مرحله چهارم:
(قل للمؤمنات يغضضن
من ابصارهنّ ويحفظن فروجهنّ ولايُبدين زينتهنّ الا ما ظهر منها وليضربنّ بخمرهنَّ على
جيوبهنّ ولايبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ او آباء بعولتهنّ او ابنائهنّ
او ابناء بعولتهنّ او إخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى أخواتهنّ او نسائهنّ او ما ملكت
ايمانهنّ أو التابعين غير اولى الاربة من الرجال او الطفل الّذين لم يظهروا على عورات
النساء ولايضربن بارجلهنّ ليعلم مايخفين من زينتهنّ وتوبوا الى اللّه جميعاً ايّها
المؤمنون لعلّكم تفلحون.)
خداوند در اين مرحله,
به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گيرند, اندام
خود را بپوشانند, زينت و آرايش خود را به جز آن جا كه ناگزير آشكار مى شود, بر بيگانه
آشكار نسازند, سينه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند, زينت و جمال را نن مايانند, جز
براى محرمهاى سببى و نسبى و يا زنان و كنيزكان و كودكان ناآگاه بر عورت زنان, چنان
پا به زمين نكوبند كه خلخال و زيورشان بيرون آيد و آشكار شود.
اين مرحله
از پوشش, بى گمان, پس از آيات سوره احزاب نازل شده است; به چند دليل:
1. برابر ترتيب نزول
سوره ها, سوره احزاب, هشتاد و هشتمين, يا هشتاد و نهمين و يا نودمين سوره نازل شده
بر رسول خداست;((تاريخ قرآن), دكتر محمد راميار674/,) ولى سوره نور نودوششمين تا يك
صدودومين سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شأن نزولها, يا اسباب
النزولهايى كه براى سوره ها, يا پاره اى از آيات بيان شده نيز, بيانگر همين نكته اند;
در مثل در سوره احزاب, پيش از نازل شدن آيات حجاب, سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و
زينب و غزوه بنى قريظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. ولى
در سوره نور, سخن از داستان افك به ميان آمده كه مربوط به غزوه بنى المصطلق و پس از
نازل شدن آيه حجاب بوده است.
عايشه مى گويد:
(رسول خدا, بين زنان
خود قرعه كشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد, پس از نزول
حجاب بود.)(تفسير (مجمع البيان), ج7 ـ 130/8.)
بنابراين آيه 31 سوره
نور, بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب, مهم ترين
مرحله است و افزون بر حجاب زنان, امور گوناگون ديگرى نيز بيان كرده, ما به شرح درباره
اين آيه بحث مى كنيم; تا زواياى مسأله به خوبى روشن شود.
بنابراين آيه شريفه,
با توجه به واژگان و شأن نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايى كه درباره بخشهاى
گوناگون آيه به ما رسيده است, مورد بررسى قرار مى گيرد.
در اين بررسى, بيش تر,
سعى بر اين است كه واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شأن نزولها, تنها
به عنوان يارى دهنده استفاده شود.
نكته هايى كه از اين
دو آيه شريفه: (30 و 31 سوره نور) مى شود فهميد:
1. واژه (غضّ), به معناى
كاستى است: (واغضض من صوتك) يعنى صداى خود را فرو بكاه. (انّ الذين يغضّون اصواتهم
عند رسول اللّه) يعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پايين بياورند.
بنابراين (يغضّون من
ابصارهم), يعنى از نگاههاى خود مى كاهند.
در آيه شريفه: (آيه
30 سوره نور) كه خداوند مى فرمايد: (قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم) فعل (يغضوا) مجزوم
است; زيرا جمله شرطى در تقدير است:
(قل للمؤمنين: غضوا
من ابصارهم فانك ان تقل لهم, يغضوا.)
به مؤمنان بگو: ديدگان
خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگويى ديدگان خود را فرو خواهند كاست.
(يغضضن) در آيه شريفه
31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر (يغضوا) و در آن نيز فعل امر در تقدير
است.
2. حذف جمله شرط در
(يغضوا) و (يغضضن) دلالت مى كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه, همين كه از دستورهاى خداوند
آگاهى يافتند, بى درنگ به آنها جامه عمل در مى پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا,
بى چون و چرا گردن مى نهند. به گونه اى كه كلام نيازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراين, بايد جمله
شرطى در تقدير گرفت, تا توجيه نحوى براى حذف (نون) در (يغضوا) باشد. ذكر نشدن جمله
شرط نيز, بى گمان, دليلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول
خدا باشد.
3. متعلق فعل (يغضوا)
و (يغضضن) محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثرى نيست. بنابراين, از آيه روشن نمى
شود كه ديدگان را از چه چيز بايد فرو كاست. شايد حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. يعنى
چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است, فرو بنديد. امّا چه چيزهايى نگاه كردن به
آنها حرام است و ناروا, روشن نيست و آيه در اين باب, بيانى ندارد.
4. جمع آمدن (مؤمنين),
(يغضوا), (ابصارهم) و همچنين (مؤمنات), (يغضضن) و (ابصارهن) بيانگر اين نكته است كه
هركس بايد چشم خود را فرو كاهد مانند: (خذوا اسلحتكم) هر كس اسلحه خود را بردارد و
(فاغسلوا وجوهكم) هر كسى صورت خود را بشويد.
بنابراين, آيه شريفه
در مقام بيان حكم تك تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيانِ حكم مسؤولان و سرپرستان
جامعه و امر به معروف كنندگان جامعه نيست. حال اگر كسى وظيفه شخصى خود را انجام نداد,
چه بايد كرد؟ از اين آيه, حكمش روشن نيست.
5. در شأن نزول آيه
نخست از قول امام باقر(عليه السّلام) آمده است:
(استقبل شاب من الانصار
امرأة بالمدينه و كان النساء يتقنّعن خلف آذانهنّ فنظر اليها وهى مقبلة فلما جازت نظر
اليها ودخل فى زقاق قد سمّاه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة
فشق وجهه فلمّا مضت المرأة نظر فاذا الدِّماء تسيل على صدره وثوبه فقال واللّه لآتين
رسول اللّه(صلي الله عليه و آله) ولأخبرنّه قال: فأتاه. فلمّا رآه رسول اللّه(صلي الله
عليه و آله) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل(عليه السّلام) بهذا الآية: قل للمؤمنين
يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم انّ اللّه خبيرٌ بما يصنعون.)(کافی
،ج5،ص521)
در مدينه, جوانى از
انصار, با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان, مقنعه ها را پشت گوشها مى انداختند.
جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى داد. هنگامى كه زن از
برابر وى رد شد, باز به زن نگاه مى كرد و را ه خود را ادامه مى داد. تا داخل كوچه اى
شد ـ كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد ـ و همچنان كه به پشت سر نگاه مى كرد, استخوان, يا
شيشه اى كه در ديوار بود, صورت وى را دريد. هنگامى كه زن از جلو چشمش ناپديد شد, به
خود آمد, ديد خون بر لباس و سينه اش, جريان دارد.
پيش خود گفت: به خدا
سوگند, نزد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مى روم و او را از واقعه مى آگاهانم. هنگامى
كه نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) آمد و حضرت او را به آن حالت ديد, فرمود: اين چه
حالتى است؟
جوان داستان را براى
حضرت باز گفت: آن گاه جبرئيل(عليه السّلام) بر پيامبر نازل شد با اين آيه شريفه: اى
رسول ما, به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ كنند. آن براى
ايشان بهتر است. همانا, خداوند به آنچه انجام مى دهند, آگاه است.
6. از شأن نزول و همچنين
از آيه (قل للمؤمنات) بر مى آيد كه زنان مدينه سر و بدن خويش را مى پوشانده اند, ولى
بخشهايى از سروسينه خود را نمى پوشانده اند. بنابراين, آيه, درباره آن قسمتهايى كه
پوشيده نمى شده, دستورهايى داده است.
7. آمدن واژگانى چون:
(المؤمنين) و (المؤمنات) به جاى (الذين آمنوا) نشانگر اين است كه اين احكام براى كسانى
است كه به حمل شايع, مصداق مؤمن هستند. بنابراين, روى سخن با غير مسلمانان و مسلمانان
ناپاى بند نيست. شأن نزول نيز, اين نكته را تأييد مى كند; زيرا جوان انصارى, همين كه
نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد, با همان سر و
روى خونين, خود را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) رساند و آن حضرت را از واقعه با
خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى بند و هوسباز و آلوده چشم مى بود, بايد كار نارواى
خود را ادامه مى داد, تا ديگران پيامبر(صلي الله عليه و آله) را با خبر سازند.
شايد بتوان نتيجه گرفت
كه غير مسلمانان و مسلمانان شناسنامه اى و ناپاى بند, كه در روايات نگاه به سر و روى
آنها بى اشكال دانسته شده است, از همان ابتدا, مكلف به پاره اى از دستورها نيستند و
اين دستورها براى رسيدن انسان خواستار كمال, به كمال انسانيت و دور شدن از حيوان صفتى
است.
8. تكرار كردن (قل)
و جداسازى بين دو آيه, آوردن واژگان: (المؤمنين) و (المؤمنات) با دو صيغه مذكر و مؤنث
و همچنين واژگان: (يغضوا), (يغضضن) و… نشان مى دهد كه زن و مرد هر يك احكام ويژه به
خود را دارند و از حكم يكى, نمى توان حكم ديگرى را فهميد.
9. پيش تر اعلام كردن
حكم نگاه و پوشش مردان, شايد افزون بر تغليب, كه هميشه در زبان عرب, مذكر را بر مؤنث
پيش مى دارند, به اين جهت باشد كه حكم مردان كوتاه است و در يكى دو جمله در خور بيان
است, ولى حكم پوشش و حجاب زنان, نياز به شرح فراوان داشته است; به گونه اى كه حجم ظاهر
آيه حجاب زنان, كم وبيش, پنج برابر حجم آيه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف (مِن)
تبعيضيه در جمله (يغضوا من ابصارهم) و (يغضضن من ابصارهن) و نيامدن آن در جمله (يحفظوا
فروجهم) و… شايد بيانگر اين نكته باشد كه (فرج) هيچ محدوده مجازى ندارد كه در آن حفظ
واجب نباشد; ولى براى ديدن و نگاه, محدوده مجاز نيز وجود دارد.
11. على بن ابراهيم
در تفسير خود, روايتى از محمد بن مسلم, از حضرت صادق(عليه السّلام) نقل مى كند كه فرمود:
(كل آية فى القرآن فى
ذكر الفروج فهى من الزنا الاّ هذه الآيه فانّها من النظر فلايحل لرجل مؤمن ان ينظر
الى فرج اخيه ولايحل للمرأة ان تنظر الى فرج اختها.)(تفسير على بن ابراهيم قمى, ج2
ص101)
هر جا در قرآن بحث فرج
مطرح شده است, مراد حفظ از زناست, مگر اين آيه, كه مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد
مؤمن حلال نيست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نيست كه نگاه كند به فرج خواهر
خود.
در تفسير روح المعانى,
همين مطلب به ابن زيد و ابى العاليه, نسبت داده شده است; ولى صاحب روح المعانى, اين
برداشت را نمى پذيرد و حفظ فرج را در تمامى آيات, به يك معنى مى داند و يادآور مى شود:
اين گونه تفصيل, دليلى ندارد.(تفسير (روح المعانى), ج10 ص204)
صاحب تفسير روح المعانى,
اگر به جمله هاى پيشين و پسين آيه و به شأن نزول توجه مى كرد, بر وى روشن مى شد كه
آن تفصيل, تفصيل درستى است. وقتى صدر آيه, درباره چشم پوشى از نگاه باشد, و ذيل آيه,
درباره نمايان نساختن زينت و از سويى, شأن نزول درباره نگاه باشد, می توان حفظ فرج
را در آيه ويژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراين در تفسير آيات
و روايات و بيان واژگان آنها, نبايد تنها به اشتراكهاى واژگانى تكيه كرد, بلكه سياق
آيه نيز بسيار اهميت دارد.
روشن است كه پيدا كردن
واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آيات نازل
شده در شرايط گوناگون و… كارى است غير محققانه.
12. نگاه كردن به زنان,
گرچه رفتارى است كه نفس انسان, بدان سوى گرايش دارد آن را به مصلحت خود مى داند, ولى
پاك دامنى و پاك چشمى براى انسان, مصلحت بيش ترى دارد; از اين روى, قرآن مى فرمايد:
(ذلك ازكى لهم)
13. گاهى, انسانها,
دچار خودفريبى مى شوند و با توجيه ها و به بهانه هايى, گناه را براى خود روا, يا واجب
مى شمارند. از اين روى, خداوند در قرآن, با جمله: (ان اللّه خبير بما يصنعون) به همگان
هشدار مى دهد كه خداوند, رفتارها و كردارها را, همان گونه كه هست مى بيند و به آنها
آگاهى دارد.
14. نخستين جمله اى
كه حكم ويژه اى را براى خانم ها بيان مى كند (لايبدين زينتهن الاّ ماظهر منها) است
كه براى روشن شدن آن, بايد به چند نكته توجه كرد:
الف. مراد از زينت,
نمى تواند دستبند, گردنبند, النگو و… باشد; زيرا نمايان آنها وقتى كه از بدن جدا باشند,
هيچ اشكالى ندارد. در مثل, زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جايى بگذارد كه مردان
آن را ببينند, يا طلاى خود را براى تعمير به طلاساز بدهد و… هيچ گناهى انجام نداده
است. بنابراين, به احتمال قوى, مراد از واژه (زينت) در آيه شريفه, جاى زينت است; يعنى
گردن, دست, گوش و مانند اينها.
ب. گفتن (زينت) و اراده
كردن مكان زينت, مجاز است و به علاقه حال و محلّ, چنين مجازگويى, مجاز شمرده شده است.
فلسفه آوردن مجاز به جاى حقيقت, افزون بر تخفيف لفظ, مبالغه و تأكيد است.
ج. شايد سربسته گفتن:
(الاّ ما ظهر) و روشن نكردن حد و مرز آن, براى واگذار كردن اين امور به عرف باشد. در
مثل (ماظهر) براى خانمى كه هيزم جمع مى كند و از صحرا مى آورد, با (ماظهر) براى خانمى
كه لب جوى به شستن لباس مشغول است, يا خانمى كه پشت ميز اداره به رتق و فتق امور و
پاسخ گويى مشغول است, يا خانمى كه در آزمايشگاه, به ساماندهى وسايل مى پردازد, فرق
دارد. دو گروه نخست, بايد مقدارى آستين را بالا بزنند, ولى دو گروه دوم, به بيش از
انگشتان دست, نياز ندارند. به هر حال, بخشهايى از دست, پا و صورت كه عرف حكم به پوشيد
ن آنها نمى كند, يا ضرورت اقتضا مى كند كه پوشيده نشود, از استثناءها به شمار مى روند.
برابر حديثى كه از عايشه نقل شده, پيامبر(صلي الله عليه و آله) به اندازه يك قبضه
(در حدود 8 سانتى متر) بالاتر از كف دست را استثناء كرده است.((الدر المنثور), ج5 ص42.)
ولى همان گونه كه گذشت
اين حدّ معين كردن نمى تواند براى همگان باشد, اين حدّ بر فرض صحيح بودن سند براى زن
رخت شوى و مانند اوست.
د. فعل (لايبدين) صيغه
ششم از فعل مضارع (يبدى) (= ظاهر مى كند. نمايان مى سازد) است و در حال رفع, نصب و
جزم در ظاهر فرقى نمى كند. بنابراين مى تواند, نهى, نفى, يا عطف به (يغضضن) و در پاسخ
شرط مقدر باشد.
به هر حال, آيه شريفه,
يا از نماياندن زينت باز مى دارد, يا روش زنان مؤمن را در ننماياندن زينت, بيان مى
كند, يا تسليم بى چون و چراى پيامبر(صلي الله عليه و آله) بودن را يادآور مى شود.
در هر صورت, اگر در
موردى قسمتى از بدن, يا زينت, شك شد كه آيا از استثناست, يا مستثنى منه; در مثل دو
عرف با هم ناسازگارى كردند و يا ضرورت و عرف با هم نساختند, يا در درستى خبرى كه دال
بر گستره استثناء است, شك شد, استثنا بودن آن قسمت از بدن, ثابت نيست. بنابر اين, از
ذيل (الاّ ما ظهر) خارج مى شود و (لايبدين) آن را در بر مى گيرد.