در دنیا در معرض یک جنگ همه جانبه هستیم که از آن به برخورد تمدنی تعبیر می کنند. یک دوره ای باید به زور اثبات می کردیم که اسلام ظرفیت تبدیل شدن به یک فرهنگ اثرگذار و به یک جامعة جهانی را دارد و این در حالی بود که در مقابل ما فرقه های مختلفی اعم از چپی ها و راستي ها قرار داشتند.
در دوره قبل از انقلاب، چه آن هایی که تفکرات مارکسیستی داشتند و چه آن هایی که تفکرات لیبرالیستی داشتند هر کدام به نحوی دورة مذهب را سرآمده می دانستند و با تحلیل های متفاوتی که داشتند معتقد بودند: عقلانیت بشری می تواند جای وحی را پر کند و دورة آن حرف ها به سر آمده است.
الان این بار ما نیستیم که مسألة برخورد تمدن ها را مطرح می کنیم. این نظریه از طرف کیست؟ این نظریه از طرف فیلسوفان اجتماعی غرب مطرح شده و بعد از فروپاشی شوروی نیز این نظریه مطرح شد. برخلاف تبلیغات فراوانی که در ظاهر اردوگاه سرمایه داری و لیبرال دمکراسی به راه انداختند - آن نیز لیبرال دمکراسی بوده و بر سوسیالیسم و کمونیزم که رقیب خودش بوده است پیروز شده و دورة جنگ چهل سالة این دو اردوگاه به نفع اردوگاه لیبرال دمکراسی به پایان رسیده است- خودشان هم می دانستند که عامل اصلی فروپاشی شوروی و شکست تفکر سوسیالیستی و کمونیستی، تفکرات سرمایه داری غرب نبوده است بلکه آن تفکر اسلامی بوده و خودشان نیز آن را به خوبی می فهمیدند؛ چون این دو ایدئولوژی هر دو برآمده از رنسانس هستند.
ایدئولوژی مبتنی بر یک فرهنگ هستند و یک زادگاه دارند. این دو ایدئولوژی در اردوگاه تمدن مادی رقیب بودند منتها عامل اصلی فروپاشی سوسیالیزم و کمونیزم، فرهنگ اسلام و تمدن اسلام و به تعبیر دیگر انقلاب اسلامی بود.
در سال 57 در دهها کشور دنیا مبارزات کمونیستی وجود داشته است. کوبا در 17 کشور آفریقایی لشکر داشته و در سال 57 و مبارزات کمونیستی به عنوان تنها مبارزات عدالت خواهانة جهان شناخته می شود. این مبارزات به کانون قدرت برای اردوگاه سوسیالیزم و کمونیزم در جهان تبدیل شده است.
بعد از انقلاب اسلامی پرچم عدالت خواهی و مبارزات عدالت خواهانه در جهان بدست اسلام افتاد؛ مخصوصاً بعد از علنی شدن درگیری انقلاب بعد از اشغال لانة جاسوسی با اردوگاه غرب و همچنین با توجه به غفلت و اشتباهی که خود غرب کرد این موضوع را بیش از اندازه بزرگ کرد.
آن هم از کارهای خداوند بود. این موجب شد نقطة امید ملت ها تغییر پیدا کند.
ملت هایی که دنبال عدالت بودند و پناهی پیدا نمی کردند و از بی پناهی به لامذهبی پناه می بردند، احساس کردند یک پناهگاه دیگری پیدا شده است. یک راه جدیدی باز شده است که می توان در این راه بین معنویت و عدالت جمع کرد. به شدت اردوگاه کمونیزم تضعیف شد. همة مبارزات عدالت خواهانه آهنگ اسلامی به خودشان گرفتند؛ به طوری که در سال 58 هیچ مبارزة بنامی در جهان زیر پرچم مارکسیست ها نداریم. ساندینیست ها در نیکاراگوئه شکست خوردند. الان کاملاً پرچم عدالتخواهی به دست اسلام افتاده است. اردوگاه شرق پایگاه سیاسی اش در جهان تضعیف شد و ضعف اقتصادی هم که از قبل بود، آشکار شده و این اردوگاه نیز ضایع گردید.
یکی از مأموریت های بزرگ حضرت امام (ره) درگیری با این اردوگاه تا حذف کامل آن بود. حتی بسیاری مثل نهضت آزادی و امثال اینها فریب می خوردند؛ همان فریبی که غرب می داد. غرب روی دلارهای خودش هم نوشته است: ما به خدا توکل می کنیم.این فریب در دورة جنگ سرد است؛ برای اینکه مذهبی های جهان را طرفدار خودش کند. ادعا می کرد ما مذهبی هستیم.آن ها هم می گفتند: اینها طرفدار خدا هستند. مسیحی اند. چرا شما با آمریکا می جنگید؟ دشمن اصلی ما کمونیست ها هستند. غافل بودند از اینکه راه مبارزه با کمونیست ها مبارزه با امریکاست و امام دقیقاً همین راه را دنبال کردند. با بی عدالتی نظام سرمایه داری مبارزه کردند. پرچم عدالتخواهی به دست اسلام افتاد و اردوگاه شرق به خودی خود متلاشی شد. آن را غربی ها خوب می فهمیدند.
ممکن است بعضی ها اشتباه کردند؛ مثل یاماها که کتابی به نام پایان تاریخ نوشته است. خودش هم بعد متوجه اشتباهش شد. همزمان با نظریة برخورد تمدن ها این کتاب را نوشته و در آنجا ادعا مي کند: ما به مرحلة پایانی تاریخ رسیده ایم. مقصودش از مرحلة پایانی تاریخ این است: یعنی، به آن تمدن ایده آل بشری رسیدیم؛ یعنی، بین لیبرال دمکراسی و سوسیالیسم جنگ بود. قبلاً لیبرال دمکراسی رقبای خودش را از میدان بیرون کرده بود. ناسیونالیزم و امثال این ها را نیز بیرون کرده بود. ایدئولوژی رقیبش مارکسیسم بود. آن را هم شکست داد. ایدئولوژی پایانی تاریخ که همان لیبرال دمکراسی است غالب شده و به مرحلة پایانی تاریخ رسیده ایم؛ یعنی، جامعة موعودی که در آن دمکراسی جهانی خواهد شد.
جامعة جهانی مبتنی بر لیبرال دمکراسی همزمان با فوکویاماها نظریة دیگری داد که این نظریه را غرب مبنای عملیات خودش قرار داد و آن را به سرعت منتشرش کرد. از همان دوره ای که در بسط این نظریه شروع به فعالیت کردند- سال 1992 میلادی- معلوم بود مبنای عملیات غرب است. او اعلام کرده بود در سال 2000 جنگ جدیدی بین تمدن ها شروع خواهد شد بر خلاف یاماها که می گفت: جنگ تمام شده و پایان تاریخ رسیدیم.
او ادعا کرد که جنگ جدیدی داریم. این جنگ بین تمدن هاست. دسته بندی تمدن ها و مرز بندی آن ها برای فریب دادن است والا تمدنی که تمدن رقیب خودشان می دانند و قصد داشتند جنگ را با آن شروع کنند، تمدن اسلامی بود. دلیلش روشن بود؛ چون غربی ها زود متوجه شدند موج معنویت گرایی که در جهان پیدا شده است سنگر اولش سوسیالیست ها بودند.
سنگر دومش سرمایه داری است. خودشان را در معرض خطر دیدند. احساس کردند جنگ جدید پیش رویشان است. این هایی که خیال می کردند قائلة مذهب حل شده است دیدند موج جدید معنویت خواهی توأم با عدالتخواهی در جهان بر محور انقلاب اسلامی به راه افتاده است که غرب را به شدت تهدید می کند. الان همة کانون های عدالتخواهانه در جهان مبتنی بر همین فرهنگ جهان می چرخد.
ما در حیات خلوت آمریکای لاتین نفوذ کردیم؛ حتی افرادی مثل فدیل از ایشان نقل شده است که ادعا کردند: ما مسلمان شدیم. شیعه شدیم. آقای احمدی نژاد وقتی کشور نیکاراگوئه رفته بودند، سؤال کرده بودند: وضع مارکسیست ها اینجا چگونه است؟ چون آنجا پاتوق کمونیست ها بود.
گفتند:هیچ چیزی از این ها باقی نمانده است. همه فهمیدند که راه مبارزه با بی عدالتی غرب پناه بردن به اسلام است. بعد دعوت کرده بود شما اگر اسلام شناس دارید، بفرستید. ما اینجا دهها کرسی در اختیارشان قرار بدهیم که اسلام را تدریس کنند. فرهنگ اسلام اینگونه منتشر شده و در حال جهانی شدن است به طوری که غرب خودش متوجه شده است که رقیبش اسلام است و باید با آن درگیر شود. خودشان برای آغاز درگیری برنامه ریزی کردند و نظریه آن را که در سال 2000 از قبل تعیین کرده بودند به فعلیت رساندند و درست در همان سال مسأله 11 سپتامبر را پیش آوردند و با یک آدرس غلط دادن خودشان جنگ را بر علیه دنیای اسلام شروع کردند. به دنیای اسلام لشکرکشی کردند. این لشکرکشی ها دقیقاً در مقابل امواج و معنویت اسلام بخصوص مکتب اهل بیت و تشیع زمین گیر شدند.
طرحی که آن ها داشتند طرحی بود که بر اساس درگیری با محور شرارت که ایران بود شروع شد. افغانستان و بعد عراق و قدم سوم هم ایران بود. زمانی که برای اجرای این طرح معین کرده بودند-حدود 2-3 سال گذشته- حمله به ایران و یک کمربند دور ایران کشیده بودند.
طرح خاورمیانه بزرگ هم دادند. بعد هم طرح خاورمیانه جدید را دادند. از همه آن ها هم دست برداشتند؛ یعنی، امواج انقلاب اسلامی طوری آن ها را زمین گیر کرد که سنگر به سنگر عقب نشستند و دوباره به جای قبلی شان برگشتند. 200 سال است که از دورة اینگونه لشکر کشی هایشان که با اصول دمکراسی سازگار نیست گذشته است. این نوع ورود به میدان به معنی انتحار برای غرب است. دست به این انتحار زدند چون احساس کردند خطر اسلام بسیار جدی است.
بنابراین یک طرف ما هستیم و یک طرف اردوگاه غرب است. اردوگاه لیبرال که آن ها می خواهند فرهنگ خودشان را جهانی کنند و فرهنگ اسلام و مذهب را به خرده فرهنگ تبدیل کنند.
در اوایلی که بوش شروع به اعلام جنگ صلیبی کرد، عده زیادی از متفکرین غرب که یکی از این افراد کلیمتون بود، نامه ای نوشتند و از این اقدام بوش دفاع کردند. از جمله سخن هایی که در آن نامه آمده این است: فرهنگ امریکایی است که ظرفیت جهانی شدن را دارد.
فرهنگ اسلام باید جایگاه خودش را درون این فرهنگ تعریف کند و اگر مسلمان ها بخواهند اصول مسلم دمکراسی امریکایی را نپذیرند با او مقابله کنند. درگیری و جنگ با آن ها ولو با تکیه بر سلاحهای غیرمتعارف و کشتار جمعی یک جنگ کاملاً اخلاقی است. در آن نامه ای که نوشتند روشن کردند که اسلام باید به یک خرده فرهنگ تبدیل شود. جنگ ما جنگ فرهنگی است. در مقیاس جهانی است. قدرت تأثیر اسلام در مقیاس جهانی است.
ما وقتی برنامه ریزی و اثرگذاری می کنیم تدبیرها و برنامه ریزی هایمان گاهی در مقیاس ملی، گاهی در مقیاس بین المللی و گاهی در مقیاس جهانی است. معنای مقیاس ملی این است که نمی خواهیم چه در جنگ سیاسی و چه در برخورد فرهنگی یا اقتصادی سهم تأثیرمان را در روابط بین دولت و ملت ها بالا ببریم. می خواهیم درون خودمان را متحول کنیم.
یک کشور می خواهد درونش را بازسازی و نوسازی کند بدون اینکه بخواهد تعاریف حاکم بر جهان را عوض کند. بدون اینکه بخواهد جایگاه خودش را در قدرت بین ملت ها تغییر بدهد. این به معنای فعالیت در مقیاس ملی است. اول انقلاب به امام می گفتند: شما انقلاب کردید، بیاید درون کشورتان را بسازید؛ یعنی، مقیاس تأثیرتان مقیاس ملی باشد. کاری با مرزها نداشته باشید.
یک کشور می خواهد سهم تأثیر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خودش را در مقیاس بین المللی تغییر دهد؛ یعنی، نمی خواهد معادلات حاکم بر جهان را عوض کند. می خواهد درون این معادلات قدرتش افزایش پیدا کند؛ مثل شوروی. روسیه کاری که می کند همین است. دست و پا می زند که قدرتش را درمقیاس جهانی حفظ کند. ضریب قدرتش پایین نیاید یا تلاش می کند که جایگاه خودش را بالا ببرد. چین هیچ تعریف جدیدی برای جهان نیاورده است. مالزی هم همینطور. می خواهد سهم تأثیر خودش را بالا ببرد. اگر سهمش در اقتصاد جهانی یک دهم درصد است می خواهد دو دهم درصد بکند. نمی خواهد معادلات جهانی را بهم بزند.
یک بار سهم تأثیر شما در مقیاس جهانی است. می خواهید وحدت جهانی را تغییر بدهید. در مقیاس توسعه جهانی در حال کار کردن هستید. می خواهید مسیر توسعة جهانی را عوض کنید. همة ملت ها را تحت تأثیر خودتان قرار بدهید. نقش اسلام الان این است.
حوزه فعالیت انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی این است که می خواهد تعاریف جدیدی را وارد کند. می خواهد تعریف عدالت را در جهان تغییر بدهد. عدالت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب تعاریفی را بر جهان حاکم کرده است و متناسب با این تعاریف تکالیفی را معین می کند. می گوید: عدالت؛ یعنی، عدالت سرمایه داری. حقوق کشورها را معین می کند. قانون گذاری می کند. نهادهای بین المللی درست می کند. برای نظارت بر تحقق این قوانین مثل سازمان ملل، یونسکو و ...
هدفشان این است که بر تعاریف حاکم بر جهان نظارت کنند که اجرا شود. لاحه کارش همین است. بر اساس تعاریفی که درست کرده بودند حقوق درست کردند. تکلیف درست کردند. می گویند: نهادهای جهانی باید درست کنیم که ضامن اجرای این حقوق باشد.
گاهی مي خواهید در مقیاس جهانی این تعاریف را عوض کنید، مي گویید: می خواهم نظام جهان حاکم بر جهان را تغییر بدهم. انقلاب اسلامی داعیه اش این بوده است. امام (ره) می فرمودند: دلیلی ندارد که مسلمان ها را به اصول تصاحب قدرت در جهان تعریف و یا تشویق نکنید. می فرمودند: هر کجا که مبارزه هست ما هم هستیم. ما دنبال فتح قلل کلیدی جهان هستیم.
در بیانیه های امام هست که می فرمودند: ما با مثلث شوم صهیونیزمِ سرمایه داری و کمونیزم می جنگیم. این قبل از فروپاشی کمونیزم بود. این مثلث موضوع درگیری اسلام است. یک بار یک شخص ادعا مي کند و یک بار نه یک شخص بلکه یک مکتب وارد میدان می شود و شروع به اثرگذاری بر فرآیندهای جهانی مي کند به طوری که جبهة مقابلش وارد میدان می شود و می گوید: جنگ جهانی شده است. جنگ جهانی سوم، جنگ اسلام است. لیبرال دمکراسی شروع به یارکشی کردن می کند. جنگ را شروع می کند. می گوید: هر کسی یا با همرا ما است یا بر علیه ما است. معنیش یارکشی است. در این جنگ طرف سومی نیست. همة جهان باید درگیر شوند. یا طرف اسلامید یا طرف دینید. ما جایگاهمان اینجاست. اول بفهمیم در چه مقیاسی حرف می زنیم. ما دنبال این نیستیم که فرهنگ اسلام را در کشور خودمان حفظ بکنیم؛ البته در جنگ زدی ضربتی ضربتی نوش کن
«إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ»
[1]
شما با آن ها می جنگید آن ها با شما می جنگند. شما معنویت را در درون اردوگاه غرب بردید و از درون آن ها را تهدید می کنید آن ها هم برای درون کشور شما برنامه ریزی فرهنگی می کنند. این همان تهاجم فرهنگی است؛ البته این تهاجم را اول شما بردید؛ یعنی، شما درون سنگرهای آن ها رفتید و فرهنگ معنویتشان را بردید و آن ها را مجبور کردید تا کسانی که برای مفاهیم معنوی ارزشی قائل نبودند کم کم شروع کنند و برای معنویت اسلام بدل سازی کنند.
سینما ماوراء آن ها چه مي کند؟ این مفاهیمی که در سینما ماوراء هست، چیزی نیست که آن ها قبول داشتند. 30 سال قبل به این مفاهیم می خندیدند. خودشان برای اینکه بدل سازی همین مفاهیم را در قالب هنر مدرن درآوردند. برای معنویت حقیقی اسلام. حتی از قرائت اسلام که قرائت انقلابی و شیعی و به قول امام(ره) قرائت اسلام ناب نیست. برای اینکه این قرائت را منزوی کنند از قرائت های دیگر اسلام تبلیغ می کنند.
غرب بر روی دو قرائت اسلام سرمایه گذاری کرده است. یکی قرائت سلفی گری است. قرائت باصطلاح وهابی ها است که ریگان نامه مفصلی در کیهان منتشر کرد. مخالف برخورد بوش و جنگش با ایران بود. می گفت: ما در دورة ریگان این اشتباه را کردیم. ریگان با عربستان با هم دیگر قرارداد امضاء کردند که در گسترش اسلام وهابی و فرهنگ وهابیت در بیرون مرزهای عربستان همکاری کنند. این همکاری هم تا قبل از 11 سپتامبر نیز ادامه داشت.
هر یک از کشورهای اروپایی که امکاناتی به مذهب اسلام می دادند عمدتاً برای وهابی ها بود. مساجد و مؤسسات فرهنگی همه زیر نظر آن ها بود. بعد از همکاری عربستان، پاکستان، امریکا و انگلستان، طالبان را بوجود آوردند و افغانستان را دست آن ها دادند. حکومت به آن ها دادند. این قرائت از اسلام را ترویج کردند که در آن نوشته می گوید: تا هم اکنون 20 سال از آن قرارداد می گذرد. عربستان 87 میلیارد دلار برای گسترش وهابیت در درون مرزهای عربستان کار کرده است که یکی از محصولاتش طالبان و طلبه هایی است که در پاکستان تربیت کردند که سالانه نشست های دو- سه روزه دارند. می گویند: 2-3 میلیون طلبه آنجا با حقوق های یک میلیونی جمع می شوند. همان طلبه ها در مناطق سیستان و بلوچستان و روستاهای فقیرنشین می روند و برایشان نان و کشک می برند.
در همان نوشته مي گوید: کل هزینه ای که شوروی از سال 1921 تا سال 1992 - دوران فروپاشی شوروی است- در طول مدت 71 سال که برای گسترش فرهنگ مارکسیسم در بیرون مرزهایش خرج کرده است 7 میلیارد دلار است و آنچه عربستان در طول بیست سال خرج کرده است 87 میلیارد دلار است. پول های ساخت مساجد منطقة سیستان و بلوچستان و بندرعباس از آنجا مي آید. این یک قرائت است.
قرائت دومی که امریکا از آن ترویج می کند چیست؟ قرائت صوفیانه است. مثنوی حق یا باطل. ما که نخواندیم و نمی خوانیم و نخواهیم خواند ولی چطور می شود که فروش کتاب مثنوی اول می شود؟ مثنوی کتاب اول می شود به این دلیل است که جلوی گسترش و نشر قرآن را می گیرند. برای مولوی سالگرد می گیرند. آن ها چرا این کار را می کنند؟ چون این قرائت از اسلام انتهایش آن تفکر است. اسلام ناب بوجود نمی آید.
کسانی که می گفتند: دین افیون ملتهاست، کسانی که می گفتند: دین برای دورة جهالت بشر است، کسانی که می گفتند: دین ناشی از عقده ها و ترسها است، در روانشناسی و در جامعه شناسی شان دین را مادی تحلیل می کردند. آن ها چرا آمدند و از اسلام دفاع می کنند و ترویج می کنند؟ چرا سینمای ماوراء می سازند و معنویت را با قرائت خودشان بسط و گسترش می دهند؟ به خاطر اینکه ما هجوم بردیم. اسلام از مرزهای خودش عبور کرده است. دعوای امام هم همین بود. می گفتند: دنبال صدور انقلاب نباشید. امام می گفت: دلیلی ندارد ما دنبال صدور انقلاب نباشیم. ما کاری به جنگ نظامی نداریم ولی فرهنگ انقلاب را منتشر می کنیم. انقلاب از مرزهای خودش عبور کرده است و وقتی عبور کرده آن ها در تحدید فرهنگ اسلام قرار گرفتند. یک جنگ همه جانبه را شروع کردند. در این جنگ ما ضربه می زنیم آن ها هم ضربه می زنند.
دعوا برای چیست؟ برای جامعة جهانی است. برای دست یابی به کل جامعة جهانی است. نه اینکه می گوییم مثل شوروی نظام سرمایه داری را قبول داریم. بگذارید ما سهم تأثیر خودمان را افزایش بدهیم. مي گوییم: ما کل نظام استکباری جهان را قبول نداریم. ما می گوییم: تعاریف حاکم بر جهان را قبول نداریم. شما تعریف هایی درست کردید. متناسب با این تعاریف، تعاریف جهانی برای ملت ها درست کردید. حقوق و حدود درست کردید. قانون گذاشتید. خودتان هم مقنن هستید. هم تعریف گذاشتید و هم ناظم هستید. بعد هم دادگاه لاحه تشکیل دادید تا طبق قانون خودتان محاکمه کنید و مثل سودان حکم صادر کنید. ما با این مخالفیم. حاکمیت فرهنگ لیبرال دمکراسی بر جهان. جنگ دو تمدن فرهنگی است. یکی می خواهد فرهنگ لیبرال دمکراسی را حاکم کند و دیگری خواهان حاکمیت فرهنگ اسلام و عبودیت است. این مقیاس جنگ فرهنگی می شود. ما نباید مبارزات فرهنگی خودمان را در مقیاس ملی طراحی کنیم.
«مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا»
[2]
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: هرگاه جمعیتی بایستد تا دشمن وارد خاکشان شود و بعد با آن ها بجنگد ذلیل می شود.
باید بیرون خاکتان بجنگید. ما باید جنگ فرهنگی مان را در مقیاس جنگ جهانی طراحی کنیم؛ یعنی، دنبال تولید تعاریفی باشیم که در حوزة سیاست، فرهنگ و اقتصاد جایگزین تعارف حاکم بر جهان بشود. جنگ فرهنگی ما مقیاسش این است. می خواهیم داخل خودمان را بازسازی کنیم. فرهنگ و تکنولوژی غرب را قبول داریم. تفکر غرب را قبول داریم، منتها می خواهیم قدرت خودمان را در رقابت با کشورها افزایش دهیم. کاری که آلمان و ژاپن می کند این طور نیست.
می گوییم: کل تعاریف حاکم بر جهان باید تغییر کند. باید تمدن الهی و اسلامی در جهان ایجاد شود. این درگیری با کیست؟ با کل فرهنگ مادی حاکم بر جهان است. با کل فرهنگ بعد از رنسانس است. این مقیاس جنگ ماست. پیداست که آن ها هم می جنگند. در این جنگ آن ها چه می کنند؟ گاهی اوقات جریانات فرهنگی خودشان را افشا کردند.
آن هایی که با این تفکر مخالف بودند ابزارهای جدیدی همانند سخت افزارهایشان، ماهواره، اینترنت و ابزارهای جدید ارتباطی ساختند. نرم افزارهای جدیدی که نیروی انسانی درست کردند یک گوشه هالیوود است که برای شما آثار زیادی تولید می کند. یکی سینمای ماوراء است که جریان جنگ چهارم را تحلیل می کند و انگیزه های ملل را بر علیه اسلام و مسلمانان تحریک می کند و ناجی بشر را در این جنگ تمدنی غرب، امریکا و پنتاگون معرفی می کند. آن ها در این مقیاس با ما مي جنگند. با آن مقدورات مفصلی که در جهان دارند ما با مقدورات محدود می جنگیم.
یکی از کانون های مهم فرهنگی ما اینجاست. کانونی است که «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُه»[3] جایی است که مشکاه انوار الهی است. انوار هدایت از اینجا باید به عالم صادر شود و خواهد شد. روزی که امام رضا(علیه السلام) غریبانه و تنها آمدند، اینجا کسی باورش نمی شد که امام چه می کند. ولی امام می دانست که چه می کند. امام رضا(علیه السلام) می دانست نقشة جغرافیایی دنیا را عوض می کند. تاریخ بشریت را معماری می کند و کرده است. دعوای امام رضا(علیه السلام) و مأمون سر یک کلمه بود. مأمون می خواست بگوید: خلافت الهی همین حکومت ماست. دعوا سر قدرت است. امام رضا(علیه السلام) می خواستند بگویند: خیر. خلافت الهی غیر از قدرت مادی است. جنگ سر این بود. سالی 10-20 میلیون آدم می آیند و می گویند: آقا! ما شما را امام معصوم می دانیم. لعنت خدا بر مأمون. شما کجا و مأمون کجا؟! امام رضا(علیه السلام) آن نقطة جوشش حیات معنوی است:
«وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ»
[4]
خداوند متعال می فرماید: این دو دسته یکی هستند. هر دو مرده بودند. یکی را زنده کردیم و به آن نور دادیم و دیگری در همان ظلمات و مردگی باقی است. روایت «افمن کان میتا عن ولایتنا فأحییناه بولایتنا و جعلنا له نورا ای امامنی....»؛ امام کانون جوشش حیات و نور و هدایت است.
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»
[5]
از وجود مقدس ثامن الحجج(علیه السلام) است: «ایهُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ»؛[6] به هر کسی در همة عوالم هدایت می رسد .هدایت از خداست و نور الهی است. بعد فرمود: مثل نور مشکات است. مثل نور الهی در عوالم است. در یک مشکات و چراغدانی است که «الْمِصْباحُ فِي زُجاجَه»[7] روایات ما تفسیر می کند. فرمود: مشکات قلب رسول الله(صلی الله وعلیه و آله و سلم) است.
در روایتی در کافی فرمود: وجود مقدس فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است که همان قلب رسول الله(صلی الله وعلیه و آله و سلم) است: «روحی التی بین جنبیک». دو جنب رسول خدا یک جنبش خداست و یک جنبش همة خلق است. جنب رسول خدا اینگونه است.
به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می گوییم: جنب الله. چرا؟ یک طرف خداست و یک طرف همة خلائق است. حضرت دو جنبش اینگونه است. مصباح چیست؟ فرمود: مصباح ائمه معصومین هستند. فرمود: «نور علی نور امام بعد امام من ولد فاطمه» همة انوار هدایتی که همة امم «سابقه و لاحقه انبیاء فمن دونه» در پرتو این نور به خدا رسیدند. این مشکاه انوار است.
امام رضا(علیه السلام) ظرفیت تلألوشان هدایت همة جهان است. در این کانون، برنامه ریزی فرهنگی باید مقابل برنامه ریزی فرهنگی یونسکو باشد. مقابل برنامه ریزی فرهنگی کل اردوگاه غرب باشد. آنجا یکی از سنگرهای مهم، جنگ فرهنگ ماست.
ممکن است بگویید: ما که برای کل مسلمان ها برنامه ریزی نمی کنیم. مقدورات فرهنگی کشور دست ما نیست. درست است. باید یک قطعه را خوب طراحی کنید و بقیه را دنبال خود بکشید. در مقیاس بزرگ فکر کنید و در مقیاس محدود عمل کنید. توان خودتان را متناسب با نقشه های بزرگ بکار بگیرید. اردوگاه مقابل شما کیست؟ این ها مظاهر یک تمدن مادی است. گاهی آدمی کبدش بیمار می شود. آن ها عفونت پوستی می گیرد. درمان اساسی این است که کبدش را درمان کنی. یک جایی را باید اصلاح کرد.
این معنی نهی از منکر است. منکر حقیقی سطوحی دارد. کجاست؟
ابوحنیفه- یکی از اربعه مهم اهل سنت است و دو سال شاگردی امام صادق(علیه السلام) را کرده است- به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: هر چه دارم مال این دو سال است؛ البته حضرت فرمودند: هیچ چیز از قرآن نفهمیده است. دروغ می گوید. هر چهار امام اهل سنت شاگرد امام صادق(علیه السلام) هستند.
ابوحنیفه در مسافرتی که حضرت داشتند به محضر امام صادق(علیه السلام) رسید و به حضرت عرض کرد: آقا! معروف یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْض»[8]
آدمی نیت بد دارد. در باطنش حسد دارد. از سر حسد جمله ای می گوید و به مومنی تعرض می کند. این کار بدتر است یا خودش؟ حسدش بدتر از این کارش است: «نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه»[9]
آن هایی که کانون جوشش فسادند همة فساد به آن ها برمی گردد: «عدوناأَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَه»[10]همة فواحش فروع دشمنان اند. فرمود: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُل».[11] منکر حقیقی کجاست؟ نظام استکبار جهانی، نظام نفاق، استکبار کفر و نفاق جهانی است. جوان شیعه ای که دلش نمی خواهد گناه کند، فریب می خورد. منکر کجاست؟ هر دو منکر است؛ اما ریشة منکر جنگ را باید تا کجا جدی گرفت؟ شما اگر با آن ریشه نجنگید با این فروع جنگیدن، ظالمانه است. یک جنگ متوازن باید شروع کنی. با فروع بجنگیم. با اصول هم بجنگیم. سهم هر دو را بدهیم.
آدمی که فقط بخواهد عملش را اصلاح کند هیچ وقت آدم نمی شود. اول باید درون و شاکله اش را اصلاح کند. منکر اصلی اینجاست. من که حسد، تکبر، بخل، ریا و عجب دارم. بشمارید. بقول یک استاد: خوبان عالم یک عیب داشتند زمین گیر شدند.
کسی می گفت: یک ماشین وقتی بخواهد راه برود لازم است همه وسایلش سالم باشد ولی اگر بخواهد راه نرود یک چرخش پنچر باشد راه نمی رود. برای حرکت کردن به سمت خدا همة وجود آدم باید سالم باشد. ما اگر فقط بخواهیم ظاهرمان را اصلاح کنیم هیچ وقت اصلاح نمی شویم. اول درون را درست کنیم؛ چون منکر اصلی اینجاست. تا من متکبرم و رفتار متکبرانه دارم از لسانم تکبر می بارد؛ هر چند که تواضع به خرج بدهم. این باید درمان شود. منکر اصلی کجاست؟ هالیوود است یا جوان هالیوودی؟ منکر اصلی دستگاه لهو و لعب غرب است که بازی فوتبال را برای سرکار گذاشتن کل ملتها درست کرده است. جوان ما هم گرفتار می شود. این جوان است که آفت زده می شود. این ظهور این آفت است.
منکر اصلی کجاست؟ جنگ فرهنگی ما با آنجاست. چقدر عقبیم؟ چقدر همه جانبه و هماهنگ فکر می کنیم؟ یک پازل را چطور درون خودمان طراحی کرده ایم؟ پازل ما مقابل پازل آن ها می تواند مقاومت کند؟ ضریب تأثیر شما در اینجا ضرب در جاذبة امام رضا می شود. ضریبش بالاست. باید کلان فکر کنیم. کلان طراحی کنیم. در موضوعات خرد هم که خواستیم عمل کنیم متوسل به طراحی کلان باشد. جبهة مقابل خودمان را ببینیم.
شما یک الگوی خوراک معنوی برای ظاهرتان نوشتید که چه باید به آن بدهیم. از بنیادی ترین تا جنبه های هنری و ظاهریش در چه غالب و فرمی باید بدهیم. چه محتوا و نظام فکری باید به آن بدهیم. شما یکی از کانون های مهم تبلیغ فرهنگی دنیای اسلام هستید. شما کانون توحید نیستید. پژوهشکده شما محدود است. حوزه ها هستند. طراحی یک نظام مدون و اینکه الگوی تغذیة معنوی، روحی و فکریتان و نظام عقلانی که به جوان مي دهید چیست؟
در نظام یکی از مهمترین مسائل وزن عناصر است. اگر یک عنصر را بیش از حد وزن بدهید، وزن کاریکاتوری می شود. تبلیغات ما باید متوازن باشد. آدم وسواس متوازن نیست. نمازش را آخر وقت می خواند. چهل وضو می گیرد. اسلام گفته است: یک بار آب بکش و اول وقت نماز بخوان. تبلیغات ما اینطور نشود. یک چیزی که درجه سه است، ده بار بگوییم و یک چیزی که درجه یک است، یک بار هم نگوییم. منظومه ای از تبلیغات باید طراحی شود و متناسب با نظام نیازمندی باشد:
1- نظام شبهات و تهاجم فرهنگی دشمن
2- طرح اثباتی
3- همیشه دنباله رو نباشیم تا هرگاه آن ها حمله کنند ما پاسخ بدهیم.
ما باید یک نظام فکری به جوان بدهیم که جوان واکسینه شود تا هر چه آن ها میکروب فرستادند آلوده نشود. یک نظام فکری مدون به او بدهیم که رابطة توحید را با ولایت تاریخی معصوم و ولایت اجتماعی اسلام و درگیری اسلام و کفر معین کند و مقیاس جهانی این نظام فکری بتواند بر اساس تفکری که به او می دهد موضع گیری اجتماعی کند.
شما تفکری که به جوان می دهید و ادعای از دین حداکثری می زنید، تفکر دین حداقلی به او می دهید؛ یعنی، تفکری نمی دهیم که با آن بتواند موضع گیری اجتماعی کند و مقابل جبهه های مختلف که در جهان گشوده مي شود جبهه ها را تحلیل کند.
مارکسیست ها یکی از علتی که در مقابل نظام سرمایه داری قرار داشتند این بود که یک نظام فکری به مخاطب خودشان می دادند که در آن نظام فکری رابطة اعتقادات خودش را با عمل اجتماعی اش بفهمد. فرضاً اگر شخصی قصد داشت در کارخانه کار کند به کارخانة قطار تولید واگن می رفت نه اینکه در کارخانة اتومبیل سازی خصوصی کار کند. می گفت: این به نفع سرمایه دارهاست. مال عموم مردم است. اگر قصد داشت راننده شود، راننده اتوبوس می شد. می گفت: می خواهم راننده عموم می شوم. نمی خواست تاکسی تلفنی شود که پولدارها سوارش می شوند. رابطة اعتقاد باطلش را با موضع گیری اجتماعی اش تعریف می کرد.
جوان ما نماز شب می خواند، روزه می گیرد ولی نسبت به مسائل اجتماعی موضع نمی گیرد. بازاری متدین نماز شب خوان خمسش را دوبار می دهد ولی وقتی می خواهد با شرکتی معامله کند کاری ندارد که کدامیک به نفع قدرت اسلام است؟ ما نظام فکری که بتواند رابطة اعتقاد و عمل اجتماعی را تمام کند به او نمی دهیم. از این مقوله زیاد است. در ازدواج کردن و دوست یابی ها یادشان نمی دهیم اگر می خواهید در این چارچوب راه بروید این راه ولایت است.
کمونیست ها طبقه ای که به عنوان مبارزه با اسلام تحریک می کردند کارگران بود؛ چون می گفتند: آن ها هستند که به آنان ظلم می شود. غرب طبقه ای که بر روی آن ها کار می کند زنها هستند. آن ها را بر علیه اسلام می شوراند.در یکی از جنبش های فمنیستی وارد می شوند و بر علیه اسلام اقدام می کنند.
حجه الاسلام و المسلمین میرباقری