هشت روایت از معجزات امام موسى کاظم (ع)

هشت روایت از معجزات امام موسى کاظم (ع)

روایت اول

مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید:
سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:« امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم.»
گفتم:« آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!»
فرمود:« ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ »
گفتم:« نه، ای مولای من. »
فرمود:« پس چه؟ »
گفتم:« دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود »
امام چنین دعا کرد:« خدایا او را ثابت‌قدم بدار. »
سپس فرمود:« من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم.»
ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست.
سپس فرمود:« من پس از سه روز از دنیا می‌روم. »
من به گریه افتادم. فرمود:« گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست.

روایت دوم

ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!

سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: “ معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول اللهاست که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است.

روایت سوم

علی بن مغیره گوید:
همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند.
امام فرمود:« چرا گریه می‌کنید؟ »
زن که امام را نمی شناخت گفت:« تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم.»
امام فرمود:« آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ »
گفت:«آری، آری!»
امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد.
زن با دیدن این صحنه فریاد زد:« بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! »
مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد

روایت چهارم

ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:«امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟»
فرمود:«امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید.»
سپس فرمود:«هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود.»
در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:« من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید.»
امام فرمود:«سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟»
سپس فرمود:«امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست.»

روایت پنجم

علی بن صالح طالقانی گوید:
در یک سفر دریائی کشتی ما دچار طوفان شد و تمام افراد غرق شدند. من نیز به تخته ای چسبیده بودم و سه روز با مرگ دست و پنجه نرم می کردم تا به لطف الهی امواج دریا مرا به جزیره سرسبزی انداخت، از شدت خستگی از حال رفته بودم، سرانجام از سر و صداهای مبهمی وحشتزده از جای جستم.

دیدم دو حیوان عجیب و غریب به جان هم افتاده و سر و صدا می کنند، چشمشان که به من افتاد به داخل دریا جهیدند، در این هنگام پرنده عظیمی که در حال فرود بود توجه مرا جلب نمود، این پرنده در دامنه کوهی که نزدیک من بود برابر غاری بر زمین نشست.

حس کنجکاوی من تحریک شد، برای تماشای بهتر این پرنده غول پیکر برخاستم و خود را لابه لای درختان پنهان کردم و به او نزدیک شدم ولی وقتی وجود مرا حس کرد بال گشود و پروازکنان دور شد.

آهسته به غار نزدیک شدم، ناگهان از درون غار صدای تسبیح و ذکر شریف لا اله الا الله، الحمدلله الله اکبر و تلاوت قرآن به گوشم خورد.

خوشحال جلو رفتم، نزدیک درب غار که رسیدم، صدائی از درون غار بیرون آمد: ادخل یا علی بن صالح الطالقانی. (علی بن صالح طالقانی به فرما داخل، خدا تو را رحمت کند)

بکلّی ترس من زائل شد وارد شدم و سلام کردم.

مردی جلیل القدر، خوش سیما و درشت چشم نشسته بود که جواب سلام مرا داد و فرمود: خداوند ترا به تشنگی و گرسنگی و ترس امتحان فرمود و سرانجام بر تو مرحمت نمود، ترا از سختیها رهانید، من می دانم که در فلان ساعت سوار کشتی شدی و این مدّت در سفر دریائی بودی و در این تاریخ دچار حادثه شدی و سه روز سرگردان امواج بودی و تصمیم گرفتی به خاطر سختیها دست به خودکشی بزنی و خود را به دریا بیفکنی وغرق سازی، ولی پشیمان شدی و در فلان موقع نجات یافتی و نزاع آن دو حیوان دریائی بیدارت کرد و پرنده عظیم حواست را بدین جا جلب نمود، بیا بنشین، خدای ترا رحمت کند.

قصه عجیبی بود، گفتم: شما را به خدا قسم! احوال مرا از کجا دانستی؟

فرمود: خدای دانای غیب و شهود مرا مطّلع فرموده است، همو که همواره تورا می بیند سپس فرمود: گرسنه هستی و دعائی نمود که متوجه مضمون آن نشدم، فقط دیدم غذائی حاضر گشت.

فرمود: بیا از روزی خدا بخور من هم خوردم، عجب غذائی تا کنون بدان خوبی نخورده بودم همچنین مرا به همان طریق آبی گوارا نوشاند و آنگاه دو رکعت نماز خواند و فرمود: دوست داری به شهر خود برگردی؟!

گفتم: چگونه چنین چیزی می شود؟

فرمود: کرامت خداوندی است که ما در حق دوستانمان می کنیم و سپس دعائی خواند که نفهمیدم و فقط قسمت کلمه الساعه الساعه (هم اکنون هم اکنون) را فهمیدم.

توده های ابری بر در غار دیده شد که تک تک نزدیک می آمدند و به صدای رسا می گفتند: سلام علیک یا ولی الله و حجته.

او جواب می فرمود: علیک السلام و رحمه الله و برکاته ای ابر مطیع به کدام سمت میروی؟

ابر پاسخ می داد: فلان جا .

سپس می پرسید: ابر رحمتی یا ابر بلا؟ بارش رحمت می بری یا بارش عذاب؟

ابر پاسخ می داد.

سرانجام ابر درخشان بزرگی پدیدار شد و پس از سلام و جواب،امام از او پرسید: کجا می روی؟

ابر پاسخ داد: طالقان .

پرسید: ابر رحمتی یا ابر عذاب؟

گفت: ابر رحمت.

فرمود: این امانت الهی را بخوبی تحویل بگیر و به طالقان برسان.

ابر گفت: سمعا و طاعه، شنیدم و مطیع فرمانم.

فرمود: فاستقری باذن الله علی وحدالارض. (با اذن الهی بر زمین قرار گیر. )

ابر بر زمین مستقر شد، او بازوی مرا گرفت و مرا بر فراز ابر نشاند.

گفتم: شما را به خدای بزرگ و بحق رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و بحث سیدالوصیین امیرالمؤمنین و ائمه هدی علیهم السلام سوگند می دهم خود را معرفی کنید که سخت مورد مرحمت الهی هستی و جلیل القدر.

فرمود: ای علی بن صالح، زمین هرگز به اندازه لحظه ای از حجّت الهی خالی نمی شود و همواره حجّت الهی در زمین خواهد بود یا به صورتی آشکار و یا به صورتی مخفی، من حجت ظاهر و باطن و حجت جاودان الهی و وصی رسول خدا در این زمان، موسی بن جعفر هستم. من متوجه امامت حضرت و پدرانش شدم.

حضرت فرمان حرکت صادر نمود و ابر در زمان کوتاهی در کمال آرامش مرا در طالقان بر زمین گذاشت.

وقتی خبر این جریان بگوش هارون الرشید ، خلیفه عباسی غاصب رسید، او را احضار نمود و ماجرایش را سؤال کرد وقتی علی بن صالح سرگذشت خود را تعریف نمود، هارون دستور قتل او را صادر کرد تا بخیال خود این معجزه حضرت را بپوشاند.

فقتله الرشید و قال: لا یسمع بهذا احدا

روایت ششم

علی بن یقطین گوید:
هارون در ادامه تلاشهایش برای تضعیف موقعیت اجتماعی حضرت و تحقیر وی در دید مردم، مردی را به همکاری دعوت نمود که از تردستی و جادوگری نیز بهره ای داشت و قرار شد او در مجلسی حضرت را خجلت زده سازد.

روز موعود فرا رسید و آن حضرت را احضار کردند، مجلسی معظم بود و با شکوه. هنگام پذیرائی همه بر سر سفره قرار گرفتند. آن مرد در مقداری از نانها نیرنگی خاصی بکار برده بود، آن نانها را مقابل حضرت گذاشتند. همین که خادم موسی بن جعفر (علیه السلام) خواست نانی را بردارد آن نان مقداری عقب تر پرید و هر نان نزدیکِ دست را که میخواست بردارد همین صحنه تکرار میشد و هر بار شلیک خنده هارون فضا را پر میکرد و همه نگاه ها متوجه حضرت و هارون و آن مرد مکّار شده بود و مجلس عجیبی بود.

لحظه ای بعد امام سربلند کردند و به تصویر شیری که روی پرده ای نقش بسته بود نگاه نمودند و محکم و رسا فرمودند: یا اسدالله خذ عدوالله (ای شیر الهی بگیر دشمن خدا را.) فوراً شیر عظیمی از پرده بیرون جست و آن مرد مکّار را درید. هارون و ندیمان از ترس بی هوش شدند و مجلس بهم ریخت.

وقتی هارون به هوش آمد و حالت عادی خود را باز یافت از آن حضرت درخواست نمود که: به حق من بر تو از تصویر شیر بخواه آن مرد را بازگرداند. حضرت فرمود: اگر عصای موسی که سحر ساحران را بلعید بود باز میگرداند او هم بازگردانده میشد. کنایه از اینکه او بر اثر اعمال زشت خود بسزای کردارش رسید و حالا دیگر راه بازگشتی در کار نیست.

روایت هفتم

علی بن ابی حمزه می‌گوید:
روزی به همراه (حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|(امام موسی کاظم علیه السلام)) از مدینه به سمت صحرا خارج شدیم. در راه به مردی از مغرب برخوردیم که در کنار الاغ مرده ای می‌گریست.
امام به او فرمود:« چه شده؟ »
گفت:« با دوستانم عازم حج بودیم که ناگهان الاغ من مُرد و آنان رفتند و من نومید و تنها ماندم.»
امام فرمود:« شاید نمرده باشد. »
گفت:« دلت به حال من نمی سوزد که مرا دست انداخته ای!»
امام فرمود:« من دعای خوبی می‌دانم. »
مرد گفت:« غم و غصه من کم نیست که تو هم مرا مسخره کنی؟!»
امام نزدیک مرکب مرد رفت و کلامی زیر لب زمزمه کرد که من نفهمیدم چه بود. سپس با چوبی که آنجا افتاده بود ضربه ای به الاغ زد و او را هی نمود.
ناگهان الاغ صحیح و سالم سر پا ایستاد.
امام فرمود:« آیا مسخره کردنی در کار بود؟! اکنون برو به همسفرهایت برس. »

روایت هشتم

مفضل بن عمر می‌گوید:
امام جعفر صادق علیه السلام امام پس از خود را موسی بن جعفر علیه السلام معرفی کرده بود ولی پس از شهادتش، پسر او به‌نام عبدالله افطح که پس از اسماعیل - که در زمان خود امام صادق از دنیا رفت ــ بزرگ‌ترین پسر امام بود، ادعای امامت نمود و گروهی را به دور خود جمع کرد.

موسی بن جعفر علیه السلام دستور داد هیزم فراوانی در میان خانه جمع کردند، سپس اصحاب بزرگ و برادرش عبدالله را احضار فرمود. پس از آنکه همه حاضر شدند به دستور امام، هیزم‌ها را به آتش کشیدند؛ و هیچ‌کس نمی‌دانست نقشه حضرت چیست.
وقتی شعله‌های آتش گسترده شد، امام علیه السلام از جا برخاست، داخل آتش شد و میان شعله‌های آتش نشست و شروع کرد به صحبت کردن. یک ساعت به همین منوال گذشت. آن‌گاه از جا برخاست و از میان شعله‌های آتش بیرون آمد و در میان اصحاب نشست. سپس رو به برادرش عبدالله کرد و فرمود:« اگر چنین گمان می‌کنی که تو امام بعد از پدر هستی، در میان آتش بنشین و با مردم سخن بگو.» عبدالله از زور خجالت و غضب، رنگ‌به‌رنگ شد و از منزل امام بیرون رفت.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

چگونه در مهمانی‌ها رفتار کنیم؟

رعایت آداب مهمانی می‌تواند روابط برادرانه میان مۆمنان را مستحکم‌تر ساخته و در رشد تعالی اجتماع تأثیر بسزایی داشته باشد.
No image

نقش ابراز علاقه و معاشرت درست در اسلام

نسان علاقه دارد كه مورد علاقه و محبت دیگران باشد. اگر آن‏ دوستداران، محبت‏خود را آشكار كنند، محبوب هم به محبان‏ علاقه‏ مند مى‏ شود و این محبت دو جانبه، زندگیها را از صفا و صمیمیت‏ بیشترى برخوردار مى‏سازد. ما اگر بدانیم كه خدا دوستمان دارد، ما هم‏خدا را بیشتر دوست‏خواهیم داشت. اگر بدانیم و بفهمیم كه رسول‏ خدا(ص) و اهل بیت(ع) به ما شیعیان عنایت و محبت دارند و این ‏علاقه را بارها نشان داده و اظهار كرده‏اند، محبت عترت در دل ما بیشترخواهد شد.
No image

اخلاق معاشرت اجتماعی، نمونه ای از سبک زندگی اسلامی

نمونه های بسیاری از سیره ی ائمه ی معصوم علیهم السلام درباره ی تشویق و تحریض مؤمنان به دوستی و برادری با هم، ایجاد پیوند برادری و دوستی بین آنها، اصلاح اختلافات و رفع کدورت ها گزارش شده است.
No image

اخلاق معاشرت و ارتباط با خویشاوندان در اسلام

سنّتِ «صله رحم»، از نیکوترین برنامه های دینی در حیطه معاشرت است. گرچه شکل نوین زندگی و مشغله های زندگیهای امروزی، گاهی فرصت این برنامه را از انسانها گرفته است، ولی حفظ ارزشهای دینی و سنّتهای سودمند و ریشه دار دینی، از عوامل تحکیم رابطه ها در خانواده ها است. بویژه در مناسبتهای ملّی، در اعیاد و وفیات و آغاز سال جدید، فرصت طبیعی و مناسبی برای عمل به این «سنّت دینی» است.
No image

تحلیل یافته‌های الگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملی

آنچه از امور فطری در بحث تربیت مورد نظر است و مبنای تربیت مطرح می‌شود، امور فطری در زمینه خواست‌ها و گرایش‌هاست. البته باید توجه داشت آن دسته از خواست‌های فطری مبنای تربیت قرار می‌گیرد که ویژه انسان است و امتیاز او بر حیوان به شمار می‌آید، نه آن بخش از خواست‌ها و گرایش‌ها که میان هر دو مشترک است؛ زیرا در این بخش، انسان مانند حیوان برای شکوفاسازی نیازی به تربیت ندارد.

پر بازدیدترین ها

No image

چگونه در مهمانی‌ها رفتار کنیم؟

رعایت آداب مهمانی می‌تواند روابط برادرانه میان مۆمنان را مستحکم‌تر ساخته و در رشد تعالی اجتماع تأثیر بسزایی داشته باشد.
No image

الگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملی (2)

غریزه قدرت، محرک زندگی انسانی است که از سه نوع جنسی، گرسنگی و ارتباطی تشکیل می‌شود. غریزه جنسی، مهم‌ترین غریزه زندگی است؛ زیرا از اول یا زن با «هویت زنانه» یا مرد با «هویت مردانه» به دنیا می‌آید.
No image

اخلاق و معاشرت در اسلام

اگر از انسانهاى موفق بپرسيد كه عامل موفقيت شما چه بود؟ بى درنگ يكى از عوامل مهم موفقيت خود را رفاقت با دوستان خوب اعلام مى‏دارند، و بر عكس اگر از انسانهاى شكست خورده در زندگى بپرسيد: چگونه به اين ناكامى‏ها مبتلا گشتيد؟ خواهند گفت: دوست ناباب.
No image

چگونه خانواده ای سالم داشته باشیم؟ (1)

خانواده مانند یک سیستم است و در عین حال که یک سیستم است، خود زیر سیستم یک نظام اجتماعی هم است و تحت تأثیر مسائل مختلف جامعه، مسائل اجتماعی - اقتصادی و ارتباطات و سایر مسائل قرار دارد. امروزه خانواده‌ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کنند که برخلاف توانایی و حتی آمادگی آن است. این مشکلات می تواند اثرات مخربی بر روی بهداشت روانی خانواده‌ها داشته باشد. سلامت روان یک از مهم ترین عوامل در ارتقاء و تکامل انسانها محسوب می‌شود.
No image

تحلیل یافته‌های الگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملی

آنچه از امور فطری در بحث تربیت مورد نظر است و مبنای تربیت مطرح می‌شود، امور فطری در زمینه خواست‌ها و گرایش‌هاست. البته باید توجه داشت آن دسته از خواست‌های فطری مبنای تربیت قرار می‌گیرد که ویژه انسان است و امتیاز او بر حیوان به شمار می‌آید، نه آن بخش از خواست‌ها و گرایش‌ها که میان هر دو مشترک است؛ زیرا در این بخش، انسان مانند حیوان برای شکوفاسازی نیازی به تربیت ندارد.
Powered by TayaCMS