خطبه 179 نهج البلاغه بخش 1 : ضرورت اطاعت از دستورات الهى

خطبه 179 نهج البلاغه بخش 1 : ضرورت اطاعت از دستورات الهى

موضوع خطبه 179 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 179 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 179 نهج البلاغه بخش 1

1 ضرورت اطاعت از دستورات الهى

متن خطبه 179 نهج البلاغه بخش 1

عظة الناس

انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي كُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْ ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوًى وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت أول خطبه

از گفتار خدا (در قرآن كريم راجع بدنيا و آخرت) سود ببريد (كه بهترين سودها است) و از پندهاى خدا (به زبان پيغمبر اكرم) بهره گيريد (تا رستگار شويد) و اندرز خدا را بپذيريد (تا از سختيهاى عذاب برهيد) زيرا خداوند به دليلهائى كه (بر همه) هويدا است جاى عذر براى عذاب نمودن (گناهكاران) شما باقى نگذاشته (كه بگويند چرا ما را عذاب ميكنى در صورتيكه ما نمى دانستيم) و بشما اتمام حجّت كرده (قرآن كريم را نازل فرموده و پيغمبر اكرم را مبيّن آن و راهنماى جنّ و انس قرار داده و خير و شرّ را به همگان نشان داده تا ايشان را در ترك تكاليف حجّتى نباشد) و از اعمال آنچه را كه دوست داشته (بانجام آن امر كرده) و آنچه را كه بد دانسته (بجا آوردن آنرا نهى نموده، در قرآن كريم و سنّت پيغمبر اكرم) براى شما بيان فرموده تا دوست داشته او را پيروى و از آنچه بد دانسته دورى نمائيد، زيرا رسول خدا، صلّى اللَّه عليه و آله مى فرمود: بهشت پيچيده شده بسختيها (تحمّل رنجها و شكيبائى بر طاعات و خوددارى از گناهان) و آتش پيچيده شده به خواهشها (ى نفس و معصيت و نافرمانى). و بدانيد هيچ چيز از طاعت خدا نيست مگر آنكه انجام آن گران مى آيد، و هيچ چيز از معصيت خدا نيست مگر آنكه موافق ميل و خواهش مى باشد (زيرا پيروى نفس از قوّه شهويّه بيشتر است از قوّه عاقله) پس خدا بيامرزد مردى را كه شهوت را از خويش دور كرده از پيروى خواهش و آرزوى نفس باز ايستد، زيرا اين نفس مشكلترين چيز است براى باز داشتن (از شهوترانى) و هميشه بر اثر خواهش و آرزو به معصيت شوق دارد. و اى بندگان خدا بدانيد كه مؤمن شب صبح نمى كند و صبح را بشب نمى رساند مگر آنكه بنفس خود بد گمان است و پيوسته از او عيب جوئى ميكند، و زيادتر از آنچه نموده است (از طاعت و بندگى) از آن مى طلبد (لذا نفس بر مؤمن تسلّط نيافته نمى تواند او را فريب دهد) پس مانند كسانى باشيد كه از شما (به رحمت خدا) پيشى گرفتند و جلو روى شما گذشتند، از دنيا خيمه كندند مانند خيمه كندن كوچ كننده، و (مدّت زندگانى) آنرا بسر رساندند مانند طىّ كردن منزلها (كه هيچ گونه دلبستگى بدنيا و متاع آن نداشتند). 

ترجمه مرحوم شهیدی

از بيان خدا سود بريد و از موعظتهاى او پند گيريد، و اندرز وى را بپذيريد. همانا خدا آشكارا براى شما جاى عذر نگذاشت، و بر شما حجّت گرفت، و آن را كه خوش مى دارد يا ناخوش مى شمارد برايتان بيان داشت كه پى آن رويد، و از اين دور شويد. همانا رسول خدا (ص) مى فرمود: «گرداگرد بهشت را دشواريها فرا گرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنيا»، بدانيد كه چيزى از طاعت خدا نيست جز كه با كراهت انجام گيرد، و چيزى از معصيت خدا نيست جز كه با ميل و رغبت. پس خدا بيامرزد كسى را كه شهوت را مغلوب كند، و هواى نفس را سركوب، كه نفس را به دشوارى توان از شهوت كندن، كه پيوسته خواهان نافرمانى است و هوس راندن، و بندگان خدا بدانيد كه مرد با ايمان شب را به روز و روز را به شب نمى رساند جز كه نفس خود را نزد خويش متّهم مى داند، پيوسته با آن عتاب دارد، و گناهكارش مى شمارد. پس در دنيا چون كسانى باشيد كه پيش از شما به سر بردند، و چون آنان كه پيش روى تان مردند. چون مسافر، خيمه خويش را از جا در آوردند، ويرانش كردند، و راه را در سپردند

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب شريفه آن امام مبين و وليّ مؤمنين است در نصيحت مخاطبين مى فرمايد: منتفع باشيد با بيان خدا و متّعظ باشيد با موعظهاى خدا و قبول نمائيد نصيحت خدا را، پس بدرستى كه خدا اظهار فرموده عذر خود را بشما با آيه هاى واضحه، و اخذ فرمود بر شما حجّت را و بيان كرد از براى شما محبوب داشته شده هاى خود را از عملها و مكروهها داشته شدهاى خود را از آنها تا اين كه متابعت نمائيد بان عملهاى محبوبه و اجتناب نمائيد از اين عملهاى مكروهه.

پس بدرستى كه حضرت رسول صلوات اللّه و سلامه عليه و آله مى فرمود كه بهشت محفوف شده است با دشواريها و آتش محفوف شده است با شهوتها، و بدانيد كه بدرستى كه نيست از اطاعت خدا چيزى مگر اين كه مى آيد با كراهت طبيعت، و نيست در معصيت خدا چيزى مگر اين كه مى آيد با شهوت و رغبت، پس رحمت خدا مردى را كه بر كند از شهوت خود، و قلع كند خواهشات نفس خود را پس بدرستى كه اين نفس دورترين چيزيست از حيثيّت كنده شدن از شهوت، بدرستى كه اين نفس هميشه اشتياق دارد و ميل كند بسوى معصيت در آرزو و خواهش نفسانى.

و بدانيد اى بندگان خدا بدرستى كه مؤمن نه روز را بشب مى آورد و نه شب را بروز مگر اين كه نفس او متّهمست نزد او، پس هميشه آن مؤمن ايراد كننده است بر نفس خود، و طلب كننده است از براى او زيادة خيرات و مبرّات را، پس باشيد مثل سابقانى كه پيش از شما بودند و مثل گذشتگان در پيش از شما بر كندند از دنياى فاني همچو بر كندن كوچ كننده، و درنورديدند دنيا را مثل درنورديدن منزلها.

شرح ابن میثم

انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَ أَخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي كُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْ ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوًى وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُمْسِي وَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ

اللغة

أقول: الظنون: المتّهمة. و الزارى: العايب. و تقويض البناء: نقضه.

المعنى

و قد أمر السامعين أن ينتفعوا ببيان اللّه في كتابه و على لسان رسوله، و يتّعظوا بمواعظه و يقبلوا نصيحته فيما لأجله خلقوا، و إنّما عدّد اسم اللّه صريحا دون الضمير للتعظيم. ثمّ أشار إلى وجه وجوب الامتثال عليهم و هو إعذاره إليهم بالجليّة: أى إظهار ما هو صورة العذر من الآيات و النذر الجليّة الواضحة، و اتّخاذ الحجّة ببعث الرسل، و بيان محابّه من الأعمال الصالحات و مكارهه من المحرّمات في كتابه العزيز لغاية اتّباع محابّه و اجتناب مكارهه. ثمّ نبّه على ما في الطاعة و امتثال التكليف من الشدّة و المكروه فذكر الخبر، و نعم ما تضمّنه الخبر و أنّه لم ينبّه على الشدّة مجرّدة بل قرنها بذكر الجنّة و جعلها محجوبة بها لتحصل الرغبة في الجنّة فيتمّ السعى في قطع تلك الحجب المكروهة، و كذلك قرن ذكر الشهوات بذكر كونها محفوفة بها بالنار تنفيرا عنها. ثمّ بعد تسهيل المكاره الّتي يشتمل عليها الطاعات بذكر الجنّة و تحقير الشهوات الّتي يريد الجذب عنها بذكر النار صرّح بأنّه لا تأتى طاعة إلّا في كره و لا معصية إلّا في شهوة، و قد عرفت سرّ ذلك، و أنّ النفس للقوّة الشهويّة أطوع منها للعقل خصوصا فيما هو أقرب إليها من اللذّات المحسوسة الّتي يلحقها العقاب عليها. ثمّ عقّب ذلك بدعاء اللّه أن يرحم امرأ نزع عن شهوته: أى امتنع من الانهماك فيها و قمع نفسه الأمّارة بالسوء فإنّها أبعد شي ء منزعا عن اللّه. ثمّ فسّر منزعها الّذي ينزع إليه و هي المعصية في هواها، و ما تميل إليه. ثمّ نبّه على حال المؤمن الحقّ و تهمته نفسه في جميع أوقاته من صباح و مساء، و أنّه لا يزال عائبا عليها و مراقبا لأحوالها، و مؤاخذا لها بالزيادة في الأعمال الصالحة، و قد سبقت الإشارة إلى ذلك. ثمّ أمرهم أن يكونوا كالسابقين من أكابر الصحابة و الماضين أمامهم إلى الجنّة في الإعراض عن الدنيا، و استعار لفظ التقويض و الطىّ لقطعهم علائق الدنيا و رحيلهم إلى الآخرة كما يقوّض الراحل متاعه للسفر، و يطوى خيامه للرحيل.

ترجمه شرح ابن میثم

انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَ أَخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي كُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْ ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوًى وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُمْسِي وَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ

لغات

ظنون: متّهم تقويض البناء: ويران كردن ساختمان زارى: عيب كننده

ترجمه

«از گفتار خداوند سود بريد، و از پندهاى او بهره گيريد و اندرزهاى او را بپذيريد زيرا خداوند با دليلهاى روشن عذرى برايتان باقى نگذاشته و حجّت را بر شما تمام كرده، و اعمالى را كه دوست مى دارد و كارهايى را كه زشت مى شمارد براى شما روشن ساخته است تا از آنها پيروى و از اينها دورى جوييد، براى اين كه پيامبر خدا (ص) مى فرمود: «بهشت را ناملايمات احاطه كرده و دور دوزخ را شهوات فرا گرفته است«».» بدانيد هيچ طاعتى نيست جز اين كه انجام دادن آن با دشوارى همراه است، و هيچ گناهى نيست مگر اين كه نفس آن را خواهان و بدان راغب است، پس خداوند بيامرزد كسى را كه از شهوتهاى خويش دورى جويد و هوسها را از دل ريشه كن سازد، زيرا بركندن شهوتها از دل دشوارترين كارهاست و نفس همواره به گناه مايل و مشتاق آن است.

اى بندگان خدا بدانيد مؤمن صبح را به شام و شام را به صبح نمى رساند مگر اين كه به خويشتن بد گمان است، و نفس خود را پيوسته مورد عيبجويى قرار مى دهد، و از او مى خواهد بيشتر در راه حقّ كوشا باشد، پس مانند آنانى باشيد كه بر شما سبقت گرفتند و پيشاپيش شما در گذشتند، آنها مانند مسافر، عمود خيمه زندگى را برچيدند و دنيا را منزلگاهى در راه خود دانسته بدين سان آن را سپرى كردند.

شرح

امام (ع) به شنوندگان دستور مى دهد كه از آنچه خداوند در كتاب خود بيان فرموده، و بر زبان پيامبرش (ص) جارى گشته است استفاده كنند و اندرزهاى الهى و راهنماييهاى او را به منظور رسيدن به هدفى كه براى آن آفريده شده اند بپذيرند و پند گيرند، اين كه در جملات مذكور لفظ جلاله «اللّه» تكرار و از آوردن ضمير به جاى نام، خوددارى شده براى تعظيم و بزرگداشت امورى است كه در باره آنها سفارش شده است، پس از اين به دلائل وجوب امتثال و فرمانبردارى از اوامر خداوند اشاره و يادآورى مى كند كه خداوند با بيان آيات روشن و هشدارهاى آشكار عذر خود را در تنبيه و مجازات خطاكاران اعلام و با فرستادن پيامبران حجّت را بر بندگان تمام كرده، و در كتاب خود با ذكر اعمال شايسته اى كه پسنديده اوست و كارهاى ناروايى كه مكروه اوست بندگان خويش را ارشاد فرموده كه از آنچه محبوب اوست پيروى كنند و از هر چه پسنديده او نيست دورى ورزند، سپس تذكّر مى دهد كه طاعت حقّ و امتثال اوامر او توأم با سختى و كراهت طبع است و حديث نبوى (ص) را در اين باره ذكر مى كند، و چه نيكوست محتواى اين خبر كه در آن تنها از سختى طاعات نام برده نشده بلكه طبق آن، بهشت با سختيها قرين گشته، و در شدايد و ناملايمات محجوب گرديده است تا براى به دست آوردن آن، شوق و رغبت انسانها بر انگيخته شود و در بر طرف ساختن حجاب مكروهات و تحمّل سختيها و ناگواريها كوشش به عمل آيد، همچنين در اين حديث آمده كه شهوات، دوزخ را احاطه كرده و هوسها گرد آتش را فرا گرفته است تا مردم از هوسها بپرهيزند و از شهوتهاى نفسانى و هواهاى شيطانى دورى جويند.

امام (ع) پس از آن كه با ذكر حديث نبوى (ص) و ياد آورى بهشت سختيهايى را كه ملازم با طاعت است آسان مى گرداند و با اشاره به دوزخ هوسها و خواستهايى را كه دورى از آنها را لازم مى داند تحقير مى كند، توضيح مى دهد كه هيچ طاعتى نيست مگر اين كه نفس انسان از آن كراهت دارد و گناهى نيست مگر اين كه طبع آدمى خواهان آن است، و راز اين مطلب را پيش از اين دانستى زيرا نفس انسان از نيروى شهوانى بيش از نيروى عقلانى پيروى مى كند بويژه در مورد لذّات محسوسى كه در دسترس اويند، ليكن عذاب خدا را به دنبال دارند، سپس آن حضرت از خداوند مى خواهد كه رحمت كند كسى را كه از شهوات و هوسهاى خود دست بردارد، نزع عن شهواته يعنى: از افتادن در شهوات باز ايستد و نفس امّاره اش را سركوب سازد، زيرا خواستهاى آن از هر چيزى نسبت به خداوند دورتر، و سركوب آن از هر چيز ديگر دشوارتر است. پس از اين توضيح مى دهد كه كارى را كه نفس بدان مشتاق و خواستار آن است گناه و نافرمانى پروردگار است، پس از آن از احوال مؤمن راستين آگاهى مى دهد، كه او در شب و روز پيوسته نفس خويش را متّهم مى گرداند و آن را دچار نقص و عيب مى بيند و سرزنش مى كند، و احوال آن را زير نظر مى گيرد و از آن خواهان اعمال شايسته بيشتر است، و ما به اين مطلب پيش از اين اشاره كرده ايم. بعد از آن به شنوندگان دستور مى دهد كه در روگردانيدن از شهوتها و لذّتهاى دنيا همانند بزرگان اصحاب كه بر شما پيشى گرفته اند و آنانى كه از پيش روى شما در گذشته و به بهشت رفته اند باشيد، واژه هاى تقويض (ويران كردن، عمود خيمه را بر چيدن) و طىّ (پيچانيدن، در نور ديدن) را براى آنها استعاره فرموده است، زيرا آنان مانند مسافر كه براى سفر دارايى خود را رها مى كند و خيمه اش را بر مى چيند، از علايق و دلبستگيهاى دنيا بريدند و به سوى آخرت كوچ كردند.

شرح مرحوم مغنیه

انتفعوا ببيان اللّه، و اتّعظوا بمواعظ اللّه، و اقبلوا نصيحة اللّه. فإنّ اللّه قد أعذر إليكم بالجليّة. و اتّخذ عليكم الحجّة. و بيّن لكم محابّته من الأعمال و مكارهه منها لتتّبعوا هذه و تجتنبوا هذه، فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يقول «إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات» و اعلموا أنّه ما من طاعة اللّه شي ء إلّا يأتي في كره. و ما من معصية اللّه شي ء إلّا يأتي في شهوة. فرحم اللّه رجلا نزع عن شهوته. و قمع هوى نفسه، فإنّ هذه النّفس أبعد شي ء منزعا. و إنّها لا تزال تنزع إلى معصية في هوى. و اعلموا عباد اللّه أنّ المؤمن لا يصبح و لا يمسي إلّا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها. فكونوا كالسّابقين قبلكم و الماضين أمامكم قوّضوا من الدّنيا تقويض الرّاحل، و طووها طيّ المنازل.

اللغة:

أعذر اليكم: رفع عنه اللوم، أو لم يبق لكم من عذر. و جلية: واضحة.

و نزع عن كذا: رجع و أقلع عنه. و منزعا: رجوعا عن الباطل. و الظنون: من يسي ء الظن، و إذا أخبر بشي ء فلا يوثق بخبره. و زاريا: عائبا. و مستزيدا: طالبا المزيد. و المراد بقوضوا هنا ذهبوا و رحلوا.

الإعراب:

بالجلية صفة لموصوف محذوف أي بالأعذار الجلية، و منزعا تمييز.

المعنى:

(انتفعوا ببيان اللّه). المراد بالانتفاع هنا العمل، و كل ما يحكي و يعبر عن الحق و الواقع فهو حجة و بيان من اللّه حسا كان أم عقلا أم نقلا، و إذا قال قائل: النقل تقليد قلنا في جوابه: التقليد للحق عمل بالحق و الصواب، و لذا قلد العلماء الكبار في شتى العلوم، فأخذوا نظرية الجاذبية عن نيوتن، و النسبية عن اينشتين، و دوران الأرض عن جاليليو.. الى ما لا يبلغه الإحصاء.. حتى الفقهاء الذين حرموا التقليد يقلد بعضهم بعضا في كثير من الأحكام من حيث لا يشعرون، و كفى بقول اللّه شاهدا على جواز التقليد في الهدى و دين الحق: «أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ- 104 المائدة» و معنى هذا ان تقليدهم الآباء حق و صواب لو كانوا على الهدى و العلم.

(و اتعظوا بمواعظ اللّه، و اقبلوا نصيحة اللّه). الدنيا كلها مواعظ و نصائح من اللّه، و لكن لا نمد اليها البصر، أو نرى و لا نعتبر، و نسمع النصح و لا ننتصح (فإن اللّه قد أعذر اليكم- الى- و تجنبوا هذه). إن اللّه سبحانه منحنا العقل و القدرة و الإرادة، و بيّن لنا الأسباب و نتائجها، لكيلا يكون للناس عليه من حجة، و لا لديهم من عذر اذا أخذهم بما كانوا يعملون.

القرآن و فن الإعلان:

(إن الجنة حفت بالمكاره، و ان النار حفت بالشهوات). لو كانت الجنة بالصلاة و الصيام، و الحج الى بيت اللّه الحرام، لكان الطريق اليها سهلا يسيرا بخاصة في عصرنا هذا، فإن السفر فيه الى مكة المكرمة و المدينة المنورة رحلة للترفيه و النزهة بأقل التكاليف، ان الطريق الى الجنة أو ثمنها يحدده صاحب الجنة و خالقها تماما كما يحدد البائع بالذات ثمن سلعته و بضاعته.

أما فن الإعلان عن البضاعة، و بث الدعاية لها لإقناع الناس بها، و إقبالهم عليها- أما هذا الفن بأصوله و قواعده- فغير بعيد أن يكون مصدره الأول هو القرآن الكريم الذي شوّق و رغّب في جنة الخلد بما لا عين، و لا أذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر.. و بهذه المناسبة قيل لمليونير من تجار أمريكا: لو خسرت كل ما تملك، و لم يبق لديك إلا ألف دولار، ما ذا تصنع بها قال: أستأنف التجارة من جديد، و أجعل مئة لرأس المال و تسعا للدعاية و الإعلان.

و قد أوضح سبحانه ثمن الجنة في العديد من آياته، منها الآية 111 من صورة التوبة: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ... فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ». و منها الآية 142 من سورة آل عمران: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ».. الى غير ذلك من الآيات التي أناطت الجنة بالجهاد و التضحية بالنفس و المال، و الصبر على المشاق و الآلام.. و هذا ما أراده الرسول (ص) بقوله: «الجنة حفت بالمكاره».

أما النار فطريقها الملذات و الأهواء، و الترف و الثراء قال، عز من قائل: «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ- 35 التوبة». و قال سبحانه: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ- 30 ابراهيم». و مثل ذلك كثيرا في كتاب اللّه.

(و اعلموا انه ما من طاعة اللّه شي ء إلا يأتي في كره). لأن طاعته تلزم بالحق، و الطريق اليه شائك و مرهق تكتنفه الصعوبات و الغراقيل، و قال بعض المفكرين: «الحق هو الانتصار على جاذبية الأرض، و التحرر من ثقل الجسد» أي من الأهواء و الشهوات (و ما من معصية اللّه شي ء إلا يأتي في شهوة) تتفق تماما مع الرذيلة على عكس الفضيلة و لو اتفقت الفضيلة مع الشهوة أيضا لما كان للقيم و الأخلاق و الشرائع عين و لا أثر، و كان الناس كلهم سواء لا خبيث فيهم و لا لئيم.

(و قمع هوى نفسه- الى معصية في هوى). الضمير في أنها يعود الى النفس، و هي تشاكس و تعاكس، و لا تقلع عن ملذاتها بالحسنى، لا بد من جهادها و إعداد العدة لكبحها. و قد يقال: ان هذا الكلام بظاهره يؤيد و يدعم أصحاب نظرية الخطيئة، و ان الانسان مجرم بالفطرة، و رجس بالطبيعة.. و لكن كلام الإمام بعيد عن التعريف بطبيعة الإنسان و تحديدها من حيث هي، و إنما يتكلم عن ميول الانسان و رغباته التي تدفعه الى الحركة بصرف النظر عن طبيعته و حقيقته، و هذه الميول و الرغبات قد تتولد من الخارج لا من الداخل، و من المحيط و البيئة لا من الفطرة و الطبيعة.

و الذي نراه أن الانسان يخلق صحيفة بيضاء لا طاهرا بطبعه و لا دنسا، و لكن فيه الاستعداد التام، و المؤهلات الوافية للوصفين معا، و المحيط هو الذي يقرر حياته و مصيره تماما كالصفحة البيضاء ترسم فيها ما شئت من صواب أو خطأ، و هذا ما عناه بعض الفلاسفة بقوله: «الانسان مشروع وجود». أجل، ان الانسان ناطق بطبعه أي عاقل و مدرك كما عرّفه الفلاسفة القدامى، و الهدف الأول من العقل أن يقيك من شر المخاطر، فمن استعمل عقله لهذه الغاية فهو إنسان شكلا و محتوى، و إلا فهو إنسان بالاسم و الجسم فقط.

