جلسه گذشته عرض کردیم که امیر المومنین سلام الله علیه مشابهت های زیاد با قرآن دارد از جمله در اوصاف قرآن، خود علی علیه السلام می فرماید:« عجایب قرآن پایان نمی پذیرد.» بنابراین فضایل امیر المومنین سلام الله علیه هرگز تمام نمی شود. خطیب خوارزمی قبلا عرض کردم که کتابی دارد تمام را با اسناد آورده است در آن جا حدیثی آورده از رسول خدا که فرمود اگر دریاها مرکب باشد و تمام درختان قلم باشد و ملائکه نویسنده باشند فضائل علی علیه السلام تمام نمی شود. این یک وجود نازنین و یک وجود عرشی و بسیار پیچیده و شخصیت بسیار بالایی است که رسول خدا فرمود یا علی تو را نشناخت مگر من و خدا ،کسی جز خدا و رسول اکرم و معصومین دیگر امیر المومنین علیه السلام را نشناخته اند.
در مورد مسائل امامت و ولایت واقعا احادیث بسیار است و مطالب شریف و نورانی زیاد داریم. حالا یک نمونه خدمت شما عرض می کنم در کتاب «بصائر الدرجات» که یکی از کتاب های عتیق و قدیم شیعه است، حدیثی دیدم البته توضیح می دهم ما دو کتاب در شیعه داریم به نام «بصائر الدرجات» که یکی به طور کلی مفقود شده آن تالیف« سعد بن عبد الله اشعری» بود و از بین رفته و یک کتاب« بصائر الدرجات» داریم که مولف آن را می گویند «صفار» آن در دست است اگر کسی گفت در بصائر الدرجات چنین نوشته مقصودش بصائر الدرجات صفا است که این شیخ زمانش از کلینی قدیم تر بوده است، مرد بسیار بزرگی است و احادیث عجیبی دارد در کتاب «بصائر الدرجات» جمع کرده است.
از جمله حدیثی آورده از مولای ما حضرت امام صادق علیه السلام در بیان ولایت و عظمت مقام ائمه علیه السلام قریب به این مضامین البته این مضمون در جاهای دیگر هم آمده منتها در بصائر دنباله ای دارد که جاهای دیگر ندارد بله حضرت می فرماید که به یک نفر از روات حدیث برای ما ائمه پروردگاری خدایی قرار دهید که باز گشت ما به سوی او باشد یعنی ما را بندةخدا بدانید عبد خدا بدانید نعوذ بالله ما را خدا ندانید، قلو نکنید، پروردگاری برای ما قرار بدهید قائل باشید که بازگشت ما به سوی او باشد «و قولوا فینا ما شئتم»[1]؛ بعد از این که ما را از ربوبیت آوردید پایین و عبد خدا دانستید در مورد ما هر چه می خواهید بگویید امام به اذن الله مرده را زنده می کند، بگویید امام به اذن الله غیب می داند، بگویید امام باذن الله همه علم ها را داراست ،اشکال ندارد آن کسی در محضر حضرت بود مثل این که مثل شخصی که از معارف قدری فاصله داشته باشد تعجب کرد گفت: شما آن قدر مقام دارید که ما ربی برای شما قرار بدهیم و بعد هر چه خواستیم بگوییم ،حضرت دید که این از معارف دور افتاده است و به اندک چیزی که در مورد ائمه می داند مغرور است خیال می کند خیلی چیزها می داند و فرمود،این حدیث حدیث عجیبی است. جمعی از علما این حدیث را شرح کرده اند و مطالبی گفته اند که آنچه در دل می نشیند و مطابق عقل است ما انتخاب کرده ایم، در اصطلاح علم الخط به آن الفی که اولین بار پیدا شده و افقی و عمودی نوشته می شود به آن می گویند الف غیر معطوفه یعنی حرف اول الف غیر معطوفه یعنی دست نخورده یعنی الفی که دست به هیات آن برده نشده به حال خود مانده است.
الف غیر معطوفه کنایه است از حرف اول از بیست و هشت حرف ،بنابراین حضرت می فرماید که در مورد ما می دانید و خیال می کنید که خیلی می دانید ، سلمان که آن قدر در بین اصحاب اهمیت دارد برای این که یکی دو تا بیشتر از حرف اول یادش داده اند به بعضی ها چند تا حرف یاد داده اند بعضی ها در حرف اول ماندند؛ حرف اول همگانی است، تقریبا چون که حرف اول نباشد حجت تمام نمی شود «اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی»[2]؛ حرف اول شناختن حجت است« لولا الحجه لصاخت الارض باهلها»[3]؛ تاریخ زندگی ائمه، معجزات آنها ،اصلا مساله امامت، تمام اینها حرف اول است ،حرف اول همگانی است، اگر چنانکه حرف اول نباشد خوب همه گمراه می شوند حتی سنی ها هم حرف اول را بلد هستند حالا به روی خود نمی آورند.
یک بحث دیگری است علامه امینی قدس الله سره یازده جلد «الغدیر» نوشته است و یازده جلد چاپ نشده یعنی بیست و دو جلد است متاسفانه یازده جلد دیگر «الغدیر» هنوز چاپ نشده، علامه میرحامد حسین هندی «عبقات الانوار» نوشته است که اگر به طور قطع وزیری امروز چاپ شود قریب شصت جلد می شود، سید هاشم بحرانی «غایت المرام» نوشته است، سید شرف الدین موسوی رضوان الله تعالی علیه کتابی نوشته به نام «المراجعات» و دیگران از علمای شیعه کتب زیادی در اثبات حقانیت امیرالمومنین سلام الله علیه نوشته اند وقتی مراجعه می کنید نوعا از مآخذ سنی استفاده کرده اند حدیث غدیر را علامه امینی رضوان الله تعالی علیه از سیصد و شصت راوی نقل می کند سیصد و شصت خیلی مهم است علامه امینی ذوب شده است در این کتاب، ولی بنده به عنوان یک طلبة ناقابل یک سر فصل مختصری می گویم که ببینید این علامه چقدر زحمت کشیده است حدیث غدیر را از سیصد و شصت راوی بنده می گویم سیصد و شصت راوی کمتر از سی ثانیه طول می کشد ولی او این سیصد و شصت راوی را سال ها رفته است و جمع کرده هند رفته است، بلاد مختلف رفته، شنیدم که در بعضی از اوقات آنقدر این کتاب خانه های هند گرم بوده است که آن بزرگوار لنگ می بسته و می نشسته و کار می کرده است میرحامد حسین هندی عبقات را که نوشت آنقدر نوشت که دست راستش از کار افتاد و بقیة عمر با دست چپ نوشت ، میر حامد حسین قدس الله سره وقتی آمدند غسلش بدهند دیدند که در این بالای قلب، یک خطی افتاده پینه بسته است تعجب کردند گفتند دست بر اثر زیاد کار کردن پینه می بندد زانو هکذا اما نشنیده بودیم سینة کسی پینه ببندد اولادش را صدا کردند پرسیدند چرا این طور شده است، این خط چرا افتاده گفتند سید پیر شده بود نمی توانست بنشیند پشت میز دراز می کشید و کتاب را روی سینة خود می گذاشت و این کار آنقدر تکرار شد که این سینه پینه بست، یعنی بزرگان ما، علمای ما بازنشستگی نداشتند الان در ادارات دولتی یک عده از عزیزان می روند مشغول می شوند و در سن معینی بازنشسته می شوند عیب ندارد بالاخره انسان نمی تواند همیشه کار کند، اما مراجع تقلید ما، مجتهدین ما، بازنشستگی هم نداشتند آیت الله العظمی مرعشی نجفی رضوان الله علیه دقیقاً تا وقتی که مرحوم شد تا چند ساعت پیش از آن درسش دایر بود، درسش تعطیل نشد. آشیخ آقا بزرگ تهرانی تا آخرین نفس قلم می زد، میر حامد حسین تا دم جان دادن قلم می زد، توجه کردید نقل شده است یک کتاب خطی منحصر به فرد در فضایل امیرالمومنین در دست یک عالم سنی ناصبی بوده است، سنی های ناصبی غیر از سنی های معمولی اند سید مراجعه می کند به آن عالم ناصبی کتاب را می خواهد که او استنساخ کند و او نمی دهد یک علامه، مثل میر حامد حسین می گویند کتاب خانه اش به اندازة صحن حرم حضرت معصومه بوده است آن قدر کتاب نسخه جمع کرده بود این بزرگوار، ولی به خاطر این که یک دری به فضایل امیر المومنین پیدا کند و می رود به آن عالم می گوید من یک سال خدمتکار تو می شوم، کارهای منزل تو را انجام می دهم ببینید چقدر خودش را آورده پایین، یک علامه می گوید می روم خدمتکارت می شوم می روم در ازای این یک سال بده من هم استنساخ کنم او قبول می کند یک سال خدمت می کند و کتاب را استنساخ می کند و بعد می آید سوار کشتی می شود برگردد به دست خودش این کتاب از دستش می افتد در دریا آن چنان که خودش را پرت می کند در دریا که این کتاب صدمه نبیند زود می آورد بیرون، داستان های عجیبی دارد. این زحمت و این همه مشقت از روی منابع سنی تازه همه ی اینها در پیرامون حرف اول دور می زند یعنی آنها هم حرف اول را بلد هستند، توجه فرمودید آقا این همه زحمت ها کشیده شده است ، بحث های کلامی شده است عرض کردم دیگر فقط فضیلت نیست فقط این مسائل نیست بحث های کلامی شده امام چگونه باید باشد، نصب امام واجب است، یعنی لطف پروردگار ایجاب می کند که امام نصب کند. تمام اینها حرف اول است و حرف اول همگانی است تا حدی که حتی اهل تسنن هم حرف اول را بلد هستند، اما حرف دوم، حرف سوم اینها اسرار ولایت است اینها باید با محرمیت به ولایت حل شود.
