قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ.[1]

پیامبر اکرم صلی الله... فرمودند:«هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَ آخِرُهُ الاِْجَابَةُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّارِ»[2] ماه رمضان ماهی است که اولش رحمت، وسطش مغفرت و آخرش آزادی از آتش جهنم است.

ماهی که آغازش رحمت است؛ همین که انسان زنده بوده و آن را درک کرده و فرشته ها برایش دعا می کنند، این خودش رحمت است. وسط این ماه مغفرت؛ مؤمن آمرزیده می شود و آخر این ماه اجابت دعا و برائت از آتش جهنم است؛ لذا در روایت داریم خداوند در این ماه هر روز عده ای را «عتقاء» قرار می دهد، عتقاء یعنی آزاد شده از آتش جهنم. لذا در روایتی داریم شب پایان ماه رمضان به اندازه همۀ روزهای این ماه که جمع کنی عتقاء از آتش جهنم دارد. شما کجا چنین سفرۀ گسترده ای را پیدا می کنید؟ فرمود: فرشته هایی که تعدادشان را «لا یَعْلَمُ عَدَدَاً اِلاَّ الله»؛ فقط خدا می داند، این ها وظیفه شان این است که برای روزه دار دعا کنند.[3]

حکمت، فقط به بندگان خاص داده می شود.

شما عزیزان می دانید یکی از بزرگ ترین نعمت های الهی که به هر کسی نمی دهد بلکه این نعمت را تنها به انبیاء، اولیاء و بندگان خاصش می دهد،حکمت است. خداوند در قرآن می فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»[4]؛ ما به لقمان حکمت دادیم، ما به داوود پیغمبر حکمت دادیم. همچنین می فرماید: هر کس که خدا به او حکمت بدهد «فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً»[5]؛ چیزهای بسیاری به او داده شده است.

من خیلی نمی خواهم دربارۀ کلمه حکمت بحث کنم ولی اجمالاً عرض می کنم که حکمت یعنی قدرت تشخیص. درک کردن غیر از علم و فکر است. علم و فکر مقدمۀ حکمت هستند. اگر کسی حکیم شد به نبوت نزدیک شده است؛ «کادَ الحَکیمُ أن یَکونَ نَبِیًّا».[6]حال این حکمتی که خدا به داوود و لقمان داد «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ».[7] غیر از نعمت هدایت است. خدا در قرآن می فرماید: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى».[8]ما همه را هدایت اولیه کردیم. ما حکمت را به همه کس نمی دهیم و لقمان و به دیگر انبیا داده شد، گمشدۀ بشر است؛ «الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمؤْمِنِ»[9] اگر مؤمن حکمت را پیدا کند در زندگی اش در نمی ماند. یکی از راه های کسب آسان این نعمت روزه است. دقت بفرمایید! شبی که پیغمبر خدا به معراج رفت از خدا پرسید: «یَا رَبِّ وَ مَا مِیرَاثُ الصَّوْمِ؟»؛ خدایا اثر روزه چیست؟ روزه در زندگی انسان آثار فراوانی دارد؛ اما خداوند شب معراج یکی از آثارش را بر شمرده، فرمود: ای پیامبر! «الصَّوْمُ یُورِثُ الحِکْمَةَ»؛ روزه باعث می شود انسان حکمت پیدا کند، قدرت تشخیص پیدا کند. علتش هم روشن است چون در حدیث معراج داریم که سکوت، گرسنگی، نگهداری زبان و دقت در غذا حکمت می آورد.[10] روزه دار همۀ اینها را انجام می دهد غذایش را و زبانش را کنترل می کند.

فرمود: روزه، انسان را به حکمت می رساند سپس فرمود: روزه انسان را به معرفت می رساند. «وَ الحِکْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ وَ الْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْیَقِینَ».[11]یعنی سه اثر بر روزه مترتب است: حکمت، معرفت و یقین. شما عزیزان می دانید این سه بالاترین ارزش ها هستند. کسی که یقین، معرفت و حکمت داشته باشد کامل است. فرمودند: «فَإِذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ» هرگاه انسان به این مراحل برسد، دیگر سختی، آسانی، فراوانی، کمبود و هیچ چیز دیگر برایش فرق نمی کند. بندۀ خاص خدا می شود، «لاَ یُبَالِی کَیْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِیُسْرٍ». این یکی از بزرگ ترین آثار روزه است. من به همین میزان اکتفا می کنم که روزه حکمت می آورد، حکمت معرفت می آورد و معرفت، یقین می آورد.

یقین آن مقامی است که اولیاء، بزرگان و انبیاء از خدا می خواهند. عزیزان من! که در اولین جمعۀ ماه مبارک رمضان در کنار حرم کریمه اهل بیت، فاطمه معصومه (ع) جمع شده اید، با این مقدمه ای که عرض کردم و با یک داستان و آیه وارد بحث می شوم. اول داستان را خدمتتان می گویم سپس آیه و بعد بحث را مطرح می کنم.

حکایت ثوبان و پیامبر اکرم صلی الله...

شخصی به نام «ثوبان» خدمت پیغمبر گرامی اسلام (ص) آمد. ایشان پیغمبر را خیلی دوست داشت و به آن حضرت ارادت و محبت می ورزید، گفت: یا رسول الله! من شما را خیلی دوست دارم اما موضوعی مرا نگران کرده و فکر مرا به خود مشغول نموده است. پیامبراکرم (ص) فرمودند: چه موضوعی؟ آن شخص پاسخ داد: شما فرمودید دنیا محدود است. انسان پنجاه سال، شصت سال زندگی می کند. او ادامه داد: یا رسول الله! ما به محضر شما می رسیم و می رویم و اگر دلتنگ شویم دوباره می آییم و شما را می بینیم. چیزی که فکر مرا مشغول کرده این است که اگر قیامت ما را بهشت ببرند و در یک مرتبه ای ببرند که شما را نبینیم – چون بهشت هم «دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ»؛ درجات مختلف دارد، ما که پیغمبر و ائمه بزرگوار را درک نکردیم، اگر در بهشت بدانیم پیغمبر در همین منطقه است اما نمی توانیم او را ببینیم، امام صادق (ع) در همین منطقه است اما نمی توانیم او را ببینیم چه باید بکنیم؟ این خیلی مصیبت است – یا رسول الله! فکری که مرا مشغول کرده این است. – همین جا مفسرین نوشته اند که این آیه نازل شد.

قرآن کریم خطاب به پیغمبر (ص) می فرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ»؛ هر کس که واقعاً مطیع من و پیغمبر باشد،[12] حرف خدا و پیامبر را گوش بدهد «فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم».[13] کسی که مطیع خداوند باشد و پیرو او باشد، چهار گروه را در بهشت می بیند و با آنها محشور می شود، اول: «مِنَ النَّبِیِّینَ»؛ انبیاء که رسول خدا (ص) از انبیاء است. دوم: «وَ الصِّدِّیقینَ»، روایت داریم که امیرالمؤمنین (ع) رأس صدیقین است. سوم: «وَالشُّهَداءِ»، خود ائمۀ ما از شهدا هستند. شهدایی چون عمار، یاسر و مالک اشتر که شهید شدند. چهارم: «وَالصّالِحینَ»؛ یعنی همسایه ها و کسانی که در بهشت با ایشان محشور می شوند. آخر آیه هم خدا می فرماید: «وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِيقًا»[14]؛ اینها خوب رفیقانی هستند. با چه کسی بالاتر از اینها می خواهی محشور شوی؟ البته «ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ»[15]؛ این لطف خداست. حالا شما نماز خواندی، روزه گرفتی بهشت به شما می دهند اما اینکه اجازه می دهند تا همسایۀ این چهار گروه شوی «ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ»؛ این یک فضل، یک جایزۀ ویژه و یک لطف الهی و یک عنایت خاص است.

شرایط لازم برای اصلاح جامعه

عزیزان! اولاً آیه نکته ای دارد و آن این است که اگر جامعه بخواهد اصلاح شود، چهار گروه نیاز دارد: انبیا، اینها باید بیایند دین و آیین بیاورند و مردم را به خدا پرستی دعوت کنند. دوم: صدیقین؛ یعنی مبلغان و پیام رسان های صادق، کسانی که قول و عملشان باعث می شود مردم به سخن پیامبر گوش فرا دهند؛ زیرا پیغمبر (ص) خودش که نمی تواند همه جا برود پیغمبر (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را به یمن و معاذ را به جایی دیگر فرستاد. یک حکومت صالح در جامعه چهار رکن نیاز دارد؛ پیغمبر، صدیقین، ممکن است یک گروهی زیر بار حکومت نروند، بجنگند، عناد و لجاجت بورزند ؛ لذا یک عده ای باید بروند جانشان را فدا کنند و جزء گروه شهدا می شوند. چهارم آنهایی که باید پشت جبهه باشند تا حکومت تشکیل دهند، سازندگی کرده و مملکت را مدیریت کنند. آنها صالحین می شوند؛ یعنی ساختار یک حکومت در این آیه بیان شده است انبیاء پیام می آورند، صدیقین ابلاغ می کنند، شهدا جان می دهند و صالحان پیاده می کنند.

پیامبر گرامی اسلام (ص) به ثوبان فرمودند: ناراحت نباش برخیز و برو. تو که نگرانی ات این است که نکند قیامت از ما جدا شوی آیه نازل شد و خداوند پاسخت را داد. در واقع شأن نزول برخی آیات یک جریان بود و خداوند در قالب نزول آیه پاسخ می داد مثل این جمله که پیغمبر در جواب ثوبان فرمود: با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین محشور می شوی.

انواع خدمت رسانی

اما بحث امروز روایتی است که هشت ویژگی را بر می شمارد «ثَمَانُ خِصَالٍ» هشت خصوصیت دارد: «مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ أُمِّتِی». این حدیث از نبی مکرم اسلام حضرت محمد (ص) است. علت اینکه من این حدیث را انتخاب کردم این است که جامعه با آن درگیر است. در واقع اگر این روایت پیاده شود بسیاری از مشکلات اجتماعی حل می شود و بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی رخت بر می بندد، بسیاری از ناملایمات، فقر و بیکاری ریشه کن می شود.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: هشت ویژگی است که اگر در کسی باشد «حَشَرَهُ اللهُ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ». اگر کسی این ویژگی ها را داشت با پیغمبران و جانشینان آنان و با شهدا و صالحین محشور می شود. شما از این بهتر چه می خواهید؟ عزیزان من! بیشتر این هشت ویژگی به مسایل اجتماعی بر می گردد، به برداشتن بار از روی دوش مردم بر می گردد، به رفع نیاز از مردم بر می گردد.

به قول یکی از بزرگان چه خوب است جلد دوم مفاتیح الجنان نوشته شود؛ البته مرحوم شیخ عباس قمی (ره) کلید بهشت را در این کتاب دعا و ذکر نام برده است. یعنی ایشان یک بُعد قضیه را در آنجا آورده که چگونه می توان بهشت رفت. دعای عرفه، دعای کمیل، دعای صباح، مناجات امیرالمؤمنین (ع)، نماز اول ماه و تمام هر چه در مفاتیح جمع شده بُعدِ اول است بعد عبادی و بعد بندگی و ذکر و دعاست. عزیزی که می فرمود باید جلد دوم نوشته شود، می فرماید: اما یک مفاتیح الجنانی می خواهیم در بُعدِ دوم؛ یعنی رفع نیاز از مردم، آب رسانی، عریان پوشاندن و کار برای کسی ایجاد کردن. این در مفاتیح الجنان نیست چون مفاتیح مرحوم حاج شیخ عباس در این مقام نبوده است بلکه در مقام این بوده که دعاها، ذکرها، نمازها و مناجات ها را جمع کند.

ما خیلی مبتلا هستیم. در جامعۀ امروز بیشتر به بُعد اول مقیّد هستند یعنی نماز اول ماه، عمرۀ مستحبی رجب و شعبان، دعای جوشن، شب اول رمضان، شب احیاء.

فراهم کردن توشه برای سفر

«فَقِیلَ وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ مَنْ زَوَّدَ حَاجّاً» اول: کسی که توشه و راه را برای حاجی فراهم کند. کسی که می خواهد مکه برود مقدماتی دارد، اما ممکن است نتواند برخی مسایل را خودش تأمین کند. افرادی هستند که هر سال عمره می روند 20 سفر، 30 سفر. همین آدم همسایه ای دارد که نگاه به این پارچه ها می کند، دلش می شکند و اشک می ریزد و می گوید: مگر کربلا برای ما نیست؟! مکه برای ما نیست؟! چه قدر مرحوم مجلسی و دیگران در کتاب روایت آورده اند که اگر شخصی، کسی را تجهیز کرد تا کربلا برود، بگوید من امسال زیارت رفتم، عرفه رفتم، این پول مال شما که همسایۀ من هستی، برادر من هستی، دستت نمی رسد، من همۀ خرجت را می دهم تا کربلا بروی ثوابی که برای این تجهیز هست بیش از آن ثوابی است که خود طرف می رود. روایتش را ببینید؛ فرمود: «مَنْ زَوَّدَ حَاجّاً» کسی که فردی را به مکه و یا زیارت بفرستد و زمینۀ حضور او را در اماکن مذهبی فراهم کند – من سال گذشته مشهد مشرف بودم، یکی از کارهای خوب آستان قدس این بود که افرادی را به روستاهای اطراف مشهد و استان خراسان رضوی و همچنین سایر استان های هم جوار فرستاده بودند تا فقیرترین خانواده ها که رنگ مشهد را ندیده بودند آنها را برای زیارت علی بن موسی الرضا (ع) به مشهد بیاورند. ما افرادی داریم که 80 سفر، 90 سفر مشهد رفته اند ولی کسانی را داریم که می گویند ما نمی دانیم مشهد کجاست. من یک جلسه ای {در جمع مسئولین آستان قدس} رفته بودم برای آنها که حدود 1000 نفر بودند سخنرانی کردم. در آن روز که من رفتم گفتند: مرتب هفته ای هزار نفر می آوریم. بعد جالب بود من گفتم هفته ای هزار نفر که خیلی می شود؟! آن آقایی که مسئول بود گفت: تازه با این طرح، درصد کمی را توانستیم پوشش دهیم. یعنی هنوز چقدر مشهد نرفته و زیارت نرفته است. اصلاً طرف شوکه شده بود وقتی حرم امام رضا (ع) را دیده بود. باورش نمی شد! او که خیلی زور می زد می توانست دو تا نان تهیه کند، یک غذای مختصری فراهم کند، فکر نمی کرد با این هزینه های فعلی بتواند مشهد بیاید.

کسانی که می خواهند با انبیاء محشور شوند – حالا من تعمیم دادم – کسی را که می خواهد زیارت برود تجهیز کنند.

رفع مشکلات و مصائب

دوم: «وَ أَغَاثَ مَلْهُوفاً». اگر می خواهید با نبی مکرم اسلام (ص) در بهشت محشور شوید فرمود: یک راهش این است که «أَغَاثَ مَلْهُوفاً»؛ ملهوف به معنای اندوهگین، افسرده، نگران، درددار و غم دار است. کسی که غمی را از یک غم داری بردارد، نگرانی را از یک کسی بردارد، چه کمک به ازدواج یک جوان باشد، چه کمک به مسکن یک نفر باشد، چه ایجاد صلح میان زن و مرد باشد، و یا رفع نیاز از کسی باشد با پیامبر محشور می شود.

عزیزان من! ای مسوولان فرهنگی که موضوع فساد را در جامعه مطرح می کنید! من این حدیث امام صادق (ع) را برای شما می خوانم «کَانَ النَّاسُ أَیْضاً یَصِیرُونَ بِالْفَرَاغِ إِلَی غَایَةِ الْأَشَرِ وَ الْبَطَرِ»، بیکاری باعث فساد و ماجراجویی می شود. فرمود: «حَتَّی یَکْثُرَ الْفَسَادُ وَ تَظْهَرَ الْفَوَاحِش»[16] تا آن جایی پیش می رود که فاحشه در جامعه زیاد می شود، فحشاء زیاد می شود، سرقت زیاد می شود. اگر کسی، صاحب ثروتی، صاحب قدرتی بتواند ایجاد کار کند و یا بتواند مشاورۀ کاری بدهد این می شود «أَغَاثَ مَلْهُوفاً».

داستان علی علیه السلام در میدان کار

امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: من و پیغمبر گرامی اسلام (ص) گرسنه بودیم، تصمیم گرفتم غذایی تهیه کنم تا با پیامبر تناول کنیم. آمدم قسمت بالای مدینه – نه مرکزی که خود حضرت زندگی می کرد – که باغ و کشاورزی بود، دیدم یک خانمی، خاکی فراهم کرده و می خواهد این خاک را گِل کند و دیوار باغ را بچیند. گفتم: می خواهی کسی برایت کار انجام دهد؟ گفت: این چاه و این هم سطل، اگر کسی از چاه آب بکشد تا من این خاک را گل کنم در ازایش به او خرما می دهم. حضرت فرمود: من شروع کردم و 16 سطل آب از چاه کشیدم او هم در مقابل به من خرما داد. با آن مزد، من و پیامبر گرامی اسلام (ص) سیر شدیم.[17]

کار عار نیست. جوان لیسانس دارد، پدرش شغلی دارد و نیاز به همراهی او دارد. جوان می گوید: من لیسانس دارم، من نانوایی بروم، من مکانیکی بروم، من سوهان فروشی بروم؟! بالاخره این شغل پدر توست تو هم که الان کار نداری.

کسی امد خدمت امام صادق (ع) و گفت: آقا دست هایم از کار افتاده – باربر بود – آقا فرمود: «وَاعْمل وَ احمِل عَلَی رَأسِک وَ استَغْنِ عَنِ النَّاس»، دست فلج شده ات را پیش کسی دراز نکن، بار را روی سرت بگذار و حمل کن ولی رو به مردم نینداز.[18] یک مشکل بیکاری ها در جامعه، عار و ننگ دانستن بعضی از کارها و شغل هاست. ضعف دانستن بعضی از شغل هاست. تن ندادن به شغل پدر، به شغل خانوادگی و به مسیری که آنها رفته اند.

حضرت موسی (ع) فرمود: در شب میقات، خدا به من فرمود: ای موسی! می دانی فرمانرواهای بهشت چه کسانی هستند؟ «اللَّهُمَّ لا»؛ خدایا نمی دانم. خطاب شد: موسی فرمانرواهای بهشت کسانی اند که مؤمنین را شاد می کنند.[19]

حالا این شاد کردن مؤمن، شامل کار دادن به یک جوان بیکار، موجبات زندگی یک دختر و پسر را فراهم کردن، اختلاف یک زن و شوهر را حل کردن می شود. در روایت دیدم: «مَنْ مَشَی فِی إِصْلاَحِ بَیْنِ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا»[20]کسی که در فامیل آبرو دارد اگر مشکل زن و شوهری را حل کند ثواب شهید دارد.

حکایتی از شهید عباس بابایی

خدا رحمت کند شهید عباس بابایی را که از شهدای عزیز ما بود. خلبانی متدین و مؤمن، همسر بزرگوارش دربارۀ او می گوید: قرائت قرآن هر روزش، نماز شبش و تعبدش ترک نمی شد. شخص بسیار والایی بود. یک کتابی در شرح حالش نوشته اند به نام «پرواز تا بی نهایت» کتاب خوبی است و در آن مجموعه زندگی ایشان را جمع کرده اند. ایشان ارادت فراوانی به امام داشت. همسرش می گوید: یک شب باران خیلی شدیدی می آمد، دیدم در می زنند، در را باز کردم، دیدم یک خانمی در حالی که صورت و چشمش کبود است و از باران خیس شده و می لرزد گفت: آقای سرهنگ عباس بابایی هستند؟ گفتم: ایشان نیامده. گفت: من یک کاری با ایشان دارم، پشت در می نشینم تا بیاید. گفتم: خانم در این باران شدید نمی شود پشت در بنشینید، بیایید داخل تا ایشان تشریف بیاورند. آمدند و در خانه نشستند و قدری استراحت کردند. سرانجام شهید بابایی آمد. پرسید: کار شما چیست؟ گفت: با شوهرم سر یک موضوعی اختلاف پیدا کردیم و ایشان مرا کتک زده، صورتم را کبود کرده و از خانه بیرون کرده است. با دو سه بچه ای که در خانه دارم آواره شده ام. در این محل و منطقه جایی جز خانه شما نیافتم.

همسر شهید می گوید: شهید بابایی آن قدر متأثر شد که با همان لباس خیس و با همان وضعیت خانم را برد. بالاخره آن شخص هم ظاهراً نظامی بوده و احترام خاصی برای بابایی قائل بود. تعجب کرده بود از اینکه خود سرهنگ بابایی آمده و در خانه نشسته و با او صحبت کرده است. سرانجام شهید بابایی اختلاف این زن و شوهر را حل کرد.

سیرۀ امام علی علیه السلام نسبت به مشکلات دیگران

این درس از همان مکتبی گرفته شده که راوی می گوید: سر ظهر در گرمای کوفه دیدم امیرالمؤمنین (ع) دارد قدم می زند. گفتم: آقا در این ظهر گرما دنبال چه هستید؟ فرمود: شاید یک دردمندی و کسی که مشکلی دارد با من کاری داشته باشد دارم می گردم چنین مراجعه کننده ای را پاسخ بدهم.

اتفاقاً همین طور هم شد. زنی که با شوهرش دعوایش شده بود خدمت حضرت رسید. حضرت به دنبالش رفت و به خانه اش وارد شد و شوهرش را نصیحت نمود و دعوای این زن و شوهر را حل کرد.[21]

ملا عباس تربتی و خدمت رسانی

خداوند مرحوم حاج آخوند ملاعباس تربتی را رحمت کند. آقازادۀ ایشان، مرحوم راشد کتابی نوشته اند به نام «فضیلت های فراموش شده» خود اسم این کتاب و انتخاب این اسم پیام دارد. بسیاری از فضیلت ها بین ما فراموش شده است و در مسایل سطحی سرگرم شده ایم. ایشان در این کتاب می نویسد: پدرم زندگی اش شب و روز وقف مردم بود. وقتی به عتبات عالیات رفت سفرش هفت الی هشت ماه طول کشید. ایشان می گوید: وقتی برگشت خانمی به دیدنش آمد و گفت: اسلام آمد، دین آمد، قرآن آمد، محبت آمد، دوستی آمد، همه چیز آمد، مرحوم آخوند چه کرده بود که وقتی می آید یک زن متدین چنین می گوید: اسلام آمد! چه می شود که مرحوم ملا عباس تربتی را مظهر اسلام می بیند، مظهر قرآن می بیند؟! یکی از بزرگان گفته بود: اگر ما نبودیم که اولیاء و انبیاء را درک کنیم، اما با نگاه به سیرۀ ملاعباس تربتی به سیرۀ آن بزرگواران منتقل می شویم.

بالاترین خوبی ها و بدترین شرها

عزیزان من! این حدیث را ملاحظه کنید؛ پیغمبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: دو ویژگی و دو نیکی هست که از آن بالاتر نداریم و دو بدبختی هست که از آن بدتر نداریم. فرمود: «خَصْلَتانِ»، دو ویژگی و دو نیکی هست که «لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَیْءُ»، بالاتر از اینها نیکی نداریم. آن دو نیکی «الإِیمَانُ بِاللهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللهِ» یکی ایمان به خدا و دیگری نفع رساندن به مردم است. دو بدی است که فرمود: «وَ خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَیْءُ»، بیشترین گرفتاری ها و بدبختی ها دو چیز است: «الشِّرْکُ بِاللهِ» یکی شرک است. قرآن می فرماید: خدا همه چیز را می بخشد غیر از شرک و مشرک از رحمت خدا دور است. دومی که کنار شرک قرار گرفته است فرمود: «وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ الله»، ضرر رساندن به بندگان خدا.[22] عجب روایتی است! چرا توبه نمی کنیم؟ ای آدم آبرودار! با آبرویت در میان بستگان انفاق کن و دعواها را حل کن. ای صاحب مسکن! با در اختیار گذاشتن مسکنت، ای صاحب ثروت! با ایجاد شغل، ای صاحب بیان! با بیانت و ای صاحب فرهنگ و معرفت! با کلاس و درس و جلسۀ قرآن انفاق کن.

ایمان و نفع رساندن به مردم بالاترین ارزش ها است و شرک و ضرر رساندن به بندگان خدا این دو ضد ارزش ها است. من حدیث را به طور خلاصه بیان کنم. پیامبر (ص) فرمود: «ثَمَانُ خِصَالٍ»؛ هشت ویژگی اگر در کسی باشد «حَشَرَهُ اللهُ مَعَ النَّبِیِّینَ»، خدا این آدم را با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین محشور می کند. 1- کسی که حاجی و زائر خانۀ خدا را تجهیز کند. 2- «وَ أَغَاثَ مَلْهُوفاً» کسی که درد و غم و اندوه کسی را بردارد که مثال هایش را عرض کردم؛ با ایجاد شغل، با اصلاح، با ازدواج، با گوش کردن به حرف دیگران. ممکن است به حرف کسی گوش بدهید آرام بگیرد.

سرپرستی یتیم

«وَرَبَّی یَتِیماً» کسی که یتیمی را سرپرستی کند. حوادث فراوان است. تصادف، زلزله، اتفاقات و سکته ها. لذا خانواده هایی که اولاد یتیم دارند در جامعه بسیارند.

در روایت داریم که نبی مکرم اسلام جمع بین الاصبعین کرد؛ یعنی به مردم دو انگشت سبابه و وسط را این گونه نشان داد و فرمود: هر کس می خواهد با من در بهشت این طور باشد، (یعنی کنار من باشد) یتیمی را سرپرستی کند و یا به آن محبت کند. این هم سومین عامل حشر با پیغمبر (ص) است.[23]

امر به معروف و نهی از منکر

«هَدَی ضَالَّا»؛ کسی که گمراهی را هدایت کند. بار برداشتن از دوش مردم که تنها کمک مالی نیست. رسول خدا (ص) سه مرتبه فرمود: «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی»؛ خدایا، جانشینان مرا رحمت کن. «قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ»؛ جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که تبلیغ می کنند، کلام مرا می خوانند و مردم را هدایت می کنند.[24] امروز در جامعه افراد باسواد کم نداریم، تحصیل کرده کم نداریم. یکی در کلام متخصص است، یکی در علوم قرآنی، یکی در فلسفه و یکی در بحث های معارف و دیگری دبیر یا فوق لیسانس رشته ای است. از طرفی در میان بستگان هم افرادی داریم که شبهه در ذهنشان رسوخ کرده که اگر آگاهی داده شوند هدایت می شوند لذا چنین فردی با انبیاء و شهدا محشور می شود.

اطعام دادن

«أَطْعَمَ جَائِعاً»؛ کسی که گرسنه ای را اطعام کند.

سیراب کردن

«أَرْوَی عَطْشَاناً»؛ کسی که تشنه ای را سیراب کند.

انفاق لباس

کسی که عریانی را بپوشاند و بی لباسی را لباس برساند. و هشتم: روزه داری که «صَامَ فِی یَوْمٍ حَرٍّ شَدِید»؛ در روز گرم روزه بگیرد.[25] حال از این هشت ویژگی که خیلی جالب است، هفت مورد آن به مسایل اجتماعی و بار از دوش مردم برداشتن بر می گردد: 1- حاجی را تجهیز کند. 2- درد دردمند را کم کند. 3- یتیم را سرپرستی کند. 4- گمراه را هدایت کند. 5- گرسنه را سیر کند. 6- تشنه را سیراب کند. 7- عریان رابپوشاند. این است که در سوره مؤمنون خداوند می فرماید: ای پیغمبر به مردم بگو در کار خیر سبقت بگیرند «فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ»،[26] «يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ»[27]؛ در کار خیر سرعت بگیرند. در یک کلمه، یکی از بزرگ ترین عبادات ماه رمضان و همچنین همۀ ماه های سال، رفع نیاز از مردم و حل مشکل آنان است.

انسان برای دو چیز آفریده شده است

پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: «لِلْإِحْسَانِ وَ الطَّاعَةِ» ای مردم! برای احسان و اطاعت «خُلِقْتُم»[28] آفریده شده اید. اصلاً یکی از اهداف آفرینش این است که شما را امتحان کنند چقدر دست بده دارید و نیکی می کنید؟ شما برای دو چیز آفریده شده اید: یکی بندگی «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»،[29] و دیگری برای احسان.

عزیزان، برادران و خواهران گرامی! پس خدمت رسانی به مردم در ردیف ایمان است و آزار و ضرر رساندن به مردم در ردیف شرک است. طبق حدیثی که برای شما بیان شد، حواسمان جمع باشد آن کسانی که دستشان می رسد – می گوییم دستشان می رسد، فکرتان به سراغ پول نرود – با آبرو، با زبان، با بیان و به انحاء مختلف کمک کنیم و ان شاء الله طبق وعده ای که پیامبر داد با انبیاء و اولیاء محشور شویم.

حجه الاسلام دکتر رفیعی