باد، هوهو کنان، میان ستون های تو خالی و ویران خانه ها می پیچید و آوایش به زوزه ی گرگ می مانست. از باغ های "اورشلیم" جز دسته ای علف خشک و سوخته باقی نمانده بود و بر خیابان های شهر، اینجا و آنجا ردّ تیره ی خون مانده بود. اورشلیم، گورستان بنی اسرائیل شده بود. همه جا روی زمین، بر بلندی بام ها، بر تنه ی شکسته ی درختان و در گذر راه ها، جنازه های پشته شده و در هم ریخته و پریشان زنان و مردان و کودکان بر زمین ریخته بود؛ بی آنکه کسی برای دفن جنازه های پوسیده و خسته مانده باشد.(1)
ارمیا(علی نبینا و آله و علیه السلام)، وعظی غمناک برای مردگان شهر خواند: ""اورشلیم گناهان بسیاری مرتکب شده و ناپاک گردیده است. تمام کسانی که او را تکریم میکردند، اینک تحقیرش میکنند؛ زیرا برهنگی و خواری او را دیدهاند. او مینالد و از شرم، چهره ی خود را میپوشاند. لکّه ی ننگی بر دامن اورشلیم بود؛ امّا او اعتنایی نکرد. او به عاقبت خود نیندیشید و ناگهان سقوط کرد. اینک کسی نیست که او را تسلّی دهد."(2)
آنگه در میدان متروک شهر ایستاد و فریاد زد: ""ای کسانی که از کنارم میگذرید! چرا به من نگاه نمیکنید؟ نگاهی به من بیندازید و ببینید آیا غمی همچون غم من وجود دارد؟"(3) و با دل به هم خوردگی، رویش را از کلاغی که جسد مردی را سوراخ می کرد، برگرداند و چشمش به زنی افتاد که هر تکّه از بدنش سهم یکی از عقرب ها می شد.
ارمیا(ع) حیرت زده و غمگین پرسید: "چگونه مُردگان پوسیده و تکه تکه شده ی این شهر دوباره در قیامت گرد می آیند؟"
سروشی در آسمان فریاد کرد: "او را بمیران" و ارمیا(ع) در کنار مُردگان اورشلیم به خوابی صد ساله فرو رفت.(4)
پس از حمله ی بختنصر به اورشلیم، برخی از مردم بنی اسرائیل قتل عام شدند و آنهایی که باقی مانده بودند، به اسارت گرفته شدند. حضرت ارمیای نبی(ع)، در هنگام حمله ی بختنصر شهر را ترک کرده بود و پس از متروک شدن شهر، دوباره به اورشلیم بازگشت.(5)
در روایات آمده است که حضرت ارمیا(ع) پس از پرسش "چگونه مردگان زنده می شوند؟" توسط خداوند میرانده شد و آن نبیّ خدا، پس از صد سال دوباره زنده شد تا ماجرای شگفت آورش، عبرتی برای تمام جهانیان باشد. در روایتی زیبا از حضرت صادق(علیه السلام) آمده است که نخستین بخشی که از بدن ارمیای نبی(ع) زنده شد، چشم ایشان بود. بدین ترتیب، ایشان دید که چگونه استخوان های پوسیده ی مرکبش به هم پیوست و الاغ، سرزنده از جا برخاست. همچنین در همین روایت آمده است که بعد از آن، خداوند بر بنی اسرائیل رحم آورد و به دعای ارمیای نبی(ع) شهر مردگان را زنده گرداند.(6)
این نکته گفتنی است که ماجرای زنده شدن حضرت ارمیای نبی(ع) هر چند بسیار شبیه به ماجرای زنده شدن حضرت عزیر(ع) است، امّا در روایات به طور جداگانه به آن اشاره شده است.(7)
بدین ترتیب، با زنده شدن بنی اسرائیلیان در اورشلیم، (همانانی که توسط بختنصر کشته شده بودند)، بخشی از فرزندان اسرائیل در اورشلیم زندگی دوباره ای از سر گرفتند و عدّه ی دیگری بعد از سقوط قدرت بختنصر، در بابل ماندند و زندگی مشرکانه ی دیگری را از سر گرفتند.