چرا اولیای خدا هر گاه گرفتار می شدند و مشکلی برایشان پیش می آمد، به سراغ نماز می رفتند و از نماز کمک می گرفتند؟ از امام صادق علیه السلام روایت شده است:"کانَ عَلیٌّ علیه السلام اِذا هالَهُ شَیْ ءٌ فَزِعَ اِلَی الصَّلاهِ ثُمَّ تَلی هذِه الْآیَهَ: وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ"؛(1)امیرالمؤمنین علیه السلام هر گاه حادثه ناگواری برایشان پیش می آمد، به نماز پناه می بردند. آن گاه این آیه را تلاوت می فرمودند: "از صبر و نماز یاری جویید." می گویند:ابوعلی سینا هر گاه مشکل علمی پیدا می کرد، دو رکعت نماز می خواند و مشکلش حل می شد.
پیامبر خدا در یک حدیث قدسی می فرمایند: "یَقُولُ اللّهُ تَعالی: مَنْ اَحْدَثَ وَ لَمْ یَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفانی"؛ خداوند می فرماید: کسی که وضویش باطل شد و دوباره وضو نگرفت، بی گمان به من جفا کرده است. "وَ مَنْ اَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ یُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ فَقَد جَفانی"؛ کسی که وضویش باطل شد و دوباره وضو گرفت و دو رکعت نماز نخواند، البته به من جفا کرده است. "وَ مَن اَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلّی رَکْعَتَینِ وَ دَعانی وَ لَمْ اَجِبْهُ فیما سَأَلَنی مِنْ اَمْرِ دینِهِ وَ دُنْیاهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جافٍ"؛ و کسی که وضویش باطل شد و وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و از من در امر دین و دنیایش درخواستی کرد و من او را اجابت نکردم، البته به او جفا کرده ام، اما من، پروردگار جفاکاری نیستم.(2)
همه حدیث به خاطر این جمله آخر است که من خدای جفا کاری نیستم. اگر بیایی جوابت را می دهم. نماز سکونت و آرامش عجیبی به انسان می دهد. هرگاه می خواستند یکی از بزرگان اصحاب و یاران اهل بیت علیهم السلام را اعدام کنند، می گفتند: فقط به ما مهلت بدهید تا دو رکعت نماز بخوانیم. گاهی هم که نمازشان طولانی می شد، می گفتند: به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه به خاطر انس با خداست.
چرا امام حسین علیه السلام شب عاشورا به دشمنی مثل عمر سعد و شمر رو زد که امشب را به من مهلت بدهید؟ چون فرمود: می خواهیم به درگاه پروردگارمان نماز بگزاریم:"فَاِنَّهُ یَعْلَمُ اِنّی اُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تَلاوَهَ کِتابِهِ"؛(3)چون خداوند می داند که من نماز برای او و تلاوت قرآنش را دوست دارم.
امام علیه السلام با نماز دوست است. نمازدوست با نمازخوان خیلی تفاوت دارد.می دانید ابن ملجم چقدر نماز می خواند! اطاعت، یعنی دوست داشتن نماز؛ نمازی که در آن محبت باشد. کسی حاضر نیست به راحتی به دشمن رو بزند، مگر برای مسأله فوق العاده ای همچون نماز. نماز آرام بخش است.
بوی خوش هم به انسان آرامش می دهد. اگر به جایی بروید که بوی تعفن بیاید، چهره شما خود به خود در هم می شود، بینی خود را می گیرید و زود از آنجا رد می شوید.همان طور که بوی بد آدم را مشمئز و متنفر می کند و در جسم و روح انسان اثر منفی می گذارد، بوی خوش هم آرام بخش و نشاط انگیز است. البته عطرهای لطیف و ملایم، نه عطرهای تند و اذیت کننده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: "اَلطّیبُ یَشُدُّ الْقَلْبَ"؛(4) بوی خوش به قلب انسان قوت می بخشد.
