سخنران استاد فرحزاد

احترام مردم عوام به حضرت ابوالفضل علیه السلام و ترسشان از ایشان

بنده خدایی قبل از انقلاب به تبلیغ رفته بود. آن زمان خیلی از روستاهای دور افتاده برق و تلویزیون و رادیو نداشتند. این ها هم روحانی ندیده بودند روحانی که می دیدند تا مدتی همین طور نگاهش می کردند. روحانی دیده بود این ها هیچ چیز از مسائل دینی بلد نیستند از ابتداء شروع کرده بود یاد می داد که مثلا اصول دین پنج تاست، فروع دین ده تاست، امام ها 12 تا هستند، امام اول علی و دوم حسن و .... تا امام دوازدهم، یک چوپان بلند شد گفت حاج آقا یادت رفت حضرت ابوالفضل را بگویی. روحانی گفته بود حضرت ابوالفضل پسر امام هست هر چه فضیلت بگویی قبول است ولی امام نیست. چوپان گفته بود امکان ندارد. روحانی گفته بود بیا قم از علماء بپرس. چوپان چماق در آورده بود که این چیزها سرم نمی شوم و باید یکی از این تقی، نقی ها را برداری حضرت ابوالفضل را به جایش بگذاری. در عراق هم همین طور است. بنده خدایی جرمی مرتکب شده بود هر کاری می کردند اقرار نمی کرد. گفتند: بیا ببریم کربلا قسم بخور. اگر قسم بخوری ما آزادت می گذاریم. شب جمعه به حرم حضرت ابوالفضل بردنش، گفت: من کربلا می آیم ولی حرم حضرت ابوالفضل نمی آیم. بردند کنار ضریح امام حسین قسم خورد که من این کار را نکردم. دروغ می گفت، مجرم بود. از حرم که بیرون آمد محکم زمین خورد و پکر شد. انتظارش را نداشت که امام حسین علیه السلام او را توبیخ کند. آمد جرمش را اقرار کرد. شب که خوابید امام حسین را خواب دید گفت: یا اباعبدالله من از شما انتظار نداشتم که حرم شما را انتخاب کردم، شما از خانواده رحمت هستید. آقا فرمود: من نزدم، گفت: کی زد؟ آقا فرمود: آن موقع که آمدی قسم بخوری برادرم حضرت ابوالفضل مهمان من بود ایشان تو را زدند.

اعتماد و پناهندگی به خدا، حلال همه مشکلات

اعتصام به خدا یعنی چنگ زدن به خدا، همان طور که اگر در تظاهرات یا جای شلوغ بچه ای دامن یا چادر مادرش را نگیرد گم می شود. یا کسی که در دریا و استخر در حال غرق شدن است وسیله نجاتی برایش پرتاپ کردند محکم نگیرد خفه می شود در این دنیا هم هر کس به به خدا پناهنده نشود در باتلاق دنیا غرق می شود. خدا در قرآن امر کرده که به من پناهنده بشوید. مرحوم دولابی می گفتند: بچه ها و جوانان را حتما در سن جوانی به عمره ببرید. آن صافی و پاکی که در جوان هست بیشتر و گناهش کمتر از یک آدم 80 ساله است. روایت داریم جوان مثل یک زمین است که در آن کشاورزی نشده و پاک است. می توان هر چیز خوبی در آن کاشت. مثل جنس آکبند از کارخانه بیرون آمده است. روایت داریم دو رکعت نماز که جوان می خواند هفتاد برابر نمازی که آدم پیر می خواند ثواب دارد.

پیامبران و امامان شگردشان این بود که ما را پیش خدا بفرستند. حدود چهار سال قبل یک دانش آموز شیمی یا فیزیک در المپیاد شرکت کرد و مدال طلا گرفت. ایشان وقتی برگشت در فرودگاه به استقبالش آمدند گل آوردند خیلی احترام کردند. خبرنگار از این دانش آموز سوال کرد رمز موفقیت را در چه می بینی؟ جواب داد من رمز موفقیت خودم را فقط و فقط در توکل به خدا می دانم. به خدا توکل کردم. درس توحید به همه داد. حافظ می گوید:

  • باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدشدر فـراق خـار هـجـران صـبر بلبل بایدش
  • ای مل اندر بند زلفش از پریـشان مـنالمرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

کسی که با 14 روایت قاری قرآن بود گفت:

  • تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریستراهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

اول چیزی که خدا در قرآن امر کرده چنگ زدن به خود خداست. خدا خوب مولا و سرپرستی خوب یاوری است.

زیرکی تاجر برای گرفتن مالش از دزد مفسر

تاجری در اصفهان تاجر پسته، مغز بادام و آجیل و این چیزها بود. قبل از انقلاب بندر خرمشهر در جنوب ایران دایر بود. یک بار درجه یک بار می زنند به طرف جنوب راه می افتند. سر گردنه که می رسند می بینند راه را بستند ماشین را متوقف می کنند. چند نفر با اسلحه می آید مغز بادام های ایشان را غارت می کنند. تاجر هر چند ناله می زند می بیند فایده ندارد. این مرد اصفهانی دو ساعت آنجا می ماند. موقع نماز که می شود می بیند دزدها وضو گرفتند و دارند نماز می خوانند. برایش جالب بود. به دزد گفت چرا نماز می خوانی؟ گفت: من با خدا نباید جنگ داشته باشم. همه پل ها را نباید خراب کنیم. یک وقع نماز ما را نجات می دهد. اگر انسان خلاف کرد معناش این نیست که همه کارهایش خلاف است یا واجباتش را دیگر انجام ندهد. کتک بی نمازی را هم بخورد. بعد از نماز به آن ها گفت: شما مسلمانید خدا را قبول دارید. پیامبر را قبول دارید. آن ها هم چپ چپ به او نگاه کردند و گفتند این چه سوالی است. خدا در قرآن می گوید دزدی کنید ما هم دزدی می کنیم. تاجر گفت خدا کجای قرآن گفته؟ گفتند: در قرآن است «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ» )القارعة: 1،2،3). «الْقارِعَةُ» یعنی غارت بکن. «مَا الْقارِعَةُ» هر طوری که می توانی غارت بکن. «وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ» یعنی پیامبر نمی دانی مال غارت شده چه قدر خوشمزه است. آدم گناه می کند گناهش را توجیه نکند. به گردن خدا و پیامبر و قرآن نیاندازد. تاجر هم آدم زرنگی بود. گفت ما هم باید با قرآن جوابشان را بدهیم. هندوانه زیربغلشان گذاشت و گفت می دانید قرآن عام و خاص و کلی گویی دارد. تبصره و استثناء هم دارد. قرآن می گوید: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» )البقرة: 183). (روزه گرفتن بر شما واجب است.) اما آیه بعدی می گوید: «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ» )البقرة: 184). آدم مریض یا مسافر نباید روزه بگیرد. پس نمی شود آیه را بگیری وعمل کنی. باید تبصره و عام هایش را هم نگاه کنید. گفتند منظورت چیست؟ گفت: درست است که قرآن می گوید: «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ» اما یک آیه دیگر هم در سوره حمد داریم که خدای متعال در آیه «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ» )الفاتحة: 7). می فرماید: غیر مغز بادام، به ذهن شیطان هم چنین چیزی نمی رسد. گفتند: چشم آقا، کسی این آیه را برای ما معنا نکرده بود. مغز بادام ها را دوباره سوار ماشین کردند و این تاجر را اسکورت کردند و از گردنه هم ردش کردند.