نامه 47 نهج البلاغه : وصیت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام

نامه 47 نهج البلاغه : وصیت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام

متن اصلی نامه 47 نهج البلاغه

عنوان نامه 47 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی نامه 47 نهج البلاغه

(47) و من وصية له عليه السلام للحسن و الحسين عليهما السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ«» وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا صلى الله عليه واله يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ أَشْرَارُكُمْ«» ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ ثُمَّ قَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ أَمِيُرالْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا يُقْتَلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مُتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا يُمَثَّلُ بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ- صلى الله عليه واله- يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ

عنوان نامه 47 نهج البلاغه

وصیت به امام حسن و امام حسین علیهم السلام

ترجمه مرحوم فیض

47- از وصيّتهاى آن حضرت عليه السّلام است بحسن و حسين عليهما السّلام هنگاميكه ابن ملجم كه خدا او را از رحمتش دور گرداند، بآن بزرگوار ضربت زده بود

(و در آن از خونخواهى نهى نموده و به كارهاى نيكو امر فرموده است): 1- شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم، و اينكه دنيا را نخواهيد هر چند شما را بجويد (به كالاى دنيا دل نبنديد هر چند در دسترستان باشد) و اندوهناك نشويد بر چيزى از دنيا كه از شما گرفته شده باشد، و راست و درست سخن گوييد، و براى پاداش يافتن (در آخرت) كار كنيد، و ستمگر را دشمن و ستمديده را يار و مدد كار باشيد. 2- شما و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه ام باو مى رسد سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا، و مرتّب كردن و بهم پيوستن كارتان، و اصلاح زد و خوردى كه موجب جدائى بين شما گردد كه من از جدّ شما- صلّى اللّه عليه و آله- شنيدم مى فرمود: اصلاح ذات البين (چگونگى كه باعث پراكندگى است) از كلّيّه نماز و روزه بهتر است (زيرا با جدائى بين مردم امر دين منظّم نگردد، و دشمن چيره شود، و آبادى رو به ويرانى آرد) 3- از خدا بترسيد از خدا بترسيد در باره يتيمان، پس براى دهنهاشان نوبت قرار ندهيد (گاه سير و گاه گرسنه شان مگذاريد) و در نزد شما (بر اثر گرسنگى و برهنگى و بى سرپرستى) فاسد و تباه نشوند، و از خدا بترسيد از خدا بترسيد در باره همسايگانتان كه آنان سفارش شده پيغمبرتان هستند، همواره در باره ايشان سفارش مى فرمود تا گمان كرديم براى آنها (از همسايه) ميراث قرار دهد (در مالشان سهمى تعيين فرمايد) و بترسيد از خدا بترسيد از خدا در باره قرآن كه ديگران با عمل بآن بر شما پيشى نگيرند، و از خدا بترسيد از خدا بترسيد در باره نماز كه ستون دين شما است، و از خدا بترسيد از خدا بترسيد در باره خانه پروردگارتان (مكّه معظّمه) آنرا خالى مگذاريد تا زنده هستيد كه اگر آن رها شود (از نرفتن شما خالى ماند، از كيفر الهىّ) مهلت داده نمى شويد (بعذاب خدا مبتلى مى شويد) و از خدا بترسيد از خدا بترسيد در باره جهاد به دارائيها و جانها و زبانهاتان در راه خدا (براى ترويج دين و جنگ با دشمنان خدا و رسول از هيچ چيز خوددارى ننمائيد) 4- و بر شما باد كه با هم وابستگى و دوستى داشته بهم بخشائيد، و از پشت كردن بيكديگر و جدائى از هم بترسيد، امر بمعروف (وادار نمودن بانجام كار شايسته) و نهى از منكر (بازداشتن از كار زشت) را رها مكنيد كه (اگر رها كرديد) بد كردارانتان بر شما مسلّط ميشوند پس از آن دعا مى كنيد (دفع آنها را از خدا مى خواهيد) روا نشود (زيرا بر اثر نكردن امر بمعروف و نهى از منكر خدا را آزرده و اين بلاء و سختى را فراهم كرده ايد، پس تا توبه و بازگشت ننمائيد درخواستتان پذيرفته نگردد) پس از آن فرمود: 5- اى پسران عبد المطّلب نمى خواهم شما را بيابم كه در خونهاى مسلمانان فرو رويد به بهانه اينكه بگوئيد: امير المؤمنين كشته شد، امير المؤمنين كشته شد (كشتن مرا سبب جنگ و خونريزى قرار ندهيد) بدانيد كه بايد بعوض من كشته نشود مگر كشنده ام. 6- بنگريد هرگاه بر اثر اين ضربت او من مردم بعوض آن ضربتى باو بزنيد، و بايد او مثله نشود (پيش يا پس از كشته شدن چشم و گوش و بينى و لب و دست و پا و سائر اعضايش را نبريد، و يا كارهاى زشت ديگر باو روا نداريد) كه من از رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، شنيدم مى فرمود: از مثله نمودن دورى كرده بترسيد هر چند به سگ آزار رساننده باشد (زيرا اينگونه كيفرها را مردم خدا پرست نمى پسندند هر چند از كشنده اندوه فراوان داشته باشند، و آن روش نادانان و بد سيرتان است كه از بسيارى كينه دل خود را بآن خنك كرده بد سيرتيشان را آشكار مى سازند).

( . ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ج5، ص 978-980)

ترجمه مرحوم شهیدی

47 و از وصيّت آن حضرت (ع) است حسن و حسين عليهما السلام را

چون پسر ملجم- كه نفرين خدا بر او باد- او را ضربت زد شما را سفارش مى كنم به ترسيدن از خدا، و اين كه دنيا را مخواهيد هر چند دنيا پى شما آيد، و دريغ مخوريد بر چيزى از آن كه به دستتان نيايد، و حق را بگوييد و براى پاداش- آن جهان- كار كنيد، و با ستمكار در پيكار باشيد و ستمديده را يار. شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد، سفارش مى كنم به ترس از خدا و آراستن كارها، و آشتى با يكديگر، كه من از جدّ شما (ص) شنيدم كه مى گفت: «آشتى دادن ميان مردمان بهتر است از نماز و روزه ساليان». خدا را خدا را در باره يتيمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سير مداريد، و نزد خود ضايعشان مگذاريد. و خدا را خدا را همسايگان را بپاييد كه سفارش شده پيامبر شمايند، پيوسته در باره آنان سفارش مى فرمود چندان كه گمان برديم براى آنان ارثى معين خواهد نمود. و خدا را خدا را در باره قرآن مبادا ديگرى بر شما پيشى گيرد در رفتار به حكم آن. و خدا را خدا را در باره نماز، كه نماز ستون دين شماست. و خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان، آن را خالى مگذاريد چندان كه در اين جهان ماندگاريد، كه اگر- حرمت- آن را نگاه نداريد به عذاب خدا گرفتاريد. و خدا را خدا را در باره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان بر شما باد به يكديگر پيوستن و به هم بخشيدن. مبادا از هم روى بگردانيد، و پيوند هم را بگسلانيد. امر به معروف و نهى از منكر را وامگذاريد كه بدترين شما حكمرانى شما را بر دست گيرند آن گاه دعا كنيد و از شما نپذيرند. پسران عبد المطلب نبينم در خون مسلمانان فرو رفته ايد- و دستها را بدان آلوده- و گوييد امير مؤمنان را كشته اند بدانيد جز كشنده من نبايد كسى به خون من كشته شود. بنگريد اگر من از اين ضربت او مردم، او را تنها يك ضربت بزنيد و دست و پا و ديگر اندام او را مبريد كه من از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود: «بپرهيزيد از بريدن اندام مرده هر چند سگ ديوانه باشد.»

( . ترجمه نهج البلاغه مرحوم شهیدی، ص 320و321)

شرح ابن میثم

46- و من وصيّة له عليه السّلام للحسن و الحسين عليهما السّلام لما ضربه ابن ملجم لعنه اللّه

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا- وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا- وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ- وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً- أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي- بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ- فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا ص يَقُولُ- صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ- اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ- وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ- مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ- لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ- فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ- وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ- وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ- لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ- ثُمَّ قَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ- لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً- تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي- انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ- فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ- وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ- فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ- إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ

اللغة

أقول: بغيت كذا: أردته. و إغباب أفواههم: أن يطعموهم يوما و يتركوهم يوما. و المناظرة: المحافظة و المراقبة. و التدابر: التقاطع و التعادى. و المثله التنكيل.

و قد أوصاهما بأمور:

أولها: تقوى اللّه

الّتي هى رأس كلّ خير.

الثاني: الزهد في الدنيا، و أن لا يريداها و إن أرادتهما:

أى أقبلت عليهما بما يعدّ فيها [عنها خ ] خيرا، و استعار لفظ البغية لها باعتبار سهولتها عليهما عن توافق أسباب خيرها لهما فهى بذلك الاعتبار كالطالبة لها.

الثالث: أن لا يأسفا على ما قبض و غيّب عنهما

من خيراتها و هو من لوازم الزهد الحقيقىّ فيها.

الرابع: أن لا يقولا إلّا الحقّ

و هو ما ينبغي قوله من أوامر اللّه و نواهيه، و أن يعملا لأجر الآخرة: أى يكون أقوالهما و أعمالهما مقصورة على هذين.

الخامس: أن يكونا للظالم خصيما و للمظلوم عونا،

و ذلك من لوازم قول الحقّ و العمل له. إذ من كان على حاقّ العدل لابدّ أن يجانب الظالم المنحرف إلى طرف الجور و يخاصمه ليردّه إلى فضيلة العدل فيكون حينئذ عونا للمظلوم.