خانم ها هم به انسان سکونت و آرامش می بخشند. الآن در بعضی از کشورهای غربی گاهی به همراه پلیس هایی که شب و روز گشت می دهند، چند زن هم می فرستند. البته کاری به حلال و حرام آن ندارم. می خواهم بگویم خود وجود زن به انسان آرامش می دهد. به طور مسلّم باید دنبال حلال آن باشیم و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست. منظور این است که ذات این موجود و مخلوقی که خداوند آفریده است، گل و ریحان است و به انسان آرامش می دهد.وقتی انسان با مادر، خواهر، خاله، و محارم و به خصوص همسر خودش می نشیند، آرامش پیدا می کند. علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: "اَلنِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَکَنٌ"؛(5) بی گمان زنان موجب آرامش انسان هستند.
همچنین در قرآن آمده است: "وَ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها"؛(6)از نشانه های خداوند است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفریده است تا در کنار آنان آرامش یابید.
خداوند حوا را نیز خلق کرد تا به حضرت آدم سکونت و آرامش بدهد: "وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ اَلَیْها"؛(7)و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید.
کسانی که ازدواج کرده اند، آرامش شان خیلی بیشتر از کسانی است که هنوز ازدواج نکرده اند. ان شاء اللّه خداوند به کسانی که ازدواج نکرده اند، همسر خوبی مرحمت کند.
البته برای ازدواج زمان خاصی را نمی توان معیّن کرد؛ امّا متأسفانه الآن سن ازدواج خیلی بالا رفته است. دیر ازدواج کردن خوب و مناسب نیست. هر چیزی در وقتش خوب است.
جبرائیل خدمت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: دوشیزگان میوه روی شاخه هستند. وقتی که رسیدند، اگر نچیدید و از درخت جدایشان نکردید، آفتاب آن ها را فاسد می سازد و باد آن ها را از درخت ساقط می کند.(8)
میوه تا زمانی که خام و نرسیده است، محکم به درخت چسبیده است و قابل استفاده نیست. اگر آن را از درخت جدا کردید، در حق آن جفا کرده اید. دختری که مثلاً سیزده سال دارد، اگر او را از خانواده اش جدا کنید، در حق او جفا کرده اید. این باید به درخت باشد؛ هنوز وقت چیدنش نرسیده است؛ چون خام و نارس است و نمی تواند برای تشکیل خانواده مفید باشد. هیچ تجربه زندگی ندارد و باعث دردسر و زحمت می شود. از طرف دیگر، وقتی میوه رسید، باید چیده شود. اگر آن را نچینید و روی درخت بماند، فاسد می شود. گرما، سرما و باد بر آن اثر می گذارد و از بین می رود و به قول عوام ترشیده می شود. زمان، وجود او را فاسد می کند. هر چیزی در وقتش خوب است.
"اَلاْمُورُ مَرْهُونَهٌ بِاَوْقاتِها"؛(9)کارها در گرو وقت آن هاست. یعنی هر کاری را در وقتش باید انجام داده تا نتیجه مطلوب داشته باشد.
هیچ گاه مشکلات مادی نباید مانع سر راه ازدواج باشد. خدای متعال می دانسته است که هر جا صحبت از ازدواج می شود، می گویند: پول ندارم. از این جهت فرموده است: "وَ اَنْکِحُوا الاْیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ"؛ مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید. همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. یعنی اسباب ازدواج آن ها را فراهم کنید و برایشان همسر اختیار کنید.
بعد بلافاصله فرموده است: "اِنْ یَکُونُوا فُقَراء یُغْنِهُمُ اللّه مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِ_عٌ عَلیمٌ"؛(10)اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد. و خداوند گشایش دهنده و آگاه است.
یعنی آن خدایی که رزق دختر و پسر را در خانه پدرشان می دهد، الآن در خانه خودشان می دهد. اصلاً روایات فراوانی داریم که ازدواج رزق را زیاد می کند.
شخصی نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و از تنگدستی شکایت کرد. حضرت به او فرمودند: "تَزَوَّجْ؛ ازدواج کن." او هم ازدواج کرد و خداوند گشایشی برای او فراهم ساخت.(11)
این مطلب در جامعه هم تجربه شده است. کسانی که تشکیل خانواده می دهند، وضع اقتصادیشان بعد از ازدواج بهتر از قبل از ازدواج است. منتها افزون طلبی و چشم و هم چشمی و تجمل گرایی مشکل آفرین است.
غصه رزق را نخورید. پیامبر ما صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام موقع ازدواج هیچ نداشتند. حتی خانه اجاره ای هم نداشتند. در ظاهر دستشان خالی بود. امیرالمؤمنین علیه السلام شبی که می خواستند با حضرت زهرا علیهاالسلام ازدواج کنند، یک اتاق هم نداشتند؛ چون از مهاجرینی بودند که از مکه آمده بودند. پیامبر به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: جایی تهیه کن تا فاطمه به آنجا منتقل شود. علی علیه السلام عرض کرد: اینجا منزلی جز منزل حارثه وجود ندارد. حارثه یک خانه وسیعی داشت که دارای اتاق های زیادی بود. حضرت فرمودند: به خدا قسم، من از بس برای اصحاب و یارانم به حارثه رو انداختم و از او اتاق گرفته ام، دیگر رویش را ندارم. این خبر به گوش حارثه رسید. به محضر پیامبر خدا آمد و گفت: "یا رسول اللّه اَن_َا وَ مالی لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَ اللّهِ ما شَیْ ءٌ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا تَأْخُذُهُ وَالَّذی تَأْخُذُهُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا تَتْرُکُهُ"؛ من و دارایی ام مال خدا و رسول اوییم. به خدا سوگند، برای من چیزی محبوب تر از این برای من نیست که چیزی از من بگیری و این که چیزی از من بگیری، پیش من محبوب تر است از آن که چیزی نگیری. پیامبر خدا هم در حق او دعا کردند و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام به خانه حارثه رفتند.(12)
لازم نیست با خانواده های پول دار وصلت کنی که نوکر و زمین خورده آنها و به قول ما داماد سرخانه بشوی. لقمه ای بردار که مناسب خودت باشد. آن قدر خانواده هایی هستند که ایمان و اخلاق و همه چیز دارند، ولی پول کم دارند. یعنی شرطش پول و پز و عنوان نیست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله ، خودشان بانوان را تکریم و احترام می کردند و به تکریم آنان نیز بسیار سفارش می نمودند. تکریم و احترام بانوان به قدری اهمیت دارد که پیامبر آن را نشانه بزرگواری و با شخصیت بودن افراد دانسته اند و اهانت به آنان را نشانه بی شخصیتی و پست بودن افراد بر شمرده اند. فرمودند: "ما اَکْرَمَ النِّساءَ اِلاّ کَریمٌ وَ لا اَها نَهُنَّ اِلاّ لَئیمٌ".(13) جز انسان کریم و بزرگوار بانوان را تکریم نمی کند و جز انسان پست و فرومایه آنان را مورد اهانت قرار نمی دهد.
یعنی آدم های با شخصیت و بزرگوار احترام خانم ها را نگاه می دارند و آدم های لئیم و پست و بی شخصیت به خانم ها اهانت می کنند. آنان را کتک می زنند و آزار می رسانند و اسباب ناراحتی آن ها را فراهم می کنند.
مواظب باشیم یک موقع لئامت و پستی در وجودمان نیاید و با آنان درگیر نشویم.
