به اعتقاد ما، علت اصلی و اساسی در نادیده گرفتن ارزشها و ارتکاب جرم و مبتلا شدن به رفتار انحرافی ناآشنایی و عدم آگاهی است. نادانی و جهل خود منشأ بروز معضلات اجتماعی و مشکلات انسانی است. بدون شک، اگر فرد منحرف، نسبت به استعداد و توان خود در رسیدن به کرامت انسانی آشنا باشد و از سوی دیگر بداند که ارزشهای حاکم بر جامعه، به ویژه ارزشهای الهی و معنوی، می توانند وی را در نیل به اهداف والای انسانی و نیازهای مادی اش کمک کنند، به تعبیری نورانیت و هدایتگری ارزشها را بشناسد و درک کند، احتمال روی گردانی چنین فردی از آن چراغ هدایت رفتار، بسیار اندک یا نخواهد بود. چون می فهمد که پیروی از آن ارزشها او را به سمت سلامت روانی و روحی و مادی و معنوی هدایت خواهد کرد. این است که می گوئیم شناخت و آگاهی نداشتن از ارزشها عامل اصلی نادیده گرفتن آن است.
حقیقت مزبور را به خوبی می توان از آیات قرآن و روایات استفاده نمود، به عنوان نمونه، در سوره اعراف کریمه 179، علت سقوط انسان، از کرامت انسانی و فرو رفتن در ورطه حیوانیت و پایین تر از آن، را عدم آگاهی و غفلت دانسته و می فرماید: (أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ). و یا در لسان امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، عامل اصلی پرده دری و کج دهنی نسبت به ذات اقدس الهی، جهل و نادانی بوده چنانچه در دعای کمیل دارد که: «ظلمت نفسی و تجرات بِجهلی». در صحیفه سجادیه علیه السلام می خوانیم: «انا الذی بجهله عصاک». با نگاهی گذرا در میان انبوه روایات این حقیقت را به خوبی می توان مشاهده نمود.
مطمئناً، آگاهی و شناختِ ارزشها راه سلامت را به سوی فرد و جامعه خواهد گشود، در قضیه حضرت یوسف علیه السلام جوانی در مقابل زنی که همه مقدمات تحریک قوه شهوانی را فراهم نمود، تنها با اتکاء به ارزشهای الهی توانست از آن مهلکه نجات یافته و با بهره گیری از نور ارزشهای خدایی اش، از غلتیدن در چاه انحراف برهد چنانچه قرآن می فرماید: (لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ). (یوسف، 24)
حکماء و دانشمندان نیز بر این واقعیت اشاره کردند. سقراط (399- 470) قبل از میلاد) فیلسوف یونانی بر این باور بود که انحراف اساساً ثمره عدم شناخت و آگاهی بوده و تنها راه حل آن نیز اگاهی بخش است وی در این باره می گوید: «ما نبایستی با تبهکار با خشونت رفتار کنیم بلکه باید به آنها بیاموزیم که به چه ترتیب از ارتکاب بزه خودداری نمایند، زیرا جنایت ثمره نادانی و جهل است. تعدد بی شماری از افراد که نتوانسته اند معرفتی کسب کنند مرتکب جرم می شوند».[1]
حکیم ابونصر فارابی، دانشمند اسلامی نیز علت اساسی ناهنجاری را عدم شناخت دانسته و می نویسد: «اگر انسان سعادت را نشناخت و یا دانست و آن را غایت مشتاق الیه خود قرار نداد و بلکه چیز دیگری را جز آن غایت قرار داد و به واسطه قوت نزوعیه به آن امر اشتیاق و گرایش حاصل کرد و به واسطه قوت رویت آنچه باید مورد عمل قرار گیرد تا به واسطه آن و به کمک حواس و متخیله وصول به آن ممکن کرد، استنباط کرد و سپس به واسط آلات قوه نزوعیه آن گونه افعال را انجام داد. در این صورت همه افعال انسان شر و نازیبا ]نابهنجار[ خواهد بود.».[2]
به این ترتیب یکی از عواملی که نقش اساسی در بروز انحراف دارد، عدم شناخت و آگاهی است، سایر عوامل در رتبه بعدی هستند، اهمیت این عامل همین مقدار بس که خدای سبحان نه تنها قوه عاقله و رسول باطنی به بشر هدیه داد، بلکه یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و نبی فرستاد تا انسانها را از جهل و نادانی نجات داده و راه رسیدن به کمال و سعادت را با چراغی به نام ارزشها، هموار سازند.
نخبگان به کسانی اطلاق می گردد که با توجه به نقشی که در جامعه به عهده دارند و کار و فعالیتی که انجام می دهند و با خصوصیات منحصر به فرد و استعدادهایی که دارند، موقعیت های برتری نسبت به متوسط افراد جامعه دارند و با توجه به این خصوصیات ویژه، سمبولهای زنده ای از طرز تفکر، وجود و عمل بوده و نسبت به برخی گروهها و یا بر کل افراد جامعه، قدرت جاذبه ای دارند. از این رو، مورد تقلید قرار می گیرند و طرز تفکر و عملشان، الگوی دیگران می گردد.[3]
از این نظر، نخبگان در پیدایش پدیده های اجتماعی خواه مثبت و یا منفی، نقش تعیین کننده دارند.
چنانچه رسول گرامی اسلام 9 به این حقیقت اشاره فرمودند، آنجا که می فرماید:
«صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی واذا فسدا فسدت امتی، قیل یا رسول الله من هما؟ قال الفقها والامراء؛ هرگاه دو گروه از امتم صالح و نیکوکار باشند، امتم نیکو خواهد شد و اگر آنها فاسد گردند امتم به فساد کشیده خواهد شد، پرسیدند: یا رسول الله، آن دو گروه کیانند؟ فرمود: دانشمندان و حاکمان».[4]
روشن است که، دانشمندان به عنوان ترویج کنندگان ارزشها و فرهنگ و حاکمان و فرمانروایان به عنوان اجرا کنندگان ارزشها در قالب هنجارها، نقش ویژه و برگزیده دارند و افراد جامعه آنان را به عنوان الگو عملی خود در رفتار فردی واجتماعی قرار می دهند چون «الناس علی دین ملوکهم». از این جهت، اگر وزیر، وکیل، معلم و هر آن کس که دارای نقشی برجسته و شخصیتی منحصر به فرد است، ارزشهای حاکم را نادیده گیرد و برخلاف آن رفتار کند، نه تنها خود را به ورطه هلاکت کشانده بلکه آنانی را که در طرز تفکر و عمل به آنان اقتدا کردند را نیز در معرض انحراف قرار داده و زمینه انحراف افراد سست اراده و کم اطلاع را نیز فراهم می کنند.
بهترین گواه بر حقیقت مذکور، تاریخ صدر اسلام است، آن گاه که امت اسلام در سوگ رحلت فخر عالم پیامبر خاتم 9، نشست و جامعه نبوی از وجود محمد 9 محروم گردید، افراد چون طلحه، زبیر و سعد بن ابی وقاص ها که هر کدامشان یک کتاب قطور سابقه افتخارات در بدر و حنین واحد و جاهای دیگر داشتند؛ سرمایه دارهای درجه اول اسلام شدند.[5]
پرواضح است که وقتی سعد بن ابی وقاص صحابی رسول الله 9 و رزمنده لشگر اسلام به زراندوزی روی می آورد، پسرش عمر بن سعد، برای رسیدن به خاک ری، خاک گرم و تفتیده کربلا را به خون فرزند زهرا 8 رنگین می کند. وقتی زبیر که از پیشگامان اسلام بود چنانچه نوشتند، چهارم یا پنجمین کسی بوده است که مسلمان شده و به هنگام اسلام آوردن، دوازده یا پانزده، شانزده ساله بوده، دو بار هجرت کرد، یک بار به حبشه و یکبار به مدینه. وی در دوران زندگی پیامبر 9از خواص حضرت بود، نقل شده که پیامبر 9فرمود: برای هر پیامبر حواری (خواص) است و زبیر فرزند عوام از خواص من است. او از علاقه مندان و شیفتگان امیرالمؤمنین علیه السلام و تا ابتدای خلافت آن بزرگوار همراه و همگام با حضرت بوده و در غربت مولا با حضرت بود، نوشته اند، زبیر آن هنگام که امام را با اهانت به مسجد می بردند، با شمشیر به عمر حمله کرد و خروش برآورد ای گروه بنی هاشم شما زنده اید و با علی علیه السلام چنین رفتار می کنند؟ او از جمله وفادارانی به امام علی علیه السلام بود. به هنگامی که حضرت فرمود: وفاداران من فردا صبح با سرهای تراشیده و همراه با سلاح خود به منزل من بیایند، تنها مسلمانان ابوذر، مقداد و زبیر به وعده خود وفا کردند. نیز در شورای شش نفره ای که عمر تشکیل داد او حامی امام علی علیه السلام بود.[6]
وی اینچنین فردی به دنیا و دنیاگرایی روی آورد، روشن است که ثروت را ارزش کرده و زراندوزی چراغ راه می شود نتیجه اینچنین رفتارهایی نخبگان، در روز دهم محرم سال 61 در واقعه خونین کربلا نمایان شد، آن گاه که دستور غارت خیام خاندان عصمت: صادر گردید، مردی از لشگر ابن زیاد، وارد خیمه فاطمه دختر امام حسین علیه السلام شد، تا خلخال از پای او بیرون کشد، و در آن حال که خلخال از پای نوردیده زهرا برمی گرفت، می گریست! چرا گریه می کنی؟ گفت: برای این کار که می کنم و اموال دختر رسول خدا را به غارت می برم، فاطمه گفت: اگر چنین است، پس مرا رها کن، گفت: می ترسم دیگی آن را ببرد![7] باری، اگر او برنداد دیگری چنان کند چه این که ثروت و زراندوزی ارش شده است و هر ارزشی رفتار مناسب خود را طلب می کند. و ارزشهای جامعه نیز با رفتار نخبگان معین می گردد، اینجاست که نقش نخبگان در صلاح و فساد جامعه نمایان می گردد، چون غالب افراد جامعه به عمل و رفتار و درستی و نادرستی آن توجه ندارند بلکه نگاه بر آن دارند که از چه کسی صادر شد، کافی است فردی که رفتار از او صادر می شود، اسم و رسمی داشته باشد و به تعبیر امروزی، از نخبگان خواه سیاست، خواه فرهنگی باشد. به دو نمونه از تاریخ نگاه کنید.
است که وقتی در سن هشتاد سالگی می میرد، تشیع جنازه با شکوهی از او به عمل می آید، چنانچه نوشته اند، در مراسم تشیع، بردگان و کنیزان، جمالان (شترداران) و اصناف و اقشار مختلف هر کدام در صف های مستقلی حضور داشتند و همگی بر سر و روی خود می زدند و عزاداری می کردند، حال این فرد چه کسی بود که این همه اظهار علاقه و گریه و زاری، تنها امتیازش نخبه ای از نخبگان سیاسی که سرتاسر زندگی خیانت بود، وی در زمان پیامبر گرامی اسلام9 ، موذن زنی بود به نام «سجاح» که ادعای پیامبری داشت.
اما بعدها اسلام آورد و در دوره عثمان با وی همراهی داشت و سپس از او جدا شد و به صف مخالفان عثمان پیوست و در شوراندن مردم نقش بسیار مهمی ایفا کرد و گفته اند از او اولین کسی بود که دیگران را به کشتن عثمان تحریک و یاری نمود. پس از قضیه عثمان، به علی علیه السلام و یارانش ملحق شد و در جنگ صفین نیز حضور داشت، حتی از جانب امیرالمؤمنین علیه السلام ، برای مذاکره با معاویه به سوی او فرستاده شد، اما چیزی نگذشت که وی به همراه عده ای از صف یاران علی علیه السلام جدا شدند و رو در روی علی علیه السلام قرار گرفتند و خوارج را تشکیل دادند، وی که بنیه جسمی قوی داشت، فرماندهی جنگ خوارج را عهده دار گشت. البته بعدها از پیوند با خوارج توبه کرد و در روزگار امام حسن علیه السلام با آن حضرت بود و سپس از او جدا گشته و به معاویه پیوست، پس از مرگ معاویه به هنگام حکومت متزلزل یزید، از طرف جمعی به امام حسین علیه السلام نامه نوشت و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد و آمادگی خود را به یاری امام اعلام کرد، اما به زودی رنگ باخت و با تهدید و تطمیع ابن زیاد به فرماندهی هزار سوار منصوب و به سوی کربلا حرکت کرد، و روز عاشورا آماده کشتن فرزند زهرا 8بود که امام حسین علیه السلام خطاب به او و همدستانش فرمود: آیا در این تردید دارید که من فرزند دختر پیامبرتان هستم؟ به خدا سوگند که در شرق و غرب چه در میان شما و چه در میان دیگران کسی جز من فرزند دختر پیامبر نیست وای بر شما... ای شبث بن ربعی وای... آیا شما به من ننوشتید که آماده یاری ام هستید؟، باری هم که او نامه نگاشت، در کشتن امام هلهله می کرد، و پس از کشته شدن امام در کوفه به شکرانه پیروزی مسجد بنا کرد! و از جانب عبدالله بن زبیر والی کوفه شد، اما دوباره توبه کرد و به صف خون خواهان امام حسین علیه السلام پیوست و با مختار همراه گشت و به جنگ قاتلان شهدای کربلا رفت و پس از پیروزی مختار، رئیس شورطه (پلیس) مختار شد اما به زودی علیه مختار توطئه کرد واز او جدا شد و در صف قاتلان مختار قرار گرفت و سرانجام در سن هشتاد سالگی با کوله باری از خیانت و رنگ باختن و منفعت طلبی، به دیار حساب رفت.[8]
تشییع کنندگان نگاه نکردند که شبث چه رفتارهایی داشت بلکه نام و آوزاه اوست که نه تنها آنها را عزادار می کند بلکه مقتدایش قرار می دهند، و چون او ابتدا با زید بن علی علیه السلام بیعت می کنند و سپس بر علیه او می شورند!
است به تعبیر رسول گرامی اسلام9 فقیه است و آن کسی نیست مگر، علی بن حمزه بطائنی که از بنیانگذاران فرقه «واقفیه» است. واقفیه به گروهی گفته می شود که پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در امامت علی بن موسی علیه السلام تردید کرده و برای امام هفتم توقف کرده و مدعی شده اند که امام هفتم زنده است و امام قائم که پیامبر اکرم9 نویدش را داد، همان امام کاظم علیه السلام است هم اوست که جهان را به عدالت مزین می کند.
شیخ طوسی در «کتاب الغبیه» می نویسد: علی ابن حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی روانمی، اولین کسانی بودند که عقیده واقفی گری را مطرح کردند، آنها به دنیا حرص ورزیدند و به مال دنیا علاقه مند گشته و دسته ای از افراد را به خود متمایل ساختند و از اموالی که با خیانت به امام موسی بن جعفر تصاحب کرده بودند، مقداری هم به آنها بخشیدند».[9]
علی ابن حمزه بطائنی فردی عالم و محدث بود که در زمینه فقه و حدیث و تفسیر آثاری دارد وی از اصحاب نزدیک امام هفتم و وکیل رسمی آن حضرت بود. به همین جهت اموال زیادی در دست ایشان بود. زمانی که امام کاظم علیه السلام در زندان هارون خلیفه عباسی به شهادت رسید، وی و زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی اموالی را که از طرف امام در دست آنها بود، با حرص و دنیا طلبی، ضبط کرده و برخلاف وصیت امام در دست آنها بود، با حرص و دنیا طلبی، ضبط کرده و برخلاف وصیت امام که فرموده بود به مصارف خاص خود برسانند، در نزد خود نگه داشته و از آنِ خود کردند. وقتی که امام رضا علیه السلام به آنان نوشت که اموال یاد شده را به ایشان برگردانند تا در جهت وصیت امام مصرف و به وارثان واقعی آن برسانم، در جواب نامه امام ، علی بن حمزه و زیاد بن مروان قندی انکار کرده و گفتند ما چیزی نداریم، عثمان بن عیسی پا را فراتر گذاشته و در جواب امام رضا علیه السلام نوشت که اساساً پدر شما از دنیا نرفته بلکه قائم است و هر که بگوید او در گذشته سخن باطلی گفته است، به فرض هم که پدرت درگذشته باشد، او به همین نگفته بود اموالی را که در دست دارم که شما واگذار کنم و اما کنیزان را آزاد کرده و با آنها ازدواج کردم.[10] به این ترتیب بود که در اثر حرص دنیا و ثروت، در مقابل امام معصوم و حجت خدا ایستادند و برای نفع چند روزه خود، مکتبی ساخته و فرقه ای را در مقابل حجت حق علم کردند.
نکته قابل توجه در این نمونه و نمونه های فراوان دیگر از نخبگان سیاسی و علمی و فرهنگی این است که این افراد نه تنها خود گمراه شده و به جای پیروی از ارزشهای ناب الهی و دل بستن به کمالات انسانی، به ارزشهای مادی و غیر الهی دل خوش کردند، بلکه به تعبیر رسول گرامی اسلام امت رسول9 را به سوی هلاکت کشانده و آنان را از پیروی ارزشهای ناب محروم ساختند. گروه کثیری به جای چشیدن ارزشهای ناب از چشمه زلال اهل بیت: به سرابی که امثال علی بن حمزه فراروی آنان قرار دادند بسنده کرده و در سایه ارزشهای دست ساخته آنان رفتاری مادی و غیر ارزشی از خود بروز دادند.
از جمله عواملی که زمینه نادیده گرفتن ارزشها و ایجاد رفتار انحرافی توسط عده ای از افراد در جامعه را فراهم می سازد، عدم اجرای برخی از قوانین جزایی اسلام به همان صورتی که شارع معین کرده است، می باشد. اساساً احکام اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعی است و به منظور تحقق اهدافی در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها تشریع شده اند، به طوری که هیچ حکم و قانون بیهوده و یا برخلاف مصلحت واقعی انسانها در اسلام وجود ندارد. احکام جزایی اسلام که برای مجازات مجرمین تشریع شدند نیز از این قاعده برکنار نیست، از این رو، لازم است حدود وثغوری را که شارع مقدس در زمینه اجرای حکم جزایی معین نموده است بدون هیچ تغییر و تأخیری، اجرا گردد. زیرا در کلیه مجازات ها، یکی از اهداف مهم تشریع و اجرای مجازات، تحقق آثار مطلوب آن در حیات مادی و معنوی انسان ها می باشد به همین جهت توجه به اموری در قوانین جزایی لازم ضروری است که برخی از آنها عبارتند از:[11]
در منطق اسلام، مجرم باید در همین عالم تحت تعقیب، محاکمه و مجازات قرار گیرد و در این راستا هیچ تأخیری جایز نیست چنانچه در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که: «لیس فی الحدود نظر ساعه، در اجرای حدود یک ساعت هم نباید تأخیر کرد».[12]
و در روایتی از آن حضرت وارد شده است که :«اذا کان فی الحد لعل أو عسی فالحد، معطل، اگر در اجرای حدود اما و اگر، یعنی تأخیر، ایجاد شود حدود تعطیل خواهند شد».[13] و به بهانه این که قیامتی هست و در آنجا مجرم به سزای عمل خویش خواهد رسید، نمی توان حدود را تعطیل نمود، این تأکید بر لزوم اجرای کیفر دنیوی صرفاً بخاطر اجرای عدالت نیست چه اینکه چنین عدالتی را می توان به عالم آخرت موکول کرد، چون عدالت واقعی و کامل تنها در آن متصور ممکن است، بلکه به خاطر اثار و نتایجی است که در این دنیا بر زندگی فردی و اجتماعی افراد خواهد گذاشت.
از دیگر اموری که باید در قوانین جزایی اسلام مورد توجه قرار گیرد، اجرای مجازات ها در حضور مردم و ضرورت دعوت از آنها برای حضور در مراسم اجرای مجازات است، چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام به هنگام اجرای حد چنین نموده و فرمود: «یا محشر المسلمین أخرجوا لیقام علی هذا الحد، ای مردم مسلمان برای اقامه حد گرد هم آیید، یا از خانه ها خارج گردید»،[14] در میان فقها نیز برخی حضور مردم برای اقامه حد را با استناد به ظاهر آیه شریفه که می فرماید: «باید عده ای از مؤمنین بر مجازات نمودن زن و مرد زناکار شاهد باشند». واجب می دانند.
هر چند آیه درباره مجازات زناکار است اما ملاک این حکم که تنبه سایرین است، در کلیه مجازاتها وجود دارد.
بدون شک بازداشتن مجرم از ارتکاب جرم بعدی و پیشگیری از ارتکاب جرم توسط مجرمان بالقوه (کسانی که آمادگی ارتکاب را دارند)، یکی از مهم ترین اهدافی است که در قوانین جزایی و مجازات اسلامی مطمع نظر قرار گرفته است، چرا که هدف اصلی اسلام تربیت انسان و تعالی روحی اوست، از این رو، بازداشتن انسان از سقوط و انحطاط اخلاقی در رأس برنامه های تربیتی اسلام قرار دارد و بخش زیادی از دستورات اخلاقی و احکام شرعی به این امر مه اختصاص یافته است. اگر چه در فرهنگ اسلام انسان باید به سطحی از بینش و آگاهی و اعتقاد قلبی برسد که نه تنها از ارتکاب جرم خودداری کند بلکه از ارتکاب جرم متنفر و گریزان باشد و برای رساندن انسان به این سطح برنامه های تربیتی متنوعی را نیز ارائه نموده است، اما در عین حال طبیعی است که همه انسان ها خود را تحت تأثیر چنین برنامه های قرار نمی دهند و به هر دلیلی ممکن است گرایش به ارتکاب جرم پیدا کنند. و اجرای حکم و مجازات ها در حضور مردم و در مکانهای عمومی، نقش مؤثری در انصراف خواسته نفسانی آن گروه از افرادی که گرایش باطنی به ارتکاب جرم دارند، خواهد داشت، از این رو، اسلام این حدود را این گونه وضع کرده است.
پرواضح است که مطالب فوق، صرفاً مباحث تئوریکی و آرمانی نیست بلکه در واقعیت خارجی نیز آثار و پیامدهای خود را نشان داده است، کافی است یکبار دیگر دهه اول انقلاب اسلامی را به صورت گذرا به خاطر آوریم، آن هنگامی که مجازاتهای چون اعدام و تازیانه و به صورت علنی و در میادین و مراکز پرجمعیت شهرها اجرا می گردید، به خوبی پیداست که آمار و ارقام جرائم کمتر از امروز است، حداقل رفتارهای انحرافی اشکارا صورت نمی گرفت، فرد روزه خوار جرأت شکستن حرمت رمضان را نداشت.
از جمله عواملی که در بروز رفتار انحرافی و نادیده گرفته ارزشها در جامعه، نقش مؤثری داشته و دارد فقر اقتصادی است. مشکل فقر و تنگدستی، امری نیست که محقق علوم رفتاری و انسانی بتواند در فرایند تبیین معضلات اجتماعی، به آسانی از کنار آن بگذرد، از این رو، از دیرباز این مسئله مورد توجه اندیشمندانی چون افلاطون بوده است، چنانچه نوشته اند: «افلاطون در تشریح وقوع جرائم و رفتارهای انحرافی، عوامل اجتماعی و اقتصادی و به ویژه فقر را منشأ بروز جرائم اعلام کرده است.».[15]
در روایات فراوانی نیز این امر توجه قرار گرفته و نسبت به خطر آن هشدار داده شد، به عنوان نمونه، رسول گرامی اسلام 9می فرماید: «لولا رحمه ربی علی فقراء امتی کاد الفقر یکون کفراً،[16] تنها در پرتو رحمت واسعه الهی است که فرد تنگدست می تواند حرمت ارزشهای دینی اش را حفظ کرده و رفتاری خلاف آن مرتکب نگردد چون کسی که در معیشت و زندگی اقتصادی اش محتاج قوت لایموت باشد نمی توان انتظار داشت که به فکر قیامت و یوم حساب باشد. بر این اساس است که مولی الموحدین به فرزند دلبند خود می فرماید فردی که در پی قوت خود است مورد ملامت قرار مده:
«یا بنی، لاتکلم انساناً یطلب قوته، فمن عدم قوته کثر خطایاه، یا بنی، من ابتلی بالفقر ابتلی باربع خصال: بالضعف فی یقینه، والنقصان فی عقله والرقه فی دینه وقله الحیاء فی وجهه، فنعوذ بالله من الفقر[17]، پسرم آن که در صدد یافتن نان خویش است مورد سرزنش قرار نده چون که هر کس که در قوت و زندگی مادی اش نقص داشته باشد، خطا و انحرافاتش زیاد خواهد شد، پسرم هر که مبتلا به فقر گردد، چهار ویژگی و خصلت پیدا می کند: ضعف و ناتوانی در یقین، کاستی در درک و تفکر، سستی در دین و کمبود حیاء و خویشتن داری در رفتار، پس از فقر و تنگدستی به خدای مهربان پناه می بریم.
شکی نیست که نادیده گرفتن عامل فقر در فرایند تبیین مسائل اجتماعی به معنی تخطی از روش علمی و تکنیکی تحقیق می باشد، اما این واقعیت را نیز نباید نادیده گفتن که فقر و تهیدستی، تنها زمینه بروز کجروی و نادیده گرفتن ارزشهای حاکم بر جامعه را فراهم می سازد، نه این که علت تامه پیدایش رفتار انحرافی باشد، چون علت تامه انگاشتن آن در حقیقت نادیده گرفتن اراده و اختیار خدادادی آدمی است.
بنابراین، فقر به تنهایی نمی تواند مشکل ساز باشد بلکه با کمک و مساعدت امر دیگری می تواند استعداد خود را به فعلیت برساند، و آن امر، ارزش شدن «ثروت» و «دارندگی» در جامعه است، یعنی هرگاه در جامعه ای، دارندگی و ثروت، برازندگی و عزت باشد و دارندگان ثروت، از منزلت اجتماعی بالاتری نسبت به دیگران برخوردار باشد، استعداد فقر در ایجاد کجروی و رفتار انحرافی به فعلیت خواهد رسید. والا در بسیاری از جوامع به ویژه جوامع روستایی که مردم در سطح پایین یا متوسطی اززندگی مادی به سر می برند، نه تنها مرتکب جرم نشده و برای بدست آوردن پول، ارزشهای خود را نادیده نمی گیرند، بلکه با آرامش و شادابی به کار و فعالیت مشغول هستند.
آنچه که امروز شهرها و به ویژه شهرهای بزرگ را تهدید می کند این است که از راههای متعدد، ثروت را ارزش تلقی نموده و شعار دارندگی برازندگی و تنگدستی شرمندگی، را در رفتار و گفتار خود جاری کنند و تبلیغات وسایل لوکس، کار را به جایی رساند که برخی جهت جهیزیه دختران خود، که غالباً بسیاری از وسایل خریداری شده تا سال ها و گاهی اصلاً استفاده نمی شود، به ناچار عضو فروشی می کنند چون به گفته یکی از محققین: «وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت و نمایش ثروت و برتری، در همه ابعاد ممکن در جامعه رواج یافته و از سال 1371 تاکنون با شدت و شتاب بیشتری فراگیر شده است. ثروتمندان با ژست و افاده هر چه تمام تر بنزها و می تسویشی های جدید، لباس ها و زینت آلات و هر چه که دارند و دیگران ندارند را به رخ می کشند و....»[18] در چنین وضعیت است که فقر عامل خطرناکی خواهد شد و اگر رحمت واسعه الهی شامل فقیر نگردد و فرد خود را از ارتباط با خدای رحمان محروم کرده باشد، به ورطه انحراف افتاده و برای عقب نماندن از برازندگی، ارزشهای انسانی و اخلاقی را نادیده گرفته و مرتکب رفتار انحرافی می گردد. به عنوان نمونه: شخصی را دیدم که برای خرید تلویزیون رنگی، مجبور به قرض ربوی شد، از او پرسیدم مگر نمی دانی ربا حرام است چه گیرنده و چه دهنده هر دو معصیت کارند؟ در جواب گفت: کاملاً بر مسئله واقف هستم، پرسیدم چرا چنین کردی؟ با ناراحتی گفت چه کنم که مورد تمسخر دوستانم بوده و نمی توانم جواب دختر کوچکم را که می گوید همه دارند ما نداریم، بگویم! یا آن مادری که می گوید طاقت اشک چشم دختر نوعروس خود را نداشته و مجبور شدم کلیه خود را بفروشم تا جهیزه اش تکمیل شده و در مقابل خانواده داماد شرمنده نباشد!!
چه باید کرد؟ راه چاره این است که: «اولاً مجریان تلاش کنند تا امکانات فراوان کشور را با عدالت در اختیار همگان قرار داده و فرصت بهره گیری را در اختیار گروه خاص قرار ندهند؛ ثانیاً: از تبلیغات و واردات کالاهای لوکس و غیر ضروری پیش گیری کنند. و بالاخره، ساده زیستی به ویژه در سطح نخبگان، احیاء گردد، ثروت اگر نکوهش نشود ارزش نگردد و کوخ نشینان بر کاخ نشینان در گفتار و رفتار ترجیح داده شوند.
برای آن که سازمان اجتماعی سطح مطلوب، و جامعه نظم خود را حفظ کند، باید رفتارهایی که صورت الگو به خود گرفته، پیش بینی پذیر باشد و استمرار و ادامه یابد. جوامع برای آن که به هدف خود برسند، با این امید که افراد به شیوه اجتماعی قابل قبولی در هر موقعیت خاص رفتار کنند، افراد خود را اجتماعی بار می آورند. در صورتی که این اجتماعی کردن اعضا ناکام بماند، فرایند نظارت اجتماعی مناسب و خاصی را باید در جامعه فعال کرد تا نظم لازم آن جامعه تأمین و حفظ شود.
نظارت اجتماعی، ساز و كاري است كه جامعه آن را براي وادار كردن اعضاي خود به سازگاري و انطباق با جامعه و دلسرد كردن آنها از ناسازگاري، به كار مي گيرد.[19] هر فرد، از خلال فرايند اجتماعي شدن مي آموزد كه در موقعيت ها مختلف چه رفتاري قابل قبول و چه رفتارهايي غير قابل قبول است و به اين صورت ياد مي گيرد كه چگونه ميان الگوهاي رفتار مناسب و رفتار نامناسب تمايز قايل شود. در حقيقت، نظارت اجتماعي دنباله فرايند اجتماعي شدن است. هرگاه نظارت اجتماعي، در عمل تحقق پيدا كند، رفتار فرد با نوع رفتار مورد انتظار هماهنگ مي شود. نظارت اجتماعي به صورت متقابل نيز بين افراد اعمال مي شود، يعني ما بر رفتار ديگران تأثير مي گذاريم و در مقابل، ديگران نيز بر رفتار ما تأثير مي گذارند.
هرگاه افراد جامعه موفق نشوند كردار خود را به وجه قابل قبولي در موقعيت جديد، با موازين و الگوهاي جامعه تطبيق دهند، دچار انحراف مي گردند و ما آنها را منحرف مي شناسيم، بديهي است كه اگر اين گونه انحرافها بدون هيچگونه مانع و نظارتي، استمرار يابد، گروه يا جامعه در آن زمينه در معرض تهديد و از هم گسيختگي قرار مي گيرد. از اين رو، جوامع براي حفظ نظم و سازمان اجتماعي مطلوب خود، از طريق ابزار و روشهايي، افراد را وادار به انطباق رفتار خود با انتظارات گروه معين و يا جامعه مي نمايند، اين همان نظارت اجتماعي است. و اين نظارت مي تواند به شيوه هاي متعدد صورت گيرد.
فرايند كنترل جرم و كجروي، صور متنوعي را در جوامع مختلف به خود گرفته، و هر شكل خاص نيز از مكانيسمهاي خاص خود برخوردار بوده است، مكانيسمهايي كه به تعبير دقيق، گونه هاي متفاوتي از ضمانت هاي اجرايي است كه در قالب پاداشها و تشويقها و تنبيه ها و مجازاتهاي گوناگون نمود پيدا مي كند، و هر جامعه با تكيه بر آن، انگيزه لازم را براي وادار كردن اعضاي خود به در پيش گرفتن رفتارهاي مطلوب و تبعيت از موازين و هنجارهاي اجتماعي در آنان ايجاد مي كند، با وجود اين، وجود شباهت هاي درخور تأمل ميان گونه هاي متفاوت اين صورتها و مكانيسمها در جوامع مختلف سبب شده است تا تلاشهايي در جهت دسته بندي آنها صورت گيرد و دسته بندي هاي انتزاعي و نظري متفاوتي نيز در اين خصوص ارائه شود.
به طور كلي كنترل اجتماعي به دو صورت دروني و بيروني مي تواند به دو صورت رسمي يا غيررسمي باشد.
كنترل اجتماعي رسمي را دربرگيرنده تلاشها و اقداماتي برمي شمرند كه منابع اقتدار، آن را در جهت مقابله با وقوع جرم و كجروي در جامعه بر عهده دارند، اقداماتي كه به سبب متكي بودن بر ضمانت هاي اجرايي دولتي و حكومتي از يك سو عمدتاً از ويژگي قهر و اجبار برخوردار مي گردد، و از سوي ديگر نيز گسترۀ خود را غالباً به گونه هايي خاص از هنجارهاي اجتماعي محدود مي بيند. آن هم به اين جهت كه در بسياري موارد صرفاً آن دسته هنجارها و الگوهايي كه از پشتوانه نظام باورها و ارزشهاي سنتي، اخلاقي، عرفاني و مانند آن برخوردار نيست، نيازمند اتكا بر ضمانت اجراهاي حكومتي به حساب مي آيد.[20] اين نوع كنترل كه بيروني اش مي دانند، بيشتر از ابزارهاي قهر غلبه استفاده مي شود و بر عهده نيروهاي حافظ امنيت داخلي و مقامات قضايي و اجرايي است، بديهي است كه ضمانت اجرايي آن نيز منوط به حضور و آگاهي مراجع قضايي و اجرايي است و در غير اين صورت مجرم و منحرف، مي تواند به رفتار انحرافي خود ادامه دهد، چون مانع و رادعي قهري در پيش رو ندارد.
كنترل غيررسمي را گونه اي از انواع مكانيسمهاي كنترل اجتماعي مي دانند كه در گستره اي به پهناي همه جامعه، توسط هر يك از اعضاي آن و در محيطهاي متفاوتي مانند خانواده، مدرسه، محل كار، اماكن مذهبي و...مجال تحقق مي يابد. نوعي مكانيسم نظارت بر رفتار كه در نقطه مقابل مكانيسمهاي كنترل رسمي قرار دارد، مبتني بر اصول اخلاقي و ارزشها و هنجارهاي متعارف است، و ضمانت اجراي اصلي كنترل در آن متغيرهايي دروني مانند ترس فرد از پذيرفته نشدن رفتار او در اجتماع، هراس وي از مواجه شدن با مخالفت جامعه، نگراني از طرد شدن توسط اطرافيان و مانند آن يا انواعي از ضمانت اجراهاي بيروني مانند تمجيد و تشويق رفتارهاي راست روانه، و در نقطه مقابل آن، تمسخر، سرزنش و حتي طرد شدن فرد كجرو توسط ديگران و...است.
اين نوع نظارت غالباً در گروههاي نخستين آشكار مي گردد، در بسياري موارد ما مسئوليت نظارت بر ديگران را بر عهده مي گيريم زيرا در خصوص آن فرد به خصوص، نقش معيني را ايفا مي كنيم. طيف وسيعي از مكانيسمهاي غيررسمي نيز براي نظارت اجتماعي در دسترس ماست،[21] از تمسخر كردن تا طرد كردن ابزار كنترل غيررسمي ماست. در نظر بگيريد شخصي را كه هنجار پوشش رسمي جامعه را رعايت نكند و با پوششي نامناسب وارد جمع و جامعه شود، افراد مي توانند با نگاههاي معنادار و گاه با نگاه تمسخر آميز، او را از اين رفتار منصرف كنند در صورت ادامه او را طرد كرده و در مناسبت هاي اجتماعي مشاركت ندهند، تا از اين طريق شخص منحرف را كنترل نموده و او را به هم نوايي وادار نمايند.
البته امروزه با پديداري جامعه شهري و شهرهاي كلان كمتر شاهد كنترل غيررسمي هستيم اينچنين كنترلهايي در جوامعي رواج دارد كه از جمعيت محدودي برخوردار باشد تا امكان كنترل چهره به چهره باشد و يا در جوامعي كه باورهاي مشترك وجود داشته باشد و اعضاي آن داراي انسجام اجتماعي باشند، در حقيقت جوامع ديني از چنين كنترلهايي بهره مي گيرند، به تعبير دقيق تر، هر چه جوامع رنگ ديني قوي تري داشته باشند كنترل غيررسمي پررنگ تر خواهد بود. و امروزه كه اكثر جوامع با كمرنگ شدن ارزشهاي ديني مواجه اند، كنترلها در آن رسمي شده است.
6.نظارت اجتماعي در ايت و روايات
در نگاه اسلامي، يكي از عواملي كه زمينه بروز ناهنجارها و ناديده گرفتن ارزشها را فراهم مي كند، ترك نظارت اجتماعي و يا كمرنگ شدن آن، و يا آن را تنها وظيفه دستگاههاي رسمي و دولتي دانستن، است. رسول گرامي اسلام 9 مي فرمايد اگر اين فريضه را ناديده گيرند زنان و دختران فاسد و پسران و مردان شما فاسق خواهند شد آنجا كه مي فرمايد: «كيف بكم اذا فسدت نساءكم و فسق شبابكم .... اذا لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر».
در عصر حاضر بشر به خاطر ناديده گرفتن اين ساز و كار اجتماعي، در حسرت امنيت فردي و اجتماعي مي سوزد. و اگر در صدر اسلام، مسير حكومت و زمامداري منحرف گشته و در نتيجه آن ارزشهاي نبوي ناديده گرفته شد و امويان به مسند حكومت نشستند و باعث كند و يا سد شدن، در مقابل سيل معارف نبوي شدند، نتيجه تعطيلي فريضه نظارت همگاني بوده است و اگر نور ديده زهرا 3 با همه وجود نازنين خويش در سرزمين نينوا، نهي از منكر نمي كرد به يقين امروز ما از ارزشهاي شيعي بهره مند نبوديم.
و امروز نيز اگر در جامعه اسلامي، شاهد ناديده گرفتن ارزشها توسط برخي از افراد هستيم، بدون جهت است كه فريضه امر به معروف و نهي از منكر كم رنگ گشته و آن را تنها در قالب حكومت قرار داده و خود را معاف دانستيم! اين در حالي است كه مقابله كردن با رفتارهاي انحرافي و ناديده گرفتن ارزشها از وظايف واجب همه مسلمانان است. وظيفه اول مسلمان اين است كه اگر رفتاري خلاف ارزشهاي ديني در جامعه ديد، در دل احساس نفرت و انزجار كرده و حالت اشمئزاز پيدا كند و قبلاً از گناه ناراحت شود، اگر از گناه ناراحت نشود، اين اولين مرحله نفاق است، يعني به حكم خدا راضي نبوده و نمي خواهد احكام الهي درست اجرا گردد. مرحله دوم، وظيفه دارد به زبان آورده و اعتراض كند منتهي به صورت ليّن و نرم، اما اگر زبان نرم و آرام تأثير نداشت و فرد منحرف به رفتار غير ارزشي اش ادامه داد، در روايت دارد كه «صكّوا بها جباهم» يعني رو در روي او با تندي برخورد كنيد، امام علیه السلام مي فرمايد، وقتي به اين صورت برخورد كرديد، ممكن است كساني متعرض شما شوند و يا شما را ملامت كنند كه چرا با تندي حرف مي زنيد، ولي اگر مي خواهيد آن روز نياييد كه بلايي نازل شود و همه را با هم بسوزاند، از ملامت ملامت كنندگان نترسيد ولو سرزنش كنندگان از نزديك ترين دوستان شما باشند. حال پس از اين مرحله، يعني پس از نهي كردن و مقابله كردن با ناديده گرفتن ارزشها، افراد خلافكار تحت تأثير قرار گرفته و دست از رفتار انحرافي برداشتند در اين صورت بايد با آنها مهرباني كنيد. «فان اتغّظوا والي الحق رجعوا فلا سبيل عليهم»، اما اگر به رفتار خود ادامه داده و بر ناديده گرفتن ارزشها اصرار ورزيدند، «فجاهدوهم بابدانكم و ابغضواهم بقلوبكم» نگوئيد اسلام دين محبّت و رأفت است.[22]
حال اگر مسلمانان به وظايف خود عمل نكنند يعني نظارت اجتماعي را ترك كنند پيامدهايي را شاهد خواهند بود.
از آنجايي كه احكام نوراني اسلام تابع مصالح و مفاسد واقعي بوده و به منظور تحقق اهدافي در زندگي فردي و اجتماعي انسانها تشريع شده اند، طبعاً ناديده گرفتن آن احكام پيامدهاي زيانباري را براي جامعه بشري و افراد حاضر در آن، در پي خواهد داشت، نظارت اجتماعي يا همان فريضه امر به معروف و نهي ا ز منكر نيز از اين قاعده كلي بركنار نيست، از اين رو، در آيات و روايات، اين امر مرود توجه قرار گرفته است كه ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
در سوره مباركه مائده كريمه 79 مي فرمايد: ( كانُوا لَا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكرٍ فَعَلُوهُ لَبِئسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ)؛ آنها از اعمال زشتي كه انجام مي دادند يكديگر را نهي نمي كردند، چه بد كاري انجام مي دادند.
اميرالمؤمنين علي علیه السلام در روايتي مي فرمايد: «من ترك انكار المنكر بقلبه و لسانه فهوميت بين الاحياء، هر كه كار زشت فرد بدكار را با قلب و زبانش انكار نكرده و نهي نكند، او مرده اي است در بين زندگان».[23]
هر كه فريضه امر به معروف و نهي از منكر را به جا نياورد از دين واقعي برخوردار نيست، امام باقر يا صادق علیه السلام در حديثي مي فرمايد: «لا دين لمن لايدين الله بالامر بالمعروف و النهي عن المنكر،[24] كسي كه دين الهي اش را درباره فرمان دادن به نيكي ها و بازداشتن از زشتي ها، ادا نكند، دين ندارد».
پيامبر گرامي اسلام 9 در روايتي مي فرمايد: «ان الله ليبغض المؤمن الذي لا دين له، فقيل له و ما المؤمن الذي لا دين له، قال: الذي لاينهي عن المنكر.[25]
پيامبر فرمود، خداوند، دشمن مي دارد مؤمني را كه دين ندارد، پرسيدند، كدام مؤمن است كه دين ندارد؟ فرمود: كسي كه بدكار را از كار بدش باز نمي دارد».
امام باقر علیه السلام فرمود: الامر بالمعروف و النهي عن المنكر خلقان من خلق الله فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله،[26] امر به معروف و نهي از منكر دو مخلوق خدايند، پس هر آن كه آن دو را ياري كند خدايش او را عزت دهد و هر آن كس كه نسبت به آن دو بي توجه باشد، خدا او را ذليل و خوار مي گرداند.
امام صادق علیه السلام مي فرمايد: من كان له جار يعمل بالمعاصي فلم ينهه فهو شريكه،[27] كسي كه همسايه گناهكار دارد و او را از گناهش بازنمي دارد، شريك اوست.
اميرالمؤمنين علي علیه السلام مي فرمايد: فَمَن لَمْ يَعْرِفْ بِقَلبِهِ مَعروفاً وَلَمْ يُنكِر مُنكراً غُلِبَ فَجُعِلَ أعلاهُ أسْفَلُهُ و أسفَلَهُ أعْلاهُ،[28] حضرت مي فرمايد اگر كسي معروف را دوست نداشته باشد و منكر را نهي نكند پايين دستان بر آنها غالب مي آيند آنها را زير دست مي كنند. امام خميني 5 نيزدر اين باره مي فرمايد؛ امروز روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته است اگر مجال را از دست بدهيد، فرداست كه مشتي هرزه گو و شهوت ران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند.[29]
اگر در ميان مكانيسم هاي كنترل اجتماعي، كنترل دروني را كارسازتر و اساسي تر مي شمارند، كنترلي كه در نتيجه آن فرد خود را از درون به انجام رفتار مورد انتظار از خويش ملزم مي بيند، بدون نياز به اين كه وجود انواعي از الزام ها يا محدوديت هاي مملموس و فيزيكي، يا اعمال آنها را در جهت الزام به انجام آن رفتار احساس كرده باشد.[30]
اين نوع كنترل در صورتي ميسر خواهد بود كه شخص نسبت به ارزش ها و هنجارهاي حاكم فرهنگ پذير شده باشد. اگر فرد معتقد و ملزم به ارزشها شود و به نوعي آنها را دروني كند، در حقيقت كنترل دروني خواهد شد در اين صورت است كه يك شخص مسلمان و متدين آياتي چون (أَلَم يَعلَم بِأنَّ اللهَ يَري ) ، ( وَانْ تُبدُوا مَا فِي أنفُسِكُم أوْ تُخفُوهُ يُحاسِبكُمْ بِهِ الله) را آويزه گوش خود نموده و نيازي به كنترل رسمي و حتي غيررسميمصطلح ندارد بلكه اين كنترل دروني است كه او را به همنوايي ملزم مي كند، بديهي است كه مبلغ نقش اساسي و مؤثري در فرهنگ پذيري افراد دارد. در حقيقت، وي با فرهنگ پذير كردن افراد راه كنترل دروني را هموار نموده و جامعه تبليغي خود را نسبت به رفتارهاي انحرافي حفظ نموده است. و اين واقعيت، مسؤوليت مبلغ را دو چندان مي كند چون وي با دروني كردن كنترل، جامعه را از امنيت بيشتري برخوردار خواهد نمود.
البته مبلغ و مربي ديني در كنترل غيررسمي نير مي تواند اثرگذار باشد، به اين صورت كه با ترغيب و تشويق افراد جامعه به اتحاد و برادري و شكل گيري گروه هاي نخستين كه ارتباطات در آن صميمي تر و عاطفي تر و چهره به چهره است، مي تواند افراد را نسبت به هم دلبسته و وابسته نموده، نسبت به امور هم مسئول و حساس و با اين كه در حقيقت زمينه كنترل غيررسمي را فراهم كند. امروز جامعه بشري از عدم احساس مسؤوليت افراد نسبت به هم رنج برده و دچار نوعي سردي و شكنندگي در روابط شده است، روابطي كه بايد بنيانگذار جامعه اي باشد كه در پرتو آن امنيت رواني و اجتماعي تضمين شود. مربيان ديني مي توانند با تكيه بر آموزه هاي ديني قلب ها را به هم نزديك و روابط را گرم و صميمي نمايند، چون تنها عامل نزديكي قلوب خدا و ارزش هاي خدايي است.
قرآن نيز با صراحت به اين حقيقت اشاره نموده و مي فرمايد: (لَوْ أنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَميعاً مَا أَلّفْتَ ّبَينَ قُلُوبِهِم وِلكِن الله ألَّفَ بَينَهُمْ)خطاب به پيامبر 9 دارد كه اگر هر آن چه كه روي زمين است همه ابزار و اسباب مادي اش، را به كار بگيري نمي تواني قلب ها را به هم نزديك كني. (وَلكِنَّ اللهَ ألَّفَ بَيْنَهُمْ)اشاره به اين حقيقت دارد كه تنها و تنها عامل نزديكي و همبستگي بين قلوب خدا و ارزش هاي خدايي است. دنياي مدرن تلاش دارد با برپايي باشگاه ورزشي و تفريحي، تشكيل گروه هاي سياسي و فرهنگي افراد را به هم نزديك كند، غافل از آن كه اين ابزارها خود موجب شكاف بيشتر افراد شده است.
پس مبلغان ديني مي توانند با زنده كردن ارزش هاي ديني در جوامع انساني، يكبار ديگر روح انساني را بر پيكره جوامع تزريق نموده و حيات انساني را احياء كنند تا در پرتو آن نه تنها شاهد كجروي ها و رفتارهاي انحرافي نباشند بلكه شاهد بروز صفات و ويژگي هاي انساني اي گردند، كه ملائك در مقابل عظمت آن سر بر سجده گذاشته و تقديس خداي انسان ها نمودند. يكي از اين صفات برجسته، نظارت بر امور هم و اهتمام به شؤون انساني يكديگر است همان كه خداي به واسطه آن است مسلمان را برترين امم دانسته و مي فرمايد: (كُنتُم خَيْرَ امَّةٍ اُخرِجَتْ لِلنّاسِ)چه اين كه (تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَتَنهَوْنَ عَنِ المُنكَرِ).
بي ترديد، اين مهم محقق نمي شود مگر آن كه وحدت و همبستگي در ميان مردم وجود داشته باشد، زماني افراد به فريضه امر به معروف و نهي از منكر توجه كرده و عامل آن خواهند شد كه ديگران را جزئي از وجود خود بدانند و در پي برطرف كردن نقص آن با نهي از منكر و يا ابرام و تكامل آن با امر به معروف، برآيند، و مبلغ و مروج دين بايد به استفاده از آموزه هاي ديني و ارزش هاي الهي انساني را نسبت به هم نزديك و همبسته كند، تا به اين ترتيب در كنترل غيررسمي كه بسيار مؤثرتر و بادوام تر از كنترل رسمي است، تأثيرگذار باشد.
فصل ششم:
مبحث گروه اجتماعی در جامعه شناسی از جمله مباحثی است که ویژگی ها و کارکرد گروه ها در آن مورد بررسی قرار گرفته است و از آن جائی که هر جامعه از گروه های متعدد تشکیل شده است، شناخته و آگاهی از ویژگی ها و کارکردهای گروه ها می تواند مبلغ را در برقراری ارتباط مطلوب با گروه های موجود در جامعه تبلیغی کمک نموده و اجرای نقش را برای او آسان و راه رسیدن به اهداف تبلیغی اش را هموار می نماید.
در فرایند تبلیغی و رسیدن به اهداف تبلیغ، کسانی از توفیق بیشتری برخوردارند که اولاً: نحوه ارتباط میان مردم که در قالب گروه های بزرگ هستند، تغییر داده و با استفاده از آموزه نبوی «من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» افراد را نسبت به امور و شؤون هم حساس نموده و با ایجاد محبت در میان آن ها، رابطه ها را صمیمی، عمیق و مستمر نماید. ثانیاً: خود نیز ارتباطش را با مردم محدود در سخنرانی مذهبی ننموده بلکه همه ابعاد انسانی و شؤون مخاطبین را در نظر گرفته و با ارتباطی صمیمی و عاطفی در گروه اولیه جای گیرد، و این با حضور طولانی تر در میان آنها امکان پذیر است، آنان که تنهاجهت سخنرانی در جامعه تبلیغی حاضر شده و به صورت مستمر حضور ندارند چندان توفیقی ندارند اگر نگوییم موفق نیستند. بی تردید، روحانیون مستقر شرایط توفیق بیشتری دارند.
مسائلی که گروه ها با آن روبرویند: هر گروه به طور کلی با چهار مسأله عمده و اساسی روبروست:
نخست این که هر گروه باید بداند که چگونه با عوامل خارج از گروه که بر کارکرد آن تأثیر می گذارد، خود را سازگار و منطبق کند، دوم این که، گروه باید نظارت خود را بر عوامل داخلی که آن را با هدفهایش نزدیک می سازد، حفظ کند. سوم این که، لازم است نظارت خاصی بر احساسات اعضای گروه وجود داشته باشد و بالاخره چهارم این که، لازم است بین اعضای امکان حفظ یکپارچگی به صورت مطلوبی وجود داشته باشد.
مبلغ باید توجه داشته باشد که گروه مذهبی ای که وی در میان آنان مشغول به تبلیغ است، مثل هر گروهی دیگر، با مسائل چهارگانه فوق روبروست،نقش او در این میان بسیار حساس و کارگشاست، وی می تواند با نظارت بر عوامل داخلی و خارجی، تلاش کند آنچه را که اهداف گروه و همچنین اهداف تبلیغی او را تحت الشعاع قرار داده و موجب اختلال در آن ها می شود، شناسایی و افراد را نسبت به آنها آشنا و حساس نماید. به علاوه خود نیز توجه داشته باشد که احساسات گروه را نادیده نگیرد، چه بسا عدم توجه مبلغ در انتخاب موضوعات و یا حتی نحوة بیان ارزش ها و هنجارهای دینی، ایجاد حساسیت نموده و احساسات افراد را تحت الشعاع قرار دهد، همان گونه که اهداف تبلیغی مؤثر است، نادیده گرفتن آن نیز موجب اختلال در اهداف و حتی عدم توفیق در آن گردد، این حقیقت را ائمه معصوم : نیز در سیره خود به کار می گرفتند مثلاً امیرالمؤمنین علی 7 به عربها می فرمایند: «مگر شما عرب نیستید، مگر شما تعصب عربی تان را فراموش کردید...» این نشان می دهد که شمارش ویژگی ها در ترغیب افراد مؤثر است عکس آن نیز صادق است. بنابراین مبلغ نقش حساسی در نظارت بر احساسات اعضای گروه دارد.
یکی از مسائلی که در رهبری گروه مطرح است، مسئله شیوه و سبک رهبری در آن است چون رهبران از شیوه های متعددی استفاده می کنند، جامعه شناسان در مطالعاتی که درباره گروه ها به عمل آورده اند، سه سبک و روش رهبری را برشمردند، نوع اول، رهبر مقتدر است، که همه تصمیمات را شخصاً گرفته و دیگران را ملزم به اجرای تصمیماتش نموده و سایر اعضای گروه تنها تنها تصمیمات او را باید اجرا کنند.
نوع دوم، رهبر دموکراتیک است که اندیشه ها و پیشنهادهای اعضای گروه را برای رسیدن به اهداف گروه و سازمان، مبنای تصمیمات خود قرار می دهد و تصمیم ها بر اساس نظر گروه گرفته می شود، در این نوع رهبری، رهبر با مدیریت و تدبیر خود تلاش می کند دیدگاه های موجود در گروه را هدایت و سامان بخشیده و تصمیمات جمعی را در مسیر واحد قرار دهد و از تشتت در آراء جلوگیری کند و انسجام گروه را حفظ و تقویت کند. سرانجام رهبر بی قید، رهبری است که معمولاً در پی منافع خاصی است و ادارة سازمان به بهترین نحو ممکن، برای او در اولویت نیست.[31]
در این که آیا رهبران از ویژگی های متمایزی برخوردارند که پیروان در آن ها سهیم و مشترک نمی باشند؟ آیا قاعده محکم و قابل اتکایی در این زمینه وجود دارد؟
برخی از جامعه شناسان بر این باورند که: هیچ قاعده محکم و سریعی مطمئناً وجود ندارد، ولی با این همه به نظر می رسد که رهبران، خوش ظاهرتر از سایر اعضا تصور می شوند، دارای ضریب هوش بیشتری می باشند و بالاخره، اجتماعی تر، خوش بیان تر و مصمم تر می باشند و از اعتماد به نفس برخوردارند، ولی ویژگی های شخصیتی نمی توانند به تنهایی به ما بگویند که چه کسی احتمالاً رهبر خوبی است، زیرا شرایط متفاوت کیفیت های رهبری متفاوتی را اقتضاء می کند.[32]
البته ممکن است باور مذکور، در جوامع غیر دینی و سکولار، تا حدی صحیح و مطابق با واقعیت باشد، اما در جامعه دینی و میان متدینان، با توجه به آموزه های دینی قاعده ای قابل اتکا دور از استرس نست. به عنوان مثال، بیان صریح و روشن امام حسن عسگری علیه السلام می تواند، خود قاعده ای در رهبری جامعه دینی باشد آنجا که می فرماید: «اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالقاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعلو ان یقلدوه» اگر چه این روایت در مقام بیان شرایط ولایت فقیه است، فقیهی که دارای شرایط یاد شده باشد ولایت بر مسلمانان دارد، اما وجود این شرایط یک مبلغ را می تواند در جامعه تبلیغی اش، به صورت یک رهبر درآورده و تصمیمات به ویژه تصمیمات دینی و مناسکی اش مورد اطاعت اعضای گروه و جامعه تبلیغی قرار گیرد.
لازم به ذکر است که مبلغ برای موفقیت در اجرای نقش و دستیابی، به اهداف تبلیغ، باید در جایگاه رهبری گروه قرار گیرد و این بستگی به ویژگی های یاد شده در آموزه های دینی و روایات دارد، تقوا و پرهیزکاری، تدبیر و ذکاوت و بینش بالا در تشخیص مسائل و تصمیمات صحیح، می تواند مبلغ را درجایگاه رهبر گروه قرار دهد. البته وی نیز باید تلاش کند تا سبک اقتداری و بی قیدی را در پیش نگیرد بلکه رهبریت ارشادی اش را با شیوه مردمی اجرا کند و مواردی که نیاز به مشورت دارد مثل نحوه اجرای مناسک، به لحاظ و مکان و... با گروه هم فکری و مشورت کند و در تصمیمات، به تنهایی عمل نکند، در این صورت هم انسجام گروهی را بیشتر می کند و هم نفوذ و تأثیرش در گروه عمیق تر می شود.
6-1. گروهای مرجع: نوع دیگری از گروه ها هستند که مردم ممکن است احساس کنند به آن تعلق دارند، حتی اگر در عمل در آن عضویت نداشته باشند، این نوع گروه گروه مرجع نام دارد، یعنی گروهی که مردم وقتی خود و رفتار خود را ارزیابی می کنند به آن اشاره و رجوع می نمایند. گروه های مرجع برای فرد از این لحاظ اهمیت دارد که الگوهایی را برای داوری و ارزیابی او از خود تشکیل می دهد.
ما همواره خودمان، اعمال و ظواهرمان، ارزش ها و آرزوهایمان، شیوه های زندگی و آداب و رسوم و سایر امورمان را ارزیابی می کنیم و در این ارزیابی ها غالباً به معیارهای یک گروه مرجع رجوع می کنیم. این گروه ممکن است گروهی باشد که در آن عضویت داریم مانند خانواده یا گروه همسالاان و نیز ممکن است گروهی باشد که عملاً در آن عضو نباشیم. مثلاً ممکن است مردم خود را با معیار اجتماعی که قبل از این در آن می زیسته اند، و یا اجتماعی که بعده از این در آن خواهند زیست، مورد ارزیابی قرار دهند.[33]
یک طلبه ی دوره سطح که قصد دارد در آینده وارد دوره عالی شود و در درس خارج فقه و اصول شرکت کند، ممکن است پیشرفت خود را برحسب معیارهای طلاب و فضلای درس خارج و نه معیارهای طلاب دوره سطح، ارزیابی کند. بنابراین ارزیابی ها ما از خودمان قویاً تحت تأثیر گروه های مرجعی است که انتخاب می کنیم چنان که اگر فرد در یک آزمون نمره 15 گرفته باشد و خود را با دانشجویانی که نمره 20 گرفته اند، مقایسه کند، ارزیابی او از خود با آنچه که اگر خود را با دانشجویانی که 12 گرفته اند مقایسه می کرد، متفاوت خواهد بود. پس گروه های مرجع عنصر مهمی در فرایند جامعه پذیری می باشند، زیرا آنها می توانند رفتار و شخصیت فرد را با همان درجه قوت هر گروه دیگری که شخص احساس وفاداری به آن می کند، شکل دهند.
چنانچه پیش از این اشاره شد، مبلغ باید برای مخاطبان خود گروه، مرجعی معرفی کند هر چند تا زمانی که خود در میان آنها حضور دارد عملاً گروه مرجع آنهاست اما افراد باید همواره رفتار دینی خود را ارزیابی کنند البته گروه مرجع آنها باید بالاتر از خودشانی باشد تا مقایسه با آن اطمینان پیدا کند نه اینکه گروه مرجع سطح پایین تری داشته باشد چون بحث صحت سقم اعمال است.
گروه های همدرد یا تسلی بخش از افرادی تشکیل شده است که در یک مصیبت و اندوه یا مشکل شریک هستند و برای تسلی خاطر خود و کمک متقابل برای رفع مشکل، باهم متحد می شوند. این گروه ممکن است شامل افراد معلول، زلزله زده و غیره باشد، منسوبین این افراد ممکن است به صورت یک گروه معالج یا همدرد وارد عمل شوند.
مبلغ می تواند با بهره گیری از آموزه های دینی و سفارشات نبوی و ائمه معصوم، گروه همدرد و تسلی بخش در جامعه تبلیغی تشکیل دهد و اعضای آن در مقابل مصائب و حوادث طبیعی و غیر طبیعی، تسلی بخش مصیبت زده باشند، در سال 1372 در جامعه تبلیغی تعدادی از جوانان که 300 نفر نام نویسی کرده بودند گروه همدرد را تشکیل دادند، ماهانه هزار تومان در صندوق حمایت از مصیبت زدگان، واریز می کردند و هرگاه فردی از میان آنها یا اقوام و بستگانشان و یا حتی افرادی بیرون از آن گروه، از دنیا می رفت، هزینه سوم و هفتم در گذشت مرحوم را به عهده می گرفتند. این گروه پس از تشکیل نوعی همدردی و انسجام در جامعه ایجاد کرد که خود الگویی برای محلات و گروه های دیگر شد. طبعاً مبلغ با بهره گیری از این همبستگی بهتر می تواند اجرای نقش کرده و آسان تر به اهداف تبلیغی خود برسد. این چنین گروه ها را می توان تحت عناوین متعددی چون حمایت از زلزله زدگان، سیل زدگان یا حوادث طبیعی مثل خشکسالی و یا غیر طبیعی مثل جنگ تشکیل داد و علاوه بر حل مشکل، ایجاد همدردی و تسلی بخش در میان اعضای جامعه شده و آرامش اجتماعی را زیاد نمود.
نگاهی اجمالی و گذرا به آموزه ها، دستورات و احکام دین به ویژه اسلام به خوبی مشاهده می شود که یکی از دغدغه های مهم دین ایجاد وحدت و انسجام گروهی در میان اعضای جامعه بوده است. حتی شاید با توجه به آیات قرآن ادعا کرد که یکی از علت های ارسال رسل و انزال کتب، رفع اختلاف و ایجاد وفاق اجتماعی بوده است. بدیهی است که نبود انسجام گروهی و همبستگی اجتماعی، اجرای دستوراتی چون امر به معروف و نهی از منکر که به تعبیر شهید مطهری اصل اصیل اسلام است، به مخاطره می اندازد، به همین خاطر است که قرآن کریم قبل از بیان این فریضه، مردم را به وحدت و همبستگی سفارش می کند. روشن است که مبلغ نیز در صورتی موفق به بیان احکام و تبیین ارزش های الهی می شود که جامعه تبلیغی وی از همدلی و یگانگی لازم برخوردار باشد. اگر چه عوامل اقتصادی و وسایل لازم در زندگی فردی و اجتماعی می تواند افراد را به هم نزدیک کند و به ارتباطات گروهی سمت و سو دهد، اما ارتباطات مادی به جهت تزاحمات و محدودیت های موجود در آن که از مقتضیات ذاتی آن است، نمی تواند کامل و همدلانه باشد، حتی در موارد بسیار موجب تنش و تنازع می گردد، چه این که امور مطلوب مادی محدود است و به اندازه تقاضا عرضه نمی گردد.
اما ارزشهای معنوی و الهی هیچگونه محدودیتی نداشته و در هر زمان و مکانی و برای هر فرد و اجتماعی به اندازه لازم عرضه می گردد، از سوی دیگر هر چه افراد از آن بیشتر بهره گیرند دلهایشان به هم نزدیکتر می گردد، و ارتباطات انسانی که لازمه استمرار زندگی (حتی مادی اش) است پررنگ تر می گردد.
مبلغ می تواند از طریق ارزش های الهی و آموزه های دینی و مواعظ اخلاقی و انسانی، دلها را به هم نزدیک و راه ایمان به خدا را هموار سازد و یکصدایی و یکدلی مردم خود زمینه لطف الهی شده و باب توفیق و هدایت الهی بر مردم گشوده می شود. در این صورت یگانگی گروهی و وفاق جمعی تضمین می گردد پس مبلغ در حقیقت به مهم ترین عامل یگانگی گروهی مسلح است، اگر در اجرای نقش تبلیغی اش موفق گردد و ارزش ها را خوب تبیین کند شاهد یگانگی و انسجام گروهی بوده و هم خود به اهداف تبلیغ نزدیک می گردد و هم جامعه از نعمت وحدت برخوردار می شود.
[1] .مجرم کیست، جرم شناسی چیست، پیشین، ص8.
[2] .اندیشه های اهل مدینه، ابونصر فارابی، ترجمه دکتر سید جعفر سجادی، تهران، کتابخانه طهوری، 1361، ص 29.
[3] .تغییرات اجتماعی، گی روشه، ترجمه منصور وثوقی، تهران؟ نشر نی، صص 116 – 127.
[4] .بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، ج2، ص 49.
[5] .رسالت خواص، سید احمد خاتمی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1377، ص 118.
[6] .همان، ص 60-61.
[7] .مقتل الحسین، عبدالرزاق موسوی مقرم،قم، انتشارات نصرتی، 1382 قمری، ص 193.
[8] .آسیب شناسی خواص، غلامعلی نعیم آبادی، انتشارات سروش، 1379، صص 284 – 287.
[9] .کتاب الغیبه، شیخ طوسی، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1411، صص 63و 64.
[10] .همان ، ص 65.
[11] .فلسفه مجازات از دیدگاه اسلام، قدرت اله خسروشاهی، مجله بصیرت، چاپ 1380.
[12] .وسایل الشیعه، ج 18، ص 336، ابواب مقدمات حدود حدیث 1.
[13] .همان، حدیث 2.
[14] .فلسفه مجازات از دیدگاه اسلام، پیشین.
[15] .مجرم کیست، و جرم شناسی چیست، پیشین، ص 8.
[16] .بحارانوار، ج 72، ص 47.
[17] .
[18] .توسعته و تضاد، فرامرز رفیع پور، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1376، ص 199.
[19] . مباني جامعه شناسي، كوئن، پيشين، ص 197.
[20] . جامعه شناسي كجروي، علي سليمي، پيشين، ص 651.
[21] . مباني جامعه شناسي، كوئن، پيشين، ص 203.
[22] . آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، محمدتقي مصباح يزدي، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني5، 1381، ص 148.
[23] . وسايل الشيعه، ج 11، ص 404.
[24] . بحارالانوار، ج 97، ص 86.
[25] . وسايل الشيعه، ج 11، ص 398.
[26] . همان، ج 11، ص 398.
[27] . لئالي الاخبار، محمد تويسركاني، تهران، انتشارات جهان، ج 5، ص 263.
[28] . نهج البلاغه، حكمت 367.
[29] . امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه امام خميني 5 مؤسسه تنظيم و نشر آثار، 1377. ص 18.
[30] . جامعه شناسي كجروي، پيشينف ص 660.
[31] .همان، ص 138.
[32] .رابرتسون، درآمدی بر جامعه شناسی، پیشین، ص 146.
[33] . همان، ص 155.