ما یک بحث عمل به احکام و به دین خدا داریم و آن این است که انسان مقید باشد دین خدا را رعایت کند و شامل آداب ظاهری آن، نماز خواندن و حتی تا بالاترین قربی که باید به آن برسد اعمالش را باید اصلاح کند. همچنین باید اعتقاداتش صالح باشد و هم متخلق به اخلاق حسنه باشد تا در نتیجه به قرب برسد.
بحث دیگر اقامة دین است. اقامة دین غیر از عمل به دین است. ممکن است انسان اهل عمل باشد ولی اهل اقامه نباشد. برپا کردن دین و اقامه کردن دین یک کار است و دین داری کار دیگری است. اقامة باطل یک چیز است و اهل باطل بودن چیز دیگری است. گاهی کسی اهل باطل است ولی گاهی باطل را اقامه می کند. اگر عمل به دین امر مهمی باشد، اقامة دین معنایش این است که شما بستر و شرایطی را ایجاد کنید که در آن زمینه، بستر و شرایط دینداری در جمیع مراتب آن کار سهل و آسانی باشد. عوامل ثواب انسان ها به دینداری فراهم باشد و بالعکس بی دینی و مخالفت با دین کار سختی بشود. نسبت به باطل هم همینطور است.
معنای اقامة باطل این است که انسان برنامه ریزی می کند و نیروی خودش را به گونه ای خرج می کند که شرایط و بستر برای توسعة هواپرستی، دنیا پرستی و اعراض از دین فراهم می شود به طوری که زمینة فسق و فجور تخلق به صفات رذیله مهیا می شود و بی دینی آسان می شود. زمینه و شرایط به گونه ای می شود که دعوت به بی دینی می شوند. بالعکس دینداری در تنگنا قرار می گیرد. کسی که بخواهد دین خودش را حفظ کند در تنگنا می افتد.
کسی که اقامة دین می کند ثمره اش این است که در دریافت و تقوای دیگران شریک می شود. برای تقوا، اخلاص و دینداری دیگران سرمایه گذاری کرده است. رسالت حکومت ها مسأله دینداری نیست. حکومت کارش اقامة دین یا اقامة بی دینی است.
یک حکومت اگر حکومت حقی باشد اقامه دین و دینداری می کند. اگر حکومت باطلی هم باشد اقامة باطل می کند. نه اینکه فقط خودش اهل فسق و فجور است. مسأله اهل فسق و فجور بودن نیست. مسأله برنامه ریزی یک حکومت است. یک حکومت در هنگامی که برای تقدیرات اجتماعیش برنامه ریزی می کند به گونه ای است که در این برنامه ریزی یا اقامة باطل یا اقامة حق می کند. اگر یک حکومتی باطل شد، حکومت باطل اقامة باطل می کند.
بحث این نیست که سردمداران حکومت فاسق بودند یا فاسق هستند بلکه اگر مسأله در همین اندازه بود مسأله مهمی نبود، مسأله اقامه مطرح است؛ یعنی، کاری می کنند که دینداری و تخلق به ملکات حسنه کار سختی می شود. بالعکس، تخلق به رذایل و فسق و فجور کار آسانی می شود. بستر توسعة ملکات مادی فسق و فجور کار آسانی می شود. بستر توسعة ملکات مادی، اخلاق مادی، عشق و قرب به دنیا و دنیا پرستی را فراهم می کند. ممکن است کسی را هم در جبر فیزیکی قرار ندهد و نگوید نباید نماز بخونی ولی بستر نماز خواندن را در محدود می کند.
گاهی موقعی است که حکومتی همانند حکومت کمونیست ها مساجد را به زور تعطیل می کند و درب مسجدها را می بندد یا مثل رضا خان در اوائلی که غربی ها می خواستند با مذهب مقابله کنند برای اینکه توسعه مادی ایجاد کنند درب مسجدها را می بست بطوری که می گفت: سگ ها در مسجدها می خوابیدند. این اتفاق زمانی رخ داد که در ایران آن سال ها مسجدها را بسته بودند.
این کار برای چه چیزی بوده است؟ برای این که با نماز و حجاب مقابله کند. چادر را به زور از سر نوامیس مردم برمی دارد که فرنگ حجاب، عفاف و فرهنگ دوری زن و مرد از یکدیگر را از بین ببرد. اگر در یک جامعه ای زمینة توسعة مادی پیدا شود و به تدریج فرهنگ جدیدی جایگزین آن شود و این توسعه با فرهنگ آن جامعه گره بخورد زمینة تحقق آن فراهم می شود.
این یک گونه از اقامة باطل است به طوری که درب مسجدها را ببندند و به زور افراد را به فسق وادار کنند. یک گونه دیگر آن است که جبر فیزیکی بالای سرشان نمی آورند اما بستری را ایجاد می کنند که همان مسأله به شکل دیگری واقع شود. در مسیر جوان تا هنگام رسیدن به مسجد هزار صحنة تحریک به دنیا را ایجاد می کنند. کاواره، سینما، فیلم های مبتذل و زن های عریان در مسیرش قرار می دهند. ساختار حقوقی جامعه را بگونه ای می کنند که اگر زنی عریان آمد کسی حق نداشته باشد به او بگوید: چرا آمدی؟ بنابراین من یا باید در خیابان راه نروم یا اگر رفتم چشمم را ببندم یا اگر هم چشمم افتاد، حرفی نباید بزنم. بستری که اینگونه ایجاد می شود ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را طوری پیش می برد که زمینه ایجاد اینگونه از دعوت ها را ایجاد کند.
یک جوان با این شرایط دیگر نمی تواند به طرف مسجد برود. این هم یک طور مقابلة با حق و نماز خواندن است. مقابله با نماز خواندن معنایش این نیست که به زور دست انسان را از مسجد بگیرند و او را از آنجا بیرون کنند و بعد در مسجد را ببندند و بگویند: هر کس نماز بخواند بلا سرش می آوریم. این یک گونه مقابلة با حق و اسلام است.
مقابله دیگرش آن است که خودتان یک بستری را ایجاد کنید که نماز خواندن در آن بستر سخت شود؛ مثل دانشگاههای ما. قبل از انقلاب اگر کسی می خواست نماز بخواند طوری تحقیر و سرزنشش می کردند که خجالت می کشید.گاهی جوان صبر می کرد تا به خانه برود که در این مدت نماز قضا می شد و بعد قضایش را بخواند که مبادا جایی بیاستد و نماز بخواند و به او بگویند: مثلاً این متحجر و عقب افتاد است. آنان را در مضیقه ای قرار می دادند و بستری را ایجاد میکردند که نماز خواندن احساس حقارت می شد.
حال اگر کسی بخواهد در این شرایط نماز بخواند چطور می شود؟ او را مجبور نمی کنند نماز نخواند. اگر شما انسانی را در یک بستری قرار بدهید که وقتی می خواهد نماز بخواند، تحقیر شود این یک تنگنا بر سر نماز خوندنش است. قبل از انقلاب اسلامی نقل می کردند: در کشورهای غربی و اروپایی اینگونه بود که اگر یک جوانی مسلمان بود، مثلاً از کشورهای شرقی مثل ایران، پاکستان و یا هندوستان به آنجا رفته بود خجالت می کشید که بگوید من مسلمانم. می گفت: من لامذهبم یا خودش را اهل کتاب معرفی می کرد که تحقیرش نکنند. گاهی بستر اینگونه است.
در این بستر اگر کسی بخواهد مسلمان باشد خیلی سخت است. حالا اگر بخواهد تظاهر به دینداری کند که در این صورت کار خیلی سنگینی می شود. بنابراین می بینید که بستر و شرایطی ایجاد می شود که دینداری در آن سخت است.
نمی گویم: بی دین باش لکن بی دینی آسان است و این دینداری است که سخت است. عزیزی یک مثالی می زد- البته مثال کمی لطیف نیست ولی در این حال مثال گویایی است- ایشان می گفت: سنگ های توالتی که کار می گذارند یک طولی و یک عرضی دارد. اگر طول آن رو به قبله باشد نشستن حرام است. کسی که می خواهد معصیت کند به راحتی میتواند معصیت کند.
حال اگر کسی بخواهد به این معصیت مبتلا نشود باید چکار کند؟ در مضیقه هست. بعضی ساختمان ها بعد از انقلاب وقتی به آنجا می رفتید، می دیدید که همه توالت هایش رو به قبله است. شرایط بگونه ای است که در آن عبادت خدا سخت و معصیت خدا آسان است. اگر بخواهی معصیت کنی راحت رو به قبله می نشینی و اگر بخواهی رو به قبله نشینی باید پاهایت نجس بشود. فرض کنید سنگ توالت های ساختمان را همه را رو به قبله بگذارند. این اقامة باطل می کند. کسی هم که سنگ را گذاشته است اگرچه خودش هم یکبار رو به قبله نشیند ولی عملش اقامة باطل می کند. با این حال عده ای هم دیندارند و دین خودشان را در آن شرائط باز هم حفظ می کنند و اهل مسجدند.
اگر در بستری انسان را حریص به دنیا کردند و حرص به دنیا را در او شعله ور کردند و با برنامه ریزی هزار نوع منظره ای که نظر انسان را به خودش جلب می کند به او نشان دادند و انسان تا از درب خانه خارج می شود تا مثلاً به مدرسه اش برسد هزار نوع بوتیک نشانش مي دهند تبدیل به همة تحقیرها و تجلیل ها مادی می شود.
هر چه انسان را به خاطر خصوصیات مادی که داراست تجلیل بکنند در واقع تحقیرش مي کنند. انسان به خاطر خصوصیات مادی که دارد معیار تحقیر و تجلیل در دستگاه دولتی و معیار توزیع قدرت می شود. خصوصیات مادی به چه کسی این منصب را می دهد؟ به انسانی که حریص تر به دنیا باشد. توانایی های مادیش بیشتر باشد. حال به دنبال این منصب چه چیزی می آید؟ خانه و رفاه می آید. رفاه که آمد احترامات اجتماعی می آید. همة ارزش های جامعه بر روی معیار مادی می رود. اینگونه برنامه ریزی می کنند.
در این جامعه اگر انسان بخواهد حریص به دنیا نشود، مبتلا به اخلاق مادی نشود، موقعیت های مادی دلش را پر نکند و ملکات روحی از جمله اینکه قانع باشد، حریص نباشد و هزار عامل مادی دیگر در روحش نفوذ نکند، در این حالت او در مضیقه است. همة معیارها، معیارهای مادیست. این کار فرد نیست بلکه کار حکومت است. حکومت در توزیع قدرت اختیارات را به ارزش های مادی می دهد. نماز شب خواندن، بسیجی و اهل جبهه بودن اصلاً معیار و موقعیت نیست.
در ایران نمی خواهم بگویم حکومت چکار می تواند بکند؟ اهل تقوا بودن، اهل نماز شب بودن موقعیت این ها هستد و اصلاً ارزش به حساب نمی آیند. مناصب و اختیارات بر روی ضوابط مادی می رود. کسی که خوب درس خونده و دارای سواد مثلاً مشخصی است فقط این منصب مال اوست. این منصب که می آید کنارش چه چیز می آید؟
کنارش ماشین کذایی، احترام کذایی و... می آید. حال انسان می خواهد در این جامعه اهل تقوا و ملکات روحی باشد، نمی شود. اگر بخواهم یک مثال دیگر بزنم این است که همة تحقیرها و تجلیل ها در نظام ارزشی می رود. مثلاً نیروهای نظامی در غرب را می گویم و مملکت خودمان را نمی گویم. همه این احترامات برای احتراماتی است که ناشی از مناصب مادی باشد.
کسی که نظم داشته باشد چه چیز به او می دهدند؟ درجة بالاتر، پول و احترام بیشتر و کسی که نظم نداشته باشد، درجة مادی است و از احترامش کم می کنند. همه تحریک ها ناشی از مادیات است. اگر انسانی وقتی می خواهد از این دستگاه بیرون بیاید به او بگویید: طوری باش که مقامات مادی تو را تحریک نکند مگر می شود؟ مگر شما همة ارزش ها و امکانات را بر روی مناصب مادی می گذارید؟ درجات مادی نمی شود به کسی بگوید: تو دلت وابسته به مقامات مادی نباشد.
ساختار توزیع قدرت و ثروت و همچنین ساختار فرهنگ در یک جامعه می تواند برای توسعة اخلاق ما بستری باشد؛ یعنی، قدرت طوری تقسیم می شود که انسان را به حرص و به دنیا تحریک می کند. اگر غرور و کبر و در کنارش رفاه اقتصادی نباشد مدیریت واقع نمی شود. برنامه ریزیشان اینگونه است.
می گویند: اگر شما می خواهید کسی را تحریک کنی یا باید بر اساس طمع باشد یا بر اساس حذف باشد. باید تحقیرش کنی یا باید جلالی را نشان بدی یا باید جلال، قدرت و عظمتی نشانش بدهی تا اینکه بترسد و تبعیت کند و یا اینکه جمالی نشانش بدهی که حرص او را تحریک کند و تبعیت کند. می گویم: جلال و جمالی که ابزار تبعیت توست چه چیزی است؟ می گوید: در جلال و جمال مادی است. یک مدیر باید میزش اینطوری و دکور اتاقش اونطوری و ماشین بنز آخرین سیستم داشته باشد تا وقتی که در کارخانه می آید جلال و جمالش کارگرهای رده های پائین تر را در بر بگیرد و از او تبعیت کنند.
آیا حکومت می تواند برنامه ریزی هایش بگونه ای باشد که ساختارهای اجتماعی که ایجاد می کند بستر اخلاق مادی باشد؟ نه تنها منجر به رفتار مادی بلکه بالاتر از آن شود. حتی در رشتة مدیریت در دانشگاه درس می دهند چگونه باید برخورد کنی. این ها بر پایه تحلیل خاصی است از انسان است. انسان را مادی تعریف می کنند. خوف و طمع و همة محرکه هایش را مادی تعریف می کنند. می گویند: باید تحقیرش کنی تا از تو تبعیت کند. توی اتاق که می آید مثل دوست، رفیق، برادر و همسر در محیط کاری باید تحقیرش کنی. حالت غرور باید به خودت بگیری. هنری که در اتاقت بکار مي بری و جلال و جمالی که نشان می دهی باید بگونه ای باشد که وقتی وارد اتاقت می شود تحقیر شود. هم تحقیر شود و هم حرصش تحریک شود تا از تو تبعیت کند. بنابراین، چنین شرایط و بستری که یک دولت و حکومتی ایجاد می کند بستر توسعه اخلاق مادی می شود. بستر توسعه کبر، حسد و حرص به دنیاست.
الان بحث توسعه را می کنند. یک کشور می خواهد به توسعه برسد. این بحث، اصل آن حال غربی هاست. برای اینکه جامعه به توسعه برسد چکار باید بکنند؟
می گوید: توسعه اقتصادی تابع تحرک است. اگر یک جامعه تحرک اقتصادی نداشته باشد توسعه اقتصادی واقع نمی شود. می گوییم: چگونه انسانها را به توسعه تحرک وادار کنیم؟ می گوید: حرکت در انسان انگیزه می خواهد. می گوییم: انگیزه آن چیست؟ می گوید: حرص بدنیا. تعبیر آن ها حرص نیست. می گوید: اول باید انگیزه در او ایجاد کنی تا تحرک پیدا کند. تحرک که پیدا کرد تو لید می کند. تولید که پیدا کرد آن وقت مصرف کند و ارضاء شود. این چرخة توسعه است.
می گوید: توسعه اقتصادی تابع توسعه تحرک است. توسعه تحرک تابع توسعه انگیزه است. می گوییم: انگیزه یعنی چی؟ در یک نگاه می گوییم: فقر مادی، احساس نیاز عشق و حرص به دنیا است. می گوید: شما تنوع به لذت را در او بچشان، حرص به لذت ها و عشق به لذت های متنوع و گوناگون در روحش ایجاد می شود. این توسعه تحرک می آورد. وقتی مزة موز، شیرکاکائو و مزة 20 نوع غذاهای مختلف را چشید و تحریک شد دنبالش می رود. حال که انگیزه ایجاد شد این انگیزه را مدیریت کن. فرم بده و توزیع کن که هر کسی چه کاری بکند.
این انگیزه را شما سازماندهی و فرماندهی کن به تولید می رسد. تولید که شد آن را مصرف کند. پس می بینید توسعه ارضاء تابع توسعة تحرک است. توسعة تحرک تابع توسعة انگیزه است. پس شما از توسعة انگیزه باید شروع کنید. انگیزه چیست؟ انگیزه همان حالت روحی است. علاقه ها، خوف طمع ها و بیم و رجاء است.
می گوید: حالا چه طعمی را برایش تولید کنم. می گوید: پیداست اگر می خواهی موز تولید کند باید عشق به موز را در او ایجاد کنی. بنابراین، عشق به دنیا ابزار تحرک مادی و ابزار ارضاء مادی است. این همان چرخه توسعه است.
نمی گویند: اول باید عاشق و گرفتار شوی و سپس بدوی تا این که خسته شوی و بعد از آن که خسته شدی ارضاء شوی. می گویند: تمدن غرب اینگونه این قدر ماشین دارند و آن قدر می خورند. نمی گویند: اول آن قدر عاشق و حریص می شوند و دچار اضطراب درونی پیدا مي شوند سپس آن قدر زحمت می کشند تا به آن همه خوردن می رسد.آن دو پرده را مخفی می کنند و پردة رویی را نشان می دهند. پردة رویی خود به خود تحریک می کند. تحریک و انگیزه که ایجاد شد باعث گرایش نیاز و در نتیجه تحرک پیدا می شود.
من مثالی که همیشه می زنم اعتیاد به مواد مخدر است. انسان می تواند بگوید: ببین! طرف چه کیفی می کند. نئشه است. ولی نمی داند این بنده خدا اول عشق به نئشگی در وجودش پیدا شده است بعد تلاش کرده و هروئین را پیدا کرده و حالا نئشه شده است. بعد که نئشه شده است چه چیز بدست آورده است؟ همة مظاهر دنیا. فرقی نمی کند نئشگی به ماشین یا به خانه یا به رفیق باشد. هیچ تفاوتی نمی کند. یک ذره درجاتش متفاوت است. همان چیزی که هروئین در وجود انسان می آورد، عشق به خانه هم می آورد منتهی شکل آن متفاوت است. همان اسارت، حقارت، دستبندها و پایبندها است.
کار این حکومت چیست؟ کار حکومت این است که اول نسبت به دنیا تحریک ایجاد می کند و اسارت انسان ها را نسبت به دنیا شدید می کند. عشق حرص و به تعبیر دیگر فقر احساس نیاز و غنای باطنی را از انسان ها می گیرد. این احساس فقر نیاز تحرک به دنبال می آورد.
تحرک ارضاء نسبی به دنبال می آورد. این ارضاء دوباره نیاز جدید می آورد؛ یعنی، آدم وقتی به دنبالش می دود احساس نیاز پیدا می کند. زمانی که می خورد حرصش زیاد می شود. تا حالا آناناس نخورده بود حالا آناناس هم امشب خریده و خورده است. این لذت هم باید از فردا باشد. جزء الگوی مصرفی اش می شود. اول کیوی را نشانش می دهند. آن را می خرد و می خورد. حالا که خورد می گوید: مثل اینکه چیز بدی نبود. این هم جزء الگوی مصرفش می شود. تا حالا دو نوع میوه می گذاشت حالا از این به بعد شش نوع میوه می گذارد. پس این ارضاء حرص، اسارت و حقارت جدید به دنبال می آورد.
کار حکومت ها چیست؟ کار حکومت ها در دنیای کنونی در ایجاد توسعه همین است؛ یعنی، اول توسعه نیاز می آورند. بنگلادش از نظر اقتصادی یک کشور خیلی ضعیف است. من تعبیر عقب افتاده نمی کنم؛ چون این قبله ای که آن ها در نظر گرفتند و به طرف آن می روند و می گویند: جلو رفتیم آن را من قبله نمی دانم. اگر قبله همان چیز است که ما عقب افتاده ایم. در تعبیرهای آقایان مثلاً بنگلادش خیلی عقب افتاده است. کشوری است که از نظر اقتصادی در مدل موجود دنیا ضعیف است.
کارشناس های آمریکایی قصد داشتند برای آنها مدل بدهند. می دانید از کجا شروع کرده بودند؟ برخی از خانواده های آنان از نظر فقر بگونه ای بودند که یک خانواده 10- 12 نفره در یک آلاچیق سه در چهاری که سقف آن به اندازه ایستادن یک انسان هم نیست زندگی می کردند.
می دانید چکار کرده بودند؟ ویدئوهایی به قیمت ارزان آورده بودند و به آن ها کرایه می دادند تا تماشا کنند. به آن ها می گفتیم: شما که آمده ای توسعه اقتصادی ایجاد کنی چکار به فرهنگ جامعه داری؟ می دانید دلیل این که آنان اقتصادشان ضعیف است چیست؟ آنان منابع و امکانات که دارند. خاک و آب که هست. آنان برای کار انگیزه ندارند. به همین دلیل تولیدشان پایین است.
چگونه در درونشان انگیزه ایجاد کنیم؟ اول شما عشق به دنیا و مزه آن را در دلشان بیاور تا این که بفهمد این چه زندگی است که تو داری، انگیزه ایجاد می شود. شخص با یک زن شصت سال زندگی می کند. اگر این تفکر که باید بتواند هر زنی با هزار مرد و هر مردی هم با هزار زن باشد هر کس با هر کسی که دلش می خواد باشد نهادینه شود و این عشق درجانش ریخته شود قطعاً به دنبالش می رود.
حال که قصد دویدن دارد چگونه او را به دویدن وادار کنیم؟ اول باید ساختارهای اجتماعی و فرهنگیش عوض شود به این صورت که برای آنان ایجاد شبهه می کنند و می گویند: یعنی چه حق نداری بیش از یک زن داشته باشی؟ یعنی چه زن حق ندارد بیش از یک شوهر داشته باشد؟ یعنی چی مرد حق ندارد با هر زنی باشد؟ یعنی چه حق ندارد هر کسی با هر کسی که دلش می خواد باشد؟ اول فرهنگ را عوض می کننند و بعد ساختار حقوق را در جامعه عوض می کنند. در نتیجه قوانین ازدواج، تراکب و تناسب عوض می شود و بعد به دنبالش تحرک اجتماعی پیدا می شود. بعد چه چیز پیدا می شود؟ حالا می توانی تو کاواره بری. حالا می تونی بری تو فلان و فلان و...
این کار چه کسی است؟ این کار فرد است. فرد می تواند اقامة باطل کند. این کار حکومت است. همة اینا را برای چه گفتم؟ برای اینکه ببینید حکومت کارش اقامة حق یا اقامة باطل است. اقامة دین یا اقامة بی دینی است.
بحث تنها عمل فرد نیست. نمی شود بگویی: فلان رئیس جمهور نماز می خواند یا نمی خواند. اصلاً شأن رئیس جمهور اقامة نماز یا اقامة بی دینی است. اقامة مساجد یا تخریب مساجد است. این شأن حکومت هاست. حکومت کارش این است که در عالم بستر یک اخلاق را فراهم می کند. حال این بستر ممکن است اخلاق مادی یا اخلاق معنوی باشد. یک رفتار را اقامه می کند؛ خواه رفتار دنیا پرستانه یا رفتار خداپرستانه باشد. این کار و شأن یک حکومت است.
اگر یک موقع حکومت از حکومتی بود که هدفش را اقامة باطل قرار داد شما نگوید: من کلاه خودم را فقط نگه می دارم. به عنوان مثال: استفتاءای از کشورهای اروپایی برای یکی از آقایان قم آمده بود که ما مسلمان و شیعه هستیم ولی در این کشورها زندگی می کنیم. اگر بخواهیم بگذاریم بچه هایمان درس بخوانند باید بی حجاب بروند. این قانون اینجاست.
اقامه یعنی چه؟ قانون است.حق نداری حجاب داشته باشی. پوشش را ما متحد الشکل تعریف کرده ایم. همه ما متحد الشکل باید بیاییم. اگر بخواهد درس بخواند اینطوری است. اگر بخواهد درس بخواند باید در مدرسة مختلط برود. پسر و دختر بی حجاب کنار هم می نشینند و ... اگر بخواهد مدرسه نرود باید چکار کند؟ باید در خانه بماند و بعداً یک کارگر ساده این مملکت بشود.در قوانین حقوقی این مملکت شوهرش که متصدی خرجش نیست. باید خودش خرجش را دربیاورد. چکاره می شود؟ یک کارگر ساده می شود؟ کارگر ساده چه کار است؟ متخصص که نیست. باید سر هتل برود یا ... حالا چکار کنیم؟ این بنده خدا مانده بود چکار کند.
یکی از اعضاء استفتاء می گفتند: ایشان فتوا داد که در حد اضطرار جایز است بی چادر برود. چون دید اگر به او بگوید نرود معنایش این است که برای پول درآوردن و خرجیش یک کارگر ساده یا -العیاذ بالله - یک زن روسپی بشود. این بستر اقامة باطل می شود. کار دولت این است. حکومت یا اقامة باطل می کنه و یا...
دیگر نمی شود بگویی: من به دخترم می گویم که چادر سرت کن. انسان که مالک برادر، همسر، ناموس و دختر خودش که نیست. مگر یک حصار دورشان بکشیم. اگر از خانه بیرون نروند هزار آفت دیگر پیدا می شود. آیا او نمی خواهد ازدواج کند؟ آیا شما می توانید در خانه برایش بستر تقوا را ایجاد کنید؟ زمانی که در دانشگاه و مدرسه و دبیرستان است چطور؟ آنجا که دیگر در اختیار شما نیست. می گوید: بگذار حکومت بسترش باطل باشد ولی ما خودمان را حفظ می کنیم. با این شرایط نمی شود.
انسان در حکومتی که اقامة باطل می کند؛ یعنی، اخلاق دنیا پرستی را به ارواح القاء می کند، ارواح را مادی می کند. ملکات مادی پرورش می دهد. رفتار را مادی می کند. اینجا نمی تواند بگوید: من خودم نماز می خوانم. بنابراین، تأسیس حکومتی که هدفش اقامة حق باشد ازاوجب واجبات است. از نماز خواندن واجب تر است. ما در تکالیف واجب تر از نماز که نداریم. بنابر این، تضعیف چنین حکومتی از شدیدترین فسقها شدیدتر است -العیاذ بالله- اگر کسی به هر فحشی مبتلا شود از این آسان تر است که چنین حکومتی را تضعیف کند؛ چون آن معصیت اقامة این فسق است.
در روایات شیعه آمده است: پیغمبر خاتم(صلی الله و علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: یا علی! اگر کسی همة عمر شب هایش را بیدار و شب زنده دار باشد و روزهایش را روزه دار باشد و این کارها را همه عمرش انجام دهد و در راه خدا به اندازه کوه، طلا بدهد ولی ولایت تو را نداشته باشد در جهنم است.
رفتن به طرف خدا این نیست که فقط من نماز بخوانم بلکه مسألة اقامة حق در عالم مطرح است. اقامة حق، اقامة دین است. اقامة اخلاق و خداپرستی و از اوجب واجبات است. تأسیس حکومت و بدست آوردن قدرت است و اگر بدست آمد حفظش که از اقامه اش واجبتر است.
ممکن است بعضی از فقهاء در اقامة حکومت در عصر غیبت تردید می کردند ولی در حفظ آن بعد از اقامه اش احدی تردید نکرده است. امام (رضوان الله تعالی علیه) مکرر می فرمودند: از نماز واجب تر است. این مبالغه نبود.
نکته دیگر این است که اخلاق را هیچ وقت فقط فردی نبینید. این ها هم جرء دین و اخلاق است. امام (رضوان الله تعالی علیه) با همین انگیزه ها بود که هزاران انسان را تا مرز شهادت و عروج ملکوتی پیش برد و بعد می فرمود: این ها بعضی هایشان یک شبه راهی رفتند که عرفای هفتاد ساله نرفتند. امام کسی نبود که عرفا را نشناسد. ریاضت و سلوکشان را نشناسد؛ یعنی، طریق متخلق شدن فقط این نیست که انسان به ذکر حساس باشد؛ یعنی، اگر آنجایی که دین لطمه می خورد ناراحت شوی و برای اقامة دین سرمایه گذاری کردی تأثیری که در تهذیب نفوس دارد از عمل به دین بیشتراست؛ چون اقامة به دین مهمتر از عمل به دین است. سرمایه گذاری برای اقامة دین تأثیری که در تهذیب نفوس دارد از عمل به دین کمتر نیست. اینکه ما تصور می کنیم فقط تقوا و رشد ملکات به این است که فقط برای خودمان دینمان را حفظ کنیم این تمام مساله نیست. این یک اصل است.
گاهی وسوسه شیطان آن قدر ظریف و لطیف می آید که در اعماق روح مؤمن تردید ایجاد می کند که آیا واقعاً این حکومت چیز خوبی است و سرمایه گذاری بر روی آن خوب است؟ ته دل انسان تردید ایجاد می شود. این تردیدها بدون شک از وسوسه های شیطان است و در این جهت تردید نکنید.
حتی در روایات آمده است: «مستوحشاً من اوسق اخوانه»؛ مؤمن از بهترین دوستانش وحشت دارد. یکی از بزرگان این را خیلی لطیف معنا می کردند. یادم هست که می فرمودند: می دانید معنایش چیست؟ چه بسا شیطان باشد. شیطان برای هر کسی راه نفوذ خودش را می شناسد. برای نفوذ به قلب او از یک دوست نزدیک استفاده می کند. دوست مؤمن ولی شیطان او رو مجبور می کند برای او ایجاد تردید کند. در وجود من حرف خودش را به زبان می آورد.
شما بیست سال به عقب برگردید. اینکه در عالم همه نماز می خواندند و همه روزه دار بودند، همة این اعمال بوده است ولی این مسأله و بحث که بگویند: دین فقط مال مسجد و کلیسا نیست و اینکه دین باید در حیات زندگی بشر و در همة شئونات او بر اساس وحی الهی باشد نمیتوانید بگویید: یک قسمتش مال دین و یک قسمتش مال شهوات باشد. این تقسیم بندی بی معناست. هیچ کجا عمل به شهوت و شهوترانی خوب نیست. در همه شئونات حیات باید بنده و متعبد به وحی باشد. این اندیشه قبلاً نبوده است.
این اندیشه نقطه آغازش در قرن معاصر به این شکل اجتماعی از انقلاب اسلامی شروع شده و تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشته است و به یک تفکر اجتماعی و یک انگیزة بین المللی تبدیل شده است؛ یعنی الان انسان هایی در بسنی و هرزگین هستند که ممکن است حجابشان به خاطر اینکه احکام خدا را نمی دانند خوب نباشد ولی برای اصل اسلام حاضرند خونشان را بدهند. شما تو چچن یک چنین و در اقصی نقاط عالم یک چنین انسان هایی دارید.اگر یک تحرک روحی به نفع اسلام در عالم واقع شده است موازنه قدرت به نفع اسلام به هم خورده است. این را کم نگیرید.
اگر شما در عالم قدرت نداشته باشید موازنه قدرت به نفع شما حل نمی شود و اقامة دین نمی توانید کنید. افراد نمی توانند به طور خصوصی نماز بخوانند، روزه دار باشند و دینشان را حفظ کنند. اقامة دین ممکن نیست مگر اینکه موازنه قدرت بهم بخورد. باید شما قدرت داشته باشید. اصل در قدرت تکنولوژی نیست بلکه انگیزه ها و اراده های انسانی است.
انسانها هستند که تکنولوژی در اختیار دارند. امام از همین مطلب استفاده کردند. تکنولوژی مقابل شاه نیاوردند بلکه اراده هایی که پشت سر او بود را آوردند. این طرف انسان ها انگیزه هایشان را آوردند. این طرف کسی نبود دستش برای ما رو شود و به نفع او اقدام کند. سقوط کرد و تمام شد. تکنولوژی و اقتدارش هم این طرف آمد.
مقصدتان چیست؟ با خداپرستی تمایلات بشر را عوض کردید؛ یعنی، میل به خداپرستی در ارواح رشد کرد. این قدرتِ اسلام بالا رفته است. این قدرت می تواند مبنای اقامة دین قرار بگیرد. آن وقت زیر چتر اقامه نماز خون پیدا می شود. روزه گیر و متخلق به اخلاق الهی پیدا می شود ولی اگر میل به خداپرستی در عالم سقوط کند و در موازنه پایین بیاد میل به دنیا پرستی و عشق به دنیا در موازنه بالا می رود.
شما ارواح را به عنوان مجموعة ارواح انسانی در نظر بگیرید. یک پتانسیل و اراده هایی دارند. اگر این اراده ها به طرف دنیا خواهی برود نه خداخواهی موازنة قدرت به نفع دنیا پرستی عوض می شود. اگر به طرف خداخواهی برود و خداوند و اسلام را بخواهد با وجود اینکه هنوز احکام اسلام را جاری نکردند و هنوز به مرز حجاب هم نرسیدند موازنة قدرت بهم خورده است و کفة قدرت به نفع اسلام جابه جا شده است. این مطلب را سران کفر در دنیا می فهمند که انقلاب اسلامی نسبت موازنه قدرت را در عالم تغییر داده است؛ یعنی، قبل از این بیست سال مذهب این قدرت را در عالم نداشته است و قدرتش به این شکل ظهور نکرده بود. الان قدرتش ظهور کرده است.
این از برکات چیست؟ این از برکات انقلاب اسلامی است. این مهمترین برکت نماز خوان شدن است. تغییر موازنه قدرت به نفع خداوند، دین و مذهب این اصل است و این کار نیز صورت گرفت. حال هم دنیا، هم دوست و هم دشمن این را می فهمد. محور خداخواهی و محور این کفة قدرت فعلاً جمهوری اسلامی ایران است کما اینکه محور عشق به دنیا، دنیا پرستی و محور قدرت نظام امریکا است و محور قدرت در این طرف هم ایران شده است. یک قدرت اراده هایی در اطراف دنیا می گویند: ما خداوند رامی خواهیم. تمدن مادی به این شکل را ما قبول نداریم. ولایت و سلطه امریکا را قبول نداریم. محور این خواستها، اراده ها و قدرت ها در چیست؟ جمهوری اسلامی است.
حال سؤال من از شما این است: به چه قیمتی می شود این را مبادله کرد؟ این را می شود با گرانی مبادله کرد؟ فرض کنیم همه چیز قطع شد و اصلاً هیچ چیز پیدا نشد. الان که الحمدلله هیچ کس گرسنه نیست. نمی خواهم بگویم که نقص و ضعف نیست. بحث این که اشکال هست یا نیست مطرح نیست. اشکال هست و اشکال ها هم خیلی از آن چیزی که ما می دانیم بیشتر است.
در اعماق ارواح این اشکالها هست. در باطن روح ها یک نوع شرک و آلودگی به دنیا نیز هست که اینگونه ظهور می کند. بحث این نیست که اشکال هست یا نیست. اشکال ها خیلی عمیق تر از این حرفاست. ما در باطن دلمان دوپینگ شدیم. هم تمدن غرب و هم نماز را می خواهیم . این ها زمانی که کنار همدیگر قرار می گیرند مشکل پیدا می شود.
با همه این اوصاف سؤالم را دوباره مطرح می کنم: الان به چه قیمتی ما می توانیم از این دست برداریم؟ مگر ما بخاطر افراد داخل میدان آمده ایم که حالا بخاطر افراد فرار کنیم؟ اگر فلان فرد خطا کرده است، خودش مسوول است. مگر ما عاشق فرد بودیم و برای فرد داخل میدان آمده ایم؟ آیا باید پشت به خدا و پیغمبر کنیم و نسبت به آنان تردید کنیم؟ چون فلان شخص، فلان آقا یا فلان معاون اشتباه کرده است. اگر بر فرض همه پشت به پیغمبر اسلام(صلی الله و علیه و آله و سلم) کردند، آیا این مجوز می شود که ما پشت به اسلام کنیم و بگوییم پس ما هم به پیغمبر اسلام پشت کنیم؟ بگوییم: چون مالک اشتر پشت به حضرت امیر کرده است من هم پشت می کنم؟ العیاذ بالله! مالک که جزء خواص حضرت است. مثال، مثال غلطی است.
الان پرچم اسلام یک طرف در مقابل پرچم کفر بالا رفته است و امریکا هم با تمام ابرقدرت ها و تمام قدرت های مادی با این مسأله موافقند که باید جلوی اسلام خواهی در عالم را گرفت. این مانع توسعة مادی، یکپارچه شدن جهان و بهینه شدن حیات اقتصادی بشر است و به اصطلاح خودشان تمام هم و غمشان را هم خرج می کنند.
یک طرف هم یک پرچم است و محور این پرچم هم جمهوری اسلامی است. به چه قیمتی می شود آن را کنار زد؟ اگر سیب زمینی کیلویی ده هزار تومان بشود، آیا می شود؟ دیگر چون سیب زمینی شده است کیلویی ده هزار تومن می خواهم پرچم را پایین بکشم. من نمی گویم که انتقاد و اعتراض نباشد. این بحث نیست. باید مجرایش را پیدا کرد. اگر انسان به باطل بگونه ای انتقاد کند که حق تضعیف شود این غلط است حتی اگر در درون دلمان خوشحال باشیم. الحمدلله خوب شد که یک قدرتی به آنان نشان دادیم. یک عده ای هم مثل لاشخور شدند؛ البته همه جا بوده و همیشه هم خواهد بود. می خواهند سوء استفاده کنند. در این بحثی نیست. نه سختی کشیده اند و نه مرارت دیده اند. حالا هم می خواهند لذتش را ببرند مگر تاریخ به یک جایی برسد که حکومت حضرت بیایند.
به چه قیمت می شود ما تردید کنیم؟ حرف من شاید درست باشد و یا اینکه غلط باشد. انسان به این قیمت ها نمی شود زیر پرچم باطل شانه اش را خالی کند. قرآن راجع به بنی اسرائیل می فرماید: از چنگ فرعون نجاتشان دادیم. به آنان گفتیم: از دریا بگذرید و به داخل بیابان بروید.آنان هم با ترس و لرز رفتند. ما دریا را شکافتیم و آنان آن طرف به داخل بیابان رفتند. ما از آسمان برایتان مائده نازل کردیم.
آنان چهار روز صبر کردند. دیدند اینگونه نمی شود. می گویند: ما از خداوند پیاز می خواهیم و به تعبیر دیگر قرآن سیر، خیار، سبزی و عدس می خواهیم. عین تعبیر قرآن است. خداوند هم فرمود: به مصر بروید عدس هم بدست می اورید ولی ذلت هم دوباره به شما باز می گردد.
آقایی و سروری با این کلمات جمع نمی شود. شما می خواهید پرچمی بر علیه امریکا و غرب بلند کنید و محور این پرچم باشید و در عین حال با تکنولوژی آمریکا هم موز کیلویی ده تومن بخورید. اینکه نمی شود.
آقاجان! باید از این طرف بیایید کنار و بگویید: ما نمی خواهیم بر علیه امریکا حرف بزنیم، نمی خواهیم از اسلام دفاع کنیم، نمی خواهیم اسلام را در عالم تبلیغ کنیم و به همان اسلام امریکایی راضی هستیم. همانند اسلام ناب عربستان مسجد می سازیم، نماز می خونیم و آمریکا هم قیّوم عالم باشد. چه اشکالی دارد؟ اگر اقامه باطل هم می کند، انجام دهد. اگر ماهواره بفرستد و هشتاد کانال که صبح تا شب رذایل را تبلیغ می کند، انجام دهد. هر کس دلش می خواهد نبیند. کسی را که مجبور نکرده اند ببیند.
این همان اسلام امریکایی است، یعنی، قدرت دست کفار باشد و اقامه باطل کند و تو هم بگویی: ما نمازمان را می خونیم.اگر معاویه با حضرت علی(علیه السلام) می جنگد به من چه ارتباطی دارد؟ مسجدها را که تعطیل نکردند. نماز هم که اجازه می دهد بخوانیم.اگر یزید با امام حسین(علیه السلام) جنگ می کند به من چه ارتباطی دارد؟ مسجدها را که نبسته است. این اسلام امریکایی است. آیا انسان می شود این را بگوید؟ بگوید: من اسلام امریکایی را دارم. انسانی که اینگونه دنبال اقامة اسلام نیست از لطمه خوردن به اسلام هم نمی ترسد. اگر فقط نماز بخواند و روزه بگیرد آیا بهشت می رود؟ آیا به درجات عالی می رسد؟ آیا تهذیبش ارزش دارد؟
مولوی یک داستانی دارد می گوید: یک بنده خدایی عاشق بود و شیدا و نجوایی داشت. شعر می گفت. برای خودش ورد و ذکر و حالی داشت. گذشت و وصالی به او دست داد. کنار محبوب نشسته بود. دوباره سرش را به زیر انداخته بود. نجوا می کرد و می خون.د گفت: چرا اینگونه شدی؟ چرا گریه می کنی؟ چرا نجوا می کنی؟ گفت: آن موقعی که از تو جدا بودم در فراغ تو حال خیلی خوشی داشتم. گفت: پیداست تو به دنبال حال خوش هستی نه به دنبال من. اگر دنبال من بودی که من را پیدا کردی.
اگر دنبال خدا و پیغمبر هستی و اینکه اقامة اسلام، قدرت اسلام و نام پیامبر خاتم(صلی الله و علیه و آله و سلم) در عالم بالا برود باید تمام حساسیت این باشد که پرچم اسلام بالا یا پایین می رود انسان همة حساسیتهایش باشد که الان پرچم اسلام کجاست؟ در بسنی سر مسلمان ها چه آمده است؟ در چچن چند نفر را کشتند؟ باید نسبت به قدرت اسلام حساسیت داشته باشد. شهادت و مجاهده فی سبیل الله از این در می آید.
آن انسانی که نسبت به قدرت اسلام و اعتلای آن در عالم حساس است می رود و خونش را می دهد؛ چون می داند راهش هم این است. کسی که دنبال حال خودش است می گوید: ما ذکرمان را بگوییم. حال امریکا بگیرد یا ایران چه فرقی می کند. با درویشی خیلی می سازد و آخرش هم همان درویشی و درجات درویشی است در حالی که دیگری شهادت و درجات شهادت است. گامش هم خیلی نزدیکتر است؛ البته صعب العبورتر هم ممکن است باشد.
بنابر این، ما یک عمل به دین داریم و یک اقامه دین. یک عمل به فسق داریم و یک اقامة فسق. کار خوب رسالت حکومت ها است و رسالت افراد نیست. رسالت حکومت ها اقامه است که یا اقامه فسق و بی دینی است و یا اقامه دین و خداپرستی. این مقدمه دومم بود. مقدمه سوم هم این بود که ما به میزانی که برای عمل خودمان سرمایه گذاری می کنیم بیشتر باید برای اقامه، سرمایه گذاری کنیم و آن رشدش در تهذیب انسان خیلی بیشتر از رشدش در عبادت های فردی است.
نکته دیگر راجع به انقلاب اسلامی بود که انقلاب اسلامی واقعاً در اقامه اسلام در عالم عمل کرد و الان هم اگر این پرچم پایین بیاید اقامه اسلام در عالم لطمه می خورد و نمی شود نسبت به آن بی تفاوت بود و آن را با قیمت موز و سیب زمینی مقایسه کرد. و یا با اینکه فلان کس رشوه گرفته است مقایسه کرد. اگر همه از زیر این پرچم خالی کنند و همه رشوه خوار یا فاسد شوند و نان هم پیدا نشود نمی توانی بگویی: من شانه ام را از زیر این پرچم خالی می کنم و در نتیجه قدرت اسلام پایین بیاد و لطمه بخورد؛ چون این ها واقع شده است این جا همان عقبه ای است که پیامبر در احد آن 50 نفر را گذاشتند و فرمودند: به هیچ قیمتی حق ندارید این جا را ترک کنید و حتی اگر ما تا مکه دشمن را تعقیب کردیم و به مکه رسیدیم شما نباید از این جا پایین نیاید.
اگر دشمن تا مدینه آمد و آن جا را هم گرفت شما از اینجا پایین نیایید. این عقبه را نگه دارید. این چیزی نیست که ما به این چیزا در آن تردید کنیم در نتیجه رسالت ما سنگین می شود. شما باید دیگران را بیدار کنید که به چه قیمتی دارند مقابله می کنند؟
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری