حقیقت مرگ, گناه, اعتقادبه آخرت, اهل کتاب, برزخ, قبرشرعی, قبرتکلیفی
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیا لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم الصادقین و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین»
[1] ؛ این دو تا آیه در آخرهای سوره مبارکه جمعه است که عزیزان ما نوعا شاید حفظ باشند یا زیاد خوانده باشند و بالاخره ترجمه آیات قریب به این مضامین است که ای پیغمبر بگو به این یهودی ها اگر گمان می کنید که شما دوستان خدا و عزیزان خدا هستید و شما فقط در بین مردم این خصیصه را دارید، آرزوی مرگ بکنید مجسم کنید مردن را ببینید چطور است حال شما اگر راست می گویید؛ چون یهودی ها خیلی سنگ دوستی خدا را به سینه می زدند نحن احب الله؛ در قرآن است که ما عزیزان خدا هستیم، بعد می فرماید:« و لا یتمنونه ابدا» [2] ؛ اصلا اینها آرزوی مرگ نمی کنند فکر هم نمی کنند، به خاطر آن اعمالی که از پیش فرستاده اند، خودشان می دانند چه کاره هستند «و الله علیم بالظالمین» [3] ؛ یعنی خداوند متعال علم دارد به حال ظالمان و ستمگران ولو خودشان ادعاهایی بکنند ولو خودشان را خیلی در جامعه بخواهند نیکو قلمداد بکنند، خدا با خبر است. بله عرض می کنم حضور شما که شاید مقصود از این آیات این باشد که آدم در نفس خود یک مراجعه ای بکند ببیند با مرگ میانه اش چگونه است، نه این که بگوید خدایا مرگ من را برسان نه همین که مراجعه به نفس بکند که اگر مرگ بیاید چی می شود .
اما علل ترس از مرگ، یکی از عوامل ترس از مرگ گناه است که در این آیه اشاره شده است. خوب مسلم است که این آیه در مورد کسانی است که در مورد آخرت اعتقاد داشته اند؛ همین یهودی ها، مسیحی ها اعتقاد به آخرت دارند البته کتاب اصلی اینها تحریف شده است، تعارفی نداریم آن توراتی که به حضرت موسی نازل شده است یا آن انجیلی که بر حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام نازل شده است، اینها تحریف شده است و این یک بحث علمی است، خیلی واضح است که این دو تا کتاب تحریف شده است هم عهد عتیق، هم عهد جدید وقتی نگاه می کنید در این کتاب ها می بینید که پایه های قوی شرک کاملاً پایه گذاری شده است و ما به اینها می گوییم که ما اصل دین شما را قبول داریم بله می دانیم یک روزی یک پیغمبری داشتید یک روزی شما کتابی داشتید و عرفاً به اینها «اهل کتاب» گفته می شود بالاخره اینها اهل کتاب اند و در اسلام یک حرمتی دارند به این معنا که اگر چنانچه اهل کتاب در زیر پرچم اسلام به زندگی ادامه بدهند و علیه اسلام و مسلمین نقشه نکشند به اینها گفته می شود کافر ذمی، یعنی کافری که در زیر پرچم اسلام زندگی می کند احترام اسلام و مسلمین را حفظ می کند علنی نمی آید بیرون شراب بفروشد، گوشت خوک بخورد و از این کارها را بکند این را می گویند کافر ذمی و کافر ذمی جانش و مالش محترم است و کسی حق تعرض به اینها را ندارد، اینها حتی ازدواجشان هم محترم است و ما حق نداریم به زنان اینها هم حتی نگاه بد بکنیم حالا می روند در کلیسا یا در هر کجا و حتی ازدواج هایشان هم به هر عنوان اسلام صحیح دانسته است. روایت داریم که حضرت صادق علیه السلام یک ارادتمندی داشت غلام خود را صدا می زد و غلام نمی شنید یا جواب نمی داد بالاخره این مرد عصبانی شد گفت: یابن الزانیه نعوذ بالله ای پسر زن زناکار حضرت خیلی ناراحت شد چون توقع نداشت، باور کنید که حضرت حتی تا آخر عمر با آن مرد حرف نزد یعنی آدمی بوده است که از او توقع نبوده شاید از آن حالتش توبه نکرد حضرت برای همین با او حرف نزد به هر حال حضرت بعد به او فرمود که چگونه جرات کردید به مادر این توهین کنید؟ خلاصه این مرد آمد کار خودش را توجیه کند گفت: یابن رسول الله مادر این مشرک است و برای این گفتم زانیه. حضرت فرمود: ندانستی که ازدواج هر قومی محترم است در هر کجای دنیا هر کس از این مراسم با هم دارند و می روند با آن مراسم ازدواج می کنند و این محترم است.گفتیم یکی از علل ترس از مرگ، گناه است که عرض می کنم که انسان گنهکار است و می ترسد خلاصه بمیرد که اینها بماند گردنش.
یکی دیگر از عوامل ترس از مرگ، ندانستن حقیقت مرگ است دقت می کنید چی عرض می کنم. ببینید ترس از مرگ باید علمی باشد نه عوامانه، یک پیغمبر که دریای علم است از مرگ می ترسد یک نفر آدمی که هیچ سوادی ندارد او هم از مرگ می ترسد این دو تا ترس فرق دارد با هم، زن ها معمولا دیدم از مرگ خیلی می ترسند ولی با هر کدام صحبت کردم دیدم ترس او عوامانه است و علمی نیست توجه کردید، یک مثلی بگویم می گویند دو تا مجتهد نشسته بودند بحث می کردند، خلاصه می گوید بحث در گرفت و یکی از این مجتهدین ناراحت شدو برگشت به او گفت که من الان می فهمم تو چی می گویی یک وقت نوکر این مجتهد برگشت گفت من هم نمی فهمم، گفت تو ساکت باش. نمی فهمم من با نمی فهمم تو خیلی فرق دارد بله یک وقت آدم نالایقی است مثل من می گویم نمی فهمم واقعا نمی فهمم ولی یک بزرگی است نمی فهمم او به معنای می فهمم می شود توجه کردید. آقا یک نفر عالم و دانشمند است ولی از مرگ می ترسد چرا برای این که انبیا و اولیا خبر دادند حساب هست، کتاب هست، سوال می کنند امیرالمومنین سلام الله علیه در یک خطبه ای می فرمایند: که در پیش روی شما گردنه های بزرگی است، منازل ترسناکی است، حتماً باید به آن منازل وارد بشوی، این ترس علمی است. امیرالمومنین دارد خبر می دهد، اولیا خبر می دهند، قرآن خبر می دهد. یکی می گفت که اگر از قبر آدم یک هواكش بگذارند بالا عیبی ندارد گفتم آخر اینها را برای چه می پرسی، می گوید آدم را دارند جای تنگ و تاریک می گذارند خب آدم دلش می گیرد دیگر این را متوجه نمی شود که این عبای مرا ببرند یا این لباس مرا یا این پیراهن شما را اصلاً ببرند بیاندازند در چاه به شما چه می شود خودت هم بایستی سر چاه تماشا کنی هیچ طوری ات نمی شود این بدن را که دفن می کنند روح مشفق است کاملاً دارد تماشا می کند و می بیند که جسد را برده اند گذاشته اند آن جا، عین تو که بایستی در کنار گودالی پیراهنت را ببرند بیاندازند در آن گودال حالا پیراهن ترا بیاندازند در آن گودال تو دلت می گیرد دلت می خواهد آن جا شیشه باشد مثلاً این ترس های عوامانه است چرا چون حقیقت قبر به او گفته نشده است. عنایت کنید قبر دو معنا دارد: یک قبر فقهی و تکلیفی داریم یعنی کسی که از دنیا رفت ، مومنین واجب است او را دفن کنند این مساله شرعی است باید یک جایی را بکنند عرض کنم حضور شما آداب دارد، شرایط دارد بله این قبر فقهی و تکلیفی است توجه فرمودید خوب باید ببرند بگذارند آن جا حالا اگر کسی مرد ما مجاز هستیم ببریم او را در بیابان و برگردیم نه؛ مگر در یک مواردی یک کسی در کشتی از دنیا رفت خدا آن قدر عزت مومن را خواسته حتی مومن مرده هم عزیز است، بله آنقدر عزیز است این مرده مومن ولو مرده می فرماید صبر نکنید که کشتی برسد به ساحل بروید تابوت بیاورید و همان جا نمازش را بخوانید یک چیز سنگین به او ببندید بیندازید ته دریا این قبر او همان جا است. بله وقتی زید بن علی علیه السلام پسر حضرت سجاد سلام الله علیه- که مرد بزرگی بود- به شهادت رسید برداشتند بدن او را جمعی از شیعیان بالاخره جنگ بود نمی توانستند کاری بکنند همان اندازه فرصتی را به دست آوردند که زیر شن های ساحل رودخانه مخفی کردند دشمن فهمید آمد این بدن را گرفت و پیدا کرد و زدند به دار، بدن زید بن علی چهار سال بر بالای دار بود، چهار سال آفتاب بر بدن می تابید باد بر آن می وزید منتها کرامت آن بود که نمی پوسید بنی امیه می خواست از مردم زهر چشم بگیرد چهار سال نگهبان می گذاشتند که کسی بدن را پایین نیاورد.بعدها وقتی امام صادق علیه السلام این قضیه را شنیدند داریم که حضرت فبکاء باعلی صوته حضرت گریه کرد با صدای بلند و فرمود:چرا یک پارچه آهن نبستید به این برود زیر آب توجه کردید. خب این یک قبر است عنایت بفرمایید گفتم که مشکل است و اما یک قبری هم داریم که می گویند قبرش روشن شد، این قبر تاریک می شود، تنگ می شود، اینها هم هست دیگر درست است، این کدام قبر است که فشار می دهد این را اگر آدم نفهمد این آن وقت ترسش می شود یک ترس جاهلانه آن وقت می گوید قبرم از شیشه باشد و آن یکی می گوید قبرم هواكش داشته باشد که دیگر نمی خواهد مثال بزنیم بهشت زهرا پر است، جاهای دیگر پر است ولی یک قبر دیگر است که نالة انبیا و اولیا بلند است از تاریکی آن می ترسند از تنگی آن می ترسند می فرماید:« اما روضه من ریاض الجنه» [4] ؛ قبر یا باغی است از باغ های بهشت «او حفره من حفر النیران» [5] ؛ یا گودالی است به گودال آتش، کدام قبر است همین قبر است یعنی همان قبری که بهشت زهرا است؟ علامه مجلسی قدس الله روحه می فرماید: اخبار زیادی دلالت دارد بر این که آن قبری که گشاد می شود و تنگ می شود و تاریک می شود یا نورانی می شود آن قبر این قبر نیست آن محل بودن روح است در برزخ توجه کردید. حالا بفرمایید که روح مگر فشار بدهند طوری می شود عزیز من فشاری که بر روح وارد می شود به معنای خود فشار است توجه کردید نعمتی که آن می بیند و لذتی که می برد به نسبت خودش است. می خواهم مثال بزنم حاج ملا احمد نراقی رضوان الله علیه نقل می کند می گوید: عید نوروز بود رفتیم قبرستان تخت فولاد اصفهان سر قبری نشستیم یکی از اینها به شوخی گفت به صاحب قبر بابا امروز عید است ما هر کجا برویم شیرینی و چایی می دهند تو چرا آنقدر بی تفاوتی؟ خواست شوخی بکند یک دفعه از قبر صدا آمد که ما هم حاضریم شیرینی بدهیم گفت عجب ما دیگر ناراحت شدیم و وحشت کردیم گفت وحشت نکنید بفرمایید خواهش می کنم قبر باز شد دیدیم عجب جای روشنی است از پله ها رفتیم یک صحن بسیار زیبا،رفتیم دیدیم یک باغی است حجره هایی دارد گل ها خیلی زیبا نشست و گفت آقا بفرمایید شیرینی و چایی شوخی نداریم شیرینی خوردیم و چایی ، خیلی بهره مند شدیم و بعد گفتیم تو چی کاره ای گفت من یک قصاب بودم گفتیم از کجا به این مقام رسیدی گفت یکی این که در کسبم امین بودم و یکی این که نماز اول وقت من ترک نشد اگر اذان می شنیدم مغازه را رها می کردم و می رفتم این دو تا کار من بوده امانت در کسب و نماز اول وقت بعد می گوید گفتیم خداحافظ آمدیم بیرون دیدم همین قبرستان است و قبر بسته شد مثل این که داشتیم خواب می دیدیم خوب جواب این چی است، این طور خبرها دو رقم است قسم اول چی است دروغ است قسم دوم که صحیح است، چگونه صحیح است آخر شما که می گویید از این قبرها آتش در نمی آید اخبار می گوید در نمی آید ، جواب این است که قسم اول دروغ است، در قسم دوم که صحیح است مثل ملا احمد نراقی جواب این است که می گوییم اینها مکاشفه بوده است نه این که واقعا از آن قبر آتش بیرون می آمده خدا این منظره را ساخته که اینها بفهمند این جا یک عبد صالحی دفن شده است. پس یک جواب داده شد، جواب دوم خوب شما گفتید که قبر تکلیفی و شرعی است قبر آن جا است پس چرا می گویند برویم زیارت قبور پس چرا می گویند ما برویم سر قبر مرده ها بنشینیم ما را می بینند می فهمند و انس می گیرند بله اینها درست است برویم با آن قبر مانوس بشویم انس بگیریم این همه تشویق در روایات و خیلی دلایل داریم سر این قبور می رویم متوجه می شود آدم خوشحال می شوند اگر آدم لطیفی باشد علی کل حال وقتی روایت می گوید برو این قدر ثواب دارد اینها با شما مانوس می شوند و خوشحال می شوند. توجه کردید خیلی خوب پس علل ترس از مرگ یکی گنهکاری و یکی ترس جاهلانه از مرگ است و ندانستن علت مرگ، که باید ترس علمی باشد.
بله خود امیر المومنین خیلی یاد قبر و قیامت می کرد ، حضرت وقتی با فرق شکافته در بستر افتاده بود یک حرفی زد یکی این که آدم می فهمد یکی از علل ترس از مرگ دوری از خدا است آدم به خدا نزدیک بشود از مرگ نمی ترسد یک چیزی هم که از این کلام فهمیده می شود مظلومیت آقا است که چه خون دلی داشت عبارت را دقت کنید آقا دو سه کلمه حرف زد فرمود: وقتی که شمشیر به فرق من اصابت کرد احساس کردم «ما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد» [6] ؛ این کلمه قارب را دقت کنید می دانید به چی می گویند قارب به کسی می گویند که شب هنگام در بیابان تشنه باشد آدم اگر روز در بیابان تشنه باشد روز روشن است ممکن است از رفت و آمد انسان ها از سبزه و گیاه از تلالو خود آب به آب رهبری بشود اما شب یک این که آب دیده نمی شود ،حیوانات دیده نمی شود، دوم این که به هر طرف برود چیزی او را تهدید می کند به هر سمتی حرکت بکند ترجیح بلا مرجح می شود در نصف شب توی ظلمت تشنه است یتیمی بچه هایش در برابر چشمش مجسم است و دارد از زندگی ناامید می شود یک همچین آدمی را می گویند قارب اگر این آدم یک دفعه ببیند به چشمه رسید چه حالی می شود خوشحالی او را می شود تصور کرد جانم به قربانت یا امیرالمومنین می فرماید: وقتی شمشیر به سر من اصابت کرد مثل تشنه شب هنگام بیابان بودم که به آب رسیدم «و ما کنت الا کقارب ورع و طالب وجد» [7]؛ این امام ما است مرگ این طور برخورد می کند صلی الله علیک یا امیر المومنین مجسم کنید الان با رنگ پریده در بستر افتاده بیایید برویم یک لحظه آقا را عیادت کنیم ببینیم حالش چطور است می گوید شیعیان دور منزل امیرالمومنین را گرفته بودند تا بروند آقا را ببینند حضرت مجتبی سلام الله علیه آمد بیرون فرمود مردم خدا جزای خیر به شما بدهد امام شما حالش مساعد نیست بروید منازل خود می گوید همه برگشتند رفتند من دیدم نمی توانم، پای رفتن ندارم ماندم حضرت آمد بیرون فرمود اصلان مگر حرف من را نشنیدی عرض کردم یا بن رسول الله شنیدم ولی سوگند به خدا پای رفتن ندارم اگر شد یک لحظه اجازه بگیرید من مولایم را ببینم حضرت مجتبی رفت داخل آمد بیرون فرمود بیا می گوید وقتی وارد شدم چه دیدم امام زمان دیدم آقا دستمال زردی به سرش بسته است شیر خدا در رختخواب افتاده است می گوید دیدم این رنگ مبارک آن علی که از صدای تکبرش دل شیر آب می شد آن علی با رنگ پریده افتاده می گوید هر چه دقت کردم بفهمم زردی رخسار مولا بیشتر است یا زردی دستمال بیشتر است نفهمیدم صلی الله علیک یا سید الوصیین .
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1].جمعه/ آیات 6 و 7
[2].همان
[3].همان
[4]. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج 6 / 275
[5].همان
[6]. نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 379
[7].همان