کلید واژه ها: عاشورا, خلافت, امیرالمومنین علیه السلام , «فضائل علی علیه السلام », «حکومت بنی امیه», بیعت, «متهم کردن علی علیه السلام », «روح دین», «ولایت الهی».
اسامی معصومین: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ، امام علی علیه السلام .
سخنران استاد میرباقری
امیرالمومنین علی علیه السلام در خطبه شقشقیه به برخی از حوادث که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در دنیای اسلام اتفاق افتاده اشاره فرمودند. همین حوادث هستند که زمینه ساز فجایع بعدی نظیر حادثه ی عاشورا شدند و آنقدر گویاست که برخی از اهل سنت هیچ توجیهی برای این خطبه نتوانستند پیدا کنند جز اینکه انکار کردند از امیرالمومنین هست. بعضی ها هم گفتند این خطبه از خود سید رضی است در حالیکه این خطبه سندهای مختلف دارد و منهای سندها امکان ندارد این عبارات جزء از خود حضرت از کس دیگری باشد. کاملا گویاست که این فرمایشات، فرمایشات حضرت است. حضرت آن دوره را اجمالا توصیف کردند و فرمودند: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی»[1]. لباس خلافت را به تن کردند در حالیکه می دانستند آن کسی که شایسته ی این کار است و به منزله ی محور خلافت است و کار جامعه ی اسلامی جز بر محور او نمی گردد من هستم. «و إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی»[2]. بعد می فرمایند: من هم به ناچار صبر کردم یاور و مدد کاری نبود. ولی شرایط، شرایط سنگینی بود که همه را از پا در می آورد. من صبر کردم تا دوره ی خلافت آن ها به پایان رسید همانند کسی که استخوان در گلو و خار بر چشم داشته باشد. «حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَه فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَه»[3]. خلافت را به همدیگر می دادند.
بعد حضرت می فرمایند: «فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ، يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا»[4]. حکومت را درحوزه ی خشناء قرار دادند و محور این خشونت هم خودشان بودند. وقتی محور حکومت یک چنین محوری شد این چهار خصوصیت در او تکرار می شود. در چنین شرایطی مردم هم به چهارنقطه ضعف مبتلا شدند و اعتراض از خصوصیات چنین خلافتی است. «فمنی الناس َ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاض»[5]. خبط یعنی غیر متعادل حرکت کردن، شماس یعنی بدخلقی کردن، تلون یعنی هر روز رنگی به خود گرفتن و اعتراض یعنی راه را بجای اینکه مستقیم طی کنند در عرض طی کردند. بقول خود ما زیگ زاگ رفتن.
حضرت در یک کلام نورانی (مرحوم کلینی;در روضه ی کافی نقل می کند.) می فرماید: چه بدعت ها که گذاشتند. یکی یکی می شمارند و می گویند اگر می خواستم برگردانم کسی دور بر من نبود، اگر می خواستم اموال را به سیره ی رسول الله تقسیم کنم، اگر می خواستم مقام ابراهیم را به جای خودش برگردانم و اگر... حضرت می شمارند و می فرمایند کسی دور بر من نبود.
ابن ابی الحدید و سایر منابع نقل می کنند که یکی از خلیفه ها وقتی در بستر بیماری بود به یکی از اطرافیان گفت من می گویم تو وصیت نامه را بنویس. گفت بنویس «بسم الله الرحمن الرحیم». و از هوش رفت. نویسنده وصیت نامه هم از جانب خودش نوشت که من فلانی را به خلافت برای شما برگزیدم. خلیفه به هوش آمد و گفت بخوان ببینم چه نوشتی؟ گفت اینطور نوشتم. تکبیر گفت و گفت ترسیدی که مسلمین به اختلاف بیافتند و از دست بروند و نوشته او را تایید کرد. همان باندی که وقتی پیامبرخدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: قلم و دوات بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید. العیاذ بالله می گویند «إن الرجل ليهجر حسبنا كتاب الله»[6]. کتاب خدا برای ما کافی است دیگر نیاز به نوشته ی دیگری نیست و پیامبر را متهم می کنند که بیمار است. همین ها برای بعد از خودشان تعیین تکلیف می کنند و دیگر نمی گویند «حسبنا کتاب الله». می گویند اختلاف در جامعه ی اسلامی پیدا می شود برای اینکه وحدت مسلمین حفظ بشود و مسلمان ها گمراه نشوند باید وصیت کرد و به تعبیر حضرت این طوری سینه های شتر خلافت را یکی پس از دیگری دوشیدند و بین خودشان تقسیم کردند. «مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا»[7].
وقتی بنی امیه ها سرکار آمدند کسانی را که مطرود پیامبر بودند مثل حکم بن عاص، مروان بن حکم که حتی اولی و دومی هم حاضر نشدند این ها را سر کار بیاورند چون از اقوام بنی امیه بودند بنی امیه آن ها را به ریاست و حکومت رساندند. کسانی مثل ولیدبن عتبه را والی کوفه قرار دادند که در حالت مستی وارد محراب نماز شد و چهار رکعت نماز صبح خواند. به او گفتند نماز صبح را چهار رکعت خواندی! گفت: اگر بخواهید باز هم برایتان می خوانم. وقتی هم با فشار مردم کوفه عزلش کردند، برای تظاهر آمد محراب و منبر را آب کشید. ولید بن عتبه کسی بود که آیه قرآن برای او نازل شده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (الحجرات/6). حضرت علی علیه السلام تعبیر می آورد این ها مال الله را مانند شتری که در جان سبزه زار بیافتد (چه بر سر آن می آورد) مال الله را غارت کردند و آن را بلعیدند.
مساله این نیست که مشکلات مالی و چگونگی تقسیم شدن بیت المال را بیان کنیم. این ها ظلم اساسی نیستند. ظلم اقتصادی، یک ظلم فرعی هست. (عدالت در امور اقتصادی هم لازم است نه اینکه لازم نیست ولی) آنچه آفت است چیز دیگریست. این فساد در توزیع بیت المال ناشی از یک فساد دیگر است. جای دیگری خراب شده که آنجا مهم است. آنجا باید اصلاح بشود و الا فساد در بیت المال که مسئله ی اصلی نیست. باید ببینیم کجای جامعه به فساد کشیده شده که این حوادث در دنیای اسلام به وجود آمده اند.
مردم مصر به خاطر والیان فاسدشان شورش های جدی بر علیه حکومت راه انداختند. یکبار مردم مصر آمده بودند از والی مصر به عثمان شکایت کنند که ستم و قتل و غارت می کند. خانه ی عثمان را محاصره کردند که باید کنار بروی. حضرت علی علیه السلام وساطت کردند و مردم هم وساطت حضرت را پذیرفتند که برگردند و او هم آن والی را حذف کند. عثمان محمد بن ابی بکر را به عنوان والی جدید همراه آن ها به طرف مصر فرستاد. مردم معترض در بین راه شتر سواری را دیدند او را گرفتند و بعد هم نامه ای را از او با مهر عثمان بدست آوردند. (این شتر سوار غلام عثمان و شتر هم، شتر عثمان بود.) که به والی مصر نوشته بود به محض رسیدن این ها سران این ها را بکش و تبعید کن. به این ها سخت گیری کن این ها آمدند شکایت کردند. این ها هم از وسط راه برگشتند و دوباره خانه ی عثمان را محاصره کردند.
اصلاح، کار جبهه ی امیرالمومنین علیه السلام و خودداری از اصلاح، کار جبهه ی معاویه بود. معاویه با سیاست لشگری را که عثمان خواسته بود آورد و در دوردست مدینه ساکن کرد تا وقتی که کار تمام شد، وقتی کار تمام شد با لشگرش برگشتند. از کمک خودداری می کرد ولی امیرالمومنین علیه السلام دنبال اصلاح بودند که در تاریخ هم نوشتند وقتی مردم هنوز آماده ی حکومت علوی نیستند باید مهیا بشوند و زمینه سازی کنند تا زمینه ها فراهم بشود. بعد از این اتفاقات مردم سراغ حضرت آمدند.
حضرت می فرمایند به در خانه ی من هجوم آوردند (که اگر اجماعی هم بود در اینجا بود.) و با من بیعت کردند ولی بعد از بیعتشان عده ای نکث بیعت کردند و برخی مروق کردند و عده ای هم ظلم کردند. سه جبهه بر علیه حضرت از زمان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم شناخته شده بود، که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به امیرالمومنین فرموده بودند که شما با این سه جبهه درگیر می شوید قاسطین، مارقین و ناکثین. جبهه ی قاسطین جبهه ی طلحه و زبیر است. طلحه و زبیر بعد از بیعت، بیعت را نکث کردند. جبهه ی مروق هم جبهه ی خوارج بودند که معنی مروق یعنی جلو افتادن، (جبهه ی مارقین) کسانی بودند که بر حضرت سبقت گرفتند و حضرت را متهم به کفر کردند. با گناه خودشان او را متهم به کفر کردند حکمیت و حکم را بر حضرت تحمیل کردند. وقتی ماجرای حکمیت آن طور تمام شد که معاویه نصب شد و علی علیه السلام عزل شد این ها گفتند شما گناه کردید و مرتکب کبیره و کافر شده اید، یا باید استغفار کنید یا خون شما هدر است. با گناه خودشان حضرت را محکوم کردند. اهل مروق و شتاب، از ولی خدا جلو افتاده بودند. حضرت فرمودند گناه را شما کردید توبه را من بکنم توبه از چه بکنم؟ بعد این سه گروه هم حضرت با معاویه بود. حضرت یک جمله دارند که فرمودند: اگر فرمان خدای متعال از عالمان نبود که بیعت و تعهد گرفته پر خوری یک عده و گرسنگی یک عده ی دیگر را تحمل نکنند، می دیدید که ریسمان شتر خلافت را رها می کردم و همان کاری را که با اولی ها کردم با بعدی ها هم می کردم. یعنی همان برخوردی که با اولی و دومی داشتم و حکومت را رها کردم رها می کردم و می دیدید که همه ی دنیای شما در نظر من از آب بینی یک بز پست تر و بی ارزش تر است.
در فضائل کسی هم سنگ امیرالمومنین نبود. اهل سنت هم فضائلی که برای امیرالمومنین نقل کردند زیاد است با اینکه نقل فضائل حضرت ممنوع بود. معاویه به همه ی معاونین و استانداران خودش نامه نوشت هر کس فضیلتی از امیرالمومنین و آل ابی طالب نقل کرد من خون او را هدر کردم و بالعکس دستور داد پشت سر هم درباره ی صحابه های دیگر فضیلت نقل کنند. اینقدر جعل کردند تا گفت بس است. این را شخصی مثل ابن ابی الحدید نقل می کند. روایت هست در زمان معاویه کار به جایی رسیده بود که شیعیان وقتی می خواستند یک فضیلت برای امیرالمومنین نقل کنند در خلوت خانه، آن هم برای فرد قابل اعتماد می گفتند و توصیه می کردند نقل نکن جز برای افراد قابل اعتماد و در خلوت. ولی با این همه سخت گیری باز هم فضائل حضرت عالم را پر کرده است. مرحوم فیروز آبادی نوشتند در یکی از کتاب های اهل سنت با عنوان فضائل الخمس فی صحاح السته چقدر فضیلت در باب امیرالمومنین علیه السلام آورده اند.
از جمله کارهایی که دشمنان حضرت کردند این بود که موقعیت معنوی حضرت را پایین آوردند. حضرت در نهج البلاغه می فرماید: «اکفنوا غناء قواعد». پیمانه ی فضائل مرا وارونه کردند. آنچه برای من بود برای دیگران نوشتند و رذائل دیگران را به من نسبت دادند. این کاری بود که دشمن برای بدنام کردن حضرت کردند. حضرت در خطبه چهارم نهج البلاغه می فرماید:ِ «وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْت!»[8]. کسی که برای خدا دندان روی جگر گذاشته است. «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً»[9]. چنین کسی را متهم می کنند و آن روزی که بیعت نمی کند می گویند دغدغه ی ملک و حکومت دارد، هوا خواه حکومت است و وقتی سکوت می کند و دست می کشد و مشغول تربیت شخصیت ها و انسان ها و زمینه سازی های بعدی می شود، می گویند که ترسید او را بکشند.
بعضی از اتهاماتی که به حضرت زده اند در کتب اهل سنت و تفاسیراتشان هم آمده است. حضرت را متهم به شرب خمر و امثال این ها می کنند. برای کسی که خودش می فرمود: برای من از مغز گندم و عسل مصفا مهیا بود ولی یک وعده نان جو سیر نخوردم. سنی و شیعه نقل می کنند که یکی از اصحاب حضرت می گوید رفتم دیدم حضرت دارد کار می کند. دیدم حضرت در انبان خودشان را لاک و مهر می کنند. گفتم: آقا نان جو خشک شده که لاک و مهر کردن نمی خواهد؟ فرمودند: می ترسم حسنین بر من شفقت کنند و این ها را به روغن زیتون بیالایند. برای اینکه مبادا آن ها خورشتی به این نان اضافه بکنند در این انبان نان را می بندم. حضرت وقتی وارد بیت المال بصره شد نگاهش به طلا و نقره ها افتاد فرمود: «يا دنيا غري غيری»[10]. دنیا دیگری را فریب بده. «قد بينتك ثلاثا»[11]. من تو را رها کردم امکان رجوع نیست. ولی وقتی طلحه و زبیر بصره را فتح کردند و با آن جنایات والی حضرت را از بصره بیرون کردند نوشته اند آنقدر بین امام جماعتی نماز صبح بین طلحه و زبیر کشمکش شد که کم مانده بود نماز صبح مردم قضا بشود که کدام یک امام جماعت بشوند، که با پادر میانی عایشه بنا شد یک روز پسر طلحه و یک روز زبیر بخوانند. این ها را امیرالمومنین قرار دادند و در تاریخ هم می گویند این ها صحابی و امیرالمومنین اند.
از کارهای دیگر مخالفان حضرت منع نقل فضائل حضرت و برکنار کردن دوستان حضرت مثل عمار و امثال این ها از حکومت و سر کار آوردن دشمنان حضرت بود.
عوض کردن فضای فرهنگی جامعه
معاویه در دوره عمر به خلافت شام نصب شد و تا سال هشتم هجری در صف کفار و لشگر دشمن قرار داشت. خودش و پدرش بسیاری از جنگ ها را بر علیه اسلام تجهیز کردند. امیرالمومنین علیه السلام هم کسی است که هیچ کجا اسلام را خطری تهدید نکرده الا اینکه خودش را سپر آن خطر کرد و با تمام وجود ایستاد. چطور شد که این دوتا هم سنگ شدند. مهمتر از همه اینکه فضای فرهنگی جامعه را عوض کردند. دین خدا را تحریف کردند و فضای فرهنگی جامعه را آلوده کردند.
براساس معارف ما و معارف قرآنی، روح دین تسلیم شدن در برابر خداوند متعال است بقیه مسائل پیکره است. یعنی روح دین تسلیم شدن بالله است. کسی که به ولایت الهیه تسلیم نباشد هر کاری بخواهد می کند. برای کسی که تسلیم خدا نیست فرق ندارد که نماز بخواند یا شرب خمر بکند و اینطور نیست که اگر کسی که خدا را قبول ندارد نماز خواند نماز او خوب باشد. حتی اگر کسی به ریا نماز بخواند این نمازش باطل و گناه کبیره است. روح و گوهر و باطن دین تسلیم به ولایت الهیه بودن است.
خداوند متعال وقتی می خواهد ملائکه خودش را امتحان بکند می فرماید: «اسْجُدُوا لِآدَم» (البقره/34). به آدم سجده بکنید. از روح خودش در خلیفه اش می دمد و حقیقت آن هم یک روح بیشتر نیست. (اینکه می گویند ما خلیفه خدا هستیم این بحث ها نیست. خلیفه ی خدا همان روح الهیه است.) همان روحی که در روایات هست که ما پنج روح داریم. یک روح اختصاصی، «أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه» (المجادله/22). و آن روح که «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَه»[12]. مقام خلافت را دارد همان هم مسجود ملائکه است. روایات متعدد هم داریم که آنچه مسجود ملائکه است همان روح است. «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ» (الحجر/29). و لذا اگر حضرت آدم هم مسجود ملائکه است بخاطر همین انوار بود. سجده و خضوع در مقابل این ها بود، یعنی سجده ی در مقابل خدای متعال بود.
روح دین یعنی تسلیم بودن در برابر خدا و رسول و اولیا الهی. این روح دین و بقیه پیکره و ظاهر دین هستند. این روح اگر در پیکره نباشد پیکره به کار نمی آید. انسان به اندازه ی عمر حضرت نوح سر شب تا صبح عبادت کند، صبح تا شب هم روزه دار باشد ولی ولایت الهیه را قبول نکند (شیطان که بیشتر از مدت هم خدا را عبادت کرده است.) عباداتش به درد نمی خورند. سنی و شیعه نقل کرده اند که در روایات آمده اگر کسی به اندازه ی عمر نوح بین رکن و مقام عبادت کند بدون ولایت تو و امیرالمومنین علیه السلام بکار او نخواهد آمد. و این سخن همان روح خطبه قاصعه ی امیرالمومنین علیه السلام است. امیرالمومنین علیه السلام در این خطبه فرمودند: مواظب باشید شیطان سر شما کلاه نگذارد، پایتان را به حوزه کبریایی خدا دراز نکنید و پا دراز کردن به حوزه ی کبریایی خدا یعنی پا دراز کردن به حوزه خلافت الهی.
حاکمان جور دین را تحریف کردند و ولایت الهیه را از دین بیرون بردند. در مهمترین مسائل که جریان ولایت الهیه است خودشان و آراء و نفس خودشان را قرار دادند و این سقوطی است که در جامعه ی اسلامی اتفاق افتاد. این سقوط در جامعه اسلامی باعث افول معنویت در جامعه اسلامی و زمینه ساز حادثه ی عاشورا بدست مسلمان ها شده است. آن روزی که مسلمان ها دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند خودشان سرنوشت خودشان را معین کنند (تکلیفی که خدا معین فرموده است.) آن روز سیدالشهدا را کشتند. یعنی نفسی که در اصلی ترین امور خودش را محور قرار می دهد عاقبش جز بدبختی و شقاوت نیست.
تمام تمدن دنیای غرب، سد و آب و برق و ماهواره و صنعت و محصولات صنعتی و جاده و خیابان و تلفن همراه، این ها پیکره ی این تمدن است. روح این تمدن بقول خودشان اومانیسم است. اومانیسم یک کلمه بیشتر یعنی نفس محوری، یعنی محور شدن شهوات انسان، حق و باطل را به انسان تعریف کردن محور حق وباطل را از انسان به خدای متعال برگداندن، روح عصیان به خدای متعال، این روح اومانیسم است. این در غرب محقق شده که تمدن مادی و تجدد شکل گرفته است. بحث این نیست که هر کس در غرب است دیگر مسلمان نیست. حتی در کاخ فرعون هم آدم های خوب پیدا می شوند. سخن این است که روح این جریان عصیان بر خدای متعال و دین زدایی است. (چنین چیزی در جامعه ی اسلامی هم به اسم حق و بنام خدا اتفاق افتاد.) جامعه ا ی که نفس خود را محورخوبی ها و بدی ها قرار بدهد، جامعه ای که ازدواج هم جنس با هم جنس جزء قوانین رسمیش باشد، (چیزی که در هیچ یک از اقوام گذشته الا در یک دوره کوتاه در دوره ی قوم لوط نبوده است.) به طوررسمی این کار را می کنند. ترکیه را که بعنوان یکی از اعضاء اتحادیه ی اروپا تاخیر انداختند. یک علت آن هم این بود که در مقابل این نظریه مقاومت نشان داد. گفتند این معناش این هست که شما هنوز توسعه یافته نیستید، اخلاقتان اخلاق کهنه است و متناسب با توسعه روز نیست شما نمی توانید جزء اتحادیه اروپا باشید.
آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده همین است. در مسئله ای که خدا تعیین تکلیف می کند (مسئله ی تعیین خلیفه) گفتند خودمان تعیین می کنیم. مگر مردم حق دارند بر خدا خلیفه معین بکنند. مگر خلافت الهی بدست ماست. خلیفه ی خداست. وقتی خدا خودش کسی را خلیفه ی خود قرار داده است من می توانم بگویم چه کسی خلیفه ی خدا باشد؟ چه کسی وصی پیامبر خدا باشد؟ مگر این ها به ما مربوط است. ما خیال می کنیم که این تکریم انسان است. این چه تکریمی به انسان است که پای انسان را به حوزه ی کبریایی خدا دراز می کند. این رجم و خواری می آورد. شیطان با آن همه ریاضت و زحمت خودش وقتی پا به حوزه کبریایی خداوند دراز می کند از آن جا ترد می شود. این تکریم انسان نیست که ما به او بگوییم پا به حوزه کبریایی خدا دراز کن، تو حق داری تصمیم بگیری در آنجایی که به تو مربوط نیست و این آن چیزی است که اتفاق افتاد. تدریجا فرهنگ جامعه را به سمتی بردند که سیدالشهدا علیه السلام را بعنوان یک مسئله گو هم قبول نمی کردند و مساله ی فقهی هم از او نمی پرسیدند. شاهد آن هم کتب اهل سنت است. بروید بینید پر است از ابوهریره ها و امثال آن ها و تازه مسامان ها ولی از حضرت روایتی نیست یا بسیار کم است.
روح تحولی که در مغرب زمین اتفاق افتاده این بوده و در صدر اسلام هم همین بوده و این تحریف در فرهنگ جامعه اسلامی منتهی به این شد که حادثه ی عاشورا بدست خود مسلمان ها انجام شود.
«السلام علیک یا ابا عبدالله و ارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعل الله الاخر العهد منی لزیارتکم .السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین».
«السَّلَامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضِيب»
[13]. سیدالشهدا، سلام بر اعضاء قطعه قطعه شده ات. سلام ما بر یک یک اعضا مبارک و بر روح منور شما. سلام ما بر آن محاسنی که با خون سرت خضاب شدند. «السَّلَامُ عَلَى الْخَدِّ التَّرِيبِ»[14]. سلام بر آن گونه ای که مظلومانه به خاک زمین کربلا مالیده شد. «السَّلَامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلِيب»[15]. سلام ما برآن بدنی که لباس های او را به غارت بردند. شنیده اید آقا لباس کهنه ای را طلب کرد چند جای آن لباس را پاره کرد و از زیر لباس هایش پوشید ولی وقتی زینب کبری کنار قتلگاه آمد دید برادر همان لباس را هم به تن ندارد. «السلام علی الفقرالمروع بالقدیم». سلام بر آن دندان هایی که پیامبر خدا می بوسید ولی هدف چوب خیزران قرار گرفت. «السَّلَامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوع»[16]. سلام بر آن سر مطهری که بر بالای نیزه ها رفت. «السَّلَامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِرَا»[17]. سلام ما برآن آقایی که با خون شستشو داده شد.ِ «السَّلَامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِكَاسَاتِ الرِّمَاحِ السَّلَامُ عَلَى الْمُضَامِ الْمُسْتَبَاحِ السَّلَامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِي الْوَرَى السَّلَامُ عَلَى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرَی السَّلَامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتِينِ السَّلَامُ عَلَى الْمُحَامِي بِلَا مُعِين»[18]. سلام برآن آقایی که رگ قلبش را دریدند و پاره کردند. نمی دانم این تعبیر حضرت ناظر به کدام صحنه و مصیبت است. آیا ناظر بر آن تیر سه شعبه ای است که سینه ی حضرت را هدف قرار داد، یا ناظر برآن صحنه ای است که کنار بدن علی آمد «جلس علی التراب و بکاء بکاءا عالیا». و سر علی را به دامن گرفت و هفت مرتیه از سر دل فریاد زد: «ولدی علی ، ولدی علی». پسرم علی، «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا»[19].
- سپه شام ایستاده به تماشای شه وشه زادهشه روی نعش علی افتاده،همه گفتند حسین جان داده
[1] - نهج البلاغه/سید رضی/48/3- و من خطبة له ع و هي المعروفة بالشقشقية و تشتمل على الشكوى من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له...ص:48
[2] - همان
[3] - همان
[4] - همان
[5] - نهج البلاغه/سید رضی/49/ترجیح الصبر...ص:48
[6] - الصوارم المهرقه/قاضی نور الله شوشتری/ 224/الصوارم المهرقه فی جواب الصواعق المحرقه ...ص:1
[7] - نهج البلاغه/سید رضی/48/ترجیح الصبر...ص:48
[8] - نهج البلاغه/سید زضی/52/خلقه و علمه...ص:52
[9] - نهج البلاغه/سید رضی/48/ترجیح الصبر...ص:48
[10] -کشف الغمه/علی بن عیسی اربلی/1/78/صفته ع ...ص:75
[11] - همان
[12] - مفاتیح الجنان/شیخ قمی/زیارت جامعه کبیره
[13] - بحار الانوار /علامه مجلسی/98/319/ باب24- کیفیته زیارته صلوات الله علیه یوم عاشوراء...ص:290
[14] - همان
[15] - همان
[16] - همان
[17] همان
[18] - همان
[19] - بحار الانوار /علامه مجلسی/45/65/بقیه الباب 37- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته ...ص:1