یک چیزی عرض می کنم که یکی از مشابهت های امیر المومنین سلام الله علیه و بقیه امامان علیهم السلام با قرآن در مساله محکم و متشابه است، البته این مطلب را من نگفته ام اخبار و احادیث گفته است ولی بنده چیزی اضافه کرده ام به فضل الله که آن شنیدنی است و اما آن که اخبار و احادیث گفته اند خوب این واضح است که فرموده اند:« ان فی اخبارنا محکم کمحکم القرآن و متشابها کمتشابه القرآن»[4]؛ می فرمایند:« در احادیث ما محکم است مثل محکم قرآن و متشابه است مثل متشابه قرآن». باز حدیث دیگری داریم که« امرنا صبر مستصعب»[5]؛ بعضی از سخنان ما می فرماید: سخت و مشکل است لا یتحمل و شاید در بعضی از نسخه ها باید لا یحتمله آمده باشد« لا یعرفه ولا یقر به الا ثلاثة ملک مقرب او نبی مرسل او عبد مومن امتحن الله قلبه للایمان»[6]؛ تحمل نمی کند بعضی از مشکلات و سخنان مشکل ما را مگر نبی مرسل آن هم نه هر نبی مرسل باید ملک مقرب یعنی ملک های نمره یک یا مومنی که خدا قلب او را بر اساس ایمان تمرین داده باشد و مومنین ظرفیت دار مثل سلمان و ابوذر این قسمت از متشابه حل است ،ولی من چیز دیگر عرض می کنم و آن این است که بله گذشته از این که در اقوال اینها، در اقوال امیرالمومنین سلام الله علیه و دیگر امامان علیهم السلام محکم و متشابه است بنده به کمک الهی از تاریخ زندگی آنها کشف کرده ام که در افعال خود هم محکم و متشابه است آن را دقت کنید بله در اقوال محکم و متشابه است که گفتیم روایت هم زیاد داریم اما با دقت در زندگی آنها ، ما در محکمات پیرو اینها هستیم، در محکمات فعلی می گویم قولی را نمی گویم اینها در قول هر چه گفتند روی چشم ما جا دارد در فعل هم هر چه دارند روی چشم ما جا دارند، مثلا امیر المومنین نماز می خواند ما هم باید نماز بخوانیم، یتیم داری می کرد ما هم باید بکنیم، کمک می کرد به مظلوم باید بکنیم. خب این بحث، بحث عزیز الوجودی است ان شاء الله تعالی در ذهن شما باشد گفتیم که در اقوال محکم و متشابه داریم، در افعال هم محکم و متشابه داریم. بعضی چیزها را اینها را انجام می دهند برای خودشان است برای ما مفهوم نیست، در متشابهات ما نمی توانیم دنبال اینها برویم مگر موردی باشد ما را روشن کنند بگویند شما هم بفرمایید، یک نفر به امام صادق سلام الله علیه عرض کرد که آقا شما آنقدر یار و یاور داریم چرا قیام نمی کنید؟ حضرت ساکت بود یک نفر وارد شد سلام عرض کرد حضرت فرمود برو در تنور گفت چشم قبل از این که بنده خدا بیاید گفت یکی از آنها که فدایی هستند تویی گفت بله، گفت برو توی تنور، گفت یابن رسول الله من که چیزی عرض نکردم بروم در تنور! حضرت ساکت شد این بنده خدا هم گفت آقا من ارادت دارم مگر من چی گفتم بروم در تنور حضرت فرمود بسیار خوب نرو بعد بنده خدا آمد گفت آقا سلام علیکم آقا فرمود علیک سلام برو توی تنور، رفت توی تنور نشست حضرت از ولایت خود در آن فرد تصرف کرد یادش رفت بله یادش رفت و الا یکی برود جلوی چشم تو تنور دیگر حواس برای ما نمی ماند خلاصه حضرت تصرف کرد در او و یک ساعت با او حرف زد و بعد به آن بنده خدا گفت بیا بیرون آمد بیرون دیدند یک نخ از لباس او نسوخته، حضرت فرمود: چند تا از اینها داری عرض کرد هیچ نداریم، یک دانه هم نداریم، حالا بیا برو توی تنور از متشابهات است ولی خودش می گوید عمل کن.
هر امامی که نمی داند کی می میرد او حجت خدا نیست. حضرت سید الشهدا لحظه شهادتش را هم می دانستند امام حسن همین طور؛ اینها یک اسراری دارند برای تک تک از ائمه یک صحیفه نازل شده این را می دانید یا نه اینها را «صحیفه مختومه» می گویند، یعنی برای تک تک آنها به این معنا یک صحیفه آمده که سرنوشت تک تک آنها آن جا است، این صحیفه مختومه الان شاید نزد مولای ما امام زمان سلام الله علیه باشد. فقط در اخبار و احادیث مضمون آن صحیفه آمده و از سیدالشهدا نوشته اند آقا برو به عراق به آن یکی چیز دیگری گفته اند به حضرت رضا می گویند تو سرنوشتت خراسان رفتن است. مردم باید دقیق باشند بارها من به دوستان گفته ام خراسان رفتن حضرت رضا سلام الله علیه با کربلا رفتن جدش امام حسین هیچ فرقی نداشت هر دو حرکت به سوی شهادت بود هر دو حرکت با علم به شهادت بود حضرت رضا شما خیال می کنید خوش می گذشت به او، هر کدام یک نحوی است امام حسین رفت البته مصیبت بر حسب ظاهر بیشتر بود، ولی امام امام است. در مورد حضرت رضا یک مطلبی داریم در تاریخ که خیلی عجیب است خیلی روشنگر است. شما می دانید که مأمون ظاهرا به حضرت خیلی احترام می کرد ،سکه به نام حضرت ضرب شده بود یا می رفت در بازار می دیدند که پول ها رد و بدل می شود و نوشته السلطان ابوالحسن علی بن موسی الرضا ولی حضرت خلوت گیر می آورد می گفت خدایا مرگ مرا برسان کار به این جا رسیده بود و حضرت رضا سلام الله علیه وقتی آمد از مدینه حرکت کند دستور داد برای او عزاداری کردند امامی که زنده بود و نشسته بود برای او عزاداری کردند، اینها چی را نشان می دهد؟
بالاخره برمی گردیم به آن حدیث که مقام ولایت آن قدر پیچیده است که ما از شاگردان اینها گاهی چیزهایی می بینیم که بسیار عجیب است حل نمی توانیم بکنیم، یک چیزی من برای شما بگویم با سند آن نقل می کنم یکی از علمای محترم مشهد الان در قید حیات است پیرمرد است ایشان به مرحوم پدرم -که از اولیای خدا بود -گفته بود که من بچه بودم ببینید من بچه بودم پدرم از دنیا رفت مرحوم آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی شد قیم ما می گوید من به عنوان فرزند بزرگتر آشیخ حسنعلی می آمد من را می برد دنبال بعضی کارها مثلا بلند شو برویم فلان طلبتان را از فلان کس بگیریم قیم صغار شده بود، یک روز آمد من را ببرد از یکی از کوچه های مشهد داشتیم می رفتیم یک دفعه من برگشتم دیدم که کوچه مار و عقرب دارد می آید دنبال ما یک دفعه وحشت کردم شیخ برگشت دید بله پر است یک جمله هایی بر زبان آورد همه ناپدید شدند بعد گفتم چی بود شیخ فرمود یک نفر کاری کرده بود آثار آن بود ببینید همین اندازه دیگر بیشتر از این نه چی بود این قضیه چه ماری چه عقربی با یک جمله ناپدید شد این عالم آمده به درجات عالیه رسیده هنوز نفهمیده این قضیه چی بود و از این پیچیده تر تازه اینها چیزی نبود که اینها در مقام مقایسه با این مقامی که اینها داشتند اصلا چیزی نبود. مرحوم والدم نقل کرد از آقا میرزا جواد تبریزی روز عاشورا یک هفت هشت نفری می رفتند منزلش و نماز را با او می خواندند و نفری یک نعلبکی یک بشقاب کوچک برنج خالی می خوردند خلاصه یک روز یک رندی چیزی می رود خبر می دهد به یک مشت سورچران یعنی تخصص آنها در این است که بفهمند در جایی مجلسی است حاضر شوند، بله این را مرحوم پدر ما که خودش از اولیا بود قدس الله سره ایشان خودش گفت یک رندی رفت خبر داد که یک سال از سال ها آقا میرزا جواد تبریزی روز عاشورا اطعام دارد آقا می گفت یک دفعه چهارصد نفر ریختند حالا همه هم از آن ها نبودند یک عده هم برای تبرک رفته بودند خادم آقا میرزا جواد آقا آمد گفت که آقا ما هر سال یک چارک برنج این جا خیس می کردیم دیگر این برنامه را نداشتیم الان مردم هول شدند چه کار کنم پدرم گفت که آقا میرزا جواد آقا فرمودند که تو برو آشپزخانه من می آیم ناراحت نباش می گوید رفت و آن ظرف غذایی که پخته بودند نشست سر آن می گوید این محاسن خودش را گرفت رو به بالا نمی دانم دیگر چه سری بود ما دیگر این ها را نمی فهمیم بعد گریه می کرد این اشک می آمد در روی این محاسن و در این حال با عصا می زد لب آن دیگ ، این کار را کرد بلند شد به خادمش گفت غذای مردم را بده و نگران نباش آقا چهارصد نفر سیر آن روز غذا خوردند دیگر این از آن چیز هایی است که اولیا دیده اند و سینه به سینه آمده اند این ها دیگر تعارف نیست حالا چطور شد ما دیگر نمی دانیم چطور شد خیلی چیز ها از عقل ما خارج است این هم ببینید الان شما ملاحظه کنید یکی از شاگردان مکتب ولایت که ذره ای سر سوزنی نور از این مکتب اقتباس کرده، آمیرزا جواد آقای ملکی است . شما دیدید که وقتی که خورشید گرفتگی باشد بخواهند خورشید را نگاه کنند با یک شیشه سیاه نگاه می کنند، شما آنقدر بدانید که ما به خورشید ولایت نمی توانیم مستقیم نگاه کنیم این آمیرزا جواد آقای ملکی، آشیخ حسنعلی، آشیخ رجبعلی، صاحبان کرامت، که شنیده اید اینها در واقع یک شیشه بسیار زخیمی هستند که ما از پشت اینها به ائمه نگاه می کنیم، این واسطه ها نباشد آن نور ولایت امیر المومنین چشم ما را خیره می کند نمی توانیم نگاه کنیم اصلا کار ما نیست.
خب برویم ببینیم منزل امیر المومنین چه خبر است آقا می دانید این بدن نازنین در نیمه های شب در تاریکی به سوی قبر حمل شد عین حضرت زهرا؛ این هم در تاریکی شب دفن شد یک نکته عجیبی این جا است ببینید یک وقت من حساب کردم دیدم همچون مراسمی در عالم اتفاق نیافتاده است از نظر زمان و مکان و اشخاص زمان سحر گاه شب قدر است. سحر شب بیست و یکم بدن نازنین اسد الله الغالب در حاشیه قبر باز مانده ها کی هستند امام حسن مجتبی ، ابی عبد الله ، قمر بنی هاشم ، این بدن را آورده اند خدایا من می گویم شاید ملائکه ای که تماشا می کردند هنوز هم گریه می کنند می دانید چی شد همیشه وقتی در مراسم دفن بزرگی قرار بگیرند این باز ماندگان می نشیند یک نفر پیدا می شود یک مراسمی اجرا می کند باز مانده می نشیند و فقط تسلیت ها را می پذیرد یکی بلند می شود کاری می کند آی مردم و آی شیعیان اگر بدانید برای غربت علی خون گریه می کنید این بازمانده ها نشستند در حاشیه قبر سحرگاه شب قدر چند تن از خواص شیعیان خدا می داند خیلی کم بودند آقا مراسم را کی اجرا کرد همچین مراسمی در جهان اجرا نشده بود اجرا کننده صعصعه بن صوهان بود رضوان الله علیه روایت این است می گوید یک دست گذاشت روی قلبش با یک دست خود خاک قبر را برداشت ریخت روی سرش گفت مولای مظلوم این قدر خدمت کنی به جامعه آن قدر بروی در خانه یتیم و فقیر آخر هم با فرق شکافته از دنیا بروی ای مظلوم یا امیر المومنین .
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1]. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم / ج 1 / 241
[2] . الكافي، ج 1، ص: 337
[3] . مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر / ج 2 / 450
[4] . وسائل الشيعة / ج 27 / 115
[5] . كتاب سليم بن قيس الهلالي / ج 2 / 563
[6] . همان