در روایات آمده است که اگر پدر و مادر هر دو شما را همزمان صدا زدند: "اَجِبْ اُمَّکَ؛ مادرت را اجابت کن."(14) مادر را مقدم کرده است. همچنین از برخی روایات استفاده می شود که اگر کسی مشغول نماز مستحبی است و مادرش او را صدا زد، نماز را بشکند و برود ببیند چه کار دارد.(15) اما در باره پدر چنین چیزی نداریم. روح مادر آن قدر لطیف و حساس است که اگر وسط نماز مستحبی صدا زد، باید نماز را شکست، یعنی خداوند طرف مادرها و خانم ها را گرفته است.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که کسی به محضر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و گفت: یا رسول اللّه "مَنْ اَبَرُّ؛ به چه کسی نیکی کنم؟" حضرت فرمودند: "اُمَّکَ؛ به مادرت." پرسید:پس از او به چه کسی نیکی کنم؟ حضرت فرمودند: "اُمَّکَ؛ به مادرت." دوباره پرسید: بعد از او به چه کسی نیکی کنم؟ باز فرمودند: "اُمَّکَ؛ به مادرت." دوباره پرسید: پس از آن، در مرتبه چهارم، حضرت فرمودند: "اَباکَ؛ به پدرت."(16)
مادر را مقدم کرده است؛ یعنی طرف مادر را بیشتر بگیر، چون مادر حساس تر، لطیف تر و مهر و عطوفتش بیش از پدر است.
یک نفر خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، من هر خطا و گناهی که بگویی کرده ام، خیلی خراب کاری کرده ام. خدا خیرش بدهد که گناهانش را باز نکرد؛ چون انسان اگر گناهش را پیش پیغمبر هم باز نکند بهتر است. انسان نباید گناهش را جز پیش خدا باز کند. خدا هم می فرماید: "اِقْرَأْ کِتابَکَ"؛ یعنی کتابت را خودت بخوان، لازم نیست به من هم بگویی.
در روایت آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از خداوند درخواست نمود که هنگام رستاخیز از امتش نزد فرشتگان و پیامبران و دیگر امت ها بازخواست نکند و حساب نکشد و زشتی هایشان را آشکار نسازد و جز خدا و رسول، کسی از این کار آگاه نگردد. خداوند فرمود: "یا حَبیبی اَن_َا اَرْأَفْ بِعِبادی مِنْکَ فَاِذا کَرِهْتَ کَشْفَ عُیُوبِهِمْ عِنْدَ غَیْرِکَ فَاَن_َا اَکْرَهُ کَشْفَها عِنْدَکَ اَیْضاً. فَأُحاسِبُهُمْ وَحْدی بَحَیْثُ لا یَطَّلِعُ عَلی عَثَراتِهِمْ غَیْری"؛(17) ای حبیب من، من به بندگانم از تو مهربان ترم. اگر تو خوش نمی داری که زشتی هایشان نزد غیر خودت آشکار گردد، من نمی خواهم تو نیز از آن آگاه گردی. پس من به تنهایی از آنان حساب می کشم؛ آن چنان که جز من کسی از گناهانشان آگاه نشود. من خودم به حسابشان رسیدگی می کنم که نزد تو هم مفتضح نشوند.
حاج آقا دولابی فرمودند: بالاتر از این، همین آیه است: "اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَومَ عَلَیْکَ حَسیباً"؛(18) یعنی خدا می فرماید: خودت مخفیانه برو و کتاب خودت را بخوان، خودت هم قضاوت کن، من هم نگاه نمی کنم، ولی قضاوت هایت خوب باشد. هر چه نظر دادی، من هم قبول دارم. از این بهتر نمی شود.ولی بگو: خدایا، همه نامه عملم خراب است. تو فقط ببخش!
مبادا یک وقت مثل فرعون حکم کنی! جبرائیل به صورت یک بشر نزد فرعون آمد و شرح حال فرعون را به صورت داستانی مطرح کرد. گفت: یک غلامی بود که هیچ چیز نداشت. من به او پول و ملک و سرمایه و سلطنت و همه دنیا را دادم.حالا ادعای استقلال کرده است. یاغی و سرکش شده است. چه کار کنم! فرعون گفت: چنین کسی را باید در آب غرقش کنی. گفت: پس بی زحمت بنویس و امضا کن. نوشت و امضا کرد. نمی دانست این شرح حال خود اوست.
روزی که فرعون در رود نیل غرق شد، گفت: خدایا، من غلط کردم و ایمان آوردم؛"تُبْتُ الْآنَ".(19) چرا مرا غرق می کنی! جبرائیل آمد و نوشته را به او نشان داد. دید خودش حکم را بریده است که باید غرقش کرد و امضا کرده است. اگر فرعون می نوشت که جزای این غلام یاغی این است که هدایتش کنند و نجاتش دهند، همان می شد. جبرئیل گفت: "هذا ما حَکَمْتَ بِهِ عَلی نَفْسِک؛(20) این همان چیزی است که علیه خودت بریدی".
مثال دیگر: موسای کلیم اللّه طفل بود و در صندوقچه ای روی آب شناور. آسیه و فرعون نشسته بودند. او را گرفتند و آوردند، آسیه گفت: "قُرَّۀُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ؛(21) این روشنی چشم من و توست." فکر می کنم که دنیا و آخرتمان را آباد کند. این بچه خیلی به درد ما می خورد. اما فرعون گفت: غلط نکنم، شاید این پدر مرا در بیاورد. فال خوب و بد اثر دارد.
خدا می گوید: من قیچی را به دست خودت دادم: "اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً".(22) خدا می گوید:من هم نگاه نمی کنم. به خودت می دهم که ببینم خودت چه می گویی. تو هر چه نوشتی، من هم همان را پیاده می کنم؛ اما چیز خوب بنویس. حسن ظن داشته باش، هر چند دروغ باشد و باور نداشته باشی؛ که خداوند همان را هم امضا می کند. خداوند این قدر به بنده هایش محبت دارد! دنبال بهانه می گردد. بیایید بهانه های خوب دست خدا بدهیم.
آن شخص به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: هر جنایتی بوده، انجام داده ام. الآن می خواهم توبه کنم. پیامبر خدا فرمودند: "فَهَلْ مِنْ والِدَیْکَ حَیٌّ ؛ آیا پدر و مادرت زنده اند؟" گفت: پدرم زنده است. فرمودند:"فَاذْهَبْ فَبِرَّهُ؛ برو به او نیکی کن." هنگامی که رفت، حضرت فرمودند: "لَو کانَتْ اُمُّهُ؛ ای کاش مادر داشت!"(23)یعنی اگر مادر داشت، گناهش سریع تر پاک می شد.
در روایت دیگر آمده است: مردی به محضر پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید و گفت: خدا به من دختر داد. من او را بزرگ کردم تا به حد بلوغ رسید. آن گاه لباس هایش را پوشاندم و او را زینت کردم و بر سر چاهی بردم و با دست های خودم او را در آنجا دفن کردم. آخرین سخنی که از او شنیدم این بود: ای پدر! الآن پشیمان هستم و می خواهم گناهم را جبران کنم. حضرت فرمودند: "اَلَکَ اُمَّهٌ حَیَّهٌ؛ مادرت زنده است؟" گفت: نه. فرمودند "فَلَکَ خالَهٌ حَیّهٌ؛ آیا خاله داری؟" گفت: بله. فرمودند: "فَابْرَرْها فَإِنَّها بِمَنْزِلَهِ الاْءُمِّ؛ برو به خاله ات نیکی و احسان و محبت کن، که به منزله مادر است."(24) همه این روایات بر احسان و محبت به بانوان تأکید دارد.
باز در روایت آمده است، پیامبر خدا فرمودند: هر کس به بازار رود و تحفه ای _ مثلاً میوه یا شیرینی _ بخرد و به خانه بیاورد، اول به دختر بدهد، بعد به پسر.(25)دختر را مقدم کرده است؛ چون دختر لطیف تر و حساس تر است. اول دخترت را ببوس و بغل بگیر و با او حال و احوال کن، بعد پسرت را. روایات و سیره اهل بیت را ببیند چگونه طرف خانم ها را گرفته و بر محبت و احترام به آنان تأکید دارد. خود خداوند هم مهر و لطفش به زنان بیشتر از مردان است. در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: "اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی عَلَی الاْءِناثِ اَرْأَفُ مِنْهُ عَلَی الذُّکُورِ"؛(26)بی گمان خداوند تبارک و تعالی بر زنان رؤوف تر و مهربان تر است تا مردان
پاورقی
- وره بقره، آیه 45. وسائل الشیعه، ج 5 ، ص 263، ح 10253 .
- رشاد القلوب، ص 94، باب22؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 268، ح 1010.
- لملهوف، ص 150 و نیز نگاه کنید به: ارشاد، ج 2، ص 89 ؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 392.
- لکافی، ج 6 ، ص 560؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 441، ح 1749.
- لکافی، ج 5 ، ص 366؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 62 ، ح 25115.
- وره روم، آیه 21.
- وره اعراف، آیه 189.
- ِنَّ الاَْبْکارَ بِمَنْزِلَهِ الثَّمَرِ عَلَی الشَّجَرِ اِذا اَدْرَکَ ثَمَرُهُ فَلَم یُجْتَنی اَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ نَثَرَتْهُ الرِّیاحُ. کافی، ج 5 ، ص 337، ح 2.
- یامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، عوالی اللآلی، ج 1، ص 293؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 65 .
- وره نور، آیه 32.
- لکافی، ج 5 ، ص 330 ؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 25، ح 24987.
- علام الوری، ص 71؛ سفینه البحار، ج 2، ص 144؛ بحارالأنوار، ج 19، ص 112.
- هج الفصاحه، ص 290، ح1520.
- مان، ص 374، ح 1955.
- حارالأنوار، ج 74، ص38 .
- لکافی، ج 2، ص 159؛ سفینه البحار، ج 8 ، ص 586؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 49، ح 9.
- حادیث قدسی، ص 140، به نقل از جامع السعادات.
- وره اسراء، آیه 14.
- وره نساء، آیه 18.
- لل الشرایع، ص 58؛ بحارالأنوار، ج 13، ص 132.
- وره قصص، آیه 9.
- وره اسراء، آیه 14.
- لدعوات، ص 126؛ سفینه البحار، ج 8 ، ص 589 .
- لکافی، ج 2، ص 162، بحارالأنوار، ج 71، ص 58 ، ح 17.
- قالَ النّبیّ صلی الله علیه و آله : مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَری تُحْفَهً فَحَمَلها اِلی عِیالِهِ کانَ کَحامِلِ صَدَقَهٍ اِلی قَوْمٍ مَحاویجَ وَلْیَبْدَأْ بالاْءناثِ قَبْلَ الذُّکُورِ فَاِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَکَاَ نَّمَا اَعْتَقَ رَقَبَهً مِنْ وُلْدِ اِسماعیلَ وَ مَنْ اَقَرَّ بِعَیْنِ ابْنٍ فَکَاَنَّما بَکی مِن خَشْیهِ اللّهِ وَ مَن بَکی مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ اَدْخَلَهُ اللّهُ جَنّاتِ النَّعیمِ؛ هر کس وارد بازار شود و هدیه ای بخرد و آن را برای خانواده اش ببرد، مانند کسی است که صدقه ای را برای گروهی نیازمند می برد؛ و باید پیش از پسران از دختران آغاز کند. بی گمان هر کس دختری را شاد کند، گویا برده ای از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است، و هر کس چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خداوند گریسته است، و هر کس از ترس خداوند بگرید، خداوند او را وارد بهشت های پرنعمت کند."(مکارم الاخلاق، ج 1، ص 476، ح 1642؛ ثواب الاعمال، ص 238؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 103، ح 98).
- لکافی، ج 6 ، ص 6 ، ح7 ؛ المحجه البَیْضاء، ج 3، ص 127 .