سخنران استاد میرباقری

هیچ مخلوقی با تکیه بر خودش، نه هدایت می شود و نه به نور می رسد، بلکه در ظلمات است. عده ای هستند که خدای متعال درباره آن ها می فرماید، آن ها مرده بودند، ما آن ها را زنده کردیم: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ ». (انعام :122) برای او نوری قرار دادیم که مشیء او در بین مردم، مشیء با نور است و در نور سیر می کند. این دو دسته، یکسان نیستند.

دعوت به سمت حیات طیبه

انسانی که از ظلمات رها شده، رو به وادی نور می آورد و به حیات طیبه می رسد و انسانی که در ظلمت و مردگی می ماند، از همه چیز محروم می شود. خدای متعال ما را به سمت این حیات طیبه و نور دعوت می کند. خدا به عده ای لطف می کند و از مردگی بیرون می آورد و به حیات می رساند.

معنای حیات و نور

حیات و نور چیست؟ وقتی مفسرین این آیه را تفسیر می کنند، می گویند این تعابیر کنایه ای است. در این آیه، مؤمن و کافر با هم مقایسه می شوند. از ایمان به نور تعبیر شده است، یعنی وقتی مؤمن نبود، به او حیات دادیم و او را وارد وادی ایمان کردیم. او در تاریکی بود، یعنی ایمان نداشت. به او نور دادیم و وارد ایمان شد.

نظر علامه طباطبایی

بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبایی تصریح می کنند که این تعبیر، کنایه و مجاز و تشبیه نیست. حقیقتاً حیات و موت درجاتی دارد. عده ای هستند که حیاتشان در حد حیات غریزی است و بیش از این حیاتی ندارند. عده ای هم هستند که حیات برتر پیدا می کنند. این آیه تعبیر کنایی نیست که از ایمان تعبیری کنایی به حیات یا نور شده باشد، بلکه واقعاً حیات و نور درجاتی دارد که عده ای به آن می رسند و عده ای نمی رسند.

تقسیم بندی انسان ها بر اساس روایات

روایت می فرماید که انسان ها سه دسته هستند. یک دسته فقط روح المدرج دارند. دسته ای علاوه بر روح المدرج، روح الایمان و روح القوه و روح الشهوه دارند. انبیا و اولیا، علاوه بر این ها، دارای روح القدس هستند.

روایتی از امام صادق (ع)

جابر بن یزید جعفی نقل می کند امام صادق (ع) ذیل آیات سوره واقعه فرمودند که مردم سه دسته اند. اصحاب یمین، اصحاب الشمال و السابقون. فرمودند: سابقون، رسل الله هستند. در این ها پنج روح هست. یکی روح القدس است، بعد از آن، چهار روح دیگر که ارواح را یک به یک توضیح می دهد که اگر این روح در کسی دمیده شود، اثر آن چیست؟ «بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ بِرُوحِ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ». [1]

مقام خوف

مقام خوف، ناشی از روح الایمان است. اگر آن حیات در انسان دمیده شود، انسان به مقام خوف می رسد. «بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ».[2]

اگر آن منزلت از روح در انسان دمیده شد، انسان میل به طاعت و کراهت از معصیت دارد، یعنی مبدأ میل او تغییر می کند و از بندگی لذت می برد و خروج از بندگی بر او مکروه و رنج آور می شود. دیگری روح المدرج است که زندگی معمولی انسان ها با آن می چرخد که بعضی از این روح به نفس تعبیر می کنند. فرمود: در اصحاب یمین، غیر از روح القدس، چهار روح دیگر هست. «و رُوحِ الْإِيمَانِ ورُوحِ الْإِيمَانِ و رُوحَ الْمَدْرَجِ».[3]

مهم ترین روح ها

مهم ترین روح ها، روح القدس به شمار می آید که مرتبه کامله اش در وجود مقدس نبی اکرم و ائمه معصومین و مراتب نازله اش در انبیا و اولیاست. خداوند می فرماید: «وَ كَذَالِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْايمَانُ وَ لَاكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا». (شورا :52) پیامبر ما، روح را به تو وحی کردیم که این روح از امر ناشی می شود، وگرنه اگر این روح در تو دمیده نمی شد، تو نمی دانستی ایمان و کتاب آسمانی چیست. همه حقایق در این روح به نبی اکرم عطا شده است.

ولایت و امامت، محور همه روح ها

به امام صادق (ع) عرض شد: چگونه این همه علوم را می دانند و از کجا این علوم را می آموزند؟ آیا کتابی در اختیار شماست که دیگران ندارند؟ استادی شما دارید که از او می آموزید؟ حضرت فرمودند: اگر این روح نبود، حقیقت کتاب و ایمان تلقی نمی شد. بعد فرمودند: کسی که به امامت می رسد، این روح به او منتقل می شود. روحی که حامل حقیقت نبوت و حامل حقیقت،مقام ولایت و امامت است. بنابراین، این روح محور همه روح هاست که مرتبه کاملش هم در حضرت هست.

روایتی دیگر

در روایت دیگری که در کتاب شریف کافی است، حضرت می فرمایند: ارواح دیگر غفلت و لهو و خواب دارند، ولی هیچ کدام از این ها در روح القدس نیست. «رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو».[4] کسی که این روح در او دمیده می شود، به مقام نبوت و امامت می رسد و از لهو و لعب و غفلت و بازی و خواب، معاف است و این چیزها در وی نیست. جسمش هم بخوابد، قلبش به خواب نمی رود و همیشه بیدار است و با همین روح است که علم امامت به امام داده می شود.

علم امام

در روایت دیگری هست که به حضرت عرض کرد: چگونه امام که در خانه اش نشسته و پرده ها افتاده و دیوارها ضخیم است، ولی به همه اطراف و اکناف عالم اشراف دارد؟

قرآن می فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ». (توبه:105) هر کاری انجام می دهید، خدا و رسول و مؤمنین هم می بینند. البته این رؤیت شاید غیر از شهود عین عمل است. یک شهود عین عمل نیز داریم.

خداوند می فرماید: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً». (بقره :143) امام شاهد است. یک رؤیت بعد از عمل نیز داریم. عمل در سیر خودش به رویت امام و به مراحل سیر خودش می رسد که باید به اذن امام این مراحل طی شود.

روایتی از کافی شریف

در روایت دیگری در کافی شریف داریم که یکی از اصحاب نزدیک امام رضا (ع) به حضرت عرض کرد: برای من و خانواده ام دعا کنید. حضرت فرمودند: مگر من دعا نمی کنم. من از اعمال شما که هر روز به ما عرضه می شود، با خبرم. او تعجب کرد. حضرت این آیه شریفه را خواندند و شاهد آوردند و فرمودند: مؤمنینی که شاهد عمل اند، عمل به آن ها ارائه می شود.

روحِ انسان ها

روحی که در انسان ها هست یک روح نیست، بلکه ارواحی است که به تدریج به انسان اعطا و دمیده می شود. هر روحی که دمیده می شود، مرتبه ای از حیات و آثار حیات در انسان پیدا می شود. قرآن می فرماید: عده ای هستند که مرده بودند و ما آن ها را زنده کردیم. این حیات، آثار همان روح است، که حتی در مؤمنین دمیده می شود. حقیقت آن کجاست؟ حقیقتش همان حقیقت روحی است که در وجود معصوم (ع) پیامبر و آلش قرار داده شده است.

روایتی از امام علی (ع)

این روایت نورانی از امیرالمومنین (ع) نقل شد که فرمودند: خدای متعال در مقام وحدانیت متفرد بوده است. خدای متعال تکلم به کلمه ای کرد و به هر معنا که حقایق کلمات الله هستند، این کلمه، کلمه نور شد. پس اولین کلمه ایجاد شده، کلمه نور است.

کلمه روح

در روایت هست: «خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي ».[5] پیامبر، من و ذریه مرا خدا از این نور آفرید. «ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً».[6] کلمه دوم روح است. «فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا». [7]

کلمه الله و روح الله

خدای متعال این کلمه روح را در کلمه نور قرار داد. پس ما هم کلمه الله و هم روح الله هستیم. این روح هم در نور است و هم خودش حامل روح، که همه حیات ها و ادراکات به او برمي گردد و هر کجا حیاتی است، به روح و کلمه نور بر می گردد. هر مؤمنی که به حیات می رسد، شعاعی از این حیات است که در او دمیده می شود. «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِها».[8] اگر به حیات می رسد، ریشه اش این است که شعاع روح الهی در وجود او طلوع می کند و متصل می شود.

حقیقیت حیات طیبه

در روایت، ذیل این آیه شریفه در تفسیر نورالثقلین آمده است: «و من کان میتا عن ولایتنا فاحییناه بولایتنا». (انعام: 122). حقیقت حیات طیبه این است که سرّ ولایت حق و ولایت الهی در انسان ظهور کند. اگر آن سرّ در وجود انسان نازل و جاری شود، انسان به حقیقت حیات دست می یابد.

نور امامت

خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ». (انعام :122) نوری که برای انسان قرار داده می شود و انسان با آن نور در بین مردم زندگی می کند، چه نوری چیست؟ انسانی که به نور می رسد، چگونه انسانی است؟

آن نور، نور امامت و برای انسانی است که به امام می رسد. امام حقیقت نورانیتی است که خدای متعال در عوالم مختلف او را تنزل داده است. از این رو، انسانی که نورانی است، انسانی است که به نور امام راه یافته و حقیقت نورانیت حجت خدا در او ظهور و تجلی کرده است.

نور الهی در عالم

همه هدایت ها به وسیله نور واقع می شود. در کتاب کافی، ذیل آیه سوره تغابن که خدای متعال مي فرماید:« فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا». (تغابن :8) آمده که از امام باقر (ع) سؤال می شود: این نوری که خدا نازل کرده که ما باید به او ایمان بیاوریم، چیست؟ حضرت توضیح دادند که «يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ». [9] نور الهی در همه عوالم، وجود مقدس امام است. امام شعاع نور الهی است. همه عوالم، منور به نور خدای متعال هستند. این نور الهی در همه عوالم تجلی کرده و در همه آفاق تابیده است. این نور وجود مقدس امام (ع) است. امام هست که قلب مؤمن را نورانی مي کند. حقیقت نورانیت مؤمن، ظهور نور امام (ع) در وجود اوست که این مرحله تنویر، در پی دو گام تسلیم و تطهیر است. اول انسان باید وادی تسلیم را طی کند و به مقام سلم برسد، بعد وادی تطهیر طی شود. وقتی انسان پاک شود، نور ولایت و محبت جاری می شود و انسان به حقیقت راز ولایت معصوم می رسد. این گوهر محبت چیزی نیست که به سادگی به انسان برسد. البته حقیقت نور و محبت در مؤمنین دارای مراتبی است.

حب و ولا

حضرت به ابوخالد فرمودند: «وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ».[10] حب و ولا، سرمایه انسان های پاک است. تطهیر الهی شامل کسانی می شود که «حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا».[11]

خدای متعال حقیقت نور را به مؤمن می دهد تا انسان با این نور حرکت کند و راهش را ببیند و در تاریکی و حیرت و شک و سردرگمی و ترس نماند. مؤمن با نور یقین و ایمان راه می رود. از این رو، در دنیا برزخ و قیامت، حرکتش به سمت بهشت است.

سیر مؤمن در نور

در روایت هست: «فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ ».[12] سیر مؤمن در نور است و هیچ وقت در تاریکی و حیرت و شک به سر نمی برد. این نور آثاری دارد که در آیات قرآن آمده است. این نور، شرح صدر ایجاد و بصیرت پدید می آورد و همان حقیقت نورانیت الهی است که در وجود امام تحقق پیدا می کند و به وسیله امام در وجود مؤمن می تابد و با اشراق این نور، وجود مؤمن نورانی می شود. وقتی نورانی شد، سیرش در نور است و آفاق در دل او روشن می شود. این نوری است که وقتی آمد، انسان با نور ابدیت خودش را می بیند. هم چنین می تواند گذشته و آینده اش را یک جا ببیند.

نور الهی، مبدأ همه هدایت ها

در ذیل این آیه روایتی لطیف آمده است که «هُدَى مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ».[13] نور الهی، مبدأ همه هدایت هاست و هر موجودی به سمت کمال هدایت می شود. اگر این نور نباشد، راه هدایت بسته است. این نور الهی است که عوالم را روشن می کند و مخلوقات و موجودات به سوی خدا هدایت می شوند، وگرنه اگر نور الهی در عالم جاری نشود، هیچ مخلوقی جذب خدا نمی شود.

انوار هدایت الهی

خداوند می فرماید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ». (بقره: 2). در جایی دیگر نیز می فرماید: «قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً». (نساء: 174)

کسی که چشم ندارد، نمی تواند نور را ببیند. انوار هدایت الهی است که عوالم را روشن کرده و اگر هر مخلوقی به سمت مبدأ و سرچشمه نور و به سوی خدای متعال برود، هدایت می شود و سیر می کند. این سیر با هدایت خودِ خداست و هدایت به عهده اوست.

هدایت صنع

در روایات هست که وقتی هدایت شکل می گیرد، باید بپذیرید. در کتاب توحید کافی هست که به حضرت عرض می کند: هدایت صنع کیست؟ حضرت فرمود: هدایت صنع خداست. فقط باید مهتدی باشید. مهتدی، هادی نیست. هادی اوست. این هدایت الهی، همان نور الهی است که در همه عوالم تنزل کرده است.

هدایت از اوست

خداوند می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». (نور: 35) نور همه عوالم از اوست. لذا هدایت از اوست و هر موجود و مخلوقی، در هر مراتبی از مرتبه خلقت به سمت مبدأ نور و حضرت حق حرکت می کند و به قرب می رسد و هدایت می شود.

مشکات، صدر رسول الله

خدای متعال می فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ». (نور: 35) این هدایت چراغ دانی است. مَثَل نور الهی در عوالم، مشکاتی است که در آن چراغی برافروخته و این چراغ در شیشه بلورینی قرار داده شده که هم محافظِ اوست و هم بر پرتو آن می افزاید. حضرت فرمودند: مشکات صدر رسول الله (ص) است. همه انوار فروغ هدایت الهی، در این شبستان و این مشکات نازل شده است. لذا فرمود: مصباح، حقیقت علم و نبوتی است که به نبی اکرم (ص) داده اند. اگر گفته شده العلم نور، حقیقت آن نور و علم که انسان را به سوی خدا هدایت و انسان را به عبودیت و بندگی دعوت می کند، علم و نبوتی است که به قلب نبی اکرم (ص) عنایت شده است.

صدر مطهر پیامبر

صدر مطهر حضرت، مشکات انوار الهی است که همه انوار عوالم از این مشکات ناشی می شود. فروغ همه عوالم پرتویی از این مشکات است. آن مقام، مقام مشرف به همه عوالم است و چراغ برافروخته در آن، منزلت نبی اکرم(ص) و هدایت همه عوالم است. افلاکیان و آسمانی ها و ملکوتی ها و ملکی ها، به وسیله آن به سوی خدا هدایت می شوند. حق تعالی فرمودند: «كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ». زجاجه، قلب نورانی امیرالمؤمنین است که این علوم به او منتقل می شود.

در روایات هست حقیقت اسراری که نبی اکرم (ص) آوردند، دیگر بالا نرفت و به وجود مقدس امیرالمومنین منتقل شد. این شاید نازل به مرتبه دیگری از این ارتباط است که نورانیت امیرالمؤمنین و رسول الله (ص) است. این روایت حقیقت نوری است که هدایت همه عوالم به اوست.

مشکات، قلب مؤمن

در تفسیر علی بن ابراهیم و برهان، مشکات، قلب مؤمن است و نوری که در قلب مؤمن می تابد، نور ایمان است و همان چراغی است که در آن مشکات، روشن می شود. حقیقت مشکاتی که در آن چراغ هدایت الهی تجلی می کند، صدر نبی اکرم (ص) است. صدر همه مؤمنین حول محور نبی اکرم(ص) است و چراغی که در آن ها برافروخته می شود، شعله ایمان است. بنابراین، حقیقت علم در شبستان وجود نبی اکرم (ص) و در مشکات انوار الهی تجلی می کند و از آن جا به قلوب مؤمنین جاری می شود که انبیا جزء آن ها هستند.

حقیقت و هدایت نور الهی

قلب حضرت، مشکات انوار الهی است و همه هدایت ها از این جاست. اگر انبیا، چراغ هدایت بودند و فروغ هدایت آن ها یک امت را به بصیرت و هدایت و روشنی می رساند، همه آن ها شعله ای از چراغ هدایت نبی اکرم (ص) است. حضرت موسی (ع) گفت: «لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ». (طه:10) ایشان قبسی از آن شعله را دارند. حقیقت نور چیز دیگری است. بر هر میزانی که کسی به این نور راه پیدا کند، به حقیقت و هدایت نور الهی راه پیدا می کند. در روایت داریم: «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ».[14] تا این قلب آماده نشود، نور یقین و هدایت در قلب نازل نمی شود. باید این مراتب طی شود.

وجود مؤمن

ذیل این روایت نورانی که می فرماید مشکات، قلب مؤمن است، این مطلب نورانی آمده که «فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ».[15] همه سیرش در نور است. وجود مؤمن، مشکات و چراغدان است و روشنی می بخشد و چراغ راه مردم است. وقتی نگاهش می کنی، شما را به هدف می رساند. حرف زدن و راه رفتن او، شما را به مقصد می رساند. انسان هایی هستند که خدای متعال آن ها را به سرچشمه حیات و نور متصل می کند. وقتی به این سرچشمه رسیدند، به حیات طیبه می رسند. آثار و برکات این حیات چیست؟ آثار و برکات این نور در مؤمن چیست؟ جلوه ها، شعاع و فروع این نور چیست؟ همه صفات حمیده از فروع این نورند.

انفاق اولیای خدا

انفاق مؤمن فقط این نیست که شکمی را بخواهد سیر کند. می خواهد نوری با انفاقش بتابد و دلی را روشن و قلبی را هدایت کند. لذا انفاق اولیای خدا با انفاق بقیه فرق می کند. همه کارهایشان فرق دارد. همه وجود مؤمن، جذب نور شده است. لذا مؤمن از بیوت نور است. خداوند می فرماید: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ». (نور: 36 و35) این نوری که در مشکات تجلی پیدا کرده، انواری هستند که یکی بعد از دیگری، بر فراز دیگری ظهور و در عالم تنزل پیدا می کنند. این بیوت، بیوت نورند. گِلی هستند. خانه گِلی امام هم خانه فوق العاده ای است، اما این بیوت نور، مثل بیت النبوه است. این بیوت نور، خود ارواح معصومین هستند که حقیقت نور الهی در آن ها تجلی می کند تا این که به مؤمن می رسد. مؤمن هم بیت النور است. وجودش شعله ای از نور الهی است.

حقیقت انوار الهی

در روایت هست که مؤمن مثل ماه شب چهارده است. ماه، نورش را از خورشید می گیرد، ولی دیگران از این نور استفاده می کنند. این نور در او تجلی می کند. خداوند می فرماید: «قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبينا».ً (نساء:174) حقیقت، انوار الهی است که در حضرت به ودیعه نهاده شده است. نورانیتی که در قلب نبی اکرم قرار داده شده، حقیقت و باطن کتاب الهی است. خداوند می فرماید: «فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ». (مائده:34) این کتابی که به تو دادیم، مهیمن بر همه کتب است.

سیر در درجات توحید

در روایات هست در خانه ای که قرآن تلاوت شود، خانه نورانی می شود. برای ملکوتی ها، ستاره ها به حقیقت نورانیت قرآن می درخشند. کربلایی کاظم می گفت: من خواندن بلد نبودم، ولی آیات قرآن را می خواندم. می گفت: من از نورش می فهمم قرآن است. اگر یک آیه در یک صفحه بود، می فهمید. تو کتاب جواهر، آیات قرآن را تشخیص می داد. این حقیقت نوری که از مبدأ نور نازل شده و تا پایین ترین منزلتش هم نور است و سیر انسان در درجات با اوست، به میزانی که در درجات کتاب سیر می کند و مجذوب کتاب می شود، سیر در درجات پیدا می کند. ائمه، حقیقت نور نازله هستند و بعد سیر ما هم سیر در درجات ولایت آن هاست.

سیر ما، به میزان جذب مان در ولایت

حضرت به عمار ساباتی فرمودند: «دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى».[16] سیر ما در درجات به میزان جذب مان در ولایت آن هاست. مؤمن به میزانی غذا میل می کند که به وسیله آن بتواند جذب وجود معصوم شود و در درجات سیر کند.

اصلی ترین شفاعت امام معصوم، شفاعت در انوار و سیر در درجات قرب و سیر در درجات توحید است. از این رو، درجات مؤمن، به درجات ولایت آن هاست. «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ».[17]

امام، صراط است

امام هم هادی الی الصراط است، هم خودش صراط است، هم سیر معنوی در مراتب ولایت آن هاست، یعنی مجذوب شدن در ولایت آن ها و سلوک با جذب به ولایت آن هاست.

در روایت داریم: «الْمِشْكَاةُ فَاطِمَةُ (س)».[18] صدر، نبی اکرم (ص) و وجود مقدس فاطمه زهراست. «وَ رُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ».[19] خدای متعال این حقیقت را به نبی اکرم (ص) عنایت کرده است. حضرت در معراج حامل این نور شدند.

روایتی در علل الشرایع

در علل الشرایع هست که وقتی ملائکه تجلی نور فاطمه زهرا(س) را دیدند، متعجب شدند که خدایا این چه نوری است؟ خدای متعال در جوابشان فرمود: «لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ نُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً».[20]

قرآن های ناطق

در روایتی آمده که امام صادق (ع) فرمودند: یازده قرآن ناطق از این وجود مقدس ساطع شده است. «الذین يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي».[21] هدایت با نور الهی واقع می شود. این ائمه، هادی الی الله هستند. نورند و تا نور نباشد، نمی تواند هادی باشد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ».[22] امامی که نور و هادی است، هدای همه عالم به اوست. به وسیله او خدای متعال هدایت می کند. لذا این نور، مشکات انوار نیست. مشکات نور خودش هم نور است. اصل نور مشکات است. در دل این مشکات چراغ هم قرار دارد. این چراغ ائمه (ع) هستند.

هدایت با قرآن و امام

در روایت داریم: «فِيها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الْحُسَيْنُ الزُّجاجَةُ».[23] همه ائمه از این مصدر جلال صادر می شوند. این وجود مقدس، چراغ پرفروغ هدایتی است که همه هدایت ها به اوست. همه هدایت ها در قلب نبی اکرم تحقق پیدا می کند. لذا خدا قرآن را بر نبی اکرم نازل کرد. اگر تنزل در عوالم بعدی هم پیدا کند، باز از مرتبه صدر نبی اکرم است که نازل می شود. همه هدایت ها به او برمی گردد. مرتبه کامله قرآن در مرتبه کامله صدر نبی اکرم تجلی می کند. ظرف دیگری ندارد. برای تجلی، حامل دیگری جز وجود مقدس نبی اکرم نیست. لذا اگر صدر نبی اکرم مشکات است، این مشکات فاطمه زهرا (س) است. «وَ رُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ».[24] هم نور قرآن در اوست، هم انوار ائمه (ع). هدایت در قرآن و امام خلاصه می شود. این ها در مرتبه باطن هم به یک حقیقت برمی گردند. در مراتب کثرت پیدا می کنند و اگر هر دو این ها به وسیله نبی اکرم (ص) نازل شده، یعنی این وجود مقدس، ظرف تنزل انوار ائمه و قرآن است. اگر صدر نبی اکرم ظرف قرآن و ظرف ولایت است، همه حقایق و هدایت ها در آن جا نازل شده است. لذا حضرت، حبیب خداست، یعنی خدا او را دوست می دارد.

حقیقت طهارت در ولایت

خداوند می فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ». (آل عمران : 31) اگر تبعیت از نبی اکرم از طریق عبودیت حاصل شد، آن گاه محبت خدا شکل می گیرد. در جایی دیگر خداوند می فرماید: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ». (احزاب :33) انبیا، معصوم و مطهر نیستند. حقیقت طهارت در ولایت نهفته است. آن جا مقام عبودیت مطلق است. مقام ولایت و عبودیت مطلقه است. باطن ولایت، عبودیت است. طهارت یعنی توحید. حقیقت عصمت نیز آن جاست. بقیه عصمت شان، نازله آن عصمت است. به میزانی که تبعیت می کنند و تولی دارند، عصمت پیدا می کنند. به میزانی که انسان از سیطره ولایت آن ها خارج شود، از عصمت خارج می شود و شیطان بر آن ها ولایت پیدا می کند.

شرک در عبادت

خداوند می فرماید: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». (کهف :110)

هم چنین در روایت داریم: «لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا». [25]

ولایت، طریق توحید

هر کس در هر مقامی، شرک در عبادت دارد. کسی که به مقام اخلاص در توحید رسیده، به مقام اخلاص در ولایت دست یافته است. ولایت، طریق توحید است. کسی به توحید در عبادت می رسد که به توحید در ولایت برسد. حقیقت توحید و ولایت به آن ها داده شده است، چون حقیقت عبودیت را دارند. حقیقت، محبت خدا و طهارت هم مال آن هاست.

فرازی از زیارت شریفه

در زیارت شریفه می خوانیم: «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ». [26]

ولایت و تصدیق با توجه به بلا شکل می گیرد. بلاست که انسان را به تصدیق ولی خدا و درک ولی هدایت می رساند. این صبر با توجه به ولی خداست.

اگر کسی می خواهد از محبت خدا و نبی اکرم بهره ببرد، طریقش فاطمه زهرا (س) است. قرآن می خواهد بگوید اگر می خواهید به قرآن برسید، باید به شب قدر برسید. اگر مي خواهید به هدایت قرآن راه پیدا کنید، باید شب قدر را درک کنید. باید شب قدر را پیدا کنید، تا قرآن را پیدا کنید. درک قرآن با درک شب قدر ممکن است. «اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ».[27] آن حقیقت است که مبدأ ظرف نزول قرآن است. لذا درک همه هدایت ها، درک نورانیت و نبوتی است که به نبی اکرم عطا شده. قرآن و ولایتی که به حضرت عطا شده، از طریق طریق فاطمه زهرا (س) است.

راه ما، طریق ائمه

در روایت داریم: «إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا». [28] ما راه مستقیم به او نداریم، راه ما از طریق ائمه است. این وجود مقدس، حقیقتی است که همه اسرار هستی در او تجلی کرده است. حقیقت قرآن و نبوت و ولایت با او تنزل پیدا کرده است.

سخنی از مرحوم کمپانی

مرحوم کمپانی می فرماید: آتش زدند، ولی چه به دست آوردند؟ نورالله را نمی شود با این چیزها خاموش کرد. درست است که آن ها هیچ بهره ای نبردند. خانه ای را آتش زدند که باب الهی و تجلی وجه الله بود، ولی نتوانستند نور خدا را خاموش کنند. هر چه آن ها بیشتر جنایت کردند، نور الهی بیشتر تجلی کرد.


[1] . همان، ص 271، باب فيه ذكر الأرواح التي في الأئمة ... ، ص 271.

[2] .همان.

[3] .همان.

[4] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص،272، باب فيه ذكر الأرواح التي في الأئمة...، ص271.

[5] . بحارالأنوار،مجلسی،ج 15، ص9، باب 1، بدء خلقه و ما جرى له في الميثاق...، ص 2.

[6] .همان.

[7] .همان.

[8] . الكافي، شیخ کلینی، ج2، ص1666، باب أخوة المؤمنين بعضهم لبعض...، ص165.

[9] . همان، ج1، ص194، باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...، ص194.

[10] . همان.

[11] .همان.

[12] . بحارالأنوار، مجلسی، ج4، ص17، باب 3، تأويل آية النور ...، ص، 5.

[13] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 115، باب معاني الأسماء و اشتقاقها...، ص، 114.

[14] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج12، ص296، 23، باب تحريم إذاعة الحق مع الخوف به...، ص،289.

[15] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 4، ص 17، باب 3، تأويل آية النور ...، ص 5.

[16] . الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 430، باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولایه، ص 412.

[17] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ...، ص 609.

[18] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 23، ص 316، باب 18، أنهم أنوار الله و تأويل آيات...، ص 304.

[19] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 572، زيارة فاطمة بنت النبي صلوات الله علها...، ص 572.

[20] . همان.

[21] . همان، أسمائها و بعض فضائلها ع ...، ص10.

[22] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص115، باب معاني الأسماء و اشتقاقها ...، ص114.

[23] . همان، ص195، باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...، ص194.

[24] . من لايحضره الفقيه،شیخ صدوق، ج 2، ص 572، زيارة فاطمة بنت النبي صلوات الله علها...، ص 572.

[25] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 24، ص 377، باب 67، جوامع تأويل ما أنزل فيهم ...، ص305.

[26] . تهذيب الأحكام، شیخ طوسی، ج 6، ص 9، باب 3، زيارة سيدنا رسول الله ص ...، ص 5.

[27] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 43، ص 65، باب 3، مناقبها و فضائلها و بعض ...، ص19.

[28] . همان.