مغفرت الهی، جبران کننده خسارت ها

آنچه می تواند ضررهای انسان به خود را جبران کند، اول مغفرتی است که باید از سوی خدای متعال بیاید و این آتش ها را خاموش نماید. آتش هایی که انسان برافروخته، فقط دامن خودش را هم نمی گیرد، بلکه دود این آتش، عالم را آلوده و چشم اولیا را اشکبار می کند. بعد از اینکه مغفرت الهی، این آتشی را که به این سرمایه افتاده، خاموش کرد، رحمت الهی باید سرمایه را تدارک کند و از نو این خسارت ها را جبران نماید.

رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ [1]. خدایا! ما خودمان به خود ستم کردیم و آنچه جبران این ستم را می کند، رحمت و مغفرت توست. اگر این مغفرت و رحمت نیاید، ما دچار خسارت می شویم.

توبه، کلید درهای رحمت و مغفرت الهی

آنچه دریچه های مغفرت و رحمت را به سوی انسان باز می کند، توبه است. در مناجات التائبین، امام سجاد به خدای متعال عرضه می دارد: أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبَادِكَ بَاباً إِلَى عَفْوِكَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ[2]، خدایا! تو بابی و دریچه ای به سوی عفو خودت برای انسان ها گشوده ای که نام آن دریچه را توبه گذاشته ای.

توبه دری است که خدای متعال به روی انسان گشوده: فَقُلْتَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً[3]. خدا این دریچه را به سوی انسان گشوده و می گوید من سرمایه را دادم، ولی تو سرمایه را با دشمن من معامله کردی. حالا مأیوس نباش. اگر به سوی من بیایی، من برای تو تدارک می کنم. نه فقط اگر به طرف من آمدی تو را می پذیرم، بلکه مشتاق این اقبال تو هستم.

اشتیاق خداوند به فرد توبه گزار

روایات مضامین متعددی دارد که در کتاب شریف کافی نقل شده است. حضرت در مقام تشبیه می فرمایند: اگر انسانی در بیابانی تنها مانده باشد، و مرکبش را گم کرده باشد، چقدر محتاج این مرکب است؟ جانش در گرو این مرکب است. اگر پیدا کند، راه به جایی می برد، ولی اگر پیدا نکند، طعمه درنده ها خواهد شد. او از گرسنگی می میرد و از تشنگی جان می دهد. چقدر مشتاق است که این مرکبش را پیدا کند. حضرت می فرماید: وقتی بنده ای به سوی او توبه می کند، همین طور خوشحال می شود. لو يعلم المدبرون عنّي كيف انتظاري لهم و رفقي بهم و شوقي إلى ترك معاصيهم لماتوا شوقا إليّ و تقطّعت أوصالهم من محبّتي؛[4] اگر آنهایی که به من پشت کرده اند می دانستند که من چگونه منتظر و مشتاق آمدن آنها هستم، از این شوق جان می دادند.

توبه، کیمیایی برای تبدیل سیئات به حسنات

خدای متعال می فرماید: توبه موجب می شود که خدا گناه را به حسنه تبدیل کند. انسانی یک عمر رذالت داشته و عالم را آلوده کرده وقتی توبه کرد، خدا همین ها را به خوبی ها تبدیل می کند و این برای خدا کاری ندارد. بعضی از نمونه هایش را خدای متعال در عالم به ما نشان داده است. خدای متعال می تواند بدی را به خوبی تبدیل کند. نه فقط می تواند بدی را محو کند، بلکه آن را به خوبی تبدیل کند.

توبه، از نشانه های فضل الهی

توبه دری است به سوی مغفرت و این مغفرت جبران خسارت هاست و این در را خدا باز کرده است. اگر خدای متعال این در را باز نمی کرد، ما از خدای متعال طلبکار نبودیم. چون نعمت خدا را با دشمن خدا معامله کرده بودیم. پروردگار می فرماید: ما انبیاء را فرستادیم که به تو بگوییم اگر این کار را کردی، یک عمر باید در خسارتش بمانی. اگر خدای متعال این در را به سوی انسان باز نمی کرد، انسان هیچ عذری نداشت. خدای متعال از سر فضل خود، راه جبران خسارت را به سوی انسان باز کرده و این راه، توبه است.

