مقتل امام هادی علیه السلام
متوکل براى زیر نظر گرفتن امام هادى – علیه السلام – از روش نیاکان پلید خود استفاده مىکرد و در صدد بود به هر وسیله ممکن فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. او از طریق وصلتى که با حضرت جواد – علیه السلام – برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتى در درون خانه امام بر قرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهاى حضرت را زیر نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد – علیه السلام – و جانشینى امام «هادى» به جاى پدر، ضرورت اجراى چنین نقشهاى بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود، زیرا اگر امام در مدینه اقامت مىکرد و خلیفه به او دسترسى نمىداشت، قطعاً براى حکومت جابرانه او خطر جدى دربر مىداشت. اینجابود که کوچکترین گزارشى درباره خطر احتمالى امام، خلیفه را بشدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت.
«یحیى بن هرثمه»، که ماءموریت داشت امام هادى – علیه السلام – را از مدینه به سامراء جلب نماید، ماجراى ماءموریت خود را چنین شرح مىدهد:
وارد مدینه شدم، به سراغ منزل «على» (النقى) رفتم. پس از ورود من به خانه او، و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، اضطراب و ناراحتى عجیبى در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم.
ابتداءا با قسم و سوگند تلاش کردم که آنان را آرام سازم، گفتم: هیچ قصد سوئى در کار نیست و من ماءمور اذیت و آزار او نیستم. آنگاه مشغول بازدید و جستجوى خانه و اثاثیه آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادى قرآن و کتاب دعا چیز دیگرى نیافتم. چند نفر ماءمور، او را از منزل خارج کردند و خود خدمتگزارى او را از منزل تا شهر سامراء عهده دار گشتم.
پس از ورود به «بغداد» ابتداءا با «اسحاق بن ابراهیم طاهرى»، فرماندار بغداد، روبرو شدم. وى به من گفت: یحیى! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او تحریک و ترغیب نمایى بدان که خونخواه و دشمن تو، رسول خداخواهد بود.
در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکى و خوبى چیز دیگرى از او ندیدهام که به چنین کارى دست بزنم.
(آنگاه به سوى سامراء حرکت کردم) و پس از ورود به شهر سامراء جریان را براى «وصیف ترکى» (۱) نقل کردم، او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن تو خواهى بود! از سخنان اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکى تعجب کردم و پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، دیدم متوکل نیز براى او احترام قائل است (۲).
طبق دستور «متوکل» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود!(۳)
روز بعد، منزلى براى سکونت امام معیّن کردند که در آنجا استقرار یافت (۴).
****
۱- وصیف از درباریان با نفوذ زمان متوکل بود.
۲- سبط ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ ه.ق ۳۵۹ – .۳۶۰ از سخنان «یحیى بن هرثمه» در مورد ورود او به مدینه، پایگاه مردمى امام بخوبى روشن مىگردد از اظهارات اسحاق بن ابراهیم و وصیف نیز استفاده مىشود که امام تا چه اندازه در میان مردم و حتى درباریان محبوبیت داشته است.
۳- چنانکه این معنا از چشم افراد آگاهى مانند «صالح بن سعید» پوشیده نبود. وى مىگوید: روز ورود امام به سامراء، به حضرت عرض کردم: اینها پیوسته براى خاموش ساختن نور شما تلاش مىکنند، و براى همین شما را در این کاروانسراى پست و محقر فرود آوردهاند!… (شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۳۴ – على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۷۳)
۴- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص .۳۳۴