خطبه 189 نهج البلاغه بخش 3 : مشكل فهم برخى از احاديث عترت عليهم السّلام

خطبه 189 نهج البلاغه بخش 3 : مشكل فهم برخى از احاديث عترت عليهم السّلام

موضوع خطبه 189 نهج البلاغه بخش 3

متن خطبه 189 نهج البلاغه بخش 3

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 189 نهج البلاغه بخش 3

مشكل فهم برخى از احاديث عترت عليهم السّلام

متن خطبه 189 نهج البلاغه بخش 3

صوبة الإيمان

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ

ترجمه مرحوم فیض

مى فرمايد:) 3 معرفت و شناسايى ما كار بسيار دشوارى است كه بر نمى دارد و زير بار آن نمى رود مگر بنده مؤمنى كه خداوند دل او را براى ايمان آزمايش نموده (آنرا شايسته قبول ايمان دانسته) باشد،و حديث و گفتار ما را نگاه نمى دارد مگر سينه هاى امانت پذير و خردهاى پا برجا

ترجمه مرحوم شهیدی

- دانستن- كار ما- چنانكه بايد و شناختن ما چنانكه شايد- كارى است سخت، و تحمّل آن دشوار، كسى آن را بر نتابد جز مرد ديندار، كه خدا او را آزموده و ايمانش در دل بوده. و حديث ما را فرا نگيرد جز سينه هاى امانتدار، و خردهاى بردبار.

ترجمه مرحوم خویی

بدرستى كه أمر ما بالغاية صعب و دشوار است و متحمل نمى شود آن را مگر بنده مؤمنى كه امتحان كرده باشد خداوند تعالى قلب او را از براى ايمان و حفظ نمى كند حديث ما را مگر سينهاى أمين و عقلها سنگين.

شرح ابن میثم

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ- امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ- وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ

السادسة: قوله: إنّ أمرنا صعب مستصعب.

فأمرهم شأنهم و ما هم عليه من الكمال الخارج عن كمالات من عداهم من الامّة و الأطوار الّتي يختصّ بها عقولهم وراء عقول غيرهم فيكون لهم عن ذلك القدرة على ما لا يقدر عليه غيرهم و الإدراكات الغيبيّة بالنسبة إلى غيرهم و الإخبار عنه كالوقائع الّتي حكى عنها عليه السّلام ثمّ وقعت على وفق قوله و كالأحكام و القضايا الّتى اختصّ بها و نقلت عنه فإنّ هذا الشأن صعب في نفسه لا يقدر عليه إلّا الأنبياء و أوصياء الأنبياء و مستصعب الفهم على الخلق معجوز عن احتمال ما يلقى منه من الإشارات و الإخبارات عمّا سيكون و القدرة على ما يخرج عن وسع مثلهم و لا تحتمله و لا تقبله إلّا نفس عبد امتحنها اللّه للايمان كقوله تعالى إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ«» أى أعدّها بالامتحان و الابتلاء بالتكاليف العقليّة و النقليّة لحصول الإيمان الكامل اليقينىّ باللّه و رسوله و كيفيّة سلوك سبيله، و تجلّت بالكمالات العلميّة و الفضايل الخلقيّة حتّى عرفت مبادى كمالاتهم و مقاديرها و كيفيّة صدور مثل هذه الغرايب عنها فلا يستنكر ما يأتون به من قول أو فعل و لا يلقاه بالتكذيب كما كانت جماعة من أصحابه عليه السّلام يفعلون ذلك معه فيما كان يخبر به عن الفتن حتّى فهم ذلك منهم فقال: يقولون: يكذب. قاتلهم اللّه تعالى فعلى من أكذب أعلى اللّه و أنا أوّل من آمن به أو على رسوله و أنا أوّل من صدّقه كما حكينا ذلك فيما سبق، بل يحتمل كلّ ما يأتون به على وجهه و يستنده إلى مبدئه و يفرح بوصول ما يرد عليها من أسرارهم الإلهيّة. فأولئك و أمثالهم هم أصحاب الصدور الآمنة الّتي تعى ما يلقى إليها من تلك الأسرار و يصونها عن الإذاعة إلى من لا ينتفع بها و ليس بأهل لها فهي مأمونة عليها، و أولو الأحلام الرزينة الّتي لا يستفزّها سماع تلك الغرايب و مشاهدتها منهم فيحملهم ذلك على إذاعتها و استنكارها بل يحملها على الصواب ما وجدت لها محملا فإذا عجزت عن معرفتها ثبتت فيها و آمنت بها على سبيل الإجمال و فوّضت علم كنهها إلى اللّه سبحانه. و أراد قلوب صدور أمينة أو أصحاب صدور أمينة و أصحاب أحلام رزينة فحذف المضاف. و يحتمل أن يكون قد أطلق اسم الصدور و الأحلام مجازا عن أهلها إطلاقا لاسم المتعلّق على المتعلّق و نقل عنه عليه السّلام مثل هذا الكلام في غير هذا الموضع من جملة خطبة له: أنّ قريشا طلبت السعادة فشقيت. و طلبت النجاة فهلكت. و طلبت الهدى فضلّت ألم يسمعوا و يحهم قوله تعالى الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ«» فأين العدل و النزع عن ذرّيّة الرسول الّذين شيّد اللّه بنيانهم فوق البنيان و أعلى رؤوسهم و اختارهم عليهم. ألا إنّ

الذّريّة أفنان أنا شجرتها و دوحة أنا ساقها. و إنّي من أحمد بمنزلة الضوء من الضوء كنّا أظلالا تحت العرش قبل خلق البشر و قبل خلق الطينة الّتي كان منها البشر أشباحا عالية لا أجساما نامية. إنّ أمرنا صعب مستصعب لا يعرف كنهه إلّا ملك مقرّب أو نبىّ مرسل أو عبد امتحن اللّه قلبه للإيمان فإذا انكشف لكم سرّا و وضح لكم أمر فاقبلوه و إلّا فامسكوا تسلموا و ردّوا علمها إلى اللّه فإنّكم في أوسع ما بين السماء و الأرض. و في قوله: و إنّي من أحمد بمنزلة الضوء من الضوء، و قوله: كنّا أظلالا. إلى قوله: نامية إشارة لطيفة: أمّا الأوّل: فأشار إلى أنّ الكمالات الّتي حصلت لنفسه القدسيّة بواسطة كمالات نفس النبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أشبه الأشياء بصدور الضوء عن الضوء كشعلة مصباح اقتبست من شعلة مصباح أكبر و أعلى. و من العادة في عرف المجرّدين و أولياء اللّه و كتابه تمثيل النفوس الشريفة و العلوم بالأنوار و الأضواء لمكان المشابهة بينهما في حصول الهداية عنها مع لطفها و صفائها، و أمّا الثاني فيحمل أن يكون قد أشار بكونهم أظلّة تحت العرش قبل خلق البشر أشباحا بلا أجسام إلى وجودهم في العلم الكلّيّ فإنّه قد يعبّر عنه في بعض المواضع بالعرش. و استعار لفظ الأضلال لهم باعتبار كونهم مرجعا للخلق و ملجأ كالأظلال، و قد سبقت الإشارة إلى ذلك أو ما قرب منها ببيان أوضح في الخطبة الاولى.

ترجمه شرح ابن میثم

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ- امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ- وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ

ترجمه

همانا شناختن امر ما، كار بسيار دشوارى است و بجز بنده مؤمن كه خداوند قلبش را به ايمان آزموده است، آن را نپذيرد و سخنان ما را جز سينه ها و حافظه هاى امانت پذير و عقلهاى سالم نگهدارى نمى كنند.

شرح

مسأله ششم: انّ امرنا صعب مستصعب،

مقصود از واژه امر كه امام آن را صعب و مستصعب شمرده است موقعيت كمالى ائمه اطهار و خاندان رسالت مى باشد كه براى ديگران فوق تصور است. و همين ويژگى است كه باعث مى شود از آنان كارهايى سرزند كه ديگران عاجز و ناتوانند و از گذشته و آينده خبر مى دهند همان گونه كه خود حضرت از آينده تاريخ خبر داد چيزهايى كه بعدها مو به مو، به وقوع پيوست و مانند قضاوتها و داستانهاى شگفت انگيزى كه از آن حضرت نقل شده است و تحقق اين امور براى كسى ميسّر نمى شود جز پيامبران و جانشينان بر حق ايشان و نيز درك اين مقام ويژه، از انديشه محدود انسانهاى عادى خارج است و كسى نمى تواند آن را بپذيرد و تحمل كند مگر روحيه انسانهايى كه خداوند به سبب ايمان، آن را آزمايش و امتحان فرموده باشد چنان كه در قرآن فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ«»»، يعنى دلهايى كه به تكليفهاى شاق و گرفتاريهاى فكرى و نقلى آزمايش فرموده و آنها را آماده ساخته است تا ايمان كامل به خدا و پيامبرش آورده و در مسيرى كه او خواسته قدم بردارند، روحيه هايى كه با كمالات علمى و فضيلتهاى اخلاقى نورانى شده و به سرچشمه معارف اولياى خدا آگاهى يافته اند و كيفيت صدور معجزات و امور فوق العاده را از ايشان دريافته و به اين دليل آنچه مى گويند از گذشته و آينده، انجام مى دهند و يا دستور مى دهند همه را بدون ترديد مى پذيرند، بر خلاف برخى تاريك دلان از همراهان خود حضرت كه گاهى از دستورهايش سرپيچى مى كردند و خبرهايى كه از فتنه ها و آشوبهاى آينده مى داد تكذيب مى كردند كه وقتى اين مطلب را از آنان شنيد، فرمود: مى گويند: على دروغ مى گويد، خدا مرگشان دهد، من به چه كسى، دروغ مى بندم آيا به خدا دروغ مى بندم، و حال آن كه من نخستين مؤمن به او هستم يا به پيامبرش دروغ مى بندم و حال آن كه من اولين تصديق كننده او مى باشم چنان كه در گذشته داستانش را شرح كرديم«» بلكه تمام آنچه از آنان صادر مى شود بدون دخل و تصرف مى پذيرد و اسرار الهى را كه برايش مى گويند باعث شادمانى وى مى شود. پس اين گونه اشخاص داراى سينه اى مطمئن مى باشند كه اسرار الهى را در آن جاى داده و از انتقال آن به كسانى كه اهلش نيستند خوددارى مى كنند و آن چنان عاقل و خردمند و صبور و بردبارند كه ديدن و شنيدن مطالب بسيار شگفت انگيز، كوچكترين تزلزلى در عقيده آنان به وجود نمى آورد، تا اسرار الهى را ضايع يا انكار كنند بلكه اگر بتوانند حقيقت آن را درك كنند مصرّانه درستى آن را امضاء مى كنند و آن گاه كه از درك واقعى آن فرو مانند باز هم به اعتقاد آنان لطمه اى نمى خورد بلكه بطور اجمال باور دارند و حقيقت آن را هم به خداوند متعال واگذار مى كنند و در جاى ديگر نيز سخنى شبيه اين سخنان از حضرت نقل شده است كه ترجمه آن چنين است: قبيله قريش به جستجوى سعادت بود اما به بدبختى و شقاوت دچار شد و به طلب نجات رفت ولى به هلاكت رسيد واى به حالشان، مگر اينها قول خداى تعالى را نشنيدند كه مى فرمايد: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ.»«» پس كى و چگونه مى توان از در خانه ذرّيه رسول خدا به جاى ديگر رفت خاندان نبوت كه خداوند ساختمان وجودى آنان را بر فراز تمام بناهاى عالم هستى برافراشت و آنان را سربلندترين خاندانها قرار داد و بر تمام خلق ايشان را برگزيد. اما من، آگاه باشيد كه تمام ذريه پيامبر به منزله شاخه هايى هستند كه من درخت آنهايم و نيز آنان درخت پر از شاخ و برگند و من به منزله تنه آن درخت مى باشم، من و رسول خدا مانند دو نور هستيم، ما پيش از آفرينش بشر و حتى قبل از آفرينش گل آدم سايه هايى در زير عرش الهى بوديم ما اشباح و مظاهرى والامقام بوديم نه اجسامى در حال رشد، همانا درك موقعيت ما امرى است بسيار دشوار كه كسى به حقيقت آن، راه نيابد بجز فرشته مقرب درگاه ربوبى و يا پيامبرى عظيم الشأن و يابنده اى كه خداوند دل وى را به ايمان آزموده باشد بنا بر اين موقعى كه براى شما رازى از رازهاى پنهانى گشوده، و يا امرى از امور غيب آشكار شد آن را به جان بپذيريد و اگر از درك حقيقت آن عاجز مانديد، مبادا آن را انكار كنيد بلكه علم آن را به خود خداوند واگذار كنيد تا به گمراهى دچار نشويد زيرا شما در مقامى قرار داريد كه پهنه آن از ما بين آسمان و زمين گسترده تر است و در اين قسمت از سخنان حضرت كه از جاى ديگر نقل شده است: و إنّى من احمد بمنزلة الضوء من الضوء و نيز كنّا اظلالا... ناميه، به دو مطلب مهم اشاره دارد كه ذيلا ذكر مى كنيم: الف- اشاره به اين است: كمالاتى كه به توسط كمالات نفسانى رسول خدا، براى نفس مقدس آن جناب حاصل شده است، شبيه ترين چيزها به اقتباس نور از نور مى باشد، مثل شعله چراغى كه از چراغ بزرگتر و بالاتر، روشن شود.

در اصطلاح قرآن و نيز اهل معنا و اولياى خدا معمول است كه نفوس پاك و علوم و معارف را به نور و روشنايى تشبيه مى كنند به دليل آن كه مشبه و مشبّه به، هر دو داراى صفا هستند و هادى و رهنما مى باشند.

ب- با بيان اين مطلب كه آن حضرت با پيامبر و ذريه طاهرينش پيش از آفرينش انسانها در زير عرش الهى سايه هايى به صورت اشباح غير مادى بوده اند، به وجود آنها در علم كلى الهى اشاره فرموده است، زيرا در برخى موارد از اين علم كلى تعبير به عرش الهى مى شود و اين كه از اين انوار پاك به سايه ها تعبير كرده و استعاره آورده به اين اعتبار است كه ايشان در آن عالم مرجع خلق و ملجا و پناهگاههاى آنان بوده اند، شرح اين معنا به گونه اى روشنتر، در ضمن شرح خطبه اول كتاب بيان شده است.

شرح مرحوم مغنیه

إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا يحمله إلّا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان، و لا يعي حديثنا إلّا صدور أمينة و أحلام رزينة

المعنی

أمر أهل البيت:

(إن أمرنا صعب مستصعب). ليس لأهل البيت (ع) أمر إلا أمر الإسلام، و لا هدف إلا إعلاء كلمته، و إحياء آثاره و معامله.. انه نزل في بيتهم، و على قلب جدهم (ص) فهم له بكل ما يملكون، و هو معهم نصا و روحا، و من أجله ضحوا بكل شي ء، و تحملوا ما يطاق و ما لا يطاق، و بهذا يتضح تفسير قول الإمام: (لا يحمله إلا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للإيمان) أي ان المسلم حقا و واقعا هو من يغضب للّه، و يجاهد في سبيله، و يستهين بالمصيبات من أجل الحفاظ على دينه (أنظر رقم 30 من حكم الإمام في آخر النهج) و قوله: «الإيمان على أربع دعائم إلخ».. و في بعض الروايات انه لما اشتد البلاء على المستضعفين من الصحابة شكوا الى رسول اللّه (ص) فقال: إن من كان قبلكم نشروا بالمناشير فصبروا، و لم يرتدوا عن دينهم.

هذا هو المراد بالأمر الصعب المستصعب، أما قول من قال: «المراد به الإشراقات و المغيبات، و المعجونات بما فوق السموات» و نحو ذلك فهو جرأة على الغيب الذي لا يثبت إلا بنص مقطوع به متنا و سندا (و لا يعي حديثنا إلا صدور أمينة إلخ).. لأن حديث أهل البيت هو قول اللّه و سنة رسوله، و لا تعيهما إلا أذن واعية و قلوب صاغية. قال الإمام الصادق: من خالف كتاب اللّه و سنة محمد (ص) فقد كفر. و قال حفيده الإمام الرضا: إنا عن اللّه و عن رسوله نحدث.. إن لكلامنا حقيقة، و إن عليه لنورا، فما لا حقيقة له، و لا نور عليه فذاك قول الشيطان.

شرح منهاج البراعة خویی

إنّ أمرنا صعب مستصعب لا يحتمله إلّا عبد مؤمن (ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو مؤمن خ ل) امتحن اللّه قلبه للإيمان، و لا يعي حديثنا إلّا صدور أمينة، و أحلام رزينة

اللغة

(مستصعب) مروىّ بفتح العين و كسرها

المعنى

و لما فهم من الجملات السابقة تصريحا و تلويحا وجوب السعى و الهجرة إليه عليه السّلام و إلى الطيّبين من ذريّته لكونهم حجّة اللّه في عباده و خليفة اللّه فى بلاده و علم أنّه لا يسوغ التقصير و الاستضعاف في معرفة حقّهم أردف ذلك بالتنبيه على أنّ معرفتهم حقّ المعرفة من خواصّ المؤمنين المخلصين فقال عليه السّلام: (إنّ أمرنا صعب مستصعب لا يحتمله إلّا عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان) و الغرض بذلك تشويق المخاطبين و ترغيبهم إلى المهاجرة إليهم و المبادرة إلى معرفة شئونات ولايتهم ليدخلوا في زمرة المؤمنين الممتحنين الكاملين في مقام العرفان و الايقان الحائزين قصب السبق في مضمار التصديق و الايمان.

و في بعض النسخ لا يحتمله إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان و هذا المعني قد ورد عنهم عليهم السّلام في أخبار كثيرة.

فقد روى في الكافي عن محمّد بن يحيى عن محمّد بن الحسين عن محمّد بن سنان عن عمار بن مروان عن جابر قال قال أبو جعفر عليه السّلام قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إنّ حديث آل محمّد صعب مستصعب لا يؤمن به إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو عبد امتحن اللّه قلبه للايمان، فما ورد عليكم من حديث آل محمّد فلانت له قلوبكم و عرفتموه فاقبلوه، و ما اشمأزّت منه قلوبكم و أنكرتموه فردّوه إلى اللّه و إلى الرسول و إلى العالم من آل محمّد و إنما الهلاك أن يحدث أحدكم بشي ء منه لا يحتمله فيقول: و اللّه ما كان هذا و اللّه ما كان هذا و الانكار هو الكفر.

و رواه في البحار من الخرائج و منتخب البصائر عن جابر عن أبي جعفر عليه السّلام مثله إلّا أنّ في آخره: و الانكار لفضائلهم هو الكفر.

و فيه عن أحمد بن إدريس عن عمران بن موسى عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال ذكرت التقية يوما عند عليّ بن الحسين عليهما السّلام فقال عليه السّلام: و اللّه لو علم أبو ذر ما في قلب سلمان لقتله، و لقد آخا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بينهما فما ظنكم بساير الخلق، إنّ علم العلماء صعب مستصعب لا يحتمله إلّا نبيّ مرسل أو ملك مقرّب أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان، فقال عليه السّلام و إنما صار سلمان من العلماء لأنّه امرء منا أهل البيت فلذلك نسبته إلى العلماء.

و قد مضى أحاديث اخر في هذا المعني في شرح الفصل الرابع من المختار الثاني و قدّمنا هناك بعض الكلام في تحقيق معني هذه الأحاديث.

و أقول هنا مضافا إلي ما سبق: إنّ المراد من أمر آل محمّد عليهم السّلام و علمهم و حديثهم الوارد في هذه الروايات على اختلاف عناوينها شي ء واحد، و هو ما يختصّ بهم عليهم السّلام و ما هو خصايص ولايتهم من شرافة الذات و نورانيّتها و الكمالات الكاملة و الأخلاق الفاضلة و الاشراقات الّتي يختصّ بها عقولهم و القدرة على ما لا يقدر عليه غيرهم و ما لهم من المقامات النورانية و العلوم الغيبيّة و الاسرار الالهيّة و الأخبار الملكوتيّة و الاثار اللّاهوتية و الأطوار الناسوتية و الأحكام الغريبة و القضايا العجيبة، فانّ هذه الشئونات صعب في نفسه مستصعب فهمه و تسليمه على الخلق لا يذعن به و لا يقبله إلّا ملك مقرّب أو نبيّ مرسل أو عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان و أعدّه بتطهيره و امتحانه و ابتلائه بالتكاليف العقلية و النقلية حتّى تحلّى بالكمالات العلمية و العملية، و الفضايل الخلقية و النفسانية و عرف مبادى كمالاتهم و قدرتهم و لا يستنكر ما ذكر من فضائلهم و ما صدر عنهم من قول أو فعل أو أمر أو نهي، و لا يتلقى شيئا من ذلك بالتكذيب و لا ينسبهم عليهم السّلام فيه إلى الكذب و ذلك لكونه مخلوقا من فاضل طينتهم معجونا بنور ولايتهم مضافا إليهم، فاذا ورد عليه شي ء منهم وصل إليه فهمه و عرفه على ما هو حقّه آمن به تفصيلا، و إذا قصر عنه عقله آمن به إجمالا و لا ينكره كما قال عزّ من قائل «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي».

و أما غير من ذكر فاذا ورد عليهم شي ء من أمرهم و علمهم و أحاديثهم و فضايلهم عليهم السلام نفرت قلوبهم و اشمأزّت نفوسهم و تاهت عقولهم و سارعوا إلى ردّه و انكاره و لا يحتملونه و لا يتحمّلونه بل يكفرون به و يكذبونه كما قال عليه السّلام في المختار السبعين: و لقد بلغني أنكم تقولون: علىّ يكذب، قاتلكم اللّه فعلى من أكذب أعلى اللّه فأنا أوّل من آمن به، أم على نبيّه فأنا أوّل من صدّقه، كلّا و اللّه و لكنّها لهجة غبتم عنها و لم تكونوا من أهلها ويل امّه كيلا بغير ثمن لو كان له دعاة.

(و) قوله (لا يعى حديثنا إلّا صدور أمينة و أحلام رزينة) توكيد لما دلت عليه الجملة السابقة أى لا يحفظ حديثنا الصّعب المستصعب إلّا قلوب متّصفة بالأمانة و عقول ذات ثقل و وقار و رزانة.

روى في الكافى عن علىّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن البرقى، عن ابن سنان أو غيره رفعه إلى أبى عبد اللّه عليه السّلام قال: إنّ حديثنا صعب مستصعب لا يحتمله إلّا صدور منيرة أو قلوب سليمة أو أخلاق حسنة إنّ اللّه أخذ من شيعتنا الميثاق كما أخذ على بنى آدم أ لست بربّكم، فمن و فى لنا و في اللّه له بالجنّة، و من أبغضنا و لم يرد «يواد خ» إلينا حقّنا ففى النار خالدا مخلّدا.

و المراد انّه لا يحفظ و لا يحتمل حديثنا إلّا صدور أمينة في احتماله و حفظه و كتمانه و ستره إلى أن يؤدّيه إلى أهله على وفق ما احتمله و تحمّله من دون تغير و تبديل و لا تحريف و لا زيادة و لا نقصان كما هو شأن الأمين يحفظ الأمانة و يردّها إلى أهلها صحيحة سالمة.

و يرشد اليه ما رواه في الكافي عن محمّد بن يحيى و غيره عن محمّد بن أحمد عن بعض أصحابنا قال كتبت إلى أبي الحسن صاحب العسكر عليه السّلام جعلت فداك ما معني قول الصادق عليه السّلام حديثنا لا يحتمله ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل و لا مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان فجاء الجواب إنما معني قول الصادق عليه السّلام أى لا يحتمله ملك و لا نبيّ و لا مؤمن إنّ الملك لا يحتمله حتّى يخرجه إلى ملك غيره، و النبيّ لا يحتمله حتّى يخرجه إلى نبيّ غيره، و المؤمن لا يحتمله حتّى يخرجه إلى مؤمن غيره، فهذا معني قول جدّى عليه السّلام هذا.

و وصف الأحلام بالرزانة إشارة إلى أنها لا يستنفرها صعوبة ما سمعتها من الأحاديث و الفضايل إلى ردّها و إنكارها و لا يستخفنّها غرابتها إلى نشرها و اذاعتها.

روى في البحار من منتخب البصاير بسنده عن الحذاء قال: سمعت أبا جعفر عليه السّلام يقول: إنّ أحبّ أصحابي إلىّ أفقههم و أورعهم و أكتمهم لحديثنا، و إنّ أسوأهم عندى حالا و أمقنهم إلىّ الّذى إذا سمع الحديث ينسب إلينا و يروى عنّا و اشمأزّ منه جحده و اكفر من دان به و لا يدرى لعلّ الحديث من عندنا خرج و إلينا اسند فيكون بذلك خارجا من ديننا.

و فيه منه بسنده عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السّلام في قول اللّه عزّ و جلّ «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» قال: هم الأئمة و يجرى فيمن استقام من شيعتنا و سلم لأمرنا و كتم حديثنا عن عدوّنا تستقبله الملائكة بالبشرى من اللّه بالجنّة و قد و اللّه مضى أقوام كانوا على مثل ما أنتم عليه من الذين استقاموا و سلّموا لأمرنا و كتموا حديثنا و لم يذيعوه عند عدوّنا و لم يشكّوا فيه كما شككتم فاستقبلتهم الملائكة بالبشرى من اللّه بالجنّة، هذا.

شرح لاهیجی

انّ امرنا صعب و مستصعب لا يحتمله الّا عبد امتحن اللّه قلبه للايمان و لا يعى حديثنا الّا صدور امينة و احلام رزينة يعنى بتحقيق كه شأن و مرتبه ما كه مرتبه ولايت است امريست دشوار و رسيدن بان درجه و مرتبه ميسّر نمى شود مگر برياضات شاقّه و مجاهدات صعب و فهم و درك مرتبه و منزلت ما مستصعب و دشوار گرديده شده است بر مردم بر نمى دارد دانش حقيقت و كنه انرا مگر بنده كه امتحان كرده باشد خدا دل او را از براى ايمان و معارف و اعتقادات حقّه يقينيّه بمجاهدات فكريّه و رياضات عمليّه و حفظ و قبول نمى كند حديث ما را و كلام ما را مگر سينه ها و نفسها كه صاحب امانت در علم و عمل باشند و بقرب شيطان هوا خيانت شكوك و شبهات در اعتقادات دينيّه راه ندهند و عقلهائى كه محكم و مبيّن باشند بوساوس اوهام شيطانيّه از راه حقّ در نروند و گمراه نگردند و سرّ اين حال آنست كه شأن نبوّت جهة خلق است و تكميل و هدايت غير و امر ولايت جهة حقّ است و تكميل خود ولايت باطن نبوّت است و نبوّت را درجاتى است متفاضله بقدر درجات متفاضله ولايت قوله تعالى تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ و بدليل عقل و نقل نبوّت نبىّ ما خاتم النّبيّين عليه و اله السّلام فوق همه نبوّت و ولايت كه مظهرش علىّ ولىّ اللّه است عليه السّلام است فوق تمام ولايات است و نبوّت را دو جهة است جهت موهبتى و جهت كسى امّا جهة موهبتى پس چنانست كه چون الوهيّت صفتى است اضافيّه زيرا كه اله اقتضا كند مالوهى را و اضافات بدون محلّ متحقّق نشود پس لا بدّ است از براى صفت الوهيّت مظهرى و چون الوهيّت مرتبه ايست جامع جميع اسماء حسنى و كلمات عليا و وحدت مختصّه بواحد حقّ نيست مگر وحدت غير عدديّه بسيطه محبة من جميع الجهات و صادر نتواند شد از او مگر بسيط جامع جميع كثرات بر نهج بساطت پس واجبست بالضّرورة كه بوده باشد مظهر الوهيّت و صادر اوّل نور بسيط جامع قاطبه حقايق و مبادى و حاوى تمام ذوات علميّه و مهيّات عينيّه و حقايق ملكيّه و ملكوتيّه و ثابت و مقرّر است از نقل صحيح و كشف صريح كه صادر اوّل نور مصطفوى و عقل كلّ نبوى است چنانچه از او مرويست كه اوّل ما خلق اللّه نورى پس جناب ختمى ماب و عقل كلّ و هادى قل و جلّ و مظهر اسم اعظم جامع اللّه خواهد بود كه فوق نور او نورى و بالاتر از او مخلوقى نباشد و فهم و درك اين ظاهريّت و مظهريّت از غوامض علوم است و ميسّر نشود مگر از براى او حدّى در معارف و رسوم و امّا جهت مكتسبى پس مرويست كه نازل شد اسرافيل (- ع- ) بر پيغمبر اخر الزّمان صلّى اللّه عليه و آله و نازل نشد مگر يك دفعه و نازل خواهد شد دفعه ديگر در روز قيامت پس خبر داد او را از جانب خداى (- تعالى- ) بتخيير ميان نبى و ملك بودن و ميان نبىّ عبد بودن و جبرئيل حاضر بود اشاره كرد بعبد بودن پس اختيار كرد جناب ختمى (- ص- ) عبد بودن را و اگر چه كلّ مخلوقات عبد باشند لكن فرقست ميان عبوديّت و تحقّق بر عبوديّت و مراد از عبوديّت مختاره تحقّق عبوديّتست كه عبارت از فقر تام و لا شيئيّة بحت و انقطاع از ما سوى و فناء مطلق و بقاء بحقّ باشد و بعبوديّت باين معنى اشاره شده است در حديث مروىّ از امام بحقّ ناطق جعفر الصّادق صلوات اللّه عليه و على آبائه كه العبوديّة جوهرة كنهها الرّبوبيّة و تصريح در حديث قرب النّوافل كنت سمعه و بصره بى يسمع و بى يبصر كه كنه عبوديّت باين معنى ربوبيّة است و ولايت مطلقه نيست مگر عبوديّت باين معنى كه مختصّ بباطن ختمى است و شكّى نيست كه رسيدن باين مرتبه و منزلت ميسّر نشود مگر بمجاهدات صعبه و رياضات شاقّه و تحصيل فهم و درك ان مثل حصول ان مقدور نشود مگر بايمان كامل و عرفان شامل و رياضات و مجاهدات شاقّه صعبه و شكّى نيست كه نور ولىّ مطلق نيست مگر نور نبىّ مطلق چنانچه مرويست كه انا و علىّ من نور واحد پس از اين تقرير واضح گشت كه امر و شأن آن جناب صعب و مستصعبست و متحمّل ان نتواند بود مگر كسى كه امتحان شده باشد دلش از براى ايمان

شرح ابن ابی الحدید

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ- امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ- وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ

و رابعها قوله ع- إن أمرنا هذا صعب مستصعب- و يروى مستصعب بكسر العين- لا يحتمله إلا عبد امتحن الله تعالى قلبه للإيمان- هذه من ألفاظ القرآن العزيز قال الله تعالى- أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى - و هو من قولك امتحن فلان لأمر كذا- و جرب و درب للنهوض به- فهو مضطلع به غير وان عنه- و المعنى أنهم صبر على التقوى- أقوياء على احتمال مشاقها- و يجوز أن يكون وضع الامتحان موضع المعرفة- لأن تحققك الشي ء إنما يكون باختباره- كما يوضع الخبر موضع المعرفة- فكأنه قيل عرف الله قلوبهم للتقوى- فتتعلق اللام بمحذوف أي كائنة له- و هي اللام التي في قولك- أنت لهذا الأمر أي مختص به كقوله- 

أعداء من لليعملات على الوجا

- و تكون مع معمولها منصوبة على الحال- و يجوز أن يكون المعنى ضرب الله قلوبهم- بأنواع المحن و التكاليف الصعبة لأجل التقوى- أي لتثبت فيظهر تقواها و يعلم أنهم متقون- لأن حقيقة التقوى لا تعلم- إلا عند المحن و الشدائد و الاصطبار عليها- . و يجوز أن يكون المعنى أنه أخلص قلوبهم للتقوى- من قولهم امتحن الذهب إذا أذابه- فخلص إبريزه من خبثه و نقاه- . و هذه الكلمة قد قالها ع مرارا- و وقفت في بعض الكتب على خطبة من جملتها- 

إن قريشا طلبت السعادة فشقيت- و طلبت النجاة فهلكت و طلبت الهدى فضلت- أ لم يسمعوا ويحهم قوله تعالى- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ- أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ- فأين المعدل و المنزع عن ذرية الرسول- الذين شيد الله بنيانهم فوق بنيانهم- و أعلى رءوسهم فوق رءوسهم و اختارهم عليهم- ألا إن الذرية أفنان أنا شجرتها و دوحة أنا ساقها- و إني من أحمد بمنزلة الضوء من الضوء- كناظلالا تحت العرش قبل خلق البشر- و قبل خلق الطينة التي كان منها البشر- أشباحا عالية لا أجساما نامية- إن أمرنا صعب مستصعب لا يعرف كنهه إلا ثلاثة- ملك مقرب أو نبي مرسل- أو عبد امتحن الله قلبه للإيمان- فإذا انكشف لكم سر أو وضح لكم أمر فاقبلوه- و إلا فاسكتوا تسلموا- و ردوا علمنا إلى الله- فإنكم في أوسع مما بين السماء و الأرض

شرح نهج البلاغه منظوم

إنّ أمرنا صعب مّستصعب، لا يحمله إلّا عبد مّؤمن امتحن اللَّه قلب للأيمان، و لا بعى حديثنا إلّا صدور أمينة، وّ أحلام رّزينة.

ترجمه

پس از آن فرمود: مردم): معرفت و شناسائى ما كاريست بسيار سخت و دشوار كه پذيراى آن نيست جز (سه تن يا ملكى مقرّب، يا نبيّ مرسل يا) مؤمنى كه خداوند دلش را بايمان آزموده باشد، و نگهدارنده احاديث (سخت و دشوار) ما نيست مگر سينه ها و خردهائى كه امانت پذير، و پابرجايند (پس وقتى از ما بر شما رازى مكشوف و امرى واضح شد آن را بپذيريد، و اگر حديث مشكل ما بر شما مجهول ماند دانستن آنرا بخداى تعالى واگذارده ساكت باشيد، تا سالم مانيد).

نظم

  • از آن پس خسرو ملك امامتچنين فرموده با جمهور امّت
  • شناسائىّ ما و راز هر كاريكى كارى بسى سخت است و دشوار
  • نه هر كس مى توان سر پوش گيرداز آن ليكن سه كس آنرا پذيرد
  • نخست افرشته باشد مقرّب دوّم پيغمبرى پاك و مهذّب
  • سه ديگر مؤمنى باشد كه يزداننموده امتحان قلبش بايمان
  • طلا وارش خدا در بوته بگداخت زر ايمانش بيغش ديد و بشناخت
  • دلش چون سدّ اسكندر متين استدژ عقلش چو قلعه دين رزين است
  • دل و عقلى چنين از گوهر رازكه از ما هست سر پوش افكند باز
  • نه هر دل قابل اسرار عشق استنه هر كس لايق گفتار عشق است
  • بيان عاشقان فهميدنى نيست زبان حال آنان گفتنى نيست
  • كسى بايد كه باشد سخت بازوبخيل عشقبازان همترازو
  • به صحراى محبّت بس دويده به چشمش ناوك هجران خليده
  • ببرم عشق تا چون خود كشاندمگر حرفى زرمز عشق خواند
  • حديث عاشقان آنكه كند فهم برد از علم آنان بهره و سهم
  • اگر رازى ز ما آمد هويداشما آن را شويد از جان پذيرا
  • حديث مشكلى ور ماند مجهول بدان بيخود نبايد ماند مشغول
  • در آن چون و چرا از كف گذاريدبيزدان راه علمش در سپاريد
  • مبادا كس كند آن گفته انكاركه بر نادانى خود كرده اقرار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.
Powered by TayaCMS