جنگ احد و شهادت حضرت حمزه علیه السّلام

جنگ احد و شهادت حضرت حمزه علیه السّلام

در سال 3 ه’ در روز جنگ احد، حضرت سیّد الشّهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند.

(مسار الشیعه: ص 15 - 17. بحار الانوار: ج 20، ص 18. توضیح المقاصد: ص 27. سیره ابن هشام: ج 3، ص 68. الموسوعه الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: ج 2، ص 110. تقویم المحسنین: ص 12)

بعضی جنگ احد را در 17 شوال نقل کرده اند.

(بحار الانوار: ج 97، ص 168)

در این جنگ مسلمانان هزار نفر بودند که به نوشته عده ای سیصد نفر در بین راه برگشتند، و برای جنگ 700 نفر باقی ماند. کفار 3000 نفر بودند، و 2000 نفر و 4000 نفر و 5000 نفر هم گفته اند. تعداد کشته های کفار 22 یا 23 یا 28 نفر، و تعداد شهدا 70 نفر بود.

(مسار الشیعه: ص 15)

در این روز دندان و پیشانی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را شکستند.

(بحار الانوار: ج 20، ص 18)

فداکاری های امیر المؤمنین علیه السّلام در احد:

در این روز بر اثر فداکاریها و شجاعتهائی که أمیر المؤمنین علیه السّلام در دفاع از وجود شریف خاتم الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحتهای زیادی بر بدن مبارکش رسید. این در حالی بود که دیگران فرار کرده بودند، و پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: یا علی، آیا می شنوی که از آسمان مدح تو را می کنند. یکی از ملائکه به نام رضوان می گوید: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی». أمیر المؤمنین علیه السّلام می فرماید: از خوشحالی

گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم.

(ارشاد: ج 1، ص 87. اسد الغابه: ج 4، ص 21. مسار الشیعه: ص 16. مصباح کفعمی: ج 2، ص 600)

در این جنگ پیروزی در ابتداء از آن مسلمانان بود، ولی مقداری که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالی شد، بازگشتند و مشغول جمع غنائم شدند و اکثر نگهبانان مخالفت دستور پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله نمودند، و محل نگهبانی خود را رها کردند و مانند بقیه مشغول جمع غنائم شدند.

خالد بن ولید که از سر دسته های کفار در این جنگ بود از همان قسمت با کفار حمله کردند. تعداد اندکی از نگهبانان دره که نرفته بودند شهید شدند و کفار از پشت سر به مسلمانان حمله کردند. فراریان کفار هم تا این وضع را دیدند باز گشتند و حمله به مسلمین شدّت گرفت. جراحتهای فراوانی بر بدن مبارک پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله رسید و شیطان فریاد بر آورد که محمّد کشته شده است ! مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند، و فقط چند نفری از وجود مبارک پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله محافظت می کردند که عبارت بودند از امیر المؤمنین علیه السّلام و ابودجانه که شهید شد و زنی به نام نسیبه و انس بن نضر که تازه از مدینه رسیده بود.

ابوبکر و عمر در جنگ احد:

عمر بن خطاب می گوید: در احد با پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بیعت کرده بودیم بر اینکه کسی فرار نکند، و هر کس از ما که فرار کند ضال و گمراه است، و هر کس از ما کشته شود شهید

است.

(بحار الانوار: ج 20، ص 53 - 54)

احمد بن حنبل می گوید: ابوبکر و عمر در این جنگ فرار کردند. هنگامی که أمیر المؤمنین علیه السّلام در تعقیب فراری ها بود، عمر در حالی که اشک چشمانش را پاک می کرد برگشت و به أمیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد: مرا ببخشید ! أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «آیا تو نبودی که صدا زدی: محمّد کشته شده است، به دین قبلی خود برگردید ؟!! عمر گفت: این کلام را ابوبکر گفته است ! در اینجا بود که این آیه نازل شد: «ان الذین تؤلوا منکم یوم التقی الجمعان انما استز لهم الشیطان» !.

(سوره آل عمران: آیه 155. اثبات الهداه: ج 2، ص 364 - 365)

امام صادق علیه السّلام می فرماید: در جنگ احد أمیر المؤمنین علیه السّلام در حال دفاع از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بودند، و دیگر اصحاب فرار می کردند. آن حضرت همچون شیر غضبناک از قفای گریختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسید که به اتفاق عثمان و حارث بن حاطب و عده ای دیگر به سرعت فرار می کردند. حضرت فریاد بر آورد: ای جماعت، بیعت شکستید و پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را تنها گذاشتید و به سوی جهنّم می گریزید ؟

عمر بن خطاب می گوید: علی را دیدم یا شمشیر پهنی که مرگ از آن می چکید و چشمانش از خشم مانند دو قدح خون بود، یا مانند دو کاسه روغنی که آتش در او افروخته باشند می درخشید، و فهمیدم که اگر به ما برسد به یک حمله ما را خواهد کشت. این بود که جلو رفتم و عرض کردم: «یا اباالحسن،

تو را به خدا سوگند می دهم که دست از ما برداری، که عرب را عادت است که گاهی می گریزد و گاهی حمله می کند. زمانی که حمله می کند تلافی گریختن را می نماید». پس آن حضرت ما را رها کرد، و به خدا قسم چنان ترسی از آن حضرت در دل من افتاد که تاکنون از دلم خارج نشده است.

(بحار الانوار: ج 20، ص 53 - 54. قلائد النحور: ج شوال، ص 77)

در این جنگ بر بدن مبارک أمیر المؤمنین علیه السّلام هنگام حمایت از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله 90 جراحت بر صورت، سر، سینه ، شکم، دست و پای مبارک رسید. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «یا محمّد، به خدا قسم این عمل علی بن ابی طالب مواسات است». پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: «این بدان جهت است که من از اویم و او از من است. جبرئیل عرض کرد: و من از شما دو بزرگوارم ».

(بحار الانوار: ج 20، ص 54)

بانوئی به نام نسیبه در جنگ احد:

در این روز یکی از کسانی که جانفشانی کرد فرار نکرد، بلکه مانع از فرار دیگران نیز شد، بانوئی به نام نسیبه دختر کعب بن مازنیه بود و به او امّ عماره می گفتند. او با شوهر و دو پسر خود در جنگ احد شرکت داشتند. نسیبه مشک آبی به دوش داشت و سقایت لشکر اسلام را می نمود. هنگامی که موقعیت را چنان دید که مسلمین در حال فرار هستند، مشک را به کناری انداخت و خود را پیش روی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله سپر کرد، به گونه ای که جراحات زیادی

بر او وارد شد، که مداوای یکی از آنها تا یک سال بعد ادامه داشت.

این زن فداکار دست به شمشیر برد، و چنان ضربه ای بر ابن حمیه که قصد کشتن پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را داشت زد که او فرار کرد. عبداللَّه فرزند نسیبه خواست فرار کند که مانع او شد و او را تشویق به جنگ و دفاع از پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله نمود و او قبول کرد. پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله به نسیبه فرمود: «بارک اللَّه علیک یا نسیبه». در این حال پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله دید یکی از مهاجرین فرار می کند در حالی که سپرش را به پشتش بسته است. آن حضرت فرمودند: «ای صاحب سپر، سپرت را بیانداز و خودت به جهنّم برو». سپس آن حضرت به نسیبه فرمود: «سپر او را بردار». او آن را برداشت و مشغول جنگ با مشرکین شد. در این هنگام حضرت فرمود: «مقام نسیبه از مقام فلان و فلان و فلان افضل است، چه اینکه آنان فرار کردند».

(بحار الانوار: ج 20، ص 54)

شهادت حضرت حمزه:

در این روز جناب حمزه بن عبدالمطلب علیه السّلام عموی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله به شهادت رسید. آن حضرت برادر رضاعی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود، چون هر دو بزرگوار از زنی به نام ثویبه شیر خورده بودند.

(بحار الانوار: ج 15، ص 281)

آن حضرت مردی شجاع و با هیبت بود و در این جنگ به دست وحشی و به دستور هند همسر ابوسفیان کشته شد.هند به خاطر کشته شدن پدر و برادر و عمویش در

جنگ بدر، ابتدا قصد نبش قبر مادر پیامبرپیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را داشت، ولی کفار قریش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند. این بود که او وحشی را با وعده هائی به کشتن پیامبر پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله یا علی مرتضی علیه السّلام و یا حمزه تحریک کرد. وحشی گفت: «از کشتن پیامبر پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و پسر عمویش علی علیه السّلام عاجزم، ولی برای کشتن حمزه کمین می کنم».

او در میدان جنگ با نیزه ای بر سینه و یا شکم مبارک آن حضرت زد و آن حضرت را شهید کرد. وقتی خبر به هند دادند، آن خبیث دستور داد سینه آن حضرت را بشکافد و جگر مبارک آن حضرت را بیرون آورد. وقتی خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهای نحسش کارگر نشد. همچنین هند با خنجری گوشها، بینی و. .. آن حضرت را جدا کرد و به گردن انداخت.

پیامبر پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله هنگامی که حمزه را با آن وضع دیدند، گریستند و عبای مبارک را روی او کشیدند که خواهرش صفیه او را به آن حال نبیند و فرمودند: «یا عم رسول اللَّه و اسداللَّه و اسد رسوله. .. یا فاعل الخیرات، کاشف الکربات. ..». أمیر المؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسّلام و صفیه و دیگران بر آن حضرت گریستند.

(بحار الانوار: ج 20، ص 55. حمزه سیّد الشّهداء علیه السّلام: ص 28 - 29)

پیامبر پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بر بدن مبارک او نماز خوانده و او را در احد دفن نمودند. بعد از چهل سال که معاویه خواست نهری از احد

عبور دهد با قبر حضرت حمزه برخورد نمود و سر بیلها به پای حمزه رسید و فوراً خون جاری شد !

حضرت رضا علیه السّلام به نقل از رسول خدا پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: «بهترین برادران من علی علیه السّلام و بهترین عموهای من حمزه است.

(عیون اخبار الرضا علیه السّلام: ج 2، ص 61. ریاحین الشریعه: ج 4، ص 350)

Powered by TayaCMS