عجیب این است که این توبه چگونه خسارت ها را جبران می کند و همه خسارت ها را از بین می برد. یعنی خسارت هایی که دامن خود آدم را گرفته بود، آثارش را در عالم محو می کند. إِذا أَرادَ شَيْئاً ؛ [5] همین کفایت می کند؛ أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[6] دستور خدا مساوی است با تحقق. خدای متعال، حتی زمینی را که او بر آن گناه کرده، عوض می کند.

در سوره نوح، حضرت نوح به قومش می فرمود: اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ[7] شما استغفار و توبه داشته باشید که استغفار قدم اول است و توبه قدم دوم.

گناه سبب قطع رحمت خدا

ثمره این استغفار و توبه این است که گناه در نظام عالم اثر می گذارد؛ ریزش باران رحمت را قطع می کند، قحطی و کشتار می آورد، نزاع و دشمنی به همراه دارد و عمر را کوتاه می کند. استغفار، همه اینها را جبران می کند: يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً [8] اگر استغفار کردید خدا باران رحمت خود را می باراند وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ [9] به واسطه این استغفار به شما فرزند عطا می کند و ثروت می دهد. وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهارا.[10]

انسان تائب، غرق در رحمت الهی

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ[11] خدای متعال انسان تائب را دوست دارد. او محبوب خداست. سپس حضرت فرمودند: خدا کسی را که دوست می دارد، عذاب نمی کند. بنابراین، توبه برائت از عذاب حق است و غرق شدن در محبت حق.

حضرت باز فرمودند: ملائکه برای تائب استغفار می کنند. خدایا! قصور و بهشت به او بده. می دانید که دعای ملائکه مستجاب است.

آیه سوم این است! يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ [12] خدای متعال، گناه انسان تائب را به عبادت تبدیل می کند. خدا می فرماید: یک عمر گناه کردی. قبل از اینکه چشمت باز شود و عالم آخرت را ببینی، اگر توبه کردی، همان یک لحظه بس است.

ندامت، اولین مرحله توبه

حالا باید دانست که توبه چیست؟ امیر المؤمنین(ع) شش مرحله برای توبه ذکر کرده اند. مرحله اول ندامت است. ندامت حاصل چه توجهات و چه تنبهاتی است؟ به دست آوردن ندامت خیلی سخت است. آدمی که زینت های دنیا را به دست نیاورده راحت است. اگر در زینت های دنیا غرق شد و فهمید این زینت ها مال اوست، چگونه می تواند پشیمان شود؟

امیرالمومنین در روایت شریفه می فرماید: توبه کردن از گناه نکردن سخت تر است. در کتاب شریف کافی می خوانیم که اگر انسان بخواهد از گناه بگذرد، راحت تر است تا توبه کند.

عزم بر ترک گناه، دومین گام توبه

تصمیم انسان، گامی مهم در توبه قدم دوم چنین است: الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً؛ [13] انسان کافی نیست از گذشته ها پشیمان باشد. باید نسبت به آینده ها مصمم باشد. این بزرگترین سرمایه ای است که خدای متعال به انسان داده است: قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ إِلَيْكَ عَزْمُ إِرَادَةٍ يَخْتَارُكَ بِهَا [14] در دعای شب بیست و هفتم رجب می خوانیم: خدایا! این را من یافته ام و تو به من عطا کردی. فهمیده ام بزرگترین سرمایه برای آن انسانی که به سوی تو سفر می کند، تصمیمی است که تو را بخواهد و انتخاب کند. و این خواستن، بزرگترین سرمایه آدمی است.

اگر انسان این تصمیم را برای آینده نگرفت، دوباره همان رفاقت ها انسان را به سوی غیر خدا می برند. اگر من تصمیم جدی نگرفته نباشم چطور می توانم وقتی آن صحنه تکرار شد، دوباره تائب باشم. بنابراین، این تصمیم است که آینده انسان را تضمین می کند.

البته چیزی است که به من واگذار کرده اند و بقیه اش، توفیق من الله است خدا می گوید: شما مصمم باشید تا آخر عمرتان معصیت نکنید، اگر همین فردا هم آدم از دنیا رفت، خدا ثواب ترک معصیت الی الابد را به آدم می دهد. اگر انسان مصمم بود که روزی یک جزء قرآن بخواند، خدای متعال ثواب این را تا خدا خداست می دهد.

معصیت، از بین بردن لذت مناجات از انسان

وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ[15] اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ،[16] خدا نور آسمان ها و زمین است و همه جا این نور وجود دارد. مشکل، این است که اگر ما در ظلمتیم به دلیل دور بودن نور نیست، برای این است که به نور پشت کرده ایم. خورشید دارد می تابد من پشتم را به خورشید کردم و راه می روم. همه نورانیت عالم از خداست و مشکل از ماست.

