همه امتيازات فردي و اجتماعي را حفظ كنيم، بهتر است يا اينكه از حول حليم در ديگ بيفتيم و وجود خود را تباه كنيم؟!
زن، يك انسان است و در بعد انسانيت همتاي مرد است نه پايينتر و نه بالاتر. انسان حقوقي دارد و بايد از حقوق خود متمتع گردد.
تحصيل دانش و تلاش در راه هنر و فعاليت سياسي و اقتصادي و اجتماعي حق انسان است. و در اين جهت فرقي ميان زن و مرد نيست.
حجاب، نه مانع است و نه مزاحم. بنابراين به بهانه اينكه حجاب مانع يا مزاحم است به بيحجابي روي آوردن، ستمي است بر اين ارزش والا و كمكي است به استعمارگران شرق و غرب كه ميخواهند با پايمال كردن ارزشهاي والاي ديني و اخلاقي ما را از اصالت و استقلال خود عاري كنند. و طوق بردگي و وابستگي بر گردن ما افكنند. انقلاب به موقع تحقق يافت. ساز ديار فرنگ از نوا افتاد. نوكر خود فروخته فرنگ به اربابان خود پيوست، و از آنجا به جهنم رفت. ارزشهاي پايمال شده احيا شد. حجاب حياتي نوين يافت. زنهاي انقلابي و مسلمان ثابت كردند كه با حجاب ميشود، عالم و دانشمند شد. ميشود هنر آموخت ،ميشود فعاليت سياسي و اجتماعي و اقتصادي و ديني و تربيتي و خانوادگي داشت. زن شوکه شدۀ غربي ناگهان چشم گشود و ديد كه زن مسلمان انقلابي بر مسند كمال نشسته و در پوشش مقدس حجاب اسلامي از هيچ امتيازي محروم نشده و گوي سبقت را در ميدان علم و فضيلت و اخلاق و سياست و اجتماع از او ربوده و او را به طور كلي خلع سلاح نموده است.
اينك بر ما است كه در تحكيم و تقويت اين ارزش والاي احيا شده بكوشيم و به آنهايي كه هنوز بيدار نشدهاند بفهمانيم كه دامن پاك حجاب از آلودگيهاي خيالي و نقصها و عيبهاي وهمي پاك و منزه است. و در عين حال فوايدي دارد كه شرح و بيان آنها حتي براي زنان آگاه و انقلابي نيز مفيد است.