بسم الله الرحمن الرحیم

سخنران استاد فرحزاد

«السَّلام علیک یا اباعبدالله وعَلی الارواحِ التی حَلَّت بِفِنائِک عَلَیکَ مِنّی سَلامُ اللهِ ابداً ما بَقِيتُ وََبقیَ اللیلُ وَ النَّهار و لا جَعَلَهُ الله آخِرَ العَهدِ منی لِزیارَتکُم السَّلام علَى الحُسین و علی عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ » [1]

«قال مولانا حسن بن عسگری علیه السلام: وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ التَّهْلُكَةِ إِلَّا مَنْ يُثْبِتُهُ اللَّهُ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِهِ» [2]

  • امـروز امـیـر در مـیـخـانـه تـویی تـوفـریـاد رس نـالـه مـسـتـانه تـویی تـو
  • مرغ دل ما را که به کـس رام نگردد آرام تـویـی دام تـویـی دانـه تـویی تـو
  • چهره گل اندلیبان راغزل خوان می کند دیدن مهدی هزاران درد درمان می کند
  • مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهارمن گلی دارم که عالم راگلستان می کند

فضیلت صلوات

یکی از خاصیت های صلوات، خشنودی دل محمد(ص) و آل محمد(ع) است. همان طور که کسی به ما دعا کند؛ یاد ما باشد؛ هدیه ای بدهد؛ ما خوشحال می شویم. صلوات به پیامبر(ص) و آل پیامبر(ع) دسته گل دادن است. نزول لطف و برکات خدا را بر پیامبر و آلش در خواست می کنیم. استجابت این دعا هم حتمی است. یکی از خاصیت های صلوات تبدیل است. یعنی بدی ها را به خوبی تبدیل می کند. خارها را به گل تبدیل می کند. تاریکی ها را به نور تبدیل می کند.

بخشی از فضیلت روز جمعه

روز جمعه، که سید ایام است. متعلق به چکیده همه امام ها علیهم السلام و انبیا علیهم السلام و مولی و ولی نعمتمان امام زمان(عج) است. هم ولادت حضرت(عج) در نیمه شعبان در روز جمعه بوده، و هم مهمترین حادثه تاریخ یعنی ظهور امام زمان(عج) در روز جمعه است. که باید زیاد منتظر بود؛ و زیاد دعا کرد.

توجه آیت الله میلانی به امام زمان علیه السلام

مرحوم، آیت الله میلانی(ره) از مراجع بزرگ در مشهد بودند مرحوم علامه طباطبایی معتقد بودند؛ که در آن زمان ایشان اعلم است. یکی از ویژه گی های آیت الله میلانی این بود؛ که نسبت به امام زمان(عج) علاقه و ارادت خاص داشت. دراتاق ایشان نام زیبای امام زمان(عج) را بالا سر ایشان تابلو کرده؛ و نصب کرده بودند. زیر نام امام زمان می نشستند و زیر نام امام زمان هم فرموده بودند: این بیت را بنویسید.

  • بالای سرم نام تو را نقش نمودمیعنی که سرم باد به فدای قدم تو

یکی از دوستان می فرمودند: که ما یک موقعی به محضر ایشان شرفیاب شدیم. از ایشان تقاضای موعظه و نصیحت نمودیم. مرحوم آیت الله میلانی فرموده بودند: که هر روز هزار و چهار صد و چهل، دقیقه است، فرموده بودند: هزار و چهار صد و سی و پنج دقیقه اش را مشغول کارهای دیگرتان باشید اما پنج دقیقه از عمرتان را هر روز وقف امام زمان بکنید. در این پنج دقیقه انسان می تواند دعا برای حضرت بخواند یا ذکر صلوات هدیه کند یا زیارت آل یاسین که از بهترین زیارت ها است را هدیه کند

سفارش به قرائت زیارت آل یاسین

یکی از بزرگان می فرمودند: اگر می توانید هر روز یک بار و اگر نمی توانید؛ هفته ای یک بار یا ماهی یک بار زیارت آل یاسین را بخوانید در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد.

ارزش عمر و باقیمانده حیات

گفت:

  • هر نفس زانفاس عمرت گوهری است آن نفس سوی خدایت رهبری است.

به قول حافظ می فرماید:

  • وقت را غنیمت دان هرقدر که بتوانی حاصل ازحیات ای جان یک دم است تادانی

حیف که این گوهر پر قیمت مفت از دست ما می رود. امیر المومنین می فرماید: «بقيّة العمرلا قيمة لها»[3] بقیه عمر که باقی مانده است قیمت ندارد. باید قدر بدانیم. عمر که گذشته، دیگر نمی توانی برگردانی. الان باید بقیه عمرت را دریابی. ما روایت داریم که اگر کسی بقیه عمرش را توبه کند و بندگی کند؛ خدا گناهان گذشته اش را عفو می کند. «لم یاخذه بما مضی من عمره» یعنی آنچه از عمرش گذشته خدا قلم عفو می کشد. اما اگر بقیه عمرش را هم به بطالت و گناه گذراند می فرماید: «اخذت بما مضی و بما یاتی» یعنی هم به گذشته و هم به آینده اش مآخذه می کند. لحظه ای که انسان به بندگی و اطاعت گذرانده است. اصلا نمی شود قیمت روش گذاشت. اما عمری که انسان به بطالت و گناه گذرانده است. چه قدر خسارت دیده است.

یکی از علل غیبت

احمد بن اسحاق قمی، نماینده امام حسن عسگری(ع)، در قم بود. که مسجد معروف امام حسن عسگری را به دستور حضرت در قم بنا نهاده است. امام یازدهم برای ایشان نظر ویژه ای داشته اند. در یکی از سفرها، حضرت فرزندشان امام زمان (عج) را به ایشان نشان دادند. امام زمان در خطر بوده، به همین علت امام یازدهم فرزندشان را به خیلی ها نشان نمی دادند.

خلفای طاغوت روایات زیادی از پیامبر(ص)داشتند، که جانشین دوازدهم من طاغوت ها را از بین می برد، دنیا را پر از عدل و داد می کند. خیلی ها مخصوصا خلفا با امام زمان(عج) دشمن بودند. برای همین تولد حضرت مخفیانه بوده است. حامله گی حضرت نرگس خاتون مثل مادر حضرت موسی(ع) آثارش خیلی معلوم نبود. مخفیانه بوده است .

راه نجات از هلاکت در زمان غیبت

امام حسن عسگری(ع)، به احمد بن اسحاق فرمود: «قال وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو مِنَ الْهَلْكَةِ فِيهَا إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِمْ وَ وَفَّقَهُ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ الْفَرَج»[4] خدا قسم این فرزندم غیبت طولانی خواهد داشت. و در زمان غایب بودن این آقا کسی از گمراهی و هلاکت نجات پیدا نمی کند مگر با دوشرط کسی که خدا دلش را دراعتقاد بر ولی نعمت زمان امام زمان علیه السلام ثابت نگه دارد و خدا توفیق بدهد که برای تعجیل در ظهورش دعا کند.

امام زمان علیه السلام واسطه فیض الهی

امروز ما معتقدیم واسطه فیض عالم امام زمان است. «أين وجه اللّه الّذى إليه يتوجّه الاولياء؟ اين السّبب المتّصل بين الارض و السّماء»[5] یعنی کجاست اون آقایی که واسطه بین زمین و آسمان است امام زمان(عج) نماینده خداست. و تمام فیوضات از طریق امام زمان(عج) به خلق می رسد. که روایت داریم اگر امام نباشد زمین اهل خودش را فرو می برد. بلکه طومار نظام هستی پیچیده می شود.

لزوم شناخت امام زمان

پیامبر(ص) خدا فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[6] این روایت را در بیشتر از بیست و چهار منبع از منابع معتبر اهل سنت هم آورده اند. فرمود: اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد؛ به مرگ جاهلیت قبل اسلام یعنی به مرگ کفر یا بت پرستی از دنیا رفته است. خدا نماینده دارد و باید نماینده اش را هم باید قبول داشت. روایت است که اگر کسی آخرین وصی پیامبر را انکار کند. مثل اینکه بقیه اوصیا را رد کرده است. «المنکر آخرنا کلمنکر اولنا».

استغاثه به امام زمان در سختی ها (خاطره)

یکی از علمای سید قم فرمودند: من یک شب خواب دیدم مکه رفته ام. دارم دور خانه خدا طواف می کنم. می فرماید: بعد از دیدن این خواب یک شوقی در من ایجاد شد که امسال مکه بروم. گفت: رفتم دنبال گذرنامه که گذرنامه بگیرم گفتند: آقا امسال پرونده حجاج بسته شده است. انشا الله سال دیگر گفت رفتم تهران اداره مرکزی گذرنامه اونجا هم همین جواب را دادند. هر چی می آمدم می رفتم کارم درست نمی شد. گفت: سر پرست اداره گذرنامه تهران یک سرهنگی بود. یک مقدار تند و خشن بود. از بس که بنده رفته بودم اداره گذرنامه روز آخر عصبانی شد. گفت: آقا سید فردا اگر این جا پیدایت بشود؛ یک پرونده ای برایت درست می کنم تو زندان می اندازمت. برو پی کارت گذر نامه برای امثال تمام شده است. برو سال دیگر درست می کنیم. من هم برگشتم به قم مادر و برادرم هم آن سال عازم مکه بودند. گفتند: فلانی چکار کردی؟ گفتم این طوری شد. گفتند: چه اصراری داری باشد سال دیگر می روی. گفتم نه من باید امثال بروم.

گفت: خلاصه من آمدم آن شب با خدا خلوت کردم. گفتم: خدایا من امثال می خواهم مکه بروم. تو می توانی درست کنی خودت یک جوری درست کن. این گره کار ما را باز کن. گفت آن شب وضو گرفتم هر جور بلد بودم از خدا التماس کردم که کارم را راه بیندازد. روایت داریم خدا بنده سمج و گدای سمج در خانه ش را دوست دارد. پیش خلق دست دراز کردن؛ خوب نیست. خدا هیچ وقت اجازه نداده است. گفت:

  • بر در بی مروت دنیا چند می نشینی که خواجه کی به در آید.

«إِنَّ اللَّهَ كَرِهَ إِلْحَاحَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذَلِكَ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ يُحِبُّ أَنْ يُسْأَلَ وَ يُطْلَبَ مَا عِنْدَهُ» [7] یعنی خدا دوست ندارد؛ که بندها در خانه ای بنده دیگر بروند. ولی دوست دارد؛ در خانه خودش بیایند. گفت فردا با کمال پر رویی سوار ماشین شدم. و به اداره گذرنامه تهران رفتم. گفت: در اداره که رسیدم نگهبان گفت: حاج آقا چاکرتم، نوکرتم کجا بودی؟ ما در به در دنبال شما بودیم. خدایا برخورد دیروزی چی بوده امروزی چی است؟ کار همیشه از بالا باید درست بشود. خدا را ببین، همه هستی در اختیارت است.

گفت: رفتیم اتاق رئیس بلند شد و گفت حاج آقا خوش آمدی ما هم به روی خودمان نمی آوردیم؛ که برخورد دیروزی چی بود امروزی چی است؟ گفت: حاج آقا عکس آوردی؟ گفتم نه گفت: بروید یک عکاس بیاورید. عکسی از ما گرفتند. نمی دانم چند دقیقه شد؛ گذرنامه مهر خورده آماده دو دستی تحویل ما دادند. گذرنامه را گرفتم و تو جیبم گذاشتم. و گفتم: می شود یک سئوال از شما بکنم؟ گفت: بفرمایید. گفتم چه طور شد اخلاقت امروز یک جور دیگر شده است؟ گفت: حالا که پرسیدی بگذار بگویم. راستش من دیشب رفتم بخوابم دلم درد گرفت. هی شدت پیدا کرد. گفت سه تا دکتر بالا سرم آوردند. از درد به خودم می پیچیدم. (قرآن می گوید: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ»[8] هر مشکلی که به تو می رسد کار خودت است. مگر اولیای خدا که آنها برای ترفیع درجه مشکلی براشون پیش می آید. عموم خلق مشکلاتشان عکس العمل عمل خودشان است).

گفت: ازدل درد داشتم میمردم. گفت خانمم به من گفت سرهنگ ما هر کاری که از دست مان بر آمد از دکتر و درمان کردیم. شما نکند یک کاری ظلمی کردید؟ دلی را شکستید؟ می گفت: اول مغرور بودم گفتم: نه بعد یک مقدار فکر کردم یاد شما افتادم. گفتم: چرا امروز دل یک سیدی را خیلی رنجاندم. گفت: همین است می توانی کارش را راه بندازی؟ گفتم: بله اگر بخواهم می توانم. گفت: نیت کن کارش را راه بندازی. گفت: به محض این که نیت کردم کار شما را راه بندازم؛ آب روی آتش، دل دردم پرید. بلند شدم نشستم فهمیدم که آه تو من را گرفته است. گفت: امروز که آمدم هول من را گرفت؛ که چه جوری شما را پیدا کنم؟ اول صبح که آمدم از نگهبان تا بالا سپردم که اگر شما آمدید، با سلام و صلوات پیش من بیاورند. که من کار شما را راه بندازم.

گفت: ما آمدیم با پروازهای آخر، برویم مکه، بلیط هوا پیما گرفتیم؛ آمدیم سوار هوا پیما بشویم. دیدم که مهندس ها ریخته اند با هوا پیما ور می روند. حس کردم که هواپیما ایراد فنی دارد. بعد از یکی دو ساعت گفتند: آقا متاسفانه هوا پیما مشکل دارد. فردا پرواز می شود. فردا آمدیم سوار شدیم. حدود یک ساعت پرواز کرده بودیم، دیدیم موتور هواپیما خاموش شد. همه را هول گرفته بود. اضطراب عجیبی همه را گرفته بود. گفت: چون من با لباس روحانی و سیدی بودم؛ لحظه های آخر همه به من هجوم آوردند. گفتند: آقا سید دیگر کار تمام است. چکار کنیم؟ گفت: من هم به قلبم الهام شد که الان وقت آن است که به امام زمان توسل بگیریم. شنیدن کی بود مانند دیدن. با اذن خدا همه هستی در اختیار امام زمان است. ملائکه در اختیار او هستند. همه یک صدا امام زمان را صدا زدیم. همه یک صدا از سوز دل گفتیم: یا صاحب الزمان ادرکنی صدا زدیم. گفت: هواپیما یکدفعه روشن شد. و در فرودگاه جده زمین نشستیم.

خلبان گفت: پیاده نشوید. رفت پیایین و تکنسینها آمدن و بررسی کردند. خلبان برگشت. چون به زبان انگلیسی حرف می زد. یک دکتری همراه ما بود؛ انگلیسی می فهمید و ترجمه می کرد. گفت: این آقا خلبان است به مسافر ها می گوید: که من از شما یک خواهش دارم. اون هم این است که قطعا طبق روال عادی ما باید همه مان تکه تکه می شدیم. اما الان من می بینیم که لوازم یدکی نو در هواپیماست. اصلا رو هوا موتور عوض شده است. یک جور دیگر است. این دست غیبی که شما صدا زدید چی بود؟ من هم می خواهم مثل شماها بشوم. گفت: دیگر این جا من را بلند کردند رفتم فارسی می گفتم؛ اون دکتر هم ترجمه می کرد. که عقایدمان را گفتم که کسی که صدا زدیم؛ دوازدهمین جانشین پیامبر ما است. گفت من چکار کنم که مثل شما بشوم؟ گفتیم: که شهادتین را بگو شهادتین را گفت و شیعه شد. این قدر به ما علاقه پیدا کرده بود؛ تو اتاق ما آمد، همراه ما هم حج آمد. اعمال حج را به جا آورد. بر اثر دیدن این معجزه یک اعتقاد عجیبی پیدا کرده بود.

یکی از راههای شاد کردن امام زمان

امام یازدهم(ع) فرمودند: کسی در زمان غیبت نجات پیدا نمی کند مگر این که معتقد به امام زمان(عج) باشد. و دعا برای فرج و ظهورش کند. یکی از کارهای که باعث خوشحالی امام زمان(عج) می شود. همین برگزاری مجالس و گریه و عزاداری برای جدش امام حسین است. چون اول عزا دار امام حسین خود امام زمان است.

ذکر مصیبت بازگشت اسب باوفای امام حسین(ع) به خیمه ها

برویم در خانه آقا ابا عبدالله(ع). روضه بی صاحب برگشتن ذوالجناح خیلی روضه سختی است که خود امام زمان(عج) هم اشاره کرده است. که بی صاحب برگشتن ذوالجناح به خیمه ها، اهل بیت و اهل خیام را نا امیدی کرد. اگر اهل خیمه ها این همه عزیز از دست دادن اما گوشه دلشان آرام بود؛ امامشان مولایشان سروشان آقا امام حسین(ع) هستند. اما سخت ترین موقع همان برگشت ذوالجناح بدون صاحب به خیمه ها است. ذوالجناح خیلی اسب با وفایی بود. وقتی که حس کرد که آقا(ع) بدنشان پر از زخم و جراحت است وتوان نشستن ندارند؛ این زانوها را خم کرد و آقا(ع) روی زمین قرار گرفت. دور بدن آقا(ع) دور میزد و از آقا(ع) محافظت می کرد. عمر سعد گفت: این اسب قیمتی است برای من بیاروید. هر کسی که جلو می آمد. با لگد می زد و مقاومت می کرد. گفت: رهایش کنید ببینیم چه کار می کند. رهایش کردند. وقتی رهایش کردند دیدند آمده این سر و کاکلش را به خون ابا عبدالله(ع) می مالد. امام زمان(عج) می فرماید: ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم اون ساعتی که اسب بی صاحب هم همه کنان گریه کنان فریاد کنان راه خیمه را در پیش گرفت. هشتاد و چند زن و بچه پر ابتلا و غربت زده در خیمه ها منتظرند آقا(ع) برگردد. جمال آقا شان را ببینند. یک وقت ببینند صدای شیحه ذوالجناح می آید بی بی سکینه صدا بزند عمه جان شاید بابام آمده است شاید برایمان آب آورده است.

  • همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند
  • یکی گفت ای فرس بابام کجاشد در این صحرا چرا از ما جدا شد

امام زمان(عج) می فرماید: وقتی با اسب بی صاحب مواجه شدند که یال و کاکلش خونین است. زینش واژه گون است «لداعیات وعلی الوجوه لاطمات» آقا(عج) می فرماید: آن چنان ناله و فریاد می زدند به سرو صورت می زدند دور ذوالجناح را گرفتند هر کدام درد و دلی دارند اما بی بی سکینه(س) آمد صدا زد ای اسب بابا می دانم به این حال که آمدی یعنی بابام را شهید کردند ولی بگو ببینم به پدرم آب دادند یا با لب تشنه پدرم را کشتند .

[1] . مفاتيح الجنان/شیخ عباس قمی/ زيارت عاشوراء معروفه ..... ص :458

[2] . بحارالأنوار/مجلسی/52/23/باب 18- ذكر من رآه صلوات الله عليه ...ص:1

[3] . تحرير المواعظ العددية/علی مشکینی/74/حرف الباء ..... ص : 74

[4] . إعلام الورى بأعلام الهدى/شیخ طبرسی/439/الفصل الثالث في ذكر النصوص عليه من جهة أبيه الحسن بن علي خاصة ..... ص : 439

[5] . ترجمه شرح دعاى سحر/سیداحمدفهری/1/218/من بهائك بأبهاه و كل بهائك بهى،اللهم انى ...ص:218

[6] . إعلام الورى بأعلام الهدى/شیخ طبرسی/442/الفصل الثالث في ذكر النصوص عليه من جهة أبيه الحسن بن علي خاصة ..... ص : 439

[7] . تحف العقول عن آل الرسول ص/ابن شعبه شعرانی/293/و روي عنه ع في قصار هذه المعاني ..... ص : 292

[8] . الشورى : 30