خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2 : سيماى منافقان

خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2 : سيماى منافقان

موضوع خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2

سيماى منافقان

متن خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ

ترجمه مرحوم فیض

بندگان خدا شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش مى نمايم، و از (مكر و فريب) مردم دو رو (كه در ظاهر مسلمان و در باطن كافر هستند) برحذر مى دارم (مبادا فريفته گفتار و كردارشان شده از آنها پيروى نمائيد) زيرا آنها گمراه و گمراه كننده مى باشند (خودشان براه ضلالت و گمراهى رفته و ديگران را از راه راست باز داشته با خود يار مى سازند) و (از دين خدا) لغزيده و لغزاننده اند (خطاء كار بوده ديگران را باشتباه مى اندازند) خود را به رنگهاى گوناگون و حالات مختلفه در آورند (هر زمان و در هر مجلسى در گفتار و كردار با اغراض فاسده و انديشه هاى نادرست به رنگى در آيند تا مردم ساده لوح را بفريبند) و شما را بهر وسيله اى در نظر گرفته و در هر كمين گاهى به كمين نشسته اند (اگر به انديشه هاى آنان پى بريد و كناره گيريد بوسائل ديگرى در صدد فريب شما بر مى آيند تا بالأخره شما را با خود همراه سازند) دلهاشان (از رشك و دوروئى و دشمنى و بخل و شكّ) بيمار است (چنانكه در قرآن كريم س 2 ى 10 مى فرمايد: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ يعنى در دلهاى منافقين بيمارى است، و خداوند هم بآن بيمارى مى افزايد، و براى آنها بر اثر آنچه كه تكذيب مى نمايند عذابى است دردناك) و ظاهرشان آراسته و پاك (بطورى كه گمان كنند آنها دوست و خواهان حقيقت هستند) در پنهانى راه مى روند (انديشه هاى خويش را به قسمى كه كسى بآنها پى نبرد بكار انداخته و فتنه و فساد ميكنند) و در بين درختهاى انبوه جنگل مى جنبند (مانند شكارچى كه براى بدست آوردن شكار آهسته مى جنبد) وصفشان به درمان ماند و گفتارشان بهبودى آرد، ولى كردارشان دردى است درمان ناپذير (با سخنان پسنديده مردم را بدور خويش گرد آورده منظور نادرستشان را انجام مى دهند، چنانكه در قرآن كريم س 2 ى 204 مى فرمايد: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ يعنى از مردم كسى است كه گفتار او در تدبير زندگى دنيا ترا به شگفت مى آورد و خدا را گواه مى آورد كه دل و زبان او يكى است در صورتيكه سختترين دشمنان است) به خوشى (مردم) رشك مى برند (به دوستى آسايششان را از دستشان مى گيرند) و به افتادن در سختى و گرفتارى (آنها) كوشش دارند (بين آنها سخن چينى مى نمايند تا جمعشان را بپراكنند و بيچاره شان سازند) و اميد (شان) را نوميد ميكنند (آنها را از كارهاى خدا پسند باز مى دارند) در هر راهى براى ايشان بخاك افتاده اى است (براى تباه كردن راهها در نظر گرفته اند) و نزد هر دلى وسيله اى دارند (مى توانند با هر كسى بميل و خواست او سخن گويند) و در هر غمّ و اندوهى اشكها ريزند (تا بوسيله آن مقصود خود را انجام دهند) ستودن يكديگر را بهم وام داده و پاداش آنرا انتظار مى برند (يكى از خود را مى ستايند تا او هم تلافى كند) چون سؤآل و درخواستى دارند در آن اصرار كنند (تا شخص را وادار بقبول درخواستشان نمايند) و هنگام ملامت (كه بخواهند كسى را متنبّه سازند) پرده درى كنند (عيوب را آشكار كرده رسوايش نمايند) و اگر آنان را (در كارى) حكم قرار دهند اسراف ميكنند (بر خلاف حقّ حكم دهند) برابر هر حقّى باطلى و برابر هر راستى كج و برابر هر زنده اى كشنده و براى هر درى كليد و براى هر شبى چراغى آماده ساخته اند (انواع مكر و حيله بكار برند تا بمقصود برسند) نوميدى و بى نيازى (بمال مردم) را براى طمع و آز خود وسيله قرار مى دهند تا بازارشان را نگاه داشته و كالاهاى كاسدشان را كه نفيس و پاكيزه مى پندارند رواج دهند (از راه تزوير خود را بى علاقه بدنيا نشان داده اظهار بى نيازى مى نمايند تا به منظورشان برسند، سخن نادرست) مى گويند، و (آنرا بحقّ) مشتبه و مانند جلوه مى دهند، و (مقاصدشان را) بيان ميكنند و آنرا آرايش مى نمايند (بصورت حقّ در مى آورند) راه باطل را آسان نشان دهند (تا همه در آن قدم نهند) و راه تنگ (ضلالت و گمراهى) را كج ميكنند (تا از گمراهى رهائى ميسّر نباشد) پس ايشان پيرو شيطان و شعله آتشها هستند (در قرآن كريم س 58 ى 19 مى فرمايد:) أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ، أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ يعنى آن جماعت ياران و پيروان شيطانند، آگاه باشيد پيروان شيطان زيانكارانند.

ترجمه مرحوم شهیدی

بندگان خدا شما را به ترس از خدا مى خوانم و از منافقان مى ترسانم، كه آنان گمراهند و گمراه كننده، خطا كارند و به خطاكارى وادارنده. پى در پى رنگ مى پذيرند و راهى را نپيموده راه ديگرى مى گيرند. هر وسيلتى را براى گمراهيتان مى گزينند، و از هر سو بر سر راهتان مى نشينند. درونشان بيمار است و برونشان پاك، پوشيده مى روند، چون خزنده اى زيانمند و زهرناك، وصفشان داروست و گفتارشان بهبود جان و كردارشان درد بى درمان. رشك بران راحت- ديگرانند- ، و افزاينده بلاى- مردمان- ، و نوميد كننده اميدواران. در هر راه يكى را به خاك هلاك افكنده اند، و به هر دلى راهى برده اند و بر هر اندوهى اشكها ريخته اند، و ثناى هم را به سلف فروخته اند و چشم در پى پاداش يكديگر دوخته. اگر بخواهند، بستهند و اگر ملامت كنند پرده درى كنند، و اگر داورى كنند اسراف ورزند. برابر هر حقّى باطلى دارند، و برابر هر راستى مايلى، و براى هر زنده اى قاتلى، و براى هر در كليدى گشاينده، و براى هر شب چراغ تاريكى زداينده. به هنگام طمع خود را نوميد نمايند، تا بازار خويش بيارايند، و بر بهاى كالاشان بيفزايند. مى گويند و به خلاف حقّ تقرير مى كنند، و مى ستايند و تزوير مى كنند. راه- باطل- را- بر پيروان خود- آسان نمايند،- و آنان را- در پيچ و خمهاش سرگردان. ياران شيطانند و زبانه هاى آتش سوزان. «آنان پيروان شيطانند و بدانيد كه پيروان شيطان زيانكارانند.»

ترجمه مرحوم خویی

وصيّت مى كنم شما را اى بندگان خدا به پرهيزكارى خدا و مى ترسانم شما را از أهل نفاق، پس بدرستى كه منافقان گمراهان و گمراه كنندگانند، و لغزندگان و لغزانندگانند، رنگ برنگ و مختلف الحال مى شوند و خلق را تفتين مى كنند، قصد مى كنند شما را بهر أمر سنگين، و انتظار شما را مى كشند در هر گذر گاهى، قلبهاى ايشان فاسد است، و صفحه روهاى ايشان پاك و نظيف، راه مى روند در پنهانى و حركت مى كنند در طرق اذيّت و اضرار.

صفت ايشان دواء است، و گفتار ايشان شفاء است، و كردار ايشان درد بى درمان حسد كنندگان رفاهيّتند، و محكم كنندگان بلا و معصيبت، و مأيوس كنندگان اميدند، ايشان را است در هر راهى افتاده، و بسوى هر قلبى واسطه، و از براى هر اندوهى اشك چشمى، بقرض مى دهند بيكديگر ثنا و ستايش را، و منتظر مى باشند از يكديگر جزا و احسان را.

اگر سؤال نمايند اصرار مى كنند، و اگر ملامت نمايند پرده درى مى كنند، و اگر حاكم نمايند ايشان را در حكومتى اسراف مى نمايند، بتحقيق كه مهيّا ساخته اند از براى هر حق باطلى را، و از براى هر راست كجى را، و از براى هر زنده قاتلى را، و از براى هر در كليدى را و از براى هر شب چراغى را.

يعنى صاحبان أنواع و أقسام حيله و خدعه مى باشند، توصّل مى كنند بسوى طمع با اظهار يأس از مردم تا اين كه بر پا كنند بسبب اظهار يأس بازار كار خودشان را و رواج دهند متاع خود را، حرف مى زنند پس مشتبه مى سازند خلق را، و تعريف مى كنند پس زينت مى دهند و آسان مى گردانند راه باطل را بجهت داخلين، و كج مى كنند راه تنگ را بجهت خارجين، پس ايشان جماعت شيطانند، و چشمه آتشند ايشان دسته شيطانند، آگاه باش بدرستى دسته شيطان ايشانند زيانكاران.

شرح ابن میثم

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ

اللغة

و يعمدونكم: يهدّونكم و يفدحونكم. و العماد: الأمر الفادح. يرصدونكم: يقعدون لكم المراصد و ينتظرونكم: و الضراء: ما واراك من الشجر الملتفّ. و الإلحاف: الاستقصاء في السؤال. و الشجو: الحزن. و الأعلاق: جمع علق و هى السعلة الثمينة. و التمويه: التزيين و التلبيس. و أضلعوا المضيق إضلاعا: أى عوّجوه و أمالوه. و هو ضلع: أى مائل. و ضلع بفتح اللام: أى معوّج خلقة. و اللمة بالتخفيف: الجماعة. و حمّة النيران بالتشديد: معظم حرّها. و بالتخفيف سمّ العقرب.

المعنى

ثمّ عقّب عليه السّلام بالوصيّة بتقوى اللّه و التحذير من المنافقين و تعديد مذاقهم ليعرفوا فيجتنبوا و يحصل النفار عنهم فإنّهم الضالّون: أى المنحرفون عن سبيل اللّه لعدم الاهتداء إليها، المضلّون لغيرهم عنها بالشبهات الباطلة. و كذلك الزالّون المزلّون. و كنّى بتلوّنهم ألوانا عن تغيّراتهم في أقوالهم و أفعالهم من حال إلى حال بحسب أغراضهم الفاسدة فيلقون كلا بوجه و لسان غير الآخر. و كذلك تفتّنهم: أى تشعّب أقوالهم و حالاتهم بحسب تشعّب أغراضهم. و أراد بعمدهم لهم قصدهم لهم بكلّ مكروه على وجه الحيلة و الخدعة، و ترصّدهم لهم بكلّ مرصاد تتّبع وجوه الحيل في هلاكهم بكلّ مكروه على وجه الحيلة. و أراد بقلوبهم دويّة و صفاحهم نقيّة اشتمال نفوسهم على الداء النفسانىّ من الحسد و الحقد و المكر و الخديعة و إعمال الحيلة مع إظهار البشاشة و الصداقة و المحبّة و النصيحة لهم، و هذا هو الضابط في النفاق، و هو أن يظهر الانسان بلسانه أمراً حسنا محمودا و يبطن خلافه، و أراد بصفاحهم وجوههم، و بنقائها سلامتها عن شرّ ظاهر. و قوله: يمشون الخفاء. كناية عن كون حركاتهم القوليّة و الفعليّة فيما يريدونه في خفاء أفهام الناس، و كذلك قوله: و يدبّون الضراء. و الخفاء و الضراء منصوبان على الظرف. و هما مثلان لمن يختل غيره و يخدعه. و قوله: وصفهم دواء إلى قوله: العياء. أى أقوالهم أقوال الزاهدين العابدين من الموعظة و الأمر بالتقوى و طاعة اللّه الّذي هو دواء الغىّ و الضلال و شفاء منهما، و أفعالهم أفعال الفاسقين الضالّين من معصية اللّه الّتي هى الداء الأكبر. و العياء: المعيى للأطبّاء. و قوله: حسدة الرخاء. أى إن رأوا لامرء رخاء حسدوه، و مؤكّدو البلاء: أى إن رأوا به بلاء أكّدوه بالسعاية و التأليب عليه. و روى: و مولّدوا. و هو ظاهر. و مقنطوا الرجاء: أى إذا رجا راج أمرا ففى طباعهم أن يقنطوه و يؤيسوه. و هكذا شأن المنافق الكذّاب أن يبعّد القريب و يقرّب البعيد. و قوله: لهم بكلّ طريق صريع. كناية عن كثرة من يقتلونه أو يؤذونه بخديعتهم و مكرهم. و كنّى بالطريق إمّا عن كلّ مقصد قصدوه، أو عن كلّ حيلة احتالوها و مكر مكروه فانّه لابدّ أن يستلزم أذى. و قوله: إلى كلّ قلب شفيع. أى إنّ من شأن المنافق أن يتّخذ إلى كلّ قلب ذريعة و وجها غير الآخر فيكون صديق الكلّ حتّى المتعادين ليتوصّل بذلك إلى إثارة الفتن و ايقاع الشرّ بينهم و هو في نفس الأمر عدوّ الكلّ، و كذلك لهم لكلّ شجو دموع كناية عن توجّعهم لكلّ شجو و توصّلهم بذلك إلى أغراضهم و إن كانوا لأهل الشجو أعداء. و قوله: يتقارضون الثناء و يتراقبون الجزاء. أى يثنى أحدهم على الآخر ليثنى الآخر عليه، و يترقّب كلّ منهم الجزاء من صاحبه على ثنائه. و قوله: إن سألوا ألحفوا. أى ألحّوا في السؤال و هو من المذامّ كما قال تعالى «لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً»«». و قوله: و إن عذلوا كشفوا. أى إذا عذلك أحدهم كشف لك عيوبك في ذلك العذل و جبّهك بها و ربّما ذكرها بمحضر من لا تحبّ ذكرها معه و ليسوا كالناصحين الّذين يعرضون بالذنب عند العتاب تعريضا لطيفا دون التصريح، و إذا حكموا أسرفوا: أى إذا ولّى أحدهم ولاية أسرف فيها بالظلم و الانهماك في مأكله و مشربه و عبر في قينات الدنيا إلى حدّ الإفراط من فضيلة العدل. و ذلك لجهله بالعواقب و تصوّره أن لا غاية أشرف ممّا هو فيه، قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا: أى من الشبه يموّهون عليه و يغطّونه بها، و لكلّ حىّ قاتلا: أى سببا يميتونه به. و الحىّ أعمّ من الإنسان هنا بل كلّ أمر يحيى و يقوم إذا أرادوا فساده، و لكلّ باب مفتاحا من الحيل و الخديعة و لفظ المفتاح مستعار، و لكلّ ليل مصباحا و لفظ الليل مستعار لما أشكل من الأمور و أظلم. و كذلك لفظ المصباح للرأى الّذي يدخلون به في ذلك الأمر و يهتدون إلى وجهه به كرأى عمرو بن العاص على معاوية ليلة الهرير برفع المصاحف و دعوتهم أهل العراق أن يحاكموهم إلى كتاب اللّه فلم يكن لذلك المشكل إلّا ذلك الرأى الصعب، و يتوصّلون إلى الطمع باليأس: أى بإظهار اليأس عمّا في أيدى الناس و الزهد فيه كما يفعله كثير من زهّاد الوقت. و وصفهم بأخذ الشي ء بضدّه أبلغ ما يكون في وصف النفاق و الحيلة. و قوله: ليقيموا به أسواقهم. استعار لفظ الأسواق لأحوالهم في معاملة الخلق من أخذ و إعطاء فإنّ فعلهم ذلك يقيمها بين الناس و يروّجها عليهم. و كذلك ينفقوا به أعلاقهم. و لفظ الأعلاق مستعار لما يزعمون أنّه نفيس من آرائهم و حركاتهم الخارجة عن أوامر اللّه. و قوله: يقولون. إلى قوله. فيوهّمون. أى يوقعون بأقوالهم الشبه في القلوب و يوهّمون عليهم الباطل بصورة الحقّ. و قوله: قد هوّنوا الطريق. أى قد عرفوا كيف يسلكون في مقاصدهم من الآراء و الحيل، و أضلعوا الطريق: عوّجوا مضائقها. و كنّى بمضائقها عن دقائق المداخل في الامور، و بتعويجها عن أنّهم إذا أرادوا الدخول في أمر مضيّق أظهروا أنّهم يريدون غيره تعمية على الغير و تلبيسا أن يقف على وجه الحيلة فيفسد مقصودهم. و قوله: فهم لمة الشيطان. أى جماعته و أتباعه. و حمّة النيران مستعار لمعظم شرورهم. و وجه المشابهة استلزامها للأذى البالغ. و كذلك حمة بالتخفيف.

ترجمه شرح ابن میثم

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ

لغات

يعمدونكم: شما را پريشان و گرفتار مى سازند، العماد: كار سخت و دشوار إلحاف: اصرار زياد أعلاق: جمع علق، كالاى گرانبها أضلعوا: كج و منحرف ساختند، ضلع: كج، ضلع: به فتح لام كجى طبيعى و خلقتى حمة: با تشديد زبانه آتش، با تخفيف، نيش كژدم.

غمرة: بيشترين هر چيز يرصدونكم: در كمين شما مى نشينند و انتظار مى كشند ضرّاء: درختان درهم پيچيده اى كه انسان را در خود پنهان سازد شجو: اندوه تمويه: تزوير و چيزى را بر خلاف واقع جلوه دادن لمة: با تخفيف، دسته و گروه

ترجمه

اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهيزگارى سفارش مى كنم، و از اهل نفاق و دو رويى بر حذر مى دارم، زيرا آنان گمراه و گمراه كننده اند، لغزيده گانند و ديگران را مى لغزانند، به رنگهاى گوناگون در مى آيند و به هر وسيله و با هر زبان در صدد فريفتن شمايند، و در هر فرصتى شما را هدف خود قرار داده، و در هر كمينگاهى در كمين شما نشسته اند، دلهايشان بيمار و ظاهرشان از نشانه هاى آن پاك است، پنهانى به سوى مقاصد خويش گام بر مى دارند، و مانند حركت بيمارى در بدن، آرام آرام به جنبش در مى آيند، سخن پردازى آنها دواست و گفتارشان شفاست، ليكن كردارشان دردى است درمان ناپذير، بر رفاه و آسايش ديگران حسد مى برند، و بر سختى و گرفتارى مردم مى افزايند، و اميدها را به نوميدى بدل مى گردانند، آنها در هر راهى براى خود كشته اى، و به سوى هر دلى وسيله اى دارند، و در هر غم و اندوهى اشكها مى ريزند، مدح و ستايش را به يكديگر وام مى دهند و پاداش خود را انتظار دارند، اگر درخواستى كنند اصرار مى ورزند، و اگر كسى را سرزنش كنند پرده از كار او بر مى دارند و اگر حكمران شوند ستم را از حدّ مى گذرانند، در برابر هر حقّى باطلى، و براى هر راستى كجى و براى هر زنده اى كشنده اى و براى هر درى كليدى و براى هر شبى چراغى آماده كرده اند، اظهار نوميدى و بى طمعى را براى رسيدن به مطامع خود وسيله قرار مى دهند تا بازار خود را رونق دهند، و متاع خدعه و تزوير خويش را به صورت كالايى ارزنده رواج بخشند، سخن مى گويند و حقّ را به باطل مى آميزند، به توصيف مى پردازند و باطل را به صورت حقّ جلوه گر مى سازند، راه را براى فريب دادن مردم هموار گردانيده، و طريق رهايى آنان را از تنگناى نيرنگهايشان پر پيچ و خم ساخته اند، آنان ياران و پيروان شيطان و زبانه آتش دوزخند: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ»«».

شرح

پس از اين امير مؤمنان (ع) به تقوا و پرهيزگارى سفارش مى كند، و آنان را از منافقان بر حذر مى دارد، و ويژگيهاى اين گروه را بر مى شمارد تا آنان را بشناسند و از آنها دورى گزينند و نفرت پيدا كنند، زيرا اينها هم گمراهند يعنى از راه خدا منحرف شده و هدايت نيافته اند و هم با القاى شبهه هاى باطل و سخنان نادرست ديگران را به گمراهى مى كشانند، معناى الزّالّون المزلّون نيز همين است.

تلّون آنها كنايه از اين است كه منافقان به سبب مقاصد باطل و اغراض فاسدى كه دارند احوال آنها پيوسته در تغيير، و گفتار و رفتار آنها جوراجور و دستخوش دگرگونى است و با هر كس با چهره و زبانى جداگانه برخورد مى كنند، تفتّن منافقان يعنى كوشش آنان براى اين كه ديگران را در فتنه و بلا اندازند نيز به همين معناست و به گوناگونى گفتار و رفتار آنها بر حسب اغراض و مقاصدى كه دارند اشاره دارد، و مقصود از جمله يعمدونكم بكلّ عماد بيان اين است كه منافقان قصد دارند به هر نيرنگ و فريب مؤمنان را دچار هر گونه سختى و ناگوارى سازند، و منظور از جمله يرصدونكم بكلّ مرصاد پيگيرى و بررسى اقسام نيرنگها از طرف منافقان است تا بتوانند از طريق حيله و تزوير، در نابودى مؤمنان اقدام و آنها را به هر سختى و بدبختى دچار سازند، مراد از بيمارى دلهاى منافقان و پاكيزگى ظاهر آنان، دردهاى نفسانى است كه جان آنها را فرا گرفته مانند حسد و كينه و مكر و فريب، كه در نهان بر ضدّ آنان حيله و تزوير به كار مى برند، و در آشكار نسبت به آنان اظهار خوشرويى و دوستى و محبّت و خيرخواهى مى كنند، و اين رويّه كه انسان با زبان چيزى را خوب و پسنديده بداند و خلاف آن را در دل داشته و پنهان كرده باشد قانون و ضابطه نفاق است، مقصود از واژه صفاحهم صورت ظاهر آنهاست، و مراد از پاكيزگى صورتهايشان سلامت ظاهر آنها از بيماريهايى است كه دلهاى آنها را فرا گرفته است. فرموده است: پنهانى گام بر مى دارند.

اين سخن كنايه از اين است كه اقدامات زبانى و عملى خود را در جهت مقاصد و اهدافى كه دارند پوشيده داشته و دور از فهم و اطّلاع ديگران انجام مى دهند، جمله و يدبّون الضّرّاء نيز به همين معناست، واژه هاى خفاء و ضرّا و بنا بر ظرفيّت منصوبند، و اينها براى كسى كه در صدد فريب ديگرى است مثل آورده مى شود.

فرموده است: وصفهم دواء... تا العياء.

يعنى: آنها مانند زاهدان و پارسايان مردمان را موعظه كرده به پرهيزگارى و فرمانبردارى خداوند دستور مى دهند، آشكار است كه اين سخنان درمان ناپاكى و شفابخش گمراهى است، امّا با گناهانى كه مرتكب مى شوند كردار آنها كردار فاسقان و گمراهان است، و گناه بزرگترين درد درمان ناپذير است.

فرموده است: حسدة الرّخاء.

يعنى اگر در زندگى كسى فراخى و گشايشى بينند بر او حسد مى ورزند، و مؤكّدوا البلاء و اگر كسى را در سختى و گرفتارى مشاهده كنند با سخن چينى و فتنه انگيزى بر رنج و محنت او مى افزايند، به جاى صفت مؤكّدوا، و مولّدوا (توليد كنندگان) نيز روايت شده و معناى آن روشن است، و مقنطوا الرّجاء يعنى اگر كسى اميد چيزى را داشته باشد مقتضاى طبع آنها اين است كه او را نوميد گردانند، زيرا روش منافق دروغگو همواره بر اين است كه دور را نزديك و نزديك را دور نشان دهد.

فرموده است: لهم بكلّ طريق صريع.

اين سخن اشاره بر اين است: كسانى كه در نتيجه فريب و نيرنگ اينها كشته شده يا آزار و آسيب ديده بسيارند، واژه طريق يا كنايه از مقاصد گوناگون منافقان، و يا منظور نيرنگها و بد انديشيهاى مختلف آنهاست كه در هر صورت مستلزم اذيّت و آزار ديگران است. فرموده است: إلى كلّ قلب شفيع.

يعنى: از ويژگيهاى منافق اين است كه در هر دلى به گونه اى راهى خاصّ او پيدا كند، و براى نفوذ در وى وسيله اى جداگانه فراهم سازد، تا خود را دوست همگان حتّى دشمنان قلمداد كند، و بدين طريق بتواند فتنه به راه اندازد و شور و شرّ به پا سازد، و در واقع او دوست همگان نيست بلكه دشمن همگى است، همچنين جمله لكلّ شجو دموع كنايه از اين است كه براى دست يافتن به مقاصد و اغراض خود در برابر گريه و اندوه ديگران، به دروغ اظهار غمگينى مى كنند و اشك مى ريزند در حالى كه آنان دشمن غمديدگانند.

فرموده است: يتقارضون الثّناء و يتراقبون الجزاء.

يعنى: هر يك از آنها همكار خود را مى ستايد تا او نيز به ستايش وى اقدام كند و در برابر كار خود از او انتظار پاداش دارد.

فرموده است: إن سألوا ألحفوا.

يعنى: اگر از كسى درخواستى داشته باشند براى اين كه او درخواست آنها را انجام دهد اصرار مى ورزند و پافشارى مى كنند، و اين از صفات زشت به شمار آمده چنان كه حقّ تعالى فرموده است: «لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي»«».

فرموده است: و إن عذلوا كشفوا.

يعنى اگر كسى را سرزنش كنند عيبهاى او را آشكار و از اين طريق او را شرمنده و سرافكنده مى سازند و بسا اين كه عيبهاى او را در حضور كسى به او مى گويند كه دوست نمى دارد وى در جريان آنها قرار گيرد، و اينها از آن ناصحان خير انديش نيستند كه در هنگام عتاب و بازخواست پرده از گناه انسان بر ندارند و به كنايه اى لطيف و سر بسته اكتفا كنند، و إن حكموا أسرفوا يعنى اگر يكى از آنها حكمرانى و فرمانروايى يابد در بيدادگرى و شكمخوارگى زياده روى مى كند، و در شهوترانى و بهره گيرى از خوشيهاى دنيا پا از حدّ فراتر مى گذارد، زيرا او به سبب جهل و نادانى نمى تواند عواقب كارها را پيش بينى كند و مى پندارد هيچ كارى بهتر و بالاتر از آنچه او مى كند در اين جهان نيست، جمله قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا يعنى براى اين كه حقّ را باطل جلوه دهند و آن را در جامه تزوير خود بپوشانند شبهاتى آماده كرده اند، و لكلّ حىّ قاتلا اين كه براى هر زنده اى كشنده اى فراهم ساخته اند كنايه از اين است كه براى از ميان بردن هر حقّى وسيله اى مهيّا كرده اند، و حىّ در اين جا اعمّ از انسان زنده و هر امرى است كه هنگامى كه آنان در صدد تباهى و نابودى آن بر مى آيند ثابت و پا بر جا باشد، جمله و لكلّ باب مفتاحا يعنى براى هر درى از حيله و تزوير كليدى ساخته اند، واژه مفتاح (كليد) استعاره است، در عبارت و لكلّ ليل مصباحا واژه ليل (شب) براى امور مشكل و مبهم استعاره شده است، همچنين واژه مصباح (چراغ) براى آراء و نظريّاتى كه آنان در اين گونه امور اظهار و بدينوسيله در آن دخالت كرده نيرنگ خود را به كار مى برند استعاره شده است، مانند حيله اى كه عمرو بن عاص در جنگ صفّين در شبى كه به ليلة الهرير معروف است به معاويه آموخت تا لشكريان شام قرآنها را بر سر نيزه ها بلند كنند و از سپاه عراق بخواهند كه قرآن ميان آنان داورى كند، و براى رهايى از جنگى كه شاميان را به ستوه آورده بود جز اين رأى منافقانه و نيرنگ زيركانه راهى نبود، معناى عبارت يتوصّلون إلى الطّمع باليأس اين است كه منافقان با اظهار بى نيازى از آنچه در دست مردم است و زهد نمايى، به مطامع خود دست مى يابند، چنان كه راه و روش بسيارى از زاهدان اين زمان است، توصيف منافقان به اين كه چيزى را كه مى خواهند به دست آورند ضدّ وسيله تحصيل آن را به كار مى برند، بليغترين تعريف ممكن در باره اهل نفاق و تزوير است.

فرموده است: ليقيموا به أسواقهم.

واژه أسواق (بازارها) براى همين رفتار رياكارانه و مزوّرانه منافقان با مردم، و طريقه داد و ستد آنان استعاره شده، و پيروى آنها از اين روش براى اين است كه بازار خود را گرم داشته، و كالاى ريا و تزوير خويش را رواج بخشند، جمله و ينفقوا به أعلاقهم نيز به همين معناست، واژه أعلاق (چيزهاى نفيس) براى آراء و انديشه هاى منافقان كه به پندار خودشان بسيار ارزشمند و عالى است، استعاره شده است.

فرموده است: يقولون... تا فيوهّمون.

يعنى منافقان با گفتار خود شبهه در دلها مى اندازند و باطل را به صورت حقّ جلوه گر مى سازند.

فرموده است: قد هوّنوا الطّريق.

يعنى اينان مى دانند براى پيش برد مقاصد و نيرنگهاى خود چگونه گام بردارند و راه خويش را هموار سازند، جمله و أضلعوا المضيق به معناى اين است كه تنگناها را پيچ و خم دار كرده اند، واژه مضيق كنايه از طرق دقيق مداخله در امور است و منظور از پيچ و خم دادن به طرق مذكور اين است كه منافقان هنگامى كه بخواهند در امر مشكل و دشوارى خود را وارد سازند، قصد خود را اظهار نمى دارند و وانمود مى كنند كه هدف آنها چيز ديگرى است، تا كار خود را از نظر ديگران پوشيده داشته و امر را بر آنان مشتبه سازند كه مبادا بر حيله و تزوير آنها آگاه شوند و مقصود آنان حاصل نگردد.

فرموده است: فهم لمّة الشّيطان.

يعنى آنان ياران و پيروان شيطانند، و حمة النّيران واژه حمة با تخفيف براى شرارتهاى بزرگ آنها استعاره شده زيرا شرارتهاى منافقان مانند شعله هاى سوزان آتش موجب اذيّت و آزار است.

شرح مرحوم مغنیه

أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه. و أحذّركم أهل النّفاق فإنّهم الضّالّون المضلّون، و الزّالّون المزلّون. يتلوّنون ألوانا، و يفتنّون افتنانا، و يعمدونكم بكلّ عماد، و يرصدونكم بكلّ مرصاد. قلوبهم دويّة، و صافحهم نقيّة. يمشون الخفاء. و يدبّون الضّراء، و صفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الدّاء العياء. حسدة الرّخاء، و مؤكّدو البلاء، و مقنّطو الرّجاء. لهم بكلّ طريق صريع، و إلى كلّ قلب شفيع، و لكلّ شجو دموع. يتقارضون الثّناء، و يتراقبون الجزاء. إن سألوا ألحفوا، و إن عدلوا كشفوا، و إن حكموا أسرفوا. قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا، و لكلّ قائم مائلا، و لكلّ حيّ قاتلا، و لكلّ باب مفتاحا، و لكلّ ليل مصباحا. يتوصّلون إلى الطّمع باليأس ليقيموا به أسواقهم، و ينفّقوا به أعلاقهم. يقولون فيشبّهون، و يصفون فيموّهون. قد هوّنوا الطّريق، و أضلعوا المضيق. فهم لمّة الشّيطان و حمّة النّيران «أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ».

اللغة:

يفتنّون: يتفننون و يسلكون أساليب متنوعة. و يعمدونكم: يدعمونكم بالأكاذيب لدفع التهمة عنهم. و دويّة: من الداء، و هو المرض. و صفاحهم: وجوههم.

و الداء العياء: أعني الأطباء. و ألحفوا: ألحوا. و الأعلاق: جمع علق، و هو الشي ء النفيس. و أضلعوا المضيق: جعلوه ضيقا. و اللمة- بفتح الميم مع التخفيف- الجماعة. و حمة- بالتخفيف- إبرة العقرب.

الإعراب:

الخفاء منصوب بنزع الخافض أي في الخفاء، و مثله الضراء، و يجوز أن يكون نائبا عن المفعول المطلق أي يمشون المشي الخفي، و يدبون الدبيب المضر.

المعنى

النفاق:

للذنب أنواع و درجات، فمنه ما يكون مع اللّه تعالى، و منه مع المذنب نفسه، و منه مع الناس، و منه ما يجمع هذه الجرائم الثلاث كالنفاق. و ليس من شك ان الاحتيال على اللّه غير ممكن، لأنه يعلم السر و أخفى، و لكن الاحتيال على عباد اللّه ذنب لا يغتفر.. و أيضا لا يتصور النفاق ممن يعيش في عزلة عن الناس لأنه لم يلتق و يحتك بواحد منهم- كما هو الفرض- و معنى هذا ان النفاق داء اجتماعي، وجد مع المجتمعات التي تضم القوي و الضعيف، و الخاضع و المسيطر و انه يتطور معها جنبا الى جنب في جميع المراحل، و انه يتعقد أكثر فأكثر كلما زادت حياة الجماعة نموا في التعقيد.

و بهذا نجد التفسير الصحيح لشيوع النفاق و تفاقمه في هذا العصر «المتقدم» على كل صعيد.. يغزون البلاد الآمنة باسم حماية الأقليات، و يقيمون القواعد العسكرية للعدوان بعنوان خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2 المحافظة على السلم، و يلقون ألوف الأطنان من القابل على المنشآت و النساء و الرجال و الأطفال بزعم القضاء على العنف و العدوان، و ينهبون الأقوات و القدرات باسم التجارة و التعاون، و ينتشرون للتجسس في شرق الأرض و غربها تحت راية التبشير في الدين، و ينشئون المكاتب لتدبير المؤامرات و تحطيم إرادة الشعوب بعنوان خطبه 194 نهج البلاغه بخش 2 نوادي الثقافة، و مكاتب الأنباء، و يتجمع العملاء و الخونة تحت راية الجمعيات الخيرية و المجالس المذهبية و الحفلات الدينية. أما التجارب النووية و الأسلحة الكيماوية التي تهدد العالم بكارثة شاملة، أما هذه فالقصد منها تطوير العلوم لخير الانسان، و مصلحة الحضارة.. الى غير ذلك من الجرائم التي ترتكب باسم العلم و الدين و الانسانية.

و من هنا شاع القلق و التشاؤم في هذا العصر بين جميع الفئات، و اهتزت القيم و المبادي ء، و ضاعت الثقة في كل شي ء حتى في رجال الدين، و المنظمات الخيرية فضلا عن السياسيين، و عن الصحافة صاحبة الجلالة الملعونة على حد ما قال بعض الصحفيين، و ساد الايمان بأن ما من أحد إلا و يعمل لمصالحه و مطامعه، و ان المصلح مخادع، و المخلص مدلس.

و من غريب الصدف أني بعد ما كتبت هذه الأسطر قرأت في مجلة «الحوادث البيروتية» تاريخ 22- 9- 1972 ما نصه بالحرف: «في الفترة بين كانون الثاني و حزيران ألقت الطائرات الأمريكية على لاوس و كمبوديا و فيتنام الشمالية و الجنوبية ما زنته 112 طن، و مع هذا أعلنت الولايات المتحدة أنها ليست في حالة حرب مع أية دولة من هذه الدول».

و بعد، فهل نطالب بالدليل إذا قلنا: ان النفاق من أمهات الرذائل الاجتماعية التي لا تحد و لا تعد، و انه مزيج من الخيانة و الغدر، و الكذب و المكر، و الضلال و الفساد، و الظلم و الاستبداد، و انه أفسد المدنية الحديثة و قال بعض العلماء: قل للذي قال «ليس بعد الكفر ذنب»: ما ذا أبقيت للنفاق. أ ليس سبحانه هو القائل: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ- 145 النساء». و هل وراء الأسفل وراء. و نجيب بأن النفاق زيادة في الكفر، أو كفر و زيادة.

و بعد هذه الإشارة نعود الى شرح الكلمات، و نوجز ما أمكن، لأنها واضحة بخاصة بعد أن مهدنا بما تقدم (فإنهم الضالون المضلون) تماما كوباء الكوليرا، فاسد و مفسد (و الزالون المزلون) عطف تفسير (يتلونون ألوانا) لهم ألف وجه و لسان (و يفتنّون افتنانا) يفتننون في أساليب المكر و الخداع (و يعمدونكم بكل عماد) اذا أسأتم بهم الظن حاولوا اقناعكم بشتى الأساليب انهم على خير (و يرصدونكم بكل مرصاد) يضعون ضدكم خطط الفتن و الشقاق.

(قلوبهم دوية) إشارة الى قوله تعالى: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً- 10 البقرة». (و صفاحهم نقية) إذا رأيتهم تعجبك أجسامهم «وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ- 4 المنافقون». (يمشون الخفاء، و يدبون الضراء).

كجرثومة السرطان تفسد اللحم و الدم دون أن تظهر بنفسها (و قولهم شفاء، و فعلهم الداء العياء) «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا»- 119 آل عمران. (حسدة الرخاء) يحسدون كل ذي نعمة، و يسخطون على اللّه، لأنه أنعم بها عليه (و مؤكدو البلاء) إذا رأوا ضعيفا مبتلى ازدروه، و سخروا منه، بل و اعتدوا عليه سفها و لؤما (و مقنطو الرجاء) إذا نزلت بإنسان نازلة حملوه على اليأس و القنوط من رحمة اللّه.

(لهم بكل طريق صريع) يغررون بالسذج البسطاء، و يوقعونهم في الهلكات (و الى كل قلب شفيع). يستميلون القلوب بالملق و التواضع الكاذب (و لكل شجو دموع.) الشجو الحزن، و المعنى يسكبون دموع التماسيح أمام الحزين المصاب لمآرب شخصية (يتقارضون الثناء و يتراقبون الجزاء). يطري بعضهم بعضا بقصد المقايضة و المبادلة في النفاق (ان سألوا ألحفوا) ان طلبوا حاجة ألحوا و بالغوا (و ان عذلوا كشفوا) ان سخطوا أشاعوا و أذاعوا بالحق و بالباطل. (و ان حكموا أسرفوا) في الجور و الفساد و الضلال.

(قد أعدوا لكل حق باطلا إلخ). يمثلون جميع الأدوار في مسرح النفاق الكبير، و يجيدون التمثيل في صنع المقالب و الاحتيال، و إثارة الشبهات حول الطيبين، و إيقاظ الفتن، و فساد كل مشروع فيه خير و صلاح (يتوصلون الى الطمع باليأس إلخ).. يتوسلون الى الحياة الدنيا و زينتها بإظهار الزهد فيها، و اليأس منها، و الرغبة في الآخرة وحدها كذبا و رياء (يقولون فيشبهون) أي ان أقوالهم تثير الشكوك و الشبهات حول الحقائق و النوايا الطيبة (و يصفون فيموهون).

يلبسون الحق بالباطل، و هم يعلمون.

(قد هونوا الطريق) قرّبوا البعيد، و بعدوا القريب (و أضلعوا المضيق).

إذا وقع إنسان في مشكلة، و ضاق عليه المخرج لا يساعدونه على الخلاص، بل يزيدونه ضيقا على ضيق، و تعقيدا على تعقيد (فهم لمة الشيطان) حزبه و جنوده (و حمة النيران) حطب جهنم يصلونها فبئس المصير.

شرح منهاج البراعة خویی

أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه، و أحذّركم أهل النّفاق، فإنّهم الضّالّون المضلّون، و الزّالّون المزلّون، يتلوّنون ألوانا، و يفتنّون افتنانا، و يعمدونكم بكلّ عماد، و يرصدونكم بكلّ مرصاد، قلوبهم دويّة، و صفاحهم نقيّة، يمشون الخفاء، و يدبّون الضّراء، وصفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الدّآء العياء، حسدة الرّخاء، و مؤكّدوا البلاء، و مقنّطوا الرّجاء، لهم بكلّ طريق صريع، و إلى كلّ قلب شفيع، و لكلّ شجو دموع، يتقارضون الثّناء، و يتراقبون الجزاء، إن سئلوا ألحفوا، و إن عذلوا كشفوا، و إن حكموا أسرفوا، قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا، و لكلّ قائم مائلا، و لكلّ حيّ قاتلا، و لكلّ باب مفتاحا، و لكلّ ليل مصباحا، يتوصّلون إلى الطمع باليأس ليقيموا به أسواقهم، و ينفّقوا به أعلاقهم، يقولون فيشبّهون و يصفون فيموّهون، قد هيّؤا الطّريق، و أضلعوا المضيق، فهم لمّة الشّيطان، و حمّة النّيران، أولئك حزب الشّيطان ألا إنّ حزب الشّيطان هم الخاسرون.

اللغة

(زلّ) فلان عن الأمر أخطاه و أزلّه غيره أوقعه في الخطاء.

و رجل (مفنن) ذو فنون في القول و غيره (و يعمدونكم بكلّ عماد) قال الشّارح المعتزلي: أى يفدحونكم و يهدّونكم يقول عمده المرض يعمده أى هدّه بكلّ عماد أى بأمر فادح و خطب مؤلم، انتهى.

أقول: و يجوز جعل يعمدونكم بمعنى يقصدونكم و (رصدته) رصدا من باب قتل إذا قعدت له على طريقه تترقبه، و قعد فلان بالمرصد وزان جعفر و بالمرصاد بالكسر أى بطريق الارتقاب و الانتظار و (خفى) الشي ء يخفى خفاء بالفتح إذا استتر و (دبّ) النّمل دبيبا مشى مشيا رويدا و (الضراء) بالفتح و تخفيف الراء و المدّ الشّجر الملتف فى الوادى و (الدّاء العياء) الّذى أعيا الأطبّاء و لم ينجع فيه الدّواء و (نفق) البيع نقاقا كسحاب راج و نفّق السّلعة تنفيقا روّجها كأنفقها و (الاعلاق) جمع علق كأحبار و حبر و هو النفيس من كلّ شي ء و (التمويه) التزيين و موّه الشي ء طلاه بفضّة أو ذهب و تحته نحاس ليزيّنه به.

قوله (قد هيؤا الطريق) في بعض النسخ هيّؤا بالهمزة من التهيّاء، و في بعض بالنّون من الهيّن و هو السّهل فكانّه منقول من الواو إلى الياء، و الأصل هوّنوا الطريق أى سهّلوها و (أضلع) الشي ء أماله و جعله معوجا و ضلع الشي ء ضلعا من باب تعب أعوج و (اللّمة) بضمّ اللام و فتح الميم مخففة الجماعة و بالتشديد الصاحب و الاصحاب في السّفر و المونس يستعمل في الواحد و الجمع و (حمّة النيران) بالتشديد معظم حرّها و بالتّخفيف سمّ العقرب

الاعراب

الخفاء و الضّراء منصوبان على الظّرفيّة المجازيّة.

المعنى

و قبل التحذير منهم أوصى المخاطبين بما لا يزال يوصى به فقال (اوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه) و التصلّب في الدّين (و أحذّركم) من كيد (أهل النفاق) و خديعة الخائنين أى الذين أظهروا الاسلام و أبطنوا الكفر.

و الظاهر أنّ غرضه عليه السّلام منه التعريض على معاوية و عمرو بن العاص و أمثالهما من المنتحلين للاسلام، و يشعر بذلك قوله عليه السّلام في عهده الاتي في المتن إلى محمّد بن أبي بكر حين قلّده مصر حيث قال فيه متعرّضا على معاوية: فانه لا سواء إمام الهدى و إمام الرّدى، و وليّ النبيّ و عدوّ النبيّ، و لقد قال لي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إني لا أخاف على امتى مؤمنا، و لا مشركا، أمّا المؤمن فيمنعه اللّه بايمانه، و أمّا المشرك فيقمعه اللّه بشركه، و لكنّي أخاف عليكم كلّ منافق الجنان، عالم اللّسان، يقول ما تعرفون، و يفعل ما تنكرون.

و لما حذّر عن المنافقين اتبعه بذكر مذامّهم و مثالبهم تنفيرا عنهم و قال (فانّهم الضالّون) عن الصراط المستقيم و النهج القويم (المضلّون) لغيرهم عنه بالشبه و التمويه (و الزّالون المزلّون) أى الخاطئون الموقعون لغيرهم فى الخطاء أيضا.

(يتلوّنون ألوانا) أى يتغيّرون فى أقوالهم و أفعالهم من حال إلى حال بحسب تبدّل أهوائهم الفاسدة فيلاقون كلا بوجه و لسان غير الاخر.

(و يفتنون افتنانا) أى يتشعّبون بأنحاء مختلفة فى القول و العمل على مقتضى اختلاف آرائهم الباطلة.

(و يعمدونكم بكلّ عماد) أى يقصدونكم بكلّ أمر فادح ثقيل و خطب مؤلم على وجه الخدعة و الحيلة.

(و يعمدونكم بكلّ عماد) أى يقصدونكم بكلّ أمر فادح ثقيل و خطب مؤلم على وجه الخدعة و الحيلة.

(و يرصدونكم بكلّ مرصاد) أى يترقّبونكم و يقعدون منتظرين بكلّ طريق معدّ للارتقاب، يعني أنّهم لا يغفلون عنكم و لا يدعون مراقبتكم و يهيّئون وجوه الحيل في اضلالكم و إصابتكم بكلّ مكروه.

(قلوبهم دويّة) أى فاسدة من داء أصابها و هو الدّاء النّفساني الموجب لمرضها كالحقد و الحسد و العداوة و البخل و النّفاق و الشّك و الارتياب، قد وصفهم اللّه سبحانه أيضا بهذا الوصف حيث قال «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً.

قال الطبرسى فى تفسير الاية، إنما سمى الشك في الدّين مرضا لأنّ المرض هو الخروج عن حدّ الاعتدال، فالبدن ما لم تصبه آفة يكون صحيحا سويّا، و كذلك القلب ما لم يصبه آفة من الشّكّ يكون صحيحا، و قيل: المرض هو الفتور فهو في القلب فتوره عن الحقّ كما أنّه في البدن فتور الأعضاء.

(و صفاحهم نقيّة) أى صفحات وجوههم طاهرة نظيفة، و هو كناية عن اتّصاف ظاهرهم بالبشر و البشاشة و المحبّة و النّصح و الصّداقة خلاف ما في باطنهم من الشرّ و الفساد و اللّدد و العناد.

(يمشون) في (الخفاء) أى مختفيا قال الشارح البحراني: و هو كناية عن كون حركاتهم القوليّة و الفعليّة فيما يريدونه في خفاء أفهام النّاس.

(و يدبّون الضّراء) و هو مثل يضرب لمن أراد أن يختل صاحبه يقال: فلان يدبّ له الضّراء إذا أراد بصاحبه سوء و أذى من حيث لا يعلم، كمن يمشى في الشّجر الملتف الساتر للاصطياد.

(وصفهم دواء و قولهم شفاء و فعلهم الدّاء العياء) يعني أنّهم يتّصفون ظاهرا بأوصاف أهل الايمان أو أنّهم يصفون من الطاعات و الخيرات ما هو دواء الأمراض النفسانية كالمؤمنين، و يقولون من الأقوال الحسنة و المواعظ البالغة ما هو شفاء الصّدور كالنّاسكين و الزّاهدين، و يفعلون فعل الفاسقين الفاجرين الّذى هو الدّاء الأكبر المعيي للأطباء من العلاح.

و محصّله أنّهم يتّصفون ظاهرا بصفات المؤمنين، و يتكلّمون بمثل كلامهم إلّا أنّ أفعالهم خلاف أقوالهم، و باطنهم مناف لظاهرهم كما قال تعالى في وصفهم «يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ» و قال أيضا «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» و في سورة آل عمران «ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ».

(حسدة الرّخاء) أى إن رأوا لأحد سعة و رفاهيّة في العيش و نعمة أنعم اللّه سبحانه بها عليه يحسدونه و يحزنونه به كما قال تعالى إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها (و مؤكّدوا البلاء) يعني إذا وقع أحد في بلاء و مكروه يسعون في تأكيده و تشديده بالسّعاية و النميمة و ساير أسباب التشديد، و لا يسعون في دفعه و رفعه و اصلاحه و في بعض النّسخ و مولّدوا البلاء باللّام و هو ظاهر.

(و مقنطوا الرّجاء) قال البحراني: أى إذا رجا راج أمرا ففي طباعهم أن يقنطوه و يؤيسوه، و هكذا شأن المنافق الكذّاب أن يبعّد القريب و يقرّب البعيد أقول: و يحتمل أن يكون المراد أنّهم بمقتضى خبثهم الباطني يقنّطون الرّاجين من رحمة اللّه عزّ و جلّ و يؤيسونهم منها، و ذلك لقنوطهم في أنفسهم منها بما لهم من الغيّ و الضّلال كما قال تعالى وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ (لهم بكلّ طريق صريع) الظّاهر أنّ المراد به أنّ لهم في كلّ طريق من طرق البرّ صرعى أى هلكى لاضلالهم النّاس عنها، و قال الشّارح البحراني: إنّه كناية عن كثرة من يقتلونه أو يؤذونه بخديعتهم و كنّى بالطّريق إمّا عن كلّ مقصد قصدوه أو عن كلّ حيلة احتالوها و مكر مكروه، فانّه لا بدّ أن يستلزم أذى و الأظهر ما قلناه.

(و إلى كلّ قلب شفيع) أى إلى صرف كلّ قلب نحوهم و عطفه إليهم وسيلة و واسطة، و هى خلابة ألسنتهم و ملقهم و ما يظهرونه من التّلطّف و التّؤدد و التّملق أو المراد أنّ لهم إلى تحريف كلّ قلب و إضلاله عن الحقّ شفيع، و على أىّ تقدير فالمراد به التّنبيه على شدّة استيلائهم على القلوب و تمكّنهم من التّصرّف فيها بأىّ نحو كان.

(و لكلّ شجو دموع) يعني أنّهم يسكبون دموعهم و يبكون رياء عند كلّ محزون و مصاب تخييلا بأنّهم مشاركوهم في الحزن و الأسف و قصدهم بذلك التوصّل إلى حصول أغراضهم الفاسدة.

(يتقارضون الثّناء) أى يثنى أحدهم على الاخر ليثنى الاخر عليه كأنّه يقرض الثناء ليأخذ عوضه.

(و يتراقبون الجزاء) أى يترقّب كلّ واحد منهم جزاء محمدته و ثنائه من صاحبه إذا أثنى عليه و ينتظر أن يجزيه بمثل ثنائه أو بغيره من وجوه الجزاء.

(إن سألوا ألحفوا) أى أسرّوا في سؤالهم و ألحوّا فيه (و إن عذلوا كشفوا) يعني إن لاموا أحدا ببعض المعايب كشفوا عيوبه عند الأجانب و الأقارب، و ربما يظهرونها عند من لا يرضى بالاظهار عنده، و ذلك لعدم كون نصحهم عن وجه الصدق و الخلوص حتى يناصحوه في الخلوة لا فى الملاء.

(و ان حكموا أسرفوا) أى إذا ولى أحدهم ولاية أسرف فيها بالظلم و الطغيان و أفرط في الأكل و الشرب و الانهماك فى شهوات نفسه كما فعل معاوية في ولاية الشام.

و يحتمل أن يراد به أنهم إذا فوّض إليهم الحكم تعدّوا فيه و تجاوزوا عن الاعتدال كما صدر عن عمرو بن العاص و أبي موسى الأشعري في قضيّة التحكيم.

(قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا) أى هيّؤا لابطال الحقّ شبهة فاسدة باطلة ليموّهوا بها كما اعتذر المنافق الثاني في زوى الخلافة عنه عليه السّلام بأنّ فيه دعابة، و تبعه على ذلك عمرو بن العاص اللّعين كما حكى عليه السّلام عنه في المختار الثالث و الثمانين بقوله: عجبا لابن النابغة يزعم لأهل الشام إنّ فيّ دعابة و إنّي امرء تلعابة.

(و لكلّ قائم مائلا) أى أعدّوا لكلّ أمر صحيح مستقيم ليس به اعوجاج ما يوجب اعوجاجه من الشّبه و التمويهات.

(و لكلّ حىّ قاتلا) يحتمل أن يراد به خصوص ذى الحياة من نوع الانسان فيراد بالقاتل معناه المعروف و أن يراد به معناه المجازى أى هيؤا لكلّ ما له قوام و ثبات من امور الدّين ما يوجب فساده و إبطاله كما قال عليه السّلام في المختار المأة و السابع و العشرين، و انما حكم الحكمان ليحييا ما أحيى القرآن و يميتا ما أمات القرآن و إحياؤه الاجتماع عليه و إماتته الافتراق عنه.

(و لكلّ باب مفتاحا) أى لكلّ باب من أبواب الضلال مفتاحا من وجوه التدبير و الحيل يفتحونه به على الناس لاضلالهم.

(و لكلّ ليل مصباحا) أى لكلّ أمر مظلم يعيي فيه رأيا يستضاء به فيه و يهتدى به إليه كما دبّره ابن العاص عند ضيق الخناق على أهل الشام بصفّين من رفع المصاحف على الرّماح صبيحة ليلة الهرير، فأنجاهم بتلك الحيلة و المكيدة عن هذه الورطة العظيمة.

(يتوصّلون إلى الطمع باليأس) لعلّ المراد أنهم يتزهّدون و يظهرون اليأس و الاستغناء عما في أيدى الناس و صلة به إلى مطامعهم، و محصله أنهم يتركون الدنيا للدّنيا و يستغنون عن الناس تزويرا.

(ليقيموا به أسواقهم و ينفقوا به أعلاقهم) شبههم فى قصدهم إلى إضلال الناس بالتاجر الذي يجلس في السوق و يعرض متاعه على المشترين و يرغبهم إليه بحسن المعاملة قصدا إلى رواج متاعه، فجعلهم بمنزلة التاجر، و ما عندهم من متاع الضلال بمنزلة المبيع، و من يريدون إضلاله بمنزلة المشترى، و ما عنده من الهدى بمنزلة الثمن. فيكون محصّل المعنى أنهم يظهرون اليأس من الناس جلبا لقلوبهم إليهم، و توصلا به إلى ما يطمعونه منهم من الاضلال و الاغواء و غرضهم بذلك إقامة أسواقهم أى انتظام معاملتهم معهم و ترويج ما لديهم من متاع الضلال الذي يزعمون أنه متاع نفيس مع أنه خبيث خسيس.

(يقولون فيشبهون) أى يقولون قولا فاسدا فيوقعون به الشبهة في قلوب الخلق (و يصفون فيموّهون) أى يصفون الباطل و يزيّنونه بصورة الحقّ.

(قد هيّنوا الطريق و أضلعوا المضيق) لعلّ المراد به أنهم جعلوا الطريق المؤدّى إلى الضلال سهلا هينا لمن أرادوا اسلاكهم فيه بالخدع و التمويهات، و جعلوا المسلك الضيق معوجا لمن أراد الخروج من ورطة الضلال بعد تورطه فيها، فسهولة الطريق بالنسبة إلى الوارد، و الضيق و الاعوجاج بالنسبة إلى الخارج.

(فهم لمة الشيطان) أى جماعته و أصحابه و أتباعه (وحمة النيران) أى معظم حرّها و قال الشارح البحراني مستعار لمعظم شرورهم، و وجه المشابهة استلزامها للأذى البالغ و كذلك حمة التخفيف.

(اولئك حزب الشيطان) لاضلالهم الناس عن الهدى إلى الرّدى (ألا إنّ حزب الشيطان هم الخاسرون) اقتباس من الاية الشريفة في سورة المجادلة قال تعالى اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ الاية.

قال الطبرسي في تفسيره: أى استولي عليهم يعني المنافقين و غلب عليهم لشدّة اتباعهم اياه فأنساهم ذكر اللّه حتى لا يخافون اللّه و لا يذكرونه، اولئك حزب الشيطان أى جنوده، ألا انّ حزب الشيطان هم الخاسرون، يخسرون الجنّة و يحصل لهم بدلها النار.

أقول: و بعبارة أوضح أنهم فوّتوا على أنفسهم النعيم المؤبّد و عرضوها للعذاب المخلّد بما اتّصفوا به من صفة النفاق.

روى في الكافي باسناده عن محمّد بن الفضيل قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السّلام أسأله عن مسألة فكتب عليه السّلام إليّ إنّ المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم و إذا قاموا إلى الصّلاة قاموا كسالى يراؤن النّاس و لا يذكرون اللّه إلّا قليلا مذبذبين بين ذلك لا إلى هؤلاء و لا إلى هؤلاء و من يضلل اللّه فلن تجد له سبيلا، ليسوا من الكافرين و ليسوا من المؤمنين و ليسوا من المسلمين يظهرون الايمان و يصيرون إلى الكفر و التكذيب لعنهم اللّه.

شرح لاهیجی

اوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه و احذّركم اهل النّفاق فانّهم الضّالّون المضلّون و الزّالّون المزلّون يتلوّ نون الوانا و يفتنون افتنانا و يعمدونكم بكلّ عماد و يرصدونكم بكلّ مرصاد قلوبهم دويّة و صفاحهم نقيّة يمشون الخفاء و يدبّون الضّرّاء وصفهم دواء و قولهم شفاء و فعلهم الدّاء العيّاء يعنى وصيّت ميكنم شما را اى بندگان خدا بپرهيزكارى خدا و مى ترسانم شما را بمردم منافق پس بتحقيق كه ايشان گمراه و گمراه كننده اند و لغزنده و لغزاننده اند رنگ برنگ و حال بحال شونده اند برنگهاى و حالهاى مختلفه كرده اند از نوعى بنوعى از كارها بانواع مختلفه قصد ميكنند شما را بهر تكيه گاهى و انتظار شما مى كشند در هر گذرگاهى دلهاى ايشان دردآلود است و صورتهاى ايشان پاك راه مى روند تند در پنهان و مى جنبند كند در اشكال توصيف ايشان دواء درد است و گفتار ايشان شفاء مرض است و كردار ايشان درد بى درمان حسدة الرّخاء و مؤكّدوا البلاء و مقنطوا الرّجاء لهم بكلّ طريق صريع و الى كلّ قلب شفيع و لكلّ شجو دموع يتقارضون الثّناء و يتراقبون الجزاء ان سئلوا الحفوا و ان عذلوا كشفوا و ان حكّموا اسرفوا قد اعدّوا لكلّ حقّ باطلا و لكلّ قائم مائلا و لكلّ حىّ قاتلا و لكلّ باب مفتاحا و لكلّ ليل مصباحا يعنى حسد برندگان فراخ روزيند و محكم كنندگان بلاء و مصيبتند نوميد كنندگان اميدند از براى ايشان در هر راهى اوفتاده ايست و بسوى هر دلى شفيعى است و از براى هر سوزش دلى اشكها است بقرض مى دهند بيكديگر ستايش را و چشم داشتند از يكديگر جزاء و احسان را اگر چيزى بخواهند الحاح و اصرار كنند و اگر ملامت كنند اظهار كنند عيب را و اگر حاكم گردانند ايشان را در حكومتى اسراف كنند بتحقيق كه اماده سازند از براى هر حقّى باطلى را و از براى هر راستى كجى را و از براى هر زنده كشنده را و از براى هر درى كليدى را و از براى هر شبى چراغى را يعنى صاحب انواع حيله و انحاء مكرند يتوصّلون الى الطّمع باليأس ليقيموا به اسواقهم و ينفقوا به اعلاقهم يقولون فيشبّهون و يصفون فيموّهون قد هيّنوا الطّريق و اضلعوا للضيق فهم لمّة الشّيطان و حمّة النّيران اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ يعنى وصل ميكنند طمع مردم را بنوميدى تا اين كه برپا كنند بازار كار خود را بسبب يأس مردم و رواج دهند امتعه و مالهاى خود را مى گويند سخنى پس مشتبه مى سازند بر مردم و توصيف ميكنند امرى را پس زر اندود ميكنند و اسان مى گردانند راه باطل را در پهلو مى گذراند تنگنا را پس ايشان جماعت شيطانند و چشمه اتشند انجماعت طائفه شيطانند آگاه باش كه طائفه شيطان زيان كارانند

شرح ابن ابی الحدید

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّراءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ

سمي النفاق نفاقا من النافقاء و هي بيت اليربوع له بابان يدخل من أحدهما و يخرج من الآخر و كذلك الذي يظهر دينا و يبطن غيره و الضالون المضلون الذين يضلون أنفسهم و يضلون غيرهم و كذلك الزالون المزلون زل فلان عن الأمر أي أخطأ و أزله غيره قوله يفتنون يتشعبون فنونا أي ضروبا و يعمدونكم أي يهدونكم و يفدحونكم يقال عمده المرض يعمده أي هده و منه قولهم للعاشق عميد القلب قوله بعماد أي بأمر فادح و خطب مؤلم و أصل العمد انشداخ سنام البعير و ماضيه عمد السنام بالكسر عمدا فهو عمد و يرصدونكم يعدون المكايد لكم أرصدت أعددت و منه

في الحديث إلا أن أرصده لدين علي

و قلب دو بالتخفيف أي فاسد من داء أصابه و امرأة دوية فإذا قلت رجل دوي بالفتح استوى فيه المذكر و المؤنث و الجماعة لأنه مصدر في الأصل و من روى دوية بالتشديد على بعده فإنما شدده ليقابل نقية و الصفاح جمع صفحة الوجه و هي ظاهره يقول باطنهم عليل و ظاهرهم صحيح يمشون الخفاء أي في الخفاء ثم حذف الجار فنصب و كذلك يدبون الضراء و الضراء شجر الوادي الملتف و هذا مثل يضرب لمن يختل صاحبه يقال هو يدب له الضراء و يمشي له الخمر و هو جرف الوادي ثم قال وصفهم داء و قولهم شفاء و فعلهم الداء العياء أي أقوالهم أقوال الزاهدين العابدين و أفعالهم أفعال الفاسقين الفاجرين و الداء العياء الذي يعيي الأساة ثم قال حسدة الرخاء يحسدون على النعم و مؤكدو البلاء إذا وقع واحد من الناس في بلاء أكدوه عليه بالسعايات و النمائم و إغراء السلطان به و لقد أحسن أبو الطيب في قوله يذم البشر 

  • و كأنا لم يرض فينا بريب الدهرحتى أعانه من أعانا

كلما أنبت الزمان قناة

ركب المرء في القناة سنانا

و مقنطو الرجاء أي أهل الرجاء أي يبدلون بشرورهم و أذاهم رجاء الراجي قنوطا قوله و إلى كل قلب شفيع يصف خلابة ألسنتهم و شدة ملقهم فقد استحوذوا على قلوب الناس بالرياء و التصنع قوله و لكل شجو دموع الشجو الحزن أي يبكون تباكيا و تعملا لا حقا عند أهل كل حزن و مصاب يتقارضون الثناء أي يثني زيد على عمرو ليثني عمرو عليه في ذلك المجلس أو يبلغه فيثني عليه في مجلس آخر مأخوذ من القرض و يتراقبون الجزاء يرتقب كل واحد منهم على ثنائه و مدحه لصاحبه جزاء منه إما بالمال أو بأمر آخر نحو ثناء يثني عليه أو شفاعة يشفع له أو نحو ذلك و الإلحاف في السؤال الاستقصاء فيه و هو مذموم قال الله تعالى لا يَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً قوله و إن عذلوا كشفوا أي إذا عذلك أحدهم كشف عيوبك في ذلك اللوم و العذل و جبهك بها و ربما لا يستحي أن يذكرها لك بمحضر ممن لا تحب ذكرها بحضرته و ليسوا كالناصحين على الحقيقة الذين يعرضون عند العتاب بالذنب تعريضا لطيفا ليقلع الإنسان عنه و إن حكموا أسرفوا إذا سألك أحدهم ففوضته في مالك أسرف و لم يقنع بشي ء و أحب الاستئصال قد أعدوا لكل حق باطلا يقيمون الباطل في معارضة الحق و الشبهة في مصادمة الحجة و لكل دليل قائم و قول صحيح ثابت احتجاجا مائلا مضادا لذلك الدليل و كلاما مضطربا لذلك القول و لكل باب مفتاحا أي ألسنتهم ذلقة قادرة على فتح المغلقات للطف توصلهم و ظرف منطقهم و لكل ليل مصباحا أي كل أمر مظلم فقد أعدوا له كلاما ينيره و يضيئه و يجعله كالمصباح الطارد لليل

و يتوصلون إلى مطامعهم بإظهار اليأس عما في أيدي الناس و بالزهد في الدنيا و في الأثر شركم من أخذ الدنيا بالدين ثم قال إنما فعلوا ذلك ليقيموا به أسواقهم أي لتنفق سلعتهم و الأعلاق جمع علق و هو السلعة الثمينة يقولون فيشبهون يوقعون الشبه في القلوب و يصفون فيموهون التمويه التزيين و أصله أن تطلي الحديدة بذهب يحسنها قد هيئوا الطريق أي الطريق الباطل قد هيئوها لتسلك بتمويهاتهم و أضلعوا المضيق أمالوه و جعلوه ضلعا أي معوجا أي جعلوا المسلك الضيق معوجا بكلامهم و تلبيسهم فإذا أسلكوه إنسانا اعوج لاعوجاجه و اللمة بالتخفيف الجماعة و الحمة بالتخفيف أيضا السم و كنى عن إحراق النار بالحمة للمشابهة في المضرة

شرح نهج البلاغه منظوم

أوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه، و أحذّركم أهل النّفاق، فإنّهم الضّآلّون المضلّون، و الزّآلّون المزلّون، يتلوّنون ألوانا وّ يفتّنون افتنانا، وّ يعمدونكم بكلّ عماد، وّ يرصدونكم بكلّ مرصاد، قلوبهم دويّة، وّ صفاحهم نقيّة، يمشون الخفاء و يدبّون الضّرّآء، وصفهم دواء، وّ ذكرهم شفاء، وّ فعلهم الدّآء العياء، حسدة الرّخآء، و مؤكّدوا البلاء، و مقنّطوا الرّجآء، لهم بكلّ طريق صريع، وّ إلى كلّ قلب شفيع، وّ لكلّ شجود موع، يّتقارضون الثّنآء، و يتراقبون الجزاء، إن سألوا ألحفوا، و إن عذلوا كشفوا، و إن حكموا أسرفوا، قد أعدّوا لكلّ حقّ باطلا، وّ لكلّ قائم مّآئلا، وّ لكلّ حىّ قاتلا، وّ لكلّ باب مّفتاحا، وّ لكلّ ليل مصباحا، يتوصّلون إلى الطّمع باليأس ليقيموا به أسواقهم، و ينفقوا به أعلاقهم: يقولون فيشبّهون، و يصفون فيموّهون، قد هوّنوا الطّريق، و أضلعوا المضيق، فهم لمّة الشّيطان، و حمة النّيران (أولئك حزب الشّيطان، ألا إنّ حزب الشّيطان هم الخاسرون.

ترجمه

اكنون) بندگان خداى من شما را به پرهيز از خدا، و دورى از دو رويان سفارش ميكنم، زيرا گروه دو رويان گمراهان و گمراه كنندگان لغزندگان و لغزندگان اند، برنگهاى گوناگون در آيند، و به فتنه هاى رنگارنگ شما را بفريبند، و كمين كيد را از هر سو بر شما بگشايند (مى كوشند تا مگر ديگران از مؤمنين را مانند خويش منافق سازند) دلهاشان بيمار و ناپاك، و ظاهرشان آراسته و پاك است، دزدانه راه مى روند، و در ميان درختان در هم پيچيده جنگل (حيله و دستان) جست و خيز ميكنند (شايد شكارى بچنگ آرند) ستايش كردن و سخن گفتنشان شفا و دواى درد، لكن كردارشان دردى است بيدرمان (گفتار گفتار نيكويان و زهّاد، كردار كردار فسّاق و بدان است) بخوشى مردم رشك برنده، و بگرفتار كردن آنان تلاش كننده، و اميدشان را به نااميدى بدل سازنده اند، براى آنان در هر راهى بخاك افتاده، و در هر دلى (از وسائل نيرنگ) وسيله و در هر اندوهى (بدروغ) اشكهاى ريزانى دارند (مانند شياطين با هر كسى از راه خودش وارد شده برازهاى درونى او دست پيدا كنند، اگر دانستند آن شخص در خوشى است، وسائل زوالش را فراهم، و اگر در ناخوشى است سبب زيادتى آن گردند) بيجا به ستايش يكديگر پرداخته، و مثل آنرا از طرف منتظراند، درخواستشان را با پافشارى انجام دهند، و اگر بعيب كسى آگاه شوند او را رسوا سازند، و اگر حكم شدند اسراف كنند، برابر هر حقّى ناحقى، برابر هر راستيى كجئى، برابر هر زنده كشنده، و براى گشودن هر درى كليدى، و براى هر شب تاريكى، چراغى دارند، براى رسيدن بآرزوهاى پست (و مقاصد ناپاك) خود خويش را مايوس و بى نياز از طمع وانمود ميكنند تا بدين وسيله بازارشان را گرم نگه داشته، و كالاى بى ارج خويش را كه مرغوب و ارجمند مى پندارند، رواج دهند (و در عين اين كه خود را بى اعتناى بدنيا وانمود ميكنند تمام همّتشان صرف دنيا است) سخن (بباطل) مى سرايند، و آن را شبيه (بحقّ) جلوه داده، و به آراستگيش مى ستايند خوار مايه گيرندگان راه (شيطانى) و كج كنندگان جادّه (گمراهى) مى باشند (بدون ترس و بيم از خدا مردم را براه كج كشانده، و براى استفاده شخصى خودشان نمى گذارند باين زوديها آنها از آن راه خارج شوند) براستى كه چنين مردمى دسته شيطان و شراره آتش اند، أولئك حزب الشّيطان، ألا إنّ حزب الشّيطان هم الخاسرون، اينانند گروه شيطان و بدانيد كه گروه شيطان زيانكارانند.

نظم

  • بپرهيزيد اى ياران خدا راسفارش ميكنم بر آن شما را
  • باشخاص دور و خيل منافق نمى بايد شدن هرگز موافق
  • از آن رو كه دو رويان گمرهانندز يكرنگان يك رو ره زنانند
  • چو در دين پايشان سست است و لغزان پى پاكان همى خواهند لرزان
  • چو گوناگونشان اشكال و رنگ استكجا در فتنه شان جاى درنگ است
  • ز تردستى چو طرّار و عجيبندشما را سهل و آسان مى فريبند
  • كمين كين ز هر سو مى گشايندچو شيطان مؤمنين را مى ربايند
  • بظاهر طاهر و پاكيزگانندبباطن تيره قلب و خصم جانند
  • چو صيّادان كه دنبال شكاراندنهان در جنگل اندر پشت خارند
  • ز دستان گاه اندر خيز و جستندز حيلت گه ببالا گه به پستند
  • سخنشان چون عسل شيرين و پاك استو ليك از كارشان دل زخم و چاك است
  • اگر اندر خوشى بينند مردم ز رشك آيند چون يم در تلاطم
  • حسد دلهايشان كرده گرانبارهمى خواهند مردم را گرفتار
  • عوض هر وعده ز انان بر وعيد است بنوميدى مبدّل هر اميد است
  • بهر رهشان بخاك افتادگانى استز حيلتشان ز ره واماندگانى است
  • بهر دل با وسيلتهاى نيرنگ فرو چنگال درّانشان چو خرچنگ
  • اگر روئى ز اندوه بى فروغ استروانشان اشك بر وى از دروغست
  • درونشان از غم او شاد و خرسندبكذب از چشم ريزان قطره چند
  • نظر بر روى هم چون مى گشايندبه بيجا يكديگر را مى ستايند
  • سخن در حقّ آن زين يكخلاف است و زين در حقّ آن كذب است و لاف است
  • بسرشان گر كه افتد فكر كارىدهند انجام آن با پافشارى
  • اگر كه آبرو خواهند ريزندز شخصى سخت و تند از جاى خيزند
  • و گر از عيب كس گردند آگاهبرسوائى كنندش فاش ناگاه
  • اگر حكمى فتد در دست آنان كنند اسراف بى اندازه در آن
  • براى سود شخصى كرده افراطحق مظلوم بنمايند اسقاط
  • حقيقت را بباطل كرده همسربكژّى راستيها را برابر
  • براى هر چه كز دين است زندهيكى بدعت بكف دارد كشنده
  • ز بسكه سدّ تلبيسش سديد است سر انگشتش بهر قفلى كليد است
  • ز بس پشت هم انداز و دو رنگ استبر او بگشوده هر در گر چه تنگ است
  • چو بوقلمون بهر ساعت برنگى است نه رومىّ روم و نى زنگىّ زنگى است
  • براى هر شبى او را چراغى استز هر شربت بجام وى اياغى است
  • بهر راهى هر آن مردى روان است بهر تن جامه و بردى عيان است
  • ز جام مقصدش تا شهد نوشدرود آن راه و آن جامه بپوشد
  • بظاهر چشم بسته از جهانندبباطن منتظر بر جاه آنند
  • برونشان از طمع پاك و معرّا استدرون پر آز و زر منظور آنها است
  • چو گربه گر نشسته لال و خاموش نگردد موششان هرگز فراموش
  • بدين هيئت نموده گرم بازارمتاع فاسد خود را نگه دار
  • كند تا جنس قلب خويش قالب ز هر جانب خريدارى است طالب
  • ولى نزد خبيرى با تميزىمتاع وى نمى ارزد پشيزى
  • سخنها پوچ و باطل مى سرايندبنغز و حق نمايش مى نمايند
  • دهندش جلوه همچون پرّ طاوسولى چون پاى طاوس است منحوس
  • طريق شيطنت را خوار گيرندره كژّى و گمراهى پذيرند
  • كنند آن را كج و پر پيچ و پر خممگر كه طعمه شان آيد فراهم
  • الا اينان به شيطان پيروانندشرار نار سوزان جهانند
  • بقرآن نيز يزدان در چنين سفتمر اينان حزب شيطان لعين گفت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 2 : فلسفه سكوت

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 2 به تشریح موضوع "فلسفه سكوت" می پردازد.
No image

خطبه 50 نهج البلاغه : علل پيدايش فتنه ‏ها

خطبه 50 نهج البلاغه موضوع "علل پيدايش فتنه ‏ها" را مطرح می کند.
No image

خطبه 202 نهج البلاغه : شكوه‏ ها از ستمكارى امّت

خطبه 202 نهج البلاغه موضوع "شكوه‏ ها از ستمكارى امّت" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS