بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
مطابق آیه شریفه شصت و چهارم سوره مبارکه بقره که خداوند مهربان فرموده است: اگر فضل و رحمت خدا نصیب ما نمیشد همه ما در خسارت قرار میگرفتیم. خود قرآن مجید در آیات بسیاری مسئله خسارت را توضیح میدهد. میان خسارت و ضرر نیز تفاوت بسیاری است و کسی که دچار خسارت شده دچار شدیدترین بدبختی شده، اما کسی که دچار ضرر شده، بدبختیاش در این حد نیست.
خسارت یعنی قطع رابطه با خدا
علت این خسارتی که قرآن مجید مطرح میکند قطع رابطه انسان با وجود مقدس حضرت حق است. البته منظور جدایی و قطع رابطه تشریعی است وگرنه جدایی تکوینی که امکان ندارد؛ یعنی کسی نمیتواند در تکوین از خدا جدا شود، چرا که استمرار وجود تمام موجودات عالم، در اتصال به قیومیت وجود مقدس اوست. حتی کسی که در شدت کفر به سر میبرد تکویناً از حضرت حق جدا نمیشود و خدا نیز با کفر کسی، او را از رحمت تکوینی خودش جدا نمیکند و این ناشی از آقایی و بزرگواری بینهایت اوست.
البته اگر کسی رابطه تشریعیاش را با حضرت حق قطع کرد و فقط رابطه تکوینی او برقرار بود، در این اتصال تکوینی فقط ادامة حیات و آب و غذا نصیب او میشود و چیز دیگری مثل معنویات نصیب او نمیگردد. یعنی در این صورت آن چیزی که آدم میتواند از خدا بگیرد فقط بودنش است و برای تداوم بودنش مواد غذایی، و گرفتن این مواد هم دلیل ارزش داشتن او نزد خدا نیست، چراکه خدا این امکانات را در اختیار همه مخلوقاتش میگذارد و از کسی به سبب کفر و عداوت و دشمنی او دریغ نمیورزد. بنابراین، برای پروردگار تفاوت نمیکند که سر سفرهاش موجودی نشسته باشد که با دوپا راه میرود و یا با چهارپا، یا با شکم راه میرود و یا پرواز میکند. کسی هم نباید مغرور شود و بگوید چون من خیلی پول دارم پس نزد خدا عزیز هستم و یا چون تاج و تخت و ملک و زمین دارم توجهی به من شده است.
سندِ عنایت خدا
قرآن مجید داشتن ثروت و مِلک و مُلک را سندِ عنایت خدا نمیداند. از نظر این کتاب آسمانی، سند عنایت و سند فضل و رحمت خدا فقط بندگی است و به آن کسی که بنده است توجه دارند. پس مادیات سند عنایت نیست، بلکه فقط سند ارتباط تکوینی است و آن چیزی که به درد آدمی میخورد و برای انسان ارزش میآورد امور معنوی است و اینها با امور مادی قابل مقایسه نیست.
امیرمؤمنان علی (ع) در جنگ خندق یک ضربت میزند و تجسم کفر را به پایین میاندازد. پیامبر اکرم (ص) میفرماید: این ضربت از عبادت ثقلین بالاتر است،[۱] چراکه این کار در راه بندگی خدا بوده و سند فضل و سند رحمت است. حضرت موسی (ع) چون بنده خدا بوده سند فضل و رحمت داشته، اما دیگران چون قارون، بلعم باعورا و فرعون با داشتن آن همه امکانات، سند بندگی در دست نداشتهاند، بلکه سند آنان، سند لعنت بوده است. سند عنایت خداوند به حضرت یوسف (ع) نیز حکومت او نبوده، بلکه این بوده که میگوید: «توفنی مسلماً و الحقنی بالصالحین».[۲] سلیمان حکومتش بینظیر بوده و تاکنون هم نظیر آن پیدا نشده و تا آخر هم یافت نمیشود،[۳] ولی هرروز غروب و بعد از تاریکی هوا به مسجد میآمده و در کنار فقیرترین مردم مینشسته است به طوری که اگر کسی از بیرون میآمده و او را نمیشناخته نمیتوانسته حشمت الله را از میان فقرا تشخیص بدهد. این، سند عنایت و رحمتش بوده، نه ملک و حکومتش. در سوره مبارکه والفجر نیز میفرماید اینگونه نباشد که بشر اشتباه کند و اگر ثروتی به او دادیم بگوید: «ربی اکرمنِِِِ»؛ یعنی من خیلی مورد توجه هستم و اگر ثروتش را از دستش گرفتیم بگوید: «ربی اهاننِ»؛ به من خیلی اهانت شده است.[۴]
عبادت خالصانه
اولیای الهی خیلی عجیب بودند و فقط با وجود مقدس حضرت حق سروکار داشتند و حتی برای خودشان نیز کار نمیکردند. آنها برای بهشت هم عبادت نمیکردند: «ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعاً فی جنتک»،[۵] چه برسد به اینکه برای ثروتمند شدن کار کنند. در همان ایام که امیرمؤمنان (ع) در رأس کار بود بعضی اوقات گرسنه میخوابید. در همین چهار سال و هفت ماهی که در رأس حکومت بود و به زور مردم، حکومت را پذیرفت، آنهم به خاطر اینکه حقی را به صاحب حق برساند و ظلمی را از سر مظلومی کم کند،[۶] در همین مدت نیز از درآمد یک تکه زمین که در مدینه داشت و چند نخل خرما در آن بود امورش را سپری میکرد. بیشتر اوقات در شبانه روز یک وعده غذا میخورد و یا غذایش نان و دوغ بود و گاه یک سال میگذشت و یک پیراهن بیشتر نداشت. روز جمعه که میخواست به نماز جمعه بیاید همان را میشست و با دستش حرکت میداد تا بخشکد و بتواند به مسجد بیاید. گاه میفرمود: خودم وصله میزنم چون خجالت میکشم بدهم به اهل خانه، از بس که وصله روی وصله است. رفاقت آن حضرت با خدا به خاطر پول نبود، و اگر در این وسط، پولی هم سرازیر میشد باز به خدا پس میداد، چون خدا فرموده بود: «من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسنا»[۷] و با خدا معامله میکرد و میگفت: همانی که به دست من داده، میخواهد امتحانم بکند که من این را نگه میدارم و به آن دل خوش میکنم یا به خودش برمیگردانم: «الذی خلق الموت والحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملاً».[۸]
دوری از دنیا
روزی مالیات استان بصره را روی سی شتر بار کرده بودند. مسیر بیتالمال از داخل بازار کوفه عبور میکرد. عامل امیرمؤمنان (ع) میگوید: در همین حال که این شترها را میبردم که به خدمت حضرت برسم یک مرتبه آن حضرت را دیدم که شمشیرش را در دستش گرفته بود و میگفت چه کسی این را از من میخرد؟ به ایشان گفتم: چرا شمشیر خود را میفروشید؟ فرمود: پیراهن ندارم تا بپوشم.[۹] اینها اینگونه زندگی میکردند و هیچ ناله و فریادی هم از آن نداشتند.
از درد منالید که مردان ره عشق
با درد بسازند و نخواهند دوا را[۱۰] ([۱۱])
رفتار آنان غیر از رفتار ماست که چون سرمان درد میگیرد همه جا را بههم میریزیم و چون پولمان کم میشود به همه ایراد میگیریم. امروز در این خانهایم و فردا در خانه دیگر، و زود به این خانهها دل میبندیم. در حالی که این حکم قرآن کریم است که نه با داشتنتان دلخوش باشید و نه با نداشتنتان ناراحت:[۱۲]
ما انگشتر و یا تسبیحمان که گم میشود چقدر ناراحت میشویم. امثال قارون که پولها را به عالم برزخ نبردهاند و همه را برای ما گذاشتهاند و ما هم برای بعدیها میگذاریم و بعدیها هم برای بعدیها. فقط در این میان چه گناهانی که مرتکب میشویم و گاه یکدیگر را برای مال دنیا از بین میبریم.
مال دنیا و حیله گری
در روایات آمده که عیسی بن مریم با مردی همسفر شده بود. آن دو به منطقهای رسیدند. حضرت عیسی (ع) سه درهم به او داد تا برود و سه عدد نان بخرد. وی رفت و در راه برگشت یکی از سه نانی را که خریده بود خورد و دوتای دیگر را آورد. عیسی (ع) فرمود: نان دیگر کجاست؟ او انکار کرد و گفت: نان دیگری در کار نبوده است. آن حضرت سه چشمه از قدرت خود به او نشان داد. کار اولش این بود که دستش را گرفت و از رودخانهای که پل نداشت، عبورش داد. آن مرد گفت: واقعاً کار عجیبی کردی. عیسی گفت: من کاری نکردم، بلکه خدا کرده است. دو چشمه دیگر هم به او نشان داد تا رسیدند به سه شمش طلا و نشستند تا آنها را تقسیم کنند. عیسی (ع) گفت یکی مال من و یکی برای تو و یکی هم برای آن کسی که نان دیگر را خورده است. آن مرد بلافاصله گفت: به جان خودت نان را من خوردم. پس از آن، عیسی هرسه شمش را به او داد و خداحافظی کرد و گفت: تو طلا میخواهی وگرنه اگر خدا را میخواستی مکر و حیله نمیکردی، چراکه خدا خواستن با مکر و حیله نمودن سازگار نیست. اینها خسارت است. آدم باید همه جا بیکلک باشد تا از او دستگیری کنند. بواسطه همین درستکاری هم خدا دست افراد را میگیرد. مردانگیها خودشان دستگیرههای الهی هستند.
میگویند فضیل دزد به قافلهای زده و دینارها و درهمها را برداشته بود. بعد دید که یک پارچه بستهای در میان یکی از بارها است. به نوکرش گفت: گره این را باز کن تا ببینم در آن چیست! گرهاش را باز کرد و گفت: یک تکه کاغذ است که صاحب بار در آن آیه الکرسی را نوشته و بعدش هم نوشته است خدایا من این آیه الکرسی را در میان بار گذاشتم که وقتی به طرف بغداد میرود فضیل بارهای مرا غارت نکند. فضیل گفت: همه بارها را پس بدهید، چون من دزد پارچه ابریشم هستم، اما دزد قرآن و عقیده مردم نیستم. خدا به سبب همین کارش، دست او را گرفت و نجاتش داد. اگر طرف دزد هم هست باید راستی داشته باشد تا دستش را بگیرند، و خدا از آدم حلیهگر بسیار بدش میآید.
دوشم ندا رسید ز درگاه کبریا
کای بنده کبر بهتر از این عجز با ریا
داستان بیاعتباری دنیا
آن همسفر عیسی (ع) سه شمش طلا را برداشت و به راه افتاد. سه دزد به او رسیدند و بیدرنگ او را کشتند و خودشان نشستند که آن طلاها را قسمت کنند. ابتدا گفتند: الان گرسنه هستیم یکی به ده نزدیک برود و غذا بخرد. یکی از آنها گفت من الان میروم و غذا میخرم و میآورم. در راه که رفت مقداری زهر نیز خرید و در غذا ریخت تا آن دو بخورند و بمیرند و خودش سه شمش طلا را بردارد. آن دو هم در غیاب او نقشه کشیدند که وقتی برگشت او را بکشند و هرسه شمش را خودشان بردارند. وقتی رفیقشان رسید بلافاصله او را کشتند وسپس برسر غذا نشستند و چون غذا را خوردند، آن دو هم مسموم شدند و مردند. عیسی بن مریم (ع) از آنجا رد میشد، دید جنازه چهار مرد افتاده و سه شمش طلا هم روی خاک است. جبرئیل آمد و گفت: یا عیسی از وقتی که این سه شمش قالب گرفته شده تا کنون شش هزار نفر برای آن کشته شدهاند.
