کلید واژه ها:امکان هدایت خاصه-وقوع هدایت خاصه- رمل و جفر- استغفار
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و یزید الله الذین اهتدوا
هدی و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا»[1]؛ جلسه گذشته عرض کردم که این آیه هفتاد و شش از سوره
مبارکه مریم است سلام الله علیها و قدری هم در مورد این آیه مصدّع شدیم. عرض کردم که
هدایت دو قسم است هدایت عامه آن را قدری توضیح دادیم و هدایت خاصه که مراتب دارد یعنی
یک در مخصوص به دل باز می شود و آن بنده خدا هدایای معنوی از خدا دریافت می کند که
این را می گویند هدایت خاصه، حضور مقدس عزیزان گفتیم که نکته مهمی که باید در این بحث
مد نظر قرار بگیرد توجه به مراتب هدایت خاصه است که مراتب دارد و مثال هم خدمت مبارک
شما گفته ایم که شمعی دست کسی است که فقط پیش پای خود را می بیند ولی یک وقتی هم می
بینید که چراغی در دست دارد مسافت زیادی را در پیش روی خود می بیند و ای بسا دیگران
هم از نور او بهره مند می شوند. بله این هدایت خاصه به صور گوناگون ظاهر می شود عرض
کردم یک وقت در حدی است که عرفا می گویند آدم صالحی است یک وقت در حدی است که به یک
قدرتی می رسد گاهی حتی بعضی از چیزهای مخفی برای او کشف می شود
همیشه حکما و علما در مورد یک امری از دو دیدگاه بحث می کنند یکی از دیدگاه امکان بحث
می کنند یکی از دیدگاه وقوع چون امکان یک بحثی است وقوع بحث دیگری است فرض بفرمایید
که الان می گوییم آیا ممکن است در وسط مهدیه حوضی ساخته شود می گویید بله ممکن است
محال نیست خوب بحث دوم وقوع است آیا واقع هم شده یا نه می گوییم نه نشده حوض ممکن است
ساخته بشود ولی ساخته نشده است. در مورد هدایت خاصه و انواع ظهورات آن این بحث را کرده
اند که اولا بگوییم آیا می شود که پرده در برابر چشم کسی کنار برود یا نمی شود؟ قرآن
حدیث متفق قول امکان این را می رسانند که این امکان هست و اما واقع شده یا نه، واقع
شدن یا نشدن را باید ما روی بندگان ممتاز خدا مطالعه کنیم ببینیم واقع شده یا نه؟ پس
بنابراین وقتی وقوعش را روی بندگان ممتاز سیر کردیم ایمان ما به این مطلب زیاد می شود
یقین ما زیاد می شود چند تا مثال هم از بندگان برگزیده عرض می کنم که مثال وقوع است
تا ببینیم این شرح صدر روی چه کسانی واقع شده مثال هایی بزنیم در همین تهران ما یک
مجتهدی بود به نام آشیخ محمد تقی آملی قدس الله روحه مرد بزرگی بود ، بنده خدمت ایشان
در اواخر عمرش رسیده بودم در چندین رشته از علوم صاحب نظر بود، اولا یک فقیه و مجتهد
کبیری بود که بعد از فوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله علیه روی چند نفر
صحبت می شد که نامزد مرجعیت بودند یکی هم ایشان بود و در عظمت فقهی اوهمین بس که اسم
او در محافل برده می شد و الان هم شرح عروه مفصلی دارد، فقها و بزرگان و صاحب نظران
روی شرح عروه او حساب می کنند همچنین حاشیه ای بر منظومه حاج ملا هادی دارد آن حاشیه
هم در نهایت شهرت است وچه بسا شاید بعضی قسمت های آن متین تر از خود منظومه باشد، الان
چند تن از بزرگان علمای ما که نام آنهارا نمی برم و در قید حیات هستند از شاگرد های
آشیخ محمد تقی آملی بودند. این بزرگوار چیزی فرمود که عرض می کنم یک مثال عینی فرموده
بودند که من تشنگی یافتم نسبت به معارف و این خودش خیلی نطق بزرگی است خدا نصیب همه
بکند حالت تشنگی نسبت به معارف خودش قدم اول از مواهب الهی است که می گوید آب کم جو
تشنگی آور به دست * تا بجوشد آب از بالا و پس * تشنگی به دست آوردم و بالاخره مشتاق
شدم به نجف بروم در آن جا کسی سیراب کند مرا گفته اند آیت الله جمال السالکین آسید
علی قاضی تبریزی این تشنگی را بر طرف می کند می گوید رفتم شب در یک جایی خوابیدم و
بنا شد که صبح بروم این مرد را ببینم مرا به شاگردی می پذیرد و عجیب است که فرموده
بود سه مطلب در ذهن من بود جز ذات پروردگار هیچ کس از این سه مطلب خبر نداشت یکی این
بود که شب یک قدری هوا سرد شد من دیدم سرما من را آزار می دهد نه سرمای تند در نجف
گاهی این چیزها پیش می آید سرمای تندی مثل بعضی نواحی ایران نیست بالاخره کرسی کوچکی
گذاشتم و پتو و لحافی انداختم تا قدری خودم را گرم کنم و آخر که می خواستم بخوابم قرآن
را گذاشتم روی کرسی پاهایم را هم دراز کردم زیر کرسی و لحاف را کشیدم روی پاهایم تا
پاها مخفی بشود و نسبت به قرآن بی ادبی حساب نشود و در ذهن من بود آیا پوشاندن پا با
لحاف در این که بی ادبی نشود به قرآن بس است یا نه این یک مطلب که این که لحاف را کشیدم
روی پاهایم باز هم بی ادبی حساب می شود یا نه؟ مطلب دوم این که وقتی رسیدم نجف دودل
بودم کاملا بمانم یا برگردم ایران این هم دو تا مطلب. درهر صورت صبح رفتم سراغ آقای
قاضی را گرفتم گفتند ایشان در باب سلام نجف در قبرستان معروف در آن جا رفته است و مشغول
زیارت اهل قبور است می گوید رفتم دیدم که سید آن جا است و ساکت نشسته است و نه دعایی
و نه وردی و نه ذکری اصلا مثل این که این آدم حس ندارد مثل یک مجسمه ساکت، مطلب سوم
هم آن جا به وجود آمد که در ذهن خودم گفتم این سید از اینکه این جا ساکت نشسته چه کار
می کند چه فایده ای دارد این کار و هیچ صحبتی را شروع نکرده بود که آقای قاضی برگشت
گفت آشیخ محمد تقی درست است لحاف روی پاهای تو را پوشانده بود ولی باز هم بی ادبی بود.
مطلب دیگر که دودل بودم بمانم یا بروم ایران گفت دودل هم نمی خواهد بشوی نجف بمان.
مطلب سومی که آن جا به وجود آمده بود گفتم آقا از این که درقبرستان ساکت نشسته ایدچه
سودی حاصل می شود فرمودند بله درست است ساکت نشسته ام ولی هر چی می گویم به شما از
همین جا می گویم توجه فرمودید. یاد یک حدیثی افتادم حیف است این حدیث را به طور حاشیه
بگویم و رد بشویم ما شنیده بودیم که بعضی ها می آیند با مرده ها حرف می زنند البته
بنده هم اهلیت ندارم ولی به کمک روایات و حالات بزرگان به دست می آید مثل این که با
مرده حرف زدن کیفیت خاصی دارد نمی روند حرف بزنند و صدا در بیاورند مثل اینکه حرف زدن
با مرده ها با سکوت است این حاشیه است گفتم حاشیه حدیثی به ذهن من آمد . یک نفر از
محرمان امیرالمومنین سلام الله علیه اسمش است حبّه العالمین. می گوید با آقا امیرالمومنین
رفتیم قبرستان می گوید آقا ایستاد من هم ایستادم اما ساکت بود. آن قدر ایستاد که این
راوی می گوید حتی مللتٌ که من خسته شدم نشستم آقا ولی ایستاده بود آن قدر من نشستم
که از نشستن هم خسته شدم دوباره بلند شدم باز از ایستادن خسته شدم دوباره نشستم چند
دفعه تکرار می شود بعد از این که از ایستادن خسته می شده چند دفعه باز نشسته آخر می
گوید راستش دیگر خلقم تنگ شد گفتم یا امیرالمومنین یک لحظه هایی استراحت بفرمایید این
قدر ایستادید حضرت برگشت فرمود این ایستادن خشک و خالی نیست مگر حرف زدن با یک مومنی
و انس گرفتن با انسان ها و از این مقوله ها به دست می آید که حرف زدن با اموات ظاهراً
با تکلم و سر و صدا نیست یک حالت روحی است که البته در ائمه و انبیا حسابشان جدا است،
اما در کل به نظر می آید که اینها با کلمات نیست بالاخره اینها رابطه ای برقرار می
کنند و با سکوت انجام می گیرد این هم یک بحثی است. حالا شما الان ملاحظه می فرمایید
که صد ها از این نمونه ها عرض کنم به حضورتان که درحالات بزرگان و اولیا می شود پیدا
کرد که حد و حساب ندارد پس بحث امکانش حل شده است.در بحث امکان شرح صدر، بحث امکان
هدایت خاصّه، زدن پرده ها به کنار روایات و آیات متفق القول این بحث را حل کرده است.
از لحاظ وقوع هم مثال های زیادی می توان پیدا کرد.مطلب دیگری که به شما بگویم اینکه
سید ابن طاووس رضوان الله علیه در بین علمای امامیه که در کنار سفرةاهل بیت پرورش یافته
اند خصوصیاتی داشته است که می شود گفت منحصر به خودش بوده، سید از لحاظ های عدیده مرد
بزرگی است؛ مولفات سید سر تا سر نور است خانوادة سید خانوادة نور بوده یک نسخه از مولفاتش
به دستم افتاد اول از عظمت او یک چیزی بگویم برایتان بعد از کشف و هدایت خاصه مطلبی
از این بزرگوار برایتان نقل بکنم نسخه ای ازایشان پیدا کردند که در آن نسخه صورت چند
تا قرآن وقفی را سید نوشته است که می فرماید یک قرآنی به این مشخصات دارم که وقف کردم
بر فلان دخترم، آقا چند تا دختر پشت سر هم اسم می برد تمام را با این لقب وقف کردم
بر فلان دخترم الحافظه لکلام الله الرحیم که حافظ قرآن است دختر بعدی الحافظه لکلام
الله دختر سوم دختر چهارم عجیب است بعد سن هایشان را می نویسد می گوید این نه سالش
است حافظ قرآن است، این سیزده سالش است، آن شانزده سالش است، آن نوزده سالش است، چه
خانواده ای! چه بیتی که دختر ها همه حافظ قرآن هستند. سید خدمت امام زمان علیه السلام
شرفیاب می شده است منتها ننوشته ولی بالاخره به نظر می رسد که مکرر مشرف می شده است
و خلاصه بسیار مرد بزرگی است بعضی ها خیال می کنند که آدم که آدم خوبی شد و مقدس شد
باید دیگر با کتاب و نوشتن و قلم و ادب و این چیز ها کاری نداشته باشد نه بابا اینها
با آدم خوب بودن منافات ندارد. در همین تهران ما بعضی ها هستند که خدا کمک کند ان شاء
الله تحت عنوان اینکه اینها آدم های مقدسی هستند و صحبت هم گاهی می کنند همه را نمی
گویم بعضی ها را می گویم دیدم که آیه را غلط می خوانند حتی یکی را یک کسی ایراد کرد
که چرا این طور می خوانی سرش را تکان داد به حالت استخفاف گفت ما از قاف و غین گذشته
ایم یعنی چی آدم قرآن را غلط می خواند چون آدم مقدسی است یا حدیث را غلط می خواند شیعه
اهل بیت باید ادیب و آبرومند و قوی باشد «و اعد لهم مستطعتم بالقوه»[2]؛ فقط توپ و تانک را نمی گوید از هر نظر می گویند آنها ادیب
دارند ما باید ادیب داشته باشیم آنها شاعر دارند ما هم باید شاعر داشته باشیم در جنگ
های اسلام شعارهایی که مشرکین می دادند امیرالمومنین هم وزن و هم قافیهبا آنها
جواب می داد مشرکین می گفتند نحن لهم عزا و لا عزا لکم امیرالمومنین می فرمود: الله
مولانا و لا مولا لکم آن قدر رعایت می کرد و اعد لکم مستطعتم از هر نظر باید باشد خلاصه
سید کتابخانه بزرگی داشت و یکی از کتاب شناس های بزرگ شیعه است که کتاب های فهرست و
کتاب های خودش را فهرست کرده خودش مستقلا کتاب شده اسمش را گذاشته است الامانه عن کتب
الخزانه که منتها این کتاب چاپ نشده حالا در یک کتابی که در واقع وصیت نامه سید است
به گسترش کشف المحجه لثمره المحجه در آن جا وصیت نامه است این کتاب وصیت هایی که به
پسرش کرده، پسرش اسمش سید محمد بوده رضوان الله علیه به او وصیت کرده و کتابخانه را
توصیف کرده مختصر می گوید خدا برای تو در فقه تهیه کرده یعنی این کتب بعد از مرگمن
به تو می رسد قد حیی الله تعالی لک کتب فی الکلام ما در این کتابخانه کلام داریم قد
حیی الله کتب فی الاصول تا اینکه آخر کتابخانه چون خیلی جامع بوده می رسد به این جا
که می فرماید: که قد حیی الله لک کتب فی رمل و جفر. دقت کنید این جا را در بحث های
گذشته گفتیم که دروغگو زیاد است نباید دروغگو باعث شود شما به حقایق بد بین بشوید حقایق
سر جایش است یک نفر شیاد پیدا می شود می رود یک چند تا زن را فریب می دهد می گوید من
رمل می اندازم رمال درجامعه مترادف کلمه شیاد است یک همچین چیزی، آخرعلم رمل را کسی
بلد باشد اصلا به کسی نمی گوید تا اینکه برود دو تا زن ضعیف را فریب بدهد.
از مرحوم آیت الله العظمی مرعشی رضوان الله علیه کسی پرسید جفرحقیقت دارد یا نه؟ هیچ
وقت یادم نمی رود فرمود حقیقت دارد مدعی دروغ آن زیاد است اینها یک علومی است که البته
ضعیف شده و بسیاری هم از بین رفته یکی دوتا ده تا شاید پیدا بشوند اینها را بلد باشند
و این هم دیگر به کسی نمی گویند. حالا یک کسی می خواهد از ماوراء الطبیعه یک چیزی سر
در بیاورد بفهمد خودش می داند علم رمل علم بسیار مشکلی است بنده هم که این طور صحبت
می کنم اصطلاحات را می دانم و وارد نیستم نه به رمل نه به جفر ابدا؛ اما علم رمل روی
نه دایره تنظیم می شود که معروف ترین دایره، دایره سکن هست اینها که در دنیا خیلی معروف
هستند در دایره سکن کار می کنند که خیلی کارهای عجیبی از اینها سر می زند که چهار تا
شکل را ضرب در چهار تا شکل دیگر می کنند می شود شانزده ، قیدی دارد قیودی دارد اوضاعی
دارد خلاصه سید می فرماید: که حتی ما از این کتاب ها هم داریم به پسرش می گوید اگر
خواستی نگاه کنی نگاه کن بعد هم رمال را توصیف می کند می فرماید: رایناهم ما آنها را
دیده ایم تارت یقطعون و تارت یصیبون گاهی خطا می کنند و گاهی درست می گویند برای اینکه
گفتم این علم ضعیف شده البته جفر قدری قوی تر از آن است و علم پیچیده و قوی است که
داننده آن بسیار کم است این اواخر یکی از آنها که می دانست مرحوم شد و به یک نفر یک
چیزی داده بود گوینده به او هم گفته بود که دیگر بعد از مرگ من راضی نیستم به عهدی
نشان بدهی چون واقعا مشکل بوده است سینه به سینه است اصلا کتاب ودفتر جای آن نیست.
علی کل حال محل شاهد هم این جا است که این بشر گاهی دلش می خواهد چشم او باز شود منتها
نمی داند چه بکند پناه می برد به این علم ها ، پسر مرحوم آقای قاضی در این علم خیلی
وارد بود می گویند که آقای قاضی مخالفت می کرده که آخر چی کار داری می کنی از راه دیگر
برو این هم جوان بوده گوش نمی داده یک شب با گوشه چشم دیده بود که او در اعمال به مشکل
افتاده نقل می کنند که با گوشه چشم نگاهی کرده بود و گفته بود این را بردار بنویس این
ور و عین را بنویس آن ور جواب حاصل می شود گفت اقا تو که با این چیز ها کار نداشتی
اهل این چیزها نبودی گفته بود پسر جان کاری بکن که حروف با تو حرف بزنند توجه کردی
و الا خود را معطل نکن. یک شب هم من خدمت آیت الله بهاءالدینی عرض کردم خدمت ایشان
که اینها که این کار را می کنند چه طور است؟ فرمود: از طریق اهل بیت بروند مشرف می
شوند بر اینها خیلی حرف است توجه کردی این می خواهد نردبان شکسته ای بیاورد برود ببیند
بالا چه خبر است اهل بیت این را می گیرند می گذارند بالای مناره می گویند تماشا کن
هر کجا را می خواهی تماشا کن. آقا فرمودند: از طریق اهل بیت برود مشرف می شود بر همه
اینها جفر و رمل بازی می شود برایش. غرض تعبیر بلند بالای سید را برای شما بگویم ،
می گوید پسرم در جفر و رمل هم کتاب هست این جا خواستی نگاه کن اما این را بدان ببین
می گوید من جفر را بر تو حرام نمی کنم رمل را هم حرام نمی کنم حتی نسخه های معتبری
هم دارم دلت اگر پر می زند برو نگاه کن؛ اما یک چیزی است این را بدان این عبارت را
این عالم ربانی ازامام زمان دیده خیلی حرف است . می فرماید: که حرام نمی کنند قدغن
نمی کنند برو نگاه کن اما اگر با صدق با خدا معامله کنی از در صداقت در بیایی وصادق
باشی در دعای کمیل چه می خوانید یا حبیب قلوب الصادقین من قابل نیستم ولی شاید سی سال
روی این جمله فکر کرده ام هر چی جواب به ذهن من می آمد قانع نمی شدم آخر آدم یک چیزی
دریافت کند که خودش ایمان داشته باشد خودش قبول داشته باشد معارف الهی با ان شاء الله
و ماشاء الله درست نمی شود. گفتم خدایا یک عده هستند صادق نیستند ولی خدا را دوست دارند
اصلا بشر خدا را دوست دارد خود این یک بحثی است که خدا بشر را خدادوست آفریده است.
منتها بعضی ها کارشان در معصیت به جایی بسیار بدی می رسد که موهبت از او می گیرند و
الا به این آسانی ها خدادوستی از ما هجرت نمی کند . خدا رحمت کند مرحوم علامه آیت الله
آمیرزا ابوالقاسم اردوبادی ایشان مرجع بزرگی بود، یک وقت من یک بیت شعر از او پیدا
کرده بودم روزی بود که دوازده ساعت کار کرده بودم رمق نداشتم بیت را که دیدم مثل اینکه
خستگی من در رفت خدا می گوید تو خودت در این دل هستی کجا می روی و « نحن اقرب
الیه من حبل ورید»[3]؛ توجه فرمودید خدا
کند که قدر بدانیم بالاخره کاذب هم خدا را دوست دارد خیلی از متقلّبین حتی بعضی از
کفار هم، مساله مساله فطرت است. چرا داریم که«یا حبیب قلوب الصادقین»[4]؛ به نظر من« یا حبیب قلوب الصادقین»[5]؛ می خواهد بگوید آدم بنده صادق باشد
بیشتر از همه محبت خدا به او داده می شود و طعم محبت را خوب می فهمد عجب آخر محبت های
کم و متوسط ممکن است طعمش را خیلی این دل نفهمد. بگذار یک حدیث برای شما بخوانم مطلب
روشن بشود حضرت موسی علی نبیا و آله علیهم السلام از خدا یک درخواستی کرد گفت خدایا
عبدترین بنده ات را به من نشان بده. خدا یک نشانی داد رفت دید یک پیرمردی است زمینگیر
چشم هم ندارد چندین ناراحتی هم دارد. حدیث مفصل است مختصر می گویم دید نشسته دارد مناجات
می کند حرف می زند و خلاصه حرف ها این است می گوید یک وقتی صلاح دیدی من را از سلامتی
بهره مند کردی و امروز صلاح نمی بینی من هم راضی هستم به هر چه تو راضی هستی. آخر گفت
یا بار یا رسول حضرت موسی پیغمبر بود تکان خورد آمد جلو گفت آخر این که همه چیز تو
را از دستت گرفته یکی یکی تو می گویی یا بار یا رسول. رسول صیغه مبالغه است یعنی ای
کسی که زیاد صله می دهی اگر ما یک دوستی داشته باشیم به ما هدیه بدهد این دوست می شود
رسول. می گوید این خدا که همه چیز تو را دانه دانه از تو می گیرد چه طور می گویی رسول
می خواهی دعا کنم خدا چشم تو را به تو بدهد من مستجاب الدعوه هستم حضرت موسی ظاهرا
خودش را معرفی نکرد گفت نمی خواهم گفت خوب نمی خواهی نخواه این رسول برای چی بود. گفت
رسول را برای این گفتم که محبتش را آن چنان در دل من انداخته آن چنان لذت می برم که
هیچ کس نمی برد مهم نیست چشم نداشته باشم مهم نیست زمین گیر باشم آن محبت در دل ما
هنوز ننشسته یا حبیب قلوب الصادقین آن محبت که آدم لذت می برد همه چیز از چشم او می
افتد آن برای صادقین است بندگانی که با صدق آمده اند جلو. برمی گردم به حرف سید می
گوید پسرم این امانت الله را از در صدق با خدا معامله کنی دیگر جفر و رمل نمی خواهی
عبارت را گوش بدهید بنده صادق خدا باشی قلب تو یک آینه می شود همه چیز را در آینه می
بینی منتها یک تعبیر خیلی دقیق دارد که آخر صحبت به این جا که برسد می گوییم. آن وقت
فرق معصوم و غیر معصوم چی می شود بله مبتلا فیه کل الشی می گوید معصوم همه چیز را در
قلبش می بیند این آقا هم می بیند یک عبارتی آورد که فرق معصوم و غیر معصوم مشخص شود
می فرماید ترا فیه کل لیل من وراء سطر رقیق می بینی همه چیز را ولی از پشت یک پردة
نازک یعنی بالاخره یک چیز هایی هنوز هست که به تو نرسیده است در معصوم آن سطر رقیق
هم نیست ظاهراً این فرق معصوم و غیر معصوم است. پس البته این فرق ها هم هست، در معصوم
قطع و وصل نیست در غیر معصوم قطع و وصل است عرض کنم که محتوای قالب اینها در معصوم
و غیر معصوم خیلی فرق می کند اما بحث ما فعلاً هنوز به آن جا نرسیده است.
اجمال بحث این است که هدایت خاصه ظهورهای مختلفی دارد از یک آدم صالح و سر به زیر شدن
گرفته تا صاحب کشف و شهود شدن که خود این یک بحث بزرگی است و عظمت اسلام را ببینید
عظمت این مکتب را ببینید در کنار این مکتب آدم صاحب کشف می شود صاحب شهود می شود و
چه بسا بندگانی هستند که اینها صلاحشان نیست صاحب کشف شوند صاحب شهود بشوند خدا با
همان دید به اینها نگاه می کند آدم های مهذبی هستند نورانی اند حالا به یک دلیلی به
یک عللی صلاح نیست صاحب شهود بشوند و اینها چه بسا ناله هم می کنند تضرع هم می کنند
وچه بسا ثوابشان از بعضی از صاحبان کشف بیشتر می شود که بنده در این مورد آن بیت زیبا
را خیلی به کار می برم می گوید مه گفتم به کام و وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک
بنگر شاید رسیده باشی در مورد ائمه هم همین طور است بعضی ها مورد نظر امام زمان قرار
می گیرند بدون این که خودشان بدانند حضرت زیر و رویشان می کند بله عنایت می کند بلند
می شود نماز شب می خواند پنجاه سال نماز شب خوانده نفهمیده چه کسی عنایت کرده نه که
امام زمان واقعاً بیاید دستش را بگیرد و بلندش کند فقط تصرفات است. خوب چند تا جمله
به این مبحث مربوط می شود یکی یا حبیب قلوب الصادقین که مختصر توضیح دادم مختصر می
گوید ان آیت الله بالصدق جفر چی هست رمل چی هست اینها عرض کنم که نزد ارباب توحید نزد
ارباب شهودی اینها بازی است اگر چه علمی است کمالی اگرچه اینها چیز هایی هستند که از
عالم کل خبر می دهند در کنار رمل و جفر چیزهایی هم هستند که حتی علما بعضی ها اصلاً
به زبان نیاورده اند غیر از اینها چیزهای دیگری هم هست مرحوم ملا احمد نراقی علومی
را می دانسته ماورای اینها که حتی مطرح کردن آنها بی مقدمه خالی از اشکال نیست ولی
اعتنا نکرده نه او و نه دیگران. بنده خدا باید بلند نظر باشد و الا اینها چیزهایی است
که بعضی ها داشته اند و چه بسا که آدم های بزرگی بودند و چه بسا هم که نبوده اند هر
دو تا طایفه دیده شده اند یکی این جمله است یا حبیب قلوب الصادقین یکی هم جمله دیگر
جرات نمی کنم بگویم چون اهلیت ندارم . این دعای کمیل دریااست، دانشگاه است چقدر خوب
است که این دعای کمیل تدریس بشود .« یا نور المستوحشین فی الظلم»[6]؛ خدا نور آنهایی است که در ظلمت ها وحشت زده بشوند و ظلمت
ها انواع و اقسام دارد ظلمت حسی داریم ظلمت غیر حسی داریم ظلمت های غیر حسی بعضی ها
مربوط به دنیا است و بعضی ها مربوط به آخرت است، در تمام اینها نوری که می درخشد خدا
است« یا نور المستوحشین فی الظلم»[7]؛
بعضی ها را گناه برای آنها ظلمت درست می کند باز هم نور آنها خدا است باید استغفار
کنند.« والذین اذا فعلوافاحشه او ظلموا انفسهم ذکر الله فاستغفروا لذنوبهم
و من یغفر ذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون»[8]؛ این آیه را عنایت بفرمایید بندگان خوب را توصیف می کند
نه اشتباه نشود معصوم که گناه نمی کند بندگان خوب آنهایی که نورانیتی دارند بالاخره
معصوم هم نیستند بالاخره گاهی می لرزند می فرماید:« و الذین اذا فعلوا»[9]؛ این خوب ها وقتی کار زشتی بکنند گناهی
بکنند زود یاد خدا می افتند غیر از گنهکارهای حرفه ای هستند. گنهکار حرفه ای ناراحت
نمی شود یک چیزی یادگاری به شما بگویم که یک معیار است می خواهی ببینی از چشم خدا افتاده
ای یا نه ، این معیار را تا حالا فکر کردی می خواهم ببینم هنوز خدا به نظر رحمت به
من نگاه می کند یا نه معیار دارد هر وقتی دیدی که از گناه کردن ناراحت می شوی بدان
که از چشم خدا نیافتاده ای هنوز هر وقت خدایی نکرده گناه کردی گفتی مهم نیست بعضی یک
کارهایی می کنند که پیش آن چیزی نیست اگر گفتی مهم نیست پناه ببر به خدا این را من
استنباط کردم از بعضی روایات به زبان فارسی ساده اگر گناه کردی ککت نگزید بدان از چشم
خدا افتاده ای برو ناله کن برگردد دوباره یک کسی گناهان زیادی کرده بودمی گفت
من توبه کرده ام یک روز صحبت شد این طور می گفت بله آن وقت ها که یادش به خیر گفتم
پس تو چه توبه ای کرده تو که می گویی یادش به خیر باید آدم آب بشود عرق بکنی بگویی
من بودم این کارها را می کردم اشک بریزی توجه کردی. یک وقت مکه مشرف بودم خیلی وقت
پیش بود دیدم یک نفر آمده است صد و بیست نفر از حجاج بودند این آدم بی راهی بوده خلاصه
نمی خواهم مفصل بگویم چی بوده توبه کرده بود آقا آن چنان اشک می ریخت من همچین چیز
تا حالا ندیده امیک وقت دست زد به این کتف من برگشتم گفتم چی است گفت تو می
گویی خدا من را می بخشد یا نه؟ من هم ناراحت شدم اشاره کردم که بابا حاجی های زیادی
هستند گفتم از تمام اینها تو را زودتر می بخشد آقا خدا«و الذین اذا فعلوا فاحشه
او ظلموا انفسهم ذکروا الله»[10]؛ ظلمت
گناه که درست می شود برای آنها، زود یاد خدا می افتند و خدا را یاد می کنند می گویند
با وجود این خدای خوب و این همه نعمت ها با این همه انسان هامن چه کار کنم.
