ایمان به خدا, عمل صالح, حیات طیّبه, بخل معنوی و مادی
دقّت در آیات کتاب خدا و معارف عرشی و ملکوتی که از وجود خدا و ائمۀ طاهرین علیهم السّلام باقی مانده، نشان می دهد که اسلام ترکیبی از عقاید، اخلاق و اعمال پاک است. آراسته شدن به این سه حقیقت با آن کیفیتی که برابر با استطاعت هر مکلفی خواسته شده است، انسان را در فضایی از نورانیت و طهارت قرار می دهد. بنا به فرمودۀ پروردگار در سورۀ مبارکۀ بقره و توبه، این طهارت عامل محبوب شدن انسان در پیشگاه مبارک پروردگار عالم است.
وقتی که انسان محبوب خدا شود، پروردگار مهربان فیوضات و رحمت و عنایت و لطفش را به انسان در دنیا، هنگام انتقال به عالم بعد، در برزخ و آخرت می رساند. با این طهارت است که انسان در دنیا حیات طیّبه پیدا می کند؛ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً ...»[1] و در عالم آخرت هم عیش راضیه پیدا می کند؛ «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ»[2].
به این معنا هم باید توجه داشت که همۀ این مسائل و حقایق و طهارت باطن و حیات طیبه و عیش راضیه، در مرحلۀ اول از برکت نبوت و بعد هم از برکات ائمۀ طاهرین علیهم السّلام است. در قرآن هم وقتی مسألۀ نبوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مطرح می شود، می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»[3] رحمت بودن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از افق همین حقایق طلوع می کند؛ اگر انسان اهل قبول کردن باشد. «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ»[4] اگر بخواهیم و این خواستن یک خواستن واقعی باشد، کریم از هزینه کردن فیوضاتش نسبت به خواهندۀ واقعی دریغ ندارد.
این که اسلام مرکّب از آن سه حقیقت است، از برخی آیات هم استفاده می شود؛ مثل آیۀ صد و هفتاد و هفتم سورۀ بقره که در این آیۀ شریفه خدای مهربان پانزده مسأله را مطرح می کند. پنج مسأله اش در رابطۀ با عقاید حقّه است که در ارتباط با قلب است و دست خودمان هم هست که قلب را حرم تجلی این پنج حقیقت قرار دهیم و شدنی هم هست؛ چون نزدیک ترین راهی که انسان در این عالم می تواند به سوی پروردگار عالم طی کند، قرآن، انبیا، قیامت و فرشتگان است.
انسان در دنیا هم می تواند با وصل شدن به قیامت زندگی کند؛ دلیلش هم خطبۀ متقین است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می فرمایند: «... فَهُم وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون ...»[5]. اهل تقوا مانند کسانی هستند که وارد قیامت شده، با چشم سر بهشت و جهنم را می بینند. معلوم می شود که می توان بی فاصله از خدا، بی فاصله از انبیا، بی فاصله از ملائکه، بی فاصلۀ از قرآن و بی فاصله از قیامت زندگی کرد؛ اگر انسان به دل برسد. وجود مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: هر دلی دو چشم دارد که دیدگاهشان با دیدگاه چشم ظاهری فرق می کند. نگاه دو چشم دل از پرده ها و موانع رد می شود، ولی نگاه چشم سر از پرده و مانع رد نمی شود. اینکه در قرآن مجید و روایات برای قلب سرمایه گذاری زیادی شده، به این خاطر است که قلب حرم همۀ ارزش هاست و این ارزش ها وقتی که در قلب تجلی کنند، چشم قلب برای دیدن حقایق باز می شود و آدم با بصیرت زندگی می کند. آدم های بصیر آدم هایی هستند که سخت مراقب خودشان هستند که زخم نخورند، به دام نیفتند، اسیر نشوند و خسارت نبینند؛ گرچه به وزن دانۀ ارزن باشد.
آیۀ شریفه صد و هفتاد و هفتم سورۀ بقره که پانزده مسأله را مطرح می کند، بخش اولش مربوط به اعتقاد پاک است و دو بخش دیگرش مربوط به اخلاق و اعمال پاک است. در بخش اول آیه، اولین حقیقتی که مطرح است و اصل همۀ حقایق است، ایمان به خداست؛ «... مَن آمَنَ بِاللهِ ...»[6]. البته ایمان بِالله از طریق معرفت به دست می آید که به دست آوردن معرفت هم دو راه دارد؛ یا خود آدم باید برود و عارف شود، یا گوشش را وقف زبان آگاهان و بیداران کند که معارف حقّه را از آنها بشنود به نیت پذیرفتن.
در این زمینه هم تمام درهای شک و تردید را بسته اند؛ چون برای باور کردن ابزاری مثل عقل، وجدان، انصاف، دلیل و برهان، حکمت و حیات اهل توحید را قرار داده اند که انسان با دیدن زندگی انبیاء خدا و ائمۀ طاهرین علیهم السّلام دیگر نمی تواند نسبت به حضرت حق شک و تردیدی کند. انسان وقتی ابراهیم را می بیند، عیسی را می بیند، موسی را می بیند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السّلام را می بیند، وجود مبارک زهرا سلام الله علیها را می بیند که تمام عمر متّصل به توحید بودند و تمام اعمالشان هم بر اساس همان توحید انجام می گرفت، دیگر جایی برای شک باقی نمی ماند. همینطور آیات قرآن یا دلایل علمی و حکمت های استوار یا نتایجی را که در باطن خودش از حرکت عقل در هستی به دست می آورد.
قرآن می فرماید: « يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ »[7]. به تعداد موجودات، دلیل بر وجود خدا هست؛ یعنی هیچ چیز این قدر دلیل ندارد. اگر هیچ دلیلی در این عالم نبود که ما را به خدا وصل کند، فقط وجود امیرالمؤمنین علیه السّلام برای ما کافی بود که هم خدا را باور کنیم و هم عبد او باشیم. مگر اینکه خود آدم در عالم معنویت، بیماریی بدتر از سرطان داشته باشد یا به قول قرآن مجید از چهارچوب انسانیت بیرون رفته باشد که قبول نکند. این اولین مسأله اعتقادی در آیۀ شریفه است که مطرح شده و ریشۀ همۀ مسائل است؛ یعنی اگر من اینجا دلم بند شود و بمانم، عاشق شوم، بیابم، لمس کنم، بقیۀ مسائل جاده اش باز است؛ «... وَ لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِالله ...»[8].
ایمان حقیقی علائمی دارد؛ چه موقعی من مؤمن به خدا هستم؟ آن هم «... مَن آمَنَ بِالله ...». از همۀ اسامی پروردگار در آیه، کلمۀ الله انتخاب شده؛ یعنی باور کردن و دل بستن و عشق ورزیدن به وجودی که مستجمع جمیع صفات کمال است. اگر ایمان به او ایمان درستی باشد، دیگر نمی گذارد من در زندگی دچار دلهره و اضطراب باشم، دچار ناامنی و خلأ باشم. اگر ایمان، ایمان قرآنی باشد و همان ایمانی باشد که انبیاء الهی فرمودند، من دیگر خلأیی نخواهم داشت. وقتی دل آدم خدایی باشد، از چه کسی و چه چیزی بترسد؟
شما ببینید یک انسان سی و سه ساله که در اوج ایمان است، تک و تنها می رود در مقابل سی هزار نفر مسلّح، عاشقانه با خودش حرف می زند: «يَا نَفْسُ لَا تَخْشَيْ مِنَ الْكُفَّار»[9]. به خودش می گوید: این قمر بنی هاشم! از کفار ترسی ندارد. در درونش دلهره و اضطراب ندارد، خلأ ندارد. همۀ عالم طبیعت را بگذار در یک کفۀ ترازو، ایمان قمر بنی هاشم را هم بگذار در یک کفۀ دیگر؛ چنان سنگینی می کند که کفۀ آن طرف بالا می رود.
ایمان مطلوب ایمانی است که درب ورود بخل را ببندد؛ یک ایمانی باشد که من از هزینه کردن بدنم برای خدا بخیل نباشم. بی نماز بدترین بخیل است. آن کس که در راه خدا مایه هایش را هزینه نمی کند، خیلی بخیل است. ولی مؤمن واقعی نمی تواند بخیل باشد؛ کسی که از خدا پر است، از نور پر است، تاریکی دیگر نمی تواند کنار آن نور قرار بگیرد. حق هر کجا هست، باطل نیست؛ ضل هر کجا هست، حرور نیست؛ حیات هر کجا هست، مرگ نیست؛ علم هر کجا هست، جهل نیست. مؤمن کریم است، جواد است، سخی است، خودش را هزینۀ خدا می کند. گوش به زنگ است ببیند پروردگار می گوید کجا هزینه شود؛ همانجا که او می خواهد، خودش را هزینه می کند؛ خودش هم در کنار تصمیم خدا تصمیم نمی گیرد.
هر جا مؤمن را ببینی نور است. قلمی که دست مؤمن با معرفت است، خدا به آن قلم قسم خورده، به نوشتۀ آن قلم قسم خورده است. لذا بخل که ظلمت است، کجای دل مؤمن که نور است بنشیند؟ غرور کجا بنشیند؟ ریا کجا بنشیند؟ آن کس که از خدا پر است، می گوید من اگر بخواهم عمل نشان بدهم، چرا به چشم های این سرهای استخوانی نشان بدهم؟ برای چه عملم را به مردم نشان بدهم؟ عملم را به پروردگار نشان دهم که او خوشش بیاید. این بیننده کجا و آن بیننده کجا؟ دیدن او کجا و دیدن کل موجودات کجا؟ همۀ چشم ها کنار چشم او کور است و همۀ رضایت ها کنار رضایت او پوچ است. اگر علاقه دارم عملم را به رخ کسی بکشم که مزد به من بدهد، بهترین مزد دهنده پروردگار است، به رخ او می کشم.
این نمونۀ ایمان را از ما می خواهند. این همان ایمانی است که در قلب انبیای خدا و ائمّه علیهم السّلام و اولیاء بوده. «آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ ...»[10]. ایمان حقیقی ایمانی است که نگذارد من خلأ و آلودگی داشته باشم. تحصیل این ایمان هم برای همه ممکن و آسان است. قرآن شریف می فرماید: «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى »[11]، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»[12]، «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ... »[13]، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ»[14]. اینها را باید باور کرد. یک ایمانی که حتی عبادات ما را، بندگی ما را، از هر تعلقی قطع و به خودش وصل کند.
ایمان تمام کارها و عبادات انسان را از تعلق به غیر خدا قطع می کند؛ یعنی مؤمنی نیست که نتیجۀ نمازها و روزه ها و گریه ها و خدمت هایش به بدن بازگردد. ما عبادت می کنیم برای اینکه از عیش و نوش نبرّیم، از زیبا رویانی مثل زنان بهشتی نبرّیم؛ عبادت می کنیم که بهشت را به ما بدهند؛ باز این عبادت گره به بدن خورد و به خدا کاری ندارد. این عبادت از آن عبادت هایی است که اگر خدا اعلام کند: من بهشت را اصلاً جمع کردم، هیچ عیش و نوش و حور العین و باغ و سیب و تخت و چشمه ای ندارم، این گونه مردم تمام عبادات را تعطیل می کنند. نتیجه ایمان، وابستگی به حضرت حق است که عبادات ما را از اینکه نهایتاً نتیجه اش به بدن برگردد، آزاد کند؛ اینکه در ترسم که نکند قیامت تلنگری به من بزنند، ماری، عقربی، آتشی به من مسلّط کنند؛ اینکه خدا را واسطه قرار دهم و بگویم من عبادت می کنم، خدمت به خلق می کنم. باز این عبادت هم به لذّت خواهی بدن برگشت؛ چون ایمان ضعیف است. اما اگر آدم از خدا پر باشد، تمام عباداتش از این تعلّقات آزاد می شود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می فرمایند: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ ...»[15] خدایا عبادت من هیچ ارتباطی به جهنّم تو ندارد؛ من تو را عبادت نمی کنم که مرا به جهنّم نبری؛ «... وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ ...»[16] من معامله با تو نمی کنم که بهشت گیرم بیاید؛ «... لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»[17] من تو را یافتم که هزینۀ تو شوم، می خواهم فقط خرج خودت شوم. این عبادت برای رسیدن به لقاء و رضایت الله و به «... رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ...»[18] است. صاحب این عبادت، در دعای کمیل به خدا می گوید: «... فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي، صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ ...»[19] من هفت طبقۀ جهنّم را تحمّل می کنم؛ اما جدایی از تو را ابداً تحمّل نمی کنم.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِ الْعَظِيمِ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ََََ»
حجة الإسلام و المسلمین انصاریان
1. نحل: 97 «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ » «از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن باشد، مسلّماً او را به زندگی پاک و پاکیزه ای زنده می داریم و پاداششان را بر پایة بهترین عملی که همواره انجام می داده اند می دهیم.»
2. قارعه: 6 و 7 «اما کسی که اعمال وزن شده اش سنگین و با ارزش است * پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است.»
3. أنبياء: 107 «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
4. تکویر: 27 و 28 «قرآن فقط وسیلة یادآوری و پند برای جهانیان است * برای هر کس از شما که بخواهد [ در همة شئون زندگی مادی و معنوی ] راه مستقیم بپیماید.»
5. نهج البلاغه / فیض الإسلام / خطبة 184 (خطبة متقین) / ص 612 «... و يقين و باورشان به بهشت مانند يقين و باور كسى است كه آنرا ديده كه اهل آن در آن به خوشى بسر مى برند، و ايمانشان به آتش همچون ايمان كسى است كه آنرا ديده كه اهل آن در آن گرفتار عذابند ...»
6. بقره: 177 «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون» «نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [ واقعی و کامل، که شایسته است در همة امور شما ملاک قرار گیرد، منش و رفتار ] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند، و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و نیازمندان و [ در راه آزادی ] بردگان می دهند، و نماز را [ با همة شرایطش ] بر پای می دارند، و زکات می پردازند، و چون پیمان بندند به پیمان خویش وفادارند، و در تنگدستی و تهیدستی و رنج و بیماری و هنگام جنگ شکیبایند؛ اینانند که [ در دین داری و پیروی از حق ] راست گفتند، و اینانند که پرهیزکارند.»
7. جمعه: 1 «آنچه در آسمان ها و زمین است، خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصی ] می ستایند، خدایی که فرمانروای هستی و بی نهایت پاکیزه و توانای شکست ناپذیر و حکیم است.»
8. بقره : 177
9. بحارالأنوار / ج 45 / ص 40
10.بقره: 285 «آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ» «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورده، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش، ایمان آورده اند [ و بر اساس ایمان استوارشان گفتند: ] ما میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمیگذاریم. و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، ای پروردگار ما ! آمرزشت را خواهانیم و بازگشت [ همه ] به سوی توست.»
11. ليل: 7 «پس به زودی او را برای راه آسانی [ که انجام همه اعمال نیک به توفیق خداست ] آماده می کنیم.»
12. شرح: 5 و 6 «بی تردید با دشواری، آسانی است * [ آری ] بی تردید با دشواری، آسانی است.»
13. عنكبوت: 69 «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ » «کسانی که برای [ به دست آوردن خشنودی ] ما [ با جان و مال ] کوشیدند، بی تردید آنان را به راه های خود [ راه رشد و سعادت و بهشت و مقام قرب ] راهنمایی می کنیم؛ یقیناً خدا با نیکوکاران است.»
14. محمّد: 7 «ای مؤمنان ! اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری می کند و گام هایتان را استوار می سازد.»
15. بحارالأنوار / ج 67 / ص 186 «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.» «تو را بخاطر ترس از آتش و اشتياق به بهشت عبادت نکردم بلكه تو را سزاوار پرستش یافتم پس تو را عبادت کردم. » و در روایتی دیگر چنین آمده: «إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.» بحارالأنوار / ج 41 / ص 14
16. همان
17. همان
18. توبه: 72 «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ » «خدا به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است، در حالی که در آن جاودانه اند، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی و همچنین رضایتی ویژه از سوی خدا [ که از همة آن نعمت ها ] بزرگ تر است وعده داده است؛ این همان کامیابی بزرگ است.»
19. مفاتیح الجنان / فرازی از دعای کمیل «... ای خدای من و ای سیّد و مولا و پروردگار من! گیرم که بر عذاب تو صبر کنم امّا چگونه بر فراق و دوری تو صبر نمایم؟! ...»