خوب عزيزان يك قسمتي از خطبه مولايمان علي (ع) را جلسه گذشته قرائت كرديم كه منجر شد به سنن و از اين قسمت الهام گرفتيم كه مي فرمايد:« كلا ما كان الله سبحان يفسد الجنه بشرا بامر اخرج بهي منها ملكا ان حكمه في اهل السماء و الارض لواه»[1]؛« حكم خدا در مورد اهل آسمان وزمين يكسان است.» و از اينجا الهام گرفتيم بحث سنن را كه من به عرضتان رساندم به فضل الله و تا رسيديم به اينجا كه آقا هميشه گناه باعث ظلمت است و هميشه عبادت باعث نور است . تا اينجا رسيديم، اينجا يك مطلب ظريفي به ذهن قاصر من رسید عرض كنم كه اينجا دوتا مطلب است يكي مساله گناه است و يكي عبادت. يعني اين طور بگویيم كه مطلب يك بعد منفي دارد و يك بعد مثبت و اما بعد سلبي و منفي كه مساله گناه است آنجا تبصره نداريم و مي گویيم كه هر گناهي ظلمت مي آورد هر گناهي باطن را تاريك مي كند شكي نيست از ان قست فارغ شديم آن مطلب دقيق وظريف كه عرض مي كنم مربوط به آن بعد مثبت مساله بعد ايجابي مي باشد كه همان بعد عبادت باشد. آن اين است كه عبادت نورانيت مي آورد ولي شرط دارد بازهم عرض مي كنم كه مطلب دقيق است ان شاء الله در قلوب نازنينتان يادگاري خواهد شد.
يك عده هستند كه بعضي از رياضات را البته اين تازه در بعد منفي هم هست ها حالا به آنجا هم مي رسيم اينكه عرض كردم در بعد منفي حرفي نداريم چرا داريم تا حدي حالا مي گویم. بعضي از اهل رياضات، بعضي از بندگان خدا، بعضي از اعمال را به جا مي آورند كه با خدا نقدا در دنيا معامله كنند مثال فلان ورد را دويست مرتبه مي خواند چرا مي گوید اين باعث ميشود كه انسان خوابهاي خوب ببيند آدم از فلان جا مطلع بشود. يا مثلا آدم اين دعا رابخواند اين عمل را انجام بدهد در نزد مردم محبوب مي شود، محترم مي شود. بالاخره مخصوصا در ارباب رياضات اين مساله است كه آقا فلان كار را انجام بده تا اينكه قدرت نفس پيدا كني به كس چيزي بگویي قبول كند و در رياضات ما از اين چيزها زياد داريم، چون اينها ازمعصوم نقل نشده من عرض نمي كنم اما براي روشن شدنتان بايد نمونه هايي بگويم. مثلا ما داريم در بعضي از اعمالي كه اهل رياضات انجام مي دهند ظواهرشان هم بد نيست خوب است ميگوید اگر در فلان خلوت بنشيني فلان اسم را فلان تعداد بخواني حتي گاهي بقيه اش همراه با چيزهاي ديگه هم ميشه مثلا عود هم بايد بخوری خوب مثلا ميبيني كه زاويه آن خلوت يواش يواش روشن شد. نمي دانم از آن روشنايي چه حاصل شد خوب به هر حال اين يك رتبه اي است كه بعدا اين رياضات را كه چشيد آن وقت در بعضي از اوقات يك چيزي هم بنويسه، يك مربعي درست كنه، يك كارهاي درست كنه، يه آثاري به ان متوجه مي شود. خوب اين الان يك وردي خوانده است حتي در برگشت سه روز روزه بگيره بله يا اينكه از بعضي از گناهان پرهيز ميكنه به خاطر اينكه اين چيزي كه بدست آورده از طريق همان رياضات خودش آنها يك وقت از بين نرود. ميگه سه روز بايد روزه بگيره اصلا به نامحرم نگاه نكني، روز سوم شروع بكني اين كار را بكني، البته اينها را با پرده عرض مي كنم چون صلاح نيست اين چيز ها به صورت منبر عموميت گفته شود. غرضم اين است كه حالا وقتي كه اين طور شد اينجا هست كه انسان زود هم طعمه شيطان قرار مي گيرد براي اينكه از طريق اهل بيت نمي رود . بله رياضت هاي داريم كه اينها غير اهل بيتي اينها خيلي وقتها به خدمت برادر و خواهرها گفته ام هر رياضتي محترم نيست. من يك وقتي كسي را سراغ داشتم كه وعده اي داشتم باهاش مي گذاشتم گفت من يك اعمالي دارم كه طول مي كشد. البته من به او خوش گمان هستم اما نمي دانم به هر حال آنچه كه مي خوانيم عمل مي كنيم همه اينها بايد به صحه معصوم رسيده باشد. يا اگر معصوم هم نبود كسي بود كه مي دانيم گريز از معصوم نيست. شيخ بهايي در كتاب« مفتاح البلا» خيلي جاها مي فرمايد اذان مغرب را كه گفتي اين طور بخوان . نماز صبح را كه خواندي اين دعا را هم بخوان ، چرا براي اينكه مردم بهش اعتماد دارند. حتما حديثي دستوري پيدا كرده. اما حالا اين طرف معصوم نيست و آن اعتماد را هم كه ما به بزرگان خودمان داريم به او نداريم مي گويد اين كار را انجام بده. ما چه مي دانيم اصلا اين كار صلاح ما است يا نه.
اينها خيلي عجيب است بله وقتي كه اينها براي اين معامله نقدي در دنيا شد و از معصوم هم نرسيده آن موقع هست كه شيطان هم در صحنه آمده است و آماده شكار كردن است. اما شما وقتي كه راه خدا را مي رويد براي خدا دستورهايي را كه از اوليا خدا رسيده انجام مي دهيد شيطان اينجا دور ميشه تازه. پس بنابراين گفتيم هر عبادت نورانيت مي آورد. تو به بندگان من اصلا تسلط نداري. خود ملعون هم گفت كه:«الا عبادك منهم المخلصين»[2]؛ شيطان مي گويد من به مخلصين زورم نمي رسد.خب مخلص كي هست؟ مخلص اين است كه عبادت را از هر شاعبه اي خالص كند. آخر ما شاعبه ها را چطور مي دانيم. وقتي مي گويند شاعبه ما فقط ريا را مي دانيم نه بابا ريا يكي از شاعبه ها است. ريا تازه يك شاعبه است كه خيلي هم مهم است خدا نكند يك عمل براي آفرين باشد. هيچ چيز گير آدم نمي آيد. ريا فقط يك شاعبه قائم به غير است بايد حضرتعالي اينجا تشريف داشته باشيد تا من ريا بكنم .اما يك شواعبي هم هست كه قائم به شخص است. بنده عرض مي كنم حضورتان آقا من نماز شب مي خوانم فلان دعا را مي خوانم هيچ كس هم نيست يك وقت ميایم عجب الان هيچ كس هم نيست اين منم كه دارم نماز شب ميخوانم. تمام اين اعمال باطل مي شود. حتي حجب هم نيست ريا هم نيست اما انتخاب كننده خودت هستي چطور خودت هستي عرض مي كنم من تو اين بحث انس چون خيلي مهم بوده معمولا سعي كردم به دوستان گفتم. به شما هم گفته ام خدا مي داند كه بعضي چيز ها را بنده مكرر مي كنم. مي دانيد بحث اخلاص، مخلص، بحث شاعبه اينها را نمي شود فهميد مگر با بحث انس. گفتم به دوستان عرض مي شودكه وقتي انسان با خدا انس گرفت ،انس با خدا شد. عبادت مي كني دوست داري با خدا مانوس بشي. اين كساني كه به درجات عاليه رسيدند به كرامات باهرات رسيدند اينها كساني بودند كه اصلا چيزي نديدند به آنجا رسيدند. اگر آقاي طباطبايي به اين خاطر نماز شب مي خواندكه صاحب اين كرامت شود پياز هم بهش نمي دادند.برادرش آقاي الهي، اهل نظر معتقد بودند كه در قواعد سير و سلوك دست سيد محمد حسن بازتر از سيد محمد حسين است. اصلا چه عرض بكنم ارواح بدون اينكه ايشان اشاره بكند خودشان مي آمدند سراغ آقا سيد محمد حسن. كتاب را مي خواند كتابي كه مولفش هزار سال پيش مرده نسخه غلط بود روح مولف حاضر مي شد مي گفت آقا سيد محمد حسن اين طور نيست كتاب غلط نوشته اند من اين طور نگفته بودم . اين طوري بود. بله سر بسته بدانيد آقا سيد محمد حسن ميرفت سرداب وضو بگيره يه صدايي مي آمد آقا يا الله بگو اگر تو ميرفتي كسي نبود ولي به آقا ميگفتند يا الله بگو. بنابراين انس بالله باشد آن وقت تو ديگه هيچ شاعبه اي نداري.گفتم شاعبه ريا نداري اصلا شاعبه عجب هم نداري آقا كمترين شاعبه اين است كه انتخاب كننده باشي. انتخاب كننده يعني چي؟ يك وقتي يك سيد بود اولاد پيامبر، آدم خوبي هم بود من گفتم برو در فلان صندوق قرض الحسنه ضامن فلان كس باش آدم مستضعف و بيچاره اي بود. رفته بود آنجا خودم هم رفتم سيد آمد اوراق را امضا كرد يك مرتبه زد زير گريه سيد چي شد گفتم گفت آخه من هر روز اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم چي شده حالا زيارت عاشورا مقدمه همين چيز هاست گره مشكل مردم باز كني. معلوم است كه انتخاب كننده خودش است. مخلص به كسي مي گویند كه عبادات او از هر شاعبه اي به دور باشد. شخص كه مخلص شد خدا هم نمي گذارد پایش بلغزد. بعد خدا بر مي دارد خالصش مي كند، دستش را مي گيرد. شما يک آقا زاده اي داشته باشيد نماز خوان، روزه گير، درس خوان كه هرسال در مدرسه شاگرد اول ميشه. خوب شما احساس كرديد كي رفيق نابابي در پيش است آن رفيق را دفع مي كنيد ازاو. اما خدای نكرده يك آقا زاده اي داشته باشيد كه معتاد هست، نماز نمیخونه، شب ها دير مياد ديگه شما آنجا به فكر آن نيستيد كه چه بكنيد. خلاصه بنده ايكه مخلص باشديك جا اگر شيطان بياد سراغش خدا دفعش ميكند. در قرآن بخوانيد كه ميگويد حضرت يوسف به آن زن مايل بود آن هم به او مايل بود آخه ببين اگر حضرت يوسف يك آدم ناقصي بود به زنان رغبت نمي كرد اين همه اسم در نمي آوردند. يك عده احساس مي كنند آدم خوب احساسات نداره. در كتابي نوشته بود يك قاضي با يك مرد مقدس مابی كه به عنوان عادل در جامعه مشهور بود داشتند با اين قاضي باهم ميرفتند رسيدند به يك جايي كه كنيزاني بودند و آواز ميخوندند و ميرقصيدند و يك صداي مطرب و مهيجي در آن جا پيچيده بود. اين قاضي گوشایش ها را گرفت و تندي از آنجا رفت. اين مقدس خيلي يواش و آهسته سياحتي قدم زد تا به هم رسيدند. به قاضي برگشت و گفت: شما چرا گوشایتان را گرفتي و تندي دويدي؟ گفت: والله ديگه داشت خوشم ميآمد از اين سر وصدا ها ترسيدم مجذوب بشم، گول بخورم، دويدم گفت تو خوشت آمد من خوشم نيومد تازه بدم هم آمد. يك روز و روزگاري يك مساله اي در محكمه آن قاضي به وجود آمد كه محتاج بودبه شهادت يك عادل.رفتند اين آدم را آوردند. اين كه از پله ها آمد روبه روي ميز قاضي قرارگرفت گفت آقا اين را برگردانيد. گفت آقا من ارادت دارم به شما چه كاري كرده ام گفت: تو يا احمقي يا فاسقي ! يادت هست گفتي از آن صداها خوشت نمياد. آنها به آن زيبايي مي خواندند اگر خوشت نيومد، راست گفتي كه احمق هستي و اگر دروغ گفتي فاسق هستي، اينجا شهادت احمق و فاسق به درد نميخورد. برهان خدا را ميديد، خداي به آن عظمت! بعد ميفرمايد كه وقتي حضرت يوسف از آن چاه در آمد فروختن به عزيز مصر. اين عزيز مصر زنش بچه دار نمي شدبه زنش گفت خيال نكن اين يك غلام معمولي است ، جايگاهش را گرامي بدار! چرا غير از زيبايي نور نبوت دراو بود. آنها كه خيلي زيبا مي شوند هيبت ندارند فقط معصوم است كه هم هيبت دارد و هم زيبا هستند. وقتي زنان مصر او را ديدند مجذوب جمال او شده ، او را بزرگ شماردند يعني زيبا بود ولي هاله اي از نور نبوت صورتش را گرفته بود. عزيز مصر وقتي اين را خريد ديد اين آدم معمولي نيست نفهميد چيه ولي ديد معمولي نيست. به زنش گفت او را بزرگ و گرامي بدار. يا اصلا او را فرزند خودمان قرار بدهيم. خلاصه زن عزيز مصر آن درخواست نامشروع را كه كرد يوسف صديق گفت كه پناه ميبرم به خدا.بعضي ها آمده اند گفته اند كه «انه ربي احسن مثواي»[3]؛ مقصودش از رب عزيز مصر بود. چون كلمه رب به غير از خدا هم اطلاق مي شود. ميگه آن مرد عزيز مصر پرورش دهنده من است. دعوا اين جاست كه بعضي ها گفته اند كه منظورش از رب عزيز مصر بوده. ميگه چون اين جايگاه مرا گرامي داشته من به او خيانت نمي كنم ولی بنده بي مقدار اين طور عرض ميكنم كه مقصودش خداست نه عزيز مصر. در فارسي ما ميگيم حقيقت اين است. پروردگار من جايگاه مرا گرامي نگه داشته است. اين انه دوم بدون دعوا ضمير شان است.شان اين است كه ظالمين رستگار نميشوند. حالا اين طور شد زن عزيز مصر آن درخواست را كرد و اين هم مايل هم بود اما برهان خدا را مي ديد.نه كه مايل نبود.حتي ميگن بعضي ها در بعضي موارد ميگن مشابهتي با حضرت يوسف پيدا كرده اند حتي خدا به پاس آن مشابهت به آنها يك مرحمتي كرد. در مورد ابن سيرين معروف است كه معبر خواب بوده. كتاب تعبير خواب معتبر در فارسي و عربي هنوز چاپ نشده است هرچي هست نامعتبر است . در حاشيه بگويم كساني كه به اين تعبيرخواب پایبند هستند بيچاره ميشند، ضعف اعصاب ميگيرند. خواب ميبينه كه خانه آتش گرفته است پا ميشه صدقه ميذاره واي. عيب نداره صدقه بذار ولي هيچ ميداني خانه آتش گرفتن در خواب چقدرخوب است. اگر ديد خانه آتش گرفته بركت مي آيد تعبير آتش بركات است. توجه كرديد اصلا تعبير نوشتني نيست. معبر همان جا كه نشسته است همان جا بايد درجا جواب بدهد به شما. خلاصه گفتند ابن سيرين در جواني بزاز دوره گرد بوده يك بنده خدا بوده كه خوش صورت بوده . يك خانمي هم در را باز ميكند نيتش درست نبوده ميگه بيا ميخوام پارچه بخرم.بيا تو زياد پارچه ميخوام فلان و بهمان در را ميبند بعدميگه من ازتو پارچه نميخواستم و يك مرادي ازتو دارم اگر انجام ندهي داد ميزنم آبروت را مي برم ميگم اين آمده خانه ما. اين ديد كه مجبور است ميگن اين رفت در يك جايي در يك گوشه و خودش را به بعضي چيزهاي كثيف آلوده كرد آمد بيرون زن در را باز كرد و گفت برو بيرون ديگه به درد من نميخوري. به خاطر اين شباهت كه با حضرت يوسف پيدا كرد بهش عمل تعبير خواب داد. خدا رحمت كند مرحوم آيت الله فكور يزدي خدا به آن هم موهبت كرده بود.بنده مي شناختم يك دوستي داشتم خدا رحمت كند خودشان به من گفت من ارادتمند مرحوم آيت الله شاهرودي بودم وجوه شرعيه ام را مي فرستادم به نجف به آقاي شاهرودي ولي تقليدم از آقاي بروجردي بود. ميگن يك اسبي است كه اين مال آقاي بروجردي است من اين را سوار شدم تو اين ميدان يك دوسه بار رفتم برگشتم صبح بيدار شدم رفتم پيش مرحوم آيت الله فكور ميگه من خواب ديدم اسب يك مرجعي را سوار شدم تعبيرش چيه ميگه حرفم تمام نشده بود گفت خيلي خوب مقلد او هستي وجوهت را به كس ديگري ميدهي. خلاصه اين طور بگم كه هر كس كه مانند حضرت يوسف مشابهاتي داشته خدا بهش عنايت كرده است. بالاخره در حديث قدسي آمده ميگه همه چيزتون را از ما بخواهيد. حتي نمك طعامتان را.
بنده عرض كردم با خدا مي خواهم معامله كنم نذرم به ارباب رياضات است. اگر از معصوم يك دعايي را كه گفته بخواني غرضت ادا ميشود غير از اين كه غرضت ادا مي شود دعاي معصوم اصلا نورانيت مي آورد، به قول علما دعاهايي كه از معصوم رسيده هم طريقيت و هم موضوعيت داره. من يك دفعه رسيدم خدمت آيت الله آقاي بهاء الديني من يك بار يكي از اين كارها را گفتم آقا فلان كس اين طوري مي كند عيبي دارد حالا ايراد شرعي نميشه گفت. مادامي كه در خود آن طريق خلاف شرعي نباشد يك وقت است در طريقش اصلا خلاف شرع نيست نه حالا كه در طريق خودش خلاف شرع نيست نميشه عيبي برسانيم حالا من سوال كردم گفتم چطور است اين چيز ها تامل كوتاهي كردو گفت اگر از طريق معصومين بريم در اين چيزها مشرف ميشويم.
يكي از مجتهدان زمان كه الان در قيد حيات هستند ولي پير شده اند. خودش به من گفت كه در جواني در تبريز بوديم يك طلبه اي بود باهم جبر كار ميكرديم روزها تو باغچه خونه مي نشستيم و هرچي مي نوشتيم جواب حاصل نمي شد. نه اون بلد بود نه من. در اطراف تبريز يك جايي بود كه تفريحگاه متدينين بود. اونها كه دين و ايمان داشتند آنجا چاي مي خوردند و چند درخت تبريزي و چند نهر آب خلاصه جاي بدي نبود. اين آقا ميگه من هم يك عصري بلند شدم رفتم آنجا يك چايي بخورم ديدم يك پيرمرد جلوم بر آمد و خيلي مجذوب دلم سوخت به قهوه چي اشاره كردم به حساب من يك چايي بدهد. چايي آورد گذاشت جلوي پيرمرد . پيرمرد برگشت گفت روزها كار ميكنيد با آن طلبه جواب در نمي آيد گفتم بله گفت خوب علتش اين است كه شما سطر دوم را اين طوري مي كنيد اين را اگر نكنيد درست مي شود. ميگه من فهميدم تا اخر. يعني آنها كه بالا ميروند همه چيز بهشان داده مي شود ان شاء الله همه ما اهل انس با خدا باشيم.
السلام عليك يا ابا عبدالله . آن عده اي كه در اطراف ابي عبدالله شهيد شدند درباره شان پيامبر اكرم فرمود:« آن عده اي كه در اطراف حسينم كشته مي شوند نه در آينده نظير دارند، نه در گذشته».زهیر نشسته بود سر سفره با عيال و اولادش يك دفعه ابي عبدالله فرستاد دنبالش . آمد گفت زهير امام زمانت كارت دارد. خشكش زد لقمه از دستش افتاد. اين همسرش نگاه كرد به صورتش . زهير چيزي نگفته فقط عظمت خبر يكمي تكانش داد . همسرش گفت زهير مگر اين خبر از طرف پاره تن فاطمه نبود گفت چرا گفت خوب بلند شو. زهير رفت خدايا چي ميخواست بشه متفكر سر به زير . وقتي برگشت مي نويسد يك وقتي داره تبسم ميكنه خنده مي كنه مژده دريافت كرده. بندگان خدا سرعت انتقال دارند اين زن از چهره زهير همه چيز را فهميد . آمد گفت زهير خدا خيرت بدهد يعني مباركت باشد. گفت خيلي خوب مباركت باشه ولي يک خواهش دارم گفت مرا هم با خودت ببر. گفت چرا دختر علي ميره گفت بزار من هم كلفتيش را بكنم گفت نه من ايمان ابي عبدالله را دارم نه تو صبر زينب را گفت قول مي دهم بي تابي نكنم قول مي دهم. گفت نه نمي توانم. اين خانم خيلي بزرگوار بود گفت نمي بري خيلي خوب. خيلي دلش مي خواست برود كنار زينب كبري بنشيند. مجسم كن حال اين خانم را گفت يک خواهش ديگر دارم، گفت فقط جد آقا را ديدي يادي از من هم بكن بگو من نياوردم اون هم ميخواست بياد کربلا.
«السلام عليكم يا انصار رسول الله السلام عليكم يا انصار اميرالمومنين»
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح) / 287
[2]. حجر: 40
[3]. یوسف: 23