آیات:
ـ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون َ أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير»ٌ [1]
و برخى از مردم مىگويند: «ما به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم»، ولى گروندگان [راستين] نيستند. با خدا و مؤمنان نيرنگ مىبازند؛ ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمىزنند، و نمىفهمند. در دلهايشان مرضى است؛ و خدا بر مرضشان افزود؛ و به [سزاى] آنچه به دروغ مىگفتند، عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت. و چون به آنان گفته شود: «در زمين فساد مكنيد»، مىگويند: «ما خود اصلاحگريم.» به هوش باشيد كه آنان فسادگرانند، ليكن نمىفهمند. و چون به آنان گفته شود: «همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم ايمان بياوريد»، مىگويند: «آيا همان گونه كه كمخردان ايمان آوردهاند، ايمان بياوريم؟» هشدار كه آنان همان كمخردانند؛ ولى نمىدانند.
و چون با كسانى كه ايمان آوردهاند برخورد كنند، مىگويند: «ايمان آورديم»، و چون با شيطان هاى خود خلوت كنند، مىگويند: «در حقيقت ما با شماييم، ما فقط [آنان را] ريشخند مىكنيم.» خدا [است كه] ريشخندشان مىكند، و آنان را در طغيانشان فرو مىگذارد تا سرگردان شوند. همين كسانند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت خريدند، در نتيجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نياورد؛ و هدايتيافته نبودند. مَثَل آنان، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند، و چون پيرامون آنان را روشنايى داد، خدا نورشان را برد؛ و در ميان تاريكيهايى كه نمىبينند رهايشان كرد. كرند، لالند، كورند؛ بنابراين به راه نمىآيند.
يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان ـ كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است ـ [قرار گرفتهاند]؛ از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند، ولى خدا بر كافران احاطه دارد. نزديك است كه برق، چشمانشان را بربايد؛ هرگاه كه بر آنان روشنى بخشد، در آن گام زنند؛ و چون راهشان را تاريك كند، [بر جاى خود] بايستند؛ و اگر خدا مىخواست، شنوايى و بينايىشان را برمىگرفت، كه خدا بر همه چيز تواناست.
ـ وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ [2]
همچنين كسانى را كه دو رويى نمودند [نيز] معلوم بدارد. و به ايشان گفته شد: «بياييد در راه خدا بجنگيد يا دفاع كنيد.» گفتند: «اگر جنگيدن مىدانستيم مسلماً از شما پيروى مىكرديم.» آن روز، آنان به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان. به زبانِ خويش چيزى مىگفتند كه در دلهايشان نبود، و خدا به آنچه مىنهفتند داناتر است.
ـ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ. [3]
البته گمان مبر كسانى كه بدانچه كردهاند شادمانى مىكنند و دوست دارند به آنچه نكردهاند مورد ستايش قرار گيرند، قطعاً گمان مَبَر كه براى آنان نجاتى از عذاب است، [كه] عذابى دردناك خواهند داشت.
ـ وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً. [4]
و چون به ايشان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر [او] بياييد»، منافقان را مىبينى كه از تو سخت، روى برمىتابند.
ـ فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا. [5]
شما را چه شده است كه درباره منافقان، دو دسته شدهايد؟ با اينكه خدا آنان را به [سزاى] آنچه انجام دادهاند سرنگون كرده است. آيا مىخواهيد كسى را كه خدا در گمراهىاش وانهاده است به راه آوريد؟ و حال آنكه هر كه را خدا در گمراهىاش وانهد، هرگز راهى براى [هدايتِ] او نخواهى يافت.
ـ بَشِّرِ الْمُنافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً.
به منافقان خبر ده كه عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت.
ـ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا.
خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد. همانان كه مترصّد شمايند؛ پس اگر از جانب خدا به شما فتحى برسد، مىگويند: «مگر ما با شما نبوديم؟» و اگر براى كافران نصيبى باشد، مىگويند: «مگر ما بر شما تسلّط نداشتيم و شما را از [ورود در جمعِ] مؤمنان باز نمىداشتيم؟» پس خداوند، روز قيامت ميان شما داورى مىكند؛ و خداوند هرگز بر [زيانِ] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى] قرار نداده است.
ـ إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً. [6]
آرى، منافقان در فروترين درجات دوزخند، و هرگز براى آنان ياورى نخواهى يافت. مگر كسانى كه توبه كردند و [عمل خود را] اصلاح نمودند و به خدا تمسّك جستند و دين خود را براى خدا خالص گردانيدند كه [در نتيجه] آنان با مؤمنان خواهند بود، و به زودى خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد بخشيد.
ـ يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ.
منافقان بيم دارند از اينكه [مبادا] سورهاى درباره آنان نازل شود كه ايشان را از آنچه در دلهايشان هست خبر دهد. بگو: «ريشخند كنيد، بىترديد خدا آنچه را كه [از آن] مىترسيد برملا خواهد كرد.» و اگر از ايشان بپرسى، مسلّماً خواهند گفت: «ما فقط شوخى و بازى مىكرديم.» بگو: «آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مىكرديد؟» عذر نياوريد، شما بعد از ايمانتان كافر شدهايد. اگر از گروهى از شما درگذريم، گروهى [ديگر] را عذاب خواهيم كرد، چرا كه آنان تبهكار بودند. مردان و زنان دو چهره، [همانند] يكديگرند. به كار ناپسند وامىدارند و از كار پسنديده باز مىدارند، و دستهاى خود را [از انفاق] فرو مىبندند. خدا را فراموش كردند، پس [خدا هم] فراموششان كرد. در حقيقت، اين منافقانند كه فاسقند. خدا به مردان و زنانِ دو چهره و كافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانهاند. آن [آتش] براى ايشان كافى است، و خدا لعنتشان كرده و براى آنان عذابى پايدار است.
ـ يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ.
براى شما سوگند ياد مىكنند تا از آنان خشنود گرديد. پس اگر شما هم از ايشان خشنود شويد، قطعاً خدا از گروه فاسقان خشنود نخواهد شد.
ـ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ
و برخى از باديهنشينانى كه پيرامون شما هستند، منافقند.
ـ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ. [7]
و از ساكنانِ مدينه [نيز عدّهاى] بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نمىشناسى، ما آنان را مىشناسيم. به زودى آنان را دو بار عذاب مىكنيم؛ سپس به عذابى بزرگ بازگردانيده مىشوند.
ـ وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ. [8]
و چون سورهاى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مىكنند [و مىگويند:] «آيا كسى شما را مىبيند؟» سپس [مخفيانه از حضور پيامبر] بازمىگردند. خدا دلهايشان را [از حقّ] برگرداند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمىفهمند.
ـ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ. [9]
و از ميان مردم كسانىاند كه مىگويند: «به خدا ايمان آوردهايم» و چون در [راه] خدا آزار كشند، آزمايش مردم را مانند عذاب خدا قرار مىدهند؛ و اگر از جانب پروردگارت يارى رسد حتماً خواهند گفت: «ما با شما بوديم.» آيا خدا به آنچه در دلهاى جهانيان است داناتر نيست؟و قطعاً خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند مىشناسد، و يقيناً منافقان را [نيز] مىشناسد.
ـ وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً.
و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهايشان بيمارى است مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فريب به ما وعدهاى ندادند».
ـ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً. [10]
و منافقان را اگر بخواهد، عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد كه خدا همواره آمرزنده مهربان است.
ـ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلًا. [11]
اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعهافكنان در مدينه، [از كارشان] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلط مىكنيم تا جز [مدّتى] اندك در همسايگى تو نپايند. از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد.
ـ إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ. [12]
بىگمان، كسانى كه پس از آنكه [راهِ] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند، شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت. چرا كه آنان به كسانى كه آنچه را خدا نازل كرده خوش نمىداشتند، گفتند: «ما در كار [مخالفت] تا حدودى از شما اطاعت خواهيم كرد.» و خدا از همداستانى آنان آگاه است. پس چگونه [تاب مىآورند] وقتى كه فرشتگان [عذاب]، جانشان را مىستانند و بر چهره و پشت آنان تازيانه مىنوازند؟ زيرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروى كردهاند و خرسندياش را خوش نداشتند؛ پس اعمالشان را باطل گردانيد.
ـ سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرا. [13]
برجاىماندگانِ باديهنشين به زودى به تو خواهند گفت: «اموال ما و كسانمان ما را گرفتار كردند، براى ما آمرزش بخواه.» چيزى را كه در دلهايشان نيست بر زبان خويش مىرانند. بگو: «اگر خدا بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند، چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد؟ بلكه [اين] خداست كه به آنچه مىكنيد همواره آگاه است.
ـ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. [14]
آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: «ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم.» گفته مىشود: «بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد.» آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است: باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. [دو رويان،] آنان را ندا درمىدهند: «آيا ما با شما نبوديم؟» مىگويند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شيطانِ] مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت. پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند، عوضى پذيرفته نمىشود: جايگاهتان آتش است؛ آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.»
ـ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ. [15]
آيا نديدهاى كسانى را كه قومى را كه مورد خشم خدايند به دوستى گرفتهاند؟ آنها نه از شمايند و نه از ايشان، و به دروغ سوگند ياد مىكنند و خودشان [هم] مىدانند. خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است. راستى كه چه بد مىكردند. سوگندهاى خود را [چون] سپرى قرار داده بودند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند و [در نتيجه] براى آنان عذابى خفّتآور است. در برابر خداوند نه از اموالشان و نه از اولادشان هرگز كارى ساخته نيست. آنها دوزخىاند [و] در آن جاودانه [مىمانند]. روزى كه خدا همه آنان را برمىانگيزد، همانگونه كه براى شما سوگند ياد مىكردند براى او [نيز] سوگند ياد مىكنند و چنان پندارند كه حقّ به جانب آنهاست. آگاه باش كه آنان همان دروغگويانند. شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است؛ آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند
ـ إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ.
چون منافقان نزد تو آيند گويند: «گواهى مىدهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى.» و خدا [هم] مىداند كه تو واقعاً پيامبر او هستى، و خدا گواهى مىدهد كه مردم دوچهره سخت دروغگويند.
روایات:
1- قَالَ امیر المؤمنین: وَ النِّفَاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الْهَوَى وَ الْهُوَيْنَا وَ الْحَفِيظَةِ وَ الطَّمَعِ فَالْهَوَى عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْبَغْيِ وَ الْعُدْوَانِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الطُّغْيَانِ فَمَنْ بَغَى كَثُرَتْ غَوَائِلُهُ وَ تُخُلِّيَ مِنْهُ وَ قُصِرَ عَلَيْهِ وَ مَنِ اعْتَدَى لَمْ يُؤْمَنْ بَوَائِقُهُ وَ لَمْ يَسْلَمْ قَلْبُهُ وَ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ لَمْ يَعْذِلْ نَفْسَهُ فِي الشَّهَوَاتِ خَاضَ فِي الْخَبِيثَاتِ وَ مَنْ طَغَى ضَلَّ عَلَى عَمْدٍ بِلَا حُجَّةٍ وَ الْهُوَيْنَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْغِرَّةِ وَ الْأَمَلِ وَ الْهَيْبَةِ وَ الْمُمَاطَلَةِ وَ ذَلِكَ بِأَنَّ الْهَيْبَةَ تَرُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ الْمُمَاطَلَةَ تُفَرِّطُ فِي الْعَمَلِ حَتَّى يَقْدَمَ عَلَيْهِ الْأَجَلُ وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ عَلِمَ الْإِنْسَانُ حَسَبَ مَا هُوَ فِيهِ وَ لَوْ عَلِمَ حَسَبَ مَا هُوَ فِيهِ مَاتَ خُفَاتاً مِنَ الْهَوْلِ وَ الْوَجَلِ وَ الْغِرَّةَ تَقْصُرُ بِالْمَرْءِ عَنِ الْعَمَلِ وَ الْحَفِيظَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْكِبْرِ وَ الْفَخْرِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ الْعَصَبِيَّةِ فَمَنِ اسْتَكْبَرَ أَدْبَرَ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ فَخَرَ فَجَرَ وَ مَنْ حَمِيَ أَصَرَّ عَلَى الذُّنُوبِ وَ مَنْ أَخَذَتْهُ الْعَصَبِيَّةُ جَارَ فَبِئْسَ الْأَمْرُ أَمْرٌ بَيْنَ إِدْبَارٍ وَ فُجُورٍ وَ إِصْرَارٍ وَ جَوْرٍ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الطَّمَعُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ الْفَرَحِ وَ الْمَرَحِ وَ اللَّجَاجَةِ وَ التَّكَاثُرِ فَالْفَرَحُ مَكْرُوهٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْمَرَحُ خُيَلَاءُ وَ اللَّجَاجَةُ بَلَاءٌ لِمَنِ اضْطَرَّتْهُ إِلَى حَمْلِ الْآثَامِ وَ التَّكَاثُرُ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ شُغُلٌ وَ اسْتِبْدَالُ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ فَذَلِكَ النِّفَاقُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ وَ اللَّهُ قَاهِرٌ فَوْقَ عِبادِهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ جَلَّ وَجْهُهُ وَ أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ انْبَسَطَتْ يَدَاهُ وَ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَتُهُ وَ ظَهَرَ أَمْرُهُ وَ أَشْرَقَ نُورُهُ وَ فَاضَتْ بَرَكَتُهُ وَ اسْتَضَاءَتْ حِكْمَتُهُ وَ هَيْمَنَ كِتَابُهُ وَ فَلَجَتْ حُجَّتُهُ وَ خَلَصَ دِينُهُ وَ اسْتَظْهَرَ سُلْطَانُهُ وَ حَقَّتْ كَلِمَتُهُ وَ أَقْسَطَتْ مَوَازِينُهُ وَ بَلَّغَتْ رُسُلُهُ فَجَعَلَ السَّيِّئَةَ ذَنْباً وَ الذَّنْبَ فِتْنَةً وَ الْفِتْنَةَ دَنَساً وَ جَعَلَ الْحُسْنَى عُتْبَى وَ الْعُتْبَى تَوْبَةً وَ التَّوْبَةَ طَهُوراً فَمَنْ تَابَ اهْتَدَى وَ مَنِ افْتُتِنَ غَوَى مَا لَمْ يَتُبْ إِلَى اللَّهِ وَ يَعْتَرِفْ بِذَنْبِهِ وَ لَا يَهْلِكُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا هَالِكٌ اللَّهَ اللَّهَ فَمَا أَوْسَعَ مَا لَدَيْهِ مِنَ التَّوْبَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْبُشْرَى وَ الْحِلْمِ الْعَظِيمِ وَ مَا أَنْكَلَ مَا عِنْدَهُ مِنَ الْأَنْكَالِ وَ الْجَحِيمِ وَ الْبَطْشِ الشَّدِيدِ فَمَنْ ظَفِرَ بِطَاعَتِهِ اجْتَلَبَ كَرَامَتَهُ وَ مَنْ دَخَلَ فِي مَعْصِيَتِهِ ذَاقَ وَبَالَ نَقِمَتِهِ وَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِين. [16]
امیر مؤمنان عليه السّلام فرمود: و نفاق بر چهار ستون استوار است: بر هوى [و خواهش نفس بر خلاف رضای خدا]، سهلانگارى [در امر دين]، خشم و طمع.
و هواپرستى بر چهار شعبه است: بر ستم، و زورگوئى و تجاوز، و شهوت رانى، و سركشى، پس هر كه ستم- كرد بلاها و گرفتاريهايش زياد شود، و او را واگذارند و از كمك باو خوددارى شود، و هر كه تجاوز كند و زور بگويد از سختيها نياسايد، و دلش آرام نباشد، و از شهوترانيها خود دارى نتواند، و هر كه شهوت خود را تعديل نكند در پليديها فرو رود، (1) و هر كه سركشى كند بدون برهان و از روى عمد خود را گمراه كند.
و سهل انگارى بر چهار شعبه است: بر فريب (خوردن برحمت حق سبحانه و غفلت از شيطان)، و آرزو، و ترس و بيم (از غير خدا) و امروز و فردا كردن، و اين براى آن است كه ترس و بيم (از غير خدا) راه حق را ببندد، و امروز و فردا كردن موجب كوتاهى در عمل گردد تا (آنگاه كه) مرگ او برسد، و اگر آرزو نباشد (شخص) بحساب خود برسد، و اگر حساب كار خود را بداند از هراس و ترس بمرگ ناگهانى بميرد، (و فريب رحمت حق خوردن) دست انسان را از عمل كوتاه كند.
(2) و خشمورزى بر چهار شعبه است، بر كبر، و فخر (كردن بحسب و نسبت و غير اينها). و حميت (يعنى) نخوت و) غيرت، و تعصب (كه هر دوى اينها دنباله كبر است)، پس هر كه كبر ورزد بحق پشت كند، و هر كه فخر كند (و بر خود بنازد) نافرمانى كرده (يا دروغ گفته و خلاف كرده) و هر كه حميت كشد بگناهان اصرار ورزد (و بواسطه حميت بنظائر فحاشى و آدمكشى و جنايات ديگر دچار گردد) و هر كه تعصب او را فرا گيرد ستم كند (يا از راه راست منحرف شود)، پس چه بد چيز است خشمورزى كه ميان پشت كردن بحق و نافرمانى و اصرار بر گناه و انحراف از راه راست قرار گرفته است. (اين معنى بنا بر توضيحى است كه آخر حديث بيايد).
(1) و طمع بر چهار شعبه است: شادى و شادكامى و تبختر، و سرسختى، و فزونطلبى، پس شادى نزد خداوند خوش نيست (و بد است) و شادكامى و تبختر خود پسندى است، و سر سختى بلائى است كه اگر كسى دچار شد او را بكشيدن بار گناهان وادار ميسازد، و فزونطلبى (و برترىجوئى) بازى و سرگرمى و (موجب) باز داشتن دل (از ياد خداى تعالى) است و پذيرفتن چيزيست (يعنى دنيا و سرگرميهاى آن) بجاى آنچه بهتر است (يعنى آخرت و نعمتهاى آن) مىباشد.
پس اين بود نفاق و ستونها و شعبههاى آن، و خداوند بر تمام بندگان خود غالب است، نامش بلند و ذاتش والا است، و زيبا و نيكو ساخته است خلقت هر چيز را، دو دست جودش گشاده است، و رحمتش همه چيز را فرا گرفته، امر او عيان و نورش تابان است، بركتش بسيار و حكمتش نورانى است، كتابش پا برجا و حجتش پيروز و هويدا است، دينش پاك، و سلطنتش محكم و پيروز است، سخنش حق، و موازينش عادلانه و رسولانش رساننده بودند. بدكردارى را گناه دانسته، و گناه را فتنه، فتنه را چركى شرده، و كار نيك را بازگشت دانسته، و بازگشت را توبه، و توبه را پاك كنده قرار داده، پس هر كه توبه كند براه راست هدايت يافته، و هر كه گرفتار فتنه شود گمراه شده تا مادامى كه به خدا بازگشت نكند و بگناهش اعتراف ننمايد، بر خدا دليرى نكند مگر هلاكشونده. از خدا بترسيد، از خدا بترسيد! كه چه اندازه باب توبه و رحمت و بشارت و بردبارى بزرگ در درگاهش و وسيع است، و چه اندازه سخت است آن شكنجهها و دوزخ و سختگيرى او، پس هر كه باطاعتش دست يابد كرامتش را بخود جلب كند، و هر كه در نافرمانيش در آيد ناگوارى و سختى پاداش كيفر او را چشد و به زودی زود روز پشيمانيش فرا رسد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَكَتَبَ إِلَيَّ إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا لَيْسُوا مِنَ الْكَافِرِينَ وَ لَيْسُوا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَيْسُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُظْهِرُونَ الْإِيمَانَ وَ يَصِيرُونَ إِلَى الْكُفْرِ وَ التَّكْذِيبِ لَعَنَهُمُ اللَّه. [17]
محمد بن فضيل گويد: بحضرت أبى الحسن عليه السّلام نوشتم و از مسألهاى از او پرسش كردم در پاسخ بمن نوشت: «همانا منافقان نيرنگ ورزند با خدا و اوست فريب دهنده ايشان و هر گاه برخيزند به سوى نماز برخيزند سرگران خودنمائى كنند بمردم و ياد نكنند خدا را جز اندكى، در اين ميانه سرگردانند نه به سوى اينانند و نه به سوى. آنان و هر كه را خدا گمراه سازد براى او راهى نيابى» (سوره نساء آيه 142- 143) اينها نه از كفارند و نه از مسلمانان، اظهار ايمان كنند و به سوى كفر و تكذيب روند، خدا آنها را لعنت كند.
شرح
- فيض (ره) گويد: اما از كفار نيستند چون اظهار ايمان كنند و شهادتين بر زبان جارى سازند، و از مسلمانان نيستند چون در دل انكار كنند، و مجلسى (ره) در مرآة العقول از بعضى نقل كند كه گفتهاند: شايد ذكر نشدن اصل مسأله در حديث بجهت تقيه بوده است، و شايد سؤال از حال مأمون بوده زيرا او از دشمنان اهل بيت عليهم السلام بود و براى مصلحت اظهار تشيع ميكرد، و مقصود حضرت در پاسخ او و شيعهمآبان منافق اطراف او چون ذو الرياستين باشد.
3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ص قَالَ قَالَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لَا يَأْتِي وَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا الِاعْتِرَاضُ قَالَ الِالْتِفَاتُ وَ إِذَا رَكَعَ رَبَضَ يُمْسِي وَ هَمُّهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ النَّوْمُ وَ لَمْ يَسْهَرْ إِنْ حَدَّثَكَ كَذَبَكَ وَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَكَ وَ إِنْ غِبْتَ اغْتَابَكَ وَ إِنْ وَعَدَكَ أَخْلَفَك. [18]
ابو حمزه از حضرت على بن الحسين عليهما السلام حديث كند كه فرمود: همانا منافق (آن كس است) كه (از كارى) نهى كند ولى خود او (از آن كار) دست نمىكشد، و فرمان می دهد بدان چه خود نميكند، و چون بنماز ايستد اعتراض كند، عرض كردم: اى فرزند رسول خدا اعتراض چيست؟ فرمود: رو براست و چپ گردانيدن، و چون ركوع كند خود را (مانند گوسفند) بزمين اندازد (يعنى بعد از ركوع نايستد و بهمان حال بسجده رود) روزش را شب كند و اندوهى جز خوردن شام ندارد با اينكه روزه هم نبوده است، و چون بامداد كند اندوهى جز خوابيدن ندارد با اينكه شب را بيدار نبوده، اگر براى تو حديثى گويد دروغ گويد، و اگر نزدش چيزى بامانت گذارى بتو خيانت كند، اگر از او پنهان باشى تو را غيبت كند (و بدگوئى كند) و اگر بتو وعده بدهد وفا نكند.
5- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَثَلُ الْمُنَافِقِ مَثَلُ جِذْعِ النَّخْلِ أَرَادَ صَاحِبُهُ أَنْ يَنْتَفِعَ بِهِ فِي بَعْضِ بِنَائِهِ فَلَمْ يَسْتَقِمْ لَهُ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي أَرَادَ فَحَوَّلَهُ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ فَلَمْ يَسْتَقِمْ لَهُ فَكَانَ آخِرُ ذَلِكَ أَنْ أَحْرَقَهُ بِالنَّار. [19]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: منافق به مانند تنه درخت خرما است كه صاحب آن بخواهد در قسمتى از ساختمانش از آن بهرهمند گردد و در آنجا كه خواهد (بواسطه كجى) قرار نگيرد، پس بجاى ديگرش برد (آنجا نيز) قرار نگيرد، و سرانجامش این است كه آن را به آتش بسوزاند.
6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَى مَا فِي الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاق. [20]
و نيز آن حضرت فرمود: آنچه از خشوع بدن بر آنچه در دل است بچربد آن در نزد ما نفاق است.
شرح
- مجلسى (ره) گويد: اين حديث دلالت دارد بر اينكه زيادى خشوع بدن بر خشوع قلب از روى ريا و نفاق است، و در گفتارش كه فرمود: «عندنا» اشاره است باينكه نفاق حقيقى نيست بلكه خصلت بدى است كه شبيه بنفاق است.
1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَمْرٍو عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لَنَا ذَاتَ يَوْمٍ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يُخْطِئُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِيباً مِصْقَعاً وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يَسْتَطِيعُ يُعَبِّرُ عَمَّا فِي قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ يَزْهَرُ كَمَا يَزْهَرُ الْمِصْبَاح. [21]
عمرو گويد روزى امام صادق عليه السّلام بما فرمود: (گاهى) مردى را مىبينى كه در سخنورى در يك لام يا واوى خطا نكند، خطيب (و سخنورى) است زير دست و شيوا ولى همانا دلش از شب تاريك و ظلمانى تاريكتر و سياهتر است، و (گاهى) مردى را بينى كه نتواند آنچه در دل دارد به زبان آورد، اما دلش مانند چراغ نور افشانى كند.
2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ- قَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَ إِيمَانٌ وَ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ فَقُلْتُ مَا الْأَزْهَرُ قَالَ فِيهِ كَهَيْئَةِ السِّرَاجِ فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ إِنْ أَعْطَاهُ شَكَرَ وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ وَ أَمَّا الْمَنْكُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِكِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ- أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِي فِيهِ إِيمَانٌ وَ نِفَاقٌ فَهُمْ قَوْمٌ كَانُوا بِالطَّائِفِ فَإِنْ أَدْرَكَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلَى نِفَاقِهِ هَلَكَ وَ إِنْ أَدْرَكَهُ عَلَى إِيمَانِهِ نَجَا. [22]
سعد از امام باقر عليه السّلام حديث كند كه فرمود: همانا دلها چهار (گونه) اند: دلى كه در آن نفاق و ايمانست، و دلى كه وارونه است، و دلى كه مهر خورده است (و از چرك و زنگ روى آن پوشيده است)، و دلى كه تابناك و پاكيزه است، من عرض كردم: تابناك كدام است؟ فرمود: آنكه چون چراغى در آن است، و اما دل مهر خورده آن دل منافق است، و اما دل تابناك آن دل مؤمن است، كه اگر خدا باو بدهد شكر كند، و اگر گرفتارش كند صبر كند، و اما وارونه آن دل مشرك است، سپس اين آيه را خواند:
«آيا آن كس كه نگونسار بر روى خويش راه رود راهنمونتر است يا آن كس كه ميرود استوار بر راهى راست؟» (سوره ملك آيه 22) و اما آن دلى كه در آن ايمان و نفاق (هر دو) هست (دل) آن مردمى است كه در شهر طائف بودند (و گاهى مؤمن و گاهى منافق بودند) پس هر كدام در حال نفاق مرگش فرا ميرسيد (از لحاظ ايمان) هلاك بود، و اگر در حال ايمان اجلش ميرسيد رستگار بود.
توضيح
- مجلسى (ره) گويد: ذكر مردمان طائف از باب تمثيل است و مقصود همه آن مردمى باشند كه شك دارند (و در حال شك و ترديد روزگارشان را بسر برند).
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْقُلُوبُ ثَلَاثَةٌ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لَا يَعِي شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ وَ هُوَ قَلْبُ الْكَافِرِ وَ قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَالْخَيْرُ وَ الشَّرُّ فِيهِ يَعْتَلِجَانِ فَأَيُّهُمَا كَانَتْ مِنْهُ غَلَبَ عَلَيْهِ وَ قَلْبٌ مَفْتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ وَ لَا يُطْفَأُ نُورُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِن. [23]
ابو حمزه ثمالى از امام باقر عليه السّلام حديث كند كه فرمود: دلها سه (گونه) اند: دل وارونه كه هيچ خير و خوبى در آن جا نكند و آن دل كافر است، و دلى كه در آن نقطه سياهى است، و خوبى و بدى در آن با هم در كشمكش باشند، پس هر كدام از آن دل باشد بر آن ديگرى چيره گردد، و دلى است باز و گشاده كه در آن چراغهائى است تابناك، و نورش تا روز رستاخيز خاموش نگردد و آن دل مؤمن است.
توضيح
- مجلسى (ره) گويد: اينكه در اين حديث فرمود: «دلها سه گونهاند» منافاتى با حديث گذشته كه فرمود: «دلها بر چهار گونهاند» ندارد، زيرا فرمايشش كه فرمود: و دلى كه در آن نقطه تاريك است شامل دو قسم گردد يكى دلى كه در آن ايمان و نفاق است، و ديگر دل منافق، و اينكه فرمود: «تا روز رستاخيز نورش خاموش نگردد» اشاره به اين است كه دلى كه بنور ايمان و معارف روشن شد پس از جدا شدن از بدن نيز در عالم برزخ و پس از آن روشن است، و آن نور هرگز از او گرفته نشود.
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَدَخَلَ عَلَيْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْيَنَ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِيَامِ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أُخْبِرُكَ أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَكَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِكَ أَنَّا نَأْتِيكَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ الدُّنْيَا وَ يَهُونَ عَلَيْنَا مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِكَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِ وَ التُّجَّارِ أَحْبَبْنَا الدُّنْيَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّمَا هِيَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ نَخَافُ عَلَيْنَا النِّفَاقَ قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِكَ قَالُوا إِذَا كُنَّا عِنْدَكَ فَذَكَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَا وَ نَسِينَا الدُّنْيَا وَ زَهِدْنَا حَتَّى كَأَنَّا نُعَايِنُ الْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَكَ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِكَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ الْبُيُوتَ وَ شَمِمْنَا الْأَوْلَادَ وَ رَأَيْنَا الْعِيَالَ وَ الْأَهْلَ يَكَادُ أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا عِنْدَكَ وَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَكُنْ عَلَى شَيْءٍ أَ فَتَخَافُ عَلَيْنَا أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ نِفَاقاً فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص كَلَّا إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّيْطَانِ فَيُرَغِّبُكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَةِ الَّتِي وَصَفْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِهَا لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ مَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاءِ وَ لَوْ لَا أَنَّكُمْ تُذْنِبُونَ فَتَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَخَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً حَتَّى يُذْنِبُوا ثُمَّ يَسْتَغْفِرُوا اللَّهَ فَيَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مُفَتَّنٌ تَوَّابٌ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ وَ قَالَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْه. [24]
سلام بن مستنير گويد: من در خدمت امام باقر عليه السّلام بودم كه حمران بن اعين (يكى از اصحاب آن حضرت) وارد شد، و از چيزهائى از آن حضرت پرسيد، پس همين كه خواست برخيزد به امام باقر عرض كرد: من شما را آگاه كنم- خداوند عمر شما را دراز كند و ما را بوجود شما بهرهمند سازد- كه ما خدمت شما ميرسيم و از نزد شما بيرون نميرويم تا اينكه (در نتيجه) دلهاى ما نرم شود، و جانهاى ما از (نداشتن) اين دنيا تسلى يابد، و آن چه از اين اموال و دارائى كه در دست مردم است بر ما خوار و پست شود، سپس از نزد شما بيرون رويم و همين كه (دوباره) پيش مردم و تجار رويم دنيا را دوست بداريم؟ (اين چگونه است؟) گويد: آن حضرت عليه السّلام فرمود: همانا اينها دلهاست كه گاهى سخت شود، و گاهى هموار و آسان.
سپس فرمود: هر آينه ياران محمد عرض كردند: اى رسول خدا ما بر نفاق از خودمان ترسناكيم؟ فرمود: چرا از آن مىترسيد؟ عرض كردند: هنگامى كه نزد شما هستيم و شما ما را متذكر كنيد؟ و بآخرت تشويق كنيد، از خدا مىترسيم و در دنيا را (يكسره) فراموش كنيم و در آن بىرغبت شويم تا آنجا كه گويا آن حضرت را بچشم خود ببينيم و بهشت و دوزخ را (بنگريم) و چون از خدمت شما برويم و داخل اين خانهها گرديم، و بوى فرزندان را بشنويم و زنان و خاندان را بنگريم از آن حالى كه نزد شما داشتيم برگرديم بحدى كه گويا ما هيچ نداشتهايم (و شما را نديده و خدمت شما نبودهايم و آن حال قبلى را نداشتهايم) آيا شما از اين كه اين تغيير حالت نفاق باشد بر ما ميترسيد؟ رسول خدا به آنها فرمود: هرگز (اين نفاق نيست)، اينها وسوسههاى شيطانيست كه شما را بدنيا تشويق كند، به خدا سوگند اگر شما بهمان حالى كه به آن خودتان را توصيف كرديد ميمانديد هر آينه فرشتگان دست در دست شما ميگذاردند (و بدون وسيله) روى آب راه ميرفتيد، و اگر نبود كه شما گناه ميكنيد سپس از خدا آمرزش (آن گناه را) خواهيد هر آينه خداوند خلقى مىآفريد تا گناه كنند و سپس از خدا آمرزش خواهند و خداوند آنها را بيامرزد، و براستى مؤمن در گناه افتد (يا بامتحان در گناه گرفتار شود) و بسيار توبه كند، آيا نشنيدهاى گفتار خداى عز و جل را (كه فرمايد:) «همانا خداوند دوست دارد توبهكنندگان را و دوست دارد پاكيزهجويان را» (سوره بقره آيه 222) و (نيز) فرمايد: «و آمرزش خواهيد از پروردگار خويش سپس بازگشت كنيد به سوى او» (سوره هود آيه 90).
شرح
- مجلسى (ره) گويد: اين كه حضرت فرمود: دلها گاهى سخت باشد...» يعنى از رو آوردن بعالم قدس و بيكسو نهادن دنيا «و گاهى هموار...» يعنى نرم باشد و پيروى از عقل كند و شهوات را بآسانى ترك كند، و جهتش این است كه روش خداوند تعالى درباره انسان این است كه او واسطه ميان فرشتگان و شياطين باشد، پس فرشتگان ثابت در مقام قدسند، و شياطين مستغرق در شرور و خطاها و خوانندگان بگناهان و زشتيها هستند و همچنين بهائم در وضعى هستند كه ميل بشهوات و رغبت به سوى لذات دارند، و انسان در ميان اين هر دو قرار گرفته و از هر دو نشانه تركيب يافته، زيرا روحش از عالم قدس و تنش از حيوانات گرفته شده.... تا آنجا كه گويد: رسول خدا اشاره فرمود: با اينكه حالت اول شما (يعنى اصحاب و پيروانش) حالت شريفى است و ادامه آن باعث تشبيه بفرشتگان و رسيدن بمقامات عاليه شود، و اما حالت دوم كه آلودگى بگناهان و طلب آمرزش پس از آن باشد خالى از حكمت الهى نيست بگفتارش كه فرمود: «به خدا سوگند اگر ادامه دهيد...» زيرا مانع از ظهور اين آثار (يعنى مصافحه فرشتگان و راه رفتن بر روى آب) كدورتهاى جسمانى و علقههاى بشرى و وسوسههاى شيطانى و ميل بزيورهاى دنيائى است، و چون اينها زائل گرديد و اين موانع از بنده دور شد نور صرف و روح خالص گردد، بصفات فرشتگان متصف شود، و يكسره بروحانيين ملحق گردد و با آنان باشد و مانند آنها بر روى آب راه رود، و اگر توضيح اين مطلب را خواهى گوئيم: براى روح انسانى در سير به سوى خدا منزلهائى است: 1- عالم محسوسات 2- عالم تخيلات 3- عالم موهومات 4- معقولات، و در اين منزل است كه از ساير حيوانات جدا شود، و در اين عالم چيزها بيند كه از عالم حس و خيال و وهم خارج است، و در آنجا جان اشياء و حقائق آنها را ببيند، و براى آن عرض عريض و زمينه پهناورى است كه آغازش عالم انسان و سرانجامش عالم فرشتگان بلكه برتر از آن است و او است معراج انسان چنانچه آن سه منزل پست ترين منازل و اسفل سافلين است- تا آنجا كه گويد-: و از اينجا دانسته شود كه صدور كرامات از اولياء مورد انكار نيست.
و در جمله: «و لو لا انكم تذنبون» فرمايد: اين گفتار دلالت كند بر اينكه در اين نوع از خلقت مصلحت بزرگى است زيرا صفت غفاريت و رحمت و لطف او آشكار شود، بلكه ظاهر این است كه همين گناه و آمرزش خواهى سبب بلندى درجات و ازدياد كمالاتشان گردد...
3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً كُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاق. [25]
و نيز آن حضرت عليه السلام فرمود: رسول خدا فرموده: هر كه ذكر خداى عز و جل را بسيار كند خداوند او را دوست دارد، و هر كه ذكر خدا را بسيار كند براى او دو براءت (يعنى منشور آزادى) نوشته شود، يكى براءت از دوزخ، و ديگرى براءت از نفاق (و دوروئى).
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع ...وَ لَا تَقُمْ إِلَى الصَّلَاةِ مُتَكَاسِلًا وَ لَا مُتَنَاعِساً وَ لَا مُتَثَاقِلًا فَإِنَّهَا مِنْ خِلَالِ النِّفَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ نَهَى الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَقُومُوا إِلَى الصَّلَاةِ وَ هُمْ سُكَارَى يَعْنِي سُكْرَ النَّوْمِ وَ قَالَ لِلْمُنَافِقِينَ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلا. [26]
امام باقر علیه السلام فرمود: با حالت کسالت و چرت و سنگینی نماز نخوان که اینها از نشانه های نفاق است. چرا که خداوند در قرآن مؤمنان را از اینکه در حالت مستیِ به نماز ایستند نهی فرموده است و منظور مستی خواب است. و درباره منافقان فرموده است: هنگامی که به نماز ایستند کسل هستند و برای مردم خودنمایی کنند و خدا را جز اندکی یاد نکنند.
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ الْمُنَافِقُ يَأْكُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِه. [27]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مؤمن با میل خانواده اش می خورد و منافق خانواده اش به میل او می خورند.
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ رِجَالٍ شَتَّى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَبَّى فِي إِحْرَامِهِ سَبْعِينَ مَرَّةً إِيمَاناً وَ احْتِسَاباً أَشْهَدَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ مَلَكٍ بِبَرَاءَةٍ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةٍ مِنَ النِّفَاق. [28]
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس در احرامش 70 مرتبه از روی ایمان و برای جزای الهی لبیک بگوید خداوند هزار هزار فرشته را برای آزادی او از آتش و از نفاق، شاهد می گیرد.
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَكْلُ الطِّينِ يُورِثُ النِّفَاقَ. [29]
امام صادق علیه السلام فرمود: گِل خوردن موجب نفاق می شود.
5- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْغِنَاءُ عُشُّ النِّفَاقِ. [30]
امام صادق علیه السلام فرمود: غنا (موسیقی و خوانندگی) لانه نفاق است.
6- عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ كُلَيْبٍ الصَّيْدَاوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ ضَرْبُ الْعِيدَانِ يُنْبِتُ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الْخُضْرَةَ.[31]
امام صادق علیه السلام فرمود: نواختن سازها نفاق را در دل می رویاند همچنان که آب سبزی رویاند.
7- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ الْعَقِيقُ يَنْفِي الْفَقْرَ وَ لُبْسُ الْعَقِيقِ يَنْفِي النِّفَاقَ. [32]
امام رضا علیه السلام فرمود: عقیق فقر را می زداید و پوشیدن [انگشتر] عقیق نفاق را می زداید.
1- بصائر الدرجات، تفسير العياشي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَسْأَلُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَكَتَبَ إِلَيَّ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ إِلَى قَوْلِهِ سَبِيلًا لَيْسُوا مِنْ عِتْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَيْسُوا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَيْسُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ يُظْهِرُونَ الْإِيمَانَ وَ يُسِرُّونَ الْكُفْرَ وَ التَّكْذِيبَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ. [33]
محمد بن فضيل از امام رضا عليه السّلام روايت مىكند كه از آن حضرت مسألهاى پرسيدم و او در جواب من نوشت: خداوند مىفرمايد: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»، [34] {منافقان، با خدا نيرنگ مىكنند، و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد.} منافقان از خاندان پيامبر و مؤمنان و مسلمانان نمىباشند، تظاهر به ایمان میکنند و کفر و تکذیبشان (تکذیب خدا، آیات الهی، و...) را مخفی میكنند. خداوند آنها را لعنت کند. [35]
2- المجالس للمفيد، الْمَرَاغِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَلَّتَانِ لَا تَجْتَمِعَانِ فِي مُنَافِقٍ فِقْهٌ فِي الْإِسْلَامِ وَ حُسْنُ سَمْتٍ فِي الْوَجْهِ. [36]
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: دو خصلت است كه در منافق نمىباشد: بینش و فهم اسلام و سیمای نیکو.
4- الإختصاص، قَالَ الصَّادِقُ ع أَرْبَعٌ مِنْ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ قَسَاوَةُ الْقَلْبِ وَ جُمُودُ الْعَيْنِ وَ الْإِصْرَارُ عَلَى الذَّنْبِ وَ الْحِرْصُ عَلَى الدُّنْيَا. [37]
امام صادق عليه السّلام فرمودند: چهار چيز از علامت نفاق مىباشد: قساوت قلب (سنگدلی)، خشكى چشم، اصرار بر گناه و حرص دنيا.
6- نهج البلاغة، مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ ع يَصِفُ فِيهَا الْمُنَافِقِينَ نَحْمَدُهُ عَلَى مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ وَ ذَادَ عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِيَةِ وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ بِحَبْلِهِ اعْتِصَاماً وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاضَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْرَةٍ وَ تَجَرَّعَ فِيهِ كُلَّ غُصَّةٍ وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ وَ تَأَلَّبَ عَلَيْهِ الْأَقْصَوْنَ وَ خَلَعَتْ إِلَيْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا وَ ضَرَبَتْ إِلَيْهِ فِي مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا حَتَّى أَنْزَلَتْ بِسَاحَتِهِ عَدَاوَتَهَا مِنْ أَبْعَدِ الدَّارِ وَ أَسْحَقِ الْمَزَارِ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ يَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِكُلِّ حَيٍّ قَاتِلًا وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأْسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ وَ حُمَةُ النِّيرَانِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ. [38]
امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از خطبههاى خود در اوصاف منافقین می فرمايد:
خداوند را بر توفيقى كه در بندگى عنايت كرده، و از معصيت باز داشته سپاس مىگوييم. و اتمام نعمت و چنگ زدن به ريسمانش را از او درخواست مىنماييم. و شهادت مىدهيم كه محمد بنده و فرستاده اوست، آن وجود مباركى كه در راه خشنودى او در هر بلا و سختى فرو رفت، و از هر شربت بلايى جامى نوشيد، در حالى كه نزديكانش از او روى گرداندند، و بيگانگان بر دشمنيش اتفاق داشتند، عرب براى جنگ با او عنان گسيخته بود، و مركبها را براى كارزار با او به تازيانه رانده بود، تا دشمنى خود را به ساحت مقدسش وارد كند، از دورترين خانه، و بعيدترين جايگاه.
بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم، و از اهل نفاق مىترسانم، چرا كه آنان گمراه و گمراه كنندهاند، و دچار لغزش و لغزانندهاند. رنگ به رنگ مىشوند، و به حالات گوناگون ظاهر مىگردند، به هر وسيله كوبندهاى براى گمراه كردن شما متوسل مىشوند، و در هر كمينگاهى كمين مىگيرند. قلوبشان فاسد، و ظاهرشان پاك مىنمايد. براى فريب مردم به دور از ديده حركت مىكنند، و چون روباه در ميان جنگل انبوه از درخت مىجهند. وصفشان به ظاهر دواى درد، و گفتارشان شفاست، امّا عملشان دردى است بىدوا. بر راحت مردمان حسد مىبرند، بر گرفتارى ديگران مىافزايند، و اميدواران را نوميد مىكنند. اينان را به هر راهى افتادهاى، و در هر دلى شفيعى، و در هر غم و اندوهى اشكى است. مدح و ثناى يكديگر را به هم وام دهند، و پاداش آن را متوقعند. در سؤال اصرار ورزند، و به وقت سرزنش پرده درى كنند، و اگر در قضيهاى حكم قرار گيرند اسراف در ستم نمايند. برابر هر حقّى باطلى، و براى هر راستى كژىاى، و براى هر زندهاى قاتلى، و براى هر درى كليدى، و براى هر شبى چراغى آماده كردهاند. با اظهار بىرغبتى زمينه ساز طمع خود هستند تا بازارشان را به پا دارند، و متاعهاى كاسد به ظاهر نفيس خود را رواج دهند. باطل مىگويند ولى حق جلوه مىدهند، و بد وصف مىكنند و زيبا مىنمايانند. راه سخت و تنگ باطل را آسان جلوه مىدهند، و از راه حق بر اين پايه كه راهى سخت و تنگ است مىترسانند. اينان ياران شيطان، و زبانههاى آتشند، «أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُون»، {آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند.}