از سفارش هاى بسيار مهمى كه قرآن كريم، پيامبر اسلام و ائمه طاهرين(عليهم السلام) به ما دارند، اين است كه فرصت هايى كه در اختيار داريد، غنيمت بدانيد. غنيمت سرمايه. يعنى از اين سرمايه ها و ثروت ها، با هدايتى كه قرآن و روايات دارند، استفاده كنيم و اين سرمايه ها را معطل و متوقف نگذاريم. در نتيجه مى فرمايد: روزى خواهد رسيد كه اين فرصت ها، غنيمت ها و سرمايه ها از دست شما خواهد رفت و راه هرگونه جبرانى به روى شما بسته خواهد شد. اوج اين سفارش ها در قرآن كريم، در سوره مباركه «زمر» است كه آيات بسيار مهمى است. اصرار اين آيات بر اين اساس است كه قبل از اينكه فرصت ها از دست برود، از آن فرصت هاى الهيه ملكوتيّه، بهره اى نصيب خود كنيد.
از آن چند آيه سوره زمر، در پايان يكى از آيات مى گويد:«أَن تَقُولَ نَفْسٌ يحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ».[1] تركيب آيه را ببينيد كه چقدر محكم است. بحث خودخورى، اندوه و غصه انسانى كه فرصت را از دست داده در ميان است؛ «فرّطت» يعنى كوتاهى كامل «فى جنب الله» يعنى چقدر خدا به من محبت، لطف، كرم و رحمت داشت كه همه نوع فرصتى، آن هم فرصت هايى كه غنيمت و سرمايه است، در اختيار من گذاشت، ولى من «فرّطت» كاملاً نسبت به اين فرصت ها كوتاهى كردم. فرصت ها را بدون بهره و منفعت، معطّل گذاشتم تا از دست رفت و اكنون اندوه و درد شديد نصيب من شده است.درد ديگر اين است كه من در دنيا موعظه ها و نصايح خدا و پيامبر و ائمه(عليهم السلام) را نسبت به اين فرصت ها به سخره گرفتم :«وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السخِرِينَ».[2]
مثلاً مى گويند: بيا انفاق كن! خيلى ثروت دارد و ثروت جزء فرصت هاى مهم حضرت حق است، اما او بدون اينكه فكر و ارزيابى كند، با خساست هر چه تمام تر، انفاق را به سخره مى گيرد.
سفارش خدا در اغتنام از فرصت هاى مالى اين است كه بايد به اين افراد كمك كرد. خدا در قرآن فرموده است:«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ».[3] سر سال اگر سودى داشتى، خمس آن را در همان مسيرهايى كه گفته ام بده. بعضى ها مى گويند: نه، خودم زحمت كشيده ام، چرا خمس بدهم. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: چقدر خوب است كه زبان انسان پشت عقلش باشد؛ وقتى كه به او پيشنهاد مى كنند، فكر كند و بعد جواب دهد. «4» بى جهت جواب ندهد تا فرصت هاى الهى را معطل كند. اگر كبريت غارتگران و كلاهبرداران به آن اموال نخورد، در آخر كبريت ملك الموت كه به آن مى خورد. كبريتى مى زند كه روح از بدن بيرون مى رود و همه پول ها همه براى ورثه مى ماند كه بيشتر آن ها بى دين هستند، پس چرا اين فرصت ها را از دست بدهيم؟چرا مردم فرصت ها را از دست مى دهند؟ فرصت بدن سالم در عبادت را از دست مى دهند؟ مگر دو ركعت نماز چقدر سختى دارد كه نمى خوانند؛ يعنى سنگينى آن مانند كوه دماوند است؟ چه سختى دارد كه وضو بگيرد و در محضر مبارك خداى رازق، كريم و مهربانش بايستد و عاشقانه با او حرف بزند؟
وقتى فرصت ها از دست رفت، گرفتار اندوه بى پايان مى شويد؛ چون غصّه در قيامت پايان ندارد. فرصت ها را غنيمت بدانيد. «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السخِرِينَ».[4]نگوييد: واى بر ما! ما در كنار خدا كه اين فرصت ها را در اختيار ما گذاشت، بسيار كوتاهى كرديم و مسخره نيز مى كرديم.اگر دينارى بدهكار هستيد و دِين يا حقى نزد شما هست، برويد و ادا كنيد. پدر و مادرى داريد كه از شما ناراضى هستند، برويد و آن ها را راضى كنيد. اگر خانواده تان را اذيت كرده ايد، از آن ها عذرخواهى كنيد. اين ها همه دِين و حقوقى است كه بايد قبل از مردن ادا كرد. نگذاريد فرصت از دست برود.پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) فرمودند: مردى كه به خاطر ظلم، بد دهنى و بداخلاقى همسرش در خانه راحت نيست، خداوند در قيامت، هيچ عمل واجب و مستحبى را از آن زن قبول نمى كند.