(ان المؤمن لا يصبح و لا يمسي إلخ).. كل عاقل- مؤمنا كان أم غير مؤمن- يتهم نفسه، و يعيب عليها التقصير، و يطلب منها و لها المزيد من الكمال، و التحرر من الرذائل و العيوب. و من أكبر العيوب أن يبرّي ء الانسان نفسه من العيب و الخطأ.. و لا مصدر لهذا الغرور إلا الجهل المركب، فإن الانسان كلما ازداد علما ازداد توقعا للخطأ و قبولا للنقد (فكونوا كالسابقين قبلكم) من أهل الخير و الصلاح (و الماضين أمامكم) عطف تفسير (قوّضوا من الدنيا تقويض الراحل) الذي لا ينوي العودة الى مكانه الأول (و طووها) أي حياتهم في الدنيا (طي المنازل) و هي مراحل السفر و مسافاته.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الخامسة و السبعون من المختار في باب الخطب

قال الشارح البحراني: روى انّ هذه الخطبة من أوائل الخطب التي خطب بها أيّام بويع بعد قتل عثمان، و شرحها في فصلين:

الفصل الاول

انتفعوا ببيان اللّه، و اتّعظوا بمواعظ اللّه، و اقبلوا نصيحة اللّه فإنّ اللّه قد أعذر إليكم بالجليّة، و اتّخذ عليكم بالحجّة، و بيّن لكم محابّه من الأعمال و مكارهه منها لتتّبعوا هذه و تجتنبوا هذه، فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كان يقول: إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات. و اعلموا أنّه ما من طاعة اللّه شي ء إلّا يأتي في كره، و ما من معصية اللّه شي ء إلّا يأتي في شهوة، فرحم اللّه رجلا نزع عن شهوته، و قمع هوي نفسه، فإنّ هذه النّفس أبعد شي ء منزعا، و إنّها لا تزال تنزع إلى معصية في هوى. و اعلموا عباد اللّه أنّ المؤمن لا يصبح و لا يمسي إلّا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسّابقين قبلكم، و الماضين أمامكم، قوّضوا من الدّنيا تقويض الرّاحل، و طووها طيّ المنازل.

اللغة

(نزع) عن المعاصي نزوعا انتهى عنها و نزع عن الشي ء نزوعا كفّ و قلع عنه و المنزع يحتمل المصدر و المكان و نزع الى أهله نزاعة و نزاعا اشتاق إليه، و نازعتني نفسى إلى كذا اشتاقت إليه قال في مجمع البحرين: في الحديث النّفس الأمّارة أبعد شي ء منزعا، أى رجوعا عن المعصية اذ هى مجبولة على محبّة الباطل، و أمّا تفسير الشارح المعتزلي منزعا بمذهبا فلا يخفى بعده. و (الظنون) و زان صبور إمّا مبالغة من الظنّة بالكسر بمعنى التهمة يقال: ظننت فلانا أى اتّهمته فلا يحتاج حينئذ إلى الخبر أو بمعنى الضعيف و قليل الحيلة و جعل الشارح المعتزلي الظنون بمعنى البئر لا يدرى فيها ماء أم لا غير مناسب للمقام و إن كان أحد معانيه. و (قاض) البناء و قوضه أى هدمه أو التقويض نقض من غير هدم أو هو نقض الأعواد و الأطناب

الاعراب

جملة قوّضوا استيناف بياني لا محلّ لها من الاعراب

المعنى

اعلم أنّ مدار هذا الفصل من الخطبة الشريفة على الموعظة و النصيحة و ترغيب المخاطبين في الطّاعات و تحذيرهم عن السّيئات و التنبيه على جملة من فضايل كتاب الكريم و خصايص الذكر الحكيم، و صدّر الفعل بالأمر بالانتفاع بأفضل البيانات و الاتّعاظ بأحسن المواعظ و القبول لأكمل النصايح فقال: «ج 12» (انتفعوا ببيان اللّه) أى بما بيّنه في كتابه و على لسان نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فانّه لقول فصل و ما هو بالهزل، و فيه تذكرة و ذكري لاولى الألباب و هدى و بشرى بحسن الماب فمنفعته أتمّ المنافع، و فايدته أعظم الفوايد.

(و اتّعظوا بمواعظ اللّه) لتفوزوا جنّة النعيم و الفوز العظيم، و تنجوا من نار الجحيم و العذاب الأليم (و اقبلوا نصيحة اللّه) فانّها مؤدّية إلى درجات الجنات منجية من دركات الهلكات، و الاتيان بلفظ الجلالة و التصريح باسمه سبحانه في جميع الجملات مع اقتضاء ظاهر المقام للاتيان بالضمير لايهام الاستلذاذ و لإدخال الرّوع في ضمير المخاطبين و تربية المهابة و تقوية داعى المأمورين لامتثال المأمور به، و قول الشارح البحراني بأنّ ذلك أى تعدية الاسم صريحا للتعظيم فليس بشي ء.

و لما أمر بالاتّعاظ و الانتصاح علله (فانّ اللّه قد أعذر إليكم بالجليّة) يعني أنّه سبحانه قد أبدى العذر اليكم في عقاب العاصين منكم بالاعذار الجليّة و البراهين الواضحة من الايات الكريمة لأنّه لا يكلّف نفسا إلّا ما اتيها ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيى من حىّ عن بيّنة.

(و اتّخذ عليكم الحجّة) بارسال الرّسول و إنزال الكتاب يعني أنّه أتمّ الحجّة على المكلّفين بما اتاهم و عرّفهم حتى لا يكون لهم عذر في ترك التكاليف و لا يكون للنّاس عليه حجّة بعد الرّسل قال عزّ من قائل: وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (و بيّن لكم محابّه من الأعمال و مكارهه منها) أى بيّن في كتاب العزيز الفرائض و الواجبات من الحجّ و الجهاد و الصوم و الصّلاة و غيرها من الأعمال الصّالحات المطلوبة له و المحبوبة عنده، و المحظورات من الكذب و الغيبة و النميمة و السعاية و غيرها من الأفعال القبيحة المبغوضة له المكروهة لديه.

و انّما بيّنها (لتتّبعوا هذه) أى محابّ الأعمال (و تجتنبوا هذه) أى مكارهها (فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله) تعليل لوجوب اتّباع المحابّ و وجوب اجتناب المكاره (كان يقول: إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إن النّار حفّت بالشهوات) يعني أنّ الجنّة محفوفة بالصبر على مشاقّ الطاعات و الكفّ عن لذائذ السيّئات و كلاهما مكروه للنّفس، فمن صبر على ذلك المكروه يكون مصيره إلى الجنّة و كذلك النار محفوفة باطلاق عنان النفس و ارتكاب ما تشتهيها و تتمناها من الشهوات و المحرّمات، فمن أقدم عليها و أتى بها يكون عاقبته إلى النار و كفى بالجنّة ثوابا و نوالا في تسهيل تحمّل تلك المكاره، و كفى بالنار عقابا و وبالا في التنفير عن هذه الشهوات.

ثمّ بعد تسهيل المكاره التي يشتمل عليها الطاعات يكون غايتها أشرف الغايات و تحقير الشهوات الّتي يريد التنفير عنها يكون غايتها أخسّ الغايات نبّه على أنّه لا تأتى طاعته إلّا في كره و لا معصيته إلّا في شهوة، و هو قوله (و اعلموا أنه ما من طاعة اللّه شي ء إلّا يأتي في كره و ما من معصية اللّه شي ء إلّا يأتي في شهوة) لأنّ النّفس للقوّة الشهويّة أطوع من القوّة العاقلة خصوصا فيما هو أقرب إليها من اللّذات المحسوسة الّتي يلحقها العقاب عليها.

(فرحم اللّه رجلا نزع) و كفّ (عن شهوته و قمع) أى قلع (هوى نفسه فان هذه النفس) الأمّارة بالسوء (أبعد شي ء منزعا) أى كفا و انتهاء عن شهوة و معصية (و أنها لا تزال تنزع) أى تشتاق و تميل (إلى معصية في هوى) نبّه على وصف المؤمنين و كيفيّة معاملتهم مع نفوسهم جذبا للسامعين إلى التأسّي بهم و تحريصا لهم على اقتفاء آثارهم و هو قوله: (و اعلموا عباد اللّه أنّ المؤمن لا يصبح و لا يمسى إلّا و نفسه ظنون) أى متّهمة (عنده) أى أنها ضعيفة قليلة الحيلة لا تقدر على أن تحتال و تعالج في أن تغره و تورده موارد الهلكة بل هو غالب عليها في كلّ حال (فلا يزال زاريا) أى عايبا (عليها) في كلّ حين (و مستزيدا لها) أى مراقبا لأحوالها طالبا للزيادة لها من الأعمال الصالحة في جميع الأوقات.

(فكونوا كالسابقين قبلكم) إلى الجنّة (و الماضين أمامكم) من المؤمنين الزاهدين في الدّنيا و الرّاغبين في الاخرة (قوّضوا من الدّنيا تقويض الرّاحل) يعني أنهم قطعوا علايق الدّنيا و ارتحلوا إلى الاخرة كما أنّ الرّاحل إذا أراد الارتحال يقوّض متاعه و ينقض خيمته و يهدم بناءه (و طووها طىّ المنازل) أى طووا أيام الدّنيا و مدّة عمرهم كما يطوى المسافر منازل طريقه.

و محصّل الجملتين أنّ السابقين الأوّلين من المقرّبين و أصحاب اليمين لما عرفوا بعين بصائرهم أنّ الدّنيا ليست لهم بدار و أن الاخرة دار قرار لا جرم كانت همّتهم مقصورة في الوصول إليها، فجعلوا أنفسهم في الدّنيا بمنزلة المسافر، و جعلوها عندهم بمنزلة المنازل فاخذوا من ممرّهم ما يبلغهم إلى مقرّهم فلما ارتحلوا عنها لم يبق لهم علاقة فيها كما أنّ المسافر إذا ارتحل من منزل لا يبقى له شي ء فيه فأمر المخاطبين بأن يكونوا مثل هؤلاء في الزّهد في الدّنيا و ترك العلايق و الامنيّات و الرغبة في العقبي و الجنّات العاليات و هي أحسن منزلا و مقيلا.

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است انتفعوا ببيان اللّه و اتّعظوا بمواعظ اللّه و اقبلوا نصيحة اللّه فانّ اللّه تعالى قد اعذر اليكم بالجليّة و اخذ عليكم الحجّة و بيّن لكم محابّه من الاعمال و مكارهه منها لتتّبعوا هذه و تجتنبوا هذه فانّ رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) كان يقول حفّت الجنّة بالمكاره و حفّت النّار بالشّهوات يعنى منتفع شويد اى مخاطبين ببيان كردن خدا احوال دنيا و اخرت را در قران و پند بگيريد بنصايح خدا از زبان رسول (صلی الله علیه وآله) او و بپذيريد نصيحت خدا را پس بتحقيق كه خداى (متعال) ظاهر ساخته است عذر عذاب شما را بسوى شما و به بيانات و مواعظ و نصايح واضحه و گرفته است بر شما حجّة و دليل را بتقريب انزال كتب و ارسال رسل و بيان كرده است از براى شما محبوبهاى خود را از اعمال بامر كردن بانها و مكروههاى خود را از اعمال بنهى كردن از انها از جهة آن كه پيروى كنيد شما اعمال محبوبه مأموره را و اجتناب نمائيد از اعمال مبغوضه منهيّه پس بتحقيق كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود كه مى گفت كه فرو گرفته شده است بهشت باعمال مكروهه طباع شما از عبادات يعنى در ميان عبادات مأموره شاقّه حاصل است استحقاق بهشت و فرو گرفته شده است اتش جهنّم بخواهشهاى نفسانيّه شما از مستلذّات دنيويّه يعنى در ميان خواهشهاى منهيّه دنياويّه ثابت است استحقاق اتش جهنّم و اعلموا انّه ما من طاعة اللّه شي ء الّا يأتي فى كره و ما من معصية اللّه شي ء الّا يأتي فى شهوة فرحم اللّه رجلا نزع عن شهوته و قمع هوى نفسه فانّ هذه النّفس ابعد شي ء منزعا و انّها لا تزال تنزع الى معصية فى هوى يعنى بدانيد كه بتحقيق كه نيست چيزى از اطاعت كردن احكام خدا مگر اين كه حاصل مى شود از كراهت طبع و نيست چيزى از معصيت خدا مگر اين كه حاصل مى گردد از خواهش طبع پس بيامرزد خدا مردى را كه منقطع باشد از خواهش طبع خود و پريده باشد خواهش نفس خود را پس بتحقيق كه اين نفس امّاره دورتر چيزيست از روى قطع خواهش كردن و بتحقيق كه اين نفس هميشه مشتاقست بسوى معصيت از جهة هوا و خواهش خود و اعلموا عباد اللّه انّ المؤمن لا يمسى و لا يصبح الّا و نفسه ظنون عنده فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها فكونوا كالسّابقين قبلكم و الماضين امامكم قوّضوا من الدّنيا تفويض الرّاحل و طووها طىّ المنازل يعنى بدانيد اى بندگان خدا كه بتحقيق كه مؤمن روز را بشب نمى رساند و شب را بروز نمى آورد مگر اين كه نفس او در پيش او متّهم است و او بدگمانست از او نمى داند كه در او كمالى و معرفتى و ملكات حسنه كه باعث حيات ابدى او باشد هست يا نه پس هميشه عيب گيرنده و سرزنش كننده است بر نفس خود و طلب كننده است زيادتى خير و كمال را از براى خود پس باشيد شما مانند پيشى گرفتگان بسوى مغفرت خدا پيش از شما و گذشتگان پيش روى شما در حالتى كه كندند خيمها و منازل را از دنيا مانند كندن خيمه كوچ كننده و در پيچيدند دنيا را مانند درپيچيدن منازل و خيمها

شرح ابن ابی الحدید

انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ وَ اتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَ أَخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا لِتَتَّبِعُوا هَذِهِ وَ تَجْتَنِبُوا هَذِهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي كُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْ ءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوًى وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُمْسِي وَ لَا يُصْبِحُ إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ

أعذر إليكم أوضح عذره في عقابكم إذا خالفتم أوامره و الجلية اليقين و إنما أعذر إليهم بذلك لأنه مكنهم من العلم اليقيني بتوحيده و عدله و أوجب عليهم ذلك في عقولهم فإذا تركوه ساغ في الحكمة تعذيبهم و عقوبتهم فكأنه قد أبان لهم عذره أن لو قالوا لم تعاقبنا و محابه من الأعمال هي الطاعات التي يحبها و حبه لها إرادة وقوعها من المكلفين و مكارهه من الأعمال القبائح التي يكرهها منهم و هذا الكلام حجة لأصحابنا على المجبرة و الخبر الذي رواه ع مروي في كتب المحدثين و هو

قول رسول الله ص حجبت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات

و من المحدثين من يرويه حفت فيهما و ليس منهم من يرويه حجبت في النار و ذلك لأن لفظ الحجاب إنما يستعمل فيما يرام دخوله و ولوجه لمكان النفع فيه و يقال حجب زيد عن مأدبة الأمير و لا يقال حجب زيد عن الحبس ثم ذكر ع أنه لا طاعة إلا في أمر تكرهه النفس و لا معصية إلا بمواقعة أمر تحبه النفس و هذا حق لأن الإنسان ما لم يكن متردد الدواعي لا يصح التكليف و إنما تتردد الدواعي إذا أمر بما فيه مشقة أو نهي عما فيه لذة و منفعة فإن قلت أ ليس قد أمر الإنسان بالنكاح و هو لذة قلت ما فيه من ضرر الإنفاق و معالجة أخلاق النساء يربي على اللذة الحاصلة فيه مرارا ثم قال ع رحم الله امرأ نزع عن شهوته أي أقلع و قمع هوى نفسه أي قهره ثم قال فإن هذه النفس أبعد شي ء منزعا أي مذهبا قال أبو ذؤيب

  • و النفس راغبة إذا رغبتهاو إذا ترد إلى قليل تقنع

و من الكلام

المروي عنه ع و يروى أيضا عن غيره أيها الناس إن هذه النفوس طلعة فإلا تقدعوها تنزع بكم إلى شر غاية

و قال الشاعر 

  • و ما النفس إلا حيث يجعلها الفتىفإن أطمعت تاقت و إلا تسلت

ثم قال ع نفس المؤمن ظنون عنده الظنون البئر التي لا يدرى أ فيها ماء أم لا فالمؤمن لا يصبح و لا يمسي إلا و هو على حذر من نفسه معتقدا فيها التقصير و التضجيع في الطاعة غير قاطع على صلاحها و سلامة عاقبتها و زاريا عليها عائبا زريت عليه عبت ثم أمرهم بالتأسي بمن كان قبلهم و هم الذين قوضوا من الدنيا خيامهم أي نقضوها و طووا أيام العمر كما يطوي المسافر منازل طريقه

شرح نهج البلاغه منظوم

انتفعوا ببيان اللّه، و اتّعظوا بمواعظ اللّه، و اقبلوا نصيحة اللّه، فإنّ اللّه قد أعذر إليكم بالجليّة، و أخذ عليكم الحجّة، و بيّن لكم مّحابه من الأعمال و مكارهه منها، لتتّبعوا هذه و تجتنبوا هذه، فإنّ رسول اللّه «صلّى اللّه عليه و اله» كان يقول: إنّ الجنّة حفّت بالمكاره، و إنّ النّار حفّت بالشّهوات، و اعلموا أنّه ما من طاعة اللّه شي ء إلّا يأتي فى كره، وّ ما من معصية اللّه شي ء إلّا يأتي فى شهوة، فرحم اللّه رجلا نّزع عن شهوته، و قمع هوى نفسه، فإنّ هذه النّفس أبعد شي ء منزعا، و إنّها لا تزال تنزع إلى معصية فى هوى، و اعلموا عباد اللّه أنّ المؤمن لا يمسى و لا يصبح إلّا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها، و مستزيدا لّها، فكونوا كالسّابقين قبلكم و الماضين أمامكم، فوّضوا من الدّنيا تفويض الرّاحل، و طووها طىّ المنازل.

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه در آن مردم را اندرز داده و فضائل قرآن كريم را بيان فرموده است) مردم از بيانات الهى (در قرآن كريم) بهره مند شويد، و پند و اندرز خدا را بكار بسته، نصيحتش را بپذيريد، زيرا خداوند بدلايل آثاريكه (بر همه كس و از همه چيز) هويدا است راه عذرتان را بسته، و حجّت را بر شما تمام كرده است (بوسيله قرآن و پيغمبر و اوصيا راه خير و شرّ را نشان داده، و فرداى قيامت گنهكاران نمى توانند بگويند نمى دانستيم) و آنچه از اعمال را كه محبوب و يا مكروه وى بوده است، آنها را براى شما هويدا ساخته تا آنچه را كه دوست داشته است پيروى كنيد، و از آنچه كه دشمن داشته است دورى نمائيد، زيرا كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمود: بهشت پيچيده شده بدشواريها، و جهنّم پيچيده شده بخواهشها (ى نفسانى) است (پس انسان بايستى بدشواريهاى جهان ساخته، و ديده از گناهان و خواهشها بپوشد تا بهشت عنبر سرشت نائل شود) دانسته باشيد هيچ چيز از طاعت خدا نيست جز آنكه آن مخالف ميل و هيچ چيز از عصيان الهى نيست جز آنكه موافق ميل است (زيرا كه قواى نفسانى بر قواى عقلانى مى چربند) آى خدا بيامرزد آن راد مردى را كه دل از شهوت بر كنده، و هواى نفس را از خويش دور سازد، چرا كه اين نفس (انسانى) دورترين چيزى است از حيث دورى از شهوت، و همواره به پيروى از آرزوى خويش عاشق گناه است، بندگان خدا اين را بدانيد، كه مؤمن هيچ شب و صبحى را بسر نمى رساند، جز اين كه از نفس خود بدگمان، و هميشه از او عيب جوئى ميكند. و از آن خواهان زيادتى (عبادت) است (گذشتگان از مؤمنين شما چنين بودند، و به نيروى تسلّط بر نفس خداى را عصيان نمى كردند) پس شما نيز مانند گذشتگان پيش از خويش، و جلو روندگانتان باشيد، آنها خيمه (علايق) را از جهان بر كندند خيمه كندن شخص كوچ كننده، و آنرا طىّ كردند طىّ كردن منازل (بدون دل بستگى و پاى بندى بزخارف جهان سرخوش و چابك از آن گذشتند

نظم

  • ببايد كز بيانات خداوندشما سازيد جان خويش خرسند
  • بريد از پندهاى شافيش سودكز آن يابد دل بيمار بهبود
  • پذيرفتار فرمان الهىهر آن كس شد رهيده است از تباهى
  • و گر كس سر ز دستور خدا تافت بمحشر جز در آتش جا كجا يافت
  • دليل حق چو شمس اندر تجلّا استبسان روز حجّتها هويدا است
  • در عذر شما را پاك بسته رخ حق را ز باطل زنگ شسته
  • هر آن كارى كه آنرا داشته دوستوز آنچه زشت و نزدش غير نيكو است
  • تمامى را بقرآنش بيان كردشماها را همه خاطر نشان كرد
  • كه زيبايش بخود فرض و ضرورىشماريد و كنيد از زشت دورى
  • ز جان و دل دهيدش امر انجام به نهيش تا كه ننمائيد اقدام
  • لذا فرموده از لعل شكر بارچنين احمد (ص) رسول پاك گفتار
  • كه پيچيده بسختيها بهشت است ولى دوزخ بهر فعلى كه زشت است
  • هر آن كارى كه دارد نفس خواهشبدان محفوف و پيچيده است آتش
  • بنزد حق هر آن چيزيست محبوب بنزد نفس باشد غير مطلوب
  • بهر چيزى كه شد نفس آرزومندبود آن چيز مبغوض خداوند
  • خوشا آن كس كه بهر نيكبختى نهاده دل براه حق به سختى
  • بهشت جاودان را شد خريدارتحمّل كرده هر چه امر دشوار
  • چو ديو نفس دارد ميل عصيانخلاف امر حق راهست خواهان
  • نداد او گوش دل بر خواهش نفس فزود او روز و شب بر كاهش نفس
  • شمائى كه خدا را بندگانيدنيوشيد اين سخن را و بدانيد
  • به صبح و شام و شام صبح مؤمن ز دست نفس خود چون نيست آمن
  • بشب يا روز از وى بدگمانستاز او جويد عيوبى كه نهان است
  • بر او چون شد مسلّط گشت غالب زياده طاعت از آن هست طالب
  • بميدان عمل چون رخش در تاختجوار رحمت حق را مكان ساخت
  • بسان مؤمنين بايد شما نيزشويد از جان بسوى حق سبك خيز
  • كسان كه بوده سابق بر شماهاگذشته از سر نفس و هواها
  • خيام خويش از اين ويرانه كندندببزم دوست رحل از جان فكندند
  • بريدند از جهان همچون قوافلكه ميبرّند روز و شب منازل
  • از اين تيه مذلّت همچو عنقاءباوج قاف عزّت كرده مأوى
  • شما دل بسته دنيا نباشيدچو آنان اين بساط از هم بپاشيد
  • بآنان كرد بايد همعنانى وز آن پس زندگانى جاودانى

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS