یکی از مقاماتی که خدای متعال به وجود مقدس رسول الله(صلی الله...) و به تبع ایشان به اهل بیت عصمت و طهارت عنایت کرده است، مقام محمود و مقام شفاعت نسبت به همه عوالم است. این شفاعتی که حضرات معصومین دارند، شفاعت عام است که وساطت فیض برای همه موجودات و مخلوقات را شامل می شود. همه مخلوقات در سیر به سوی کمالشان و در مسیر به سوی خدای متعال به وساطت خلفای الهی و اوصیای معصوم نیاز دارند.
این شفاعت مخصوص انسان ها به ویژه مؤمنین است و در واقع سیر دادن انسان ها در درجات معرفت و محبت خدای متعال تا درجات کامل توحید می باشد که رسیدن به این درجات و عبور از موانع و خطرات این راه و حفظ و صیانت از شیطان در این مسیر، به واسطه معصومین(علیهم السلام) امکان پذیر خواهد بود. این شفاعت به یک طائفه از مؤمنان اختصاص ندارد، بلکه همه از جمله انبیا هم نیازمند این دستگیری هستند و به واسطه شفاعت آنهاست که به درجه کمال می رسند.
در روایات گوناگونی که در بحار مرحوم مجلسی نیز آمده، می خوانیم که انبیای الهی هم به واسطه شفاعت معصومین و توسل به آنها از سختی ها عبور کردند یا اگر ترک اولایی داشتند، آن ترک اولا به وسیله این توسل و شفاعت برداشته شد. درباره جناب آدم و دیگر انبیا هم چنین است.
وقتی جناب آدم(علیه السلام) به آن ترک اولا دست زد و از بهشت بیرون آمد، توبه کرد تا جایی که فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ،[1] کلماتی را از خدای متعال دریافت کرد. سپس زمینه توبه حضرت و پذیرش آن فراهم شد. در روایات می خوانیم که جبرئیل انوار این پنج تن را به ایشان نشان داد. به جناب آدم گفتند: اگر بخواهید از این مرحله عبور کنید، باید به این اولیاء معصوم متوسل شوید. خدا را قسم داد: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بحقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ،[2] تا خدای متعال مسیر ایشان را به سوی مقامات دوباره باز کرد.
از این نمونه ها بسیار است. چه در مواردی که ترک اولایی صورت گرفته یا در مخاطرات و سختی هایی که پیش می آمده، راه عبور، توسل به معصومین بوده است. این فقط در سختی های دنیا هم نیست و این موضوع به دنیا اختصاص ندارد. اگر در عبور از سختی های دنیا، انبیا هم محتاج دستگیری اولیا بودند، طبیعی است که در عالم آخرت و آن سختی ها و شرایط، نیاز بیشتر است.
هم چنین این طور نیست که این شفاعت مخصوص گناهان باشد، بلکه ممکن است شفاعت در درجات باشد. البته این شفاعت نسبت به مؤمنانی است که گناهانی می کنند که مقتضای ایمانشان نیست، ولی از آنها صادر می شود. حالا این ها ممکن است گناه کبیره باشد، یا گناه صغیره باشد، یا حتی غفلت ها باشد. یک گناه، گاهی حجاب می شود و دیگر نمی گذارد انسان حرکت کند. گاهی همه چیز درست است، ولی با یک گناه یا یک صفت، انسان زمین گیر می شود.
دوستی می گفت: بزرگانی بودند که با یک صفت زمین گیر شدند و نتوانستند به حق برسند. ایشان می فرمود: یک ماشین اگر بخواهد حرکت کند، باید همه چیزش سر پا باشد؛ ولی وقتی بخواهد راه نرود، کافی است یک چرخش پنچر بشود. در مقامات بالا یک ترک اولا کار آدم را تمام می کند. اگر در آن درجات قرار داشتی، با یک ترک اولا، کل حبوط برای انسان واقع می شود. وقتی ماشین سرعتش زیاد می شود، خطراتش هم زیاد می گردد. وقتی انسان سرعت حرکتش به سوی خدای متعال زیاد شد و فضایی که در آن حرکت می کند، فضاهای ملکوتی بود، گاهی با یک ترک اولا سقوطی می کند که به این راحتی نمی شود جبران کرد. پس نباید این گونه فکر کنیم که مؤمن چه نیازی به شفاعت دارد. همه به شفاعت نیاز دارند.
کافی است انسان عمری عبادت کند و به اوج بیاید، ولی انگار از خدای متعال طلبکار باشد. با همین صفت، همه اینها از دست رفته است. اگر خدای متعال نمی خواست یک مؤمن گناه بکند، راه را به رویش می بست. ولی متأسفانه آفت هایی در ما هست. اگر گناه نکنیم، گاهی به تکبر مبتلا می شویم و این بدتر از گناه کردن است.
خدای متعال بین ما و گناه گاهی حائل نمی شود، ما را رها می کند؛ به دلیل این که اگر از گناه ما هم جلوگیری کند، خیال می کنیم خودمان گناه نکردیم. متوجه نیستیم که او ما را نگه داشته است. پس به عجب و تکیه به خود مبتلا می شویم. ما در رسیدن به درجات، حتی اگر گناه نداشته باشیم، برای عبور از مراحل به شفاعت نیاز داریم، هم برای توفیق به عبادات و هم برای ترک معصیت.
برای رسیدن به مقصد، یک گناه هم مانع است. می گویند: به کوچکی گناه نگاه نکنید. گناه قطع رشته ارتباط انسان با خدای متعال است. بعد پیوند خوردنش نیاز به شفاعت دارد. بنابراین نیاز ما به شفاعت، هم برای سیر به درجات است، هم برای توفیق و هم برای ترک معصیت. آن زمین خوردن ها، دوری ها و حجاب هایی که با گناه پیدا می شود، باید با شفاعت و دستگیری برداشته شود. این حضرات معصومین و وجود مقدس رسول الله(صلی الله...)، تمامی این شفاعت ها را در تمامی مراحل، متناسب با درجات خودشان برای همه دارند.
انبیای الهی معصیت نمی کردند. حتی برخی انبیای اولوالعزم ترک اولا هم نداشتند؛ ولی در این حال نیاز به شفاعت دارند. برای توفیق در عبودیت، برای عبور از مخاطرات.
یکی از شفاعت های مهم، شفاعت در درجات و سختی های قیامت است که همه پیش رو دارند. در مواقف قیامت، ما نیاز فراوانی به شفاعت داریم. چند روایت را در این باره بررسی می کنیم. یک دسته از روایات درباره نیاز مؤمنین به شفاعت است. هیچ یک از فرق مسلمین در این که حضرت مقام شفاعت دارند، اختلاف ندارند. بعضی از فرقه ها ی کلامی می گویند: شفاعت در موضوع گناه واقع نمی شود، بلکه فقط در آن آدم هایی است که هیچ گناهی ندارند. گناه چیزی نیست که با شفاعت درست شود، باید با توبه پا ک شود. این بر خلاف باورهای شیعه است.
فرقه ای از مسلمین معتقدند که شفاعت حضرت، هم برای درجات و هم برای تدارک گناهان است. بعضی می گویند: این قدر نگویید که ثواب گریه بر سیدالشهدا چنین و چنان است. این روایات را که می خوانید، معنی اش این است که بروید هر گناهی که می خواهید بکنید، یک قطره اشک هم برای امام حسین بریزید، گناهان آمرزیده می شود. می گویند: این روایات غلط است. اما این روایات درست است؛ کما اینکه شفاعت هم درست است. برای هیچ مؤمنی هم این روایات غرور نمی آورد.
مؤمن کلام معصوم را خوب می فهمد. بولایتکم علمنا الله معالم دیننا،[3] کسی که نورانی است، این کلام نور را می فهمد. معمولاً کسانی این اشتباهات را مرتکب می شوند که خودشان نورانی نیستند. اگر به مؤمنی گفتند: اگر توبه کردید، خدای متعال گناهانتان را می آمرزد، مغرور نمی شود. وعده به توبه جلوی یأس انسان را می گیرد. انسان وقتی گناه و آثار گناه را می بیند، به ویژه اگر اهل راه و سالک باشد، ضعف ها و کاستی های خودش را می بیند و چنان چه در توبه باز نباشد، از رسیدن به مقصد مأیوس می شود.
می گویند: اگر شفاعتی وجود دارد، نباید باعث غرور شود. برای مایوس نشدن انسان است. روایت را ببینید که می گوید: اگر یک غیبت کنی، چهل روز عملت قبول نمی شود. بنابراین ما هیچ عمل مقبولی نداریم. حالا این غیبت است. بقیه این گناهان را هم در نظر بگیرید. شفاعت برای همین است، بدون شفاعت نمی شود این راه را به سرانجام رساند.
بعضی از بزرگان مراحلی را برای سیر معرفی می کنند. می گویند:
قدم اول: انسان باید همه واجبات را انجام بدهد و محرمات را ترک کند. این قدم اول است. بعد از اینکه ظاهر انسان به شریعت آراسته شد، هیچ گناهی از او سر نمی زند و هیچ واجبی را ترک نمی کند.
قدم دوم: باید از صفات رذیله تخلیه بشود. هیچ صفت رذیله ای در انسان نباشد؛ بخل، حرص، حسد. این صفاتی که هر کدام در انسان باشد، مانع حرکت انسان به سوی خدای متعال خواهد بود. یک دستگیره ای است از شیطان در وجود انسان. انسان باید به جایی برسد که همه صفات رذیله از او دور شوند.
قدم سوم: باید همه صفات حمیده در انسان متجلی شوند و انسان به زیور صفات حمیده آراسته گردد. به اصطلاح بعد از تخلیه، تهویه بشود. او باید همه صفات را پیدا کند.
حالا شما ببینید چگونه می شود این راه را پیمود؟ دست یافتن به تک تک این صفات، چقدر ریاضت می برد. زاهد شدن، صابر شدن، اهل یقین شدن، اهل رضا شدن، اهل خوف از خدای متعال شدن، اهل جود شدن، اهل اخلاص شدن و صفات دیگر؛ بشمارید این صفات را!
مرحوم آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی از مراجع و حکما بودند و در بالا سر حضرت معصومه سلام الله علیها دفن هستند. یکی از آثار ایشان نامه ای است که به یکی از شاگردانشان نوشتند. مراتب سلوک را که ذکر می کنند، می گویند: آراسته شدن ظاهر انسان به شریعت، انجام دادن همه واجبات، پاک شدن از همه صفات رذیله و بعد هم رسیدن به همه صفات حمیده.
بعد می گویند: این اول راه است، حالا انوار محبت خدای متعال می آید و حرکت آدم آغاز می شود. قدم اول رسیدن به مقام توحید افعالی است. انسان به جایی برسد که شهود کند؛ «لا حول ولا قوه الا بالله» هر اثری در دنیا هست، از فاعلیت خدای متعال است؛ یعنی از کسی نترسد، به کسی هم تکیه نکند. بعد از این مرحله، ظهور «لا اله الا الله» و توحید اسماء و صفات الهی است؛ ببیند هیچ کمالی در عالم نیست مگر این که منصوب به اوست. بعد هم برسد به مقامات بالاتر که مقام توحید ذات است.
آدم وقتی این مقامات را تصور می کند، می پندارد اصلاً این راه رفتنی نیست. می گویند: فلان عالم چهل سال زحمت کشید که صفت حسد را از خودش دور کند. آن شخص برای اینکه بخل را از خودش دور کند، چقدر ریاضت کشید. برای اینکه یک تکبر یا رخوت از آدم دور شود، انسان چه سختی ها می کشد.
این راه ها، راه های درستی نیستند. مثلا برای اینکه رخوت از آدم دور بشود، گفته اند راه بیفتید دور کوچه و مثلاً پوست خربزه جمع کنید، پوست هندوانه جمع کنید. آیا امام معصوم به کسی گفته پوست خربزه جمع کن؟ این راه ها رفتنی نیستند و شفاعت برای همین است. چگونه می شود این راه ها را بروی؟ فلان کس گناه کرده و خودش را به ستون حنانه بسته. آن یکی گناه کرده، رفته سر کوه، اینقدر گرسنگی کشیده تا به شکلی توبه اش پذیرفته شده. این که به بیابان بروی و توبه کنی هم یک راه توبه کردن است؛ ولی شفاعت برای همین است.
کسی گناه کرده بود و وجود مقدس رسول الله(صلی الله...) از دستش ناراحت شدند. خوب حضرت از او ناراحت است، باید چه کار کند؟ برود خودش را ببندد به ستون؟ نه. آمد در کوچه و دید وجود مقدس حسنین در کوچه هستند. این دو وجود مقدس را بر روی دوشش گرفت و رفت نزد پیغمبر؛ همان جا کار تمام شد. این یعنی شفاعت.
در زیارت حضرت می خوانید که خدا این وعده را در زمان حیاتتان به شما داده بوده که اگر کسی به محضر شما بیاید، توبه الهی را لمس می کند و می یابد؛ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً[4].
نمی گویم که نباید همت کرد، نباید تلاش کرد. مسئله این است که اگر همه تلاشت را هم کرده باشی، این راه بدون شفاعت رفتنی نیست. گیرم هیچ گناه نکردی و با تمام وجود به ریاضت پرداختی، آیا به تو توحید می دهند؟ با همه عقلت سی سال فکر کردی تا خدا را بشناسی؛ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ[5] عقل عاجز است که کنه جمال الهی را درک کند. گیرم که ریاضت کشیدی و بصیرت پیدا کردی؛ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَی سُبُحَاتِ وَجْهِكَ[6] دیده های دل ما خیلی کوتاه بین تر از این است که بتواند به پاکی های جمال و جلال خدا نگاه کند. ما می خواهیم به آن مقامات برسیم.
سُبْحَانَكَ مَا أَضْیقَ الطُّرُقَ عَلَی مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِیلَهُ[7] خدایا! ما با تمام توان رفتیم. با قلب، فکر و عملمان ریاضت کشیدیم، ولی تو منزهی. این راه ها تنگ است. تو باید دستگیری کنی و دلالت کنی تا انسان به مقام قرب برسد. فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیكَ وَ سَیرْنَا فِی أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیكَ[8] تو ما را در نزدیک ترین راهی که به تو می رسیم، قرار بده؛ این یعنی شفاعت.
شفاعت یعنی شب قدر. شب قدر را به چه کسی داده اند؟ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَیلَةُ الْقَدْرِ.[9] ای پیامبر! یک شب قدر به تو دادیم، بار همه خوب ها در این شب بسته می شود. اگر بتوانند خودشان را به این شب برسانند، بهتر از هزار ماه عبادت است. این یعنی شفاعت. اگر حضرت نبود، شب قدری در عالم وجود نداشت، اگر شب قدر به امام معصوم تعریف شده، اگر شب قدر به وجود مقدس صدیقه طاهره(علیهاالسلام) تفسیر شده، برای این است که ظرف نزول قرآن و حقایق و واسطه هدایت اند؛ همه اینها به واسطه حضرات معصومین در عالم نازل شده است. اگر نبودند، شب قدری نبود.
احدی نمی تواند درجات را سیر کند، خیلی سخت است که آدم به آن مقامات برسد، مگر با دستگیری و شفاعت. عزیزی می گفت: باید یک گردی از شب قدر روی آدم بنشیند. این گرد شب قدر یعنی عنایتی از نبی اکرم(صلی الله...). همه آنهایی که می رسیدند و کارهای بزرگ می کردند، این گونه بودند. عنایتی به آنها می رسید، حالا یا در خواب یا در بیداری. بعد بار علمی شان بسته می شد و کارهای بزرگی انجام می دادند.
بدون دستگیری و شفاعت، با هشتاد سال درس خواندن و عبادت کردن، هیچ کس به جایی نمی رسد. آدم باید کارهای خودش را انجام بدهد، کشکول گدایی را هم در دست بگیرد تا روزی گذر امام زمان(عج) به کوچه او بیفتد و صدقه ای در این کشکول بیندازد. آن وقت بار انسان بسته می شود و جرعه ای از حقایق و معارف را به آدم عنایت می کنند. فرمود: علم در خانه ماست، جز از در خانه ما به کسی علم نمی دهند. بقیه اش جهالت و دردسر است.
فردی دو سال شاگرد امام صادق(علیه السلام) بود و بعد در مقابل حضرت قرار گرفت. چرا این شخص شاگردی امام صادق(علیه السلام) را کرده است و مقابل امام صادق دکان باز کرده؟ حضرت فرمودند: والله حتی یک حرف قرآن را هم نفهمیده است. اگر فهمیده بود که کارش به اینجا نمی رسید. قرآن کتاب هدایت است؛ اگر نورش در قلب کسی آمد، به آسمان می رسد.
حضرت به شخصی فرموده بودند که به یک شخص دیگر قرآن بیاموزد. پس از مدتی از شخص اول، احوال شاگرد را پرسیدند. گفت: رفت و دیگر نیامد. فرمودند: چطور شد؟ گفت: رسیدیم به این آیه: فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ[10] اگر به اندازه سنگینی یک ذره عمل خوب و بد داشته باشید، می بینید. بعد از آن رفت و دیگر نیامد. حضرت فرمود: دیگر بس است، فقیه شد، هر چه باید بفهمد، فهمید.
انسان نورانی با یک حرف قرآن راه بلد می شود. چطور این آدم این همه درس خوانده، تازه فهمیده مقابل امام صادق باید دکان باز کند. پیداست یک حرف قرآن را هم نفهمیده.
کسی به قرآن نمی رسد، جز از طریق شفاعت. کسی به درجات توحید نمی رسد، جز از طریق شفاعت. بدون آن کسی از لغزش ها نجات پیدا نمی کند. یا باید دست آدم را بگیرند تا گناه نکند یا بعد باید دستش را بگیرند، پاکش کنند و بشویند. بنابراین چه گناه نکند و چه گناه بکند، شفاعت می خواهد.
کدام شیعه ای را می توانید پیدا کنید که وقتی این همه روایت را شنیده که اشک بر سید الشهدا گناهان را پاک می کند، لا ابالی شده باشد؟ بگوید: هر گناهی دلم بخواهد، می کنم و محرم می آیم گریه می کنم. شما شنیده اید که یک شیعه این روایت را این گونه بفهمد؟ همه شیعه ها این طور می فهمند که وقتی گناه کردی، باید بیایی در خانه امام حسین؛ یعنی آن اجازه گناه کردن نیست.
شما بخواهید یا نخواهید، لغزش دارید، نمی توانید حریف شیطان بشوید. لغزش تان هم دو جور است: یا دستتان را می گیریم و گناه نمی کنید یا به یک گناه بالاتر می افتید. می گویید: ما گناه نکردیم. دیگر بارمان بسته است، پیغمبر می خواهیم چکار؟
زاهدی از اقوام گذشته بود که هفتاد سال عبادت کرده بود. روزی اناری می خورد. مَلَکی آمد و گفت: خدای متعال به تو بشارت داده که می خواهد با عدلش با تو برخورد کند نه با فضلش. گفت: یعنی چه؟ چرا خدا با عدلش با من برخورد کند؟ من هفتاد سال عبادت کردم، روزی یک دانه انار به من دادی. این دیگر فضل دارد؟
خدا به ما توفیق عبادت می دهد، باز هم طلبکار می شویم. می گوییم: درهای ملکوت چرا به روی من بسته است؟ چرا من پیغمبر نشدم؟ چرا جبرئیل بر من نازل نشد؟ به هر مؤمنی می رسیم، می گوییم: اینها که به درد نمی خورند. از همان سر صبح که بیدار می شویم، با زن و فرزندمان بداخلاقی می کنیم که نماز شب خواندیم. پس هم برای رسیدن به مقامات و هم برای ترک گناه، شفاعت لازم است.
گناه کبیره، مؤمن را زمین گیر می کند و تا پاک نشود، به جایی نخواهد رسید. فرمود: تا پاکتان نکنند، به بهشت راهتان نمی دهند. بهشت دار پاکان است.
از جمله روایات فراوانی که در این زمینه وجود دارد، روایتی است که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی است. ایشان نقل می کند: دَخَلَ مَوْلًی لِامْرَأَةِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام)[11] یکی از غلامان همسر امام سجاد(علیه السلام) وارد شد. فَقَالَ یا أَبَا جَعْفَرٍ تُغْرُونَ النَّاسَ وَ تَقُولُونَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ.[12]این غلام به وجود مقدس امام باقر گفت: شما مردم را مغرور و وادار به گناه می کنید. همیشه با آنها از شفاعت پیامبر صحبت می کنید. می گویید: پیامبر مردم را دستگیری می کند؛ هر گناهی می کنید، شفاعت می شوید. این موجب غرور و فریب مردم می شود.
ثُمَّ قَالَ وَیحَكَ یا أَبَا أَیمَنَ أَغَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ[13] حضرت ناراحت شدند و فرمودند: خیال می کنی قدری دامنت پاک شده و مبتلا به گناه نشدی، دیگر شفاعت نمی خواهی؟ أَمَا لَوْ قَدْ رَأَیتَ أَفْزَاعَ الْقِیامَةِ[14] همین تو که خیال می کنی بی نیازی، اگر آن صحنه های سخت قیامت را ببینی، می فهمی که از این نماز و روزه و این ترک گناه هیچ کاری بر نمی آید. لَقَدِ احْتَجْتَ إِلَی شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ(صلی الله...).[15] بعد حضرت فرمود: فَهَلْ یشْفَعُ إِلَّا لِمَنْ وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ.[16] گمان کردی شفاعت تنها برای کسانی است که جهنم برایشان واجب شده است؟
ثُمَّ قَالَ مَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ،[17] هیچ کسی از اولین و آخرین نیست، إِلَّا وَ هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَی شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍ ص یوْمَ الْقِیامَةِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ(صلی الله...) الشَّفَاعَةَ فِی أُمَّتِهِ وَ لَنَا شَفَاعَةً فِی شِیعَتِنَا وَ لِشِیعَتِنَا شَفَاعَةً فِی أَهَالِیهِمْ.[18] حضرت فرمود: سه دسته شفاعت می کنند: شفاعت پیامبر در امت، و شفاعت ما در شیعیان و شفاعت شیعیان در اهل خودشان. بعد فرمودند: لَیشْفَعُ فِی مِثْلِ رَبِیعَةَ وَ مُضَرَ.[19] برای مثال، یک مؤمن دو قبیله جزیرةالعرب را شفاعت می کند و خدا هم شفاعتش را می پذیرد؛ چون متصل به سرچشمه شفاعت است. حضرات معصومین شفاعتی دارند که می توانند به دیگران هم حق شفاعت بدهند.
در سوره مبارکه «طه» وقتی خدای متعال سختی های روز قیامت را توضیح می دهد، می فرماید: وَ یسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ ینْسِفُها رَبِّی نَسْفاً.[20] قبل از آن هم وصف قبر و سختی های دیگر قیامت شرح داده می شود. یوْمَ ینفَخُ فی الصُّورِ وَ نحَشُرُ الْمُجْرِمِینَ یوْمَئذٍ زُرْقًا، یتَخَفَتُونَ بَینهمْ. إِذْ یقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یوْمًا.[21] اول فرمود: وقتی مجرمان را محشور می کنیم، آرام در گوش هم حرف می زنند و می گویند: مدت درنگ ما در دنیا یک هفته بیشتر نبود. واقعاً هم همین طور است. در عالم دیگر، نسبت زمان ها عوض می شود.
بعد از کوه ها سوال می کنند: یسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ ینْسِفُها رَبِّی نَسْفاً[22] بگو این کوه ها گرد و غبار شده و بعد هم به باد داده می شوند. بعضی کوه ها این گونه خواهند شد. هیچ پستی و بلندی باقی نمی ماند. همه از آن کسی پیروی می کنند که مردم را به محشر فرا می خواند و او هم هیچ انحرافی در دعوتش نیست. وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ[23] آنچنان هیبت الهی صحنه محشر را فرا می گیرد که همه صوت ها فرو می روند، حرف زدن ها توام با فروتنی است. فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً[24] جز یک صوت خفیف، هیچ صدایی در صحنه قیامت نمی شنوید.
بعد می فرماید: یوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ؛[25] همه گرفتارند، ولی شفاعت هم به کار نمی آید؛ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِی لَهُ قَوْلاً[26] مگر آن کسی که به اذن خدا می تواند شفاعت کند. این جمله شاید از آن شافعین باشد، شاید هم از آن شفاعت شوندگان. شفاعت برای کسانی که مصداق رَضِی لَهُ قَوْلاً[27] می باشند، یعنی اهل ولایت اند، اثر دارد.
بعد در ضمن این آیه به روایت عجیبی بر می خوریم. مرحوم مفید از تفسیر علی بن ابراهیم نقل کردند: إذا كان یوم القیامة جمع الله الناس فی صعید واحد[28] همه را در یک صحنه جمع می کنند، اولین و آخرین را. حفاة عراة پا برهنه و عریان. فیوقفون فی المحشر حتی یعرقوا عرقا شدیدا و تشتد أنفاسهم[29] همه در محشر متوقف می شوند تا به شدت عرق می کنند و نفس ها در اثر گرما به شماره می افتد. فیمكثون فی ذلك خمسین عاما[30] این زمان پنجاه سال طول می کشد. و هو قول الله: وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً[31] چنان هیبتی در این محفل هست که همه صداها فرو برده می شود.
سپس فرمودند: قال ثم ینادی مناد من تلقاء العرش[32] پس منادی ندا می دهد: أین النبی الأمی[33] نبی امی کجاست؟ فیقول الناس قد أسمعت[34] عجله می کنند و می گویند: صدایت را شنیدیم. نام او را ببرید تا به صحنه محشر بیاید. فیقدم رسول الله(صلی الله...) أمام الناس كلهم[35] حضرت پیش روی همه مردم در صحنه ظاهر می شوند. حتی ینتهی إلی حوض طوله ما بین أیلة و صنعاء[36] به حوضی می رسند که همان حوض کوثر است. یکی از موارد شفاعت حضرت در قیامت، حوض کوثر است.
خیلی ها در همین دنیا یک جرعه آب از دست معصومی گرفتند. لازم نیست ما این واژه ها را تأویل کنیم. وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَیفَ تَشَاءُ[37] حقیقت و نور را خدای متعال در ظرفی به آدم می دهد. پس هیچ دلیلی ندارد که بگوییم: حوضی نیست. این یک حوض واقعی است. بسیاری از آقایان آیات قرآن را تأویل می کنند.
مرحوم شوشتری می گوید: دیدم روز عاشوراست. بر حضرت وارد شدم. حضرت به حبیب فرمودند: حبیب، مهمان داریم، برای ایشان چیزی درست کن؛ آب نداریم، حلوا درست کن. حلوایی برای من آوردند. من از آن حلوا خوردم. همه این چیزهایی که اکنون دارم از آن حلوایی است که حضرت در خواب به من دادند. اگر باب تأویلات را باز کنیم، سنگ روی سنگ بند نمی شود. هر کسی هر چه دلش می خواهد به قرآن، خدا و پیغمبر نسبت می دهد. مگر کتاب خدا لیلی و مجنون یا کلیله و دمنه است که شما تفسیر انفسی کنید. تفسیر قرآن از آن نبی اکرم(صلی الله...) است. کدام پیغمبری به تو اجازه تفسیر انفسی قرآن را داده است؟
پس لزومی ندارد که ما این ها را تأویل کنیم. واقعاً حوض، کأس و جام وجود دارند. مگر این دنیا ظاهر و باطن ندارد؟ همین دنیا هم ظاهری دارد و باطنی. کسی که واقعاً از آب فرات می خورد، از قطرات آب بهشتی خورده است. هر کس از آب کوثر بخورد، عطشش نسبت به مقامات قرب و لقاء خدا و توحید، برطرف می شود. با این جام، فطرت انسان زنده و سیراب میگردد.
سپس ینَادِی بِصَاحِبِكُمْ[38] وجود مقدس امیرالمومنین را صدا می زند. فَیتَقَدَّمُ علی(علیه السلام) أَمَامَ النَّاسِ.[39] حضرت تشریف می آورند و کنار پیامبر می ایستند. ثُمَّ یؤْذَنُ لِلنَّاسِ[40] حالا به مردم اجازه داده می شود تا بیایند و عبور کنند. فَیمُرُّونَ فَبَینَ وَارِدِ الْحَوْضِ یوْمَئِذٍ وَ بَینَ مَصْرُوفٍ عَنْهُ[41] به یک عده راه می دهند تا از کنار این حوض رد شوند. فَإِذْ رَأَی رسول الله صل الله علیه و آله مَنْ یصْرَفُ[42] وقتی حضرت می بینند که دوستان شان را از این آب دور می کنند، به گریه می افتند. فَیقُولُ یا رَبِّ شِیعَةُ عَلِی أَرَاهُمْ قَدْ صُرِفُوا تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ وَ مُنِعُوا وُرُودَ الْحَوْضِ[43] می بینم شیعیان امیرالمؤمنین را به سوی جهنم می برند. قَالَ فَیبْعَثُ اللَّهُ إِلَیهِ مَلَكاً فَیقُولُ مَا یبْكِیكَ یا مُحَمَّدُ[44] ملکی به حضرت می فرماید: چه چیز شما را نگران کرده؟ فَیقُولُ أَبْكِی لِأُنَاسٍ مِنْ شِیعَةِ عَلِی[45] حضرت می فرماید: برای شیعیان علی گریه می کنم. فَیقُولُ لَهُ الْمَلَكُ إِنَّ اللَّهَ یقُولُ[46] ملک عرض می کند که خدای متعال می فرماید: قَدْ وَهَبْتُهُمْ لَكَ یا مُحَمَّدُ وَ صَفَحْتُ لَهُمْ عَنْ ذُنُوبِهِمْ وَ أَلْحَقْتُهُمْ بِكَ[47] من گناهان آنها را پاک کردم و ایشان را به تو هبه نمودم. أَلْحَقْتُهُمْ بِكَ وَ بِمَنْ كَانُوا یقُولُونَ بِهِ وَ جَعَلْنَاهُمْ فِی زُمْرَتِكَ فَأَوْرِدْهُمْ حَوْضَكَ[48] من آنها را به تو ملحق می کنم.
امام باقر فرمودند: فَكَمْ مِنْ بَاكٍ یوْمَئِذٍ وَ بَاكِیةٍ ینَادُونَ یا مُحَمَّدَاهْ إِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَ لَا یبْقَی أَحَدٌ یوْمَئِذٍ یتَوَلَّانَا وَ یحِبُّنَا وَ یتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّنَا وَ یبْغِضُهُمْ إِلَّا كَانُوا فِی حِزْبِنَا وَ مَعَنَا وَ یرِدُ حَوْضَنَا.[49] هر کسی که اهل محبت و برائت باشد، وارد این حوض می شود.
شفاعت های دیگری هم داریم. در روایات چنین می خوانیم: یلْجِمُ النَّاسَ یوْمَ الْقِیامَةِ الْعَرَقُ[50] روز قیامت صحنه گرم می شود. فَیقُولُونَ انْطَلِقُوا بِنَا إِلَی آدَمَ[51] تا آنجا که می گویند: ما را به سراغ حضرت آدم ببرید که یشْفَعُ لَنَا [عِنْدَ رَبِّهِ ] فَیأْتُونَ آدَمَ[52] ما را شفاعت کند. حضرت آدم عذرخواهی می کند. فَعَلَیكُمْ بِنُوحٍ[53] به سراغ حضرت نوح می روند. وَ یرُدُّهُمْ كُلُّ نَبِی إِلَی مَنْ یلِیهِ حَتَّی ینْتَهُونَ إِلَی عِیسَی فَیقُولُ عَلَیكُمْ بِمُحَمَّدٍ رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ فَیعْرِضُونَ أَنْفُسَهُمْ عَلَیهِ[54] و همین طور به سراغ پیغمبر بعدی می روند تا اینکه خود را نزد حضرت می رسانند. فَیقُولُ انْطَلِقُوا[55] حضرت می فرماید: راه بیفتید. فَینْطَلِقُ بِهِمْ إِلَی بَابِ الْجَنَّةِ[56] آنها را به در بهشت راهنمایی می کند. وَ یسْتَقْبِلُ بَابَ الرَّحْمَنِ[57] رو به باب الرحمان.
یخِرُّ سَاجِداً، فَیمْكُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ[58] حضرت به سجده می فتد و این سجده طول می کشد. تا آنجا که فَیقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ[59] به او فرمان می دهند: سر از سجده بردار و هر کسی را که خواستی، شفاعت کن؛ شفاعتت پذیرفته است. وَ سَلْ تُعْطَ[60] هرچه بخواهی، به تو می دهیم. قَوْلُهُ عَسی أَنْ یبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً[61] این مقام محمود، یکی از مقام های پیامبر در قیامت است.
در توحید صدوق از قول حضرت می خوانیم: مقامی است که در روز قیامت به وجود مقدس رسول خدا و امام زمان(عج) داده می شود که در آن مقام، فَیحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ[62] همه اهل آسمان ها و زمین آن مقام را ستایش می کنند. این مقام محمود است که با آن از همه مؤمنان دستگیری می شود. در بحار، درباره شفاعت وجود مقدس فاطمه زهرا(علیهاالسلام) هم در صحنه قیامت که اصل شفاعت نیز هست، مطالبی دیده می شود.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل و اهلک اعدائهم اجمعین
یا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَینِ الرَّسُولِ یا سَیدَتَنَا وَ مَوْلَاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَی اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَی حَاجَاتِنَا یا وَجِیهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِی لَنَا عِنْدَ اللَّهِ.[63]
در قیامت همه درمی یابند که نتوانستند از این پیغمبر استفاده کنند؛ لذا«یوْمَ التَّغَابُنِ»[64] است. همه شهدا به مقام قمر بنی هاشم غبطه می خورند و درمی یابند که آن گونه که باید از امام حسین استفاده نکردند. این نعمت خیلی بزرگ تر از این حرف ها بوده است.
فرمودند: ما در مشکلات خود به مادرمان فاطمه زهرا متوسل می شویم. رسول خدا خم می شد، دستش را می بوسید و هنگام ورود او به احترامش می ایستاد و می فرمود: اگر می خواهید به مقام رضوان برسید، یک راهش فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
إِنَّ اللَّهَ یغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ یرْضَی لِرِضَاهَا.[65] بارها می آمد در این خانه می ایستاد، دست ها را به چارچوب در می گرفت و آیه تطهیر را تلاوت می فرمود: إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً.[66] هر کس پاکی می خواهد، تنها باید به اهل این خانه متوسل شود. می آمد در خانه می ایستاد، سلام می کرد و اجازه ورود می گرفت. بدون اجازه وارد این خانه نمی شد؛ یعنی این باب، باب الله است و کسی حق ندارد بی اجازه وارد این خانه شود. حتی اگر کسی بخواهد به معارف، توحید و طهارت برسد، حق ندارد بدون اجازه وارد این خانه شود. این همه تعلیم و این همه یاد دادن ها، ولی نتیجه چه شد؟ ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِی إِلَّا ثَلَاثَةَ[67] طولی نکشید که دیدند آتش از خانه امیرالمؤمنین زبانه می کشد.
- طور سینای تجلی مشعلی از نور بودسینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود
- سینه سینای عصمت مشتعل از نار بودکی سزاوار فشار آن در و دیوار بود
وقتی درب خانه نیم سوخته شد، هنوز فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در مقاومت می کرد. کاری کردند که صدای فاطمه زهرا بین در و دیوار بلند شد: یا فِضَّةُ إِلَیكِ فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ.[68]
به خانه امیرالمؤمنین هجوم آوردند، ریسمان به گردن امیرالمؤمنین انداختند، دست های حضرت را بستند و به طرف مسجد بردند. حضرت به خود آمد، دید خانه از جمعیت خالی شده. دست به دیوار شد، کمربند امیرالمؤمنین را گرفت و فرمود: اجازه نمیدهم علی را ببرید. دومی دید تا فاطمه زنده است، نمی تواند به مقصد خودش برسد؛ به قنفذ و مغیره اشاره کرد: چرا ایستادید؟ دست فاطمه را کوتاه کنید!
- گردیده بود قنفذ همدست با مغیرهاو با قلاف شمشیر، این تازیانه می زد
اثر این ضربات قلاف شمشیر مثل بازو بند بر بازوی فاطمه باقی مانده بود.
- از رهگذر خاک سر کوی شما بودهر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
حجه الاسلام و المسلمین میرباقری