شخصی به حضرت موسی گفت: وقتی به مناجات با خدای خود می روی، بگو فلان بنده ات گفت من که اینقدر معصیت تو را می کنم چرا کار به کار من نداری؟ خدا فرمود: به آن بنده ما بگو تو نمی دانی ما تو را مجازات کردیم و لذت مناجات با خودم را از تو گرفتم.

چه عذابی بالاتر از این. کسانی که نیمه شب بیدارند و هنگام سحر صدای اذان را می شنوند، حالی خوش دارند. آدم پنجاه سال گناه کرده، مثل اینکه پنجاه سال به خورشید پشت کرده است. پس از خورشید دور نشده است. همین که برگردد، دوباره نور را درک می کند. مهم برگشتن و توبه و تصمیم است.

پس علاوه بر ندامت، عزم بر ترک هم جزو واجبات است و از ارکان واجب توبه به شمار می رود. بنابراین، تأخیر توبه جایز نیست.

حکایتی در مورد آفت زبان

شخصی قصابی نقل می کرد که در مجلسی نشسته بودیم که گفتند زنها با هم مذاکره ای دارند. مثل اینکه شما دختر رشیده ای دارید و ما هم جوانی داریم که می خواهد ازدواج کند. گفت من خیلی نمی شناختم، فقط گوسفندداری بود و برای ما گوسفند می فرستاد. به او گفتم چشم. من تحقیقی می کنم و خبرش را در نامه می نویسم.

تحقیقی کردیم و دیدیم آدم های خوبی هستند. در نامه نوشتیم: پنجاه گوسفند برای ما بفرست و در مورد ازدواج پسر شما با دختر ما هم از طرف ما مانعی نیست. شما هر جور صلاح می دانید، عمل کنید.

دیدیم جواب نامه آمد و پنجاه گوسفند را فرستادند. اما درباره مسأله ازدواج، اصلا صحبتی نکردند. نامه دوم، سوم و چهارم، تا این آقازاده ازدواج کرد.

روزی با فامیل به منزل ما آمدند. نشسته بودیم سر سفره؛ گفتم: راستی بنا بود وصلتی صورت بدهیم، چطور شد؟ شما منصرف شدی؟ گفت: خب پشیمان شدیم. مصلحت نبود. گفتم: نه من باید بفهمم دلیل چه بود.

گفت: قضیه این است که وقتی من از خانه شما بیرون آمدم، بدون اینکه شما بفهمی گفتم من هم تحقیقی بکنم. به محل آمدم؛ گفتند: خانه حاج جعفر امین برو؛ تو کوچه میرزای شیرازی است. رفتم خانه حاج جعفر امین؛ گفتم: ما می خواهیم با این قصاب وصلتی صورت بدهیم. شما صلاح می دانی یا نه؟ حاج جعفر امین گفته بود: نمی دانم. پیش خودم گفتم: حتماً مشکلی هست و می خواهد غیبت نکند.

گویا حاج جعفر، آقازاده ای داشت و دختر را برای او می خواست. حاج جعفر امین برای پسرش پیشنهاد می کنه که دختر ما را بگیرد - که ظاهرا پسرش - این دختر را نخواست.

این مطلب افتاد و تا الان یک نفر برای خوستگاری دختر ما در این خانه را نزد. من هم دعا کردم که خدا عذاب این حاج جعفر امین را زیاد کند.

مرحوم میرزای شیرازی - با شنیدن این حکایت - خیلی ناراحت شده بودند. به یکی از این تاجرهای شیراز - که ظاهرا ازدواج هم نکرده بود - پیشنهاد ازدواج با این دختر را می کنند. می گویند: بیا برای رضای خدا این قضیه را فیصله دهیم، او می پذیرد. همان جا در منزل حاج جعفر امین، دختر قصاب را میرزای شیرازی عقد می بندند.

مرحوم میرزا عبدالهادی شیرازی فرموده بودند جد ما میرزای شیرازی گفتند: همان شب من خواب حاج جعفر امین را دیدم. گفتم: حاج جعفر امین، وضع و حالت چطور است؟ صدا زد آقای میرزای شیرازی، امروز شما مرا از عذاب نجات دادی. تا امروز من گیر بودم. امروز شما باعث شدی من از عذاب الهی نجات پیدا کردم.

زخم زبان

و إذا رأيت النّاس يشتغلون بعيوب النّاس فاشتغل انت بعيوب نفسك [17] با این زبانمان چه می کنیم؟ با این زبان چقدر دل ها را می سوزانیم؟ چقدر یتیم ها را می آزاریم؟ چقدر رفقای شیعه امیرالمومنین را رنجیده می کنیم. این بچه ای را خدا امانت داده؛ چقدر به خاطر عیب جزئی به او ناسزا می گوییم. چقدر به این همسر پرخاش می کنیم.

قربان شما فاطمه زهرا (س) و امیرالمومنین که یک لحظه حاضر نشدید در تمام مدت زندگی دیگری از شما رنجیده شود؛ چون رسول الله فرموده بود: فاطمه جان مبادا از علی چیزی بخواهی و علی نتواند برآورده کند. نکند از امیرالمومنین چیزی بخواهی و علی شرمنده بشود. مَنْ أَعَانَ عَلَى مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ[18] هنوز آب غسل رسول الله خشک نشده بود که فاطمه درد و دلهایش را با رسول الله شروع کرد. به امیرالمؤمنین گفتند: آقا ما از گریه فاطمه خسته شدیم. بگو یا شب گریه کند یا روز. این بود که روزها دست حسن و حسینش را می گرفت و به بیرون قبرستان بقیع می آمد، زیر سایبان آن درخت می نشست و برای مصیبت های بابا اشک می ریخت.

ذکر مصیبت

السلام عليك أيها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لأمير المؤمنين السلام علیک یا عباس بن علی.[19] در طول مسافرت این برادر بزرگوار امام حسین، تمام همت خود را صرف رضایت امام حسین کرد. می خواست نگرانی و اضطراب را از چهره امام حسین بردارد. بار امام حسین را سبک کند، شخصاً با اینکه فرمانده لشکر امام حسین بود، به حاجات اطفال امام رسیدگی می کرد. آنها عمو را به جای پدر به حساب می آوردند. همه مشکلات را با او در میان می گذاشتند.

پس نقل کردند روز عاشورا وقتی کار تشنگی تو خیمه های امام حسین بالا گرفته بود، بچه های امام حسین نزد قمر بنی هاشم آمدند و آب خواستند. حضرت عازم میدان شد. به هر کیفیت بود خود را به آب رساند. اما به هر کیفیت که بود آب را برداشت و تشنه لب از شط بیرون آمد.

فرمانده های دشمن دیدند که اگر آب به خیمه برسد، ممکن است شکل صحنه جنگ تغییر کند. به لشکر دستور دادند، بسیج عمومی کنند. دور قمر بنی هاشم را گرفتند و محاصره اش کرده اند. حضرت هم همتش را گذاشته بود و برای امام حسین و اطفالش آب ببرد. دست راست قطع کردند، دست چپ را قطع کردند. با دندان مشک را گرفت. پرچم را هم با بازوان محافظت می کرد.

ولی یه لحظه ای پیش آمد که دیگر قمر بنی هاشم نه پرچم داشت و نه آب. طوری تیر بارانش کرده بودند که همه اندامش پر از تیر شده بود، تیر به چشمای مبارکش اصابت کرد. ناگهان در هجوم عمومی دشمن، از اسب بر زمین افتاد. امام حسین صدا زد: أخا أدرک أخاک.

همین که صدای قمر بنی هاشم بلند شد، حال امام حسین دگرگون گردید. با شتاب آمد. اما دیگر کار از کار گذشته بود. امکان حمایت از قمر بنی هاشم نبود. پس دستانش را بر کمر گذاشت و فرمود: الآنَ انْكَسَرَ ظَهْرى وَقَلَّتْ حيلَتى.[20]

حسین جان! ای کاش کسی هم بود وقتی تو از اسب بر زمین افتادی، می آمد و سر تو را به دامن می گرفت. دستاشو برد و خاک های گرم کربلا رو جمع کرد. صورت بر خاک ها گذاشته و مشغول به ذکر خداست. ناگهان مانند نگین او را در محاصره کردند. هر که با هر سلاحی که داشت به امام حسین حمله کرد. دستور داد عزیزانم! برگردید به خیمه ها. ولی هنوز شاید به خیمه نرسیده بودند که دیدند صدای تکبیر دشمن بلند شده، نگاه کردند دیدند سر امام حسین بالای نیزه است صلی الله علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته.

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری