حکمت 346 نهج البلاغه : روش تبريك گفتن در تولّد فرزند

حکمت 346 نهج البلاغه : روش تبريك گفتن در تولّد فرزند

متن اصلی حکمت 346 نهج البلاغه

موضوع حکمت 346 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 346 نهج البلاغه

346 وَ هَنَّأَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ رَجُلًا«» بِغُلَامٍ وُلِدَ لَهُ فَقَالَ لَهُ لِيُهْنِئْكَ الْفَارِسُ فَقَالَ عليه السلام لَا تَقُلْ ذَلِكَ وَ لَكِنْ قُلْ شَكَرْتَ الْوَاهِبَ وَ بُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رُزِقْتَ بِرَّهُ

موضوع حکمت 346 نهج البلاغه

روش تبريك گفتن در تولّد فرزند

(اجتماعى، اخلاقى)

ترجمه مرحوم فیض

346- در حضور حضرت مردى به مردى كه پسرى براى او بدنيا آمده بود به تهنئت گفت ليهنئك الفارس يعنى فرزند سوار (يا دانا و زيرك) گوارايت باد (و اين جمله در جاهليّت شعار عرب بود كه در مبارك باد براى سوارى و كامرانى فرزند فال مى زدند) پس امام عليه السّلام فرمود: 1- (در شادباش فرزند) چنين مگو، ولى بگو: خداوند بخشنده را سپاسگزار بوده و فرزند بخشيده شده بتو مبارك باد، و اين فرزند بكمال توانائى برسد، و از نيكوكارى او بهره مند گردى.

( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1252)

ترجمه مرحوم شهیدی

354 [و مردى پيش روى امام (ع) ديگرى را به پسرى كه برايش زاده بود چنين مبارك باد گفت: تو را مبارك باد اين گزيده سوار كه خدايت داد. امام فرمود:] چنين مگو، بگو: بخشنده را سپاس بدار، و بخشيده بر تو مبارك باد و به كمال خود رساد و نيكويى او روزيت بواد.

( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 424)

شرح ابن میثم

335- و هنأ بحضرته رجل رجلا بغلام ولد له

فقال له: ليهنئك الفارس فقال عليه السّلام: لَا تَقُلْ ذَلِكَ وَ لَكِنْ قُلْ شَكَرْتَ الْوَاهِبَ وَ بُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رُزِقْتَ بِرَّهُ

المعنى

و هذا إرشاد منه للتهنئة بالولد فيها أربع فوايد: أحدها: تذكير الوالد بشكر اللّه و إلفاته إليه. و الثانية: استنزال البركة منه بالدعاء فيما وهب له. الثالثة: الدعاء للموهوب بالبقاء و بلوغ الأشدّ و هو كمال القوّة لغاية الانتفاع به. الرابعة: الدعاء بثمرته و الانتفاع به و هى أن يرزقه برّه و نفعه.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 415 و 416)

ترجمه شرح ابن میثم

335- در حضور امام (ع) مردى به مرد ديگرى كه خداوند به او پسرى داده بود به عنوان تبريك گفت: فرزند رزمنده گوارايت باد امام (ع) فرمود:

لَا تَقُلْ ذَلِكَ وَ لَكِنْ قُلْ شَكَرْتَ الْوَاهِبَ وَ بُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رُزِقْتَ بِرَّهُ

ترجمه

«چنين مگو، بلكه بگو: خداوند بخشنده را سپاسگزار باش. فرزندى را كه به تو مرحمت كرده، تو را مبارك باد، اين فرزند به كمال توانايى برسد و از نيكوكارى او بهره مند گردى.»

شرح

اين سخن ارشادى از طرف آن بزرگوار، براى تبريك گويى به وجود فرزند است، و در آن چهار فايده است: 1- يادآورى پدر به سپاسگزارى خدا و توجّه به او.

2- درخواست نزول بركت از جانب خدا، از طريق درخواست و دعا در باره مرحمتى كه به او شده است.

3- دعاء براى بقاى فرزندى كه خداوند داده و براى رسيدن به رشد، يعنى كمال توانايى براى استفاده وى.

4- دعا براى بهره مندى و سود بردن از او، يعنى خداوند به او نيكى و فايده را روزى كند.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 704)

شرح مرحوم مغنیه

353- (و هنّأ بحضرته رجل رجلا بغلام ولد له ليهنك الفارس) فقال عليه السّلام: لا تقل ذلك، و لكن قل: شكرت الواهب و بورك لك في الموهوب، و بلغ أشدّه، و رزقت برّه.

المعنى

بلغ أشده أي صار رجلا، و رزقت بره أي طاعته و حسن معاملته، و هذا تعليم و إرشاد الى خلق الإسلام و آدابه، و قال ابن أبي الحديد: هذه الكلمة كانت شعارا في الجاهلية، فنهى عنها الإمام.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 422)

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

(340) و هنّأ بحضرته رجل رجلا بغلام ولد له فقال له: ليهنئك الفارس، فقال عليه السّلام: لا تقل ذلك، و لكن قل: شكرت الواهب و بورك لك في الموهوب، و بلغ أشدّه، و رزقت برّه.

المعنى

قوله (شكرت الواهب) إخبار عن شكره للّه لما في الولد من حسن الرّضا و القبول بولادته و إقامة الوليمة و السرور بعزّته، و تنبيه على المزيد من الشكر بهذه النعمة ثمّ دعاء بكونه مباركا له و موجبا لمزيد نعمته مع طلب سلامة الولد في نفسه و سلامته لأبيه ببرّه و أداء حقوقه، و كلمة التهنئة الّتي أدّاها الرّجل من شعار الجاهليّة و قد نهي عنه في الاسلام.

قال الشارح المعتزلي: هنّأ رجل الحسن البصرى بغلام فأجابه: لا مرحبا بمن إن عاش كدّني، و إن مات هدّني، و إن كنت مقلا أنصبنى، و إن كنت غنيّا أذهلني، ثمّ لا أرضى بسعيى له سعيا، و لا بكدّى عليه في الحياة كدّا، حتّى أشفق عليه بعد موتي من الفاقة، و أنا في حال لا يصل إلىّ من فرحه سرور، و لا من همّه حزن.

الترجمة

مردي در محضرش مرد ديگرى را بنوزاد پسر تهنيت گفت كه «قدم پهلوانت مبارك» آن حضرت فرمود: اين را مگو، بگو: بخشنده را شاكر باش، و بخشيده مبارك باد، بدوران جواني رسد و حق شناس تو باشد.

( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 437 و 438)

شرح لاهیجی

(388) و هنّا بحضرته رجل رجلا بغلام ولد له فقال ليهنّئك الفارس و قال (- ع- ) لا تقل ذلك و لكن قل شكرت الواهب و بورك لك فى الموهوب و بلغ اشدّه و رزقت برّه يعنى تهنيت و گوارائى داد در حضور او (- ع- ) مردى مرد ديگر را بسبب پسرى كه متولّد شده بود از براى او پس گفت ان تهنيت دهنده كه هر اينه گوارا باد تو را رسيدن اين سوار پس گفت (- ع- ) كه مگو ان كلام را و لكن بگو بنهج دعا كه شاكر باشى بخشنده را و بركت داده شود از براى تو در بخشيده شده بتو و برسد او بقوّت خود و روزى تو شود نيكوكارى او

( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 323)

شرح ابن ابی الحدید

360: وَ هَنَّأَ بِحَضْرَتِهِ رَجُلٌ رَجُلًا آخَرَ بِغُلَامٍ وُلِدَ لَهُ فَقَالَ لَهُ لِيَهْنِئْكَ الْفَارِسُ فَقَالَ ع لَا تَقُلْ ذَلِكَ وَ لَكِنْ قُلْ شَكَرْتَ الْوَاهِبَ وَ بُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رُزِقْتَ بِرَّهُ هذه كلمة كانت من شعار الجاهلية- فنهي عنها كما نهي عن تحية الجاهلية- أبيت اللعن و جعل عوضها سلام عليكم- . و قال رجل للحسن البصري و قد بشره بغلام- ليهنئك الفارس فقال بل الراجل- ثم قال لا مرحبا بمن إن عاش كدني- و إن مات هدني و إن كنت مقلا أنصبني- و إن كنت غنيا أذهلني- ثم لا أرضى بسعيي له سعيا- و لا بكدي عليه في الحياة كدا- حتى أشفق عليه بعد موتي من الفاقة- و أنا في حال لا يصل إلي من فرحه سرور- و لا من همه حزن

( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 19، ص 270)

شرح نهج البلاغه منظوم

[345] و هنّأ بحضرته رجل رجلا بغلام ولد له فقال له: ليهنئك الفارس، فقال عليه السّلام: لا تقل ذلك، و لكن قل شكرت الواهب، و بورك لك فى الموهوب، و بلغ أشدّه، و رزقت برّه.

ترجمه

(مرسوم بود در زمان جاهليّت اگر كسى داراى پسرى مى شد، براى او بدلاورى و سوارى تفألّ زده شادباش مى گفتند روى اين رسم) در پيشگاه مبارك حضرت مردى مردى ديگر را در شادباش پسرى كه برايش آمده بود گفت فرزند سوار گواريت باد، حضرت فرمود: چنين مگوى، بلكه بگوى: خداوند بخشايشگر را سپاس گذار باش و فرزند بخشيده شده بر تو مبارك باد، اميد است اين پسر بكمال رشد و نيرو برسد، و تو را از نيكيش بهره مند سازد.

نظم

  • يكى را داد فرزندى خداوندبعرض تهنيت از بهر فرزند
  • يكى گفتش شوى در كامكارىپسر بهرت شود يكّه سوارى
  • چو او در دشت جنگ و كين بتازدبر اقران سر افرازت بسازد
  • مگر اين گفته از وى شاه بشنودبگفتش اين مگو آن گاه فرمود
  • بگو كن شكر بخشايشگر فردكه فرزند پسر را روزيت كرد
  • اميد است آنكه او سروى برومندشود گردد دلت زو شاد و خورسند
  • شود ستوار از روى برز و نيروز نيرومنديش كار تو نيكو
  • شود پشت تو او در زندگانىتو زان پشت قوى در كامرانى

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 127 و 128)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

میزان حسنات

میزان حسنات

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS