کلیدوازه: اصلاح, افساد, اصلاح طلبی.
اصلاحات حكومت علوي و عكس العمل مخالفان، يكي از موضوع هايي است كه جامعه اسلامي در عصر حاضر نيازمند تبيين آن است. بنابراين نوشتار حاضر در صدد بيان اين مهم برآمده است؛ لذا اول مقدمه اي در بيان اصلاحات و در پي آن مطالبي همچون چيستي اصلاح طلبي، اصلاحات عملي و نظري امام علي (ع)، وظايف اصلاح گران، عكس العمل مخالفان در برابر اصلاحات علوي، و در آخر منابع و مصادري كه استفاده شده، آمده است. اميد است که خوانندگان اين حقير را از دعاي خير فراموش نفرمايند.
در طول تاريخ اسلام، جريانهاي اصلاح طلب فكري و اجتماعي فراواني بوده اند كه برخي كام ياب و بعضي ناكام شده اند؛ براي نمونه مي توان به نهضت اصلاح فكري غزالي، نهضت هاي اجتماعي علويان و سربداران، نهضت فكري و اجتماعي اخوان الصفا و نهضت امام خميني (ره) اشاره كرد.
تاريخ شاهد نهضت هاي اصلاح نما و مفسدانه نيز بوده است؛ براي نمونه مي توان به جنبش بابك خرم دين، نهضت وهابيّت و اصلاحات ميرزا ملكم خان در ايران و سرسيد احمد خان هندي در هندوستان با غرب زدگي مطلق اشاره كرد.
در ايران در چند سال اخير، مقولۀ اصلاحات و اصلاح طلبي از زبان برخي روشن فكران مطرح شده است كه در واقع، برخي از آنها اصلاح طلبي ارتجاع گرا[1] را دنبال مي كنند و عده اي اصلاح طلبی منفعت گرا[2] و غايت انديش كه درصدد به دست آوردن اعتبارات مردمي اند؛ ولي چندان از اصلاحات راه بردي و كاربردي اطلاعي ندارند. دسته سوم هم اصلاح طلبان واقع گرايند[3] كه دلسوزانه در پي حل مشكلات و مفاسد اجتماعي اند و غفلتها، سوء مديريتها و سوء تدبيرها را گوشزد مي كنند و خواهان اصلاحات اقتصادي، قضايي، اداري و امنيتي هستند.[4]
«اصلاح» در لغت به معناي سامان بخشيدن و نقطه مقابل «افساد» و به معناي ايجاد نا به ساماني است. متعلق اصلاح در قرآن، رابطه اي ميان دو فرد (اصلاح ذات البين)، محيط خانواده و محيط اجتماع است؛ مثلا در باب اصلاح دربارۀ يتيمان می فرماید: «و يسألونك عن اليتامي قل اصلاح لهم خيرٌ و ان تخالطوهم فاخوانكم والله يعلم المفسد من المصلح..»؛[5] «از تو دربارۀ يتيمان سؤال مي كنند؛ بگو: اصلاح كار آنها بهتر است و اگر زندگي خود را با زندگي آنان بياميزند، (مانعي ندارد) آنها برادر شما هستند؛ خداوند مفسدان را از مصلحان باز مي شناسد».
همچنین در باب اصلاحات دربارۀ زمين می فرماید: «...لاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها ذلكم خير لكم ان كنتم مومنين»؛[6] «در زمين بعد از آن كه اصلاح شده است، فساد نكنيد؛ اين براي شما بهتر است، اگر با ايمان هستيد».
«واذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولكن لايشعرون»؛[7] «آگاه باشيد، اينان همان مفسدان اند، ولي نمي فهمند».
بهبود خواهي يا اصلاح طلبي در اصطلاحات علوم سياسي جديد، هواداري از سياست، تغيير زندگي اجتماعي، اقتصادي يا سياسي با روش هاي ملايم و بدون شتاب است؛ بدين معنا كه انديشۀ قهر انقلابي را كنار گذاشته و خواستار دگرگوني آرام، آرام نهادهاي اجتماعي از راه هاي دمكراتيك شده است. حزب كارگر انگلستان يا حزب سوسياليست آلمان همين شيوه را پذيرفته اند. بهبودخواهي از نظر كلي در برابر ارتجاع و محافظه كاري از سويي و انقلاب خواهي از سوي ديگر قرار مي گيرد.[8]
تا اينجا روشن شد كه اولاً اصلاحات در علوم سياسي تنها به عرصۀ اجتماعيات راه پيدا مي كند و امور فردي و معنوي را شامل نمي شود؛ ثانياً تعريف اصلاحات در علوم سياسي معاصر با تعريف اصطلاحي قرآني تفاوت دارد. در قرآن، اصلاح در مقابل افساد به كار مي رود: يعني سامان بخشيدن و حركت دادن در مسير هدف صحيح در مقابل نا بساماني و حركت در مسير انحراف و اعوجاج. در عصر حاضر با پرسشهاي متعددي در امر اصلاحات مواجهيم كه در درس آموزي از مكتب اميرالمؤمنين (ع) بايد به اين پرسش ها دقت عميقي بكنيم. براي نمونه مي توان این پرسش ها را مطرح ساخت: از منظر امام علي (ع)، اصلاح گرايي در مقابل انقلاب گرايي چيست؟ آيا حضرت علي (ع) اصولاً به تغييرات اجتماعي معتقد است يا ترقي اجتماعي و نوآوري را برنمي تابد؟ امام علي (ع) در تغييرات اجتماعي چه هدفي را دنبال مي كند؟ روش او مسالمت آميز است يا قهرآميز؟ و چندين پرسش ديگر همانند اين پرسشها.
اصلاح گران واقعي هماره علي (ع) را در عرصه هاي سياسي، الگوي خويش قرار مي دهند؛ چراكه حكومت پنج سالۀ آن حضرت با تمام فراز و نشيب خود، بهترين الگو براي زمام داران نظام اسلامي است، نظامي كه هدفش حاكميت دين در تمام شئون سياسي و اجتماعي است.
براي كشف ساحتهاي مختلف اصلاحات عملي و نظري علوي بايد به سيره و كلام اميرالمؤمنين (ع) بنگريم.
1- يكي از اصلاحات امام علي (ع) خدمات اجتماعي آن بزرگوار است كه براي نمونه مي توان به موارد ذيل توجه كرد:
الف) نيكوكاري نسبت به مستمندان و يتيمان و عطاي دست رنج خود در راه ستم ديدگان از شاخص ترين خدمات اجتماعي آن حضرت است؛
ب) درخت كاري، كشاورزي و احياي زمين ها از كارهايي بود كه علي (ع) به آن اهتمام مي ورزيد؛[9]
ج) آن حضرت به حفر قنات، تأمين آب آشاميدني و كشاورزي و وقف آن براي مستمندان اقدام مي كردند.[10]
2- عبادت و بندگي امام (ع) ريشۀ اصلي اصلاحات علوي است كه در زندگي ايشان مشهود است. عبادت علوي همانند بندگي غلامان و تاجران نبود، بلكه همچون عبادت آزاد مردان بود؛ چنان كه خود حضرت مي فرمود: «الهي ما عبدتك خوفاً من عقابك و لاطمعاً في ثوابك ولكن وجدتك اهلاً للعبادأ فعبدتك»؛[11] «خدايا! من تو را بخاطر ترس از عذابت پرستش نمي كنم و نه اينكه در ثوابت طمعي داشته باشم؛ بلكه تو را از اين جهت كه شايسته عبادت يافتم، پرستش مي كنم».
3- اصلاحات اعتقادي و معرفتي، سومين نوع از اصلاحات است كه توسط حضرت علي (ع) انجام گرفت. مردي اعرابي در جنگ جمل از معناي وحدت الهي پرسش كرد. امام فرمود: «اي اعرابي! اعتقاد به اين كه خداوند واحد است، چهار معنا مي تواند داشته باشد که دو معناي آن بر خداوند صادق نيست و دو معناي ديگر بر حق تعالي صادق است. اما دو معنايي بر خداوند صدق نمي كند عبارت است از:
واحد عددي: زيرا خداوند آن واحدي نيست كه دومي داشته باشد(يا بتوان دوي براي او فرض كرد) و در مقوله اعداد قرار گيرد. آيا توجه نمي كني كه هر كسي بگويد: «خداوند سومي سه تاست»، كافر شده است؟
واحد نوعي: معناي ديگر واحد، واحد نوعي از جنس و سنخ انسانهاست كه به كارگيري آن بر خداوند جايز نيست؛ زيرا وحدت نوعي، تشبيه است و خداوند منزه از آن است كه با مخلوقات خويش شباهت داشته باشد.
اما دو معنايي كه بر خداوند صادق است، يكي آن است كه خداوند در امور مشابه، شبيه و نظيري ندارد و معناي ديگر اين است كه حق تعالي در وجود، عقل و وهم تقسيم پذير نيست.[12]
4- عدالت خواهي و حق طلبي، امر به معروف و نهي از منكر، تاكيد بر اخلاقی زيستن مردم، اصرار بر اصول اخلاقي، رعايت برابري همگان در برابر حكومت و قوانين، پرهيز از ستمگري، پاي بندي به عهد و پيمان، صداقت، هدف خواهي و هماهنگي وسيله و هدف از شيوه ها و رفتارهاي اصلاح طلبي امام علي (ع) است.
اگر جامعه دچار اختلال، ناموزوني و بي نظمي گردد، مصلحان اجتماعي براي فساد زدايي و اصلاح طلبي برمي خيزند؛ اما وظيفه داعيان اصلاح گري چيست و چه بايد بكنند؟ درسها و آموزه هاي اميرمؤمنان (ع) در اين باره به شرح ذيل ارائه مي گردد:
اصلاح گرايان بايد توجه داشته باشند كه فساد و صلاح جمع نشدني اند و آنان كه در صدد اصلاح جامعه اند، نبايد در زوايايي از برنامه ها و مراحل اجرايي، فسادانديشي كنند كه «اصلاح مع افساد».[13]
در اصلاحات فردي و اجتماعي بايد با مشاوران امين مشورت كرد؛ «صلاح الرأي بنصح المستشير».[14]
البته از ميان مشاوران امين، مشورت با دانشمندان در امر اصلاحات اولويت دارد. حضرت علي در اين باره مي فرمايد: «با دانشمندان زياد به گفت و گو بنشين و با حكما و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز؛ اين بحث ها بايد دربارۀ اموري باشد كه به وسيلۀ آن وضع كشورت اصلاح گردد».[15]
مصلحان اجتماعي قبل از هر چيز بايد به فكر اصلاح فردي خويش باشند؛ زيرا كسي كه از اصلاح نفس خويش ناتوان باشد، از اصلاح امور اجتماعي ناتوان تر است؛ «أعجز الناس من عَجَزَ عن اصلاح نفسه»؛[16] «و كيف يصلح غيره من لايصلح نفسه».[17]
حضرت علي در كنار توصيه به اصلاح فردي، راه كارها و موانع اين ارزش انساني را بيان مي كند:
پرهيز از دنيا گرايان: «ينبغي لمن أراد اصلاح نفسه و احراز دينه أن يحتسب مخالطه ابناء الدنيا»؛[18] «براي كسي كه اصلاح نفس و جمع كردن دين خود را مي خواهد، سزاوار است كه از آميختن با فرزندان دنيا كناره بگيرد».
هم نشيني و مصاحبت با صاحبان خرد: «اكثر الصواب و الصلاح في صحبته اولي النهي و الالباب»؛[19] «بيشترين اصلاح و درستي، در همراهي صاحبان خرد و عقل است».
تلاش و مجاهدت: «لاتترك الاجتهاد في اصلاح نفسك، فانه لايعنيك الّا الجّد»؛[20] «تلاش در اصلاح نفس خود را وامگذاريد؛ بدرستي كه ياري نمي كند تو را، مگر جدّ و تلاش».
كسب علوم اصلاح زا: «خيرالعلم ما اصلحت به رشادك»؛[21] «بهترين علم آن است كه راه يافتن خود را با آن اصلاح كني».
عمل صالح: «خير عملك مااصلحت به يؤمك و شرّه ما استفسدت به قومك»؛[22] «بهترين عمل تو آن است كه با آن روز خود را اصلاح كني و بدترين عمل تو آن است كه فساد قوم خود را با آن طلب كني».
تعقل ورزي: «بالعقل صلاح كل امر»؛[23] «صلاح هركاري به عقل است».
مفاسد و كمبودهاي اجتماعي به نوع رفتار افراد جامعه برمي گردد. بر اين اساس، اصلاح جامعه به اصلاح وضعيت نفساني، رواني و اخلاقي افراد جامعه بستگي دارد و اين نوع اصلاحات نيز به تصحيح نيت ها و انگيزه ها تحقق مي پذيرد. امام مصلحان در اين زمينه مي فرمايد: «و اگر مردم آن گاه كه بلاها نازل مي شود و نعمت ها را از آنها سلب مي گردد، با صدق نيت در پيشگاه خداوند تضرع كنند و با قلب هاي پرمحبت نسبت به پروردگار، از او درخواست (عفو و كمك) نمايند، مسلماً آنچه از دستشان رفته است، باز خواهد گشت و هر مفسده اي را برايشان اصلاح خواهد نمود».[24]
اصلاح ديني و معنوي نزد اميرالمومنين (ع) اولويت بيشتري دارد. حضرت در اين باره مي فرمايد: «مردم امور دينشان را براي دنيايشان ترك نمي كنند، مگر اين كه خداوند آنان را دچار امري زيان بارتر از آن خواهد كرد».[25]
مولاي متقيان در جريان اصلاح معنوي و ديني، بشر سنتي و مدرن را به تقواي الهي توصيه مي كند و تقوا و ترس از خدا را داروي بيماري هاي قلوب، بينايي دلها، شفاي آلام جسماني و صلاح و مرهم زخم هاي جانها معرفي مي نمايد.[26]
حضرت علي (ع) به اصلاح فرهنگي تودۀ مردم تأكيد مي ورزد و روش اين نوع اصلاح را امر به معروف و نهي از منكر معرفي مي كند و مي فرمايد: «خداوند ايمان را به خاطر تطهير دل از شرك واجب نموده و امر به معروف را به خاطر اصلاح تودۀ مردم و نهي از منكر را براي بازداشتن بي خردان لازم شمرد».[27]
حضرت تلاش در اصلاح جمهور را كمال سعادت جامعه معرفي مي كند[28] و نيازمندي مردم به اصلاح گران فرهنگي را بيش از نيازشان به طلا و نقره مي داند.[29]
حضرت علي (ع) اصلاح همراه با عفو و مدارا را از وظايف حكومت مي شمرد و حق مردم نيازمند مي داند كه حاكمان به صلاح آنان رسيدگي كند و مي فرمايد: «هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والي حق دارند و هرگز والي از اداي آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته، خارج نخواهد شد».
حضرت علي (ع) در فرمايش هاي خود بر اصلاحات اقتصادي تاكيد نموده و نقش نظام اقتصادي، روابط مالي، كيفيت اخذ ماليات و خراج از مردم و حد و حدود آن در صلاح و فساد اجتماعي را گوشزد نموده است. امام (ع) در نامه اش به مالك اشتر سفارش مي كند كه به عمران و آباداني شهرها، روستاها و قريه ها بپردازد و خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگيرد؛ اما به گونه اي كه صلاح ماليات دهندگان منظور باشد؛ زيرا در بهبودي وضع ماليات و حال ماليات دهندگان، بهبودي حال ديگران نيز نهفته است. در همين نامه توصيه مي كند که حقوق كافي به كارمندان پرداخت شود؛ زيرا در اصلاح خويش، تقويت و از خيانت بي نياز مي شوند و نیز اين كار حجتي در برابر آنهايي است كه از دستورها سرپيچي مي كنند و يا در امانت خيانت مي ورزند. نكته اي معنوي كه حضرت از آن خبر مي دهد، اين است كه فساد در نيت، به زوال بركت مي انجامد. بنابراين رابطۀ مالي مردم با دولت نقش مهمي در صلاح و فساد جامعه دارد.
حجم قابل توجهي از فرمايش هاي حضرت علي (ع) به صلاح و فساد سياسي اختصاص دارد و صلاح و فساد رعيت و تودۀ مردم را به صلاح و فساد واليان و زمام داران مستند مي سازد؛ چنان که حضرت فرمودند: «رعيت هرگز اصلاح نمي شود، جز با اصلاح شدن واليان و زمام داران و زمام داران اصلاح نمي گردند، جز با رو به راه بودن رعايا؛ پس آگاه باش كه رعيت حق حكومت را ادا كند و حكومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد که حق در ميانشان قوي و نيرومند خواهد شد».[30]
حضرت در همين خطبه مردم و حاكمان را به رعايت نصيحت بر يكديگر و اطاعت فرمان هاي الهي سفارش مي كند. حضرت ملك و سلطنت دنيا را پست و ناچيز مي شمارد و احياي دين، صلح و مسالمت شهرها، عملي كردن قوانين و مقررات الهي و امنيت انسانهاي ستم ديده را وظيفه مهم حكومت مي داند؛[31] کمااین که فرمودند: «هرگز سنت پسنديده اي را كه پيشوايان به آن عمل كرده اند و ملت اسلام با آن انس و الفت گرفته و امور رعيت به وسيله آن اصلاح مي گردد، نقض مكن و نيز سنت و روشي كه به سنت هاي گذشته زيان وارد مي سازد، احداث منما».[32] همچنین فرمودند: «از بدترين حالات زمام داران در پيشگاه صالحان اين است كه گمان برده شود آنها فريفته تفاخر گشته و كارشان شكل برتري جويي به خود گرفته است. من از اين ناراحتم كه حتي در ذهن شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت مي برم؛ من بحمدالله چنين نيستم و اگر (فرضا) دوست هم مي داشتم، به خاطر خضوع در برابر عظمت و كبرياي خدا كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر است، آن را ترك مي گفتم».[33]
حضرت علي (ع) يكي از فسادهاي سياسي را تفرقۀ مسلمانان در امر حق، اتحاد دشمن در باطل، اطاعت دشمن از پيشواي خود و نافرماني مسلمان از رهبر خود معرفي مي كند.[34]
موضع علي (ع) در خلافت عمر و عثمان، موضع اثباتي بود؛ يعني تلاش كرد تا آنان را از انحراف هاي ديني، سياسي و اجتماعي متنبه سازد؛ به ويژه دورۀ عثمان كه علاوه بر انحراف هاي سياسي، رانت خواري و فساد مالي و اقتصادي فراوان بود.
يكي از اولين موضع گيري هاي علي (ع) در برابر عثمان، مسئله قصاص «عبدالله بن مسعود» بود كه «هرمزان» را در حالي كه اقرار به اسلام كرده بود، كشت. عثمان گفت من اين حقوق را به عمر بخشيدم؛ اما علي (ع) رسماً خواهان قصاص وي شد.[35] آن حضرت در مقابل تبعيد «ابوذر» به «ربذه» و «مالك» به «شام» نيز موضع گرفت.[36]
انحرافات اجتماعي، به ويژه انحراف اقتصادي عثمان، علي رغم نصيحت هاي مكرر علي (ع) افزايش يافت و باعث قتل او گرديد و مردم علي (ع) را تنها نامزد خلافت دانستند.[37] با اصرار فراوان، همگي خلافت او را پذيرفتند؛ ولي آن حضرت تصريح كرد كه موضع سياسي و اجتماعي من بر طبق قرآن و سنت نبوي است. به همين دليل طلحه و زيبر كه براي شريك شدن در خلافت با علي (ع) بيعت كرده بودند، در مقابل آن حضرت ايستادند.[38]
علي (ع) انتقاد بي پرده از خلفاي پيشين، احياي سنت هاي رسول خدا (ص) در جامعه، قاطعيت در اجراي عدالت اجتماعي و اقتصادي و لغو امتيازات غير عادلانه را به صراحت بيان كرد و البته از فتنه هايي در آينده هشدار داد. ايشان براي اجراي برنامۀ خود زمام داران عثمان را در ايالات مختلف عزل نمود و افراد صالح و متدين را گماشت.[39] علي (ع) با مشكلاتي، از جمله اشرافيت، اختلافات نژادي، آشفتگي اوضاع داخلي، دنيازدگي، نفاق و جهل مردم روبه رو بود. بنابراين در اولين قدم اصلاحات خود، در خطبه هايش مردم را به معارف اسلامي آگاه ساخت و عوام را از جهل ها و كاستي ها مطلع نمود. خواص منحرف، از جمله ناكثين، قاسطين و مارقين، علي (ع) را در تنگنا هاي سياسي و اجتماعي قرار مي دادند؛ ولي هيچ گاه علي (ع) عدالت و اصلاحات را فداي مصالح سياسي و اجتماعي خويش نكرد.[40]
علي (ع) دوراني را سپري كرد كه با انواع فتنه ها، مكرها و توطئه ها رو به رو بود؛ فتنه هايي كه حتي در زمان پيامبر (ص) ظهور و بروز داشت. فتنه مخالفت قريش با جانشيني علي (ع)، فتنۀ قلم و دوات،[41] فتنۀ سقيفه بني ساعده،[42] فتنه انتخاب عمر و عثمان، فتنة ناكثين،[43] فتنۀ قاسطين،[44] فتنه حكميت و فريب خوردن ابوموسي اشعري[45] و فتنه خوارج، نمونه هايي از فتنه هاي دوران علوي است.
اين فتنه ها پي آمدهای عميق و شومي در جامعه داشت و امام علي (ع) اوصاف و پي آمدهاي گوناگوني براي فتنه ها ذكر مي كند؛ از جمله پنهان شدن حقيقت در فتنه، ناشناخته ماندن صراط مستقيم، تخالف ظاهر و باطن و در يك كلام، آميزش حق و باطل.[46]
بنابر فرمودۀ علي (ع) شيوه ها و روشهاي فتنه انگيزي عبارتند از:
1- طرح شبهات و پرسشهاي جهت دار: امام (ع) مي فرمايد: «شبهه را براي اين شبهه ناميده اند كه شباهت به حق دارد».[47]
2- ترور شخصيت: امام علي (ع) در نكوهش كوفيان مي فرمايد: «كاسه هاي غم و اندوه را جرعه، جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلت پذيري، رأي و تدبير را تباه كرديد تا آن جا كه قريش در حق من گفت: بي ترديد پس ابوطالب مردي دلير است، ولي دانش نظامي ندارد».[48]
3- سكوت شيطاني: «آن جا كه بايد سخن درست گفت، در خاموشي خيري نيست؛ چنانكه در سخن ناآگاهانه نيز خيري نخواهد بود».[49]
4- تبليغات گسترده: همسر عثمان و يا ام حبيبه دختر ابوسفيان پيراهن خونين عثمان را به شام آورد. معاويه با تبليغات گسترده، عثمان را خليفه مظلوم و خود را صاحب خون او معرفي كرد و اين تبليغات بر مردم شام اثر گذاشت.[50]
5- بهره برداري ابزاري از دين و مقدسات: امام در واقعه صفين فرمود: «آن گاه كه شاميان در گرماگرم جنگ و در لحظه هاي پيروزي ما با حيله و نيرنگ و مكر و فريب كاري قرآن را بر سر نيزه بلند كردند...».[51]
حضرت علي (ع) براي اصلاح و فتنه زدايي از روش هاي گوناگوني از جمله افشاگري و شبهه زدايي، ارشاد و هدايت، تهديد و ارعاب، برخورد عملي و قاطعيت بهره گرفت که به چند نمونه اشاره مي كنيم.
امام علي (ع) در افشاي سران جمل فرمود: «به خدا سوگند، طلحه بن عبيدالله براي خون خواهي عثمان شورش نكرد، جز اين كه مي ترسيد خون عثمان از او مطالبه شود؛ زيرا او خود متهم به قتل عثمان است و در ميان مردم از او حريص تر بر قتل عثمان يافت نمي شد؛ براي اين كه مردم را دچار شك و ترديد كند، دست به اين ادعاي دروغين زد».[52]
امام (ع) در برابر فتنه ها از برخورد عملي و اجراي حدود الهي كوتاهي نكرد؛ چنان که دربارۀ ماجراي خوارج فرمود: «اي مردم! من بودم كه چشم فتنه را كندم و جز من هيچ كس جرأت چنين كاري نداشت؛ آن گاه كه امواج سياهي ها بالا گرفت و به آخرين درجۀ شدت خود رسيد».[53]
محمد حسین باقری
[1] . ارتجاع يا گذشته گرايي، در لغت، به معناي بازگشت است و از اين رو مي توان آن را گذشته پرستي و گذشته خواهي نيز ناميد.
[2] . منفعت گرا و يا به عبارت ديگر سوء محور كه در اصلاح اصلاح طلبند ولي در اصل لاشخور سياسي اند.
[3] . واقع گرايان به اصلاح طلباني گفته مي شود كه خواهان تغييرات تدريجي و بدون شتاب با روش هاي ملايم كه خواستار دگرگوني آرام آرام نهادهاي اجتماعي از راه هاي دموكراتيك اند.
[4] . براي اطلاع بيشتر ر.ك. داريوش، آشوري، دانش نامه سياسي، و علي آقا بخشي و مينو افشار راد، فرهنگ علو سياسي
[5] . بقره، 220.
[6] . اعراف، 56 و اعراف 170.
[7] . بفره، 11و 12.
[8] . داريوش، آشوري، دانش نامه سياسي ص 72.
[9] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 34.
[10] . محمد، محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 10، ص 614.
[11] . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، باب عبادته وخوفه، ح 4.
[12] .سيد هادي كاشف الغطا، مستدرك نهج البلاغه؛ ص 16.
[13] . جمال الدين محمد خوانساري، شرح غررالحكم، و دررالكلم، ج 6، ص 362.
[14] . همان، ج 4، ص 194.
[15] . نهج البلاغه، نامه 53.
[16] . جمال الدين محمد خوانساري، همان، ج 2، ص 436، ش 3189، «عاجز ترين مردم كسي است كه از اصلاح نفسش عاجز باشد.
[17] . همان. ج 4، ص 564، ش 6995 (چگونه مي خواهد ديگري را اصلاح كند در حالي كه نفس خودش را اصلاح نكرده است)
[18] . جمال الدين محمد خوانساري، همان، ج 6، ص 446، ش 10950.
[19] . همان، ج 2، ص 424، ش 3129.
[20] . همان، ج 6، ص 315، ش 10365.
[21] . همان، ج 3، ص 434، ش 5023.
[22] . همان، ج 2، ص 471، ش 3336.
[23] . همان، ج 3، ص 234، ش 4320.
[24] . نهج البلاغه، خطبه، 178.
[25] . همان، حكمت، 103.
[26] . همان، خطبه 198.
[27] . نهج البلاغه، كلمات قصار، 252.
[28] . «من كمال السعاده السعي في صلاح الجمهور» خونساري، همان، ج 6، ص 30.
[29] . «ان الناس الي صالح الادب احوج منهم الي الفضه و الذهب» همان ج 2، ص 569.
[30] . نهج البلاغه، خطبه 216.
[31] . ر.ك: همان، خطبه 131.
[32] . همان، نامه 53.
[33] . همان، خطبه 216.
[34] . همان، خطبه 25.
[35] . ابن واضع يعقوبي، (احمد بن علي بن يعقوب بن واضع)، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 174.
[36] . نهج البلاغه، كلام 130.
[37] . ابن اثير ، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 190.
[38] . ابن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ص 51، مراجعه كنيد.
[39] . ابن واضع يعقوبي، همان، ج 2، ص 179.
[40] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 232.
[41] . محمد بن جرير طري، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده ج 4، ص 1327.
[42] . ابن واضع يعقوبي، تايرخ يعقوبي، ج 2، ص 123.
[43] . محمد بن جرير طبري، همان، ج 3، ص 462.
[44] . علي بن الحسين مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 362.
[45] . نصربن مزاحم منقري، واقعه صفين در تاريخ ص 236.
[46] . ر.ك نهج البلاغه، خطبه 92، 93، 122، 151.
[47] . نهج البلاغه، خطبه، 93،122، 147، 152، 154.
[48] . همان: خطبه 28.
[49] . همان، كلمات قصار.
[50] . محمد بن سعد: طبقات الكبري، ج 4، ص 229، و رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 495.
[51] . نهج البلاغه، خطبه، 122.
[52] . همان، خطبه 174.
[53] . همان، خطبه 93.