پيغمبر عزيز(صلى الله عليه و آله) دوستى داشتند، يك نفر به او گفت: آيا به زندگى علاقه دارى؟گفت: آرى. گفت: براى چه؟ گفت: براى سه كار، عبادت شب، وقتى كه همه خواب هستند، من بيدار باشم. نه اينكه همه شب را بيدار باشى؛ چون اين را اجازه نمى دهند، همان طور كه خدا به پيغمبر(صلى الله عليه و آله) نيز اجازه نداد:«قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً».[5] دو سوم شب را بخواب، و كمى از شب را بيدار باش.گفت: زندگى را مى خواهم، اما براى عبادت در شب. چقدر قرآن از شب تعريف كرده است. همه واقعيات عظيم معنوى در شب اتفاق افتاده است. «وَ وَعَدْنَا مُوسَى ثَلثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقتُ رَبّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً».[6]،«سُبْحنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى برَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».[7] معراج پيامبر(صلى الله عليه و آله) در شب واقع شد. «وَ الْفَجْرِ* وَ لَيَالٍ عَشْرٍ* وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ ».[8] قسم به ده شب؛ ده شب عاشورا يا ذى الحجه، هر دو را نوشته اند.
دليل دوم كه عاشق زندگى هستم. در مدينه، هوا گاهى پنجاه درجه گرم است و براى روزه گرفتن سخت است و من لذت مى برم كه روزه بگيرم. خدا گفته است:
روزه بگير، من لذتم در اين است كه روزه بگيرم و امر محبوبم را اطاعت كنم. دليل سوم من براى زندگى اين است كه از كار مردم گره باز كنم و فرصت گره گشايى از كار مردم را از دست ندهم.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خانه اش را زد، حضرت زهرا (عليها السلام) در را باز كرد، حضرت ديد رنگ زهرا پريده، فرمود: دختر پيامبر! چرا اين گونه اى؟ فرمود: شما سه شبانه روز بيرون از مدينه بوديد و ما هيچ چيزى نداشتيم كه بخوريم و گرسنه ايم.فرمود: پس من مى روم تا غذا تهيه كنم. حضرت يك رفيق خيلى خوبى داشتند، فرمودند: سه درهم دارى تا به من قرض بدهى؟ گفت: بله، بفرماييد. راحت سه درهم به حضرت قرض داد؛ چون مى دانست كه اين سه درهم برمى گردد. اما ما از همديگر مى ترسيم كه قرض بدهيم.
هيچ كس از حضرت نمى ترسيد؛ چون مى دانستند كه در برخورد با اميرالمؤمنين(عليه السلام) ضرر مى كنند، حضرت به طرف بازار مدينه حركت كردند، كنار ديوارى ديدند مقداد ايستاده است، آمدند، سلام و تبسم كردند. پرسيدند: مقداد! اينجا چه مى كنى؟ گفت: على جان! چهار شبانه روز است پولى ندارم و خانواده ام گرسنه هستند. فرمود: چرا اينجا ايستاده اى؟ من پول دارم به تو مى دهم. برو و غذا بگير. اين آيه در رابطه با اميرالمؤمنين(عليه السلام) است:«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».[9] ديگران را بر خودشان ترجيح مى دهند.
خانواده مقداد يك روز بيشتر گرسنه بودند، اما حضرت فاطمه(عليها السلام) و فرزندان حضرت سه روز است كه گرسنه اند، پس مى گويد به او برسد، ما وقت داريم كه فردا نيز گرسنه بمانيم. مقداد خداحافظى كرد و رفت، اميرالمؤمنين(عليه السلام) سر جاى مقداد ايستاد. صداى بلال كه بلند شد، حضرت به مسجد آمد، نماز را خواند. نماز ظهر كه تمام شد، پيغمبر عادتشان بود سلام نماز را كه مى دادند، برمى گشتند و رو به مردم مى نشستند.
همين كه برگشتند و نگاهى در جمعيت كردند، و به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند:على جان! ميهمان نمى خواهى؟ فرمود: خدايا! ما سه روز است كه خانواده مان گرسنه هستند، پيغمبر(صلى الله عليه و آله) نيز مى خواهد بيايد؟ اما فرمود: چرا نخواهم؟ اين نيز فرصتى است كه پيغمبر(صلى الله عليه و آله) به خانه ما بيايد، چرا از دست بدهم؟ روزى پيغمبر(صلى الله عليه و آله) بر عهده خداست. خودش مشكل ما را حل مى كند. چون اميرالمؤمنين(عليه السلام) اهل دين است.
پيامبر(صلى الله عليه و آله) دستش را در دست اميرالمؤمنين(عليه السلام) گذاشتند، آمدند و در زدند، حضرت زهرا(عليها السلام) در را باز كردند، ديد دست على(عليه السلام) خالى است، ميهمان نيز آورده است. نگاهى با محبت به اميرالمؤمنين(عليه السلام) كرد كه چه كار خوبى كردى كه پدرم را به خانه ما آوردى. پيغمبر(صلى الله عليه و آله) آمدند و حسنين(عليهما السلام) را روى دامن گذاشتند و مى بوسيدند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز نشسته بودند، حضرت زهرا(عليها السلام) در آن اتاق رفت و سفره پاكيزه پر از غذا آورد و پهن كرد.
پيغمبر(صلى الله عليه و آله) ديد اين غذا از صنف غذاى دنيا نيست، فرمود: فاطمه جان! چه كردى؟ عرض كرد: در خلوت آن اتاق رفتم و گفتم: خدايا! حبيب تو ميهمان من است.پيغمبر(صلى الله عليه و آله) از جا بلند شدند و او را در آغوش گرفتند، فرمودند: پدر فدايت شود. تو مقام حضرت مريم(عليها السلام) را دارى. جلوى چشم اميرالمؤمنين و حسنين(عليهم السلام) دست زهرا(عليها السلام) را بوسيد، و بدن او را بوييد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
حجة الاسلام و المسلمین انصاریان