خداخواهی، نه خرما خواهی
شما خدا را بخواهید، نه خرما را. خرما که روزی بر درخت است و روزی بر در دکان بقالی و سه چهار ساعت هم مهمان ماست و بعد هم که مشخص است. پس خرما مهم نیست، اگر گرسنه شدم میخرم و میخورم و برای بدست آوردن آن هم هیچ احتیاجی به ظلم و ستم نیست. اگر امشب داشتم و توانستم میخرم و اگر نداشتم که از نخوردنش نمیمیرم، به جای آن یک مقدار سیب زمینی میخورم و اگر آن را هم نداشتم به جایش چیز دیگری میخورم. و اگر هیچگونه هم نتوانستم چیزی بدست بیاورم که مشخص میشود مرگ حتمی من رسیده است: «اذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعهً و لا یستقدمون» پس ما از امروز به بعد با کسی بر سر دنیا دعوا نداریم و به کسی هم حسد نمیورزیم. حضرت حق خواسته که کسی مرجع تقلید بشود و من فقط روضه خوان بشوم و از این مسجد به آن مسجد بروم و روضه بخوانم و مردم اشکی بریزند و حلال و حرام دین را یاد بگیرند. پس اینکه بگویم چرا آن شخص اینگونه شد و من نشدم و یا بگویم ما دو نفر در یک سطح بودیم چرا او نخست وزیر شد و من رفتگر شهرداری، اینها درست نیست. ما باید در پی چیزهایی باشیم که سند فضل و رحمت خداست، مثل بندگی و کار کردن برای خدا و راز و نیاز و گریه برای او. ارزش همین گریه را کسی نمیداند! کسی را به جهنم میبرند و خطاب میرسد که او را برگردانید. ملائکه عرض میکنند که خدایا او جهنمی است! میفرماید: این نزد من امانتی دارد که میتواند تمام درهای جهنم را به رویش ببندد و آن این است که در تاریکی نیمه شب که کسی او را ندیده، برخاسته و به خاطر گناهانش صورت روی خاک گذارده و اشک ریخته است و من حیا میکنم او را به جهنم ببرم. این قیمت دارد و این سند فضل و رحمت است. این گونه افراد با خدا رابطه داشتهاند و خدا را برای خودش خواستهاند. این نهایت بندگی است که کسی خدا را برای خود ذات حق بخواهد و نه حتی برای خودش. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: هر کسی که حتی خدا را برای این بخواهد که روز قیامت او را به به بهشت ببرد و یا به جهنم نبرد، باز شرک است و توحید خالص نیست. پس باید بگوییم چه خرما به ما بدهی یا ندهی، ما به خرما کاری نداریم و خودت را میخواهیم.
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
بصیرت نسبت به دنیا
ما میتوانیم چنین حالتی را در خودمان ایجاد کنیم و برای این کار باید یک نگاه با بصیرت به سفره دنیا بیندازیم و ببینیم که چیز مهمی در آن نیست که برای آن بخواهیم خودمان را به زحمت بیندازیم. آخرین حدش این است که بهترین غذای عالم را بدست آوریم، که آن عسل است و امیرمؤمنان (ع) دربارهاش فرمود: این لعاب دهان یک حیوان است و یا بهترین لباس را که از ابریشم خالص است بدست آوریم که آن نیز لعاب دهان یک کرم است. بهترین مرکب هم در آن زمان اسب بوده که یک وقت شخص را میبرد و با سر، به زمین میزند. بهترین لذت هم در این عالم، لذت جنسی است که امیرمؤمنان (ع) فرمود: آن هم قرار گرفتن دو ظرف کنار هم است که هردو مرکز تجمع آلودهترین و کثیفترین مواد بدن است. پس من فقط یک لباسی میخواهم که از حرارت آفتاب و سرمای زمستان نجاتم بدهد و فرقی نمیکند که این لباس از کرباس باشد چنانکه امیرمؤمنان (ع) میپوشید و یا از ابریشم خالص، چنانکه معاویه میپوشید و هردوی آنها هم لباسها را گذاشتند و از دنیا رفتند. پس از همین امروز خودتان را به کم مصرف کردن و کم لذت بردن از دنیا عادت بدهید. حتی ما دستور داریم که ماه رمضان خوراکتان را از دیگر وقتها کمتر کنید. بگذارید که سحر و افطارتان معمولی باشد و کمی گرسنگی بکشید تا تجلی انوار بیشتری در شما ظهور کند.
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی[۱۳]
انسان در نخوردن به بسیاری از جاها میرسد وگرنه در لباس، خوراک، مرکب و پوشاک که لذت ماندگار نیست. اکنون اگر خدا پرده را کنار بزند و شما به برزخ امثال رؤسای جمهور آمریکا و صدر هیئت رئیسه روسها و چرچیلها که بودند و خوردند و ریاست کردند نگاه کنید والله اگر میلیونها سال در این عالم نگهتان بدارند به اندازه بال مگسی به کل این دنیا علاقه پیدا نمیکنید. پس تنها به خدا توجه کنید و از کسانی شوید که امیرمؤمنان (ع) درباره آنان فرمود: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم».[۱۴]
عاشقان حقیقی
دوستی داشتم که هجده سالش بود و دو سه ماه پیش، شهید شد و جنازهاش هم در جبهه ماند. او عارف کاملی بود. هجده سال بیشتر در این دنیا نبود، اما گویا هجده هزار سال از عمرش بهره گرفته بود. ساکن همدان بود و وقتی شهید شد سیصد نفر کوچکتر و بزرگتر از خودش در مراسم او خاک بر سر خودشان ریختند و بعد معلوم شد که این سیصد نفر را او تربیت کرده بود. خانواده او میگویند که شبی خوابش را دیدیم و گفتیم حالت چگونه است؟ گفت: تماشاگر چهره او هستم و بعد در عالم خواب از عالم دیگری- که من پیشتر او را میشناختم و مرد بسیار بزرگی بود- تعریف کرد و گفت او مقام بسیار بلندی دارد و نگاهش به پروردگار یک نگاه خاص است. این شهید، آن عالم را در این دنیا اصلاً ندیده بود، چون کل سنش هجده سال بود در حالی که آن عالم چهل سال پیش، از دنیا رفته بود. این عالم به قدری مقام داشت که هنگامی که وقت رحلتش بود و مثلاً در ساعت پنج بعد از ظهر از دنیا رفت، ساعت چهار و نیم همان روز همسایهشان که نجف به زیارت امیرمؤمنان (ع) رفته بود او را آنجا میبیند و با او احوالپرسی میکند.
داستانهایی از این بالاتر هم در عالم هست. متاسفانه برخی از ما در آشپزخانه دنیا گیر کردهایم و گمان میکنیم که فقط در دنیا همین آشپزخانه است و دیگر اتاق و حمام و پشت بامی در ساختمان دنیا وجود ندارد. بیایید و ببینید که آن بیرون چه خبر است! شخصی به مرحوم آقا شیخ محمد بهاری که از اولیای بزرگ الهی و کم نظیر بود، رسید و سلام کرد و گفت: خیلی شاد هستی و هیکلت خیلی قشنگ و چاق و چله شده است. گفت آری والله! برای اینکه عشق به من ساخته و نمیدانی که چه جور هم ساخته است. بگذارید شما هم مقداری از عشق چاق شوید و اگر آن را بفهمید مست میشوید!
این مساله عشق است. آنوقت شما حساب بکنید کسی که بریده از وجود مقدس خداوند متعال است، چه قارون باشد و چه فرعون و چه ثروتمند باشد و چه نباشد، در خسارت است. اما به حضرت عیسی بن مریم (ع) نگاه کنید. او از رفاقت زیاد و مَحرمیت با حضرت حق، روزی به پروردگار گفت: خدایا مرغها هم در این دنیا لانه دارند ولی من حتی یک لانه هم ندارم که شبها که برف و باران میآید در آن بروم و بخوابم. همین حضرت، یک پیراهن هم بیشتر در دنیا نداشت و کفش پا هم نداشت، ولی در کمال منفعت بود و خداوند دربارهاش فرمود: «وجیهاً فی الدنیا و الآخره و من المقربین»[۱۵]، پس ملاک منفعت و خسارت چیز دیگری غیر از مادیات است.
شما خودتان بچههایی را دیدهاید که از جبهه آمدهاند. اینها با چه عشقی زندگی میکنند. هیچ نیتی هم ندارند، نه نیت خانه و ثروت دارند و نه نیت مقام و ریاست. تا چشمشان به یک روحانی هم میافتد گمان میکنند او بالاتر از خودشان است، به سرعت میآیند و بغلش میگیرند و میگویند آقا دعا کن که ما شهید بشویم. این عشق است و خدا نصیب کسی میکند که بخواهد به او همه چیز بدهد، چرا که همه چیز بدست اوست.
امشب، شب جمعه است و اهمیت بسیاری دارد و مراقب باشید که فرصت از دستتان نرود. [۱۶] در شب جمعه ماه مبارک رمضان، به تعداد تمام کسانی که از اول روز شنبه تا پنج شنبه بخشیدهاند و برات آزادی از عذاب جهنم دادهاند یکجا میبخشند. بنابراین، شب جمعه خصوصیتی دارد و چون در ماه رمضان واقع شود مضاعف میگردد.
ما فقط یک کلمه باید به او بگوییم که قدرت شکر این خواستن تو را نداریم[۱۷] و خودت ما را ببخش. تو ما را خواستی، اما نه برای رابطه تکوینی تنها و نه برای آب و غذای تنها، بلکه ما را خواستی برای خودت، که رفیقت شویم، آنهم نه از باب نیاز، بلکه تو ارباب عشق بودی و ما را انتخاب نمودی که همکلام تو شویم و ما کی میتوانیم شکر این رفاقت را به جا آوریم!
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت:
- [۱]. سیره حلبیه: ۲/ ۳۴۱٫
- [۲]. یوسف (۱۲): ۱۰۱؛
- [۳]. ص(۳۸): ۳۵؛
- [۴]. فجر (۸۹): ۱۵-۱۶؛
- [۵]. بحار الأنوار: ۶۷/ ۱۸۶؛ قال امیرالمؤمنین و سیدالموحّدین صلوات الله علیه: ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنّتک لکن وجدتُک اهلاً للعبادة.
- [۶]. نهج البلاغه: خطبه ۳؛ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکنَّهُمْحَلِیتِ الدُّنْیا فِی أَعْینِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَی کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حبلها عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیتُمْ دُنْیاکمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز.
- [۷]. حدید (۵۷): ۱۱؛ البقره (): ۲۴۵٫
- [۸]. ملک (۶۷): ۲٫
- [۹]. کشف الغمه: ۱/ ۲۲۲؛ تذکرةالخواص: ۱۰۹؛ الاستیعاب: ۲/ ۵۰؛ علی و حقوق بشر: ۱/ ۸۲٫
- [۱۰].
- دل بیتو تمنا نکند کوی منا را
- زیرا که صفایی نبود بیتو صفا را
- ای دوست مرانم ز در خویش خدا را
- زیرا که ندانند شهان خیل گدا را
- از دست مده باده که این صیقل ارواح
- بزداید از آیینه دل زنگ ریا را
- هرگز نبری راه به سر منزل الا
- تا مرحله پیما نشوی وادی لا را
- آتش به جهانی زندار سوخته جانی
- به دامن معبود زند دست دعا را
- طوفان بلا آمد و بگرفت در و دشت
- چون نوح برافراشت به حق دست دعا را
- از درد منالید که مردان ره عشق
- با درد بسازند و نخواهند دوا را
- وحدت کرمانشاهی
- [۱۲]. حدید (۵۷): ۲۳؛ تا (با یقین به اینکه هرآسیبی و هرعطا و منعی فقط به اراده خداست و شما را در آن اختیاری نیست) بر آنچه از دست شما رفت تأسف نخورید، و بر آنچه به شما عطا کرده است شادمان نشوید.
- [۱۳] . سعدی شیرازی.
- [۱۴]. نهج البلاغه: خطبه ۱۸۴؛ خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است.
- [۱۵]. آل عمران (۳): ۴۵؛ (یاد کنید) زمانی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! یقیناً خدا تو را به کلمهای از سوی خود که نامش مسیح عیسی بن مریم است مژده میدهد که در دنیا و آخرت دارایوجاهت و آبرو و از مقربّان است.
- [۱۶]. الکافی: ۳/ ۴۱۵؛ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ لِلْجُمُعَةِ حَقّاً وَ حُرْمَةً فَإِیاک أَنْ تُضَیعَ أَوْ تُقَصِّرَ فِی شَیءٍ مِنْ عِبَادَةِ اللَّهِ وَ التَّقَرُّبِ إِلَیهِ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ تَرْک الْمَحَارِمِ کلِّهَا فَإِنَّ اللَّهَ یضَاعِفُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ وَ یمْحُو فِیهِ السَّیئَاتِ وَ یرْفَعُ فِیهِ الدَّرَجَاتِ قَالَ وَ ذَکرَ أَنَّ یوْمَهُ مِثْلُ لَیلَتِهِ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُحْییهَا بِالصَّلَاةِ وَ الدُّعَاءِ فَافْعَلْ فَإِنَّ رَبَّک ینْزِلُ فِی أَوَّلِ لَیلَةِ الْجُمُعَةِ إِلَی سَمَاءِ الدُّنْیا فَیضَاعِفُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ وَ یمْحُو فِیهِ السَّیئَاتِ وَ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کرِیمٌ.
- [۱۷]. بحار الأنوار: ۹۱/۱۳۱؛ للإمام علی بن الحسین زین العابدین دُعَاءُ الشُّکرِ: یا مَنْ فَضُلَ إِنْعَامُهُ إِنْعَامَ الْمُنْعِمِینَ وَ عَجَزَ عَنْ شُکرِهِ شُکرُ الشَّاکرِینَ وَ قَدْ جَرَّبْتُ غَیرَک مِنَ الْمَأْمُولِینَ بِغَیرِی مِنَ السَّائِلِینَ فَإِذَا کلُّ قَاصِدٍ لِغَیرِک مَرْدُودٌ وَ کلُّ طَرِیقٍ سِوَاک مَسْدُودٌ&hellili; یا مَنْ جَعَلَ الصَّبْرَ عَوْناً عَلَی بَلَائِهِ وَ جَعَلَ الشُّکرَ مَادَّةً لِنَعْمَائِهِ قَدْ جَلَّتْ نِعْمَتُک عَنْ شُکرِی فَتَفَضَّلْ عَلَی إِقْرَارِی بِعَجْزِی بِعَفْوٍ أَنْتَ أَقْدَرُ عَلَیهِ وَ أَوْسَعُ لَهُ مِنِّی وَ إِنْ لَمْ یکنْ لِذَنْبِی عِنْدَک عُذْرٌ تَقْبَلُهُ فَاجْعَلْهُ ذَنْباً تَغْفِرُهُ.