یگانگی خدا و نفی شریک و معنای واحد و أحد و صمد

یگانگی خدا و نفی شریک و معنای واحد و أحد و صمد

آیات:

 ـ وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ‌[1]

{و معبود شما، معبود يگانه‌اى است كه جز او هيچ معبودى نيست، [و اوست‌] بخشايشگر مهربان.}

 ـ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً  يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‌[2]

{و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] برمى‌گزينند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مى‌دارند ولى كسانى كه ايمان آورده‌اند، به خدا محبت بيشترى دارند. كسانى كه [با برگزيدن بتها، به خود] ستم نموده‌اند اگر مى‌دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو [ها] از آنِ خداست، و خدا سخت‌كيفر است.}

 ـ  اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم‌[3]

{خداست كه معبودى جز او نيست زنده و برپادارنده است.}

 ـ  لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‌[4]

{آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ خداست.}

 ـ  وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّه‌[5]

{و معبودى جز خدا نيست.}

 ـ  قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‌ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ  أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[6]

{بگو: «اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.» پس اگر [از اين پيشنهاد] اعراض كردند، بگوييد: «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما].»}

 ـ  إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‌ إِثْماً عَظِيم[7]

{مسلّماً خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى‌بخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مى‌بخشايد، و هر كس به خدا شرك ورزد، به يقين گناهى بزرگ بربافته است.}

 ـ  وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً*إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيدا[8]

{و هر كس به خدا شرك ورزد، قطعاً دچار گمراهىِ دور و درازى شده است.  [مشركان‌]، به جاى او، جز بتهاى مادينه را [به دعا] نمى‌خوانند، و جز شيطانِ سركش را نمى‌خوانند.}

 ـ  وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ وَكِيلا[9]

{و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ خداست، و خدا بس كارساز است.}

 ـ  قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ*بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُون‌[10]

{بگو: «به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را دررسد يا رستاخيز شما را دريابد، اگر راستگوييد، كسى غير از خدا را مى‌خوانيد؟»  [نه،] بلكه تنها او را مى‌خوانيد، و اگر او بخواهد رنج و بلا را از شما دور مى‌گرداند، و آنچه را شريك [او] مى‌گردانيد فراموش مى‌كنيد.؟}

 ـ  قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه‌[11]

{بگو: «من نهى شده‌ام كه كسانى را كه شما غير از خدا مى‌خوانيد بپرستم.»}

 ـ  ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ[12]

{ براى شما معبودى جز او نيست.}

 ـ  وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُون‌[13]

{ و كسانى كه غير از خدا شريكانى را مى‌خوانند، [از آنها] پيروى نمى‌كنند. اينان جز از گمان پيروى نمى‌كنند و جز گمان نمى‌برند.}

 ـ  قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ*وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ*وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِين‌[14]

{بگو: «اى مردم، اگر در دين من ترديد داريد، پس [بدانيد كه من‌] كسانى را كه به جاى خدا مى‌پرستيد نمى‌پرستم، بلكه خدايى را مى‌پرستم كه جان شما را مى‌ستاند، و دستور يافته‌ام كه از مؤمنان باشم.» و [به من دستور داده شده است‌] كه به دين حنيف روى آور، و زنهار از مشركان مباش. و به جاى خدا، چيزى را كه سود و زيانى به تو نمى‌رساند، مخوان كه اگر چنين كنى، در آن صورت قطعاً از جمله ستمكارانى.}

 ـ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِير[15]

{كه جز خدا را نپرستيد. به راستى من از جانب او براى شما هشداردهنده و بشارتگرم.}

 ـ  ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‌ء[16]

{براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم.}

 ـ  يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‌[17]

{اى دو رفيق زندانيم، آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر؟ شما به جاى او جز نامهايى [چند] را نمى‌پرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كرده‌ايد، و خدا دليلى بر [حقانيت‌] آنها نازل نكرده است. فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دينِ درست، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.}

 ـ  وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُون‌[18]

{و بيشترشان به خدا ايمان نمى‌آورند جز اينكه [با او چيزى را] شريك مى‌گيرند.}

 ـ لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‌ءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ*وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ*قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار[19]

{دعوت حق براى اوست. و كسانى كه [مشركان‌] جز او مى‌خوانند، هيچ جوابى به آنان نمى‌دهند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [آب‌] به دهانش برسد، در حالى كه [آب‌] به [دهان‌] او نخواهد رسيد، و دعاى كافران جز بر هدر نباشد. و هر كه در آسمانها و زمين است ـ خواه و ناخواه ـ با سايه‌هايشان، بامدادان و شامگاهان، براى خدا سجده مى‌كنند. بگو: «پروردگار آسمانها و زمين كيست؟» بگو: «خدا!» بگو: «پس آيا جز او سرپرستانى گرفته‌ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند؟» بگو: «آيا نابينا و بينا يكسانند؟ يا تاريكيها و روشنايى برابرند؟ يا براى خدا شريكانى پنداشته‌اند كه مانند آفرينش او آفريده‌اند و در نتيجه، [اين دو] آفرينش بر آنان مشتبه شده است؟» بگو: «خدا آفريننده هر چيزى است، و اوست يگانه قهار.»}

 ـ  قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ[20]

{ بگو: «اوست پروردگار من. معبودى بجز او نيست. بر او توكل كرده‌ام و بازگشت من به سوى اوست.»}

 ـ  أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‌ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيل‌[21]

{آيا كسى كه بر هر شخصى بدانچه كرده است مراقب است [مانند كسى است كه از همه جا بى‌خبر است‌]؟ و براى خدا شريكانى قرار دادند. بگو: «نامشان را ببريد» آيا او را به آنچه در زمين است و او نمى‌داند خبر مى‌دهيد، يا سخنى سطحى [و ميان‌تهى‌] مى‌گوييد؟ [چنين نيست‌] بلكه براى كسانى كه كافر شده‌اند نيرنگشان آراسته شده و از راه [حق‌] بازداشته شده‌اند و هر كه را خدا بى‌راه گذارد رهبرى نخواهد داشت}

 ـ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآب‌[22]

{بگو: «جز اين نيست كه من مأمورم خدا را بپرستم و به او شرك نورزم. به سوى او مى‌خوانم و بازگشتم به سوى اوست.»}

 ـ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِد[23]

{ و بدانند كه او معبودى يگانه است، و تا صاحبان خرد پند گيرند.}

  ـ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‌ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ َنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُونَ‌[24]

{فرشتگان را با «روح»، به فرمان خود، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مى‌كند، كه بيم دهيد كه معبودى جز من نيست. پس، از من پروا كنيد. آسمانها و زمين را به حق آفريده است. او فراتر است از آنچه [با وى‌] شريك مى‌گردانند.}

 ـ وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ*وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ*وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ*ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ*لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ*وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ*وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ‌[25]

{و خدا فرمود: «دو معبود براى خود مگيريد. جز اين نيست كه او خدايى يگانه است. پس تنها از من بترسيد.» و آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ اوست، و آيين پايدار [نيز] از آنِ اوست. پس آيا از غير خدا پروا داريد؟ و هر نعمتى كه داريد از خداست، سپس چون آسيبى به شما رسد به سوى او روى مى آوريد [و مى‌ناليد]. و چون آن آسيب را از شما برطرف كرد، آن گاه گروهى از شما به پروردگارشان شرك مى‌ورزند. [بگذار] تا آنچه را به ايشان عطا كرده‌ايم ناسپاسى كنند. اكنون برخوردار شويد، و [لى‌] زودا كه بدانيد. و از آنچه به ايشان روزى داديم، نصيبى براى آن [خدايانى‌] كه نمى‌دانند [چيست‌] مى‌نهند. به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ برمى‌بافتيد، حتما سؤال خواهيد شد. و براى خدا دخترانى مى‌پندارند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را ميل دارند [قرار مى‌دهند].}

 ـ  لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا*وَ قَضى‌ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه‌[26]

{معبود ديگرى با خدا قرار مده تا نكوهيده و وامانده بنشينى. و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد.}

 ـ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‌ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُورا[27]

{و با خداى يگانه معبودى ديگر قرار مده، و گرنه حسرت‌زده و مطرود در جهنم افكنده خواهى شد.}

 ـ قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‌ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا*سُبْحانَهُ وَ تَعالى‌ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرا[28]

{بگو: «اگر ـ چنان كه مى‌گويند ـ با او خدايانى [ديگر] بود، در آن صورت حتما در صدد جستن راهى به سوى [خداوند،] صاحب عرش، برمى‌آمدند.» او [پاك و] منزّه است و از آنچه مى‌گويند بسى والاتر است.}

 ـ  قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا*أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‌ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُورا[29]

{بگو: «كسانى را كه به جاى او [معبود خود] پنداشتيد، بخوانيد. [آنها] نه اختيارى دارند كه از شما دفع زيان كنند و نه [آنكه بلايى را از شما] بگردانند. آن كسانى را كه ايشان مى‌خوانند [خود] به سوى پروردگارشان تقرب مى‌جويند [تا بدانند] كدام يك از آنها [به او] نزديكترند، و به رحمت وى اميدوارند، و از عذابش مى‌ترسند، چرا كه عذاب پروردگارت همواره در خور پرهيز است.}

 ـ  فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً*هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِبا[30]

{و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است. جز او هرگز معبودى را نخواهيم خواند، كه در اين صورت قطعاً ناصواب گفته‌ايم.» اين قوم ما جز او معبودانى اختيار كرده‌اند. چرا بر [حقانيت‌] آنها برهانى آشكار نمى‌آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد؟}

 ـ  لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدا[31]

{اما من [مى‌گويم:] اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم.}

 ـ  وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدا[32]

{و [به حسرت‌] مى‌گفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌ساختم.»}

 ـ  أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياء[33]

{آيا كسانى كه كفر ورزيده‌اند، پنداشته‌اند كه [مى‌توانند] به جاى من، بندگانم را سرپرست بگيرند؟}

 ـ  قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ  فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا[34]

{بگو: «من هم مثل شما بشرى هستم و [لى‌] به من وحى مى‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد، و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد.»}

 ـ  وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا*كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا[35]

{و به جاى خدا، معبودانى اختيار كردند تا براى آنان [مايه‌] عزت باشد. نه چنين است. به زودى [آن معبودان‌] عبادت ايشان را انكار مى‌كنند و دشمن آنان مى‌گردند.}

 ـ  وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ*يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ*أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ*لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ*لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ*أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ*وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ[36]

{و هر كه در آسمانها و زمين است براى اوست، و كسانى كه نزد اويند از پرستش وى تكبّر نمى‌ورزند و درمانده نمى‌شوند. شبانه روز، بى‌آنكه سستى ورزند، نيايش مى‌كنند. آيا براى خود خدايانى از زمين اختيار كرده‌اند كه آنها [مردگان را] زنده مى‌كنند؟ اگر در آنها [زمين و آسمان‌] جز خدا، خدايانى [ديگر] وجود داشت، قطعاً [زمين و آسمان‌] تباه مى‌شد. پس منزّه است خدا، پروردگار عرش، از آنچه وصف مى‌كنند. در آنچه [خدا] انجام مى‌دهد چون و چرا راه ندارد، و [لى‌] آنان [انسانها] سؤال خواهند شد. آيا به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌اند؟ بگو: «برهانتان را بياوريد.» اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده. [نه!] بلكه بيشترشان حق را نمى‌شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند. و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: «خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد.»}

 ـ  وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُون‌[37]

{و كسانى كه كافر شدند، چون تو را ببينند فقط به مسخره‌ات مى‌گيرند [و مى‌گويند:] «آيا اين همان كس است كه خدايانتان را [به بدى‌] ياد مى‌كند؟» در حالى كه آنان خود، ياد [خداى‌] رحمان را منكرند.}

 ـ  قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ*أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُون‌[38]

{بگو: «چه كسى شما را شب و روز از [عذاب‌] رحمان حفظ مى‌كند؟» [نه‌] بلكه آنان از ياد پروردگارشان رويگردانند. آيا براى آنان خدايانى غير از ماست كه از ايشان حمايت كنند؟ [آن خدايان‌] نه مى‌توانند خود را يارى كنند و نه از جانب ما يارى شوند.}

 ـ  إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ*لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ*لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ*إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‌ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ[39]

{در حقيقت، شما و آنچه غير از خدا مى‌پرستيد، هيزم دوزخيد. شما در آن وارد خواهيد شد. اگر اينها خدايانى [واقعى‌] بودند در آن وارد نمى‌شدند، و حال آنكه جملگى در آن ماندگارند. براى آنها در آنجا ناله‌اى زار است و در آنجا [چيزى‌] نمى‌شنوند. بى‌گمان كسانى كه قبلا از جانب ما به آنان وعده نيكو داده شده است از آن [آتش‌] دور داشته خواهند شد.}

 ـ  قُلْ إِنَّما يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‌[40]

{بگو: «جز اين نيست كه به من وحى مى‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس آيا مسلمان مى‌شويد؟»}

 ـ  حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيق‌[41]

{در حالى كه گروندگان خالص به خدا باشيد نه شريك‌گيرندگان [براى‌] او! و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گويى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شكارى‌] او را ربوده‌اند يا باد او را به جايى دور افكنده است.}

 ـ  وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِير[42]

{و به جاى خدا چيزى را مى‌پرستند كه بر [تأييد] آن حجّتى نازل نكرده و بدان دانشى ندارند، و براى ستمكاران ياورى نخواهد بود.}

 ـ  مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُون‌[43]

{خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست، و اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] با خود مى‌برد، و حتما بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوّق مى‌جستند. منزه است خدا از آنچه وصف مى‌كنند.*داناى نهان و آشكار، و برتر است از آنچه [با او] شريك مى‌گردانند.}

 ـ  فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ*وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُون‌[44]

{پس والاست خدا، فرمانرواى بر حق، خدايى جز او نيست. [اوست‌] پروردگار عرش گرانمايه. و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند، كه براى آن برهانى نخواهد داشت، حسابش فقط با پروردگارش مى‌باشد، در حقيقت، كافران رستگار نمى‌شوند.}

 ـ  وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُورا[45]

{و به جاى او خدايانى براى خود گرفته‌اند كه چيزى را خلق نمى‌كنند و خود خلق شده‌اند و براى خود نه زيانى را در اختيار دارند و نه سودى را، و نه مرگى را در اختيار دارند و نه حياتى و نه رستاخيزى را.}

 ـ  فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِين‌[46]

{پس با خدا، خداى ديگر مخوان كه از عذاب‌شدگان خواهى شد.}

 ـ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيم‌[47]

{خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست، پروردگار عرشِ بزرگ است.»}

 ـ  قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‌ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‌ آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ*أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ*أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ*أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ*أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ*أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين‌[48]

{بگو: «سپاس براى خداست، و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است.» آيا خدا بهتر است يا آنچه [با او] شريك مى‌گردانند؟  [آيا آنچه شريك مى‌پندارند بهتر است‌] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد، پس به وسيله آن، باغهاى بهجت‌انگيز رويانيديم. كار شما نبود كه درختانش را برويانيد. آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه آنان قومى منحرفند. [آيا شريكانى كه مى‌پندارند بهتر است‌] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوه‌ها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمى‌دانند. يا [كيست‌] آن كس كه درمانده را ـ چون وى را بخواند ـ اجابت مى‌كند، و گرفتارى را برطرف مى‌گرداند، و شما را جانشينان اين زمين قرار مى‌دهد؟ آيا معبودى با خداست؟ چه كم پند مى‌پذيريد. يا آن كس كه شما را در تاريكيهاى خشكى و دريا راه مى‌نمايد و آن كس كه بادها [ىِ باران‌زا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مى‌فرستد؟ آيا معبودى با خداست؟ خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مى‌گردانند. يا آن كس كه خلق را آغاز مى‌كند و سپس آن را بازمى‌آورد، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى‌دهد؟ آيا معبودى با خداست؟ بگو: «اگر راست مى‌گوييد، برهان خويش را بياوريد.»}

 ـ  وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ*قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ*وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُون‌[49]

{و [به ياد آور] روزى را كه آنان را ندا مى‌دهد و مى‌فرمايد: «آن شريكان من، كه مى‌پنداشتيد كجايند؟» آنان كه حكم [عذاب‌] بر ايشان واجب آمده، مى‌گويند: «پروردگارا، اينانند كسانى كه گمراه كرديم گمراهشان كرديم هم چنان كه خود گمراه شديم، [از آنان‌] به سوى تو بيزارى مى‌جوييم ما را نمى‌پرستيدند [بلكه پندار خود را دنبال مى‌كردند].» و [به آنان‌] گفته مى‌شود: «شريكان خود را فرا خوانيد.» [پس آنها را مى‌خوانند] ولى پاسخشان نمى‌دهند و عذاب را مى‌بينند [و آرزو مى‌كنند كه‌] اى كاش هدايت‌يافته بودند.}

 ـ  وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ*وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‌[50]

{و زنهار از مشركان مباش. و با خدا معبودى ديگر مخوان. خدايى جز او نيست. جز ذات او همه چيز نابودشونده است. فرمان از آنِ اوست. و به سوى او بازگردانيده مى‌شويد.}

 ـ  وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[51]

{و [لى‌] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى، از ايشان اطاعت مكن. سرانجامتان به سوى من است، و شما را از [حقيقت‌] آنچه انجام مى‌داديد با خبر خواهم كرد.}

 ـ مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ*إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ*وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُون‌[52]

{داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده‌اند، همچون داستان عنكبوت است كه [با آب دهان خود] خانه‌اى براى خويش ساخته، و در حقيقت ـ اگر مى‌دانستند ـ سست‌ترين خانه‌ها همان خانه عنكبوت است. هر آنچه را كه جز او مى‌خوانند خدا مى‌داند، و هم اوست شكست‌ناپذيرِ سنجيده‌كار. و اين مَثَلها را براى مردم مى‌زنيم و [لى‌] جز دانشوران آنها را درنيابند.}

 ـ  وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ*مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ*وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ*لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ*أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُون‌[53]

{و از مشركان مباشيد. از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند هر حزبى بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند. و چون مردم را زيانى رسد، پروردگار خود را، در حالى كه به درگاه او توبه مى‌كنند، مى‌خوانند، و آن گاه كه از جانب خود رحمتى به آنان چشانيد، بناگاه دسته‌اى از ايشان به پروردگارشان شرك مى‌آورند. بگذار تا به آنچه بدانها عطا كرده‌ايم كفران ورزند. [بگو:] برخوردار شويد، زودا كه خواهيد دانست. يا [مگر] حجّتى بر آنان نازل كرده‌ايم كه آن [حجّت‌] در باره آنچه با [خدا] شريك مى‌گردانيده‌اند سخن مى‌گويد؟}

 ـ  اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‌ عَمَّا يُشْرِكُون‌[54]

{خدا همان كسى است كه شما را آفريد، سپس به شما روزى بخشيد، آن گاه شما را مى‌ميراند و پس از آن زنده مى‌گرداند. آيا در ميان شريكان شما كسى هست كه كارى از اين [قبيل‌] كند؟ منزّه است او، و برتر است از آنچه [با وى‌] شريك مى‌گردانند.}

 ـ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيم‌[55]

{«اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است.»}

 ـ وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما[56]

{و اگر تو را وادارند تا در باره چيزى كه تو را بدان دانشى نيست به من شرك ورزى، از آنان فرمان مبر.}

 ـ  قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِير[57]

{بگو: «كسانى را كه جز خدا [معبود خود] پنداشته‌ايد بخوانيد هموزن ذرّه‌اى نه در آسمانها و نه در زمين مالك نيستند، و در آن دو شركتى ندارند، و براى وى از ميان آنان هيچ پشتيبانى نيست.»}

 ـ  قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[58]

{بگو: «كسانى را كه [به عنوان‌] شريك به او ملحق گردانيده‌ايد، به من نشان دهيد.» چنين نيست، بلكه اوست خداى عزيز حكيم.}

 ـ  وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ*قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون‌[59]

{و [ياد كن‌] روزى را كه همه آنان را محشور مى‌كند، آن گاه به فرشتگان مى‌فرمايد: «آيا اينها بودند كه شما را مى‌پرستيدند؟» مى‌گويند: «منزّهى تو، سرپرست ما تويى نه آنها! بلكه جنّيان را مى‌پرستيدند بيشترشان به آنها اعتقاد داشتند.»}

 ـ  يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُون‌[60]

{اى مردم، نعمتِ خدا را بر خود ياد كنيد. آيا غير از خدا آفريدگارى است كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ خدايى جز او نيست. پس چگونه [از حق‌] انحراف مى‌يابيد؟}

 ـ  وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ*يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ*إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِير[61]

{و دو دريا يكسان نيستند: اين يك، شيرينِ تشنگى‌زدا [و] نوشيدنش گواراست و آن يك، شورِ تلخ‌مزه است و از هر يك گوشتى تازه مى‌خوريد و زيورى كه آن را بر خود مى‌پوشيد بيرون مى‌آوريد و كشتى را در آن، موج‌شكاف مى‌بينى تا از فضلِ او [روزى خود را] جستجو كنيد، و اميد كه سپاس بگزاريد. شب را به روز درمى‌آورد و روز را به شب درمى‌آورد، و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه‌] هر يك تا هنگامى معيّن روانند اين است خدا پروردگار شما فرمانروايى از آنِ اوست. و كسانى را كه بجز او مى‌خوانيد، مالك پوست هسته خرمايى [هم‌] نيستند. اگر آنها را بخوانيد، دعاى شما را نمى‌شنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمى‌كنند، و روز قيامت شركِ شما را انكار مى‌كنند و [هيچ كس‌] چون [خداى‌] آگاه، تو را خبردار نمى‌كند.}

 ـ  قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُورا[62]

{بگو: «به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاى خدا مى‌خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را آفريده‌اند؟ يا آنان در [كارِ] آسمانها همكارى داشته‌اند؟ يا به ايشان كتابى داده‌ايم كه دليلى بر [حقّانيت‌] خود از آن دارند؟» [نه،] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمى‌دهند.}

 ـ  وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ*لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ[63]

{و غير از خدا [ىِ يگانه‌] خدايانى به پرستش گرفتند، تا مگر يارى شوند. [ولى بتان‌] نمى‌توانند آنان را يارى كنند و آنانند كه براى [بتان‌] چون سپاهى احضار شده‌اند.}

 ـ  وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا*فَالزَّاجِراتِ زَجْراً*فَالتَّالِياتِ ذِكْراً*إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ*رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِق‌[64]

{سوگند به صف‌بستگان ـ كه صفى [با شكوه‌] بسته‌اند ـ و به زجركنندگان ـ كه به سختى زجر مى‌كنند ـ و به تلاوت‌كنندگان [آيات الهى‌]، كه قطعاً معبود شما يگانه است. پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، و پروردگار خاورها}

 ـ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّار[65]

{بگو: «من فقط هشداردهنده‌اى هستم، و جز خداى يگانه قهّار معبودى ديگر نيست. پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است، همان شكست‌ناپذير آمرزنده.}

 ـ  ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُون‌[66]

{اين است خدا، پروردگار شما، فرمانروايى [و حكومت مطلق‌] از آنِ اوست. خدايى جز او نيست، پس چگونه [و كجا از حقّ‌] برگردانيده مى‌شويد؟}

 ـ  وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّار[67]

{و چون به انسان آسيبى رسد، پروردگارش را ـ در حالى كه به سوى او بازگشت‌كننده است ـ مى‌خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند، آن [مصيبتى‌] را كه در رفعِ آن پيشتر به درگاه او دعا مى‌كرد، فراموش مى‌نمايد و براى خدا همتايانى قرار مى‌دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند. بگو: «به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى.»}

 ـ  قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي*فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِه‌[68]

{بگو: «خدا را مى‌پرستم در حالى كه دينم را براى او بى‌آلايش مى‌گردانم. پس هر چه را غير از او مى‌خواهيد، بپرستيد.}

 ـ  ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُون‌[69]

{خدا مَثَلى زده است: مردى است كه چند خواجه ناسازگار در [مالكيّت‌] او شركت دارند [و هر يك او را به كارى مى‌گمارند] و مردى است كه تنها فرمانبر يك مرد است. آيا اين دو در مَثَل يكسانند؟ سپاس خداى را. [نه،] بلكه بيشترشان نمى‌دانند.}

 ـ قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ*وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ*بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِين‌[70]

{بگو: «اى نادانان، آيا مرا وادار مى‌كنيد كه جز خدا را بپرستم؟» و قطعاً به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است: «اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه و مسلّماً از زيانكاران خواهى شد.» بلكه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش.}

 ـ ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا[71]

{اين [كيفر] از آن روى براى شماست كه چون خدا به تنهايى خوانده مى‌شد، كفر مى‌ورزيديد و چون به او شرك آورده مى‌شد، [آن را] باور مى‌كرديد.}

 ـ  وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[72]

{و خداست كه به حقّ داورى مى‌كند، و كسانى را كه در برابر او مى‌خوانند [عاجزند و] به چيزى داورى نمى‌كنند در حقيقت، خداست كه خود شنواى بيناست.}

 ـ وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ*تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّار[73]

{و اى قوم من، چه شده است كه من شما را به نجات فرامى‌خوانم و [شما] مرا به آتش فرامى‌خوانيد؟ مرا فرامى‌خوانيد تا به خدا كافر شوم و چيزى را كه بدان علمى ندارم با او شريك گردانم و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مى‌كنم.}

 ـ  ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ[74] إلى قوله تعالى: هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[75] إلى قوله تعالى: فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِين‌[76]

{اين است خدا، پروردگار شما [كه‌] آفريننده هر چيزى است: خدايى جز او نيست. پس چگونه [از او] بازگردانيده مى‌شويد؟}تا این آیه: {اوست [همان‌] زنده‌اى كه خدايى جز او نيست. پس او را در حالى كه دين [خود] را براى وى بى‌آلايش گردانيده‌ايد بخوانيد. سپاس [ها همه‌] ويژه خدا پروردگار جهانيان است.}تا این آیه: {پس چون سختى [عذاب‌] ما را ديدند گفتند: «فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مى‌گردانيديم كافريم.»}

 ـ  قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِين‌[77] [إلی قوله تعالی] قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ[78]

{بگو: «من، بشرى چون شمايم، جز اينكه به من وحى مى‌شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس مستقيماً به سوى او بشتابيد و از او آمرزش بخواهيد. و واى بر مشركان.»}تا این آیه{بگو: «آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد، كفر مى‌ورزيد و براى او همتايانى قرار مى‌دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان.»}

 ـ  إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّه‌[79]

{چون فرستادگان [ما] از پيش رو و از پشت سرشان بر آنان آمدند [و گفتند:] «زنهار، جز خدا را مپرستيد»}

 ـ  وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُون‌[80]

{و از نشانه‌هاى [حضورِ] او شب و روز و خورشيد و ماه است نه براى خورشيد سجده كنيد و نه براى ماه، و آن خدايى را سجده كنيد كه آنها را خلق كرده است اگر تنها او را مى‌پرستيد. پس اگر كبر ورزيدند، كسانى كه در پيشگاه پروردگارِ تواند شبانه‌روز او را نيايش مى‌كنند و خسته نمى‌شوند.}

 ـ  وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ*وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيص‌[81]

{و روزى كه [خدا] آنان را ندا مى‌دهد: «شريكان من كجايند؟» مى‌گويند: «با بانگ رسا به تو مى‌گوييم كه هيچ گواهى از ميان ما نيست.» و آنچه از پيش مى‌خواندند، از [نظرِ] آنان ناپديد مى‌شود و مى‌دانند كه آنان را روى گريز نيست.}

 ـ  أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى‌ وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ[82]

{آيا به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند؟ خداست كه دوست راستين است، و اوست كه مردگان را زنده مى‌كند، و هموست كه بر هر چيزى تواناست.}

 ـ  كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ[83]

{ بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوى آن فرا مى‌خوانى، گران مى‌آيد.}

 ـ  وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ*إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِين‌[84]

{و چون ابراهيم به [نا] پدرى خود و قومش گفت: «من واقعا از آنچه مى‌پرستيد بيزارم، مگر [از] آن كس كه مرا پديد آورد و البته او مرا راهنمايى خواهد كرد.»}

 ـ  وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُون‌[85]

{و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابرِ [خداى‌] رحمان، خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرّر داشته‌ايم؟}

 ـ  وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ*وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُون‌[86]

{و هنگامى كه [در مورد] پسر مريم مثالى آورده شد، بناگاه قوم تو از آن [سخن‌] هلهله درانداختند [و اعراض كردند]، و گفتند: «آيا معبودان ما بهترند يا او؟» آن [مثال‌] را جز از راه جدل براى تو نزدند، بلكه آنان مردمى جدل‌پيشه‌اند.}

 ـ  وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ[87]

{پيشاپيش آنها دوزخ است، و نه آنچه را اندوخته و نه آن دوستانى را كه غير از خدا اختيار كرده‌اند، به كارشان مى‌آيد، و عذابى بزرگ خواهند داشت.}

 ـ  فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إله إلا الله‌[88]

{پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست.}

 ـ  الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيد[89]

{كه با خداوند، خدايى ديگر قرار داد. [اى دو فرشته،] او را در عذاب شديد فروافكنيد.}

 ـ وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِين‌[90]

{و با خدا معبودى ديگر قرار مدهيد كه من از جانب او هشداردهنده‌اى آشكارم.}

 ـ  أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون‌[91]

{آيا ايشان را جز خدا معبودى است؟ منزّه است خدا از آنچه [با او] شريك مى‌گردانند.}

 ـ  قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه‌[92]

{قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى‌پرستيد بيزاريم.}

 ـ  قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَدا[93]

{بگو: «من تنها پروردگار خود را مى‌خوانم و كسى را با او شريك نمى‌گردانم.»}

 ـ  رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا[94]

{ [اوست‌] پروردگار خاور و باختر، خدايى جز او نيست، پس او را كارساز خويش اختيار كن.}

 ـ   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم*قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ*اللَّهُ الصَّمَدُ*لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ* وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد[95]

{به نام خداوند رحمتگر مهربان. بگو: «او خدايى است يكتا، خداى صمد. نه كس را زاده، نه زاييده از كَس، و او را هيچ همتايى نباشد.»}

روایات:

1- التوحيد الْأُشْنَانِيُّ عَنِ ابْنِ مَهْرَوَيْهِ عَنِ الْفَرَّاءِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ التَّوْحِيدُ نِصْفُ الدِّينِ وَ اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ. [96]

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: توحيد و اقرار به يگانگى خداوند نيمى از دين است، و روزى خود را با دادن صدقه فرود آريد.

2- التوحيد أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً قَالَ هُوَ تَوْحِيدُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. [97]

امام صادق علیه السلام در باره قول خداى عزّ و جلّ «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً»[98]{هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است}فرمود: آن اقرار ايشان است به یگانگی خداى عزّ و جلّ‌ .

3- التوحيد، الخصال الطَّالَقَانِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْهَيْثَمِ الْبَلَدِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُعَافَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحِ بْنِ هَانِي عَنْ أَبِيهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ وَ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ أَ مَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ. [99]

در جنگ جمل يك نفر اعرابى بلند شد و گفت: ای امير المؤمنين! آيا مى‌گويى خداوند واحد است؟ مردم به او حمله كردند و گفتند: اى اعرابى آيا نمى‌بينى كه امير المؤمنين در چه حالى از دل‌مشغولى است؟ امير المؤمنين علیه السلام فرمود: رهايش كنيد، آنچه اين اعرابى مى‌خواهد همان است كه ما از اين قوم مى‌خواهيم. سپس گفت: اى اعرابى! سخن گفتن از اينكه خدا يكى است چهار قسم است، دو قسم آن بر خدا جايز نيست، ولى دو قسم آن را مى‌توان بر خدا ثابت نمود، آن دو قسمى كه جايز نيست اين است كه شخص بگويد: خدا يكى است و منظور از لحاظ شمارش و عدد باشد، اين جايز نيست، چون چيزى كه دوّمى ندارد داخل در باب اعداد نيست، آيا نمى‌بينى كه هر كس بگويد: خداوند سوّمى از سه تاست كافر شده است؟ همچنين اگر بگويد: خدا يكى از مردم است و منظور او نوعى از جنس باشد اين نيز روا نيست، چون تشبيه است و پروردگار، برتر از آن است. و اما دو وجهى كه جايز است، سخن شخص است كه بگويد: خدا يكى است و در ميان موجودات مانند ندارد، پروردگار ما چنين است و نيز سخن شخص كه بگويد: خداوند از نظر معنا يكى است و منظورش اين باشد: خدا نه در وجود و نه در عقل و نه در وهم قابل قسمت نيست، پروردگار ما چنين است.

4- الإحتجاج عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع‌ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ مَا مَعْنَى الْأَحَدِ قَالَ الْمُجْمَعُ عَلَيْهِ بِالْوَحْدَانِيَّةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ يَقُولُ‌ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‌ بَعْدَ ذَلِكَ لَهُ شَرِيكٌ وَ صَاحِبَةٌ. [100]

أبو هاشم جعفرى گويد: از حضرت جواد عليه السّلام پرسيدم: «أحد» در آيه مباركه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» به چه معنا است؟ فرمود: يعنى اتّفاق همگان بر يكتايى او، چنان كه خود فرموده: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّه»‌[101]{و اگر از ايشان بپرسى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين‌] رام كرده است؟» حتما خواهند گفت: «اللَّه»} پس چگونه براى او شريك و همسر قائل مى‌شوند؟!

5- تفسير القمي‌ ثُمَّ رَدَّ عَلَى الثَّنَوِيَّةِ الَّذِينَ قَالُوا بِإِلَهَيْنِ فَقَالَ تَعَالَى‌ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ‌ قَالَ لَوْ كَانَ إِلَهَيْنِ كَمَا زَعَمْتُمْ لَكَانَا يَخْلُقَانِ فَيَخْلُقُ هَذَا وَ لَا يَخْلُقُ هَذَا وَ يُرِيدُ هَذَا وَ لَا يُرِيدُ هَذَا وَ لَطَلَبَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الْغَلَبَةَ وَ إِذَا أَرَادَ أَحَدُهُمَا خَلْقَ إِنْسَانٍ وَ أَرَادَ الْآخَرُ خَلْقَ بَهِيمَةٍ فَيَكُونُ إِنْسَاناً وَ بَهِيمَةً فِي حَالَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هَذَا غَيْرُ مَوْجُودٍ فَلَمَّا بَطَلَ هَذَا ثَبَتَ التَّدْبِيرُ وَ الصُّنْعُ لِوَاحِدٍ وَ دَلَّ أَيْضاً التَّدْبِيرُ وَ ثَبَاتُهُ وَ قِوَامُ بَعْضِهِ بِبَعْضٍ عَلَى أَنَّ الصَّانِعَ وَاحِدٌ جَلَّ جَلَالُهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ‌ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ الْآيَةَ ثُمَّ قَالَ أَنَفاً سُبْحانَ اللَّهِ‌ عَمَّا يَصِفُونَ. [102]

خداوند پاسخي به پيروان ثنويه  می‌دهد، همانهايي كه معتقد به وجود دو خدا هستند، و می‌فرماید: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ»[103]{خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست، و اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] با خود مى‌برد، و حتما بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوّق مى‌جستند.} خداوند می‌فرمايد: اگر آن طور كه شما می‌پنداريد، دو خدا وجود داشت، قطعا دچار اختلاف می‌شدند، يكي خلق می‌كرد و ديگري نمی‌كرد، يكي می‌خواست و ديگري نمي خواست و هر يك سعي مي‌كرد بر ديگري غلبه كند. اگر يكي اراده مي كرد انساني بيافريند و ديگري خلق چهارپايي را اراده مي كرد، انسان و چهارپايي در قالب واحدي آفريده مي شد كه چنين چيزي در جهان خلقت موجود نيست. پس حال كه چنين فرضي محال است و باطل، درمي يابيم كه آفرينش و تدبير هستي به دست يك خداي واحد است و ثبات و قوام يافتن هر يك از اركان هستي به وسيله ركن ديگر، بهترين دليل است براي اثبات احديت خداوند. و اين است معناي اين سخن خداوند متعال: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ...» و سپس از روی تنزه و دوری از قول ایشان فرمود: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»{منزه است خدا از آنچه وصف می کنند}

6- التوحيد، معاني الأخبار أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع‌ وَ سُئِلَ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ‌ الصَّمَدُ الَّذِي لَا جَوْفَ لَهُ. [104]

از امام کاظم علیه السلام در باره صمد سؤال شد كه فرمود: صمد آن است كه اندرون ندارد.

7- التوحيد، معاني الأخبار الدَّقَّاقُ عَنِ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ عَلَّانٍ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَلِيدٍ وَ لَقَبُهُ شَبَابٌ الصَّيْرَفِيُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الصَّمَدُ قَالَ السَّيِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَيْهِ‌ فِي الْقَلِيلِ وَ الْكَثِيرِ. [105]

داود بن قاسم جعفرى گفت: به ابو جعفر (امام جواد علیه السلام) گفتم: فداى تو گردم معنى صمد چيست؟ فرمود: سيد و بزرگى كه تمام خلق به سوى او قصد كنند در اندك و بسيار.

8- التوحيد ابْنُ الْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْيَهُودَ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالُوا انْسُبْ لَنَا رَبَّكَ فَلَبِثَ ثَلَاثاً لَا يُجِيبُهُمْ ثُمَّ نَزَلَتْ هَذِهِ السُّورَةُ إِلَى آخِرِهَا فَقُلْتُ مَا الصَّمَدُ فَقَالَ الَّذِي لَيْسَ بِمُجَوَّفٍ. [106]

امام صادق علیه السلام فرمود: يهود از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال كردند: نسب پروردگارت را براى مابیان کن. پس سه روز درنگ نمود و ايشان را جواب نمی فرمود بعد از آن اين سوره(توحید) تا آخرش نازل شد. راوی گوید: به آن حضرت گفتم: صمد چيست؟ فرمود: كه آنكه اندرون ندارد.

9- التوحيد أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي السَّرِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ شَيْ‌ءٍ مِنَ التَّوْحِيدِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَتْ أَسْمَاؤُهُ الَّتِي يُدْعَى بِهَا وَ تَعَالَى فِي عُلُوِّ كُنْهِهِ وَاحِدٌ تَوَحَّدَ بِالتَّوْحِيدِ فِي عُلُوِّ تَوْحِيدِهِ‌ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى خَلْقِهِ فَهُوَ وَاحِدٌ صَمَدٌ قُدُّوسٌ يَعْبُدُهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَ يَصْمِدُ إِلَيْهِ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً. [107]

إيضاح:... قوله ع توحد بالتوحيد أي لم يكن في الأزل أحد يوحده‌ فهو كان يوحد نفسه فكان متفردا بالوجود متوحدا بتوحيد نفسه ثم بعد الخلق عرفهم نفسه و أمرهم أن يوحدوه أو المراد أن توحده لا يشبه توحد غيره فهو متفرد بالتوحيد أو كان قبل الخلق كذلك و أجرى سائر أنواع التوحيد على خلقه إذ الوحدة تساوق الوجود أو تستلزمه لكن وحداتهم مشوبة بأنواع الكثرة.

جابر بن يزيد گفت: از حضرت باقر علیه السلام از مطلبی از توحيد سؤال كردم که فرمود: به درستى كه خدا كه نامهايش كه به آنها خوانده مى‌شود مبارك و در علو كنهش برترى دارد يكي است كه در توحيد خويش به توحيد يگانه شده پس آن را بر خلقش جارى ساخته پس او يگانه و صمد و بسیار مقدس است و هر چيزى او را مى‌پرستد و هر چيزى به سوى او قصد می کند و علمش هر چيزى را فرا گرفته است.

توضیح علامه مجلسی:... «به توحید یگانه شده» یعنی هیچ کس نبود که در ازل او را یگانه بداند پس تنها او بود که خودش را یگانه می دانست پس او در وجود تک بود و به توحید خودش متوحد بود. پس بعد از ایجاد خلق، خود را به ایشان شناساند و به آنها امر کرد که یگانه اش دانند. یا منظور آن است که یگانه دانستن او [خودش را] شبیه یگانه دانستن دیگران [او را] نیست پس او در توحید تک است. یا اینکه  قبل از خلق چنین بود و سایر انواع توحید را بر خلقش جاری ساخت زیرا وحدت او مساوق وجود یا مستلزم آن است ولی وحدتهای آنها به انواع کثرت آمیخته است.

10- التوحيد ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع فَقَالَ لِي قُلْ لِلْعَبَّاسِ‌ يَكُفُّ عَنِ الْكَلَامِ فِي التَّوْحِيدِ وَ غَيْرِهِ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ يَكُفُّ عَمَّا يُنْكِرُونَ وَ إِذَا سَأَلُوكَ عَنِ التَّوْحِيدِ فَقُلْ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ إِذَا سَأَلُوكَ عَنِ الْكَيْفِيَّةِ فَقُلْ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ وَ إِذَا سَأَلُوكَ عَنِ السَّمْعِ فَقُلْ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌ كَلِّمِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ. [108]

محمد بن عبيد گفت: بر امام رضا علیه السلام داخل شدم حضرت به من فرمود: به عباسى بگو تا از سخن گفتن در توحيد و غير آن باز ايستد و با مردم به آنچه مى‌شناسند سخن گويد و از آنچه انكار مى‌نمايند و نمى‌دانند باز ايستد و چون تو را از توحيد سؤال كنند بگو چنان كه خداى عزّ و جلّ فرموده: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»{ بگو: «او خدايى است يكتا، خداى صمد. نه كس را زاده، نه زاييده از كَس، و او را هيچ همتايى نباشد.»} و چون تو  را از كيفيت سؤال كنند بگو چنان كه خداى عزّ و جلّ فرموده: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ» يعنى چيزى در ذات و صفات مانند او نيست و چون تو را از شنيدن خدا سؤال كنند بگو چنان كه خداى عزّ و جلّ فرموده: «هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» يعنى او است شنواى دانا و با مردمان به آنچه مى‌شناسند سخن بگو.

11- التوحيد حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ الْفَقِيهُ الْقُمِّيُّ ثُمَّ الْإِيلَاقِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبْدَانُ بْنُ الْفَضْلِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِمَدِينَةِ خُجَنْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شُجَاعٍ الْفَرْغَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ الْقَبْرِيُّ بِمِصْرَ قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ الْجَلِيلِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ الْقُرَشِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع‌ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ قَالَ‌ قُلْ‌ أَيْ أَظْهِرْ مَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ نَبَّأْنَاكَ بِهِ بِتَأْلِيفِ الْحُرُوفِ الَّتِي قَرَأْنَاهَا لَكَ لِيَهْتَدِيَ بِهَا مَنْ‌ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ وَ هُوَ اسْمٌ مُشَارٌ وَ مَكْنِيٌّ إِلَى غَائِبٍ فَالْهَاءُ تَنْبِيهٌ عَنْ مَعْنًى ثَابِتٍ وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنِ الْحَوَاسِّ كَمَا أَنَّ قَوْلَكَ هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى الشَّاهِدِ عِنْدَ الْحَوَاسِّ وَ ذَلِكَ أَنَ‌ الْكُفَّارَ نَبَّهُوا عَنْ آلِهَتِهِمْ بِحَرْفِ إِشَارَةِ الشَّاهِدِ الْمُدْرَكِ فَقَالُوا هَذِهِ آلِهَتُنَا الْمَحْسُوسَةُ الْمُدْرَكَةُ بِالْأَبْصَارِ فَأَشِرْ أَنْتَ يَا مُحَمَّدُ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي تَدْعُو إِلَيْهِ حَتَّى نَرَاهُ وَ نُدْرِكَهُ وَ لَا نَأْلَهَ فِيهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‌ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَالْهَاءُ تَثْبِيتٌ لِلثَّابِتِ وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْكِ الْأَبْصَارِ وَ لَمْسِ الْحَوَاسِّ وَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ‌ بَلْ هُوَ مُدْرِكُ الْأَبْصَارِ وَ مُبْدِعُ الْحَوَاسِّ. [109]

امام صادق از پدرش امام باقر عليهما السلام روایت کرده كه در باره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» فرمود: «قُل» يعنى اظهار كن آنچه را كه وحى كرديم به تو و تو را به آن خبر داديم به تأليف و تركيب حروفى كه آنها را از برايت خوانديم تا آنكه بدان هدایت شود كسى كه گوش بدهد و او حاضر باشد. «هو» يعنى او اسمى است اشاره شده به سوى غایبی، که هاء خبردهنده است از معنایى ثابت و واو اشاره است به غايب از حواس، چنان كه هذا اشاره به حاضر در نزد حواس است. و ماجرا آن بود كه كفار به حرف اشاره حاضر قابل درکی به خدايان خود اشاره کردند و گفتند كه اينها خدايان مايند كه به ديده ها محسوس‌اند. پس تو ای محمد اشاره نما به سوى خدایت كه به او دعوت می کنی تا او را ببينيم و دريابيم و در او سرگردان نباشيم. پس خداى تبارك و تعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را نازل فرمود. پس هاء ثابت كردن ثابت است و واو اشاره است به غائب از دريافت ديده ها و لمس حواس و خدا از اين برتر است بلكه او دريابنده ديده ها و پديد آورنده حواس است.

12- التوحيد... حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: رَأَيْتُ الْخَضِرَ ع فِي الْمَنَامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَيْلَةٍ فَقُلْتُ لَهُ عَلِّمْنِي شَيْئاً أُنْصَرْ بِهِ عَلَى الْأَعْدَاءِ فَقَالَ قُلْ يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَصَصْتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لِي يَا عَلِيُّ عُلِّمْتَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ وَ كَانَ عَلَى لِسَانِي يَوْمَ بَدْرٍ وَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ اغْفِرْ لِي وَ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ ذَلِكَ يَوْمَ صِفِّينَ وَ هُوَ يُطَارِدُ فَقَالَ لَهُ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذِهِ الْكِنَايَاتُ قَالَ اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ وَ عِمَادُ التَّوْحِيدِ لِلَّهِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ ثُمَّ قَرَأَ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ أَوَاخِرَ الْحَشْرِ ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ قَبْلَ الزَّوَالِ قَالَ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي يَأْلَهُ فِيهِ الْخَلْقُ‌ وَ يُؤْلَهُ إِلَيْهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْكِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَاتِ. [110]

پدرم از پدرش از امير المؤمنين علیه السلام برایم روایت كرد كه آن حضرت فرمود: يك شب پيش از جنگ بدر خضر را در خواب ديدم و به او گفتم: مرا چيزى تعليم كن كه به آن بر دشمنان نصرت يابم. گفت: بگو «يا هو يا من لا هو إلّا هو» : اى او، اى كسى كه اوئى نيست مگر او. و چون صبح كردم اين خواب را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگو كردم. به من فرمود: ای على اسم اعظم به تو تعليم شده و در روز بدر اين بر زبانم جارى بود. و امير المؤمنين علیه السلام سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را خواند و چون فارغ شد فرمود: «يا هو يا من لا هو إلّا هو اغفر لى و انصرنى على القوم الكافرين»‌: اى او، اى كسى كه اوئى نيست مگر او، بيامرز مرا و يارى كن مرا بر گروه كافران. و على علیه السلام در روز جنگ صفين اين را می فرمود و حمله مي برد. عمار بن ياسر به آن حضرت گفت: ای امير المؤمنين اين كنایه‌ها چيست؟ فرمود: اسم اعظم خدا و عماد توحيد از براى خدا است كه خدایی نيست جز او. سپس «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» و اواخر سوره حشر را خواند پس فرود آمد و پيش از زوال چهار ركعت نماز به جا آورد.

13- التوحيد... وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي يَأْلَهُ فِيهِ الْخَلْقُ‌ وَ يُؤْلَهُ إِلَيْهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْكِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَاتِ. [111]

و امير المؤمنين علیه السلام فرمود: معنای اللَّه معبودي است كه خلق در او متحيرند و به او پناه برده می شود و خدا همان است كه از دريافتن ديده ها مستور و از خيالها و انديشه ها محجوب است.

14- التوحيد... قَالَ الْبَاقِرُ ع‌ اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَائِيَّتِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ وَ يَقُولُ الْعَرَبُ أَلِهَ الرَّجُلُ إِذَا تَحَيَّرَ فِي الشَّيْ‌ءِ فَلَمْ يُحِطْ بِهِ عِلْماً وَ وَلِهَ إِذَا فَزِعَ إِلَى شَيْ‌ءٍ مِمَّا يَحْذَرُهُ وَ يَخَافُهُ فَالْإِلَهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ حَوَاسِّ الْخَلْقِ. [112]

و امام باقر علیه السلام فرمود: معنای اللَّه معبودي است كه خلق از دريافتن ماهيت او و احاطه نمودن به كيفيتش حيران شده‌اند و عرب می گويد: ألِه الرجل وقتی آن مرد در چيزى متحير شود علمش به آن احاطه نیابد. و می گويد: «وله» وقتی به چيزى پناه برد از آنچه حذر می کند و مي ترسد. پس إله يعنى مستور از حواس خلق.

15- التوحيد... قَالَ الْبَاقِرُ ع‌ الْأَحَدُ الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ وَ الْأَحَدُ وَ الْوَاحِدُ بِمَعْنًى وَاحِدٍ وَ هُوَ الْمُتَفَرِّدُ الَّذِي لَا نَظِيرَ لَهُ وَ التَّوْحِيدُ الْإِقْرَارُ بِالْوَحْدَةِ وَ هُوَ الِانْفِرَادُ وَ الْوَاحِدُ الْمُتَبَايِنُ الَّذِي لَا يَنْبَعِثُ مِنْ شَيْ‌ءٍ وَ لَا يَتَّحِدُ بِشَيْ‌ءٍ وَ مِنْ ثَمَّ قَالُوا إِنِّ بِنَاءَ الْعَدَدِ مِنَ الْوَاحِدِ وَ لَيْسَ الْوَاحِدُ مِنَ الْعَدَدِ لِأَنَّ الْعَدَدَ لَا يَقَعُ عَلَى الْوَاحِدِ بَلْ يَقَعُ عَلَى الِاثْنَيْنِ فَمَعْنَى قَوْلِهِ‌ اللَّهُ أَحَدٌ أَيِ الْمَعْبُودُ الَّذِي يَأْلَهُ الْخَلْقُ عَنْ إِدْرَاكِهِ وَ الْإِحَاطَةِ بِكَيْفِيَّتِهِ فَرْدٌ بِإِلَهِيَّتِهِ مُتَعَالٍ عَنْ صِفَاتِ خَلْقِهِ. [113]

و امام باقر علیه السلام فرمود: أحد به معناى فرد و متفرد است يعنى تنها. واحد و أحد به يك معنا است و آن تکی است كه او را نظيرى نيست. و توحيد اقرار به وحدت و انفراد است. و واحد، متباينى است كه از چيزى برانگيخته نمي شود و با چيزى يكى نمی گردد و از اين جهت گفته‌اند كه بناى عدد از واحد است و خود واحد از جمله عدد نيست زيرا كه عدد و شماره بر يكى واقع نميشود بلكه بر دو[و بعد از آن] واقع مى‌شود پس معناى «اللَّه احد» يعنى معبودى كه خلق از دريافتنش و احاطه به كيفيتش حيرانند، به الوهيت خود تنها و از صفات خلقش برتر است.

16- التوحيد... قَالَ الْبَاقِرُ ع وَ حَدَّثَنِي أَبِي زَيْنُ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: الصَّمَدُ الَّذِي لَا جَوْفَ لَهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي قَدِ انْتَهَى سُؤْدُدُهُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي لَا يَأْكُلُ وَ لَا يَشْرَبُ وَ الصَّمَدُ الَّذِي لَا يَنَامُ وَ الصَّمَدُ الدَّائِمُ الَّذِي لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ. [114]

و امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم از پدرش حسين بن على عليهما السلام روایت فرمود: صمد آن است كه او را اندرونى نيست و صمد آن است كه بزرگواريش به نهايت رسيده و صمد آن است كه نمي خورد و نمی آشامد و صمد آن است كه نمي  خوابد و صمد دائمى است كه هميشه بوده و هميشه مي باشد.

17- التوحيد... قَالَ الْبَاقِرُ ع كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ‌ الصَّمَدُ الْقَائِمُ بِنَفْسِهِ الْغَنِيُّ عَنْ غَيْرِهِ وَ قَالَ غَيْرُهُ‌ الصَّمَدُ الْمُتَعَالِي عَنِ الْكَوْنِ وَ الْفَسَادِ وَ الصَّمَدُ الَّذِي لَا يُوصَفُ بِالتَّغَايُرِ. [115]

و امام باقر علیه السلام فرمود: محمد بن حنيفه مي گفت: صمد آن است كه به خودى خود بر پا و از غيرش بى‌نیاز است و غير او گفته است كه صمد آن است كه از كون و فساد برترى دارد و صمد آن است كه به تغاير وصف نمي شود.

18- التوحيد... قَالَ الْبَاقِرُ ع‌ الصَّمَدُ السَّيِّدُ الْمُطَاعُ الَّذِي لَيْسَ فَوْقَهُ آمِرٌ وَ نَاهٍ. [116]

و امام باقر علیه السلام فرمود: صمد سيد مطاعى است كه ما فوق او امركننده و نهى کننده‌ای نيست.‌

19- التوحيد... وَ سُئِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ‌ الصَّمَدُ الَّذِي لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا يَئُودُهُ حِفْظُ شَيْ‌ءٍ وَ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ شَيْ‌ءٌ. [117]

و فرمود كه از زين العابدين حضرت على بن الحسين عليهما السلام از معنى صمد سؤال شد. فرمود: صمد آن است كه او را شريكى نيست و نگاه داشتن چيزى او را سنگین نیاید و چيزى از او مخفی نباشد.

20- قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِيُّ وَ حَدَّثَنِي الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ ع‌ أَنَّ أَهْلَ الْبَصْرَةِ كَتَبُوا إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع يَسْأَلُونَهُ عَنِ الصَّمَدِ فَكَتَبَ إِلَيْهِمْ‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ أَمَّا بَعْدُ فَلَا تَخُوضُوا فِي الْقُرْآنِ وَ لَا تُجَادِلُوا فِيهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِيهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّهُ سُبْحَانَهُ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ‌ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ‌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ لَمْ يَلِدْ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ كَثِيفٌ كَالْوَلَدِ وَ سَائِرِ الْأَشْيَاءِ الْكَثِيفَةِ الَّتِي تَخْرُجُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ لَا شَيْ‌ءٌ لَطِيفٌ كَالنَّفْسِ وَ لَا يَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْبَدَاوَاتُ‌ كَالسِّنَةِ وَ النَّوْمِ وَ الْخَطْرَةِ وَ الْهَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْبَهْجَةِ وَ الضَّحِكِ وَ الْبُكَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الرَّغْبَةِ وَ السَّأْمَةِ وَ الْجُوعِ وَ الشِّبَعِ تَعَالَى أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ وَ أَنْ يَتَوَلَّدَ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ كَثِيفٌ أَوْ لَطِيفٌ‌ وَ لَمْ يُولَدْ لَمْ يَتَوَلَّدْ مِنْ شَيْ‌ءٍ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ شَيْ‌ءٍ كَمَا تَخْرُجُ الْأَشْيَاءُ الْكَثِيفَةُ مِنْ عَنَاصِرِهَا كَالشَّيْ‌ءِ مِنَ الشَّيْ‌ءِ وَ الدَّابَّةِ مِنَ الدَّابَّةِ وَ النَّبَاتِ مِنَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ مِنَ الْيَنَابِيعِ وَ الثِّمَارِ مِنَ الْأَشْجَارِ وَ لَا كَمَا تَخْرُجُ الْأَشْيَاءُ اللَّطِيفَةُ مِنْ مَرَاكِزِهَا كَالْبَصَرِ مِنَ الْعَيْنِ وَ السَّمْعِ مِنَ الْأُذُنِ وَ الشَّمِّ مِنَ الْأَنْفِ وَ الذَّوْقِ مِنَ الْفَمِ وَ الْكَلَامِ مِنَ اللِّسَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّمْيِيزِ مِنَ الْقَلْبِ وَ كَالنَّارِ مِنَ الْحَجَرِ لَا بَلْ هُوَ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِي لَا مِنْ شَيْ‌ءٍ وَ لَا فِي شَيْ‌ءٍ وَ لَا عَلَى شَيْ‌ءٍ مُبْدِعُ الْأَشْيَاءِ وَ خَالِقُهَا وَ مُنْشِئُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ يَتَلَاشَى مَا خَلَقَ لِلْفَنَاءِ بِمَشِيئَتِهِ وَ يَبْقَى مَا خَلَقَ لِلْبَقَاءِ بِعِلْمِهِ فَذَلِكُمُ‌ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِي‌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعالِ‌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ. [118]

امام صادق از پدرش امام باقر از پدرش امام سجاد عليهم السلام روایت کرده كه: اهل بصره عريضه به حضرت حسين بن على عليهما السلام نوشتند و او را از معناى صمد سؤال كردند. پس حضرت به ايشان نوشت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اما بعد پس در قرآن فرو مرويد و در آن مجادله نكنيد و بدون علم در آن سخن مگوئيد چرا كه از جدم رسول خدا شنيدم كه می فرمود هر كه در قرآن بدون علم چيزى بگويد جاى خود را در آتش دوزخ مهيا گرداند و به درستى كه خداى سبحانه صمد را تفسير نموده و فرموده: «اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» و بعد آن را تفسير نموده و فرموده: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»، «لَمْ يَلِدْ» يعنى چيز غلیظی از او بيرون نيامده چون فرزند و سائر چيزهاى غلیظی كه از آفريدگان بيرون مى‌آيد و نه چيز لطيفى چون نفس و عوارضات مختلف از او منشعب نمي  شوند چون چرت و خواب و انديشه و غم و اندوه و خوشحالى و خنده و گريه و ترس و اميد و رغبت و دلتنگى و گرسنگى و سيرى. و خدا از آن برتر است كه چيزى از او بيرون آيد و آنكه چيز غلیظ يا لطيفى از او متولد شود. «وَ لَمْ يُولَدْ» يعنى از چيزى متولد نشده و از چيزى بيرون نيامده چنان كه چيزهاى غلیظ از اصلهاى خود بيرون مى‌آيند چون چيزى از چيزى و حيوان از حيوان و گياه از زمين و آب از چشمه ها و ميوه‌ها از درختها و نه چنان كه چيزهاى لطيف از مركزهاى خود بيرون مى‌آيند همانند ديدن از چشم و شنيدن از گوش و بوئيدن از بينى و چشيدن از دهان و سخن از زبان و شناختن و تمیز از دل و نه چون‌ آتش از سنگ. بلكه او خداى صمدي است كه نه از چيزى است و نه در چيزى و مخترع چيزها است و آفريننده آنها و پديد آورنده چيزها است آنچه از براى فنا آفريده به قدرتش از هم مي پاشند و آنچه براى بقا خلق كرده به علمش باقى مي ماند. پس اين خداى صمدي است كه نزاده و زاده نشده و داناى نهان و آشكار و بزرگي است صاحب برترى و هيچ كس او را همتا نبوده و نخواهد بود.

21- قَالَ وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ الْقُرَشِيُّ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ع يَقُولُ‌ قَدِمَ وَفْدٌ مِنْ فِلَسْطِينَ‌ عَلَى الْبَاقِرِ ع فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُمْ ثُمَّ سَأَلُوهُ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ تَفْسِيرُهُ فِيهِ‌ الصَّمَدُ خَمْسَةُ أَحْرُفٍ فَالْأَلِفُ دَلِيلٌ عَلَى إِنِّيَّتِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ ذَلِكَ تَنْبِيهٌ وَ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْكِ الْحَوَاسِّ وَ اللَّامُ دَلِيلٌ عَلَى إِلَهِيَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللَّهُ وَ الْأَلِفُ وَ اللَّامُ مُدْغَمَانِ لَا يَظْهَرَانِ عَلَى اللِّسَانِ وَ لَا يَقَعَانِ فِي السَّمْعِ وَ يَظْهَرَانِ فِي الْكِتَابَةِ دَلِيلَانِ عَلَى أَنَّ إِلَهِيَّتَهُ لَطِيفَةٌ خَافِيَةٌ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يَقَعُ فِي لِسَانِ وَاصِفٍ وَ لَا أُذُنِ سَامِعٍ لِأَنَّ تَفْسِيرَ الْإِلَهِ هُوَ الَّذِي أَلِهَ الْخَلْقُ عَنْ دَرْكِ مَائِيَّتِهِ وَ كَيْفِيَّتِهِ بِحِسٍّ أَوْ بِوَهْمٍ لَا بَلْ هُوَ مُبْدِعُ الْأَوْهَامِ وَ خَالِقُ الْحَوَاسِّ وَ إِنَّمَا يَظْهَرُ ذَلِكَ عِنْدَ الْكِتَابَةِ فَهُوَ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَظْهَرَ رُبُوبِيَّتَهُ فِي إِبْدَاعِ الْخَلْقِ وَ تَرْكِيبِ أَرْوَاحِهِمُ اللَّطِيفَةِ فِي أَجْسَادِهِمُ الْكَثِيفَةِ فَإِذَا نَظَرَ عَبْدٌ إِلَى نَفْسِهِ لَمْ يَرَ رُوحَهُ كَمَا أَنَّ لَامَ الصَّمَدِ لَا تَتَبَيَّنُ وَ لَا تَدْخُلُ فِي حَاسَّةٍ مِنْ حَوَاسِّهِ الْخَمْسِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى الْكِتَابَةِ ظَهَرَ لَهُ مَا خَفِيَ وَ لَطُفَ فَمَتَى تَفَكَّرَ الْعَبْدُ فِي مائية [مَاهِيَّةِ] الْبَارِئِ وَ كَيْفِيَّتِهِ أَلِهَ فِيهِ وَ تَحَيَّرَ وَ لَمْ تُحِطْ فِكْرَتُهُ بِشَيْ‌ءٍ يَتَصَوَّرُ لَهُ لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُ الصُّوَرِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى خَلْقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُمْ وَ مُرَكِّبُ أَرْوَاحِهِمْ فِي أَجْسَادِهِمْ وَ أَمَّا الصَّادُ فَدَلِيلٌ عَلَى أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَادِقٌ وَ قَوْلُهُ صِدْقٌ وَ كَلَامُهُ صِدْقٌ وَ دَعَا عِبَادَهُ إِلَى اتِّبَاعِ الصِّدْقِ بِالصِّدْقِ وَ وَعَدَ بِالصِّدْقِ دَارَ الصِّدْقِ وَ أَمَّا الْمِيمُ فَدَلِيلٌ عَلَى مُلْكِهِ وَ أَنَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَمْ يَزَلْ وَ لَا يَزَالُ وَ لَا يَزُولُ مُلْكُهُ وَ أَمَّا الدَّالُ فَدَلِيلٌ عَلَى دَوَامِ مُلْكِهِ وَ أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَائِمٌ تَعَالَى عَنِ الْكَوْنِ وَ الزَّوَالِ بَلْ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُكَوِّنُ الْكَائِنَاتِ الَّذِي كَانَ بِتَكْوِينِهِ كُلُّ كَائِنٍ ثُمَّ قَالَ ع لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِيمَانَ وَ الدِّينَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَ كَيْفَ لِي بِذَلِكَ وَ لَمْ يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ يَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ يَحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّي عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَ لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ ثُمَّ قَالَ الْبَاقِرُ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيْنَا وَ وَفَّقَنَا لِعِبَادَتِهِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الَّذِي‌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ جَنَّبَنَا عِبَادَةَ الْأَوْثَانِ حَمْداً سَرْمَداً وَ شُكْراً وَاصِباً وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ لَهُ وَلَدٌ يَرِثُهُ مُلْكَهُ وَ لَمْ يُولَدْ فَيَكُونَ لَهُ وَالِدٌ يَشْرَكُهُ فِي رُبُوبِيَّتِهِ وَ مُلْكِهِ‌ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ فَيَعَازَّهُ فِي سُلْطَانِهِ‌.[119]

امام صادق علیه السلام فرمود: گروهى از اهل فلسطين بر امام باقر علیه السلام وارد شدند و او را از مسائلى چند سؤال كردند و ايشان جواب داد. بعد از آن او را سؤال كردند از معناى صمد. حضرت فرمود: تفسيرش در خود آن است و «الصمد» پنج حرف است؛ الف دليل است بر انّيّت و تحقق او و آن قول خداوند است كه فرمود: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» يعنى گواهى داد خدا به اينكه نيست خدایی مگر او. و آن تنبيه و اشاره است بسوى غائب از دريافتن حواس.

و لام دليل بر الهيت و خدایی او است به اينكه او خدا است. و الف و لام مدغم‌اند كه در يكديگر داخل شده‌اند و بر زبان ظاهر نمي شوند و در گوش واقع نمي شوند و در نوشتن ظهور دارند و دليل‌اند بر اينكه خدائيش به لطفى كه دارد نهان است كه نه بحواس دريافته مى‌شود و نه در زبان وصف‌كننده واقع مى‌شود و نه در گوش شنونده زيرا كه تفسير اللَّه همان كسى است كه خلق از دريافتن ماهيت و كيفيتش حيران شده‌اند به حس يا به خيال. بلكه او مخترع خيالها و آفريننده حواس است و جز اين نيست كه آن در نزد نوشتن ظاهر مى‌شود و اين دليل است بر اينكه خداى سبحان پروردگارى خود را در اختراع خلق و تركيب ارواح لطيفه ايشان در جسدهاى غلیظ ايشان آشكار فرموده پس چون بنده به سوى نفس خود نظر كند روحش را نبيند چنان كه لام الصمد ظاهر نميشود و در يك حس از حواس پنجگانه در نمي آيد و چون به نوشته نظر كند آنچه پنهان و لطيف بوده از برايش ظاهر گردد پس در هر زمان كه بنده در ماهيت آفريدگار و كيفيت او انديشه كند در او متحير شود و انديشه‌اش به چيزى كه از برايش متصور شود راه نیابد. زيرا كه او عزّ و جلّ آفريننده صورتها است و چون‌ به آفرينش خود نظر كند از برايش ثابت شود که آن جناب عزّ و جلّ آفريننده ايشان و تركيب دهنده ارواح و اجساد ايشان است.

و اما صاد دليل است بر اينكه آن جناب عزّ و جلّ صادق است و گفتارش صدق و سخنش صدق است و بندگانش را بسوى پيروى كردن صدق با صداقت خوانده و با صداقت به سرای صدق ایشان را وعده فرموده. و اما ميم دليل است بر ملك و پادشاهى او و آنكه او پادشاه حقى است كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود و پادشاهيش برطرف نخواهد شد.

و اما دال دليل است بر دوام و هميشگى پادشاهيش و آنكه آن جناب عزّ و جلّ دائم و هميشه است و برتر است از بودن و زوال بلكه آن جناب عزّ و جلّ هستى دهنده صاحبان هستى است كه به هستى دادنش هر موجودی هستى به هم رسانيده. بعد از آن امام علیه السلام فرمود: اگر حاملانى چند را از براى علم خويش كه خداى عزّ و جلّ به من عطاء فرموده مى‌يافتم هر آينه توحيد و اسلام و ايمان و دين و شريعتها را از لفظ الصمد نشر مي دادم و چگونه اين امر مرا ميسر شود حال آنکه جدم امير المؤمنين حاملانى از براى علم خويش نيافت حتى آنكه چنان بود كه آه سرد از سينه پر درد بر مي كشيد و بر سر منبر می فرمود: از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد پس به درستى كه در ميان دنده‌هاى من علم بسياري است. آه آه! آگاه باشيد كه كسى را نمى‌يابم كه آن را بردارد و آگاه باشيد كه من بر شما از جانب خدا حجت رسايم پس دوست مداريد گروهى را كه خدا بر ايشان خشم كرده به حقيقت كه از آخرت نوميد شده‌اند چنان كه كافران از صاحبان قبرها كه مردگانند نوميد شده‌اند.

بعد از آن حضرت باقر علیه السلام فرمود: حمد از براى خدائي است كه بر ما منت نهاده و ما را از براى پرستش خود توفيق داده؛ يگانه صمدى كه نزاده و زاده نشده و هيچ كس او را همتا نبوده و نخواهد بود و ما را از پرستش بتان دور گردانيده، حمدی دائمی و شكرى واجب.

و قول خداوند «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» یعنی كه خداى عزّ و جلّ نزاده تا او را فرزندى باشد كه پادشاهيش را از او ارث برد و زاده نشده كه او را پدرى باشد كه با او در پروردگارى و پادشاهيش شركت كند و كسى او را همتا نبوده تا او را در سلطنتش يارى دهد.

22- التوحيد ابْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ بَزِيعٍ عَنْ يُونُسَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ السَّرِيِّ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَبَارَكَتْ أَسْمَاؤُهُ وَ تَعَالَى فِي عُلُوِّ كُنْهِهِ أَحَدٌ تَوَحَّدَ بِالتَّوْحِيدِ فِي تَوَحُّدِهِ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى خَلْقِهِ فَهُوَ أَحَدٌ صَمَدٌ مَلِكٌ قُدُّوسٌ يَعْبُدُهُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَ يَصْمِدُ إِلَيْهِ وَ فَوْقَ الَّذِي عَسَيْنَا أَنْ نَبْلُغَ رَبَّنَا وَسِعَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً. [120]

امام باقر علیه السلام فرمود: خداى عزّ و جلّ که نامهايش مبارك بوده و در علو كنه خويش برترى داشته، يگانه ايست كه در توحيدش به يگانگى متوحد شده، سپس آن را بر خلقش جارى گردانيده، پس او يگانه اي است صمد و پادشاهى قدوس است كه هر چيزى او را مى‌پرستد و به سوى او قصد می کند و بالاتر است از آنچه ما شايد به آن برسيم و پروردگار ما هر چيزى را از جهت علم فرا گرفته است.

23- التوحيد أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ صَمَدٌ لَيْسَ لَهُ جَوْفٌ وَ إِنَّمَا الرُّوحُ خَلْقٌ مِنْ خَلْقِهِ نَصْرٌ وَ تَأْيِيدٌ وَ قُوَّةٌ يَجْعَلُهُ اللَّهُ فِي قُلُوبِ الرُّسُلِ وَ الْمُؤْمِنِينَ. [121]

امام صادق علیه السلام كه فرمود خداى تبارك و تعالى يگانه و صمدی است كه او را اندرونى نيست و جز اين نيست كه روح آفريده‌اي است از آفريدگان او و يارى و تأييد و قوتى است كه خدا آن را در دلهاى پيغمبران و مؤمنان قرار ميدهد.

24- التوحيد ابْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَيْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ مِنَ الثَّنَوِيَّةِ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ لَهُ إِنِّي أَقُولُ إِنَّ صَانِعَ الْعَالَمِ اثْنَانِ فَمَا الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ فَقَالَ قَوْلُكَ إِنَّهُ اثْنَانِ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ لِأَنَّكَ لَمْ تَدَّعِ الثَّانِيَ إِلَّا بَعْدَ إِثْبَاتِكَ الْوَاحِدَ فَالْوَاحِدُ مُجْمَعٌ عَلَيْهِ وَ أَكْثَرُ مِنْ وَاحِدٍ مُخْتَلَفٌ فِيهِ. [122]

قال الصدوق رحمه الله الدليل على أن الصانع واحد لا أكثر من ذلك أنهما لو كانا اثنين لم يخل الأمر فيهما من أن يكون كل واحد منهما قادرا على منع صاحبه مما يريد أو غير قادر فإن كانا كذلك فقد جاز عليهما المنع و من جاز عليه ذلك فمحدث كما أن المصنوع محدث و إن لم يكونا قادرين لزمهما العجز و النقص و هما من دلالات الحدث فصح أن القديم واحد.

و دليل آخر و هو أن كل واحد منهما لا يخلو من أن يكون قادرا على أن يكتم الآخر شيئا فإن كان كذلك فالذي جاز الكتمان عليه حادث و إن لم يكن قادرا فهو عاجز و العاجز حادث بما بيناه‌  و هذا الكلام يحتج به في إبطال قديمين صفة كل واحد منهما صفة القديم الذي أثبتناه فأما ما ذهب إليه ماني و ابن ديصان من خرافاتهما في الامتزاج و دانت به المجوس من حماقاتها في أهرمن ففاسد بما به يفسد قدم الأجسام...

از فضل بن شاذان شنيدم كه مي‌گفت مردى از فرقه ثنويه از اما رضا علیه السلام سؤال نمود و من حاضر بودم و گفت: من می گويم كه صانع عالم دو تا است پس دليل بر آنكه صانع يكي است چيست؟ حضرت فرمود: قول تو كه صانع دو تا است دليل بر اين است كه صانع يكي است زيرا كه تو دوم را ادعا نكردى مگر بعد از آنكه يكى را اثبات كردى پس يكى مورد توافق است كه ما و تو بر آن اجماع داريم و بيشتر از يكى مورد اختلاف است كه در آن اختلاف شده‌.

صدوق رحمه الله گفته است: دليل بر اينكه صانع يكي است نه بيشتر از آن اين است كه ايشان اگر دو باشند جز اين نباشد كه يا هر يك از ايشان قادر باشد بر منع صاحبش از آنچه مي خواهد يا قادر نباشد پس اگر هم چنين باشند منع بر ايشان روا باشد و هر كه اين امر بر او روا باشد محدث است كه ديگرى او را احداث كرده چنان كه مصنوع است. و اگر هر دو قادر نباشند عجز و نقص بر ايشان لازم آيد و اين دو امر از دلالتهاى حدوثند پس ثابت شد كه قديم يكي است.

و دليلى ديگر و آن اين است كه هر يك از ايشان جز اين نباشد كه قادر باشد بر اينكه چيزى را از ديگرى بپوشد پس اگر هم چنين باشد آن کس كه كتمان بر او جایز باشد حادث است و اگر قادر نباشد عاجز است و عاجز، حادث است به آن دلیل که بيان كرديم و در باطل كردن دو قديم كه صفت هر يك از آنها صفت قديمى است كه ما آن را اثبات كرديم به اين كلام استدلال مى‌شود.

و اما آنچه مانى و پسر ديصان به سوى آن رفته‌اند از سخنان پريشان خويش در باب امتزاج، و مجوس از حماقتهاى خويش در باب اهرمن كه شيطان است به آن ديندارى و اعتقاد كرده‌اند، باطل است به دلیل ادله بطلان قدم اجسام.

25- التوحيد ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ اتِّصَالُ التَّدْبِيرِ وَ تَمَامُ الصُّنْعِ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‌ لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا. [123]

هشام بن حكم گفت به امام صادق علیه السلام گفتم: دليل بر اينكه خدا يكي است چيست؟ فرمود: اتصال تدبير و تمامیت صنع چنان كه خداى عزّ و جلّ فرمود: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا.»{ اگر در آنها [زمين و آسمان‌] جز خدا، خدايانى [ديگر] وجود داشت، قطعاً [زمين و آسمان‌] تباه مى‌شد.}

26- جامع الأخبار سُئِلَ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ عَنِ الصَّمَدِ فَقَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع تَأْوِيلُ الصَّمَدِ لَا اسْمٌ وَ لَا جِسْمٌ وَ لَا مِثْلٌ وَ لَا شِبْهٌ وَ لَا صُورَةٌ وَ لَا تِمْثَالٌ وَ لَا حَدٌّ وَ لَا حُدُودٌ وَ لَا مَوْضِعٌ وَ لَا مَكَانٌ وَ لَا كَيْفٌ وَ لَا أَيْنٌ وَ لَا هُنَا وَ لَا ثَمَّةَ وَ لَا مَلَأٌ وَ لَا خَلَأٌ وَ لَا قِيَامٌ وَ لَا قُعُودٌ وَ لَا سُكُونٌ وَ لَا حَرَكَةٌ وَ لَا ظُلْمَانِيٌّ وَ لَا نُورَانِيٌّ وَ لَا رُوحَانِيٌّ وَ لَا نَفْسَانِيٌّ وَ لَا يَخْلُو مِنْهُ مَوْضِعٌ وَ لَا يَسَعُهُ مَوْضِعٌ وَ لَا عَلَى لَوْنٍ وَ لَا عَلَى خَطَرِ قَلْبٍ وَ لَا عَلَى شَمِّ رَائِحَةٍ مَنْفِيٌّ عَنْهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءُ. [124]

از محمد بن حنفيه معناى صمد را پرسیدند. گفت: على عليه السّلام فرمود:  معناى صمد آن است كه او را اسمى نيست و نه جسمى و نه مثلى و نه شبهى و نه صورتى و نه مثالى و نه حدّى و نه تعريفى و نه جایگاهی و نه مكانى و نه کیفیتی و نه جایی، و نه اینجاست و نه آنجا، نه پر است و نه خالي، نه ايستادنى دارد و نه نشستنى، نه سكونى دارد و نه حركتى، نه ظلماني است و نه نورانى، نه روحاني است و نه نفساني، نه جایی از او خالی می شود و نه جایی او را در برگیرد، نه بر رنگى است و نه  بر دلى مي گذرد و نه به بویی بوئيده شود. از جميع اين چيزها مبرا است.

 



[1] . بقره / 163

[2] . بقره / 165

[3] . بقره / 255

[4] . بقره / 284

[5] . آل عمران / 62

[6] . آل عمران / 64

[7] . نساء / 48

[8] . نساء / 116ـ 117

[9] . نساء / 132

[10] . انعام / 40ـ 41

[11] . انعام / 56

[12] . اعراف / 59

[13] . یونس / 66

4. یونس / 104ـ 106

[15] . هود / 2

[16] . یوسف / 38

[17] . یوسف / 39 ـ 40

[18] . یوسف  / 106

[19] . رعد / 14ـ 16

[20] . رعد / 30

[21] . رعد / 33

[22] . رعد / 36

[23] . ابراهیم / 52

[24] .نحل / 2ـ3

[25] . نحل / 51 ـ 57

[26] . اسراء / 22ـ 23

[27] . اسراء / 39

[28] . اسراء / 42ـ 43

[29] . إسراء / 56

[30] . کهف / 14ـ 15

[31] . کهف / 38

[32] . کهف / 42

[33] . کهف / 102

[34] . کهف / 110

[35] . مریم /  81 ـ 82

[36] . انبیاء / 19ـ 25

[37] . انبیاء / 36

[38] . انبیاء / 42ـ43

[39] . انبیاء / 98ـ 101

[40] . انبیاء / 108

[41] . حج / 31

[42] . حج / 71

[43] . مومنون / 91ـ 92

[44] . مومنون / 116ـ 117

[45] . فرقان / 3

[46] . شعراء / 213

[47] . نمل / 26

[48] . نمل / 59 ـ 64

[49] . قصص / 62 ـ 64

[50] . قصص / 87 ـ 88

[51] . عنکبوت / 8

[52] . عنکبوت / 41 ـ 43

[53] . روم / 31 ـ 35

[54] . روم / 40

[55] . لقمان / 13

[56] . لقمان / 15

[57] . سبأ / 22

[58] . سبأ / 27

[59] . سبأ /40ـ 41

[60] . فاطر / 3

[61] . فاطر / 12ـ 14

[62] . فاطر / 40

[63] . یس / 74ـ 75

[64] . صافات / 1ـ 5

[65] . ص / 65 ـ 66

[66] . زمر / 6

[67] . زمر / 8

[68] . زمر / 14ـ 15

[69] . زمر / 29

[70] . زمر / 64 ـ 66

[71] . غافر / 12

[72] . غافر / 20

[73] . غافر / 41 ـ 42

[74] . غافر / 62

[75] . غافر / 65

[76] . غافر / 84

[77] . فصلت / 6

[78] . فصلت / 9

[79] . فصلت / 14

[80] . فصلت / 37ـ 38

[81] . فصلت / 47ـ 48

[82] . شوری / 9

[83] . شوری / 13

[84] . زخرف / 26 ـ 27

[85] . زخرف / 45

[86] . زخرف / 57 ـ 58

[87] . جاثیه / 10

[88] . محمد / 19

[89] . ق / 26

[90] . ذاریات / 51

[91] . طور / 43

[92] . ممتحنه / 4

[93] . جن / 20

[94] . مزمل / 9

[95] . اخلاص / 1ـ 4

[96] . بحار 3/240/25

[97] . بحار 3/240/24

[98] . آل عمران / 83

[99] . بحار 3/206/1

[100] . بحار 3/208/3

[101] . عنکبوت / 61

[102] . بحار 3/211/6

[103] . مؤمنون / 91

[104] . بحار 3/220/7

[105] . بحار 3/220/8

[106] . بحار 3/220/9

[107] . بحار 3/220/10

[108] . بحار 3/221/11

[109] . بحار 3/221/12

[110] . بحار 3/222/12

[111] . بحار 3/222/12

[112] . بحار 3/222/12

[113] . بحار 3/222/12

[114] . بحار 3/223/12

[115] . بحار 3/223/12

[116] . بحار 3/223/12

[117] . بحار 3/223/12

[118] . بحار 3/223/14

[119] . بحار 3/224/15

[120] . بحار 3/225/16

[121] . بحار 3/225/17

[122] . بحار 3/225/18

[123] . بحار 3/229/19

[124] . بحار 3/230/21

Powered by TayaCMS