خانواده، یکى از نهادهای مهم جامعه بشرى است که زیربنایى ترین و اولین نهاد اجتماع به شمار مى رود. تأثیر خانواده بر رشد، تعادل و شکوفایى افراد و جامعه به حدى است که هیچ صاحب نظری نمى تواند آن را انکار کند؛ از این رو، همه فلاسفه و صاحب نظران علوم انسانى از ابتدای تاریخ مکتوب علمى، درباره ی خانواده توصیه هایى داشته اند. ادیان الهى نیز به جهت نقش مهم خانواده در اخلاق و معنویت انسانها، آموزه هاى مهمى در این زمینه ارائه کرده اند، و در همین راستا آخرین دین الهى یعنى اسلام، در ابعاد مختلف زندگى خانوادگی، دستورها و آموزه های مفیدی ارائه کرده است. در این دین، ازدواج و خانواده محبوب ترین («ما بنى فى الاسلام احب الى الله من التزویج». (من لا يحضره الفقيه، ج3، ص: 383 ح 4343)) و عزیزترین («… بناء احب الى الله و اعز من التزویج». بحارالانوار، مجلسى، محمدباقر، ج ۱۰۰، ص ۲۲۲٫) نهاد بشرى نزد خداوند اعلام شده است. در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(ص) آمده است: درهاى آسمان، هنگام بروز چهار پدیده گشوده مى شود (کنایه از نزول برکات و رحمت خداوند) که دو مورد از آنها مربوط به خانواده است: وقتى عقد ازدواج برگزار مى شود و هنگامى که فرزند به چهره ی والدین خود نگاه می کند.(«یفتح ابواب السما فى اربعة مواضع… عند نظر الولد فى وجه الوالدین و عند النکاح»، بحارالانوار، مجلسى، محمدباقر، ج ۱۰۰، ص ۲۲۱٫) با این مقدمه، به بررسى سیر تاریخى مباحث خانواده از دیدگاه اسلامى مى پردازیم.
۱) سیر تاریخى مباحث خانواده از دیدگاه اسلامى
بر اساس متون اسلامى خداوند از ابتداى حیات بشر پیامبرانى را از میان انسانها براى هدایت آنها برگزیده است تا به تدریج آداب زندگى اجتماعى مطلوب و از جمله تشکیل خانواده را به آنها بیاموزند. از آن جا که خانواده تأثیرى اساسى بر سراسر زندگى فرد و همه ابعاد اجتماع دارد، همه ادیان الهى به آن توجه ویژه اى داشته اند. دین اسلام به عنوان آخرین دین الهى، بخش عمده اى از قوانین و توصیه ها را به خانواده اختصاص داده است. آداب ویژه ای برای زندگى خانوادگى وضع کرده و بسیاری از هنجارهاى مربوط به ازدواج و خانواده را در بخش عمده اى از جهان تغییر داده و در واقع ساختار مطلوب و بهنجار خانواده را بر اساس آموزه هاى دینى بنا کرده است.( جمل، ابراهیم محمد، تعدد الزوجات فی الاسلام، ص ۳۹٫
پیامبر اسلام (ص) و اولیاى دین (ع) به مسائل خانوادگى توجه داشتند و افراد را در زمینه روابط خانوادگى حتى روابط بسیار خصوصى زناشویى راهنمایى مى کردند. آنان در مورد شیوه ی انتخاب همسر، کیفیت روابط خانوادگى، برخورد با فرزندان و انواع روابط عاطفى در خانواده، به راهنمایى و حل مشکلات مردم مى پرداختند. در این کتاب، آموزه هاى اسلام در مورد خانواده بررسى شده است. متون اصلى دین اسلام را قرآن (وحى خداوند به پیامبر گرامى اسلام( ص)) و کلمات معصومین (ع) تشکیل مى دهد. قطعیت و اعتبار قرآن به تواتر مسلمانان طى قرنها ثابت شده است. کلمات معصومین (ع) نیز از برخى کتب روایى از جمله بحارالانوار، وسائل الشیعه و چند کتاب روایى معتبر دیگر، به دست آمده است. در ابتدای بحث مناسب است، تاریخچه موضوع را در دیدگاههاى اسلامى بررسى کنیم.
دانشمندان مسلمان از صدر اسلام تاکنون به مسائل خانواده توجه داشته و وظایف و حقوق متقابل اعضاى خانواده را مورد تأکید قرار داده اند، که در این جا به برخى نظریات برجسته قرون گذشته و برخى نظریات صاحب نظران قرن حاضر در باب خانواده اشاره مى شود تا سیر تاریخى مباحث خانواده در دیدگاه های اسلامى روشن گردد.
۱-۱) ابن سینا:
این دانشمند بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری، در تألیفات خود به بیان اهمیت خانواده و ارکان آن، چگونگى روابط میان زن و شوهر و نیز والدین و فرزندان مى پردازد. وی اهداف تشکیل خانواده را انگیزه هاى، اقتصادی، اجتماعى، محبت و آرامش و رفع نیازهای جنسى دانسته است. او زن را شریک اقتصادى و امین مرد، همکار و یاور وی در اداره ی منزل و مایه آرامش و سکون او مى داند، و نیازهای جنسى را امرى طبیعى معرفى مى کندکه تنها باید از راه ازدواج برآورده شود. ابن سینا معتقد است براى تشکیل یک مدینه ی فاضله، باید اصولى بر ازدواج حاکم باشد؛
اولا: باید مردم را به ازدواج تشویق و ترغیب کرد تا بقای نوع بشر تضمین شود. ازدواج باید به صورت علنى و آشکار صورت گیرد تا نسبتهای خانوادگى معین و مشخص باشد. سن ازدواج منوط به حدی از رشد جسمانى و عقلانى است که در آن، فرد در اداره خانواده موفق باشد. ابن سینا به ویژگى هاى مطلوب براى زن اشاره مى کند که اغلب از متون اصلى دین اسلام برگرفته شده است. برخى از این ویژگى ها عبارت اند از: عقل و زیرکى، حیا و دین دارى، مهربانى و توانایى فرزندآورى، فرمان برداری و امین شوهر بودن، وقار، هیبت و تسلى بخس بودن براى همسر
به نظر ابن سینا، مرد باید در روابط با همسر و اداره ی نهاد خانواده، سه اصل را مورد نظر قرار دهد:
الف- هیبت؛ که اساس تدبیر مرد در خانواده است؛ نواقص را تکمیل کرده و نقاط ضعف را مى پوشاند و بدون آن روابط زن و شوهر بر اساس صحیح استوار نیست. هیبت شوهر نسبت به همسر آن است که مرد احترام خویش را در خانه حفظ کند، از دین و مروت خویش پاسدارى نماید و به وعده هایش پایبند باشد. اگر مرد در برابر همسرش از هیبت و احترام لازم برخوردار نباشد، زن وى را کوچک مى شمارد و به فرمان او وقعى نمى نهد و در نهایت زن مدیر و مدیر خانواده مى شود. ابن سینا این امر را نکوهش مى کند؛ زیرا بر این باور است که زن نمى تواند مدیر و رئیس خانواده باشد.
ب- تکریم؛ شوهر باید زن را بزرگ دارد و او را تکریم نماید. زن هم در مقابل، وقتى کرامت مرد را دید، در حفظ و تداوم آن مى کوشد و در نتیجه احترام و تکریم متقابل میان زوجین حاکم مى شود. ابن سینا معتقد است راه اداره زن همین است و اجبار و تهدید ره به جایى نمى برد.
ج- اشتغال؛ شوهر باید زن را دائما به امور خانه دارى و تربیت و اداره فرزندان مشغول کند تا اوقات فراغت زن به امورى که ممکن است به روابط سالم آسیب رساند، صرف نشود، در غیر این صورت ممکن است زن به زینت و آرایش برای مردان بیگانه بپردازد و در نتیجه احترام متقابل زن و مرد از میان برود.(ابن سینا، حسین بن عبدالله، تدابیر المنازل، ص ۳۲-۳۸٫)
ابن سینا با تأکید فراوان بر محبت و الفت در خانواده و استمرار پیوند خانوادگى، طلاق را به صورت استثنایى و با شرایطى سنگین به پیروی از شرع مقدس اسلام، مى پذیرد. به نظر وی باید تا جایى که امکان دارد براى صلح و سازش میان زوجین کوشید و تنها زمانى به جدایى رضایت داد که امیدى به سازش آنها نباشد. همچنین طلاق نباید به دست زن باشد، و باید در اختیار مرد باشد و در صورت عدم تدبیر و تعقل کافى در مرد، باید به دست حاکم باشد؛ زیرا این امر در استحکام خانواده نقش بسیاری دارد. ابن سینا مسئولیت اصلى تربیت کودکان را متوجه والدین مى داند و بر اساس مراحل رشد، وظایفى را مقرر کرده است. وی تربیت فرزندان شایسته و تحویل آنها به جامعه را از اهداف اساسى ازدواج بیان مى کند.(اعرافى، علیرضا، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، ص ۲۹۱-۲۹۴٫)
۱-۲) غزالى:
این دانشمند قرن پنجم هجرى، در ضمن مباحث اخلاقى، به آداب زندگى خانوادگى به شرح زیر پرداخته است:
ادب اول: در مراسم ازدواج میهمانى برگزار کند. ادب دوم: در برخورد با زن، اخلاق نیکو در پیش گیرد به طوری، که نه تنها او را نرنجاند، بلکه رفتار و گفتار نادرست وی را تحمل کند. ادب سوم: با همسر با مزاح و روى خوش برخورد کند و با سعى و کوشش زمینه درک متقابل را فراهم نماید. ادب چهارم: مزاح و روى خوش را به حدى نرساند که هیبت وی به کلى از دست برود و همیشه مرد باید برتر باشد. ادب پنجم: در غیرت اعتدال را رعایت کند. ادب ششم: در مخارج زندگى، سخت گیرى نکند و در عین حال اسراف در پیش نگیرد. با خانواده غذا بخورد و هیچ غذایى را به تنهایى نخورد. ادب هفتم: در آموزش علم دین به همسر کوتاهى نکند. ادب هشتم: میان همسران به عدالت رفتار کند. ادب نهم: در هنگام نافرمانى زن، با تلطف و رفق با او مدارا کند. ادب دهم: در مسائل جنسى، لذت متقابل در نظر گرفته شود. این آداب در واقع وظایف مرد نسبت به زن است. زن وظایف مهم تری بر عهده دارد؛ از جمله: همیشه خویش را پاکیزه نگه دارد، به طورى که زمینه مناسبى برای معاشرت فراهم باشد؛ با شوهر خویش به جمال خود فخر نکند؛ بر شادى او حریص باشد؛ بدون علت دچار خشم و عیب جویى نشود؛ در اموال شوهر و زندگى قناعت را رعایت کند و اختلافهاى بین خود و شوهر را برای دیگران بازگو نکند.(غزالى طوسى، ابوحامد، کیمیاى سعادت، ج ۱، ص ۳۰۱٫)
۱-۳) خواجه نصیرالدین طوسى:
وى از دانشمندان قرن هفتم هجرى بوده است. طوسى در مورد راه تدبیر و برخورد مرد با زن سه امر هیبت، تکریم و اشتغال زن را لازم مى داند. وی در مورد حفظ کرامت زن و احترام گذاردن به او مى گوید: مرد باید به وضعیت اقتصادی و ظاهری زن توجه و در بهبود آن بکوشد؛ در پوشش او از دیگران سعى وافر داشته باشد؛ در مسائل خانواده با او مشورت کند؛ در تصرف امور منزل دست او را باز بگذارد؛ البته باید مراقب باشد که زن بر او غالب نشود. با خویشان زن رابطه ی خوبى داشته باشد؛ وقتى آثار صلاحیت و شایستگى در او دید، زن دیگرى را بر او ترجیح ندهد؛ زیرا غیرت زنان موجب اخلال در امور خانواده و همکارى نکردن آنها و به هم ریختگى نظام خانواده مى شود؛ زیرا مرد در منزل مانند دل است در بدن، و چنان که یک دل منبع حیات دو بدن نتواند بود، یک مرد را تنظیم دو منزل میسر نشود.
به نظر طوسىبه نظر طوسى شوهر باید در اداره خانواده از اموری خوددارى کند: در محبت به زن افراط نکند و او را از روابط نامناسب خارج منزل باز دارد. زنان براى تحصیل رضایت شوهر باید همواره عفت را رعایت کنند، به آنها احترام بگذارند، اخلاق خوب، همسردارى به وجه نیکو و همکاری در روابط جنسى را همواره در پیش گیرند؛ همچنین از سرزنش شوهر خوددارى کنند. طوسى در مورد نوع رابطه زن و شوهر مى گوید: زن شایسته شبیه مادر و دوست است. از این جهت شبیه مادر است که شوهر مایل به حضور او در خانه است و نبود زن برای مرد مشکل آفرین است، و شباهت به دوست از جهت قناعت زن و عدم زیاده طلبى او نسبت به مایحتاج زندگى است؛ لذا شوهر را در کمبود برخى امکانات و لوازم آسایش زندگى معذور مى داند.(طوسی، خواجه نصیر الدین، اخلاق ناصری، ص ۲۱۷-۲۱۹٫
)
۱-۴) فیض کاشانى:
وى از دانشمندان قرن یازدهم هجری است که به آثار روان شناختى ازدواج و زندگى خانوادگى توجه خاصى مبذول کرده و به مسئله آرامش و سکونت حاصل از روابط زن و شوهر اشاره نموده است. به باور وی، بدون وجود روابط مناسب در زندگى خانواده، مقابله با دشواری ها و خستگى های ناشى از زندگى روزانه، دشوار است. وى از اولیای دین (ع) نقل مى کند فردی که از خانواده خود فرارکرده است، مانند بنده ی فرارى است که نماز و روزه ی او قبول نمى شود تا به کانون خانواده بازگردد؛ همچنین فردی که در انجام وظایف خانوادگى کوتاهى کند، مانند بنده فرارى است، هر چند در جمع اعضای خانواده حاضر باشد. فیض یکى از وظایف والدین نسبت به فرزندان خود را آموزش نحوه ی برخورد با همسر و زندگى خانوادگى اعلام کرده، نمونه ای از آن را به دختر خود هنگام ازدواج به عنوان توصیه های پدری برای برقرارى زندگى متعادل و متعالى چنین بیان مى کند: «دخترم، از آشیانه اى که در آن بزرگ شدى، به سوی جایگاهى مى روى که شناخت کافى از آن نداری و همنشینى که هنوز با او انس نگرفتى، در مقابل او متواضع باش تا او مایه سربلندى ات باشد؛ به منزله گهواره اى برای او باش تا او تکیه گاهت باشد؛ از او اطاعت کن تا او مطیعت باشد؛ او را به خشم نیاور و از او دوری مکن؛ اگر به تو نزدیک شد، تو نیز به او نزدیک تر شو و اگر از تو دوری کرد، تو نیز از او دور شو».(فیض کاشانى، محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج ۳، ص ۶۷ و ۹۶-۱۳۵٫
)
۱-۵) علامه طباطبایى:
وى در تفسیر المیزان، هنگام بررسى آیات مربوط به مسائل زندگى خانوادگى، نظریاتى در این باره ارائه کرده است: آفرینس انسان به صورتى است که زن و مرد در ساختمان طبیعى بدن، مکمل یکدیگرند و هریک به تنهایى ناقص و محتاج دیگرى است. این نیاز و احتیاج موجب مى شود که زن و مرد به سوی یکدیگر حرکت کنند و بدین طریق، سکونت و آرامش یابند. به نظر ایشان، این امر از بزرگ ترین و آشکارترین نعمتها و موهبتهاى عالم طبیعت است؛ زیرا ساختمان جامعه ی بشری بر آن استوار مى شود و به همین سبب است که تعاون و همکاری میان افراد پدید آمده است. ایشان در مورد مودت و رحمت بین زن و شوهر مى گوید: مودت، محبتى است که اثرش در رفتار ظاهر شود و رحمت نوعى تأثیر روانى است که از دیدن محرومیت یا نقص کسى پدید مى آید و فرد را وا مى دارد که به او کمک کند. از روشن ترین جلوه گاه مودت و رحمت، جامعه کوچک خانواده است؛ زیرا زن و شوهر در محبت و رحمت، ملازم یکدیگرند و این دو به هم و به ویژه زن نسبت به فرزندان کوچک تر، عطوفت مى ورزند. این محبت و مودت، والدین را بر مى انگیزد که در حفظ، تغذیه و تربیت فرزندان بکوشند.(طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۲۸۵٫
وى در مورد سلسله مراتب افراد در خانواده، به پیروى از آیه «الرجال قؤامون على النساء»(نساء، ۳۴٫
)، قائل به مدیریت مرد در خانواده است و با اشاره به نکاتى از زندگى اجتماعى و شرایط طبیعى زن و مرد، این امر را تبیین مى کند. لزوم شدت و قدرتمندى براى جنس مرد و وجوب نرمى و پذیرش برای جنس زن، امری است که همه ملتها، کم و بیش به آن معتقدند، به طورى که زبانهاى مختلف عالم، هر شخص پهلوان و تسلیم ناپذیر را «مرد» و هر شخص نرم خو و تأثیرپذیر را زن مى نامند. دین اسلام این قانون طبیعى را در تشریع احکام خود، پذیرفت و قوام بودن را برعهده مردگذاشت.(کلمه قیم به معنای فردى است که مسئول رسیدگى به امور فرد دیگر است، و قوام نیز مبالغه در این امر است.)
خداوند به جهت طاقتى که مردان در اعمال سخت و دشوار دارند، و از طرفى زندگى زنان، احساسى و عاطفى است و اساس و سرمایه اش رقت و لطافت است، این قوامیت را به مرد داده است. علت دیگر این امر مسئولیت اداره امور اقتصادى خانواده است که بر عهده مرد مى باشد. قیومیت مرد بر زن از نظر مسائل زناشویى است و بر زن لازم است که در این امور و هرچه به آن مربوط است، از شوهر خود اطاعت کند. این امر بدان معنا نیست که مرد از اداره و تصرف زن در مایملک خود، سلب آزادى کند، یا استقلال زن در حفظ حقوق فردی و اجتماعى و دفاع از منافعش را سلب نماید؛
به بیان دیگبه بیان دیگر، از آن جا که مرد هزینه زندگى زن را از مال خویش مى پردازد، بر زن نیز لازم است در همه آنچه مربوط به روابط جنسى است، از مرد اطاعت کند.(طباطبایى، تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۲۸۹ و ۵۴۴-۵۴۷٫
)
۱-۶) شهید مطهرى:
او در تألیفهاى خود به مسئله ازدواج، اهمیت فراوانى داده و به تبیین قوانین اسلام با توجه به نیازهای انسان در عصر حاضر پرداخته است. به نظر وى، دین اسلام اصرار فراوانى دارد که محیط خانوادگى، آمادگى کامل را برای کامیابى زن و شوهر از یکدیگر، داشته باشد. زن یا مردى که در این امور کوتاهى کند، مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است. به اعتقاد شهید مطهرى، از میان ادیان الهى، دین اسلام بیشترین توجه خود را به بعد جنسى زندگى خانوادگى معطوف کرده و این امر را مقدس شمرده است. در بعد عاطفى، محیط خانواده، محل بروز عمیق ترین روابط و منشا روابط عاطفى در اجتماع است. نکته جالب توجه در نظریات شهید مطهرى، تقارب دیدگاه ایشان در باب خانواده با دیدگاه سیستمى است(این دیدگاه را برتالانفی (Bertalanffy) گسترش داد. در این دیدگاه، به خانواده به عنوان یک واحد متشکل نگریسته مى شود و فرد به عنوان بخشى از سیستم فراگیر خانواده تلقى مى شود (زیمون، ف، مفاهیم و تئورى هاى کلیدى در خانواده درمانی، ص ۲۵۳).
که در آن افراد در خدمت سیستم هستند و باید روابط اجزا به گونه اى باشد که کل خانواده، به عنوان یک واحد به اهداف مورد نظر نائل شود. به نظر ایشان، ازدواج اولین گامى است که انسان از خودپرستى و خود دوستى به سوی دیگر دوستى بر مى دارد. تا پیش از ازدواج تنها یک «من» وجود داشت و همه چیز براى «من» بود. اولین مرحله ای که این «من» شکسته مى شود، یعنى موجود دیگرى در کنار این «من» قرار مى گیرد و برای او معنا پیدا مى کند، کار مى کند، زحمت مى کشد، خدمت مى کند نه براى «من» بلکه براى «او»، در ازدواج است. سپس وقتى دارای فرزند مى شود دیگر «او»، «اوها» مى شود و گاهى «من» نیز فراموش مى شود.(مطهری، مرتضى، تعلیم و تربیت در اسلام، ص ۲۶۶ و ۲۶۷٫)
به نظر ایشان، از جنبه هاى مهم ازدواج، ایجاد کانونى برای پذیرش نسل آینده و تأمین سعادت آنهاست. دست توانای خلقت برای ایجاد، بقا و تربیت نسلهای آینده، علایق نیرومند زن و شوهرى را از یک سو و علایق پدر و مادر و فرزندى را از سوی دیگر به وجود آورده است. عواطف اجتماعى و انسانى در محیط خانواده رشد مى کنند. حرارت محیط فطرى و طبیعى پدر و مادر روح کودک را نرم و ملایم مى کند. ما وقتى مى خواهیم عواطف دو نفر را نسبت به یکدیگر تحریک کنیم، مى گوییم افراد یک ملت برادر یکدیگرند. قرآن نیز عواطف پاک ایمانى مؤمنان را به عواطف برادری تشبیه مى کند: «انما المؤمنون اخوة».( به راستى مؤمنان برادر یکدیگرند؛ حجرات، ۱۰٫) عواطف برادرى تنها از خویشاوندى و هم خونى پیدا نمى شود، عمده این است که دو برادر در یک کانون محبت بزرگ مى شوند و منشأ عواطف در اجتماع نیز همین عواطف برادری است.(مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، ص ۴۶ و ۴۷٫)
به طورکلى، از مجموعه نظریات فوق نکاتى را مى توان در باب نظام روان شناختى خانواده بیان نمود. بحث سلسله مراتب در خانواده و اقتدار بیشتر مرد، مورد اتفاق همه ی این صاحب نظران است. وظایف اعضاى خانواده و حدود و مرزهاى آن تا حدى بیان شده است، و زمینه هاى ناکارآمدى خانواده و عوامل اختلال در کارکردها، معرفى و به راههای پیشگیری توجه شده است. حالات روانى هر یک از زن و مرد و نکات روان شناختى تحکیم بخش روابط مطلوب در خانواده نیز تا حدی مورد توجه قرارگرفته است.
سایت اطلاع رسانی آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی ره
http://fa.tabrizi.org