ثمّ عاد مؤكّدا لوصيّتهما مع جميع ولده و أهله و من بلغه كتابه من عباد اللّه بتقوى اللّه مكرّرا لها و مردفا بأوامر اخرى:

أحدها: صلاح ذات البين

و ذات كناية عن الحالة الموجبة للبين و الافتراق.

و قيل: هى الحالة بين الرجلين و القبيلتين أو الرجل و أهله. أمر بإصلاح ما بينهما من فساد. و قيل: يحتمل أن يريد بالبين هنا الوصل، و بالذات النفس: أى أصلحوا نفس وصلكم من فساد يقع فيه. و قيل: إنّ ذات هنا مقحمة زائدة، و نحوه قوله تعالى فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ«» و صلاح ذات البين من لوازم الالفة و المحبّة في اللّه، و هى فضيلة تحت العفّة. و رغّب في ذلك بما رواه سماعا عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من قوله: صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصلاة و الصيام و وجه الأفضليّة هنا أنّك علمت فيما سلف أنّ أهمّ المطالب للشارع صلّى اللّه عليه و آله جمع الخلق على سلوك سبيل اللّه و انتظامهم في سلك دينه و لن يتمّ ذلك مع تنازعهم و تنافر طباعهم و ثوران الفتنة بينهم فكان صلاح ذات البين ممّا لا يتمّ أهمّ مطالب الشارع إلّا به، و هذا المعنى غير موجود في الصلاة و الصيام لإمكان المطلوب المذكور بدونهما فتحقّقت أفضليّته من هذه الجهة. و الخبر في قوّة صغرى ضمير تقدير كبراه: كلّما كان كذلك فواجب أن يفعل.

الثاني: حذّره من اللّه تعالى في الأيتام و نهى عن إجاعتهم:

و كنى عنها باغباب افواههم اذ هو مظنّة جوعهم. ثمّ عن إضاعتهم و استلزم ذلك النهى أمرهما ببرّهم و الإحسان إليهم و هو فضيلة تحت العفّة.

الثالث: الوصيّة في الجيران و التحذير من اللّه فيهم

و نبّه على حفظ قلوبهم و إكرامهم بوصيّة الرسول صلّى اللّه عليه و آله في حقّهم، و جعلهم نفس الوصيّة تأكيدا للمحافظة عليهم كالمحافظة على وصيّة رسول اللّه. و المجاز من باب إطلاق اسم المتعلّق. و قوله: ما زال. إلى قوله: سيورّثهم. تفسير للوصيّة المذكورة، و هى أيضا في قوّة صغرى ضمير تقدير كبراه: و كلّ من أوصى النبيّ في حقّه كذلك فواجب أن يحفظ.

الرابع: الوصيّة بما اشتمل عليه القرآن الكريم

من القوانين و القواعد، و التحذير من اللّه سبحانه في تركه، و النهى عن أن يسبقهم بذلك غيرهم المستلزم للأمر بالمسارعة و السبق إليه.

الخامس: الوصيّة بأمر الصلاة و التحذير من اللّه

في أمرها، و نبّه على فضيلتها بضمير صغراه قوله: فإنّها عمود الدين. و هو عين ما رويناه من الحديث قبل، و تقدير الكبرى: و كلّ ما كان كذلك فواجب أن يقام الدين بإقامته. ا

السادس: الوصيّة ببيت ربّهم و النهى عن ترك زيارته مدّة العمر

و قد سبق سرّه، و نبّه على فضيلة اخرى له توجب ملازمته و هو ما يستلزمه تركه من عدم مناظرة اللّه لتاركيه و ترك محافظته عليهم و مراقبته لأنّ من لا يحفظ اللّه في بيته و لا يراقبه في مراعاة جانبه لم يحفظه اللّه و لم يراقبه، و يحتمل أن يريد لن يناظركم الأعداء و لم يراقبوكم. إذ في الإجماع إلى بيت اللّه و المحافظة عليه عزّ باللّه و اعتصام به يوجب مراقبة الخلق المعتصمين به و انفعال القلوب عنهم و عن كثرتهم و مناظرتهم.

السابع: الوصيّة بالجهاد في سبيل اللّه بالمال و النفس و اللسان و التحذير من اللّه في تركه

و هو ممّا علمت فضيلته.

الثامن: الوصيّة بالتواصل و التباذل:

أى يبذل كلّ منهم النصرة لصاحبه في سبيل اللّه.

التاسع: التحذير من التقاطع و التدابر.

و سرّه ظاهر.

العاشر: النهى عن ترك الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر

المستلزم للأمر بهما. و نفّر عن ذلك الترك بما يستلزمه و يعدّ له من تولّى الأشرار عليهم و عدم استجابة دعاء الداعين منهم، و وجه إعداده لذلك أنّ ترك الاجتماع على الأمر بالمعروف و النهى عن المنكر يستلزم ثوران المنكر و قلّة المعروف من طباع الأشرار و يعدّ لاستيلائها و غلبتها و ولاية أهلها و ذلك يستلزم كثرة الشرّ و الأشرار و قلّة الصالحين و ضعف هممهم عن استنزال رحمة اللّه تعالى بأدعيتهم فيدعون فلا يستجاب لهم.

ثمّ عقّب ذلك بوصيّة أهل بيته من بنى عبد المطّلب بما يخصّه من أمر دمه. و الوصيّة بأمور:

أحدها: نهاهم عن إثارة الفتنة بسبب قتله

فقال: لا أجدنّكم تخوضون دماء المسلمين خوضا، و كنّى عن كثرة القتل.

و قوله: تقولون: قتل أمير المؤمنين. حكاية ما جرت به العادة أن يقوله طالب الثارحين هياجه إظهارا لعذره و السبب الحامل له على إثارة الفتنة.

الثاني: نهاهم أن يقتلوا إلّا قاتله.

إذ ذلك هو مقتضى العدل.

الثالث: نبّههم بقوله: انظروا. إلى قوله: هذه.

على أنّه لا يجوز قتله بمجرّد ضربته إن لو حصل الموت بسبب غيرها إلّا أن يعلم أنّ موته كان بسبها.

الرابع: أمرهم أن يضربوه ضربة بضربة،

و ذلك مقتضى عدله عليه السّلام أيضا.

الخامس: نهى عن المثلة به معلّلا بما رواه سماعا عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله

و ذلك لما في المثلة من تعدّي الواجب و قسوة القلب و شفاء الغيظ و كلّ ذلك رذائل يجب الانتهاء عنها، و هو في قوّة صغرى ضمير تقدير كبراه: و كلّ ما نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عنه فوجب أن لا يفعل. و باللّه التوفيق.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 120-124)

ترجمه شرح ابن میثم

46- از وصاياى امام (ع) به امام حسن و امام حسين (ع) موقعى كه ابن ملجم (خدايش او را از رحمت خود دور كند) آن بزرگوار را ضربت زد:

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا- وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا- وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ- وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً- أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي- بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ- فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا ص يَقُولُ- صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ- اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ- وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ- مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ- لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ- فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ- وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ- وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ- لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ- ثُمَّ قَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ- لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً- تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي- انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ- فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ- وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ- فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ- إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ

لغات

بغيت كذا: چنين خواستم، اغباب أفواههم: روزى به آنان غذا دهند و روزى ندهند.

مناظره: نگهدارى و مراقبت تدابر: از يكديگر بريدن و دورى كردن.

مثله: اعضاى بدن كسى را بريدن، مورد عبرت قرار دادن.

ترجمه

«شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم. و اين كه مبادا شما به دنبال دنيا برويد، هر چند كه دنيا در پى شما بيايد و مبادا به چيزى از دنيا كه از دست داده ايد اندوهگين شويد، و سخن راست و درست بگوييد و براى پاداش اخروى كار كنيد، دشمن ستمكار و يار ستمديده باشيد.

شما و تمام فرزندان و خاندانم و هر كه را كه نامه ام به او برسد، به تقوى و ترس از خدا، و نظم و ترتيب كارتان و اصلاح و آشتى در اختلاف ميان خود، سفارش مى كنم، زيرا من از جد شما شنيدم كه مى فرمود: «اصلاح ذات البين از نماز و روزه بالاتر است»«» خدا را خدا را در حق يتيمان، آنها را يك دهان سير و يك دهان گرسنه به صورت نوبتى نگاه نداريد، و مبادا در نزد شما ضايع و تباه شوند.

خدا را در باره همسايگانتان، زيرا آنان مورد وصيت و سفارش پيامبرتان هستند، پيامبر (ص) همواره در باره آنان سفارش مى كرد تا آنجا كه ما گمان برديم براى آنان مى خواهد ميراث قائل شود. خدا را خدا را در باره قرآن، مبادا ديگران در عمل بدان بر شما پيشى گيرند. خدا را خدا را در باره نماز كه ستون دين شماست. خدا را خدا را در باره خانه خدا [مكه ] مبادا تا زنده ايد آنجا را خالى گذاريد، زيرا اگر آن به حال خود رها شود بى درنگ عذاب خواهيد ديد. خدا را خدا را در مورد جهاد با ثروتها و جانها و زبان و بيانتان در راه خدا. به شما دوستى با هم و بخشش به يكديگر را توصيه مى كنم و از دورى و جدايى از هم، شما را برحذر مى دارم، مبادا امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد كه بدكرداران بر شما مسلّط خواهند شد، آن گاه هر چه دعا كنيد به اجابت نخواهد رسيد.

آن گاه فرمود: اى فرزندان عبد المطلب هرگز من راضى نيستم كه شما را در حالى ببينم كه در خون مسلمانان دستتان را به سختى فرو برده ايد به بهانه اين كه مى گوييد: امير المؤمنين را كشتند، امير المؤمنين را كشتند بدانيد كه در عوض من به جز كشنده من كسى ديگر را نبايد بكشيد.

به دقت توجه كنيد اگر من بر اثر ضربت ابن ملجم به شهادت رسيدم، در عوض يك ضربت او شما هم به او يك ضربت بزنيد، و مبادا او را مثله كنند، زيرا من از پيامبر خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود: «مبادا كسى را مثله كنيد هر چند كه سگ هار باشد»«».

شرح

امام (ع) آنان را به چند چيز سفارش كرده است: اول چيزى كه سفارش فرموده است، تقواى الهى است كه اساس همه كارهاى خير است.

دوم: پارسايى در دنيا، و مبادا كه آنها در پى دنيا باشند، هر چند كه دنيا در پى آنان برآيد، يعنى با آنچه كه به صورت خير و نيكى در خود آماده ساخته و بر آنها رو آورد. كلمه «البغيه: رغبت» را به اعتبار آسان قرار گرفتن دنيا در اختيار آنان يعنى فراهم آمدن وسايل خير دنيايى براى ايشان، استعاره آورده است، از آن رو كه دنيا به اين اعتبار گويى طالب و راغب آنهاست.

سوم: مبادا بر آنچه از دست داده و از خيرات دنيا محروم مانده اند افسوس خورند، كه اين تأسف نخوردن خود از لوازم پارسايى واقعى در دنياست.

چهارم: آن كه نبايد جز حقّ را بگويند، و آن همان چيزى است كه از اوامر و نواهى خداوند شايسته گفتن است، و ديگر آن كه كار را براى اجر اخروى انجام دهند: يعنى گفتار و رفتارشان به اين دو محدود گردد.

پنجم: آنكه با ستمگر دشمن، و ياور ستمديده باشند، و اين خود از لوازم گفتن حرف حقّ و عمل كردن به خاطر حق است، زيرا كسى كه طرفدار عدالت راستين است ناگزير بايد از ستمگر متمايل به سمت ظلم و جور دورى كند، و با او بستيزد تا اين كه او را به راه فضيلت عدالت بازگرداند، پس در اين صورت يار و ياور ستمديده خواهد بود. سپس دوباره براى تأكيد برمى گردد، و امام حسن و امام حسين (ع) و تمام فرزندان، خاندان و هر كس از بندگان خدا را كه وصيّتنامه اش به او برسد را، به تقوا و ترس از خدا سفارش مى كند، در حالى كه آن را تكرار نموده و در ادامه آن صفات و خصال ديگرى را نيز به شرح ذيل بيان مى كند: 1- اصلاح و آشتى ميان دو طرف اختلاف. و كلمه: ذات كنايه از حالتى است كه باعث جدايى و دورى گردد. بعضى گفته اند: حالتى است بين دو كس، دو قبيله و يا مردى با خانواده اش. امام (ع) دستور آشتى دادن بين آن دو از فساد و تباهى داده است. و بعضى گفته اند: احتمال دارد، مقصود از بين در اينجا وصل و مقصود از: ذات، هواى نفس باشد، يعنى هواى نفسى را كه به شما ارتباط دارد، از فسادى كه گرفتار است نجات دهيد. و گفته شده است: كه كلمه: ذات كلمه اى است در غير محل و زايد، مانند آيه مباركه: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ«».

آشتى و اصلاح ذات البين از لوازم انس و محبّت در راه خداست، و آن خود فضيلتى است زير پوشش صفت عفّت و پاك نفسى.

امام (ع) آنان را به اصلاح ذات البين وادار كرده است، به دليل روايتى كه خود از پيامبر خدا (ص) شنيده است و آن روايت اين است: «اصلاح ذات البين از نماز و روزه تمام عمر بالاتر است» و دليل برترى در اينجا همان است كه قبلا به اطّلاع رسيد كه مهمترين هدف شارع (ص) جمع آورى مردم در مسير حركت به سوى خدا و پيوند آنان در رشته دين خداست، و اين كار با رودررو شدن و اختلاف بين آنها و وجود فتنه در ميان آنها امكان ندارد، بنا بر اين، سازش و صلح ميان مردم از جمله مهمترين چيزهايى است كه وصول به هدفهاى شارع مقدس جز به وسيله آنها ميّسر نمى شود، و اين جهت در نماز و روزه، وجود ندارد، زيرا بدون نماز و روزه، رسيدن به هدف نام برده امكان پذير است، از اين رو برترى آن بر نماز و روزه ثابت شد. اين خبر به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن چنين است: هر چه كه اين طور باشد، پس بايد انجام داد.

2- امام (ع) آنان را در باره يتيمان از خداوند ترسانده و از گرسنه نگهداشتن آنان نهى كرده است. و اين مطلب را با تعبير: «اغباب افواههم»، يعنى به نوبت نگهدارى دهانهايشان، در كنايه بيان كرده است، زيرا در چنين حالتى احتمال گرسنه ماندن آنهاست. سپس ايشان را از تباه ساختن يتيمان بر حذر داشته است، چرا كه لازمه آن، امر به نيكى و احسان بديشان است، و آن خود فضيلتى است از فضايل عفّت و پاكى.

3- سفارش در باره همسايگان و ترس از خدا در باره آنها كرده و در خصوص به دست آوردن دل آنها و گرامى داشت ايشان به دليل سفارش پيامبر خدا (ص) در باره آنان، توجّه داده است، و به خاطر تأكيد نسبت به حفظ حقوق همسايگان مانند حفظ وصيّت پيامبر (ص) در باره ايشان، آنان را عين وصيّت تعبير فرموده است. اين نوع مجاز از باب تسميه شي ء به نام متعلّق است.

سخن امام (ع): ما زال... سيورثّهم، تفسيرى براى وصيّت مورد ذكر است، و آن عبارت نيز به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى آن در حقيقت چنين است: و هر چه پيامبر (ص) در باره آن اين چنين سفارش كرده باشد به طور حتم بايد حفظ شود.

4- سفارش در باره محتواى قرآن كريم، يعنى قوانين و دستورها و ترس از خدا در صورت ترك آنها، و نهى از اين كه مبادا ديگران در عمل به قرآن پيشى گيرند، كه اين خود باعث شتافتن و پيشى گرفتن بدوست.

5- سفارش به فرمان نماز و ترس از خدا در باره آن، و بر فضيلت نماز به وسيله قياس مضمرى توجه داده است كه صغراى آن جمله: فانّها عمود الدّين، مى باشد، و آن عين حديثى است كه ما قبلا نقل كرديم و كبراى مقدّر نيز چنين است: و هر آنچه آن طور باشد لازم است كه با به پاداشتن آن دين به پاداشته شود.

6- سفارش در باره خانه خدا و نهى از ترك زيارت آن در تمام طول عمر، و راز مطلب قبلا گذشت. و بر فضيلت ديگرى براى خانه خدا توجه داده است كه باعث مى شود تا انسان هميشه در ملازمت آن باشد و آن اين كه ترك زيارت خانه خدا، موجب مى شود كه خداوند به كسانى كه زيارت خانه او را ترك كرده اند به ديده رحمت ننگرد، و از آنان محافظت و مراقبت نكند، زيرا كسى كه حرمت خدا را در باره خانه اش نگه ندارد، و به خاطر خدا از خانه اش پاسدارى نكند، خداوند نيز او را حفظ و نگهدارى نخواهد كرد، و احتمال دارد كه مقصود امام (ع) اين باشد كه در آن صورت دشمنان به شما مهلت نخواهند داد و حرمت شما را نگاه نخواهند داشت، زيرا گرد آمدن مسلمانان در بيت اللّه و مراقبت از آن جا باعث عزّت آنان با لطف خدا خواهد شد و چنگ زدن به ريسمان خدا باعث جلب عنايت خداوند نسبت به مردم چنگ زننده و ترس دشمنان از آنان و فزونى جمعيت و همسويى ايشان مى گردد.

7- سفارش به جهاد با مال و جان و زبان در راه خدا و ترس از خدا بابت فروگذاردن آن، و جهاد از چيزهايى است كه قبلا فضيلت آن را دانستى.

8- سفارش به پيوند و بخشش نسبت به يكديگر، يعنى هر كدام نسبت به ديگرى در راه خدا از كمك خود دريغ ندارد.

9- بر حذر داشتن از دورى و جدايى از يكديگر و دليل آن نيز روشن است.

10- نهى از ترك امر به معروف و نهى از منكر، كه اين خود به معنى دستور به انجام آنهاست. و به دليل پى آمد بدآن، و فراهم آمدن زمينه تسلّط اشرار بر آنها، و قبول نشدن دعايشان، آنان را از ترك اين دو فريضه برحذر داشته است. و دليل فراهم آمدن چنين زمينه اى اين است كه اگر جامعه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كند اين امر باعث بروز منكر و كاستى معروف از طبيعت افراد بدكردار شده و زمينه تسلّط و غلبه آنان و زمامدارى تبهكاران فراهم مى آيد. و اين خود باعث فزونى بدى و بدكاران و كاستى شايستگان و سستى همّت آنها از تقاضاى نزول رحمت پروردگار وسيله دعايشان مى گردد و در نتيجه هر چه دعا مى كنند مستجاب نمى شود. آن گاه امام (ع) به دنبال اين سخنان، افراد خويشاوند خود از فرزندان عبد المطّلب را بخصوص در مورد خون خويش و سفارش به چند مطلب زير، مخاطب قرار داده است: اوّل: آنها را از ايجاد آشوب به بهانه كشته شدن او، منع كرده و فرموده است: مبادا شما را در حالى ببينم كه دستتان را در خون مسلمانان به شدّت فرو برده ايد، كنايه از اين كه دست به كشتار زده ايد.

عبارت: تقولون: قتل امير المؤمنين مى گوييد: امير المؤمنين را كشتند، حكايت از جريان عادى و معمول است كه هر فرد خونخواه به هنگام هيجان زدگى براى اظهار بهانه و دليلى كه انگيزه او بر ايجاد آشوب است بر زبان مى آورد.

دوم: آنان را از كشتن كسى جز قاتل خود نهى كرده است، زيرا اقتضاى عدل و داد همين است.

سوم: آنها را با عبارت: انظروا... هذه هشدار داده است كه ابن ملجم را به صرف ضربت زدن جايز نيست بكشند، چه ممكن است به دليل ديگر مرگ فرا رسد، مگر اين كه يقين كنند علّت مرگ همان ضربت بوده است.

چهارم: به آنان دستور داده است، ابن ملجم را در برابر يك ضربت كه زده است، تنها يك ضربت بزنند، زيرا اقتضاى عدل و داد باز همين است.

پنجم: از مثله كردن او به دليل روايتى كه خود از پيامبر (ص) شنيده است، نهى فرموده. توضيح آن كه در مثله كردن نوعى تجاوز حتمى و سنگدلى و فرونشاندن آتش خشم وجود دارد، كه تمام اينها از اخلاق ناپسند و پستى است كه بايد از آنها خوددارى كرد. اين نقل قول پيامبر (ص) به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر چه را كه پيامبر خدا (ص) نهى كرده است نبايد آن را انجام داد. توفيق از جانب خداست.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 200-207)

شرح مرحوم مغنیه

الرسالة - 46- حين ضربه ابن ملجم:

أوصيكما بتقوى اللّه و أن لا تبغيا الدّنيا و إن بغتكما، و لا تأسفا على شي ء منها زوي عنكما. و قولا بالحقّ. و اعملا للأجر. و كونا للظّالم خصما و للمظلوم عونا. أوصيكما و جميع ولدي و أهلي و من بلغه كتابي بتقوى اللّه و نظم أمركم، و صلاح ذات بينكم، فإنّي سمعت جدّكما صلّى اللّه عليه و آله يقول: «صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» و اللّه اللّه في الأيتام فلا تغبّوا أفواههم و لا يضيعوا بحضرتكم. و اللّه اللّه في جيرانكم فإنّهم وصيّة نبيّكم ما زال يوصي بهم حتّى ظننّا أنّه سيورّثهم. و اللّه اللّه في القرآن لا يسبقكم بالعمل به غيركم. و اللّه اللّه في الصّلاة فإنّها عمود دينكم. و اللّه اللّه في بيت ربّكم لا تخلوه ما بقيتم فإنه إن ترك لم تناظروا.

و اللّه اللّه في الجهاد بأموالكم و أنفسكم و ألسنتكم في سبيل اللّه. و عليكم بالتّواصل و التّباذل. و إيّاكم و التّدابر و التّقاطع. لا تتركوا الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر فيولّى عليكم شراركم ثمّ تدعون فلا يستجاب لكم. يا بني عبد المطّلب لا ألفينّكم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون قتل أمير المؤمنين، ألا لا تقتلنّ بي إلّا قاتلي. انظروا إذا أنا متّ من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا يمثّل بالرّجل فإنّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول: «إيّاكم و المثلة و لو بالكلب العقور».

اللغة:

لا تبغيا: لا تريدا. و زوي: منع. و ذات بينكم: حالكم، و قال ابن أبي الحديد: و لا تغبوا أفواههم: اطعموهم في كل يوم، و ليس في يوم دون يوم، من أغب فلان أي زار يوما، و ترك يوما. و لم تناظروا: لم ينظر اليكم باحترام. و التباذل: العطاء. و التقاطع و التدابر بمعنى. و المثلة: التشويه.

الإعراب:

و جميع مفعول معه لأوصيكما، و يجوز عطف جميع على ضمير التثنية المنصوب بأوصيكما، و اللّه نصب على التحذير. و إياكم مفعول لفعل محذوف وجوبا أي إياكم احذّر، و احذر التدابر على اضمار حرف الجر أي من التدابر.

المعنى:

(أوصيكما بتقوى اللّه). الخطاب للإمامين: الحسن و الحسين (ع) و هذه الوصية قالها حين اغتاله اللعين ابن ملجم، كما جاء في آخرها (و ان لا تبغيا الدنيا إلخ)... أي دنيا الحرام. قال رسول اللّه (ص): من قال: قبح اللّه الدنيا قالت الدنيا له: قبّح اللّه أعصانا لربه. (و لا تأسفا على شي ء منها زوي عنكما) لأن الأسف لا يرجع ما فات، و لأن فوات المطلوب في بعض الأحيان يكون خيرا من نيله و إصابته، و لما ذا الآلام و الحسرات على ما أنت عنه في غنى.

(و كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا) فإن كلا من هذين فرض و حتم، فعون المظلوم معروف يجب الأمر و العمل به، و الظلم منكر يجب تركه و النهي عنه، و من أعان ظالما او رضي بفعله فهو شريك له... إن الظلم سيئة لا تقبل معه حسنة، و ترك الظلم حسنة لا تضر معه سيئة بالنص الصريح عن النبي حيث قال: من أصبح لا يهم بظلم أحد غفر اللّه ما اجترم. رواه الكليني في «أصول الكافي». و تحدثنا مرات عن الظلم. أنظر شرح الخطبة 174 فقرة «لا اسلام مع ظلم».

(و صلاح ذات بينكم إلخ)... و صلاح ذات البين أن تصلح بين قوم تفاسدوا و تباعدوا، و تجعل قلوبهم واحدة، و كلمتهم متحدة... و هذا العمل أفضل عند اللّه من جميع الصلاة و الصيام و كل ما كان و يكون من ركوع و سجود، و تهليل و تكبير، لأن العبادة أمر خاص بين الانسان و خالقه، أما النزاع و الخصام فأثره عام حيث يؤدي حتما إلى المظالم و المفاسد، و ضعف المجتمع و انحطاطه، و فشله و تخلفه، و تغلّب الغزاة و الطامعين على البلاد و تحكّمهم بأرواح العباد و مقدراتهم.

و هل من شي ء أدل على ذلك من أوضاعنا الشنيعة نحن العرب التي جرّأت عدونا و عدو الانسانية أن يحتل جزءا كبيرا من أرضنا في منطقة استراتيجية، يهدد كياننا و حاضرنا و مستقبلنا... و غريبة الغرائب أن لا يوجد في هذا العصر عربي قوي يصلح و يجمع الشمل. و لا سر- فيما نتصور- إلا ان مركز القيادة بيد الذين لا يستجيبون لكتاب و لا سنّة و لا عقل و ضمير إلا لأهوائهم و أغراضهم.

(اللّه اللّه في القرآن). تقدم في العديد من الخطب، منها الخطبة 18 و 108 و 174 و غيرها (و الصلاة) تقدم في الخطبة 197 و غيرها (اللّه اللّه في بيت ربكم) تقدم في الخطبة 27 و كثير غيرها (و لا تتركوا الأمر بالمعروف إلخ)... تقدم في الخطبة 154 و غيرها.

(لا تقتلن بي إلا قاتلي إلخ)... قال عبد الكريم الخطيب في آخر كتابه «علي بن أبي طالب»: «سئل الإمام في أمر ابن ملجم فقال: ان اعش فالأمر إلي، و ان أصب فالأمر لكم، فإن آثرتم أن تقتصوا فضربة بضربة، و ان تعفوا أقرب للتقوى... أطيبوا طعامه، و ألينوا فراشه». و قال جورج جرداق: «لما قال له طبيبه اعهد يا أمير المؤمنين فإن الضربة قد بلغت أم الرأس- لم يتأفف و لم يتشكك، بل أسلم أمره الى اللّه، ثم أملى على الحسنين: لا تثار فتنة بسبب قتلي، و لا يهرق دم، و ان تعفوا أقرب للتقوى». و مات في الأرض عظيم، و قام في الناس من تعاظموا. فإذا هنا انسان يموت فيعلو، و اذا هناك أناس يعيشون فيصغرون.

أما العقاد فقال في كتاب «عبقرية الإمام»: «ولد في الكعبة، و ضرب في المسجد، فأية بداية و نهاية أشبه بالحياة بينهما من تلك البداية، و تلك النهاية» يريد ان حياة الإمام منذ النفس الأول حتى النفس الأخير هي للّه و في اللّه وحده.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج4، ص 26-29)

شرح منهاج البراعة خویی

المختار السادس و الاربعون و من وصية له عليه السلام للحسن و الحسين عليهما السلام لما ضربه ابن ملجم لعنه اللّه

أوصيكما بتقوى اللّه، و أن لا تبغيا الدّنيا و إن بغتكما، و لا تأسفا على شي ء منها زوى عنكما، و قولا بالحقّ، و اعملا للأجر، و كونا للظّالم خصما، و للمظلوم عونا. أوصيكما و جميع ولدي و أهلي و من بلغه كتابي بتقوى اللّه، و نظم أمركم، و صلاح ذات بينكم، فإنّي سمعت جدّكما- صلّى اللّه عليه و آله- يقول: صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصّلاة و الصّيام. اللّه اللّه في الأيتام، فلا تغبّوا أفواههم، و لا يضيعوا بحضرتكم و اللّه اللّه في جيرانكم، فإنّهم وصيّة نبيّكم، ما زال يوصي بهم حتّى ظننّا أنّه سيورّثهم، و اللّه اللّه في القرآن، لا يسبقكم بالعمل به غيركم و اللّه اللّه في الصّلاة فإنّها عمود دينكم، و اللّه اللّه في بيت ربّكم، لا تخلوه ما بقيتم، فإنّه إن ترك لم تناظروا، و اللّه اللّه في الجهاد بأموالكم و أنفسكم و ألسنتكم في سبيل اللّه، و عليكم بالتّواصل و التّباذل و إيّاكم و التّدابر و التّقاطع، لا تتركوا الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر، فيولّى عليكم أشراركم، ثمّ تدعون فلا يستجاب لكم. ثمّ قال: يا بني عبد المطّلب لا ألفينّكم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون: قتل أمير المؤمنين، قتل أمير المؤمنين، ألا لا تقتلنّ بي إلّا قاتلي. انظروا إذا أنا متّ من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، و لا يمثّل بالرّجل فإنّي سمعت رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- يقول: «إيّاكم و المثلة و لو بالكلب العقور».

اللغة

(لا تبغيا): لا تطلبا، (زوى عنكما): قبض عنكما، (صلاح ذات البين): الصلح بينكم و ترك الخصومة و ذات ها هنا زائدة مقحمة، (لا تغبّوا أفواههم): لا تطعموهم يوما بعد يوم فتجيعوهم، (لم تناظروا): عجّل لكم البلاء و الاستيصال، (المثلة): قطع الاعضاء.

الاعراب

اللّه اللّه: منصوب على التحذير أى اتّقوا اللّه، إيّاكم و التدابر: مفعول لمحذوف على التحذير.

المعنى

هذه وصيّة عامّة لأهل بيته و غيرهم من المسلمين نظمها في اثنتى عشرة مادّة و قدّم عليها وصيّة خاصّة لولديه الحسن و الحسين عليهما السّلام في ستّ موادّ تالية: 1- ملازمة التقوى 2- ترك طلب الدنيا و إن أقبلت 3- ترك التأسّف على فوت امور الدنيا مهما كانت 4- ملازمة القول بالحقّ 5- العمل للثواب و إدراك أجر الاخرة 6- الخصومة مع الظالم و عون المظلوم للدّفاع عنه.

و أمّا وصاياه العامّة: 1- ملازمة التقوى 2- التزام النظم في كلّ الامور، فانّ عدم رعاية النظم يوجب عدم الوصول إلى المارب و الحوائج.

3- إصلاح ذات البين و ترك الخصومة و النزاع و النفاق.

4- رعاية الأيتام في حفظ مالهم و تغذيتهم و تربيتهم و هو الغير البالغ الّذي فقد أباه، قال الشارح المعتزلي: و الظاهر أنّه لا يعني الأيتام الّذين لهم مال تحت أيدي أوصيائهم، لأنّ اولئك الأوصياء محرّم عليهم أن يصيبوا من أموال اليتامى إلّا القدر النزر جدّا عند الضرورة ثمّ يقضونه مع التمكّن، و من هذه حاله لا يحسن أن يقال له: لا تغيروا أفواه أيتامكم، و إنّما الأظهر أنّه يعني الّذين مات آباؤهم، و هم فقراء يتعيّن مواساتهم، و يقبح القعود عنهم، كما قال تعالى: «و يطعمون الطعام على حبّه مسكينا و يتيما و أسيرا 8- الدهر» و اليتم في الناس من قبل الأب، و في البهائم من قبل الامّ- إلى أن قال- و لا يسمّى الصبيّ يتيما إلّا إذا كان دون البلوغ و إذا بلغ زال اسم اليتم عنه، و اليتامى أحد الأصناف الّذين عيّنوا في الخمس بنصّ الكتاب العزيز.

5- رعاية الجيران، فإنّ الجار بمنزلة الملتجى ء المأمون بالنسبة إلى جاره و من حقّه كفّ السوء عنه و الاحسان و الاعانة بالنسبة إليه، و أبلغ ما روي في حق الجار ما حدّثه عليه السّلام عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله من قوله (ما زال يوصي بهم حتّى ظننّا أنّه سيورّثهم).

قال في الشرح المعتزلي: و اللفظ الّذي ذكره عليه السّلام قد ورد مرفوعا في رواية عبد اللّه بن عمر لمّا ذبح شاة، فقال: أهديتم لجارنا اليهودي فانّي سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول: «ما زال جبرئيل يوصيني بالجار حتّى ظننت أنّه سيورّثه» و في الحديث أنّ حسن الجوار و صلة الرحم يعمران الديار و يزيدان في الأعمار.

و قد ورد في ذمّ جار السوء أخبار و آثار كثيرة.

6- ملازمة القرآن تعليما و تعلّما و ملازمة العمل به و بأحكامه، و قد حذّر عليه السلام من المسامحة في ذلك إلى حيث يسبق غير المسلمين عليهم في العمل به كما نشاهده الان من عمل غير المسلمين بأحكام العامّة من الصدق و التعاون و الجدّ في العمل حتّى تقدّموا على المسلمين في كثير من الامور.

7- ملازمة إقامة الصلاة بالجمعة و الجماعة كما هى سنّة الرسول صلّى اللّه عليه و آله، فانّها بهذه الكيفيّة عمود الدين و ملاك تربية المسلمين و جمعهم و تأليف قلوبهم و وحدتهم.

8- ملازمة إقامة شعائر الحجّ في كلّ سنة، ليجتمع جميع المسلمين في هذا المعبد الاسلامي العامّ فيتعارفون و يتعاونون و يشدّ بعضهم ازر بعض، فانّ الحجّ عمود الاجتماع الاسلامي فلو ترك ينثلم الوحدة الاسلاميّة و لا يناظر المسلمون.

9- الجهاد بالمال و النفس و اللسان، فانّه واجب على كلّ حال بحسب ما اقتضاه الأحوال.

10- التواصل و حفظ الرابطة مع الاخوان المسلمين في شتّى البلاد الاسلاميّة و بذل العون بالمال و الحال بعضهم مع بعض.

11- ترك التدابر و الهجر و القطيعة فانّه يوجب المقت و العداوة و سوء الظنّ و التخاذل.

12- ملازمة الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر لردع الاشرار عن أعمالهم السوء و قيام الأبرار باجراء الامور النافعة للعامّة و الامّة، فانّ التسامح فيهما يوجب تسلّط الأشرار و الاستيلاء على موارد القدرة و الثروة في الجامعة الاسلاميّة و يؤثّر الدعاء في دفعهم لتقصير المسلمين و جرّهم البلاء على أنفسهم.

ثمّ وصّى عشيرته بالاكتفاء بالقصاص عن القاتل و عدم الأخذ بالظنّة و التهمة و عدم الانتقام من سائر الأمّة و إن كانوا أعداء و عدم التجاوز على الجاني دون ضربة ارتكبه في قتله.

الترجمة

چون ابن ملجم ملعون ضربت بر سر آن حضرت زد بحسن و حسين عليهما السّلام چنين وصيّت كرد: من بشما وصيّت مى كنم كه پرهيزكار باشيد و بدنبال دنيا نرويد و گر چه دنيا بدنبال شما آيد، بهر چه از دنيا كه از دست شما بدر رفت افسوس مخوريد، حق بگوئيد، براى ثواب آخرت كار كنيد، دشمن ظالم باشيد و كمك كار مظلوم.

من بشما و همه فرزندان و خاندانم و بهر كس اين نامه من بدو رسد وصيّت مى كنم كه: تقوا پيشه سازيد و كارهاى خود را منظّم داريد و با هم خوب باشيد و خوب رفتار كنيد زيرا از جدّ شما صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: صلح و صلاح ميان مسلمانان بهتر است از همه گونه نماز و روزه.

خدا را، خدا را در باره كودكان پدر مرده، مبادا آنها را گرسنه بگذاريد و در حضور شما از ميان بروند و نابود گردند.

خدا را، خدا را در باره همسايه هاى شما كه مورد سفارش پيمبر شمايند پيوسته در باره آنان سفارش مى كرد تا آنجا كه پنداشتيم سهمى از ارث برايشان مقرّر خواهد داشت.

خدا را، خدا را در باره قرآن، مبادا ديگران در عمل بدان بر شما پيشدستى كنند.

خدا را، خدا را در باره نماز كه ستون دين شما است.

خدا را، خدا را در باره خانه پروردگارتان كعبه معظّمه، تا زنده ايد آنرا وانگذاريد زيرا اگر متروك گردد مهلت نخواهيد يافت.

خدا را، خدا را در باره جهاد با مال و جان و زبانتان در راه خدا.

بر شما باد كه با هم پيوسته باشيد و بهم بخشش كنيد، مبادا بهم پشت كنيد و از هم ببريد، امر بمعروف و نهى از منكر را از دست ندهيد كه بدان شما بر شما حكمران گردند و سپس هر چه دعا كنيد پذيرفته نباشد و باجابت نرسد، سپس فرمود: اى زادگان عبد المطلب و هاشمييّن، شما را فتنه جو و خونريز نيابم كه دست بخون مسلمانان بيالائيد و بگوئيد: أمير المؤمنين را كشتند، أمير المؤمنين را كشتند «چنانچه معاويه خون عثمان را بهانه كرد و بقتل و غارت مسلمانان پرداخت» نبايد بخاطر كشتن من جز كشنده مرا بكشيد.

متوجّه باشيد اگر من بر أثر اين ضربت ابن ملجم كشته شدم و وفات كردم از او با يك ضربت قصاص كنيد، مبادا آن مرد را مثله كنيد و دست و پايش را ببريد، زيرا من خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: بپرهيزيد از مثله گر چه نسبت بيك سگ گزنده باشد.

( . منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج17، ص 129-134)

شرح لاهیجی

الكتاب 45

و من وصيّته له (- ع- ) للحسن و الحسين عليهما السّلام لمّا ضربه اللّعين ابن ملجم لعنه اللّه يعنى و از وصيّت امير المؤمنين عليه السّلام است مر حسن و حسين عليهما السّلام را در وقتى كه ضربت زد او را ملعون ابن ملجم لعنه اللّه اوصيكما بتقوى اللّه و ان لا تبغيا الدّنيا و ان بغتكما و لا تأسفا على شي ء منها روى عنكما و قولا بالحقّ و اعملا للأجر و كونا للظّالم خصما و للمظلوم عونا اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى اللّه و نظم امركم و صلاح ذات بينكم فانّى سمعت جدّكما رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلوة و الصّيام اللّه اللّه فى الأيتام فلا تغبّوا افواههم فلا يضيعوا بحضرتكم و اللّه اللّه فى جيرانكم فانّهم وصيّة نبيّكم ما زال يوصى به متى ظننّا انّه سيورثهم يعني وصيّت ميكنم بشما دو فرزند بپرهيزكارى خدا و باين كه طلب مكنيد دنيا و اگر چه طلب كند دنيا شما را يعنى شما مايل بدنيا نباشيد اگر چه مال و دولت دنيا از براى شما ميسّر باشد و حسرت مخوريد و اندوهناك مشويد بر چيزى از دنيا كه منع شده است از شما و بگوئيد سخنان حقّ راست و عمل كنيد از براى ثواب و باشيد از براى ستمكار دشمن و از براى ستم رسيده ياور و وصيّت ميكنم شما و جميع اولاد مرا و خويشان مرا و كسيرا كه مى رسد باو مكتوب من بتقوى و پرهيزكارى خدا و انتظام امر دين شما و اصلاح كردن نزاع در ميانه شما مسلمانان پس بتحقيق كه من شنيدم از جدّ شما رسول خدا (- ص- ) مى گفت اصلاح ذات بين افضلست از جميع نماز و روزه يعنى نماز و روزه مستحبّ بترسيد خدا را بترسيد خدا را در باره رعايت يتيمان پس باز و گرسنه مگذاريد دهنهاى ايشان را يك روز نه يك روز يعنى گاهى ايشان را سيسر كنيد و گاهى گرسنه بداريد بلكه بايد هميشه سير نمايند يتيمان را و ضايع و خوار مگردانيد ايشان را در مجلس شما و بترسيد خدا را بترسيد خدا را در مراعات همسايگان شما پس بتحقيق ايشان وصيّت كرده شده پيغمبر شما باشند هميشه وصيّت ميكرد در باره ايشان تا اين كه گمان كرديم كه زود است كه ميراث دهد بايشان و اللّه اللّه فى القران لا يسبقكم بالعمل به غيركم و اللّه اللّه فى الصّلوة فانّها عمود دينكم و اللّه اللّه فى بيت ربّكم لا تخلوه ما بقيتم فانّه ان ترك لم تناظروا و اللّه اللّه فى الجهاد باموالكم و انفسكم و ألسنتكم فى سبيل اللّه و عليكم بالتّواصل و التّباذل و ايّاكم و التّدابر و التّقاطع لا تتركوا الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر فيولّى عليكم اشراركم ثمّ تدعون فلا يستجاب لكم يعنى و بترسيد خدا را بترسيد خدا را در رعايت قران بايد پيشى نگيرد شما را در عمل كردن باحكام قران غير شما و بترسيد خدا را بترسيد خدا را در رعايت نماز پس بتحقيق كه نماز ستون دين شما است و بترسيد خدا را بترسيد خدا را در رعايت خانه پروردگار شما خالى مگذاريد انرا از حجّ گذاردن در ان ما دامى كه زنده باشيد پس بتحقيق كه اگر واگذاريد او را مهلت داده نخواهيد شد از عذاب خدا و بترسيد خدا را بترسيد خدا را در رعايت جهاد كردن بمالهاى شما و بنفسهاى شما و بزبانهاى شما در راه خدا و لازمست بر شما وصلت و خويشى با يكديگر كردن و دور داريد خود را از پشت كردن وصلت با يكديگر را و بريدن احسان يكديگر را و ترك مكنيد امر كردن بمأمورات را و نهى كردن از منهيّات را كه اگر ترك كنيد حاكم مى گردد بر شما اشرار و بد كردار شما پس دعا مى كنيد بدرگاه خدا و مستجاب نمى شود از براى شما ثمّ قال عليه السّلام يا بنى عبد المطّلب لا القينّكم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون قتل امير المؤمنين قتل امير المؤمنين الا لا يقتلنّ بى الّا قاتلى انظروا اذا انا متّ من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة و لا يمثّل بالرّجل فانّى سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول ايّاكم و المثلة و لو بالكلب العقور يعنى پس گفت عليه السّلام كه اى پسران عبد المطّلب بايد نيابم شما را كه فرو رويد در خونهاى مسلمانان فرو رفتنى بگوئيد كه كشته شد امير مؤمنان كشته شد امير مؤمنان آگاه باشيد بايد كشته نشود بعوض من مگر كشنده من مهلت دهيد او را وقتى كه من مردم از اين ضربت زدن او پس ضربت بزنيد باو ضربتى بعوض ضربتى و بايد مثله نشود بان مرد يعنى گوش و چشم و بينى و لب و دست و پا بريده نشود پس بتحقيق كه من شنيدم از رسول خدا (- ص- ) كه مى گفت بر حذر باشيد از مثله كردن اگر چه بر سگ گزنده باشد

( . شرح نهج البلاغه لاهیجی، ص 267و268)

شرح ابن ابی الحدید

47 و من وصية له ع للحسن و الحسين ع- لما ضربه ابن ملجم لعنه الله

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا- وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا- وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ- وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً- أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي- بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ- فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا ص يَقُولُ- صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ- اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ- وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ- مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ- لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ- فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا- وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ- وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ- وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ- لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ أَشْرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ- ثُمَّ قَالَ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ- لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً- تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي- انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ- فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ- وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ- فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ- إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ روي و اعملا للآخرة و روي فلا تغيروا أفواهكم- يقول لا تطلبا الدنيا و إن طلبتكما- فإذا كان من تطلبه الدنيا منهيا عن طلبها- فمن لا تطلبه يكون منهيا عن طلبها بالطريق الأولى- . ثم قال و لا تأسفا على شي ء منها زوي عنكما- أي قبض

قال رسول الله ص زويت لي الدنيا فأريت مشارقها و مغاربها- و سيبلغ ملك أمتي ما زوي لي منها

- . و روي و لا تأسيا و كلاهما بمعنى واحد أي لا تحزنا- و هذا من قوله تعالى لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ- .

قوله صلاح ذات البين- أخذه هذه اللفظة عبد الملك بن مروان فقال لبنيه- و قد جمعوا عنده يوم موته-

  • انفوا الضغائن بينكم و عليكمعند المغيب و في حضور المشهد
  • بصلاح ذات البين طول حياتكمإن مد في عمري و إن لم يمدد
  • إن القداح إذا اجتمعن فرامهابالكسر ذو بطش شديد أيد
  • عزت فلم تكسر و إن هي بددتفالوهن و التكسير للمتبدد

- . و ذات هاهنا زائدة مقحمة- . قوله فلا تغبوا أفواههم- أي لا تجيعوهم بأن تطمعوهم غبا- و من روى فلا تغيروا أفواههم- فذاك لأن الجائع يتغير فمه-

قال ع لخلوف فم الصائم أطيب عند الله من ريح المسك

- . قال و لا يضيعوا بحضرتكم أي لا تضيعوهم- فالنهي في الظاهر للأيتام- و في المعنى للأوصياء و الأولياء- و الظاهر أنه لا يعني الأيتام- الذين لهم مال تحت أيدي أوصيائهم- لأن أولئك الأوصياء محرم عليهم- أن يصيبوا من أموال اليتامى- إلا القدر النزر جدا عند الضرورة- ثم يقضونه مع التمكن- و من هذه حاله لا يحسن أن يقال له- لا تغيروا أفواه أيتامكم- و إنما الأظهر أنه يعني الذين مات آباؤهم- و هم فقراء يتعين مواساتهم و يقبح القعود عنهم- كما قال تعالى وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ- مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً- و اليتم في الناس من قبل الأب و في البهائم من قبل الأم- لأن الآباء من البهائم لا عناية لهم بالأولاد- بل العناية للأم لأنها المرضعة المشفقة- و أما الناس فإن الأب هو الكافل القيم بنفقة الولد- فإذا مات وصل الضرر إليه لفقد كافله- و الأم بمعزل عن ذلك- و جمع يتيم على أيتام كما قالوا شريف و أشراف- و حكى أبو علي في التكملة كمي ء و أكماء- و لا يسمى الصبي يتيما إلا إذا كان دون البلوغ- و إذا بلغ زال اسم اليتيم عنه- و اليتامى أحد الأصناف الذين عينوا في الخمس- بنص الكتاب العزيز

فصل في الآثار الواردة في حقوق الجار

ثم أوصى بالجيران- و اللفظ الذي ذكره ع-

قد ورد مرفوعا في رواية عبد الله بن عمر لما ذبح شاة- فقال أهديتم لجارنا اليهودي- فإني سمعت رسول الله ص يقول- ما زال جبريل يوصيني بالجار حتى ظننت أنه سيورثه

و في الحديث أنه ص قال من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر فليكرم جاره

و عنه ع جار السوء في دار المقامة قاصمة الظهر

و عنه ع من جهد البلاء جار سوء معك في دار مقامة- إن رأى حسنة دفنها- و إن رأى سيئة أذاعها و أفشاها

و من أدعيتهم اللهم إني أعوذ بك من مال يكون علي فتنة- و من ولد يكون علي كلا- و من حليلة تقرب الشيب- و من جار تراني عيناه و ترعاني أذناه- إن رأى خيرا دفنه و إن سمع شرا طار به

ابن مسعود يرفعه و الذي نفسي بيده لا يسلم العبد- حتى يسلم قلبه و لسانه و يأمن جاره بوائقه- قالوا ما بوائقه قال غشمه و ظلمه

لقمان يا بني حملت الحجارة و الحديد- فلم أر شيئا أثقل من جار السوء

- . و أنشدوا

  • ألا من يشتري دارا برخصكراهة بعض جيرتها تباع

- . و قال الأصمعي- جاور أهل الشام الروم- فأخذوا عنهم خصلتين اللؤم و قلة الغيرة- و جاور أهل البصرة الخزر- فأخذوا عنهم خصلتين الزناء و قلة الوفاء- و جاور أهل الكوفة السواد- فأخذوا عنهم خصلتين السخاء و الغيرة- . و كان يقال من تطاول على جاره حرم بركة داره- . و كان يقال من آذى جاره ورثه الله داره- . باع أبو الجهم العدوي داره- و كان في جوار سعيد بن العاص بمائة ألف درهم- فلما أحضرها المشتري قال له- هذا ثمن الدار فأعطني ثمن الجوار- قال أي جوار قال جوار سعيد بن العاص- قال و هل اشترى أحد جوارا قط- فقال رد علي داري و خذ مالك- لا أدع جوار رجل إن قعدت سأل عني- و إن رآني رحب بي و إن غبت عنه حفظني- و إن شهدت عنده قربني و إن سألته قضى حاجتي- و إن لم أسأله بدأني و إن نابتني نائبة فرج عني- فبلغ ذلك سعيدا فبعث إليه مائة ألف درهم- و قال هذا ثمن دارك و دارك لك- . الحسن- ليس حسن الجوار كف الأذى- و لكن حسن الجوار الصبر على الأذى- . جاءت امرأة إلى الحسن فشكت إليه الخلة- و قالت أنا جارتك قال كم بيني و بينك قالت سبع أدؤر- فنظر الحسن فإذا تحت فراشه سبعة دراهم- فأعطاها إياها و قال كدنا نهلك- . و كان كعب بن مامة إذا جاوره رجل قام له بما يصلحه- و حماه ممن يقصده- و إن هلك له شي ء أخلفه عليه و إن مات وداه لأهله- فجاوره أبو دواد الإيادي فزاره على العادة- فبالغ في إكرامه- و كانت العرب إذا حمدت جارا قالت جار كجار أبي دواد- قال قيس بن زهير

  • أطوف ما أطوف ثم آويإلى جار كجار أبي دواد

- . ثم تعلم منه أبو دواد و كان يفعل لجاره فعل كعب به- . و قال مسكين الدارمي

  • ما ضر جارا لي أجاورهألا يكون لبابه ستر
  • أعمى إذا ما إذا جارتي خرجتحتى يواري جارتي الخدر
  • ناري و نار الجار واحدةو إلبه قبلي ينزل القدر

- . استعرض أبو مسلم صاحب الدولة فرسا محضيرا- فقال لأصحابه لما ذا يصلح هذا فذكروا سباق الخيل- و صيد الحمر و النعام و اتباع الفار من الحرب- فقال لم تصنعوا شيئا يصلح للفرار من الجار السوء- . سأل سليمان علي بن خالد بن صفوان عن ابنيه- محمد و سليمان و كانا جاريه فقال- كيف إحمادك جوارهما- فتمثل بقول يزيد بن مفرغ الحميري-

  • سقى الله دارا لي و أرضا تركتهاإلى جنب داري معقل بن يسار
  • أبو مالك جار لها و ابن مرثدفيا لك جاري ذلة و صغار

- . و في الحديث المرفوع أيضا من رواية جابر الجيران ثلاثة فجار له حق و جار له حقان- و جار له ثلاثة حقوق- فصاحب الحق الواحد جار مشرك لا رحم له- فحقه حق الجوار- و صاحب الحقين جار مسلم لا رحم له- و صاحب الثلاثة جار مسلم ذو رحم- و أدنى حق الجوار ألا تؤذي جارك بقتار قدرك- إلا أن تقتدح له منها

- . قلت تقتدح تغترف و المقدحة المغرفة- . و كان يقال الجيران خمسة- الجار الضار السيئ الجوار- و الجار الدمس الحسن الجوار و الجار اليربوعي المنافق- و الجار البراقشي المتلون في أفعاله و الجار الحسدلي- الذي عينه تراك و قلبه يرعاك- . و

روى أبو هريرة كان رسول الله ص يقول اللهم إني أعوذ بك من جار السوء في دار المقامة- فإن دار البادية تتحول

قوله ع الله الله في القرآن- أمرهما بالمسارعة إلى العمل به- و نهاها أن يسبقهما غيرهما إلى ذلك- ثم أمرهما بالصلاة و الحج- . و شدد الوصاة في الحج فقال فإنه إن ترك لم تناظروا- أي يتعجل الانتقام منكم- . فأما المثلة فمنهي عنها-

أمر رسول الله ص أن يمثل بهبار بن الأسود- لأنه روع زينب حتى أجهضت- ثم نهى عن ذلك و قال لا مثلة المثلة حرام

( . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج17، ص 5-11)

شرح نهج البلاغه منظوم

(47) و من وّصيّة لّه عليه السّلام (للحسن و الحسين عليهما السّلام لمّا ضربه ابن ملجم لّعنه اللَّه:)

أوصيكما بتقوى اللَّه، و أن لّا تبغيا الدّنيا و ان بغتكما، و لا تأسفا على شي ء مّنها زوى عنكما، و قولا بالحقّ، و اعملا للأجر، و كونا للظّالم خصما، وّ للمظلوم عونا.

أوصيكما و جميع ولدى و أهلى و من بلغه كتابى بتقوى اللَّه، و نظم أمركم، و صلاح ذات بينكم، فإنّى سمعت جدّكما- صلّى اللَّه عليه و آله- يقول: صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصّلاة و الصّيام، اللَّه اللَّه في الأيتام، فلا تغبّوا أفواههم، و لا يضيعوا بحضرتكم، و اللَّه اللَّه في جيرانكم، فإنّهم وصيّة نبيّكم، ما زال يوصى بهم حتّى ظننّا أنّه سيورّثهم، و اللَّه اللَّه في القران لا يسبقكم بالعمل به غيركم، و اللَّه اللَّه في الصّلاة فإنّها عمود دينكم، و اللَّه اللَّه في بيت ربّكم، لا تخلّوه ما بقيتم، فإنّه إن ترك لم تناظروا، و اللَّه اللَّه في الجهاد بأموالكم و أنفسكم و ألسنتكم في سبيل اللَّه، و عليكم بالتّواصل و التّباذل، و إيّاكم و التّدابر و التّقاطع، لا تتركوا الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر فيولّى عليكم أشراركم، ثمّ تدعون فلا يستجاب لكم، ثمّ قال: يا بنى عبد المطّلب لا ألفينّكم تخوضون دماء المسلمين خوضا.

تقولون: قتل أمير المؤمنين، قتل أمير المؤمنين، ألا لا يقتلنّ بى إلّا قاتلى.

انظروا إذا أنا متّ من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، وّ لا يمثّل بالرّجل فإنّى سمعت رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- يقول: إيّاكم و المثلة و لو بالكلب العقور.

ترجمه

از وصاياى آن حضرت عليه السّلام است، بحسن و حسين عليهما السّلام، بهنگامى كه ابن ملجم كه خداوند او را از رحمتش بدور دارد ضربت را بآن حضرت زده بود حضرت در اين وصيّت اهميّت احكام اسلامى را بيان، و در معنى مسلمانان را در بكار بستن آن دستورات ترغيب فرموده اند) سفارش من بشما آنست كه از خدا بترسيد، و جهان را مجوئيد اگر چه او شما را جويا باشد (اگر جهان بشما اقبال كرد دل بزخارفش مبنديد، كه اين عجوزه عروس هزار داماد است) و چنانچه چيزى از آن دنيا از شما گرفته شد نوان مباشيد (كه اين زن با هيچكس بسر نبرد عهد شوهرى) سخن از روى حق گوئيد، و براى پاداش (گرفتن در آخرت) كار كنيد همواره دشمن ستمگر، و يار ستمكش باشيد.

من شما و همه فرزندان و كسانم را با هر كه نامه ام باو مى رسد سفارش ميكنم بتقوى و ترس از خدا و نظم و ترتيب امرتان، و اصلاح و سازش بين خودتان (كه دست از كين توزى كشيده، با هم بمهربانى رفتار كنيد) زيرا كه من از جدّتان رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: سازش را بين مردم برقرار كردن (و پراكندگيها را پيوند دادن) از هر نماز و روزه برتر است (زيرا اجتماع براى امر نماز و روزه در پرتو اتّحاد ميسّر است.

فرزندان و كسان و شيعيان من براى نگهدارى امر اجتماع، و پايدارى دين و رستگارى خودتان اين دستورات را بكار بنديد) خداى را در باره يتيمان مبادا براى دهانشان نوبت قرار دهيد (و از غذا خوردن بدلخواهشان مانع گرديد، و بمالشان رسيدگى نكنيد) تا اين كه در نزد شما تباه كردند، خداى را خداى را در باره همسايگانتان، زيرا كه آنان سفارش شدگان پيغمبرتان مى باشند، باندازه آن حضرت در باره آنان سفارش فرمود كه ما گمان كرديم براى آنان ميراث مقرّر مى گردد (و همسايه را از مال همسايه نصيبى است) خداى را خداى را در باره قرآن (آنرا مراقبت كنيد، و دستوراتش را كار بنديد) نكند كه ديگرى در كار بستن آن بر شما پيشى گيرد (كه اگر اين طور بشود، شما در چنگال ملل ديگر زبون و خوار خواهيد ماند) خداى را خداى را در باره نماز، كه آن ستون دين شما است، سهلش مشماريد، و بموقعش بگذاريد، خداى را خداى را در باره خانه پروردگارتان، ما دام كه شما زنده هستيد آن را خالى مگذاريد، كه اگر متروك ماند (و شما اهتمام در گذاردن حج نداشته باشيد، گرفتار خشم و عذاب خواهيد شد و) مهلت داده هم نمى شويد، خداى را خداى را در باره جهاد و پيكار در راه خدا با اموال و نفوس و زبانهايتان (با همه نيرو و توانائى خويش در راه خدا با تبهكاريها بجنگيد) بذل و ايثار و بهم پيوستگى را در باره يكديگر لازم شماريد، و از جدائى و از هم بريدن سخت بر حذر باشيد (كه دست خدا بدنبال اجتماع و اسلام از افتراق بيزار است) نكند كه امر بمعروف و نهى از منكر را (در اثر بى اعتنائى بدين و ناموس الهى) رها كنيد كه (اگر كرديد) اشرار بر سرتان مسلّط شوند، و آن گاه آنچه خداى را بخوانيد دعايتان مستجاب نگردد، آن گاه (حضرت در همان هنگام كه آخرين دقايق زندگانى خويش را در كار طى كردن بودند) فرمودند: اى فرزندان عبد المطّلب مبادا من شما را بيابم كه در خون مسلمانان فرو رويد فرو رفتنى (ناهنجار و نابجا و بازاى خون من بخواهيد متعرّض مردم بيگناه شويد مگر محرّك اصلى را بيابيد) و همى بگوئيد امير المؤمنين كشته شد، امير المؤمنين كشته شد، اين را بدانيد كه بازاى كشته شدن من جز كشنده ام نبايد كشته شود.

(ابن ملجم را) نگران باشيد، همين كه من از اثر ضربت او از جهان درگذشتم، در برابر ضربتش او را نيز ضربتى بزنيد (كه بدان ضربت از پاى در افتد) و مبادا كه او را مثله كنيد (دست و پا و گوش و بينى او را ببريد) زيرا كه من از رسول خداى صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمودند از مثله كردن سخت بپرهيزيد، و لو در باره سگ درّنده (لذا حضرت امام حسن عليه السّلام روى اين وصيّت پس از درگذشت حضرت أمير المؤمنين ضربتى بر گردن ابن ملجم نواخت كه با همان يك ضربت بدرك واصل شد ابو الفرج جوزى گويد بخطّ ابى الوفاء ابن عقيل خواندم كه هنگامى كه ابن ملجم را براى كشتن آوردند بحضرت امام حسن عرض كرد من مى خواهم سخنى در گوش شما بگويم حضرت امتناع كرده فرمودند: قصد دارد گوش مرا با دندان بگزد، آن ملعون گفت بخدا سوگند اگر گوشش را نزديك من آورده بود آن را از پرده صماخ برميكندم، محدّث قمى در جلد دوّم سفينه از نسخه كهن كه بسال 355 نوشته شده نقل ميكند كه بهنگام كشتن ابن ملجم عبد اللَّه جعفر از شدّت خشم گفت ابن ملجم را با من گذاريد، تا نفس خويش را بر او شفا بخشم آن گاه سيخى را بآتش گداخته در چشمان ابن ملجم كشيد، آن ملعون گفت اى برادر زاده مرا با آهن گداخته سرمه كشيدى، پس دستها و پاهايش را بريدند، سخنى نگفت زبانش را كه خواستند ببرند بسيار جزع كرد، او را گفتند: چونست كه در قطع ساير اعضا مانند زبان بجزع و اضطراب نيفتادى، گفت دوست ندارم در دنيا زنده باشم كه نتوانم خداى را ذكر گويم، آن گاه پس از قطع زبان امّ الهشيم دختر اسود نخعى درخواست كرد جسد پليدش را با وى گذاشتند و او بآتشش بسوخت انتهى).

نظم

  • ز ضرب تيغ ابن ملجم پستشه دين چون شدن مى خواست از دست
  • بگردش گرد خويشاوند و فرزنددر آن حالت گشاد اينسان در پند
  • دم آخر بدلها در زد آتشبفرزندان نمود اينسان سفارش
  • چه در پنهان و چه در آشكارابپرهيزيد و ترسيد آن خدا را
  • بميل دل جهان را ترك گوئيدگر او جويد شما او را مجوئيد
  • كه گيتى هست زالى سست بنيادكشد هر شب هزاران شوى و داماد
  • بداد ار چيز خواهد پس گرفتنبه آسانيش بايد ترك گفتن
  • براه حق ز كس از طعنه و دقنترسيد و سخن گوئيد بر حق
  • بكار آخرت مردانه باشيدز هر چيزى جز آن بيگانه باشيد
  • ز جان باشيد دشمن بر ستمگرستمكش را پناه و پشت و ياور
  • ببايد پنجه ظالم شكستنهمان بشكسته مظلوم بستن
  • الا هر كس مرا فرزند و خويش استدرونش بهر زخمم زخم و ريش است
  • در اندرز بر رخشان گشايموصيّتشان بدينسان مى نمايم
  • نمائيد امر خود نيكو منظّماساس صلح و سازش را فراهم
  • ز كين و دشمنى با يكديگر دوربپاشيد و درون داريد پر نور
  • باصلاح ميان هم بكوشيدبتن از مهربانى جامه پوشيد
  • من از لعل گهربار پيمبرشنيدم اين نكوپند چو گوهر
  • كه بين خلق را پيوند دادنشكست و بستشان بستن گشادن
  • نكوتر از نماز و روزه باشدكه انسان اندر آن هر روزه باشد
  • از آن رو كه چو خصمى بين امّتمبدّل گشت بر مهر و محبّت
  • جماعت مى شود آن گاه برپاصفا و صلح مى گردد هويدا
  • نگه حقّ خداى حىّ سبحانببايد داشت در حقّ يتيمان
  • مبادا از حالشان گرديد غافلغذا بدهيد چون گشتند مايل
  • كنيد اطعامشان گردند تا سيرنه بگذاريد كز موقع شود دير
  • حق همسايگانتان هم زياد استدرست اين مطلبم ز احمد ص بياد است‏
  • كه آن حضرت سفارش را بيفزودرعايت را چنان تاكيد فرمود
  • كه ما را شد گمان يكتن ز ورّاثبود همسايه در تقسيم ميراث
  • سخن ديگر ز قرآن مجيد استجمال حق ز آياتش پديد است
  • از آن آئينه نور حىّ ذو المنّهويدا هست چون بر وجه احسن
  • هر آن بنده كه دارد شوق ديدارعمل را بايدش گشتن خريدار
  • مبادا در عمل اشخاص ديگرشوندى از شماها پيش و برتر
  • گر از احكام قرآنى برويندبچنگ ديگران خوار و زبونيد
  • ستون دينتان ديگر نماز استبرحتان باب عزّت زان فراز است
  • ز سختيها شما را او است مانعگذاريدش بهنگام و بموقع
  • دگر گشتن بگرد گوى جانانكه خود حجّ و طواف كعبه است آن
  • بگاه حجّ همان درگاه عالىنبايد باشد از اشخاص خالى
  • ببايستى بشرط استطاعتمسلمان حج گذارد با ضراعت
  • تهى گر خانه حق ماند و مشروكشويد از قهر يزدان خوار و مفلوك
  • و گر دستور جنگ است او جهاد استكه رنج آن براه حق زياد است
  • ببايد مؤمن اندر كار پيكارنمايد مال و جان خويش ايثار
  • ز هر چه دارد او نايد دريغشبكار افتد زبان و دست و تيغش
  • بهم پيوستگى را دوست داريدمحبّت را بهم لازم شماريد
  • بداريد از نفاق و بخل و كين دستبهم گرديد همچون سلك پيوست
  • هماره دست حق با اجتماع استجهان از جمع پر نور و شعاع است
  • مبادا آنكه از بى اعتنائىرها سازيد احكام خدائى
  • مسلمان بايدش امر بمعروفكند سازد امور زشت موقوف
  • چو احكام اند ناموس الهىنمايد حفظ ناموس از تباهى
  • چو امّت پشت بر حكم خدا كردز كف آن نهى منكر را رها كرد
  • مسلّط بر سرش گردند اشرارتصاحب ملكشان سازند اغيار
  • وز آن پس هر قدر خواند خداوندنمى گردد رها از شرّ آن بند
  • كند هر چند زارىّ و انابتدعايش نيست مقرون با اجابت
  • چو شاه از اين سفارشها بياسودچنين با قوم و خويش خويش فرمود
  • نبايد بعد من از بهر كيفربخون مردمان گشتن شناور
  • على گوئيد از كين كشته گرديدبخون سرتنش آغشته گرديد
  • كنون بايد براى خون بهايششود خلقى طپان در خون برايش
  • همان ناكس كه فرق من دو تا كردسر او را فقط بايد جدا كرد
  • كسان ديگرى كه بى گناه اندبدين گفته مرا اندر پناه اند
  • چو يك ضربت بمن زد ابن ملجمبيك ضربت كنيدش از جهان كم
  • نبايد مثله گردد بعد كشتنلب و بينىّ و گوشش را بريدن
  • شنيدم از رسول اللَّه چنين نيزكه گفت از مثله كردن كن تو پرهيز
  • اگر كه في المثل كلبى عقور استتو را دشمن هم از مثله بدور است

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج8، ص 35-42)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

نامه 45 نهج البلاغه : نامه به عثمان ابن حنيف انصارىّ حاکم بصره

نامه 45 نهج البلاغه "به عثمان ابن حنيف انصارىّ حاکم بصره" می باشد.
No image

نامه 28 نهج البلاغه : پاسخ به نامه معاویه

نامه 28 نهج البلاغه به موضوع " پاسخ به نامه معاویه" می پردازد.
No image

نامه 41 نهج البلاغه : نکوهش یکی از فرمانداران

نامه 41 نهج البلاغه به "نکوهش یکی از فرمانداران" اشاره می کند.
Powered by TayaCMS