و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتّقوا الله إنّ الله شدید العقاب.[1]
بعضی از اعمال هستند که این ها به اصطلاح علمی گفته می شود که مصداقِ دو عنوان قرار می گیرند؛ یعنی دو مفهوم و دو عنوان بر یک فعل صدق می کند. در اینجا لازم به ذکر است که مسئله «امر به معروف و نهی از منکر» رابطه تنگاتنگ دارد با مسئله «اعانه به برّ و تقوی» و برّ یعنی فعل و عملی که از دیدگاه اسلام نیکو است و لذا تمام طاعات و عبادات، همه و همه، برّ هستند و ابرار هم که می گوییم، یعنی نیکوکاران، همان کسانی هستند که مطیع خداوند هستند و تمام فرمان های الهی را عمل می کنند و هرکس هر یک از اموری را که مورد فرمان الهی است انجام دهد، عمل به برّ کرده است. پس نماز خواندن و روزه گرفتن و هرچه مورد امر خداوند است، اعمّ از واجب و مستحب، از دیدگاه اسلام عمل به برّ است.
یکی از اموری که مورد امر الهی است، امر به معروف و نهی از منکر است؛ یعنی خود این مورد واجب است. مثلاً همین که می بینم وقت نماز دارد می گذرد و شخصی هم هست که نماز نخوانده و می دانم که اگر به او بگویم، بلند می شود و نمازش را می خواند، بر من امر به معروف واجب است؛ از آن طرف اگر شخصی می خواهد معصیتی انجام دهد و شرایط نهی از منکر هم وجود دارد، آنجا بر من نهی کردن واجب است.
پس امر به معروف برّ است و نهی از منکر هم برّ است، مثل نماز خواندن؛ یعنی نفسِ عملِ من که به نماز خواندن امر می کنم برّ است. امّا نکته مهمّ این است که همین امر به معروف در عینِ اینکه خودش برّ است، اعانه به برّ هم هست. مثلاً اگر کسی می خواهد نماز بخواند که برّ است و شما می خواهید به او کمک کنید، چه کار می کنید؟ شرایطی را که در دسترسش نیست در دسترس او می گذارید؛ اگر مُهر ندارد به او مُهر می دهید یا اگر آب ندارد که وضو بگیرد به او آب می دهید. تعاون و اعانه به برّ، کمک کردن به مقدمات کاری است که آن کار، برّ است. امر به معروف، یعنی همین که می گویید بلند شو نماز بخوان، این هم یکی از مقدمات برّ است؛ مثل اینکه به او مُهر بدهید؛ اتفاقاً تأثیرش هم بیشتر است. لذا امر به معروف، هم عمل به برّ است، چون واجب است؛ مثل نمازخواندن و هم إعانه به برّ است.
از آن طرف، نهی از منکر، هم عمل به برّ است و هم اعانه به تقوی است. تقوی چه بود؟ پرهیز. اعانه به تقوی این است که مقدمات را فراهم کنی که معصیت واقع نشود. یکی از مقدماتش این است که تا می بینم که می خواهد معصیتی انجام دهد، بگویم «نکن»؛ «تعاونوا علی البرّ و التقوی»[2]. اینکه عرض کردم گاهی از نظر فقهی بر یک فعل دو عنوان صدق می کند، نمونه اش همین آیه شریفه است که یک فعل هم تعاون به برّ و تقوی است و هم امر به معروف و نهی ازمنکر؛ امر به معروف، هم عملِ به برّ است و هم تعاون به برّ؛ نهی از منکر هم عمل به برّ است و هم تعاون به تقوی. یعنی یک فعل از من صادر شده است، امّا مصداقِ دو عنوان است؛ هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است و هم مصداق تعاون به برّ و تقوی.
می دانیم که مسئله تعاون امری عقلایی است و اسلام هم یکی از اصول اساسی اش تعاون است؛ امّا همکاری و حمایت به طور مطلق نیست. تعاون برای اصلاح جامعه است و اصلاح جامعه یعنی سلامتی جامعه و این سلامتی جامعه یعنی سلامتی روابط اجتماعی.
تعاون و همکاری که برای اصلاح جامعه است دو رکن دارد: رکن اوّل، جمله اوّل آیه شریفه است: «تعاونواعلی البرّوالتقوی». یعنی اگر می خواهید یک جامعه از نظر روابط اجتماعی اش چه در بُعد مادی و چه در بُعد معنوی سالم باشد، برای اینکه عمل کنند به فرمان الهی و برای اینکه ترک کنند نواهی را، مقدمات را فراهم کنید. «تعاونوا علی البرّ و التقوی»؛ این یک رکن اصلاح جامعه است.
رکن دوم، «و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان». «لاتعاونوا» معنایش مشخص است؛ یعنی مقدمات را فراهم نکنید برای اثم و عدوان؛ تهیه اسباب نکنید یا حدّاقل شرکت نکنید. یعنی قدر متیقّن این است که در اثم و عدوان شرکت نکنید.
اثم و عدوان چیست؟ فرق بین این دو چیست؟ «اثم» از نظر لغت، عملِ نارواست و از نظر اصطلاح فقهی یا متشّرعانه به معنی گناه است؛ یعنی کاری که موجب عقب ماندگی انسان نسبت به زندگی سعادتمندانه می شود. «عدوان» به معنای تجاوز و ستم است. عدوان هم همان اثم است؛ امّا وقتی اثم و عدوان کنار هم آمدند مراد از اثم، آن عمل سیّئی است که متعدّی به غیر نیست ولی عدوان، اثم و عمل زشت و سیّئی است که متعدّی به غیر هم هست. لذا از آن تعبیر می کنند به عدوان؛ یعنی تجاوز.
در آیه شریفه هر دو عملِ زشت را مطرح کرده است؛ چه سیّئی که در آن تعدّی به غیر نباشد و چه عملِ سیّئی که متعدّی به غیر هم باشد. یک وقت هست که ( نعوذ بالله ) شخصی نماز نمی خواند و روزه نمی گیرد که این در محیط تشریعی «سیّئه» است، امّا متعدّی به غیر نیست؛ امّا یک وقت مالِ مردم را می خورد که این کار، هم زشت است و اثم است و هم متعدّی به غیر است. آیه شریفه هر دو را می گوید؛ «و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» یعنی حمایت و کمک نکن نسبت به عملِ ناروا و زشت؛ چه مربوط به خودش باشد و چه تجاوز به غیر هم باشد.
در بعضی از روایات داریم که از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) درباره برّ و اثم سؤال می کنند که برّ چیست؟ و اثم چیست؟ روایت های مختلف داریم که این روایت را به خصوص عامّه نقل می کنند: «شخصی به نام وابصه می گوید: من آمدم خدمت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) در حالی که نمی خواستم شیئی از اثم و برّ را فروگذار کنم، مگر اینکه از حضرت پرسش کرده باشم. وقتی وارد شدم، حضرت فرمود: می خواهی بگویم چه می خواهی از من بپرسی؟ گفتم شما بگو یا رسول الله؛ حضرت فرمود: تو آمده ای پیش من تا از برّ و اثم سؤال کنی. سپس حضرت سه تا از انگشتانشان را جمع کردند و سه انگشتی بر سینه من زدند و فرمودند: برو از دلت و از روحت بپرس که برّ چیست؟ و اثم چیست؟ یعنی خوب و بد را خودت تمییز می دهی؛ نیا از من سؤال کن که خوب چیست و بد چیست.»[3]
این مطلبِ زیبایی است در روایت؛ یعنی هر انسانی خدا به او عقلِ عملی داده و زشت و زیبا را می شناسد؛ البته در صورتی که مسخ نشده باشد و آدم باشد. اسلام بر محور همان چیزی است که سازمانِ وجودیِ انسان است. احکامش هم همین طور است و بر اساس فطرت انسان است. بنابر این، از خودت، از دلت و از روحت بپرس. چرا از من می پرسی؟! برّ آن کاری است که وقتی انجام دادی دلت آرامش پیدا می کند؛ خودت از خودت شرمنده نیستی. وقتی آدم کار خیر و کار خوب می کند حالت طمأنینه و اطمینان دارد؛ به این می گویند برّ. امّا از آن طرف اثم یعنی چه؟ اثم و عمل ناروا، چیزی است که دلخراش است و روحت را آزار می دهد؛ ولو اینکه به روی خودت هم نیاوری. اگر کار دلخراشی کرده باشی، هرچه هم به تو بگویند کارت خوب بود، خودت در درونت عذاب می کشی.
ما در باب تعاریف می گوییم که گاهی شیئ را که می خواهند تعریف کنند، نمی خواهند ماهیت و مفهوم و حقیقتش را بگویند؛ بلکه آن را «تعریف به اثر» می کنند. مثلاً سؤال می کنی آتش چیست؟ می گویم آن چیزی که می سوزاند؛ این تعریف به اثر است. اینجا هم همین است. حضرت خواستند مطلب خوب جا بیفتد، لذا تعریف به اثر کردند. برّ چیست؟ همان عملی است که وقتی انجام دادی روحت و دلت آرام است؛ و إلّا برّ به معنای نیکی و عمل نیک است و آن منافات با این ندارد. اثم چیست؟ عملِ ناروا است. امّا اثرِعملِ ناروا روی روح و دل است؛ البته در صورتی که مسخ نشده باشد. بله، بعضی از افراد هستند که از انسانیت مسخ شده اند و مثل حیوان هستند؛ گناه که می کنند، لذّت می برند و کیف هم می کنند؛ وگرنه هر انسانی اینجوری نیست.
پس این آیه «و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان»، می گوید اگر بخواهید جامعه را اصلاح کنید این دو رکن لازم است؛ یکی تعاون، حمایت و همکاری در برّ و تقوی است و از آن طرف، عدم حمایت، کمک، مساعدت و شرکت در اثم و عدوان است. این است که موجب صلاح جامعه است و اگر این نباشد، آنجاست که روابط اجتماعی روابط فاسدی خواهد بود و این اجتماع سلامت نخواهد بود.
امام حسین(علیه السلام) هم محور حرکتش همین بود و روی همین تکیه کرده است؛ «و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان». اوّل خواستند از حضرت برای یزید تأیید بگیرند که ایشان تأیید نکرد و از مدینه به مکه رفت. بعد هم که شرایط برای از بین بردن اثم و عدوان فراهم شد، از آنجا حرکت کرد که این حرکت جنبه نهی از منکری داشت و اینجا بود که استعانت کرد، طلب حمایت کرد و فرمود بیایید حمایت کنید. لذا چند جور استعانه کرد؛ هم مستقیم و هم غیرمستقیم؛ استعانه های مستقیمش هم دو جور بود: هم فردی و هم اجتماعی و گروهی. دراینجا یکی از این موارد و بخصوص جملات امام حسین(علیه السلام) درباره اثم و عدوان را می خواهم مطرح کنم.
امام حسین(علیه السلام)حرکت کردند و آمدند. در بین راه رسیدند به ذی حَسم. ناگهان یکی از اصحاب بلند گفت «الله اکبر»؛ تکبیرگفت. گفتند چه شده است؟! گفت نخلستان هایی می بینم. گفتند: در این بیابان قفر و بی آب و علف؟! او خیال کرده بود که نزدیک کوفه رسیده اند. یک نگاه دیگر کرد و گفت نه آقا! این ها درخت و نخلستان نیست؛ این ها نیزه ها و اسب هاست. نزدیک شدند و دیدند حُرّ است که به همراه هزار نفر از لشکریانش آمدند سر راه امام حسین(علیه السلام). ابتدا امام حسین(علیه السلام) چون دستور داده بود در منزل قبلی آب زیاد بردارند، فرمود: این ها تشنه هستند، به این ها آب بدهید، هم به خودشان، هم به مرکب هایشان. حتی خودِ امام حسین(علیه السلام) آمد و با دست مبارکش به این ها آب داد؛ مشک آب را گذاشت جلوی دهان یکی از این ها و فرمود بخور... .
اوّل حضرت از حُرّ سؤال کرد: «لنا أو علینا؟» آمده ای من را حمایت کنی؟ «تعاونوا علی البرّ و التقوی» یا نه؟ گفت: نه؛ من از کوفه نیامده ام که شما را حمایت کنم؛ بلکه عکسِ این است. نزدیک ظهر شد و امام حسین(علیه السلام) رو کرد به حُرّ و گفت: شما بروید نمازتان را بخوانید. حُرّ گفت نه، شما بایستید، ما اقتدا می کنیم. سعادتمندِ عجیبی است این حُرّ!
امام حسین(علیه السلام) نماز ظهرشان را خواندند و تمام شد و بعد هم صحبت هایی کردند؛ بعد هم نماز عصر را خواندند و بعد از نماز عصر خطبه خواندند؛ یک بخشی از کلمات امام حسین(علیه السلام) را می خوانم که اساسِ مطلب را مطرح می کند: «أیّها الناس، إنّ رسول الله(ص) قال: مَن رأی سلطاناً مستحّلاً لحرام الله (یا....)ناکثاً لعهدالله مخالفاً لِسُنَّةِ رسول الله یعمل فی عباده بالإثم و العدوان» مردم! بدانید که پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله وسلم) این را گفته است که اگر کسی دید حاکمی را که حرام های خدا را می گوید حلال است و عهد الهی را شکسته است و مخالفت با سنت پیغمبر می کند و در بین مردم رواج می دهد اثم و عدوان را «فَلَم یُعَیِّر علیه بفعلٍ و لا قول» کسی با او مقابله نکند چه عملاً، چه لفظاً و نهی از منکرنکند؛ «کانَ حقّاً علی الله أن یدخلَه مدخل....» یعنی اگر کسی این وضع را ببیند و چیزی نگوید و هیچ کاری هم نکند سزاوار است که خدا او را به جهنم ببرد. «ألا و إنّ هؤلاء قد ألزموا طاعة الشیطان» بدانید این هایی که بر سر کار هستند، این ها رفته اند به دنبال کارهای شیطانی، «و ترکوا طاعة الله» و از طاعت الهی دست برداشته اند؛ «و أظهروا الفساد» این ها فساد را در جامعه ترویج می کنند و اشاعه می دهند؛ «و عطّلوا الحدود... و أحلّوا حرام الله و حرّموا حلال الله...»[4]
امام حسین(علیه السلام) مطلب را روشن و زیبا بیان می کند که مسئله، مسئله اثم و عدوان است و اگر کسی بتواند در مقابل این ها بایستد و نایستد، به جهنم می رود و این موجب فساد جامعه می شود. بعد هم همه شان را دعوت کرد که بیایید کمکم کنید. حتّی من در بعضی از تواریخ دیده ام که حضرت با حُرّ خصوصی هم صحبت کرد و به او گفت: «خودت بیا؛» یعنی از شخص حُرّ استعانت کرد. حُرّ هم جواب مثبت داد. امّا می دانید کِی؟ روز عاشورا... .
می نویسند در روز عاشورا ابتدا امام حسین(علیه السلام) با حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) آمدند و ملاقاتی با عمر سعد(لعنةالله علیه) داشتند. به اصطلاح، سَرانِ این طرف با سَرانِ آن طرف ملاقات کردند. حُرّ هم با عمر سعد و در جرگه آن ها بود. امام حسین(علیه السلام) آنجا هم شروع کرد این ها را موعظه کردن و تذکردادن و... ؛ بعد هم پیشنهادهایی کردند که هیچ کدام را عمر سعد نپذیرفت. خوب، امام حسین(علیه السلام) اتمام حجّتش را کرد و برگشت. در تاریخ و مقاتل می نویسند حُرّ رو کرد به عمر سعد و گفت: هیچ کدام از پیشنهادهای امام حسین(علیه السلام) را نمی پذیری تو؟ عمر سعد گفت: نه، با او جنگی کنم که آسان ترین چیزش این باشد که سرها از بدن ها و دست ها از پیکرها جدا شود. اینجا بود که حُرّ جدا شد از عمر سعد و آمد کنار.
مهاجر بن اوس می گوید: دیدم حُرّ سوار بر مرکب شده است و آرام آرام دارد می رود؛ امّا بدنش می لرزد و حال دیگری دارد. به او گفتم حُرّ، این چه حالی است که در تو می بینم؟ اگر از سرداران بزرگ کوفه از من سؤال می کردند، من از تو تجاوز نمی کردم و می گفتم بزرگترین سردار کوفه حُرّ بن یزید ریاحی است. گفت ای مهاجر! به خدا قسم خودم را بین بهشت و جهنم می بینم؛ تعاون به برّ و تقوی کنم یا از آن طرف شوم و به اثم و عدوان تعاون کنم؟ بعد قسم خورد و گفت به خدا قسم، و الله، جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمی کنم. مهاجر بن اوس می گوید دیدم حُرّ آرام آرام دارد می رود سمت خیام امام حسین(علیه السلام) و این جملات را می گوید: «الهی إلیکَ أَنَبتُ فَتُب عَلَیَّ» خدایا! من رو به سوی تو آوردم؛ توبه من را بپذیر؛ من را قبول کن. «فَإنّی و قد أرعَبتُ قلوب أولیائک و أولادَ بنتِ نبیِک» ای خدا! من دل های دوستان و اولیاء تو را لرزاندم؛ دل های فرزندانِ دختر پیغمبر را لرزاندم... .
حُرّ آرام آرام نزدیک خیام امام حسین(علیه السلام) رسید. من نمی دانم با چه هیأتی بود؛ امّا از جمله ای که امام حسین(علیه السلام) به او گفته است، معلوم می شود که یا سرش را پایین انداخته بود یا از اسب پیاده شده بود و صورتش را روی زمین گذاشته بود؛ چون امام حسین(علیه السلام) که آمد به استقبالش اوّلین جمله ای که به او گفت این بود که «إرفع رأسَکَ یا شیخ». سرت را بلندکن، چرا سرت را به زیر انداخته ای؟ اگر اینجا نیامده بودی سر به زیر بودی؛ امّا حالا دیگر سربلندی. حُرّ رو کرد به امام حسین(علیه السلام) و عرض کرد «هَل لی مِن توبة؟...»
آیت الله مجتبی تهرانی
[1]. سوره مائده، آیه 2
[2]. این مباحث ازنطرعلمی پیچیدگی دارد، ولی بایدگفته شود.
[3]. بحارالأنوار، 17، 228؛ أَنَّ وَابِصَةَ بْنَ مَعْبَدٍ الْأَسَدِيَّ أَتَاهُ فَقَالَ لَا أَدَعُ مِنَ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ إِلَيْكَ يَا وَابِصَةُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دَعْهُ ادْنُهْ يَا وَابِصَةُ فَدَنَوْتُ فَقَالَ أَ تَسْأَلُ عَمَّا جِئْتَ لَهُ أَوْ أُخْبِرُكَ قَالَ أَخْبِرْنِي قَالَ جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ قَالَ نَعَمْ فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا وَابِصَةُ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ بِهِ النَّفْسُ وَ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ بِهِ الصَّدْرُ وَ الْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَ جَالَ فِي الْقَلْبِ وَ إِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ وَ أَفْتَوْك.
[4] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص: 382
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ- مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ- نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ- يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ- ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ- كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ- وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ- وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ- وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْ ءِ- وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ- وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص- وَ قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ- أَنَّكُمْ لَا تُسَلِّمُونِّي وَ لَا تَخْذُلُونِّي- فَإِنْ وَفَيْتُمْ لِي بِبَيْعَتِكُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ حَظَّكُمْ وَ رُشْدَكُمْ- وَ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي- وَ وُلْدِي مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ- وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُمْ- فَلَعَمْرِي مَا هِيَ مِنْكُمْ بِنُكْرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أَخِي- وَ ابْنِ عَمِّي وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ- فَحَظَّكُمْ أَخْطَأْتُمْ وَ نَصِيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ- فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ- وَ سَيُغْنِي اللَّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلَامُ.