در این نوشتار، پس از مقدمه ای کوتاه در مورد محبّت و اهمیّت آن در نظام هستی و جایگاه بحث محبّت در آیات قران و احادیث معصومین علیهم السلام ، معنا و تعریف و حقیقت محبّت مورد بررسی قرار می گیرد. در این مقاله، از مبادی محبت (رحمت و معرفت) و موجبات محبّت (حب ذات، حب جمال، احسان و حب کمال)، ذکر و یاد خدای سبحان، طلب انس و محبّت در مناجات معصومین علیهم السلام و در پایان، آثار محبّت مورد بحث قرار می گیرند.
يكى از حقايقى كه ما در وجدان خود مى يابيم و كسى نمى تواند منكر آن شود، حقيقتى است كه نام آن را حبّ -و به فارسى دوستى- می گویند، تمامي جهان نیز با این قانون عشق و محبت اداره مي شود. امام سجاد (ع) در دعاي اول صحيفه مي فرمايد: «ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً. ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِه»[1].
خداوند، جهان آفرينش را با قدرت و مشيت بالغه خود بي آنکه نمونه و الگويي در آن باشد، آفريد. سپس، با اراده خود به راه راست راهي ساخت و آنها را در مسير محبت خود برانگيخت.
و انسان که از امیر بیان به عنوان عالم اکبر یاد می کند این قانون محبت حاکم است «و تحسب أنك جرم صغير و فيك انطوى العالم الأكبر»[2].
اسلام ، برنامه تكامل انسان، اصلى ترين عناصر اين برنامه را براساس محبّت قرار می دهد. عنصر محبّت تا آنجا در تحقّق برنامه هايى كه اسلام براى پيشرفت جامعه انسانى پيش بينى كرده مؤثّر است كه امام باقر عليه السلام، دين اسلام را چيزى جز محبّت نمى داند و مى فرمايد : «هَلِ الدّينُ إلاَّ الحُبُّ» [3] آيا دين، جز محبّت است؟
خدايى كه قرآن به مردم معرفى مى كند ، خدايى است مهربان و عاشق «إِنَّ رَبِّى رَحِيمٌ وَدُود » [4] . و آيين اسلام را كه دين همه انبياى الهى است، بر پايه هاى محبّت خود، استوار كرده است [5] . و پايگاه اصلى حكومت اسلامى را، عشق و مودّت مردم، نسبت به پيشوايان دينى یعنی اهل بیت علیهم السلام قرار داده است. و همچنین پیامبران و سفيران الهی بر اساس همین محبّت، با تمام نيرو مي کوشيدند تا مردم، آفريدگار خويش را بشناسند و با او ارتباط برقرار کنند تا در عمل به دستورهاي خداوند و پياده کردن تعاليم آسماني کوشا بوده و در نتيجه جامعه ي ايده آل انساني تحقق يابد. این ارتباط، تنها از طریق محبّت می تواند موجود محدود را متصّل به فیض وجود لایتناهی الهی بکند و اين ، بدان معناست كه محبّت و خدا دوستى، اصلى ترين پايه هاى سازندگى فردى و اجتماعى و تكامل مادّى و معنوى انسان است.
در راستاي همان محبت، حضرت خليل الله (ع)، محور حرکت خود را «محبت» قرار داد و از بيگانه تبري جست و فرمود: «قَالَ لَا أُحِبُّ الاَْفِلِين»[6] . آنکه از خود اراده نداشته باشد من او را دوست نداشته و از او پيروي نمي کنم.
اسلام كه دينِ همه انبياى راستين و برنامه تكامل انسان است نیز ريشه در محبّت خدا دارد و اساس حرکت و بنای سیره نبیّ اکرم به فرموده ایشان بر محبّت استوار می باشد. «الْحُبُّ أَسَاسِي »[7] و به وضوح می توان در آیات قرآن کریم که کتاب فطرت و برنامه تکاملی انسان می باشد این محبّت را دریافت چرا که در تمام سوره های قرآن، بارها از رحمت خاص و عام آفريدگار جهان نام برده شده و صدها مرتبه به تعبيرات گوناگون از اين قانون ساري، در تمامي عالم، پرده برداري گرديده است، به طوري که بيست و هشت بار کلمه ودّ و مشتقات آن، صد و پانزده مرتبه لفظ حبّ و ساير مشتقات آن و ده ها بار لفظ ولايت و مشتقات آن به کار برده شده است. در آیات قرآن، از شدّت محبّت به خدای سبحان بعنوان اوصاف اهل ایمان یاد شده است. «وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّه»[8] .
گنجينه بي انتهاي روايات ما نيز که بيان و توضيح و تفسير قرآن هستند مملو و سرشار از بحث محبت در جنبه هاي گوناگون و ابعاد مختلف آن است. در اين زمينه کتب و جوامع روائي و حديثي و تفسيري ما نکته اي را فروگذار نکرده اند. احاديث پيرامون مقوله محبت و عشق آن قدر زياد است که به آساني نمي توان آنها را احصاء نمود؛ مثلا: در کتاب شريف کافي، ابوابی همچون باب الرفق، باب الحب في الله و البغض في الله، باب التراحم و التعاطف، باب صله الرحم و . . . آمده است و در بررسي اجمالي احاديث در کتب حديثي مانند بحارالانوار علامه مجلسي رحمه الله عليه و ساير کتب حديث، ابوابی مثل محبت خدا به انسان، محبت انسان به خدا، محبت اهل البيت عليهم السلام به شيعيان، محبت شيعيان به ائمه اطهار عليهم السلام، محبت به والدين، محبت به اولاد، ايمان يعني حب و بغض، محبت به برادران ديني، خواص و آثار محبت را می توان یاد برد. در احادیث و بیانات پیشوایان معصومین تعابیر بلندی در مورد محبّت وارد شده چنانکه امیرالمومنین علیه السلام از محبّت به عنوان ستون دین یاد کرده اند. «ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِه» [9].
پيشوايان بزرگ اسلام، براى اين كه مردم با شيرينى محبّت، زندگى را شيرين كنند و از بركات اين نعمت بزرگ الهى بهره مند شوند با جملاتى زيبا و رسا و در ذهن ماندنى، مانند «رأس العقل»[10]، «اوّل العقل»[11] و «نصف العقل»[12]، آن را توصيف كرده اند و مردم را به دوستى و الفت نسبت به يكديگر، توصیه و تشویق می کنند. نمود و بروز این محبّت و عشق را، در ادعیه و مناجات معصومین علیهم السلام با محبوب واقعی، می توان مشاهده کرد که به مختصر در این نوشتار به برخی از فراز های این دعاها اشاره خواهد شد.
حبّ، در لغت به معنای دوست داشتن و محبّت به معنای دوستی می باشد و مترادف با کلمه ودّ نیز به کار می رود و نقیض حبّ، بغض می باشد[13]. برای محبت تعاریف مختلفی بیان شده، چنانکه غزالی در احیاء علوم الدین چنین تعریف کردند: حب، عبارتست از میل طبع به شیئی که در ادراکش لذّت است[14]. صدر المتألهین نیز محبّت را اینگونه تعریف می کند: محبّت، عبارت است از ابتهاج به شیءای که موافق با طبیعت انسان است، اعم از اینکه آن شیء یک امر عقلی است یا حسی، حقیقی باشد یا ظنی[15]. علامه طباطبائی نیز ذیل آیه شریه165سوره بقره محبّت را چنین تعریف می کند: تعلق وجودی و جذب خاص شعوری بین علتی که انسان را به کمال می رساند و بین معلول تکامل یافته[16].
محبت، دارای دو رکن است که در یک طرف این علقه و ارتباط محبوب - کسی که مورد محبّت و عشق واقع می شود- و در سوی دیگرش محبّ است. از منظر اسلام، خداوند کامل محض و محض کمال، جمیل مطلق و مطلق جمال، دارای بالاترین و برترین وصف هاست؛ به همین خاطر محبّت و عشق راستین، تنها به کمال محض و جمیل مطلق توجّه دارد، فقط او را می خواهد و می جوید. بنابر تعاریف فوق، می توان محبّت حقیقی را، این چنین تعریف کرد: محبّت، قرار گرفتن موجودی کمال جو (انسان) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال) پروردگاری بی نیاز، یگانه، توانا که همه او را می طلبند. از همین رو، قرآن کریم یگانه محبوب حقیقی و اصلی را خداوند متعال دانسته است[17]. در بحث ما، کسانی که در جذبه این محبّت قرار می گیرند انسان هایی کامل و کمال جو هستند که عاشق و شیفته راستین محبوب و خدای خویش هستند چنانکه در زیارت جامعه به وصف «التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّه» [18] مورد ندا قرار می گیرند.
خدا، رکن اصلی همه دعاها و نیایش ها، خصوصاً مناجات اولیای الهی و ائمّه اطهار علیهم السلام است؛ زیرا دعا، مولود رابطه انسان با خدا بوده و بدین جهت در جای جای هر مناجاتی ذکر و مدح خدای سبحان با اوصاف و صفات زیبایش مطرح می گردد .
در عبادت بهترين و با ارزش ترين عبادت آن است که از روي «محبت» انجام گيرد. همچون عبادت ائمه (ع) که فرمودند: «حبا له»[19].
چنين عبادتي هرگز هراسناکي از دوزخ يا فرحناکي به بهشت، انگيزه عبادت وی نخواهد بود؛ بلکه حب لقاء، او را به عبادت فرا مي خواند. چنین عبادتی، عبادتی است عاشقانه، که بهشت و جهنم و غیر را مظهر اسماء او می داند و زبان حالش این است که اگر بهشت زیباست، بهشت آفرین زیباتر است؛ یعنی زیبایی بهشت از زیبایی محبوب است. در این مرحله از عبادت است که محبّ از عبادت بردگان و تجّار عبور کرده و در زمره عبادت انسان های آزاد قرار می گیرد و برترین عبادت ها را انجام می دهد.
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ». کسانی که در این جاذبه قرار می گیرند، در پرتو محبّت الهی، هر لحظه و هر آن، با محبوب خویش به نجوا و مناجات می پردازند و خوشی انس را به خواب زودگذر نمی دهند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: كَانَ فِيمَا نَاجَى اللَّهُ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع أَنْ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ عِمْرَانَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّي أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِها أنا ذا يا بنَ عِمرانَ مُطَّلعٌ على أحِبّائي ، إذا جَنَّهُمُ اللّيلُ حَوَّلْتُ أبْصارَهُم مِن قُلوبِهِم ، و مَثَّلْتُ عُقوبَتي بَينَ أعيُنِهِم ، يُخاطِبوني عنِ المُشاهَدَةِ ، و يُكَلِّموني عنِ الحُضورِ [20]
امام صادق عليه السلام فرمودند: خداوند به موسى عليه السلام وحى فرمود: آن كس كه گمان برد مرا دوست دارد اما چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد، دروغ مى گويد. مگر نه اين است كه هر دلداده اى دوست دارد با دلدار خود خلوت كند؟! هان! اى پسر عمران، چون شب شود من متوجه دوستداران خود شوم و ديده دلشان را بگشايم و كيفرم را در برابر چشمانشان مجسم كنم و با من گفتگو كنند چنان كه گويى مرا مى بينند و در حضور خودم با من سخن مى گويند.
- در ظلمت شب سیر سماوات خوش استدر خلوت شب بزم مناجات خوش است
- اندر دل شب ز دل بر آوردن آهدر بارگه قاضی حاجات خوش است
در اثر این انس و عبادت عاشقانه است که در پرتو نور الهی قرار می گیرند و در زمره محبین و دوستان خدا شمرده می شود؛ چنانکه خدای متعال نیز به این انس اشتیاق دارد.
«أوحى اللّه ُ تعالى إلى بعضِ الصِّدِّيقينَ : إنَّ لي عِبادا مِن عِبادي يُحِبّوني و اُحِبُّهم ، و يَشْتاقونَ إلَيَّ و أشْتاقُ إلَيهِم ، و يَذْكروني و أذْكُرهُم ... أقَلُّ ما اُعْطيهِم ثلاثا : الأوَّلُ : أقْذِفُ مِن نُوري في قُلوبِهِم فيُخْبِرونَ عَنّي كما اُخْبِرُ عَنهُم ، و الثّاني : لَو كانتِ السَّماواتُ و الأرَضونَ و ما فيهِما في مَوازينِهِم لاسْتَقْلَلْتُها لَهُم ، و الثّالثُ : اُقبِلُ بِوَجْهي علَيهِم ، أ فَتَرى مَن أقْبَلْتُ بوَجْهي علَيه يَعلَمُ أحَدٌ ما اُريدُ أنْ اُعْطيَهُ».
خداوند متعال به يكى از صدّيقان وحى فرمود: مرا بندگانى است كه دوستم دارند و من هم دوستشان دارم، مشتاق منند و من مشتاق آنانم، به ياد منند و من به ياد آنانم ... كمترين چيزى كه به ايشان مى دهم سه چيز است: اول: پرتوى از نور خود را در دله ايشان مى افكنم كه بدان سبب از من خبردار مى شوند، چنانكه من از آنان خبر دارم؛ دوم: اگر آسمان ها و زمين ها و هر آنچه در آسمان ها و زمين هاست در ترازوى [اعمال] آنها باشد، در برابر ارزش آن ها، كم مى بينم؛ سوم: به آنان روى مى آورم و كسى را كه من به او روى آورم، آيا فكر مى كنى كسى بداند كه چه [درجه اى] مى خواهم به او بدهم؟[21]
دوستي با پروردگار و در زمره ي دوستان و اولياي او قرار گرفتن يکي از ويژگي هاي انسان است که امام چهارم (ع) بارها در مناجات های خویش با خداوند متعال به آن اشاره فرموده است. «[پروردگارا!] مرا از دوستان خود قرار ده که البته دوستان تو (در دو عالم) هيچ ترس و غم و اندوهي در دل ندارند».
آن حضرت در دعاي چهل و چهارم، خداوند را به حق ماه مبارک رمضان و عبادت کنندگان در اين ماه سوگند مي دهد که او را شايسته قرار گرفتن در رديف دوستان خود قرار دهد. این قسم دادن حضرت، نشان مي دهد که دوستان خدا از جايگاهي والا برخودارند و پروردگار کريم، کرامتي خاص براي آنان در نظر گرفته است. و این دوستی و محبّت را تنها می توان در مناجات ها و خلوت های عاشقانه و دل بریدن از غیر و دل سپردن به معشوق واقعی یافت.
«مِمّا في صحيفةِ إدريسَ عليه السلام ـ : طُوبى لِقَومٍ عَبَدوني حُبّا، و اتَّخَذوني إلها و رَبّا، سَهَروا اللَّيلَ و دَأَبوا النَّهارَ طَلَبا لوَجْهي، مِن غَيرِ رَهْبَةٍ و لا رَغْبَةٍ، و لا لِنارٍ و لا جَنّةٍ، بَلْ للمَحبَّةِ الصَّحيحَةِ، و الإرادَةِ الصَّريحَةِ، و الانْقِطاعِ عنِ الكُلِّ إلَيَّ». خوشا آنان كه از روى عشق مرا پرستيدند و مرا معبود و پروردگار خود گرفتند، به خاطر من شب ها نخوابيدند و روزها كوشيدند و اين کارهایشان، نه از روى ترسى، نه از بهر اميدى، نه از هراس دوزخ و نه به طمع بهشتى بود بلكه به سبب محبّت راستين و اراده بى شائبه و بريدن از همه چيز و دل بستن به من بود.[22]
- خلق بخسبند ولی عاشقان جمله شب قصّه کنان با خدا
- زانکه بود عاشق، خلوت طلبتاغم دل گوید با دلربا
آدمی به لحاظ خلقت خویش که موجودی است فقیر و ممکن، در تمامی شئون زندگی خویش نیاز به بی نیاز مطلق دارد؛ حتی در نیاز و خواستن خویش محتاج عنایت خالق خویش می باشد.
- اين دعاهم بخشش وتعليم توستگرنه، درگلخن گلستان ازچه رُست ؟[23]
تأکید بر این فضل و رحمت الهی را می توان در صدر و متن تمامی سور قرآن مشاهده کرد که حضرت باری تعالی از اسماء حسنای خویش، صفت رحمت خویش را بیشتر به رخ می کشد. معصومین علیهم السلام نیز در مناجاتشان، محبوب خویش را بیشتر با این اسم زیبا مورد ندا قرار می دادند. «فَتَعَالَيْتَ يَا رَحِيمُ يَا رَحْمَان »[24] اگر ادعیه و روایات در این زمینه را استخراج کنیم چندین جلد کتاب مستقل می گردد «وَ فِي فَضْلِكَ أَرْغَب»[25]
«أَنْتَ خَلَقْتَنِي يَا سَيِّدِي رَحْمَةً مِنْكَ لِي وَ لَوْ لَا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهَالِكِين»[26] .
- فضل حق با آن که او کژ می تند عاقبت زین جمله پاکش می کند
- سبق برده رحمتش و آن عذر راداده نوری کان نباشد بدر را
در رسیدن به محبّت الهی نیز، انسان قبل از هر چیز به این رحمت بی کران نیاز دارد و این محبّت را خدا به فضل خویش در دل آدمی قرار می دهد. «وَ لَـكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الاْءِيمَـنَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَـئكَ هُمُ الرَّ شِدُونَ»[27]. وليكن خدا، ايمان را محبوب شما ساخت و آن را در دل هايتان بياراست و كفر و فسق و گناه را ناخوشايندتان گردانْد. كسانى كه داراى اين ويژگى هايند راه يافتگان اند. «إذا أكرَمَ اللّه ُ عَبدا شَغَلَهُ بِمَحَبَّتِه».[28] هرگاه خداوند، بنده اى را گرامى بدارد او را به دوستىِ خود مشغول مى سازد.
اصلى ترين مبادى محبّت خدا، پس از فضل و رحمتش، معرفت است. خداوند سبحان، به فضل و رحمت خود، عشق به خوبى ها و زيبايى ها را در سرشت انسان نهاد و از آنجا كه خود، جامعِ همه كمالات و زيبايى هاست، ممكن نيست كسى حقيقتا او را بشناسد و او را دوست نداشته باشد. از اين رو، امام مجتبى عليه السلام تأكيد مى فرمايد: «مَن عَرَفَ اللّه َ أحَبَّهُ»[29] هركه خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت. ريشه محبّت در شناخت محبوب است. امام صادق عليه السلام بر اين حقيقت چنين تأکيد مي فرمايد: «الحب فرع المعرفة»[30].
«ثُمَّ خَلَقَ سُبحانَهُ لاِءِسكانِ سَماواتِهِ وعِمارَةِ الصَّفيحِ الأَعلى مِن مَلَكوتِهِ خَلقا بَديعا مِن مَلائِكَتِهِ ... قَدِ استَفرَغَتهُم أشغالُ عِبادَتِهِ ، ووَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، وقَطَعَهُم الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ إلَيهِ ، ولَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ ، قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِه»[31].
آن گاه خداوند سبحان، براى جاى دادن در آسمان هايش و آباد كردنِ برترين آسمان، از ملكوت اعلا، آفريدگانى نوپديد از ملائكه اش بيافريد... اشتغال به عبادتش، آنان را از هر چيز ديگر بازداشته است و حقايق ايمان، آنان را به معرفت پروردگارشان پيوند داده است و يقين به او ، آنان را از ديگران بريده و شيفته او ساخته است و خواسته هايشان از آنچه نزد اوست، به آنچه نزد ديگرى است، درنمى گذرد. آنان، شيرينى معرفتش را چشيده و از جام لبريز محبّتش نوشيده اند ...
معرفت آدمی نسبت به محبوب خویش، هر چه بیشتر شود شوقش برای رسیدن به معبود و معشوق نیز بیشتر خواهد بود. «الشَّوقُ شيمَةُ الموقِنينَ»[32] شوق، خوى صاحبان يقين است. در این حال، تنها آرزوی وی لقاء و رسیدن به محبوبی می باشد که او را از جان و دل شناخته است. به همین جهت در مناجات هایشان قبل از اینکه از خدا بخواهند، خود او را می خواهند و تنها پناهگاه خویش و فریادرسی را در ید قدرت الهی می بینند.
«يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ، يا حَبيبَ قُلوبِ الصّادِقينَ »[33] . اى غايت آرزوى عارفان! اى فريادرس كمك خواهان و اى محبوب دل هاى صادقان.
در این شناخت است که عارف دیگر از عبادت و مناجات خسته نمی شود بلکه از أنس با محبوب خویش لذّت می برد. «يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطولِ مُناجاتِهِ ، وألبَسَ الخائِفينَ ثَوبَ مُوالاتِهِ»[34]. اى آن كه عارفان را با رازگويى طولانى اش، مأنوس ساخت و بر خائفان، لباس دوستى خود پوشاند. عارفان راستین الهی (اهل بیت علیهم السلام ) در فرمایشات خویش بر این شناخت و آثار آن تأکید فراوان داشته اند .
«لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفةِ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ ما مَدّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه ُ بِهِ الأعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا ونَعيمِها ، وكانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأرجُلِهِم ، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّه ِ جَلَّ وعَزَّ ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أولِياءِ اللّه»[35]ِ.
اگر مردم از فضيلت شناختِ خداوند ـ عزّ وجلّ ـ باخبر مى شدند، به نعمت ها و خوشى هاى زندگى دنيوى كه خداوند، دشمنان را از آن برخوردار ساخته است، چشم نمى دوختند و دنيايشان از آنچه با گام هايشان بر آن پاى مى نهند نيز كمتر مى شد و با نعمت معرفت خداوند عزَّ و جلَّ متنعّم مى شدند و از آن، لذّت مى بردند؛ لذّت بردن كسى كه همواره در باغ هاى بهشت، در كنار اولياى خداست.
«إنَّ مَعرِفَةَ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ»[36].
در حقيقتْ شناخت خدا، مونسى در برابر هر بى كسى، همدمى در برابر هر تنهايى، نورى در برابر هر تاريكى، نيرويى در برابر هر ناتوانى و درمان براى هر بيمارى است. شناخت انسان از خود و خدایی که وی را آفریده است و معرفت آدمی به صفات کمالیّه و جمالیّه، شوق و اشتیاق جهت رسیدن به این مبدأ اعلی و احساس قصور و تقصیر در راستای تکالیف انسانی خود از طرف دیگر، موجب فوران آتشفشان دل در قالب ادعیه و دعاهای عرفانی شده است.
انسان نیایشگر، خدا را آنچنان که می یابد می ستاید و آنچنان وی را عبادت می کند که شهود می کند؛ بنابراین معرفت داعی، هر قدر قوی تر و جامع تر باشد مضامین دعای او به همان قدر عالی تر می گردد. از آن جائی که معرفت انسان های کامل، کامل ترین معرفت است؛ لذا مناجاتشان نیز، کامل ترین مناجات خواهد بود.
موجبات محبت
آدمی زمانی دل در گرو دوست می نهد که حسن و کمالی در او ببیند. انسان زمانی محبّ می شود که یکی از موجبات آن فراهم شود. در اینجا به مهمترین موجبات محبّت (که بیان باشد از حبّ ذات، احسان، حبّ جمال و حبّ کمال) اشاره ای می شود.
یکی از اصلی ترین موجبات محبّت، حبّ ذات و دوست داشتن خویش می باشد که یک نیاز فطری است و موجب بقاء و حبّ به بقاء می باشد. در مراحل بالاي از تکامل درجات بندگي، انسان به عالم قرب ولايت نائل مي گردد و در سطحي قرار مي گيرد که کم کم خود و خواسته هاي خود را در راه خداوند فاني کرده، ظرف مشيت الله مي گردد و در اين حال است که من خود را از دست مي دهد و يک پارچه در اختيار محبوب قرار مي گيرد. امامان معصوم ما سلام الله عليهم اجمعين خود داراي بالاترين مراتب مقام تسليم بوده اند و هميشه خواسته آنان، در طول و بعد از خواسته خداوند سبحان بوده است. «سئل عن المفوضه، قال: بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَ اللَّهُ يَقُولُ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّه »[37].
از نظر عقل و نقل مسلم، يکي از موجبات حب الله احسان اوست. خداوند، به موجب اينکه آفريدگار جهان و انسان و صفات و کمالات آن هاست و بزرگترين احسان را به ما جهانيان عنايت فرموده و ما را از نيستي به عرصه هستي آورده است، مورد محبت قرار مي گيرد که اين ابراز محبت در قالب حمد و مدح براي او انجام مي شود: «الحمد لله رب العالمين». حمد، مخصوص الله است که پروردگار عالميان مي باشد. ربوبيت خداوند، نسبت به عالميان، بزرگترين احسان اوست؛ زيرا او با قدرت و ربوبيت خود، جهان را خلق و سپس به هدف متناسب با آن ها رهنمايي مي نمايد: «ربنا الذي اعطي کل شي ء خلقه ثم هدي»[38]. پروردگار ما کسي است که به هر چيزي، آفرينش مخصوص او را عطا نموده، سپس راهنمايي مي کند.
- ما عدم بودیم تقاضامان نبودلطف حقّ ناگفته ما می شنود
امام حسين سلام الله عليه تفصيل اين ربوبيت و احسان را در دعاي روز عرفه چنين عرضه مي دارد: «يا مولاي: اي مولاي من انت الذي مننت» تو کسي هستي که منت نهادي، «انت الذي انعمت» توئي که نعمت عطا فرمودي، «انت الذي احسنت» توئي که احسان کردي، «انت الذي اجملت» توئي که نيکو کردي، «انت الذي افضلت» توئي که افضال کردي، «انت الذي اکملت» توئي که کامل نمودي، «انت الذي رزقت» توئي که روزي دادي، «انت الذي وفقت» توئي که توفيق عنايت کردي، «انت الذي اعطيت» توئي که عطا فرمودي، «انت الذي اغنيت» توئي که بي نياز نمودي، «انت الذي اقنيت» توئي که خشنود ساختي، «انت الذي اويت» توئي که جاي دادي، «انت الذي کفيت» توئي که کفايت کردي، «انت الذي هديت» توئي که راهنمايي نمودي.
- بیش از استحقاق بخشیده عطادیده از ما جمله کفران و خطا
«انت البادی بالاحسان قبل توجّه العابدین و انت الجواد بالعطاء قبل طلب الطالبین وابتداتنی بنعمتک قبل ان اکن شیئاً مذکوراً»[39].
«ان الله جميل يحب الجمال»[40].
از ديگر علل موجب محبت، جمال و زيبائي است، چرا که انسان فطرتا هر موجود زيبائي را دوست مي دارد و خداوند هم بر اين خواسته فطري انسان صحه گذارده و آن را تثبيت نموده است. انسان، جهان، مناظر اطراف و پيرامون او را به زيباترين شکل آفريده و ماهرانه به رنگ آميزي آن پرداخته که تماشاي آن هوش از سر تماشاگران مي ربايد. خود نيز بارها و بارها در آيات کريمه قرآن، دامنه کوهساران و کرانه درياها و تابش زيباي ماه و خورشيد و ستارگان را توصيف مي کند و به تذکر اين زيبائي ها مي پردازد. زيبا دوستي و جمال خواهي از خواسته هاي مسلم انسان است و مقدار زيادي از کوشش و توان اين خليفه الهي، صرف زيباسازي محيط زندگي اش مي گردد. آدمی بر اثر معرفت و شناخت حضرت حق، شيدا و سرمست جاذبه هاي الهي می گردد، به هر جا که نظر کند جلوه ي رخ يار می بيند و از هر آوائي صداي او را می شنود.
- به دريا بنگرم درياته وينمبه صحرا بنگرم صحراته وينم
- به هر جا بنگرم کوه و در و دشتنشان از قامت رعناته وينم
خدای زیبا آفرین، خود جامع تمام زیبایی هاست. خدایی که نظيري در زيبائي و کمالات ندارد «لم يکن له کفوا احد».
- نقش جمال یار را تا که به دل کشیده امیکسره مهر این آن از دل خود بریده ام
این زیبایی آن قدر آشکار است که نیازی به جستجو ندارد.
- که را جوئی چرا در پیچ و تابیکه او پیدا و تو زیر نقابی
- تلاش او کنی جز خود نبینیتلاش خود کنی جز او نیابی
امام حسین علیه السلام در دعای عرفه به خدا ی سبحان چنین عرضه می دارد: «أیکون بغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک»[41].
- با عاقلان بگو که رخ یار ظاهر استکاوش بس است این همه در جستجوی دوست[42]
عاشق شیفته، امام خمینی رحمة الله علیه درباره نور جمال الهی می فرمایند: دو جهان در پرتو نور جمال حضرت صاحب جمال ظاهر می شود؛ امّا آن که این ظهور را نمی یابد همانند خفاش از نعمت بینایی محروم است.
- آن کس که رخش ندید خفاش بودخورشید فروغ رخ زیبایش بود
- سرّ است و هر آنچه هست اندر دو جهاناز جلوه نور روی او فاش بود[43]
«وانر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظة». و چشم های دل ما را به نور بینش خویش روشن فرما؛ تا چشم های دل، حجاب های نور را بردارد و به معدن عظمت برسد.
- هر نظرم که بگذرد جلوه رویش از نظربار دگر ببینمش خوشتر از آنچه دیده ام
از منظر اسلام، خداوند، كامل محض و محض كمال و داراي بالاترين و برترين وصف هاست. او مبدأ عشق نخستين عاشق و ملهم عشق است و انسان كمال جو و جمال خواه، محو جمال حضرت حق است كه جلوه كامل صفات مي باشد.
- در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدمدر چشم نكو رويان زيبا همه او ديدم
- در ديده هر عاشق او بود همه لايق ور نه ز نظر وامق عذرا همه او ديدم
- ديدم همه پيش و پس جز دوست نديدم كساو بود همه او بس تنها همه او ديدم
خدایی که بالاتر از وصف هاست و شأنش أجل ّ شأن هاست. خدایی که با یک بینش توحیدی که از زلال معرفت أهل بیت علیهم السلام سرچشمه گرفته، می توان از کمالات نامتناهی اش سخن گفت.
«سُبْحَانَكَ مَا أَجَلَّ شَأْنَكَ، وَ أَسْنَى فِي الْأَمَاكِنِ مَكَانَكَ»[44].
«اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ وَ عَلا مَكَانُك»[45].
ائمه معصومین علهم السلام ، در مناجات هایشان خدا را با نام زیبا که بیانگر کمال محض الهی است خوانده اند؛ چنانکه خدای متعال از آدمی خواسته تا خدا را به این نام های نیکو و لایق درگاه ربوبی بخوانند. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[46].
از کمالات محبوب نامتناهي، در دسترس بودن اوست. عاشق سوخته مي خواهد که معشوق همواره در دسترس او باشد، استغاثه و ناله هاي او را بشنود و حالات او را نظاره گر باشد، او را زير نظر بگيرد و کنترل کند و معشوق هرگز از نظرش به دور نباشد و هر وقت که عاشق اراده کند به وصال يارش برسد و برايش فريادرسي کند. اين ويژگي اساسي در خداوند که محبوب اصل و محبوب محبوب هاست به گونه اي غير قابل قياس با مخلوقات وجود دارد زيرا که «او محيط بر زمان است»[47]، «او از رگ گردن به ما نزديک تر است»[48] ، «او ميان ما و قلب ما حائل مي شود»[49] دوستی، نزديک تر از ما به خودمان است.
حضرت سيدالشهداء عليهم السلام در مناجاتاتشان اینگونه فرمودند: «الهي ما اقربک مني و ابعدني عنک و ما ارافک بي فما الذي يحجبني عنک»[50]؛ الهي! تو چقدر به من نزديکي و من از تو دورم. خدايا! چقدر به من مهرباني؛ پس، چه چيز مرا از تو محجوب نموده است؟ محبوب جهانيان خود ندا مي دهد که اگر بندگان به دنبال محبوب مي گردند من به آن ها نزديکم، فقط غيبت از جانب خود آن هاست و من هميشه با آن ها حاضر هستم. «و اذا سئلک عبادي عني فاني قريب»[51].
زماني که بندگان از من بپرسند پس همانا من نزديک هستم. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «ان موسي بن عمران عليه السلام لما ناجي ربه عز و جل، قال: يا رب ا بعيد انت مني فاناديک ام قريب فاناجيک؟ فاوحي الله جل جلاله انا جليس من ذکرني»[52].
موسي بن عمران، هنگامي که با پروردگار عز و جل مناجات مي کرد عرض کرد: اي پروردگار من! آيا تو دوري تا ندايت کنم يا نزديکي تا نجوا نمايم؟ پس، خداوند وحي فرمود: من همنشين کساني هستم که مرا ياد کنند.
وقتی آدمی دل به محبوبی می سپارد، تمامی زندگی اش فقط ذکر و یاد محبوبش می گردد. علاوه بر اینکه محبّت، موجب یاد محبوب می گردد، کثرت یاد محبوب نیز، باعث ازدیاد محبّت می شود؛ به همین خاطر، آیات و روایات بر ذکر خدا[53]و مداومت بر آن[54] تأکید فراوان دارند.
«مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ أحَبَّهُ اللّه ».[55] هركه بسيار ياد خداوند ـ عزّ وجلّ ـ كند، خداوند، دوستش خواهد داشت.
«إذا رأيت الله سبحانه يؤنسك بذكره فقد أحبك»[56]. زماني که ديدي خدا تو را با ذکر خود مانوس ساخته است، پس خدا تو را دوست داشته است. در اثر یاد خدای محبوب است که آدمی غیر را فراموش کرده و در مقام حضور می باشد و موجب أنس با محبوب و خدای خویش خواهد بود. «الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ».[57] ياد خدا، كليد اُنس گرفتن است. ذکر، علاوه بر اینکه موجب أنس با خدا می شود بلکه عین همنشینی با خداست و موجب می شود آدمی روح و جانی تازه بگیرد.
«ذِكرُ اللّه ِ قُوتُ النُّفُوسِ وَمُجالَسَةُ الْمَحبُوبِ».[58] ياد خدا، قوت جان ها و همنشينى با محبوب است.
اولیاء الله در مناجاتشان از درگاه ربوبی، تنبّه به ذکر محبوب و رسیدن به دوستیش را می خواستند.
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، ونَبِّهني لِذِكرِكَ في أوقاتِ الغَفلَةِ ، وَاستَعمِلني بِطاعَتِكَ في أيّامِ المُهلَةِ ، وَانهَج لي إلى مَحَبَّتِكَ سَبيلاً سَهلَةً ، أكمِل لي بِها خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ »[59]. بارالها! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و به هنگام غفلت، مرا به ياد خود هشيار ساز . به روزگار مهلت، مرا در راه طاعت خود به كار گير و راه آسانى به سوى دوستى ات برايم بگشا كه با آن، خير دنيا و آخرت را بر من كامل گردانى.
مقوله محبّت، رابطه ای است دو طرفه، به همین خاطر در عبارات معصومین علیهم السلام بر این امر تأکید شده که یاد از خدا، موجب یاد خدا، از ما می شود.
- چه خوش بي مهرباني هر دو سربيکه يک سر مهرباني درد سربي
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي فِي نَفْسِكَ أَذْكُرْكَ فِي نَفْسِي ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي فِي خَلَاءٍ أَذْكُرْكَ فِي خَلَاءٍ ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي فِي مَلَإٍ أَذْكُرْكَ فِي مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْ مَلَئِكَ وَ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَذْكُرُ اللَّهَ فِي مَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي مَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ»[60].
أهل بیت علیهم السلام ، مصداق بارز «التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّه» [61] . می باشند؛ لذا لبریز از اشتیاق الهی می باشند و به همین خاطر در مناجات هایشان این اشتیاق و طلب أنس را هر لحظه از خدا مسئلت می کنند.
«اللّهُمَّ اجعَل حُبَّكَ أحَبَّ الأَشياءِ إلَيَّ ، وَاجعَل خَشيَتَكَ أخوَفَ الأَشياءِ عِندي ، وَاقطَع عَنّي حاجاتِ الدُّنيا بِالشَّوقِ إلى لِقائِكَ ، وإذا أقرَرتَ أعيُنَ أهلِ الدُّنيا مِن دُنياهُم فَأَقرِر عَيني مِن عِبادَتِكَ»[62]. بارالها! دوستى ات را محبوب ترين چيزها نزدم گردان. ترس از خودت را ترس بارترين چيزها برايم قرار ده و با شوق ديدارت، نيازهاى دنيا را از من ببُر و هر گاه چشمْ روشنى اهل دنيا را از دنيايشان قرار دادى، چشمم را با عبادتت روشن كن.
ائمه، از این أنس با خدا لذت می برند چنانكه حضرت زين العابدين عليه السلام چنين مي فرمايد:ِ «وَ مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِك»[63].
خواهش هایی که ائمه از خدا دارند برای لذات دنیایی نبود؛ بلکه طلب و خواهشی است برای لذت دیدار که زیبایی مناجات را هر چه بیشتر می کند.
«اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ ... الرِّضا بِالقَضاءِ ، وبَرَكَةَ المَوتِ بَعدَ العَيشِ ، وبَردَ العَيشِ بَعدَ المَوتِ ، ولَذَّةَ المَنظَرِ إلى وَجهِكَ ، وشَوقا إلى رُؤيَتِكَ ولِقائِكَ،مِن غَيرِ ضَرّاءَ مُضِرَّةٍ،ولا فِتنَةٍ مُضِلَّةٍ»[64]. بارالها! من از تو خشنودى به قضايت، بركت مرگِ پس از زندگى، خوشى زندگى پس از مرگ، لذّت نگريستن به رخسارت، شوق ديدار ... را خواستارم.
- اي ياد تو مونس دل عاشقجز ياد تو نيست در دل عاشق
- اسماء و صفات ذات نيكويتنقل است و نبات محفل عاشق [65]
محبّ، نه تنها از خدا محبّت می خواهد بلکه عملی که موجب بیشتر شدن این عشق و دوستی با دوستان خدا (که رنگ و بوی محبوب را می دهند) شود را نیز از خدا مسئلت می کند.
«كانَ مِن دُعاءِ داودَ يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ حُبَّكَ ، وحُبَّ مَن يُحِبُّكَ ، وَالعَمَلَ الَّذي يُبَلِّغُني حُبَّكَ . اللّهُمَّ اجعَل حُبَّكَ أحَبَّ إلَيَّ مِن نَفسي وأهلي ومِنَ الماءِ البارِد»[66]ِ . حضرت داوود در دعاهاى خود مى گفت: «بارالها! من دوستى تو و دوستى آن كه دوستت دارد و كردارى كه مرا به دوستى ات مى رساند، از تو درخواست مى كنم. بارالها! دوستى ات را نزدم محبوب تر از خودم ، خانواده ام و آب خُنكْ قرار ده.
اوج عرفانی در ادعیه معصومین علیه السلام زمانی است که از خدا فقط خدا را می خواهند و طلب أنس و اشتیاق به دیدار حضرت صاحب جمال را دارند.
«اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولينَ بِأَمرِكَ، آمِنينَ بِوَعدِكَ، آيِسينَ مِن خَلقِكَ، آنِسينَ بِكَ، مُستَوحِشينَ مِن غَيرِكَ، راضينَ بِقَضائِكَ، صابِرينَ عَلى بَلائِكَ، شاكِرينَ عَلى نَعمائِكَ، مُتَلَذِّذينَ بِذِكرِكَ، فَرِحينَ بِكِتابِكَ، مُناجينَ إيّاكَ آناءَ اللَّيلِ و أطرافَ النَّهارِ، مُستَعِدّينَ لِلمَوتِ، مُشتاقينَ إلى لِقائِكَ»[67].
بارالها! ما را به فرمانت مشغول، به وعده ات مطمئن، از آفريده ات نوميد، به خود مأنوس، از غير از خود ترسان، به قضايت خشنود، در بلايت شكيبا، بر نعمتت سپاسگزار، به يادت كامروا، به كتابت شادمان، با خودت در شبانه روزْ رازگو، براى مرگ، آماده و به ديدارت مشتاق ساز .
«اللّهُمَّ ... أسأَلُكَ النَّظَرَ إلى وَجهِكَ، وَالشَّوقَ إلى لِقائِكَ»[68]. بارالها! نگريستن به رخسارت و شوق ديدارت را از تو درخواست مى كنم.
«اللّهُمَّ وإنّي أتوبُ إلَيكَ مِن كُلِّ ما خالَفَ إرادَتَكَ، أو زالَ عَن مَحَبَّتِكَ ؛ مِن خَطَراتِ قَلبي، ولَحَظاتِ عَيني، وحِكاياتِ لِساني».[69] بارالها! من از هرچه با اراده تو مخالفت دارد و يا از محبّت تو به دور است، به سويت توبه مى كنم؛ از آنچه در دلم مى گذرد، نگاه هاى چشمم و گفته هاى زبانم.
- هر آن دل را که سوزي نيست دل افسرده غير از مشت گل نيست
- الهي! سينه اي ده آتش افروزدر آن سينه دلي و ان دل همه سوز[70]
«اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ جَدّوا في قَصدِكَ فَلَم يَنكِلوا ، و سَلَكُوا الطَّريقَ إلَيكَ فَلَم يَعدِلوا ، وَاعتَمَدوا عَلَيكَ فِي الوُصولِ حَتّى وَصَلوا ، فَرَوِيَت قُلوبُهُم مِن مَحَبَّتِكَ ، وأنِسَت نُفوسُهُم بِمَعرِفَتِكَ».[71] بارالها! مرا از كسانى قرار ده كه براى ديدنت جدّيت به خرج دادند و باز نماندند و راه به سوى تو را پيمودند و از آن، منحرف نشدند و براى رسيدن، به تو اعتماد كردند، تا آن كه رسيدند. پس دل هايشان را از محبّت خود سيراب ساختى و جان هايشان را به معرفت خويش، مأنوس كردى.
شرط دوستی با خدا و رسیدن به او بریدن از غیر می باشد.
«اللّهُمَّ ... وَاعمِ أبصارَ قُلوبِنا عَمّا خالَفَ مَحَبَّتَكَ»[72]». بارالها! ... ديده دل هايمان را از آنچه مخالف دوستى توست ، كور گردان .
- دوئي به مذهب فرمانبران عشق خطاستخدا يکي و محبت يکي و يار يکي
«اللّهُمَّ ... لا تَبتَلِيَنّي بِالكَسَلِ عَن عِبادَتِكَ ، ولاَ العَمى عَن سَبيلِكَ ، ولا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلافِ مَحَبَّتِكَ»[73]. بارالها! ... مرا به كسالت در عبادتت، كورى از راهت و بيرون شدن از طريق محبّتت، مبتلا مكن.
- رسم عاشق نيست اندر دل دو دلبر داشتنيا ز جانان يا ز جان بايست دل برداشتن
«إلهي، فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت أشجارُ الشَّوقِ إلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم، وأخَذَت لَوعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم، فَهُم إلى أَوكارِ الأَفكارِ يَأوونَ ، وفي رِياضِ القُربِ وَالمُكاشَفَةِ يَرتَعُونَ، ومِن حِياضِ المَحَبَّةِ بِكأسِ المُلاطَفَةِ يَكرَعُونَ ، وشَرائِعَ المُصافاةِ يَرِدونَ »[74]. بارالها! ما را از كسانى قرار ده كه درختان شوق به تو در بوستان سينه هايشان آراسته شد و آتش محبّتت، دل هايشان را بى قرار ساخت. پس آنان در آشيانه هاى انديشه ها جاى گرفته اند و در باغ هاى قرب و مكاشفه مى خرامند و از حوض هاى محبّت، با جام هاى ملاطفت مى نوشند و به سرچشمه هاى صفا و يك رنگى وارد مى شوند.
«اللّهُمَّ املَأ قَلبي حُبّا لَكَ، وخَشيَةً مِنكَ، وتَصديقا وإيمانا بِكَ، وفَرَقا مِنكَ، وشَوقا إلَيكَ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ»[75]. بارالها! قلبم را از محبّت نسبت به خودت، ترس از خودت، تصديق و ايمان به خودت، هراس از خودت و شوق به خودت، لبريز ساز، اى صاحب جلال و كرامت!
بديهي است که محبّت و ارتباط دائمي و عميق با خداي متعال، تحولي عظيم در جسم و جان پديد مي آورد و آتش عشق را در درون مي افروزد و حالت تسليم و تعبد را نسبت به معشوق، در دل ايجاد مي کند و به بياني ديگر، انسان خاکي، الهي و ملکوتي گرديده و از پستي و حقارت به آسمان کرامت پرواز مي نمايد.
- آستاني به در سر نهادهحلقه اي چشم بر در نهاده
- بنده اي دل بداور نهادهچون قلم سر به خط بر نهاده
- تا کند تيغش از تن جدايمگر بخواند به خويشم، فقيرم
- ور براند ز پيشم، حقيرمگر بگويد اميرم، اميرم
- ور بگويد بميرم، بميرمبنده حکم و تسخير اويم
تسليم نسبت به خداوند، مقامي بالاتر از توکل و رضاست. در مقام تسليم، محب از محبوب، حيات و خصائص آن را کسب مي نمايد. اولين مصداق اين تسليم، تسليم و سر سپردگي در برابر اوامر حق تعالي است که شرط ايمان و ثمره محبت شديد نسبت به حق تعالي است.
«و الذين آمنوا اشد حبا لله»[76]. آنان که ايمان آورده اند الله را شديدتر دوست مي دارند. محبت دو طرفه ميان عبد و معبود، موجب تسليم عبد و حکومت مطلقه عالم ربوبي در جان و تن اوست و سراپاي وجود بنده، ملک طلق خداوندي و مرکز اراده و فرمان او مي شود. و لذا، بنابر گفتار خودشان که عين صدق و راستي است، صندوق هاي سينه ایشان صلوات الله عليهم محل تشعشع انوار مشيت حق است. «قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا»[77] و آنچه خداوند بخواهد آنان نيز مي خواهند، زيرا آنان «التامين في محبه الله»[78]. يعني دل آنان را محبت خداوند فرا گرفته و جز او و محبت او، دل به چيز ديگري مشغول نداشته اند. در زيارت جامعه پس از جمله فوق مي خوانيم: «و المستقرين في امر الله» کساني که در امر و فرمان خدا استقرار يافتند و در اجراي فرامين او ثابت قدم و پايدارند، بلکه آنان در اثر نيل به عالي ترين مدارج محبت، سلم محض شده اند و مصداق «لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون»[79] می باشند. بندگان خالصي که ذره اي از فرمان خداوند سبقت نمي گيرند و جز به خواسته و امر او عمل نمي کنند و به اراده خدا عامل و به فرمان او قائم اند.
در احاديث شريفه ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين کلمات سلم، سلام و تسليم بسيار به کار مي رود تا مردم براي رسيدن به مراحل آن اشتياق يابند و به پيروي از پيشوايانشان در سير مراتب آن بکوشند. در بخش کلمات گوهربار و کوتاه امام اميرالمومنين عليه السلام در نهج البلاغه آمده است: «الاسلام هو التسليم و التسليم هو اليقين»[80].
از ديگر خواص محبت حقيقي، اقتباس نور عاشق از محبوب حقيقي است. محبوب حقيقي که منبع روشنائي و نور مي باشد[81] به محبان خود نور مي دهد تا آن ها را نيز منبع نور سازد و آن ها هم به نوبه خود به دوستداران خود افاضه نور و ضياء نمايند و اين مسئله گاهي در قالب «عبدي اطعني حتي اجعلک مثلي» بنده من از من پيروي کن تا تو را نمونه خود سازم، «يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب» [82]. و گاهي در شکل «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ»[83] به خلق هاي خداوند در آئيد، بيان شده است.
يکي دیگر از آثار محبّت، ايجاد وحدت و هماهنگي در بين افراد جامعه است. رسولان و رهبران الهي، به علت حکومت بر قلب هاي مردم و عشق و محبت به پيروان و امت هاي خود، دل هاي مردم را به هم پيوند مي دهند. در قرآن کريم نيز، علت پيوند و وحدت اجتماعي، محبت و اخلاق نيک رسول الله ذکر شده است. حضرت امير (ع) در زمينه ي نقش محبت در وحدت مي فرمايند: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه »[84]. دل هاي مردم گريزان هستند و به کسي روي آورند که خوشرويي کند و با محبت باشد. در يک نگاه کلي، در مي يابيم که محبت اساس دين اسلام است و دين اسلام نيز مايه ي پيوند و وحدت و همدلي بين افرادي است که داراي اعتقاداتي مشترک هستند. حضرت علي (ع) با اشاره به اين خصوصيت دين اسلام مي فرمايد: «ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِه» [85]؛ همانا دين اسلام، دين خداوندي است که آن را براي خود برگزيد و با ديده ي عنايت پرورانده و بهترين آفريدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد و پايه هاي اسلام را بر محبت خويش استوار ساخت.
از دیگر آثار محبت نيرو آفرينی است، محبت جبان را شجاع مي کند. عشق است که از بخيل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکيبا متحمل و شکيبا مي سازد. تلطيف عواطف و از بين بردن تشتت و تفرق نيروها و در نتيجه قدرت حاصل از تجمع، همه از آثار عشق و محبت است.
- تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شداز سمک تا به سماکش کشش ليلي برد [86]
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لَا يَمُرُّ عَلَى شَيْ ءٍ إِلَّا احْتَرَقَ وَ نُورُ اللَّهِ لَا يَطْلُعُ عَلَى شَيْ ءٍ إِلَّا أَضَاءَ وَ سَحَابُ اللَّهِ مَا يَظْهَرُ مِنْ تَحْتِهِ شَيْ ءٌ إِلَّا غَطَّاهُ وَ رِيحُ اللَّهِ مَا تَهُبُّ فِي شَيْ ءٍ إِلَّا حَرَّكَتْهُ وَ مَاءُ اللَّهِ يَحْيَا بِهِ كُلُّ شَيْ ءٍ وَ أَرْضُ اللَّهِ يَنْبُتُ مِنْهَا كُلُّ شَيْ ءٍ فَمَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَعْطَاهُ كُلَّ شَيْ ءٍ مِنَ الْمَالِ وَ الْمُلْكِ»[87].
علي عليه السلام مي فرمايند: محبت خدا آتشي است که بر چيزي نمي گذرد مگر اينکه آن را مي سوزاند و نور خدا بر چيزي نمي تابد مگر اينکه آن را ضياء مي بخشد و از زير ابر پر باران خدائي، چيزي عبور نمي کند مگر اينکه آن را به برکت خود مي پوشاند و نسيم الهي بر چيزي نمي وزد مگر آن را به حرکت در مي آورد و با آب حيات خالق يکتا، هر چيزي حيات مي يابد و از زمين آفريدگار هر چيزي مي رويد؛ پس، کسي که خدا را دوست بدارد خداوند به او همه چيز مي دهد از مال و ملک...
عشق و محبت، انسان را از خودي و خودپرستي بيرون مي برد. -گذر کردن از منازل خودبيني و خودپرستي به کمال پرستش محبوب- خودپرستي محدوديت و حصار است، عشق به غير، مطلقا اين حصار را مي شکند. تا انسان از خود بيرون نرفته است ضعيف است و ترسو و بخيل و حسود و بدخواه و کم صبر و خودپسند و متکبر، روحش برق و لمعاني ندارد، نشاط و هيجان ندارد، هميشه سرد است و خاموش، اما همينکه از «خود» پا بيرون نهاد و حصار خودي را شکست اين خصائل و صفات زشت نيز نابود مي گردند.
- هر که را جامه زعشقي چاک شداو زحرص و عيب کلي پاک شد
از دیگر آثار محبّت الهی، محبوب برگزیدگان و ملائکه شدن و در قیامت مورد شفاعت قرار گرفتن است. «قَالَ النَّبِيُّ ص إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً مِنْ أُمَّتِي قَذَفَ فِي قُلُوبِ أَصْفِيَائِهِ وَ أَرْوَاحِ مَلَائِكَتِهِ وَ سُكَّانِ عَرْشِهِ مَحَبَّتَهُ لِيُحِبُّوهُ فَذَلِكَ الْمُحِبُّ حَقّاً طُوبَى لَهُ ثُمَّ طُوبَى لَهُ وَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ شَفَاعَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[88].
- بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبوداين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
از ديگر خواص جالب توجه محبت، حشر با محبوب در برزخ و قيامت است که اين مسئله جاودانگي محبت هاي حقيقي را نويد مي دهد «وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب» [89] .
در زيارت عاشورا، آرزو مي کنيم که در مقام محمود با آن سروران باشيم و اين درخواست از طبيعت و جوهره محبت بر مي خيزد. «و اسئله ان يبلغني المقام المحمود لکم عند الله». و از خداوند مي خواهم که مرا به مقام محمود که جايگاه شما در نزد خداست برساند. در مقدمه اين عبارت نيز چنين عرضه مي داريم: «فاسئل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفه اوليائکم و رزقني البرائه من اعدائکم ان يجعلني معکم في الدنيا و الاخره». از خداوند که به من شناخت شما و اولياي شما را کرامت نموده و توفيق بيزاري از دشمنان شما را عطا فرموده، مي خواهم که مرا در دنيا و آخرت نيز با شما قرار دهد.
در سیره عبادی معصومین علیهم السلام ، عبادت ایشان عبادتی است عاشقانه؛ چون ایشان مراتب بالای شناخت از حضرت حق را دارند به همین خاطر در جذبه محبت الهی قرار می گیرند و خدا را آن گونه که می بینند، می خوانند. در این گفت و شنود عاشقانه است که انس حاصل می شود و از احتیاج و اشیاق عبد، از امید و خوف عبد، از محبت و معرفت، از توبه و کرم و اجابت، از حاجات معیشتی و مطلوبات آسمانی، از تسلیم و تعلیم حقایق و معارف الهی سخن می گویند و زندگی و تمام وجود خویش را تسلیم حضرت دوست می کنند.
رسول حسن زاده
[1] الصحيفةالسجادية(ع) ص : 28.
[2] ديوان الإمام علي(ع) ص : 179
[3] الكافي ج : 8 ص : 80
[4] بحارالأنوار ج : 95 ص : 104
[5] الكافي ج : 8 ص : 80
[6] انعام 76
[7] مستدرك الوسائل ج : 11 ص : 173
[8] بقره 165
[9] نهج البلاغه خطبه 198
[10] مستدرك الوسائل ج : 8 ص : 353
[11] غررالحكم ص : 413
[12] الكافي ج : 2 ص : 643
[13] لسان العرب، ج 1، ص: 289
[14] امام غزال ، احیاءعلوم الدین ، ج4 ، ص 145
[15] اسفارالاربعه ج7 ص 184.
[16] ترجمه الميزان، ج 1، ص: 620.
[17] بقره آیه 165 ، تؤبه آیه 24 ، هود آیه 113 ، عنکبوت آیه 4 ، زمر آیه 3.
[18] بحارالأنوار ج : 99 ص : 148 زیارت جامه.
[19] الكافي ج : 2 ص : 84
[20] وسائل الشيعة ج : 7 ص : 78
[21] میزان الحکمه ج 2 ص 443 حدیث 3319
[22] بحار الأنوار : ٩٥/٤٦٧ میزان الحکمه ج2 ص 435 حدیث328
[23] .مثنوی دفتر دوم بیت 2449
[24] بحارالأنوار ج : 57 ص : 372
[25] بحارالأنوار ج : 95 ص : 226
[26] مستدرك الوسائل ج : 5 ص : 138
[27] سوره حجرات آیه 7
[28] غررالحكم ص : 199
[29] مجموعةورام ج : 1 ص : 52
[30] مصباح الشريعه، باب اول، ص 4
[31] بحارالأنوار ج : 54 ص : 109
[32] غررالحكم ص : 82
[33] إقبال الأعمال ص : 708
[34] بحارالأنوار ج : 91 ص : 157
[35] الكافي ج : 8 ص : 247
[36] الكافي ج : 8 ص : 247
[37] بحارالأنوار ج : 25 ص : 336.
[38]طه 50
[39] دعای عرفه امام حسین علیه السلام
[40] المحجه البيضاء 8:ص 12.
[41] دعای عرفه امام حسین علیه السلام.
[42] دیان امام غزل 26.
[43] دیوان امام رباعی 45.
[44] الصحيفةالسجادية(ع) ص : 212
[45] مفاتیح الجنان دعای کمیل
[46] اعراف 180
[47] هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شي ء عليم حديد 2.
[48] و نحن اقرب اليه من حبل الوريد. ق 16. و نحن اقرب اليه منکم و لکن لا تبصرون. واقعه 85.
[49] ان الله يحول بين المرء و قلبه. انفال 24.
[50] تفسير صافي 223:1.
[51] بقره 186.
[52] بحار 153:93 ح 11.
[53] اعراف ایه 205 «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ».
[54] وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيراً ال عمران ایه 41 ، يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيرا احزاب 41.
[55] الكافي ج : 2 ص : 500.
[56] غررالحكم ص : 188.
[57] غررالحكم ص : 189.
[58] غررالحكم ص : 189.
[59] الصحيفةالسجادية(ع) ص : 98.
[60] وسائل الشيعة ج : 7 ص : 160.
[61] زیارت جامعه کبیره مفاتیح الجنان.
[62] بحارالأنوار ج : 88 ص : 69.
[63] . مناجات خمسه عشر مناجات دوم مناجات العارفین.
[64] الكافي ج : 2 ص : 547.
[65] . استاد حسن زادة آملي ديوان اشعار ص87.
[66] بحارالأنوار ج : 84 ص : 81.
[67] بحارالأنوار ج : 92 ص : 360
[68] بحارالأنوار ج : 91 ص : 225
[69] الصحيفةالسجادية(ع) ص : 144
[70] وحشی کرمانی
[71] بحارالأنوار ج : 91 ص : 155
[72] الصحيفةالسجادية(ع) ص : 58.
[73] صحيفةالسجادية(ع) ص : 92.
[74] بحارالأنوار ج : 91 ص : 150.
[75] الكافي ج : 2 ص : 586.
[76] بقره آیه 165.
[77] بحارالأنوار ج : 25 ص : 336.
[78] زیارت جامعه کبیره مفاتیح الجنان.
[79] انبیا آیه 27.
[80] نهج البلاغه کلمات قصار 125.
[81] اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض نور آیه 35.
[82] حدید آیه 13.
[83] بحارالأنوار ج : 58 ص : 129.
[84] نهج البلاغه حکمت 50.
[85] نهج البلاغه خطبه 198.
[86] علامه طباطبائی.
[87] بحارالأنوار ج : 67 ص : 24.
[88] بحارالأنوار ج : 67 ص : 24.
[89] الكافي ج : 2 ص : 127.