وقتی یاد خدا افتادند در همان حد خلاصه نمی شود و استغفر بذنوبهم برای گناهان خود آمرزش
می طلبند . ظلمت گناه درست می شود یاد خدا می افتد پشت سرش استغفار و توبه و اشک ندامت
القا می کند می گوید:«و من یغفر الذنوب الا الله»[11]؛
این جمله را دقت کنید در فقه اسلام گفته اند چند چیز برای قاضی مستحب است نمی گوییم
مباح است نمی گوییم عیب ندارد می گوییم مستحب است یعنی اگر این کار را بکند یک چیزی
گیرش می آید مستحب است اجرش می دهند مثل نماز غفیله است مثل نماز نافله است یکی از
مستحبات قاضی این است که اگر آن متهمی را که آوردند پیشش مورد تهمت از حقوق الله باشد
نه از حقوق مردم یک وقت است پول کسی را خورده این جا باید حسابی رسیدگی بشود منزل کسی
را غصب کرده خدایی نکرده کسی را کشته، کسی را مجروح کرده، صدمه زده، آبروی کسی را برده
این باید رسیدگی بشود. اما یک وقت نه این موضوع تهمت مربوط به حقوق الله است و نه حقوق
الناس مثلا یک نفر را آورده اند می گویند که زهر مار خورده، ببخشید خیلی دهانش فلان
بو را می دهد می گویند مستحب است قاضی حرف در دهانش بگذارند بگوید بعضی دواها است که
بوی فلان چیز را می دهد شاید از آن داروها را خورده است آن هم می گوید بله اتفاقا من
از آن داروها خورده ام نمی خواستم بگویم یک چیزی بگذار تو دهانش بگذار برود. دیگر اسلام
یک جهنمی که برای مردم درست نکرده است چون دین رحمت است «و ما ارسلناک الا رحمة
للعالمین»[12]؛ یک کسی آمد پیش امیرالمومنین
آقا من زنا کردم حضرت فرمود که لعلک المستها شاید دست زدی داری اشتباه می کنی آقا امام
امیرالمومنین است غیر از علم امامت یک آدم فوق العاده ای هم هست تشخیص می دهد این چیز
ها را ، آقا من زنا کردم لعلک المستها شاید دست زدی آقا من زنا کردم لعلک تقلبتها شاید
یک وقت تقبیل بوده یک کسی آمد خدمت رسول خدا آقا من زنا کردم حضرت صورتش را بر گرداند
یعنی نشنیدم آقا یا رسول الله به من نگاه کن من زنا کردم حضرت باز رویش را بر گرداند
از طرف سوم همین طور از طرف چهارم که آمد حضرت فرمود من تعجب می کنم از این مردم که
خدا عیب اینها را پوشانده می آیند عیب خودشان را باز می کنند هر غلتی کردی یک چیزی
شبیه به این مضامین فرمود عجب دینی دارید نمی خواهد آبروی خودت را ببری عجیب است الان
در دنیای غرب که می روند کرة ماه هنوز اتاق اعتراف هست من رفتم به چشم خودم دیدم یکی
می نشیند بیچاره سرخ می شود زرد می شود آبی می شود پیش یک بشر شیاد حقه باز به گناهانش
اعتراف می کند. آن هم می گوید باید این قدر بدی تا بخشیده شود شنیدم گاهی قسط بندی
هم می شود اما اسلام می گوید اگر خطایی کردی گناهی کردی شب برو یک وقتی که زن و بچه
ات هم خواب باشند ریا هم نباشد یک گوشة فرش را بزن کنار صورتت را بگذار بگو:«
رب اغفر و ارحم تجاوز عما تعلم فانک انت الاعزالاکرم»[13]؛ به قول بابا طاهر خداوندا به حق هشت و چهارت - چهارده
معصوم را می گوید چقدر لطیف است - ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی بله چه کار داری می روی
می گویی« و من یغفر الذنوب الا الله»[14]؛
این جا خدا خودش به این مستحب عمل کرده است . می گوید مستحب است که موضوع تهمت اگر
مربوط به حقوق الله باشد حرف در دهان آن متهم بگذارید زهر مار نخورده از آن دوا ها
خورده است. آقا زنا کردم نه دست زدی اشتباه می کنی بگذار و برو مستحب است نه اینکه
بگوید بله چی بیا ببینم کجا، اینها لازم نیست مگر اینکه مربوط به حقوق مردم باشد بله
جامعه باید امنیت داشته باشد مردم شریف اند عزیزاند ولی لا به لای این شریف ها و عزیز
ها کسانی هم گاهی پیدا می شوند که مواظبت می خواهند اینها از خدا نمی ترسند بله حالا
می خواهم بگویم در این آیة شریفه خود خدا به این مستحب عمل کرده است گنهکاران را شب
جمعه جمع کرده است می گوید:« و من یغفر الذنوب الا الله»[15]؛ اگر می خواهید آمرزش بطلبید غیر از من کیست که گناهتان
را ببخشد، اصلاً کجا می خواهید بروید. بعد می فرماید فرق اینها با گنهکاران حرفه ای
این است که «و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعملون»[16]
اینها دیگر گاهی لغزش پیدا می کنند ناله شان بلند می شود نور برایشان بلند می شود «یا
نور المستوحشین فی ظلم»[17]؛از
اینمی آید بیرون اما دیگر گناهکار حرفه ای نیست و لم یصر اگر اصرار بکنند حرفه
ای می شوند قبح گناه از نظر آنها می رود. حضرت رضا سلام الله علیه فرمود: «الصغائر
من الذنوب»[18]؛ این حدیث را اگر عربی
آن را به خاطر نسپردید امام رضا فرمود: «الصغائر من الذنوب طرق من الکبائر»[19] گناهان کوچک راه هایی هستند به سوی گناه
های بزرگ. انگشتر طلا دست کرده می گویم حرام است می گوید مادر خانم من داده است مادر
خانم داده مجوز نمی شود. داده که داده می خواهی پز بدهی انگشتر منگران قیمت
است انگشتر عقیق است انگشتر خودم را نمی گویم که از طلا خیلی بالاتر است فیروزه است
خیلی بهتر این پلاتین را هم می گویند این هم برای مردان عیب ندارد بعضی می گویند این
طلای سفید است، نه این طور نیست از نظرعلمی پلاتین یک فلز دیگری است اگر آدم حلقه آن
را داشته باشد عیب ندارد شرعا طلای سفید چیز دیگری است حالا می گوییم این را در بیاور
برای تو حرام است می گوید مردم یک کارهایی می کنند که این پیش آنها نماز شب است اولا
که در نهج البلاغه عبارتی را دیده ام خدا به داد ما برسد می فرماید:« اشد الذنوب
ما استهان به صاحبه»[20]؛ شدیدترین گناه
گناهی است که صاحب آن آن را کوچک بشمارد آخر این که چیزی نیست این خودش بدترین گناه
است گناه همین حرف تو است! ثانیا تو وقتی بدانی گناه است و ادامه بدهی قساوت پیدا می
کنی خدای نکرده سراغ گناه دیگر می روی.
شب جمعه ماه رمضان شب زیارتی اقا ابی عبد الله در یک مکانی نزدیک کربلا یک منطقه ای
بوده است آن جا سنی و شیعه با هم سکونت داشتند نقل می کنند که یک شب در آن منطقه یک
عالم سنی با یک عالم شیعه به هم رسیدند و بحث در گرفت در مورد زیارت ابی عبد الله علیه
السلام. بالاخره صحبت کرد این عالم سنی با این عالم شیعه، آن عالم سنی گفته بود شما
چرا آن قدر می روید کربلا آن کار ها چی است که می کنید عالم شیعه گفته بود سنت مستحب
است چه طور سنت است از کجا می گویید بالاخره بحث طول کشیده بود و پاسی از شب گذشته
بود خسته شده بروند آخر قرار را بر این گذاشتند که هر کس برود در منزل خودش بخوابد
و بعد از نماز صبح بحث را ادامه بدهند عالم سنی گفت تو بیا منزل ما بحث را دوستانه
ادامه بدهیم عالم شیعه هم قبول کرد. عالم شیعه بر حسب قرار بعد از نماز صبح رفت در
خانه عالم سنی در زد اهل و عیال آمدند پشت در گفتند پدر ما نیست گفت کجا است با من
قرار داشته گفتند پدر ما رفت کربلا تعجب کرد برای چی کربلا این سر شب با من ساعت ها
بحث کرد و زیر بار نرفت و بنا شد من بیایم در همین موضوع بحث کنم آقایان سر بسته حرف
می زنم ای مردم،ای مهمان های خدا حواس شما جمع باشد یک وقت کسی خیری می کند و می آیند
در یک وقت مخصوصی دست او را می گیرد به خاطر آن خیر یک وقت شری می کند و به خاطر شر
سر یک موقع معین زمینش می زنند حواس شما جمع باشد حالا این عالم سنی چه خیری کرده بود
یک دفعه دست او را می گیرند سه چهار ساعت بحث قانع نمی کند او را اما یک چیز نشانش
می دهند تمام می شود گفت رفته کربلا عالم شیعه تعجب کرد پشت سر او روانه کربلا شد دید
رفته نشسته کنار ضریح ابی عبد الله اشک می ریزد می گوید آقا من غلط کردم نفهمیدم آقا
من را ببخشید رفت و دید او در یک حالی است و حالا صبر کرد مناجات او با ابی عبد الله
تمام شد یا همان آن او را متوجه خود کرد خدا می داند بالاخره همدیگر را دیدند گفت آقا
من خوشحالم شاید این طور گفته باشد من خوشحالم تو به این حال افتادی هدایت شدی اما
دلم می خواهد بفهمم چی بود قضیه از مثال هدایت خاصه و هدایت عامه شده دیگر مگر آقا
امیرالمومنین برای کسی مخفی است نه اما این هدایت خاصه است. گفت قضیه من این شد من
دیشب از تو جدا شدم رفتم خوابیدم در عالم رویا دیدم چند تا هودج کجاوه بین زمین و آسمان
حرکت می کند دو تا کجاوه دیدم دو بانوی مجلله در هر کدام از این هودج ها نشسته اند
پرسیدم اینها کی هستند گفتند یکی از اینها فاطمه زهرا است و یکی خدیجه کبری است گفتم
کجا می روند گفت شب جمعه است می روند زیارت امام حسین سلام الله علیه بعد می گوید دیدم
که کاغذ های کوچکی از آن هودج ها به زمین می ریزد برداشتم یکی از آنها را خواندم دیدم
نوشته فاطمه زهرا امان نامه می دهد از آتش جهنم هر کسی که شب جمعه حسین او را زیارت
کند.« السلام علیک یا ابا عبد الله و لا حول و لا قوه الا بالله.»
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1] . مریم: 76
[2] . انفال 60
[3] . ق: 16
[4] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد / ج 2 /
848
[5] . همان
[6] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد / ج 2 /
850
[7] . همان
[8] . آل عمران: 135
[9] . همان
[10] . همان
[11] . همان
[12] . انبیا: 107
[13] . الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه
السلام / 220
[14] . آل عمران: 135
[15] . همان
[16] . همان
[17] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد / ج 2
/ 850
[18] . عيون أخبار الرضا عليه السلام / ج 2
/ 180
[19] . همان
[20] . نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 535